- 850
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 36 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 36 سوره نساء _ بخش اول"
- توحید عملی مراد از عبادت در صدر آیه؛
- تعابیر مختلف قرآن برای عبادت خالصانه؛
- ظهور عبادت و شرک، در اعتقاد و اخلاق انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا ﴿36﴾
جامع الکم بودن آیه 36 بلحاظ محتوا
این آیهٴ مبارکه، اصلی است برای چند آیهٴ بعدی. گرچه همه آیات الهی جزء جوامع الکلماند ولی این آیه از بارزترین مصداقهای جوامع الکلم است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أُعطِیتُ جوامعَ الکَلِم» بیانی که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان دارند که این آیه جامع ارکان اسلام و مکارم اخلاق است یک بیان نافعی است.
بنابراین این جزء بارزترین آیاتی است که جزء جوامع الکلم آمده، زیرا هم مسئله توحید را دارد هم مسائل حقوقی را هم اخلاقی را و هم عاطفی را و هم در ذیل این آیه، جهت شرک و طغیان و معصیت را هم بازگو میکند و راه درمان آن را هم ذکر میکند و علایم توحید را تشریح میکند و علایم شرک را و استکبار را، اختیال را، فخرفروشی را شرح میدهد. در این آیه قرائت شده، اول از توحید شروع میکند در پایان آیه هم دلیل ترک توحید را ذکر میکند و اگر مسئله توحید، تأمین شد مسائل اخلاقی، حقوقی، عاطفی هم تأمین است. به دو نکته، مسئله توحید در کنار مسائل اخلاقی و عاطفی یاد شده است: یکی اینکه اگر کسی موحد بود، به انجام آن مسائل حقوقی و اخلاقی و عاطفی موفق است، این تبیین عِلّی مسئله است؛ دوم اهمیت دادن به این ارزشهاست. وقتی ذات اقدس الهی بخواهد به مطلبی اهمیت بدهد، نام شریف خود را در کنار آن ذکر میکند. نظیر آنچه در اوایل همین سورهٴ «نساء» گذشت که فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ﴾ آنجا چنین بیان شد که صله رحم به قدری مهم است که در کنار احترام به ذات اقدس الهی، احترام به ارحام یاد شد، فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیبًا﴾ .
توحید عملی مراد از عبادت در صدر آیه
مطلب بعدی آن است که این عبادت، همان توحید عملی است. فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ یعنی در عمل، موحد باشید. آن اعتقاد به لااله الاالله، توحید اعتقادی است ولی این ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ توحید عملی است یعنی در همه کارها موحد باشید. یک انسان وقتی در کار، موحد است که کار ِبد نکند، کار خوب انجام بدهد (یک) و این کار خوب را هم برای رضای خدا انجام بدهد، این (دو). کسی که کار بد میکند یا کارش خوب است ولی برای خدا نیست، این موحد نیست؛ منتها در مقام عمل توحید؛ عملی ندارد. وقتی توحید عملی نداشت ایمان عملی ندارد. وقتی ایمان عملی نداشت در مقام عمل، مؤمن نیست زیرا ایمان هم در قلب، ظهور و رسوخ دارد و هم در زبان و هم در ارکان و جوارح. اینکه فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ یعنی تمام کارهایتان باید دارای این دو عنصر اصیل باشد: یکی اینکه کارتان حلال باشد؛ دوم اینکه این کار حلال و خوب را برای رضای خدا انجام بدهید. آن که گناه میکند اصلاً کارش بد است و حرام یا کارش خوب است ولی جاه طلب است؛ ریائاً انجام میدهد؛ برای فخرفروشی انجام میدهد این شخص در عمل، موحد نیست، این بنده خدا نیست [بلکه] این بنده هوا است.
بیان تعابیر مختلف قرآن برای عبادت خالصانه
مطلب بعدی آن است که چون در عبادت باید مخلص بود، عبادت مشوب مردود است. اهمیت این مسئله به چند عبارت بیان میشود: گاهی میفرماید که خدا را مخلصاً عبادت کنید: ﴿لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ﴾ و امثال ذلک؛ گاهی میفرماید فقط خدا را عبادت کنید، این کلمه فقط که حصر است خلوص را در بردارد؛ گاهی میفرماید خدا را عبادت کنید و چیزی را شریک او قرار ندهید، این مجموعه این دوتا جمله همان عبادت خالصانه را بیان میکند. پس سه تعبیر در قرآن کریم هست: گاهی این است که شما مخلصاً خدا را عبادت کنید دین، خالصاً مال خداست؛ گاهی کلمه خلوص به کار برده نمیشود ولی عبادت، منحصر میشود که ﴿ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ ﴿إلّا الله﴾ و مانند آن. نه کلمه خلوص، استعمال شده است در این آیه و نه شرک نفی شده ولی همان حصر عبادت هم خلوص را میفهماند هم نفی شرک را گاهی به دو جمله جدا میفهماند، مثل همین آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ یعنی ﴿واعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ، لِلّهِ الدِّینُ خالصاً، لِلّه الدین﴾ کذا و کذا.
ولی برای اینکه معلوم بشود ما دو چیز نداریم یکی عبادت خدا [و] یکی پرهیز از شرک، برای اینکه عبادت خدا با شرک جمع نمیشود گاهی این دو مطلب را بدون واو عطف ذکر میکند که این شده تعبیر چهارم. پس تعبیر متعارف که مقداری رقیقتر است، همین آیهٴ محلّ بحث است که میفرماید: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ تعبیری که از این ادق است، این است که فرمود خداوند، عدهای را وعده داد که اینها به حکومت برسند و خلیفه خدا باشند در زمین یا خلیفه گذشتگان باشند وقتی قدرت به دست آنها رسید، آنها خدا را عبادت کنند [و] شرک نورزند، نه اینکه خدا را عبادت بکنند و شرک نورزند [اینجا] دیگر جای واو عاطفه نیست. حالا این تعبیرات چهارگانه را شما در قرآن دارید؛ آن تعبیر معروف که ﴿ أَلاَ لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ﴾ یا مامور شدی که ﴿ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ و مانند آن آن، را که جداگانه داریم؛ اما آن تعبیر دیگر، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 83 این است که: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ﴾ این حصر است، در اینجا دیگر سخن از نفی شرک نیست برای اینکه حصر عبادت برای خدا هم خلوص را میفهماند هم نفی شرک را.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تعبیر این است؛ آیهٴ 151 سورهٴ «انعام»: ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾؛ خداوند بر شما این امور را تحریم کرده و واجب است که مقابلشان را استفاده کنید: اول ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾. چون در صدر آیه سخن از خدا و تحریم خداست، پس اصل لزوم پذیرش ربوبیّت حق و عبادت حق، مفروغ گرفته شد بعد اینجا به صورت حصر فرمود که ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ این ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ هم معنای عبادت را هم معنای خلوص را میفهماند، دیگر با دو جمله بیان نفرمود: یکی عبادت کنید خدا را؛ دیگر اینکه به او شرک نورزید. در سورهٴ «اسراء» تعبیر، به صورت دیگر است. آیهٴ 23 سورهٴ «اسراء» این است که ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ این نظیر همان آیهٴ سورهٴ «بقره» است که دیگر نه سخن از دعوت به خلوص است نه سخن از نفی شرک، چون همین حصر، هر دو را میفهماند ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾. سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت در جریان مباهله و احتجاج با مسیحیها، آیهٴ 64 این بود که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ که این دو مطلب است، با دو جمله بیان شده، نظیر همین آیهٴ محلّ بحث که ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾. اما لطیفتر از همه، همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» بیان شده. در سورهٴ «نور» آیهٴ 55 این است که ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئًا﴾ اینجا دیگر سخن از واو عاطفه نیست یعنی دیگر دو چیز نیست: یکی اینکه خدا را عبادت بکنند؛ یکی اینکه شرک نورزند. این جمله دوم گویا مبیّن همان خلوصی است که در جمله اُولی مطویّ است: ﴿یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً﴾ همین مضمون سورهٴ «نور» در دعاهای <افتتاح> و امثال دعای <افتتاح> در ماه مبارک رمضان آمده که بدون واو عاطفه است که این دقیقتر از همه آنهاست یعنی دو چیز نیست: یکی عبادت خدا؛ یکی نفی شرک.
آنگاه به قرینه این آیهٴ سورهٴ «نور» معلوم میشود واوی که در سورهٴ «آل عمران» است، واوی که در سورهٴ «نساء» است ـ همین آیهٴ محلّ بحث ـ واو عاطفه به آن معنا نیست که یک معطوف داشته باشیم یک معطوف علیه، اینها دو چیز باشند به یکدیگر عطف شدند این واو تقریباً جنبه تفسیری پیدا میکند، برای اینکه آیهٴ سورهٴ «نور» دارد که ﴿یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئًا﴾ آن که متوسط¬اندیش است او هم آیات قرآن را با یکدیگر تفسیر میکند ولی چون میبیند در سورهٴ «آل عمران» واو هست ﴿ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ و در سورهٴ «نساء» واو است که ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ احیاناً آن دوتا آیه را قرینه و شاهد قرار میدهد که در اینجا <واو> عاطفه محذوف است. آن که دقیق¬اندیشتر است او هم آیات را با یکدیگر تفسیر میکند ولی آیه سورهٴ «نور» را شاهد قرار میدهد که آیهٴ سوره «آل عمران» که <واو> دارد، آیهٴ سورهٴ «نساء» که <واو> دارد، آن <واو> از قبیل <واو> عاطفه معروف نیست [بلکه] جنبه تبیینی و تفسیری دارد، جنبه شرحی دارد که شرح عبادت حق، نفی شرک است توضیح عبادت حق، نفی شرک است، نه اینکه ما دوتا وظیفه داریم: یکی عبادت خدا، یکی نفی شرک، چون مرزی که ندارد، ما در تمام کارها باید بنده باشیم. اگر در تمام کارها باید بنده باشیم، جایی برای شرک نمیماند. پس آیهٴ سورهٴ «نور» میشود مرجع و همه آن آیات را در سایه این آیه باید حل کرد، آن وقت آن واوها رنگ خاص خود را از دست میدهد، دیگر <واو> عاطفه به آن معنا نیست که دو چیز باشد یکی بر دیگری عطف شده باشد، بلکه جنبه شرحی و توضیحی و تفسیری و امثالذلک پیدا میکند.
پرسش:...
پاسخ: اینهم اخباری است به داعی انشاء یعنی اینچنین باشید! مثل اینکه ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ﴾ یعنی <اقیموا الصلاة> این جمله خبریه است که به داعی انشاء هست، نه اینکه می خواهد خبر بدهد اگر خبر بدهد که میشود گاهی خلاف واقع، معنایش این نیست که ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خب، خیلیها را خدا قدرت داد این کار را نکردند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، این امر میکند که اینچنین باشید. بر فرض هم خبر باشد خبر از واقعیتی است و آن واقعیت این است که توحید، با شرک نمیسازد (یک) و انسانهای صالح دوتا وظیفه ندارند: یکی اینکه موحد باشند؛ یکی اینکه مشرک نباشند. نفی شرک، شرح همان توحید است نفی شرک، توضیح همان توحید است. بنابراین در سورهٴ «نور» جا برای <واو> عاطفه نیست تا کسی بگوید اینجا <واو> محذوف است و مانند آن. یک حقیقت است و آن عبادت خداست و این عبادت، اصلاً شرکپذیر نیست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اینها کسانیاند که عبادتشان خالص نیست؛ عبادت تامه نیست. لذا اینها در عین حال که عبادت میکنند، مشرکاند.
بیان مشوب بودن ایمان به شرک
لذا در سورهٴ «یوسف» فرمود که ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ یعنی همین گروهی که مؤمن است مشرک است، نه اینکه او دو چیز دارد؛ در یک قسمت عبادت میکند [و] در یک قسمت شرک میورزد. این شخص، مشرک است برای اینکه یک سلسله کارهایی را هم انجام میدهد؛ اما در این کارها تکیه گاهی ندارد، چشماش به غیر خداست ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ﴾ یعنی اکثر این مؤمنین، مشرکاند که در ذیل این روایتی است که چگونه مؤمن مشرک میشود؟ فرمود همین که میگوید: «لولا فلان لهلکتُ» ؛ اگر فلان کس نبود ما مشکلی داشتیم، از بین میرفتیم. فرمود این تعبیر، تعبیر شرک است دیگر. باید انسان بگوید خدا را شکر که به وسیله فلان شخص، مشکل ما را حل کرد. این تعبیر رایج که میگویند اول خدا، دوم فلان شخص، خدا یک اولی نیست که دومی بردارد ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ﴾ باید گفت: خدا را شکر که از راه فلان شخص یا فلان سبب، مشکل ما را حل کرده است که همه بشوند جزء جنود الهی که ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: چون اینجا کلمه <الّا> هم به معنای غیر است. این در حقیقت، یک جمله است نه دوتا جمله. <لااله الاالله> یعنی غیر از اللهی که فطرت قبول دارد و مفروغ عنه است دیگران نه، نه اینکه ذهن، خالی باشد روح، خالی باشد نه از نفی آلهه خبر داشته باشد، نه از اثبات حق تعالی بعد بیاییم یک قضیه سلبی یادش بدهیم و یک قضیه اثباتی؛ هم <لااله> را یادش بدهید هم <إلاالله> را. این جمعاً از نظر ادبی یک جمله بیش نیست، چون <إلّا> به معنی غیر است یعنی غیر از اللهی که وجودش مفطور علیه است و مفروغ عنه است دیگران نه، <لا اله غیر الله>.
و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مبعوث نشد که انسانهایی که از هردو جمله بیخبرند آنها را به این دو جمله دعوت کند: یکی نفی آلهه؛ یکی اثبات الله، اینچنین نیست [بلکه] اثبات الله مفطور است. فرمود: غیر از اللهی که فطرت شما بر آن است و مفروغ عنه است دیگران نه. خب، اگر اینچنین شد یعنی اصل عبادت، شرکبردار نیست، آنگاه کسی که موحد است در همه امور، این دو عنصر را حفظ میکند؛ میکوشد کارش حلال باشد اولاً و برای خدا باشد ثانیاً. همان تعبیر معروف؛ حسن فعلی را با حسن فاعلی ضمیمه میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون اگر ملکه باشد میشود عبودیت، در تمام کارها بنده خدا باشید.
پرسش:...
پاسخ: در تمام کارها، میشود عبادت دیگر. اگر کسی جز حلال نمیکند این بنده خداست دیگر.حالا کارها دو قسم است: بعضی عبادی است؛ بعضی توصلی، آن یک تقسیم داخلی است. بعضی در انجام دادن آن قصد قربت شرط است مثل نماز و روزه، بعضی در انجام دادن آن قصد قربت شرط نیست، نظیر غَسل. خب، حالا دست اگر آلوده شد باید آدم بشوید، با دست آلوده که نمیشود نماز بخواند یا با لباس آلوده که نمیشود نماز بخواند. دین به او دستور داده است که شما دستتان را پاک کنید بدنتان را پاک کنید لباستان را پاک کنید اینجا اطاعت میکند، این عبادت خداست. اگر بخواهد ثواب ببرد، قصد قربت میکند ولی این کارش به فرمان خداست، همه کارها به فرمان خداست.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن ملکه اگر نباشد البته، بله ممکن است کسی در یک کاری مقطعی عبادت کند ولی عبودیت نداشته باشد یعنی به ملکه نرسیده باشد.
شرایط عبادی وغیرعبادی بودن اعمال انسان
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، کار اگر این دو رکن را داشت یعنی برابر با شرع بود و شخص هم این را برای رضای خدا انجام داد، این میشود عبادت. اگر فاقد هر دو رکن بود یا فاقد یک رکن بود، این دیگر عبادت خدا نیست [و] این کار، کار عبادی نیست. ولی اگر فاقد یک رکن بود یعنی برای رضای خدا انجام نداد ولی سعی کرد این کار را طبق دستور خدا انجام بدهد؛ این کاری را که خدا به او فرمود بکن، این دارد میکند؛ حالا توجه ندارد که این را لله انجام بدهد تا ثواب ببرد و قصد جاهفروشی و فخرفروشی هم ندارد خب این شخص، بنده خداست. چه اینکه خیلی از این مسائلی که در همین آیه مطرح است اینها جنبه توصلی دارند، رعایت ادب اجتماعی اینکه قصد قربت در او شرط نیست. حالا آداب اجتماعی را که در این آیه میخوانیم، معلوم میشود که اگر کسی اینها را انجام داد بنده خدا بود، گرچه کارهای او جزء کار عبادی نیست کار توصّلی است. حالا اگر به کسی گفتند: وقتی دستت آلوده است لباست آلوده است، بدنت آلوده است هنگام نماز اینها را بشوی و بعد نماز بخوان، حالا اینها را شست و نماز خواند این بندگی کرد برای اینها بخواهد ثواب ببرد، البته قصد قربت لازم است؛ اما وقتی به او گفتند بدن و لباست را پاک کن و نماز بخوان، او هم لباس را پاک کرد و نماز خواند، این اطاعت کرد خدا را دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن مقابله بین عبادی و توصلی است، این مقابله؛ قرینه تقابل نشان میدهد که این کار، عبادی نیست این کار، توصلی است مثلاً یا فلان کار، عبادی است. اما اگر کسی تمام کارها را برابر دستور خدا دارد انجام میدهد، این دارد عبادت میکند دیگر، کارش عبادی در مقابل توصلی نیست، برای اینکه ثواب ببرد، اینچنین نیست. شارع مقدس به او فرموده است که به مردم بدهکاری، دِین مردم را بده. خب، این ادا کرد چون شارع فرمود. گفت که در مال مردم خیانت نکن، او هم خیانت نکرد، امین بود و خیانت نکرد این وظیفهاش را انجام داد حالا لازم نیست ثواب ببرد. اگر بخواهد ثواب ببرد باید توجه داشته باشد قصد قربت بکند، مثل نماز ولی اگر لطف الهی شامل حال او شد خب این کار واجب را هم انجام داد ممکن است خدا فیض هم به او بدهد، ثواب هم به او بدهد. این کار، کار توصّلی است یعنی قصد قربت شرط نیست.
در بعضی از امور اینها را باهم جمع کرد، نظیر پایان سورهٴ «کهف» که فرمود: ﴿فمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ که اینهم نظیر آیه محلّ بحث، دو جمله کنار هم یاد شده است با <واو> عاطفه. عمل صالح انجام بدهد یعنی مطیع خدا باشد. عملی را قرآن، صالح میداند که برابر با برنامه پیغمبر آن عصر باشد و عملی که برابر با دین آن عصر نباشد، صالح نیست ﴿وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ را هم در کنار عمل صالح یاد کرده است؛ با <واو> عاطفه ذکر کرده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون دین مجموعه عقاید است و اخلاق است و اعمال. اگر کسی مخلص در دین باشد هم در عقیده، تابع وحی است هم در اخلاق، تابع وحی است هم در اعمال، تابع وحی است، این میشود اخلاص.
شرط صحت بودن اخلاص صد در صد در انجام امور برای خداوند
پرسش:...
پاسخ: اگر یک چیزی برای خداست باید مخلص باشد، لذا فرمود: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ ؛ اگر یک کسی آمده یک مقدار را برای خدا یک مقدار را برای شرکا، فرمود خدا آن موجودی است که اگر ذرهای در کار او غیر، راه پیدا کند کل کار را رد میکند: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ حالا اگر کسی عبادتی کرد، قسمت مهماش برای خدا بود، نیم درصدش برای غیر خدا بود اینچنین نیست که خداوند آن نود ونیم را قبول بکند آن نیم درصد را رد بکند. حالا کسی نمازی خواند نیم درصدش ریا بود، کل نماز مردود است. فرمود: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ خدا واحد محض است و توحید صرف را قبول میکند. اینچنین نیست که حالا بیاید بفرماید که حالا چون مخلوط کردی ضمیمه کردی ریا را پنجاه قبول میکنم پنجاه مردود است. اینکه در فقه فتوا میدهند اگر ریا به متن عبادت سرایت کرد ولو نیم درصد کل عبادت باطل است ، سرّش همین است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: هیچ فرق نمیکند در حکم؛ منتها درجات معرفت که فرق بکند، عبادت هم ارزش بیشتری پیدا میکند ولی حکم فقهی برای همه یکی است؛ منتها آنکه جاهل هست بعضی از گرفتاریها دامنگیر اوست، آنکه عالم هست بعضی از گرفتاریهای دیگر.
مفروغ عنه گرفته شدن توحید در آیه 33 سوره <اعراف>
به هر تقدیر، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 33 اینچنین آمده است: ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا﴾ اینجا هم مسئله شرک آمده بدون دعوت به توحید. سرّش این است که اصل توحید مفروغ عنه گرفته شد، فرمود خدا این چیزها را برای شما حرام کرده. معلوم میشود اصل وجود خدا و پذیرش تحریم الهی مفروغ عنه است، آنگاه نفی شرک اینجا یاد شده. گاهی نفی شرک، اول بحث قرار میگیرد، نظیر آیهٴ محلّ بحث در سوره «نساء» گاهی در وسط یا پایان قرار میگیرد، نظیر آیات دیگر و نظیر همین آیهٴ 33 سوره «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ﴾ آنجا که اول قرار میگیرد، برای اینکه بیان کند که منشأ همه این مشکلات اخلاقی و حقوقی، شرک است. آنجا که آخر قرار میگیرد این به منزله جمعبندی کردن است که خلاصه، همه این مشکلات سر از شرک درمیآورد. اگر کسی موحد باشد و معتقد به خدا باشد خب، در کارها مطیع اوست دیگر.
مبنای اصلی بودن اخلاص در عبادت خدا و نفی شرک
پس مسئله عبادت خدا و نفی شرک، این روحش به همان خلوص برمیگردد: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾. یک بیان دیگری در کنار ﴿لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ هست و آن این است که این نکره در سیاق نفی، مفید عموم است. هیچ چیزی را به هیچ اندازهای را شما شریک خدا قرار ندهید، به او شرک نورزید. این همان است که اگر چیزی را چه کم چه زیاد انسان شریک خدا قرار داد همین که از خلوص افتاد، این باطل است. در بحثهای حلال و حرام احیاناً مسئله استهلاک مطرح است ولی در مسئله طهارت و نجاست، استهلاک از آن طرف است. مثلاً خوردن خاک حرام است. حالا اگر یک ذره خاک در یک آرد فراوانی مستهلک بشود، این ذره خاک که در آرد، مستهلک شد یا در دیگ غذای بزرگ مستهلک شد، دیگر خوردن آن غذایی که یک مختصر خاکی در آن مستهلک است حرام نیست ، برای اینکه مستهلک شده است. حالا اگر به همان اندازه یعنی به اندازه ذره خاک، یک قطره خونی بیفتد در ظرف غذا این یک قطره خون، آن غذا را مستهلک میکند نه اینکه خودش مستهلک بشود [بلکه] کل آن غذا آلوده میشود. بعضی از امورند که گرچه کماند ولی دیگری را مستهلک میکنند، نه خود مستهلک بشوند. شرک، اینچنین است مشرک، نجس است و این شرک که نجاست است، کل عمل را آلوده میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، اگر کسی ـ معاذ الله ـ ریائاً نماز خواند باید اعاده کند دیگر. بعد از مرگ از مال او باید بدهند، قضا به جا بیاورند. اگر چیزی به عنوان شرک راه پیدا کرد، کل عمل را آلوده میکند، پس ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ این اصل سخن، این عنوان این فصل. حالا احکام دیگری که در ذیل ذکر میشود به استناد همین اصل، قابل تبیین است.
پرسش:...
پاسخ:
ظهور عبادت و شرک، در اعتقاد و اخلاق انسان
عبادت در حقیقت، هم در اعتقاد ظهور دارد هم در اخلاق ظهور دارد هم در اعمال. شرک هم در اعتقاد ظهور دارد در اخلاق هم ظهور دارد در اعمال هم ظهور دارد. <واعبدوا الله عقیدة و خلقاً و عملاً ولا تشرکوا به شیئاً فی العقیدة و الاخلاق و الاعمال> دیگر.
احسان به والدین و بیان آن در کنار مباحث توحیدی
خب این سرفصل، حالا احکام دیگر. فرمود: ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾، این ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ این ﴿احساناً﴾ که منصوب است یا به این منصوب است یعنی «اوصاکم الله بالوالدین احساناً» و همچنین به عناوین بعدی یا «أَحسِنوا بالوالدین احساناً» به هر تقدیر، یک چیزی باید مقدر باشد، محذوف است «و احسنوا بالوالدین احسانا» یا «اوصاکم الله بالوالدین احسانا» که این احسان، نسبت به همه این جملههای بعدی هست ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾. مسئله احسان به والدین هم در کنار توحید یاد شده است، در خیلی از موارد. یکی هم همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که فرمود: ما به بنی اسرائیل گفتیم، میثاق از آنها گرفتیم، در آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ که﴿لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ در سورهٴ «انعام» آن بود که ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم این بود که: ﴿ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ چه در نفی شرک، چه در دعوت به شکر. در دعوت به شکر هم فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ﴾ برای اینکه پدر و مادر، مجرای فیض خالقیتاند. حالا خواه پدر و مادر مجازی که تن انسان از اینها نشأت گرفته یا پدر و مادر حقیقی که وجود مبارک رسول خدا و علیبنابیطالب (صلوات الله و سلامه علیهما) باشند که فرمود: «أنا و علیٌّ أَبَوا هذه الأمّة» که جان انسان از اینها نشأت گرفته، اینها والدیناند «أنا و علیٌّ أَبَوا هذه الأمّة».
خب، ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ چون در بعضی از نصوص هم آمده است که تطبیق فرمود این والدین را بروجود مبارک پیغمبر و علیبنابیطالب(سلام الله علیهما) . ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ اگر پدر و مادر ظاهری نبود، این خلقت ظاهری نصیب ما نمیشد و اگر وجود مبارک پیغمبر و علیبنابیطالب(سلام الله علیهما) نبودند، آن خلقت معنوی که حیات معنوی است نصیب ما نمیشد. لذا فرمود اینها چون مجرای فیض خالقیتاند هم توحید لازم است، اعتقاد به خدا هم گرامیداشت فیض ذات اقدس الهی ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- توحید عملی مراد از عبادت در صدر آیه؛
- تعابیر مختلف قرآن برای عبادت خالصانه؛
- ظهور عبادت و شرک، در اعتقاد و اخلاق انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا ﴿36﴾
جامع الکم بودن آیه 36 بلحاظ محتوا
این آیهٴ مبارکه، اصلی است برای چند آیهٴ بعدی. گرچه همه آیات الهی جزء جوامع الکلماند ولی این آیه از بارزترین مصداقهای جوامع الکلم است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أُعطِیتُ جوامعَ الکَلِم» بیانی که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان دارند که این آیه جامع ارکان اسلام و مکارم اخلاق است یک بیان نافعی است.
بنابراین این جزء بارزترین آیاتی است که جزء جوامع الکلم آمده، زیرا هم مسئله توحید را دارد هم مسائل حقوقی را هم اخلاقی را و هم عاطفی را و هم در ذیل این آیه، جهت شرک و طغیان و معصیت را هم بازگو میکند و راه درمان آن را هم ذکر میکند و علایم توحید را تشریح میکند و علایم شرک را و استکبار را، اختیال را، فخرفروشی را شرح میدهد. در این آیه قرائت شده، اول از توحید شروع میکند در پایان آیه هم دلیل ترک توحید را ذکر میکند و اگر مسئله توحید، تأمین شد مسائل اخلاقی، حقوقی، عاطفی هم تأمین است. به دو نکته، مسئله توحید در کنار مسائل اخلاقی و عاطفی یاد شده است: یکی اینکه اگر کسی موحد بود، به انجام آن مسائل حقوقی و اخلاقی و عاطفی موفق است، این تبیین عِلّی مسئله است؛ دوم اهمیت دادن به این ارزشهاست. وقتی ذات اقدس الهی بخواهد به مطلبی اهمیت بدهد، نام شریف خود را در کنار آن ذکر میکند. نظیر آنچه در اوایل همین سورهٴ «نساء» گذشت که فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ﴾ آنجا چنین بیان شد که صله رحم به قدری مهم است که در کنار احترام به ذات اقدس الهی، احترام به ارحام یاد شد، فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیبًا﴾ .
توحید عملی مراد از عبادت در صدر آیه
مطلب بعدی آن است که این عبادت، همان توحید عملی است. فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ یعنی در عمل، موحد باشید. آن اعتقاد به لااله الاالله، توحید اعتقادی است ولی این ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ توحید عملی است یعنی در همه کارها موحد باشید. یک انسان وقتی در کار، موحد است که کار ِبد نکند، کار خوب انجام بدهد (یک) و این کار خوب را هم برای رضای خدا انجام بدهد، این (دو). کسی که کار بد میکند یا کارش خوب است ولی برای خدا نیست، این موحد نیست؛ منتها در مقام عمل توحید؛ عملی ندارد. وقتی توحید عملی نداشت ایمان عملی ندارد. وقتی ایمان عملی نداشت در مقام عمل، مؤمن نیست زیرا ایمان هم در قلب، ظهور و رسوخ دارد و هم در زبان و هم در ارکان و جوارح. اینکه فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ یعنی تمام کارهایتان باید دارای این دو عنصر اصیل باشد: یکی اینکه کارتان حلال باشد؛ دوم اینکه این کار حلال و خوب را برای رضای خدا انجام بدهید. آن که گناه میکند اصلاً کارش بد است و حرام یا کارش خوب است ولی جاه طلب است؛ ریائاً انجام میدهد؛ برای فخرفروشی انجام میدهد این شخص در عمل، موحد نیست، این بنده خدا نیست [بلکه] این بنده هوا است.
بیان تعابیر مختلف قرآن برای عبادت خالصانه
مطلب بعدی آن است که چون در عبادت باید مخلص بود، عبادت مشوب مردود است. اهمیت این مسئله به چند عبارت بیان میشود: گاهی میفرماید که خدا را مخلصاً عبادت کنید: ﴿لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ﴾ و امثال ذلک؛ گاهی میفرماید فقط خدا را عبادت کنید، این کلمه فقط که حصر است خلوص را در بردارد؛ گاهی میفرماید خدا را عبادت کنید و چیزی را شریک او قرار ندهید، این مجموعه این دوتا جمله همان عبادت خالصانه را بیان میکند. پس سه تعبیر در قرآن کریم هست: گاهی این است که شما مخلصاً خدا را عبادت کنید دین، خالصاً مال خداست؛ گاهی کلمه خلوص به کار برده نمیشود ولی عبادت، منحصر میشود که ﴿ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ ﴿إلّا الله﴾ و مانند آن. نه کلمه خلوص، استعمال شده است در این آیه و نه شرک نفی شده ولی همان حصر عبادت هم خلوص را میفهماند هم نفی شرک را گاهی به دو جمله جدا میفهماند، مثل همین آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ یعنی ﴿واعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ، لِلّهِ الدِّینُ خالصاً، لِلّه الدین﴾ کذا و کذا.
ولی برای اینکه معلوم بشود ما دو چیز نداریم یکی عبادت خدا [و] یکی پرهیز از شرک، برای اینکه عبادت خدا با شرک جمع نمیشود گاهی این دو مطلب را بدون واو عطف ذکر میکند که این شده تعبیر چهارم. پس تعبیر متعارف که مقداری رقیقتر است، همین آیهٴ محلّ بحث است که میفرماید: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ تعبیری که از این ادق است، این است که فرمود خداوند، عدهای را وعده داد که اینها به حکومت برسند و خلیفه خدا باشند در زمین یا خلیفه گذشتگان باشند وقتی قدرت به دست آنها رسید، آنها خدا را عبادت کنند [و] شرک نورزند، نه اینکه خدا را عبادت بکنند و شرک نورزند [اینجا] دیگر جای واو عاطفه نیست. حالا این تعبیرات چهارگانه را شما در قرآن دارید؛ آن تعبیر معروف که ﴿ أَلاَ لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ﴾ یا مامور شدی که ﴿ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ و مانند آن آن، را که جداگانه داریم؛ اما آن تعبیر دیگر، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 83 این است که: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ﴾ این حصر است، در اینجا دیگر سخن از نفی شرک نیست برای اینکه حصر عبادت برای خدا هم خلوص را میفهماند هم نفی شرک را.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تعبیر این است؛ آیهٴ 151 سورهٴ «انعام»: ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾؛ خداوند بر شما این امور را تحریم کرده و واجب است که مقابلشان را استفاده کنید: اول ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾. چون در صدر آیه سخن از خدا و تحریم خداست، پس اصل لزوم پذیرش ربوبیّت حق و عبادت حق، مفروغ گرفته شد بعد اینجا به صورت حصر فرمود که ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ این ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ هم معنای عبادت را هم معنای خلوص را میفهماند، دیگر با دو جمله بیان نفرمود: یکی عبادت کنید خدا را؛ دیگر اینکه به او شرک نورزید. در سورهٴ «اسراء» تعبیر، به صورت دیگر است. آیهٴ 23 سورهٴ «اسراء» این است که ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾ این نظیر همان آیهٴ سورهٴ «بقره» است که دیگر نه سخن از دعوت به خلوص است نه سخن از نفی شرک، چون همین حصر، هر دو را میفهماند ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ﴾. سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت در جریان مباهله و احتجاج با مسیحیها، آیهٴ 64 این بود که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ که این دو مطلب است، با دو جمله بیان شده، نظیر همین آیهٴ محلّ بحث که ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾. اما لطیفتر از همه، همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» بیان شده. در سورهٴ «نور» آیهٴ 55 این است که ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئًا﴾ اینجا دیگر سخن از واو عاطفه نیست یعنی دیگر دو چیز نیست: یکی اینکه خدا را عبادت بکنند؛ یکی اینکه شرک نورزند. این جمله دوم گویا مبیّن همان خلوصی است که در جمله اُولی مطویّ است: ﴿یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً﴾ همین مضمون سورهٴ «نور» در دعاهای <افتتاح> و امثال دعای <افتتاح> در ماه مبارک رمضان آمده که بدون واو عاطفه است که این دقیقتر از همه آنهاست یعنی دو چیز نیست: یکی عبادت خدا؛ یکی نفی شرک.
آنگاه به قرینه این آیهٴ سورهٴ «نور» معلوم میشود واوی که در سورهٴ «آل عمران» است، واوی که در سورهٴ «نساء» است ـ همین آیهٴ محلّ بحث ـ واو عاطفه به آن معنا نیست که یک معطوف داشته باشیم یک معطوف علیه، اینها دو چیز باشند به یکدیگر عطف شدند این واو تقریباً جنبه تفسیری پیدا میکند، برای اینکه آیهٴ سورهٴ «نور» دارد که ﴿یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئًا﴾ آن که متوسط¬اندیش است او هم آیات قرآن را با یکدیگر تفسیر میکند ولی چون میبیند در سورهٴ «آل عمران» واو هست ﴿ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ و در سورهٴ «نساء» واو است که ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ احیاناً آن دوتا آیه را قرینه و شاهد قرار میدهد که در اینجا <واو> عاطفه محذوف است. آن که دقیق¬اندیشتر است او هم آیات را با یکدیگر تفسیر میکند ولی آیه سورهٴ «نور» را شاهد قرار میدهد که آیهٴ سوره «آل عمران» که <واو> دارد، آیهٴ سورهٴ «نساء» که <واو> دارد، آن <واو> از قبیل <واو> عاطفه معروف نیست [بلکه] جنبه تبیینی و تفسیری دارد، جنبه شرحی دارد که شرح عبادت حق، نفی شرک است توضیح عبادت حق، نفی شرک است، نه اینکه ما دوتا وظیفه داریم: یکی عبادت خدا، یکی نفی شرک، چون مرزی که ندارد، ما در تمام کارها باید بنده باشیم. اگر در تمام کارها باید بنده باشیم، جایی برای شرک نمیماند. پس آیهٴ سورهٴ «نور» میشود مرجع و همه آن آیات را در سایه این آیه باید حل کرد، آن وقت آن واوها رنگ خاص خود را از دست میدهد، دیگر <واو> عاطفه به آن معنا نیست که دو چیز باشد یکی بر دیگری عطف شده باشد، بلکه جنبه شرحی و توضیحی و تفسیری و امثالذلک پیدا میکند.
پرسش:...
پاسخ: اینهم اخباری است به داعی انشاء یعنی اینچنین باشید! مثل اینکه ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ﴾ یعنی <اقیموا الصلاة> این جمله خبریه است که به داعی انشاء هست، نه اینکه می خواهد خبر بدهد اگر خبر بدهد که میشود گاهی خلاف واقع، معنایش این نیست که ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خب، خیلیها را خدا قدرت داد این کار را نکردند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، این امر میکند که اینچنین باشید. بر فرض هم خبر باشد خبر از واقعیتی است و آن واقعیت این است که توحید، با شرک نمیسازد (یک) و انسانهای صالح دوتا وظیفه ندارند: یکی اینکه موحد باشند؛ یکی اینکه مشرک نباشند. نفی شرک، شرح همان توحید است نفی شرک، توضیح همان توحید است. بنابراین در سورهٴ «نور» جا برای <واو> عاطفه نیست تا کسی بگوید اینجا <واو> محذوف است و مانند آن. یک حقیقت است و آن عبادت خداست و این عبادت، اصلاً شرکپذیر نیست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اینها کسانیاند که عبادتشان خالص نیست؛ عبادت تامه نیست. لذا اینها در عین حال که عبادت میکنند، مشرکاند.
بیان مشوب بودن ایمان به شرک
لذا در سورهٴ «یوسف» فرمود که ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ یعنی همین گروهی که مؤمن است مشرک است، نه اینکه او دو چیز دارد؛ در یک قسمت عبادت میکند [و] در یک قسمت شرک میورزد. این شخص، مشرک است برای اینکه یک سلسله کارهایی را هم انجام میدهد؛ اما در این کارها تکیه گاهی ندارد، چشماش به غیر خداست ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ﴾ یعنی اکثر این مؤمنین، مشرکاند که در ذیل این روایتی است که چگونه مؤمن مشرک میشود؟ فرمود همین که میگوید: «لولا فلان لهلکتُ» ؛ اگر فلان کس نبود ما مشکلی داشتیم، از بین میرفتیم. فرمود این تعبیر، تعبیر شرک است دیگر. باید انسان بگوید خدا را شکر که به وسیله فلان شخص، مشکل ما را حل کرد. این تعبیر رایج که میگویند اول خدا، دوم فلان شخص، خدا یک اولی نیست که دومی بردارد ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ﴾ باید گفت: خدا را شکر که از راه فلان شخص یا فلان سبب، مشکل ما را حل کرده است که همه بشوند جزء جنود الهی که ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: چون اینجا کلمه <الّا> هم به معنای غیر است. این در حقیقت، یک جمله است نه دوتا جمله. <لااله الاالله> یعنی غیر از اللهی که فطرت قبول دارد و مفروغ عنه است دیگران نه، نه اینکه ذهن، خالی باشد روح، خالی باشد نه از نفی آلهه خبر داشته باشد، نه از اثبات حق تعالی بعد بیاییم یک قضیه سلبی یادش بدهیم و یک قضیه اثباتی؛ هم <لااله> را یادش بدهید هم <إلاالله> را. این جمعاً از نظر ادبی یک جمله بیش نیست، چون <إلّا> به معنی غیر است یعنی غیر از اللهی که وجودش مفطور علیه است و مفروغ عنه است دیگران نه، <لا اله غیر الله>.
و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مبعوث نشد که انسانهایی که از هردو جمله بیخبرند آنها را به این دو جمله دعوت کند: یکی نفی آلهه؛ یکی اثبات الله، اینچنین نیست [بلکه] اثبات الله مفطور است. فرمود: غیر از اللهی که فطرت شما بر آن است و مفروغ عنه است دیگران نه. خب، اگر اینچنین شد یعنی اصل عبادت، شرکبردار نیست، آنگاه کسی که موحد است در همه امور، این دو عنصر را حفظ میکند؛ میکوشد کارش حلال باشد اولاً و برای خدا باشد ثانیاً. همان تعبیر معروف؛ حسن فعلی را با حسن فاعلی ضمیمه میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون اگر ملکه باشد میشود عبودیت، در تمام کارها بنده خدا باشید.
پرسش:...
پاسخ: در تمام کارها، میشود عبادت دیگر. اگر کسی جز حلال نمیکند این بنده خداست دیگر.حالا کارها دو قسم است: بعضی عبادی است؛ بعضی توصلی، آن یک تقسیم داخلی است. بعضی در انجام دادن آن قصد قربت شرط است مثل نماز و روزه، بعضی در انجام دادن آن قصد قربت شرط نیست، نظیر غَسل. خب، حالا دست اگر آلوده شد باید آدم بشوید، با دست آلوده که نمیشود نماز بخواند یا با لباس آلوده که نمیشود نماز بخواند. دین به او دستور داده است که شما دستتان را پاک کنید بدنتان را پاک کنید لباستان را پاک کنید اینجا اطاعت میکند، این عبادت خداست. اگر بخواهد ثواب ببرد، قصد قربت میکند ولی این کارش به فرمان خداست، همه کارها به فرمان خداست.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن ملکه اگر نباشد البته، بله ممکن است کسی در یک کاری مقطعی عبادت کند ولی عبودیت نداشته باشد یعنی به ملکه نرسیده باشد.
شرایط عبادی وغیرعبادی بودن اعمال انسان
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، کار اگر این دو رکن را داشت یعنی برابر با شرع بود و شخص هم این را برای رضای خدا انجام داد، این میشود عبادت. اگر فاقد هر دو رکن بود یا فاقد یک رکن بود، این دیگر عبادت خدا نیست [و] این کار، کار عبادی نیست. ولی اگر فاقد یک رکن بود یعنی برای رضای خدا انجام نداد ولی سعی کرد این کار را طبق دستور خدا انجام بدهد؛ این کاری را که خدا به او فرمود بکن، این دارد میکند؛ حالا توجه ندارد که این را لله انجام بدهد تا ثواب ببرد و قصد جاهفروشی و فخرفروشی هم ندارد خب این شخص، بنده خداست. چه اینکه خیلی از این مسائلی که در همین آیه مطرح است اینها جنبه توصلی دارند، رعایت ادب اجتماعی اینکه قصد قربت در او شرط نیست. حالا آداب اجتماعی را که در این آیه میخوانیم، معلوم میشود که اگر کسی اینها را انجام داد بنده خدا بود، گرچه کارهای او جزء کار عبادی نیست کار توصّلی است. حالا اگر به کسی گفتند: وقتی دستت آلوده است لباست آلوده است، بدنت آلوده است هنگام نماز اینها را بشوی و بعد نماز بخوان، حالا اینها را شست و نماز خواند این بندگی کرد برای اینها بخواهد ثواب ببرد، البته قصد قربت لازم است؛ اما وقتی به او گفتند بدن و لباست را پاک کن و نماز بخوان، او هم لباس را پاک کرد و نماز خواند، این اطاعت کرد خدا را دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن مقابله بین عبادی و توصلی است، این مقابله؛ قرینه تقابل نشان میدهد که این کار، عبادی نیست این کار، توصلی است مثلاً یا فلان کار، عبادی است. اما اگر کسی تمام کارها را برابر دستور خدا دارد انجام میدهد، این دارد عبادت میکند دیگر، کارش عبادی در مقابل توصلی نیست، برای اینکه ثواب ببرد، اینچنین نیست. شارع مقدس به او فرموده است که به مردم بدهکاری، دِین مردم را بده. خب، این ادا کرد چون شارع فرمود. گفت که در مال مردم خیانت نکن، او هم خیانت نکرد، امین بود و خیانت نکرد این وظیفهاش را انجام داد حالا لازم نیست ثواب ببرد. اگر بخواهد ثواب ببرد باید توجه داشته باشد قصد قربت بکند، مثل نماز ولی اگر لطف الهی شامل حال او شد خب این کار واجب را هم انجام داد ممکن است خدا فیض هم به او بدهد، ثواب هم به او بدهد. این کار، کار توصّلی است یعنی قصد قربت شرط نیست.
در بعضی از امور اینها را باهم جمع کرد، نظیر پایان سورهٴ «کهف» که فرمود: ﴿فمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ که اینهم نظیر آیه محلّ بحث، دو جمله کنار هم یاد شده است با <واو> عاطفه. عمل صالح انجام بدهد یعنی مطیع خدا باشد. عملی را قرآن، صالح میداند که برابر با برنامه پیغمبر آن عصر باشد و عملی که برابر با دین آن عصر نباشد، صالح نیست ﴿وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ را هم در کنار عمل صالح یاد کرده است؛ با <واو> عاطفه ذکر کرده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون دین مجموعه عقاید است و اخلاق است و اعمال. اگر کسی مخلص در دین باشد هم در عقیده، تابع وحی است هم در اخلاق، تابع وحی است هم در اعمال، تابع وحی است، این میشود اخلاص.
شرط صحت بودن اخلاص صد در صد در انجام امور برای خداوند
پرسش:...
پاسخ: اگر یک چیزی برای خداست باید مخلص باشد، لذا فرمود: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ ؛ اگر یک کسی آمده یک مقدار را برای خدا یک مقدار را برای شرکا، فرمود خدا آن موجودی است که اگر ذرهای در کار او غیر، راه پیدا کند کل کار را رد میکند: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ حالا اگر کسی عبادتی کرد، قسمت مهماش برای خدا بود، نیم درصدش برای غیر خدا بود اینچنین نیست که خداوند آن نود ونیم را قبول بکند آن نیم درصد را رد بکند. حالا کسی نمازی خواند نیم درصدش ریا بود، کل نماز مردود است. فرمود: ﴿ما کانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ﴾ خدا واحد محض است و توحید صرف را قبول میکند. اینچنین نیست که حالا بیاید بفرماید که حالا چون مخلوط کردی ضمیمه کردی ریا را پنجاه قبول میکنم پنجاه مردود است. اینکه در فقه فتوا میدهند اگر ریا به متن عبادت سرایت کرد ولو نیم درصد کل عبادت باطل است ، سرّش همین است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: هیچ فرق نمیکند در حکم؛ منتها درجات معرفت که فرق بکند، عبادت هم ارزش بیشتری پیدا میکند ولی حکم فقهی برای همه یکی است؛ منتها آنکه جاهل هست بعضی از گرفتاریها دامنگیر اوست، آنکه عالم هست بعضی از گرفتاریهای دیگر.
مفروغ عنه گرفته شدن توحید در آیه 33 سوره <اعراف>
به هر تقدیر، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 33 اینچنین آمده است: ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا﴾ اینجا هم مسئله شرک آمده بدون دعوت به توحید. سرّش این است که اصل توحید مفروغ عنه گرفته شد، فرمود خدا این چیزها را برای شما حرام کرده. معلوم میشود اصل وجود خدا و پذیرش تحریم الهی مفروغ عنه است، آنگاه نفی شرک اینجا یاد شده. گاهی نفی شرک، اول بحث قرار میگیرد، نظیر آیهٴ محلّ بحث در سوره «نساء» گاهی در وسط یا پایان قرار میگیرد، نظیر آیات دیگر و نظیر همین آیهٴ 33 سوره «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ﴾ آنجا که اول قرار میگیرد، برای اینکه بیان کند که منشأ همه این مشکلات اخلاقی و حقوقی، شرک است. آنجا که آخر قرار میگیرد این به منزله جمعبندی کردن است که خلاصه، همه این مشکلات سر از شرک درمیآورد. اگر کسی موحد باشد و معتقد به خدا باشد خب، در کارها مطیع اوست دیگر.
مبنای اصلی بودن اخلاص در عبادت خدا و نفی شرک
پس مسئله عبادت خدا و نفی شرک، این روحش به همان خلوص برمیگردد: ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾. یک بیان دیگری در کنار ﴿لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ هست و آن این است که این نکره در سیاق نفی، مفید عموم است. هیچ چیزی را به هیچ اندازهای را شما شریک خدا قرار ندهید، به او شرک نورزید. این همان است که اگر چیزی را چه کم چه زیاد انسان شریک خدا قرار داد همین که از خلوص افتاد، این باطل است. در بحثهای حلال و حرام احیاناً مسئله استهلاک مطرح است ولی در مسئله طهارت و نجاست، استهلاک از آن طرف است. مثلاً خوردن خاک حرام است. حالا اگر یک ذره خاک در یک آرد فراوانی مستهلک بشود، این ذره خاک که در آرد، مستهلک شد یا در دیگ غذای بزرگ مستهلک شد، دیگر خوردن آن غذایی که یک مختصر خاکی در آن مستهلک است حرام نیست ، برای اینکه مستهلک شده است. حالا اگر به همان اندازه یعنی به اندازه ذره خاک، یک قطره خونی بیفتد در ظرف غذا این یک قطره خون، آن غذا را مستهلک میکند نه اینکه خودش مستهلک بشود [بلکه] کل آن غذا آلوده میشود. بعضی از امورند که گرچه کماند ولی دیگری را مستهلک میکنند، نه خود مستهلک بشوند. شرک، اینچنین است مشرک، نجس است و این شرک که نجاست است، کل عمل را آلوده میکند.
پرسش:...
پاسخ: بله، اگر کسی ـ معاذ الله ـ ریائاً نماز خواند باید اعاده کند دیگر. بعد از مرگ از مال او باید بدهند، قضا به جا بیاورند. اگر چیزی به عنوان شرک راه پیدا کرد، کل عمل را آلوده میکند، پس ﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا﴾ این اصل سخن، این عنوان این فصل. حالا احکام دیگری که در ذیل ذکر میشود به استناد همین اصل، قابل تبیین است.
پرسش:...
پاسخ:
ظهور عبادت و شرک، در اعتقاد و اخلاق انسان
عبادت در حقیقت، هم در اعتقاد ظهور دارد هم در اخلاق ظهور دارد هم در اعمال. شرک هم در اعتقاد ظهور دارد در اخلاق هم ظهور دارد در اعمال هم ظهور دارد. <واعبدوا الله عقیدة و خلقاً و عملاً ولا تشرکوا به شیئاً فی العقیدة و الاخلاق و الاعمال> دیگر.
احسان به والدین و بیان آن در کنار مباحث توحیدی
خب این سرفصل، حالا احکام دیگر. فرمود: ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾، این ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ این ﴿احساناً﴾ که منصوب است یا به این منصوب است یعنی «اوصاکم الله بالوالدین احساناً» و همچنین به عناوین بعدی یا «أَحسِنوا بالوالدین احساناً» به هر تقدیر، یک چیزی باید مقدر باشد، محذوف است «و احسنوا بالوالدین احسانا» یا «اوصاکم الله بالوالدین احسانا» که این احسان، نسبت به همه این جملههای بعدی هست ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾. مسئله احسان به والدین هم در کنار توحید یاد شده است، در خیلی از موارد. یکی هم همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که فرمود: ما به بنی اسرائیل گفتیم، میثاق از آنها گرفتیم، در آیهٴ 83 سورهٴ «بقره» ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ که﴿لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ در سورهٴ «انعام» آن بود که ﴿أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم این بود که: ﴿ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ چه در نفی شرک، چه در دعوت به شکر. در دعوت به شکر هم فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ﴾ برای اینکه پدر و مادر، مجرای فیض خالقیتاند. حالا خواه پدر و مادر مجازی که تن انسان از اینها نشأت گرفته یا پدر و مادر حقیقی که وجود مبارک رسول خدا و علیبنابیطالب (صلوات الله و سلامه علیهما) باشند که فرمود: «أنا و علیٌّ أَبَوا هذه الأمّة» که جان انسان از اینها نشأت گرفته، اینها والدیناند «أنا و علیٌّ أَبَوا هذه الأمّة».
خب، ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ چون در بعضی از نصوص هم آمده است که تطبیق فرمود این والدین را بروجود مبارک پیغمبر و علیبنابیطالب(سلام الله علیهما) . ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ اگر پدر و مادر ظاهری نبود، این خلقت ظاهری نصیب ما نمیشد و اگر وجود مبارک پیغمبر و علیبنابیطالب(سلام الله علیهما) نبودند، آن خلقت معنوی که حیات معنوی است نصیب ما نمیشد. لذا فرمود اینها چون مجرای فیض خالقیتاند هم توحید لازم است، اعتقاد به خدا هم گرامیداشت فیض ذات اقدس الهی ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است