- 573
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش چهارم"
- توبه اصل کلی در بخشش گناهان؛
- پرهیز از کبائر وسیله بخشش گناهان صغیره؛
- لوح محفوظ خداوند و عدم دلالت آن بر تقسیم بندی گناهان؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴿31﴾
توبه اصل کلی در بخشش گناهان
راههای بخشش گناه گاهی به صورت موجبه کلیه و عموم ذکر میشود گاهی به صورت موجبه جزئیه. دو اصل به عنوان موجبه کلیه و عموم مطرح است, برای بخشش گناه و دو اصل دیگر هم به عنوان موجبه جزئیه مطرح است. آن دو اصلی که به عنوان موجبه کلیه مطرح است به این معناست که هرجا نسبت به هر فرد و خصوصیتی آن اصل حاصل شد, گناه بخشیده میشود: یکی مسئله توبه است که هر گناهی با توبه بخشیده میشود که شرایطش گذشت. اگر حق الله یا حق الناس را به همراه داشت که تکلیفش روشن است و اختصاصی به شخص معین یا گناه معین ندارد. حتی در مسئله ارتداد ـ چه ملی, چه فطری ـ از نظر بحث کلامی, توبه مورد اثر است ولی از نظر بحث فقهی, بین ارتداد ملی و فطری فرق است وگرنه از جهت رابطهای که بین بنده تائب و ذات اقدس الهی است, توبه مؤثر است.
پرهیز از کبائر وسیله بخشش گناهان صغیره
دوم پرهیز از گناهان کبیره است که وسیله بخشش گناهان صغیره است بالقولالمطلق, چون خدا وعده داد. هر کسی به هیچ گناه کبیرهای مبتلا نشد, اگر احیاناً گناه صغیره داشته باشد خدا وعده داد که میبخشد, این دو اصل است که موجبه کلیه است. دو اصل دیگر به نحو موجبه جزئیه بیان شده: یکی مسئله شفاعت است که چه گنهکاری مشمول شفاعت میشود مشخص نیست, اینچنین نیست که از هر گنهکاری شفاعت بکنند. شفاعت باید به اذن خدا باشد, حالا درباره چه گروهی خدا اذن میدهد درباره چه گروهی اذن نمیدهد, آن را خدای حکیم خود میداند. یکی هم در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص شد که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾; خداوند شرک را نمیآمرزد و غیر از شرک, هر گناه دیگری باشد امید بخشش هست. البته بیتوبه نه با توبه, چون با توبه خدا شرک را هم میآمرزد زیرا مشرکین که توبه کردهاند توبه آنها مقبول است و مشرکین در صدر اسلام توبه میکردند و ایمان میآوردند الآن هم اگر یک مشرکی توبه بکند و اسلام را بپذیرد, توبه او مقبول است. اینکه فرمود خداوند شرک را نمیآمرزد یعنی بیتوبه و اینکه فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ یعنی گناهان کمتر از شرک را خدا میآمرزد بیتوبه; اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾; هر کسی را که خود صلاح بداند چطور میشود که بعضی افراد مشمول شفاعت حقاند و عنایت حق شاملشان میشود یا نه, آنهم معلوم نیست. گاهی در اثر داشتن آباء و اجداد صالح, گاهی در اثر پیدایش فرزندان صالح و مانند آن زمینه بخشایش گناه انسانی فراهم میشود چون این به نحو موجبه جزئیه است, هرگز کسی را جسور و جری نمیکند به ارتکاب گناه. پس چهار چیز عامل بخشایش گناه است که دو اصل به عنوان موجبه کلیه مطرح است, دو اصل به عنوان موجبه جزئیه, این مطلب اول.
عدم دلالت آیه بر تقسیمبندی معاصی در لوح محفوظ خداوند
مطلب دوم آن است که اینکه خدا در قرآن فرمود کتابی نزد ماست حالا لوح محفوظ است, کتاب مبین است, اُم کتاب است, هرچه هست که ﴿کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ﴾; هر کوچک و بزرگی در او نوشته شده این دلیل نیست که گناهان دو قسم است: گناهان صغیره و گناهان کبیره. این ناظر به اصل اینکه هر چیزی در عالم وجود داشته باشد چه کوچک چه بزرگ, خدا در آن کتاب الهی نوشته است; اما آیا گناه هم دارای دو قسم است: یک قسم صغیر; یک قسم کبیر این آیه او را نمیرساند. آیه میفرماید هر کوچک و بزرگی در آن هست; اما آیا گناه همهاش بزرگ است یا بعضی بزرگاند بعضی کوچکاند این را که آیه دلالت ندارد. البته آیه سورهٴ «کهف» میفرماید گناه, دو قسم است: بعضی کوچکاند; بعضی بزرگ. وقتی آیهٴ سورهٴ «کهف» فرمود گناه دو قسم است: بعضی کوچک بعضی بزرگ, آن وقت آن آیه که میفرماید: ﴿کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ﴾; هر کوچک و بزرگی در آن کتاب الهی ثبت است آن به منزله کبرای این اصل خواهد شد یعنی گناهان کوچک و بزرگ هم در کتاب الهی ثبت است وگرنه خود این آیه دلالت ندارد بر اینکه گناه دو قسم است, گناه کوچک و گناه بزرگ.
دلالت مطلق آیه بر بخشش صغایر بدون لحاظ صنف گناهان
مطلب سوم آن است که اینکه فرمود اگر گناهان کبیره را ترک کردید, گناهان صغیره شما بخشیده میشود معنایش این نیست که از هر نوع یا از هر صنف گناهی در صورتی که آن کبیر آن را ترک کرده باشید, صغیر آن بخشیده میشود. مثلاً هتک حرمت دیگران که حد داشته باشد به زنا, این معصیت کبیره است; اما نظره معصیت صغیره است. اگر کسی مثلاً به گناه کبیره مبتلا نشد یعنی به زنا مبتلا نشد, نگاه نامحرم اگر دامنگیرش شد نامحرمی را نگاه کرد بخشیده بشود. آیه, ناظر به این نیست که هر گناهی دارای دو صنف است: کبیر و صغیر. اگر کسی آن گناه کبیر را از همان صنف مرتکب نشد, گناهان صغیره همان صنف بخشیده میشود تا ما بگوییم که این مثلاً نسبی است و زنا هم دارای دو قسم است زنای محصنه و غیرمحصنه, ذات المحرم و غیر ذات المحرم, ذات البعل و غیر ذات البعل بعد بگوییم کسی که به آن کبیره و آن بزرگتر مبتلا نشد اگر به کوچکتر مبتلا شد بخشیده میشود, اینچنین نیست. معصیت خواه از یک صنف باشد خواه از دو صنف, اگر کسی گناه کبیره نداشت یعنی هیچ گناهی از گناهان کبیره را مرتکب نشد آنگاه گناه صغیره کرد بخشیده میشود, نه اینکه از یک صنف, دارای دو فرد بود یا از یک نوع, دارای دو صنف بود اگر کسی آن نوع کبیر یا صنف کبیر را مرتکب نشد, صنف صغیر همان نوع بخشیده میشود, اینچنین نیست, بلکه مطلق کبیره و مطلق صغیره مطرح است.
عدم دلالت قرآن بر کبیره شدن گناه صغیره با اصرار
مطلب چهارم آن است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این حدیث شریف را نقل کرد, در جوامع روایی اهل سنت هم نقل شده است که «لا صغیرةَ مع الاصرار و لا کبیرةَ مع الاستغفار». اما آیا قرآن کریم هم این مطلب را دارد که اصرار بر صغیره باعث کبیره شدن گناه است یا نه؟ در قرآن, عنوان اصرار چندجا به کار رفت; اما نوع مواردی که قرآن, کلمه اصرار را به کار برد یا ناظر به معصیت کبیره است یا مطلق است. اینچنین نیست که از قرآن بربیاید که اصرار بر معصیت صغیره, معصیت کبیره است, اینچنین نیست. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 135 اینچنین است که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ﴾ این بیان متقین و محسنین است: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ﴾; مردان باتقوا یا محسنین کسانیاند که اگر یک وقت گناه کردند, فوراً به یاد خدا میافتند و استغفار میکنند: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾; کیست که غیر از خدا گناهان را ببخشد؟! ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾; اینها دیگر بعد از توبه, توبهشکنی نمیکنند. خب, اولاً این آیه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً﴾. فاحشه, معمولاً آن گناه کبیره را میگویند, چون فاحش یعنی بالغ. وقتی گفتند غلط فاحش یعنی غلط روشن, گناه فاحش یعنی گناه روشن, بعید است که معصیت صغیره را شامل بشود, بر فرض هم شامل بشود به نحو اطلاق هست. آن هم این آیه میفرماید که متقین، محسنین، مردان حق کسانیاند که اگر معصیت کردند توبه میکنند و دوباره برنمیگردند: ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ یعنی توبه نمیشکنند, نه اینکه بدون توبه, آن معصیت را رها میکنند ولی آن معصیت را اصرار ندارند, تکرار نمیکنند ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ چون بعد از توبه است ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾.
حالا این جملهٴ آخر معترضه است یعنی «ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ »; اینها اگر گناه کردند به یاد خدا متذکر میشوند و توبه میکنند و دیگر اصرار نمیکنند یعنی اصرار نمیکنند که توبهشکنی بکنند [بلکه] بعد از توبه دوباره آن کار را انجام نمیدهند و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» باز سخن از اصرار بعضی از گناهان است; آیه هشت سوره «جاثیه» این است که: ﴿یَسْمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا﴾ خب, این برای گناهان کبیره است; این درباره کسانی است که یا اصل ایمان را یا خطوط کلی ایمان را نمیپذیرد و روی این انکارش هم اصرار دارد ﴿ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا﴾ که این اصرار بر صغیره نیست تا اینکه بگوییم اصرار بر صغیره میشود کبیره, بلکه اصرار بر خود کبیره است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ « واقعه» آیهٴ 46 هم باز اصرار بر کبیره مطرح است, فرمود: ﴿وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ وقتی اصحاب شمال را معرفی میکند میفرماید که اینها ﴿فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ ٭ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ ٭ إنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ ٭ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ اینها بر گناه عظیم و گناه بزرگ اصرار داشتند. چه اینکه در سورهٴ «نوح» آیهٴ هفت هم باز راجع به اصرار بر گناهان کبیره است که نوح(سلام الله علیه) به خدا عرض میکند: ﴿وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا﴾; اینها بر همان انحرافشان و طغیانشان اصرار دارند بنابراین از این آیات نمیشود فهمید که در قرآن, اصرار بر صغیره به عنوان گناه بزرگ مطرح است, چون این آیات یاد شده نوعاً اصرار بر کبیره را بازگو فرمود.
ظهور آیات قرآن در کبیره و صغیره بودن معاصی
مطلب بعدی آن است که گذشته از اینکه از خود آیهٴ سورهٴ «کهف» که به صورت روشن ظاهر میشود و از همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» به صورت ظهور دلالت دارد که گناه دو قسم است: صغیر و کبیر, از بعضی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم استفاده میشود که گناه دو قسم است: صغیر و کبیر. در خطبه اول نهجالبلاغه میفرماید که اواخر همین خطبه اول است که: «کِتابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبْیِّناً حَلالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ» تا به اینجا میرسد «وَ مُبایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» که گوشهای از این, در هنگام خواندن روایات نورالثقلین خوانده شد. فرمود: بین محارم اله، محرمات اله فاصله گذاشته شد بعضیها گناه کبیرهاند که خداوند تهدید به آتش کرد, بعضی گناهان صغیرهاند که مغفرت را در کمین او قرار داد که منتظر است; مغفرت الهی منتظر است که گناهان کبیره نیاید تا این گناهان صغیره را ببخشد اگر گناهان کبیره آمد, این گناهان صغیره را به همراه خود میکشاند به دنبال خود میکشاند دیگر از کمین مغفرت بیرون میرود ولی اگر گناهان کبیره نیامد چون مغفرت, در کمین این گناهان صغیره است, این گناهان صغیره را مغفرت به طرف خود جذب میکند: «مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» که غفران خود را خداوند, رصد و کمین گناه کوچک قرار داد که اگر گناه بزرگ نیامد, این رحمت الهی و مغفرت الهی این گناه صغیر را به طرف خود جذب میکند.
در نامه بیست و هفتم نهجالبلاغه که محمدبنابیبکر را برای فرمانروایی مصر اعزام فرمود, این نامه را مرقوم داشتند, فرمود «وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ والنَّظْرَةِ» یعنی در نگاه بین مردم, مواسات را برقرار کن, همه را نگاه کن [و] هیچ کسی از نظرت دور نماند «حَتَّی لاَ یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لاَ یَیْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِیرَةِ»; فرمود بندگان خدا! خداوند شما را زیر سؤال میبرد از کارهای کوچک و بزرگتان. گرچه سخن از معصیت نیست; اما سیاق و لسان, لسان معصیت است برای اینکه اگر از طاعت باشد که لسان تشویق است و لسان تبشیر, نه لسان انذار و ترساندن. فرمود: مواظب باشید که خداوند از اعمال کوچک و بزرگ شما ، شما را زیر سؤال میبرد «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِیرَةِ والظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ» که اینهم نشان میدهد که سخن از کبیره و صغیره بودن معصیت است.
کتب اخلاق و تبیین چگونگی کبیره شدن صغایر به واسطه اصرار
مطلب بعدی آن است که بیش از همه در کتابهای اخلاق, روی این جهات کار شده است که چه چیزی باعث میشود که گناهان صغیره، کبیره بشود. یکی از امتیازات کتابهای اخلاقی بررسی و تحلیل این مسائل است, مثلاً در کتابهای فقهی گفته میشود حسد, حرام است. اخلاق نه تنها میگوید حسد قبیح است, بلکه راههای پیدایش حسد را ذکر میکند آثار مذموم و مشئوم حسد را ذکر میکند راههای علاج او را ذکر میکند, نشانههای اینکه انسان آیا حسود است یا نه؟ اینها را ذکر میکند. تحلیل این اوصاف و تجزیه آثارش به عهده کار اخلاق است که اصلاً مرز اخلاق از مرز فقه کاملاً جداست در فقه فقط گفته میشود این حرام است یا حلال; اما نشانههای او چیست؟ چه کنیم که مبتلا نشویم و اگر مبتلا شدیم معالجه بکنیم, اینها را اصلاً فقه بحث نمیکند.
اصرار بر صغیره از عوامل تبدیل به کبائر
در جلد هفتم المحجّةالبیضاء صفحهٴ 58 به بعد, چند مطلب سودمندی دارد درباره اینکه چگونه معصیتهای صغیره, کبیره میشود. راه روشن آن همین حدیث معتبری است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که: «لا صغیرة مع الاصرار» خب, آن وقت در فقه گفته میشود که معصیت صغیره اگر اصرار بشود معصیت کبیره است, آن که میگوید معصیت صغیره منافی با عدالت نیست, میگوید اگر اصرار شد منافی عدالت است, همین! اما چطور میشود که اصرار بر معصیت صغیره, کار معصیت کبیره را میکند این تحلیل, به عهده علم اخلاق است. در همین جلد هفتم, صفحه 58 که این بحث شروع میشود عنوان بحث این است که: «بیان ما تعظم به الصغائر من الذنوب»; که چگونه گناهان کوچک به وسیله بعضی از امور, بزرگ میشود. میفرماید: «اعلم ان الصغیره تکبر باسبابٍ» چندین سبب را میشمارد «منها الاصرار و المواظبة و لذلک قیل لا صغیرة مع اصرار و لا کبیرة مع استغفار» مثالی که اینها ذکر میکنند, میفرمایند «مثال ذلک قطرات من الماء تقع علی الحجر علی توال فتؤثر فیه»; گاهی میبینید یک قطره آب وقتی که روی سنگ بچکد, اثری ندارد ولی اگر به تدریج این قطره قطره روی سنگ بیاید, این سنگ که یک جسم سختی است آن را کم کم سائیده میکند [و] راه در درون سنگ باز میکند. کارهای کوچک گرچه به تنهایی اثر ندارند ولی استمرار اینها و تداوم آنها مایه اثر است ولو در سنگ. چه اینکه کارهای خیر هم اینچنین است; کارهای خیر ولو کوچک هم باشد ولی استمرارش مایه روشن شدن دل است «لذلک قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیر الاعمال أدْوَمُها و إنْ قلّ» شما میبینید استمرار یک شیء اثر بیشتری دارد حالا چه صغیر چه کبیر, خود استمرار باعث تضاعف آن اثر است. شما همیشه میبینید «دو»ی قبل از ظهر با «دو»ی بعد از ظهر در تابستان, هوا یکسان نیست, دو بعد از ظهر گرمتر است. این نه برای اینکه آفتاب نزدیکتر است یا بیشتر میتابد برای اینکه آفتاب مدتهاست که این فضا را گرم کرده «دو»ی قبل از ظهر, خیلی آفتاب نتابید هنور اوایل امر است; اما دو بعد از ظهر, گرچه از نظر قرب و بُعد شمس تفاوتی شاید در کار نباشد, همان اندازه دو قبل از ظهر از ما فاصله دارد به همان اندازه دو بعدازظهر از ما فاصله دارد ولی چون بیشتر تابیده مانده, لذا دو بعد از ظهر گرمتر از دو قبل از ظهر است, این در اثر تداوم آن کار است. سحر هم همین طور است, گاهی سحرها سرد میشود برای اینکه ادامه همان سرماست, نه اینکه حالا واقعاً سرمای سحر بیش از سرمای اوایل شب باشد. ادامه هرکاری چه در طرف خیر چه در طرف شرّ همین طور است که هر کدام از اینهایی که ملاحظه میفرمایید فصل خاص خود را دارد. البته ایشان آیه ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَهُمْ یَعْمَلُون﴾ را هم در خلال سخنشان شاهد آوردند ولی اصل مطلب, حق است ولی آیهٴ سورهٴ «آل عمران» راجع به اصرار بر صغیره نیست, گرچه مرحوم فیض این را در خلال اینکه چگونه گناه کوچک, گناه بزرگ میشود این را ذکر کردند. اصل مطلب, البته اصرار حق است چون در روایت هم دارد.
«و منها» عامل دوم این است که «أن یستصغر الذنب»; گناه را آدم کوچک بشمارد, زیرا «فان العبد کلّ مااستعظمه من نفسه صغر عندالله و کلّ ما استصغره کبر عندالله»; هرچه انسان خود را بزرگ بشمارد و گناه را بیاعتنایی کند نزد خدا کوچکتر میشود و هرچه گناه را بزرگ بشمارد و خود را حقیر تلقی کند نزد خدا بزرگ میشود و برهان این مسئله را هم مبسوطاً نقل کردند و گفتند که در خبر هست مؤمن, گناه خود را مثل کوهی میبیند که روی دوشش است یا بالای سرش هست, میترسد که روی او سقوط کند ولی منافق, گناهش را مثل پشهای میبیند یا مگسی میبیند که آمده روی بینیاش یا روی صورتش نشسته; اصلاً اعتنا نمیکند و آن را پرانده. اگر پشهای بیاید یا مگسی بیاید روی بینی بنشیند آدم بپراند, او را دیگر اعتنا نمیکنیم. میگوید پشه یا مگسی آمد من پراندم از بین رفت ولی اگر انسان زیر یک کوه مشرف بر انهدام قرار بگیرد, هر لحظه احتمال خطر میدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون خود گناه را میگوید, چیزی نیست. یک گناه است, چون یک گناه است نه اصرار بر گناه ولی این گناه را مهم نمیداند, میگوید حالا چیزی نیست. مؤمن از آن جهت که به عظمت خدا آگاه است, میبیند که خدا را معصیت کرده لذا این گناه را عظیم میشمارد دیگران چون به عظمت خدا معتقد نیستند, این را عظیم نمیشمارند.
هشدار به کوچک نشمردن معاصی در لسان روایات
آن وقت این روایت زید شحام را که مرحوم کلینی نقل کرد در این قسمت دوم, مرحوم فیض به عنوان شاهد ذکر میکنند که زید شحام از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که فرمود: «اتّقوا المحقَّرات من الذنوب»; «محقرات» نه یعنی گناهان کوچک یعنی گناهانی که شما تحقیر کردید; گناهی که آدم آن را تصغیر کرد, کوچک تلقی کرد: «اتقوا المحقَّرات من الذنوب فانّها لا تغفر»; گناهان محقر، گناهان کوچک شمرده شده, بخشیده نمیشود. «قلت و ماالمحقرات؟ قال الرجل یُذنِب الذنب فیقول طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذلک»; خوش به حال من! اگر من غیر از این گناه، گناه دیگر نداشته باشم خوشا به حال من یعنی این گناه را کوچک شمرده, میگوید خب, حالا گناهی است کردیم. از امام هفتم «عن الکاظم(علیه الصلاة و علیه السلام)» رسیده است که «لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذنوب فانّ قلیل الذنوب یجتمع حتی یکون کثیراً و خافوا الله فی السّرّ حتی تعطوا مِن أنْفُسِکُمُ النَّصَف». اینکه فرمود گناه را کوچک نشمارید «لا تستقلّوا قلیل الذنوب» یعنی گناهان کوچک را تحقیر نکنید [و] کم ندانید, برای اینکه «فان قلیل الذنوب یجتمع حتی یکون کثیراً» این به بحث اول مناسبتر است یعنی اصرار بر صغیره یعنی گناهان کوچک, کمکم که جمع شد میشود جزء گناهان بزرگ. البته صدر این که فرمود گناهان کوچک را کوچک نشمارید, آن به بحث فصل دوم مناسب است. «و عن الصادق(علیه السلام) ان الله یُحِبُّ العبد أن یطلُب إلیه فی الجرم العظیم و یُبْغِضُ العبد أن یستخفّ بالجُرم الیسیر»; میفرماید خدا بندهای را دوست دارد که اگر گناه بزرگ کرد از خدا طلب بخشایش میکند ولی اگر کسی گناه کوچک بکند و به آن بیاعتنا باشد و از خدا طلب بخشش نکند گناه کوچک را خفیف میشمارد, درصدد توبه و ترمیم و امثالذلک نیست [چنین کسی مورد غضب خداوند است] این سبب دوم.
سبب سوم این است: «و منها السرور بالصغیرة و الفرح و التبجّح بها» گاهی میبینید یک گناه کوچکی را آدم انجام داد بعد خیلی خوشحال است که من این کار را انجام دادم. البته خوشحالی بر گناه بزرگ به همان اندازه بزرگ است ولی خوشحالی بر گناه کوچک, باعث بزرگ شدن اوست و این خیلی محلّ ابتلاست و آن این است که فرمود: «السرور بالصغیرة و الفرح و التبجّح بها و اعتداد التمکن من ذلک» حالا ملاحظه میفرمایید مثالهایی که ایشان اینجا ذکر میکنند, میفرمایند که میبینید کسی در نوشتنی یا در گفتنی در مباحثه کردنی با هُوْ کردن, رقیب را از پا درآورد. حالا برفرض این معصیت صغیره باشد, میفرماید که میگوید «کما تقول أ ما رأیتنی کیف مزّقتُ عِرْضَه و یقول المناظر فی مناظرته أما رأیتنی کیف فضحتُه و کیف ذکرتُ مساویه حتی اخجلتُه و کیف استخففتُ به و کیف لبّستُ علیه»; دیدی من چگونه آبرویش را بردم! چگونه خجلش کردم! چگونه او را ساکت کردم! چگونه او را از میدان بیرون کردم ولو در آن مجلسی که این حرف را زده یا این کار را کرده این کار, گناه صغیره است, در مباحثه چند نفری است. بالأخره با یک مغالطه, طرف را خاموش کرد یا نه, مغالطه نه مطلب، مطلب حق بود, مطلب علمی بود ولی آن نه به خاطر اینکه مطلب علمی را بیان کند و از علم حمایت کند [بلکه] برای اینکه رقیب را از پا در بیاورد که او را بیحیثیت کند.
خب, حالا این معصیت برفرض معصیت صغیره باشد همین که آمده این جملهها را گفته یعنی خوشحال است که آبروی کسی را برده و او را از صحنه بیرون کرده, این میشود جزء معصیت کبیره بعد میفرماید که این برای مسائل علمی. یک کاسب و پیشهور در دادوستد, اگر یک گناه کمی بکند به اندازه مختصری سر کسی کلاه بگذارد این معصیت صغیره است مثلاً, بعد اگر به دیگران بگوید که دیدی «کیف روّجتُ علیه الزائف و کیف خدعتُه و کیف غبنتُه فی ماله و کیف استحمقتُه»; دیدید چگونه او را تحمیق کردم, چگونه را او مغبون کردم کلاه سرش گذاشتم, این میشود معصیت کبیره «فهذا و امثاله تکبر به الصغائر», برای اینکه «فان الذنوب مهلکات و اذا دفع العبد الیها و ظفر الشیطان به فی الحمل علیها فینبغی أن یکون فی مصیبة و تأسف»; انسانی که گناه کرده مصیبت زده است, مصیبت زده که خوشحال نیست. خب, حالا اگر کسی خوشحال شد این نشانه آن است که شیطان بر او مسلط شد دیگر. اینها در کتابهای اخلاقی است, اینها بحثهای فقهی نیست اصلاً یعنی اثبات اینکه واقعاً انسان گناهکار, مصیبت زده است و مصیبت زده غمگین است تا آخر این فصل.
سنت استمهال الهی و فرصت توبه برای عبد
فصل بعدی این است که «و منها أن یتهاون بستر الله علیه و حِلْمه عنه و إمهاله ایاه» خداوند, ستار است, مهلت هم میدهد که این توبه کند. حالا این یک معصیت صغیرهای انجام داد در سرّ, کسی نمیداند خدا هم علنی نکرده است, همان وقت ممکن بود کسی از راه برسد و خدا ستاری کرد; به او مهلت داد, آبروی او را حفظ کرد تا او هم توبه کند. او از این مهلت دادن خدا و ستاری خدا و حلم خدا سوء استفاده میکند, بعد خودش علنی میکند خیال میکند; که این عنایت خدا شامل حال او شده که این مثلاً نزد خدا خیلی مقرّب است; آبرومند است. آبرو نبردن غیر از آبرومند بودن است. آبرومند کسانی هستند که ما در تعبیرات دعا و روایت میگوییم اینها وجیه عنداللهاند; موجَّهاند. این شخص, کسی بود که خدا به او رحم کرد آبروی او را نبرد نه اینکه این موجَّه عندالله است حالا این خیال میکند موجه عندالله است «فیکون ذلک لامنه من مکرالله و جهله بمکامن الغرور بالله» اینجاست که آیه سورهٴ «مجادله» مطرح شد, فرمود: ﴿وَ یَقُولُونَ فی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصیرُ﴾ گرچه همان طوری که ملاحظه فرمودید این آیه سورهٴ «مجادله» درباره معصیتهای کبیره است ولی اینها کسانی بودند که داشتند نجوا میکردند, توطئه میکردند ولی مغرور بودند میگفتند که خب, چطور خدا ما را عذاب نکرده در این کار؟ معلوم میشود ما نزد خدا مقربیم.
بررسی احتمال کبیره شدن صغایر با تجاهر به آن
فصل بعد چیزی است که انسان, گناه را در خفا کرد خدا آبروی او را حفظ کرد ولی او آمده همین گناه را در حضور علن دارد بازگو میکند که ما در فلان وقت, این کار را کردیم, در فلان جلسه خصوصی این حرف را ما زدیم: «و منها أن یأتی الذنب و یُظهره بأن یذکره بعد إتیانه أو یأتیه فی مشهد غیره فإنّ ذلک منه جنایة علی سترالله الذی سدله علیه»; این پردهای را که خدا آویخت این پرده را دارد میدرد خدا آبروی او را حفظ کرد که دیگران نفهمند, این عمداً دارد در بین دیگران منتشر میکند شاید مشمول ﴿الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ﴾ هم بشود, البته این را مرحوم فیض در المحجّه نیاورده است. لذا کسانی که تجاهر به گناه دارند ـ ولو معصیت صغیره ـ احیاناً این جهر به معصیت ولو معصیت صغیره خود این جهر, مایه کبیر شدن آن معصیت است گاهی انسان قصد توهین دارد یک وقت قصد توهین ندارد ولی از کار او اهانت انتزاع میشود. بعضی از کارهاست که قصدی است; مثلاً اگر کسی در جلوی پای دیگری بلند شد به عنوان اینکه مؤمن است و احترام کرد این فضیلت دارد; اما اگر خدای نکرده برای مسخره کردن او بلند شد خب این معصیت است و عقاب دارد و دو طرف هم امر قصدی است و خود شخص میداند, امر قصدی است.
ولی بعضی از کارهاست که امر قصدی نیست; انسان قصد هم نکند از او توهین انتزاع میشود اگر کسی خواست چیزی را از قفسه کتابی بردارد, احتیاج داشت به یک نردبان یک متری یا نیم متری, بالأخره به یک میزی یا صندلی احتیاج داشت یک وقت است صندلی, چوب, تخته, سنگ اینها را میگذارد زیرپا و آن کتاب را برمیدارد. یک وقت است نه; چند کتاب از کتابهای علوم اسلامی که دم دست است اینها را میگذارد, روی اینها پا میگذارد که آن کتاب بالا را بردارد این قصدی جز گرفتن کتاب از قفسه بالا ندارد; اما همین کارش هتک است. او قصد توهین ندارد ولی همین کار, اهانت است; یک امر عرفی است دیگر, این را عرف میفهمد. حالا اگر کسی چند کتاب دعا یا کتاب علوم اسلامی را زیرپا بگذارد برای اینکه چیزی را از آن طاقچه بالا بردارد خب, این هتک است دیگر, این میشود معصیت. عمل هم همین طور است, منافقین اینچنیناند که: ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ یکی از نشانههای نفاق این است که اینها برای نشر گناه, یکدیگر را تشویق میکنند علنی. خب, یک وقت هست که کسی در خفا گناه میکند یک وقت هم نه، مروّج گناه است. ترویج گناه ـ ولو گناه کوچک هم باشد ـ مایه کبیر شدن آن گناه است, لذا از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «المستتِر بالحسنة یَعْدِلُ سبعین حسنة و المذیع بالسیّئة مخذول».
«و منها» که فصل بعدی است, این است که: «أن یکون المذنب عالماً یُقتَدی به» ممکن است معصیت، معصیت صغیره باشد; اما این معصیت کار یکی از علمای این شهر یا ده است. خب, اگر این کار را او انجام داد دیگران هم این کار را میکنند دیگر. اگر این معصیت، معصیت صغیره بود و این معصیت کننده عالم بود که حرف او و کار او زمینهای بود برای اقتدای دیگران به او و تأسی دیگران به او, این باعث کبیره شدن این گناه است: «و منها أن یکون المذنب عالماً یُقتدی به فإذا فعله بحیث یُری ذلک منه کبرُ ذنبُه کلبس العالم الابریسم و الذهب و أخذه مال الشبهة من أموال السلاطین و دخوله علی السلاطین» حالا بعضی از اینها فی نفسه معصیت کبیره هم هست ولی آنهایی که معصیت صغیره است اگر از عالِم صادر بشود, زمینه اقتدای دیگران را فراهم میکند چون این به منزله کسی است که سنت سیئه گذاشته و سنت سیئه, باعث اقتدای دیگران است. بعد هم این جمله را نقل میکند که داستان عالِم, مثل داستان کشتی است «مَثل زلّة العالم مَثل انکسار السفینة»; لغزش عالِم, مثل غرق شدن کشتی است کشتی اگر بشکند تنها خودش را غرق نمیکند سرنشینانش را هم غرق میکند: «مثل زلة العالم مثل انکسار السفینة تغرق و یغرق أهلها»; کشتی اگر غرق شد هم خودش فرو میرود هم اهلش را فرو میبرد, سرنشینانش را فرو میبرد. عالِم همان طوری که حق شفاعت دارد یک عدهای را هم به بهشت میبرد, اگر گرفتار لغزش شد مایه لغزش دیگران هم هست. بعد بعضی از روایاتی که از راههای دیگر نقل شده است, اینجا بازگو میکنند. اینها اموری است که باعث کبیره شدن گناهان صغیره است, بعد مسئله تجمل و ورود در دستگاههای سلاطین جور و اینها را هم ذکر میکند که چون از همین صغیرهها نشأت گرفته.
«و الحمد لله رب العالمین»
- توبه اصل کلی در بخشش گناهان؛
- پرهیز از کبائر وسیله بخشش گناهان صغیره؛
- لوح محفوظ خداوند و عدم دلالت آن بر تقسیم بندی گناهان؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴿31﴾
توبه اصل کلی در بخشش گناهان
راههای بخشش گناه گاهی به صورت موجبه کلیه و عموم ذکر میشود گاهی به صورت موجبه جزئیه. دو اصل به عنوان موجبه کلیه و عموم مطرح است, برای بخشش گناه و دو اصل دیگر هم به عنوان موجبه جزئیه مطرح است. آن دو اصلی که به عنوان موجبه کلیه مطرح است به این معناست که هرجا نسبت به هر فرد و خصوصیتی آن اصل حاصل شد, گناه بخشیده میشود: یکی مسئله توبه است که هر گناهی با توبه بخشیده میشود که شرایطش گذشت. اگر حق الله یا حق الناس را به همراه داشت که تکلیفش روشن است و اختصاصی به شخص معین یا گناه معین ندارد. حتی در مسئله ارتداد ـ چه ملی, چه فطری ـ از نظر بحث کلامی, توبه مورد اثر است ولی از نظر بحث فقهی, بین ارتداد ملی و فطری فرق است وگرنه از جهت رابطهای که بین بنده تائب و ذات اقدس الهی است, توبه مؤثر است.
پرهیز از کبائر وسیله بخشش گناهان صغیره
دوم پرهیز از گناهان کبیره است که وسیله بخشش گناهان صغیره است بالقولالمطلق, چون خدا وعده داد. هر کسی به هیچ گناه کبیرهای مبتلا نشد, اگر احیاناً گناه صغیره داشته باشد خدا وعده داد که میبخشد, این دو اصل است که موجبه کلیه است. دو اصل دیگر به نحو موجبه جزئیه بیان شده: یکی مسئله شفاعت است که چه گنهکاری مشمول شفاعت میشود مشخص نیست, اینچنین نیست که از هر گنهکاری شفاعت بکنند. شفاعت باید به اذن خدا باشد, حالا درباره چه گروهی خدا اذن میدهد درباره چه گروهی اذن نمیدهد, آن را خدای حکیم خود میداند. یکی هم در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص شد که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾; خداوند شرک را نمیآمرزد و غیر از شرک, هر گناه دیگری باشد امید بخشش هست. البته بیتوبه نه با توبه, چون با توبه خدا شرک را هم میآمرزد زیرا مشرکین که توبه کردهاند توبه آنها مقبول است و مشرکین در صدر اسلام توبه میکردند و ایمان میآوردند الآن هم اگر یک مشرکی توبه بکند و اسلام را بپذیرد, توبه او مقبول است. اینکه فرمود خداوند شرک را نمیآمرزد یعنی بیتوبه و اینکه فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ یعنی گناهان کمتر از شرک را خدا میآمرزد بیتوبه; اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾; هر کسی را که خود صلاح بداند چطور میشود که بعضی افراد مشمول شفاعت حقاند و عنایت حق شاملشان میشود یا نه, آنهم معلوم نیست. گاهی در اثر داشتن آباء و اجداد صالح, گاهی در اثر پیدایش فرزندان صالح و مانند آن زمینه بخشایش گناه انسانی فراهم میشود چون این به نحو موجبه جزئیه است, هرگز کسی را جسور و جری نمیکند به ارتکاب گناه. پس چهار چیز عامل بخشایش گناه است که دو اصل به عنوان موجبه کلیه مطرح است, دو اصل به عنوان موجبه جزئیه, این مطلب اول.
عدم دلالت آیه بر تقسیمبندی معاصی در لوح محفوظ خداوند
مطلب دوم آن است که اینکه خدا در قرآن فرمود کتابی نزد ماست حالا لوح محفوظ است, کتاب مبین است, اُم کتاب است, هرچه هست که ﴿کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ﴾; هر کوچک و بزرگی در او نوشته شده این دلیل نیست که گناهان دو قسم است: گناهان صغیره و گناهان کبیره. این ناظر به اصل اینکه هر چیزی در عالم وجود داشته باشد چه کوچک چه بزرگ, خدا در آن کتاب الهی نوشته است; اما آیا گناه هم دارای دو قسم است: یک قسم صغیر; یک قسم کبیر این آیه او را نمیرساند. آیه میفرماید هر کوچک و بزرگی در آن هست; اما آیا گناه همهاش بزرگ است یا بعضی بزرگاند بعضی کوچکاند این را که آیه دلالت ندارد. البته آیه سورهٴ «کهف» میفرماید گناه, دو قسم است: بعضی کوچکاند; بعضی بزرگ. وقتی آیهٴ سورهٴ «کهف» فرمود گناه دو قسم است: بعضی کوچک بعضی بزرگ, آن وقت آن آیه که میفرماید: ﴿کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ﴾; هر کوچک و بزرگی در آن کتاب الهی ثبت است آن به منزله کبرای این اصل خواهد شد یعنی گناهان کوچک و بزرگ هم در کتاب الهی ثبت است وگرنه خود این آیه دلالت ندارد بر اینکه گناه دو قسم است, گناه کوچک و گناه بزرگ.
دلالت مطلق آیه بر بخشش صغایر بدون لحاظ صنف گناهان
مطلب سوم آن است که اینکه فرمود اگر گناهان کبیره را ترک کردید, گناهان صغیره شما بخشیده میشود معنایش این نیست که از هر نوع یا از هر صنف گناهی در صورتی که آن کبیر آن را ترک کرده باشید, صغیر آن بخشیده میشود. مثلاً هتک حرمت دیگران که حد داشته باشد به زنا, این معصیت کبیره است; اما نظره معصیت صغیره است. اگر کسی مثلاً به گناه کبیره مبتلا نشد یعنی به زنا مبتلا نشد, نگاه نامحرم اگر دامنگیرش شد نامحرمی را نگاه کرد بخشیده بشود. آیه, ناظر به این نیست که هر گناهی دارای دو صنف است: کبیر و صغیر. اگر کسی آن گناه کبیر را از همان صنف مرتکب نشد, گناهان صغیره همان صنف بخشیده میشود تا ما بگوییم که این مثلاً نسبی است و زنا هم دارای دو قسم است زنای محصنه و غیرمحصنه, ذات المحرم و غیر ذات المحرم, ذات البعل و غیر ذات البعل بعد بگوییم کسی که به آن کبیره و آن بزرگتر مبتلا نشد اگر به کوچکتر مبتلا شد بخشیده میشود, اینچنین نیست. معصیت خواه از یک صنف باشد خواه از دو صنف, اگر کسی گناه کبیره نداشت یعنی هیچ گناهی از گناهان کبیره را مرتکب نشد آنگاه گناه صغیره کرد بخشیده میشود, نه اینکه از یک صنف, دارای دو فرد بود یا از یک نوع, دارای دو صنف بود اگر کسی آن نوع کبیر یا صنف کبیر را مرتکب نشد, صنف صغیر همان نوع بخشیده میشود, اینچنین نیست, بلکه مطلق کبیره و مطلق صغیره مطرح است.
عدم دلالت قرآن بر کبیره شدن گناه صغیره با اصرار
مطلب چهارم آن است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این حدیث شریف را نقل کرد, در جوامع روایی اهل سنت هم نقل شده است که «لا صغیرةَ مع الاصرار و لا کبیرةَ مع الاستغفار». اما آیا قرآن کریم هم این مطلب را دارد که اصرار بر صغیره باعث کبیره شدن گناه است یا نه؟ در قرآن, عنوان اصرار چندجا به کار رفت; اما نوع مواردی که قرآن, کلمه اصرار را به کار برد یا ناظر به معصیت کبیره است یا مطلق است. اینچنین نیست که از قرآن بربیاید که اصرار بر معصیت صغیره, معصیت کبیره است, اینچنین نیست. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 135 اینچنین است که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ﴾ این بیان متقین و محسنین است: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ﴾; مردان باتقوا یا محسنین کسانیاند که اگر یک وقت گناه کردند, فوراً به یاد خدا میافتند و استغفار میکنند: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾; کیست که غیر از خدا گناهان را ببخشد؟! ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾; اینها دیگر بعد از توبه, توبهشکنی نمیکنند. خب, اولاً این آیه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً﴾. فاحشه, معمولاً آن گناه کبیره را میگویند, چون فاحش یعنی بالغ. وقتی گفتند غلط فاحش یعنی غلط روشن, گناه فاحش یعنی گناه روشن, بعید است که معصیت صغیره را شامل بشود, بر فرض هم شامل بشود به نحو اطلاق هست. آن هم این آیه میفرماید که متقین، محسنین، مردان حق کسانیاند که اگر معصیت کردند توبه میکنند و دوباره برنمیگردند: ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ یعنی توبه نمیشکنند, نه اینکه بدون توبه, آن معصیت را رها میکنند ولی آن معصیت را اصرار ندارند, تکرار نمیکنند ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ چون بعد از توبه است ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ﴾.
حالا این جملهٴ آخر معترضه است یعنی «ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾ »; اینها اگر گناه کردند به یاد خدا متذکر میشوند و توبه میکنند و دیگر اصرار نمیکنند یعنی اصرار نمیکنند که توبهشکنی بکنند [بلکه] بعد از توبه دوباره آن کار را انجام نمیدهند و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» باز سخن از اصرار بعضی از گناهان است; آیه هشت سوره «جاثیه» این است که: ﴿یَسْمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا﴾ خب, این برای گناهان کبیره است; این درباره کسانی است که یا اصل ایمان را یا خطوط کلی ایمان را نمیپذیرد و روی این انکارش هم اصرار دارد ﴿ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا﴾ که این اصرار بر صغیره نیست تا اینکه بگوییم اصرار بر صغیره میشود کبیره, بلکه اصرار بر خود کبیره است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ « واقعه» آیهٴ 46 هم باز اصرار بر کبیره مطرح است, فرمود: ﴿وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ وقتی اصحاب شمال را معرفی میکند میفرماید که اینها ﴿فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ ٭ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ٭ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ ٭ إنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ ٭ وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ﴾ اینها بر گناه عظیم و گناه بزرگ اصرار داشتند. چه اینکه در سورهٴ «نوح» آیهٴ هفت هم باز راجع به اصرار بر گناهان کبیره است که نوح(سلام الله علیه) به خدا عرض میکند: ﴿وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا﴾; اینها بر همان انحرافشان و طغیانشان اصرار دارند بنابراین از این آیات نمیشود فهمید که در قرآن, اصرار بر صغیره به عنوان گناه بزرگ مطرح است, چون این آیات یاد شده نوعاً اصرار بر کبیره را بازگو فرمود.
ظهور آیات قرآن در کبیره و صغیره بودن معاصی
مطلب بعدی آن است که گذشته از اینکه از خود آیهٴ سورهٴ «کهف» که به صورت روشن ظاهر میشود و از همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» به صورت ظهور دلالت دارد که گناه دو قسم است: صغیر و کبیر, از بعضی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم استفاده میشود که گناه دو قسم است: صغیر و کبیر. در خطبه اول نهجالبلاغه میفرماید که اواخر همین خطبه اول است که: «کِتابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبْیِّناً حَلالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ» تا به اینجا میرسد «وَ مُبایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» که گوشهای از این, در هنگام خواندن روایات نورالثقلین خوانده شد. فرمود: بین محارم اله، محرمات اله فاصله گذاشته شد بعضیها گناه کبیرهاند که خداوند تهدید به آتش کرد, بعضی گناهان صغیرهاند که مغفرت را در کمین او قرار داد که منتظر است; مغفرت الهی منتظر است که گناهان کبیره نیاید تا این گناهان صغیره را ببخشد اگر گناهان کبیره آمد, این گناهان صغیره را به همراه خود میکشاند به دنبال خود میکشاند دیگر از کمین مغفرت بیرون میرود ولی اگر گناهان کبیره نیامد چون مغفرت, در کمین این گناهان صغیره است, این گناهان صغیره را مغفرت به طرف خود جذب میکند: «مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» که غفران خود را خداوند, رصد و کمین گناه کوچک قرار داد که اگر گناه بزرگ نیامد, این رحمت الهی و مغفرت الهی این گناه صغیر را به طرف خود جذب میکند.
در نامه بیست و هفتم نهجالبلاغه که محمدبنابیبکر را برای فرمانروایی مصر اعزام فرمود, این نامه را مرقوم داشتند, فرمود «وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ والنَّظْرَةِ» یعنی در نگاه بین مردم, مواسات را برقرار کن, همه را نگاه کن [و] هیچ کسی از نظرت دور نماند «حَتَّی لاَ یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لاَ یَیْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِیرَةِ»; فرمود بندگان خدا! خداوند شما را زیر سؤال میبرد از کارهای کوچک و بزرگتان. گرچه سخن از معصیت نیست; اما سیاق و لسان, لسان معصیت است برای اینکه اگر از طاعت باشد که لسان تشویق است و لسان تبشیر, نه لسان انذار و ترساندن. فرمود: مواظب باشید که خداوند از اعمال کوچک و بزرگ شما ، شما را زیر سؤال میبرد «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِیرَةِ والظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ فَإِنْ یُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ» که اینهم نشان میدهد که سخن از کبیره و صغیره بودن معصیت است.
کتب اخلاق و تبیین چگونگی کبیره شدن صغایر به واسطه اصرار
مطلب بعدی آن است که بیش از همه در کتابهای اخلاق, روی این جهات کار شده است که چه چیزی باعث میشود که گناهان صغیره، کبیره بشود. یکی از امتیازات کتابهای اخلاقی بررسی و تحلیل این مسائل است, مثلاً در کتابهای فقهی گفته میشود حسد, حرام است. اخلاق نه تنها میگوید حسد قبیح است, بلکه راههای پیدایش حسد را ذکر میکند آثار مذموم و مشئوم حسد را ذکر میکند راههای علاج او را ذکر میکند, نشانههای اینکه انسان آیا حسود است یا نه؟ اینها را ذکر میکند. تحلیل این اوصاف و تجزیه آثارش به عهده کار اخلاق است که اصلاً مرز اخلاق از مرز فقه کاملاً جداست در فقه فقط گفته میشود این حرام است یا حلال; اما نشانههای او چیست؟ چه کنیم که مبتلا نشویم و اگر مبتلا شدیم معالجه بکنیم, اینها را اصلاً فقه بحث نمیکند.
اصرار بر صغیره از عوامل تبدیل به کبائر
در جلد هفتم المحجّةالبیضاء صفحهٴ 58 به بعد, چند مطلب سودمندی دارد درباره اینکه چگونه معصیتهای صغیره, کبیره میشود. راه روشن آن همین حدیث معتبری است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که: «لا صغیرة مع الاصرار» خب, آن وقت در فقه گفته میشود که معصیت صغیره اگر اصرار بشود معصیت کبیره است, آن که میگوید معصیت صغیره منافی با عدالت نیست, میگوید اگر اصرار شد منافی عدالت است, همین! اما چطور میشود که اصرار بر معصیت صغیره, کار معصیت کبیره را میکند این تحلیل, به عهده علم اخلاق است. در همین جلد هفتم, صفحه 58 که این بحث شروع میشود عنوان بحث این است که: «بیان ما تعظم به الصغائر من الذنوب»; که چگونه گناهان کوچک به وسیله بعضی از امور, بزرگ میشود. میفرماید: «اعلم ان الصغیره تکبر باسبابٍ» چندین سبب را میشمارد «منها الاصرار و المواظبة و لذلک قیل لا صغیرة مع اصرار و لا کبیرة مع استغفار» مثالی که اینها ذکر میکنند, میفرمایند «مثال ذلک قطرات من الماء تقع علی الحجر علی توال فتؤثر فیه»; گاهی میبینید یک قطره آب وقتی که روی سنگ بچکد, اثری ندارد ولی اگر به تدریج این قطره قطره روی سنگ بیاید, این سنگ که یک جسم سختی است آن را کم کم سائیده میکند [و] راه در درون سنگ باز میکند. کارهای کوچک گرچه به تنهایی اثر ندارند ولی استمرار اینها و تداوم آنها مایه اثر است ولو در سنگ. چه اینکه کارهای خیر هم اینچنین است; کارهای خیر ولو کوچک هم باشد ولی استمرارش مایه روشن شدن دل است «لذلک قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیر الاعمال أدْوَمُها و إنْ قلّ» شما میبینید استمرار یک شیء اثر بیشتری دارد حالا چه صغیر چه کبیر, خود استمرار باعث تضاعف آن اثر است. شما همیشه میبینید «دو»ی قبل از ظهر با «دو»ی بعد از ظهر در تابستان, هوا یکسان نیست, دو بعد از ظهر گرمتر است. این نه برای اینکه آفتاب نزدیکتر است یا بیشتر میتابد برای اینکه آفتاب مدتهاست که این فضا را گرم کرده «دو»ی قبل از ظهر, خیلی آفتاب نتابید هنور اوایل امر است; اما دو بعد از ظهر, گرچه از نظر قرب و بُعد شمس تفاوتی شاید در کار نباشد, همان اندازه دو قبل از ظهر از ما فاصله دارد به همان اندازه دو بعدازظهر از ما فاصله دارد ولی چون بیشتر تابیده مانده, لذا دو بعد از ظهر گرمتر از دو قبل از ظهر است, این در اثر تداوم آن کار است. سحر هم همین طور است, گاهی سحرها سرد میشود برای اینکه ادامه همان سرماست, نه اینکه حالا واقعاً سرمای سحر بیش از سرمای اوایل شب باشد. ادامه هرکاری چه در طرف خیر چه در طرف شرّ همین طور است که هر کدام از اینهایی که ملاحظه میفرمایید فصل خاص خود را دارد. البته ایشان آیه ﴿وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَهُمْ یَعْمَلُون﴾ را هم در خلال سخنشان شاهد آوردند ولی اصل مطلب, حق است ولی آیهٴ سورهٴ «آل عمران» راجع به اصرار بر صغیره نیست, گرچه مرحوم فیض این را در خلال اینکه چگونه گناه کوچک, گناه بزرگ میشود این را ذکر کردند. اصل مطلب, البته اصرار حق است چون در روایت هم دارد.
«و منها» عامل دوم این است که «أن یستصغر الذنب»; گناه را آدم کوچک بشمارد, زیرا «فان العبد کلّ مااستعظمه من نفسه صغر عندالله و کلّ ما استصغره کبر عندالله»; هرچه انسان خود را بزرگ بشمارد و گناه را بیاعتنایی کند نزد خدا کوچکتر میشود و هرچه گناه را بزرگ بشمارد و خود را حقیر تلقی کند نزد خدا بزرگ میشود و برهان این مسئله را هم مبسوطاً نقل کردند و گفتند که در خبر هست مؤمن, گناه خود را مثل کوهی میبیند که روی دوشش است یا بالای سرش هست, میترسد که روی او سقوط کند ولی منافق, گناهش را مثل پشهای میبیند یا مگسی میبیند که آمده روی بینیاش یا روی صورتش نشسته; اصلاً اعتنا نمیکند و آن را پرانده. اگر پشهای بیاید یا مگسی بیاید روی بینی بنشیند آدم بپراند, او را دیگر اعتنا نمیکنیم. میگوید پشه یا مگسی آمد من پراندم از بین رفت ولی اگر انسان زیر یک کوه مشرف بر انهدام قرار بگیرد, هر لحظه احتمال خطر میدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون خود گناه را میگوید, چیزی نیست. یک گناه است, چون یک گناه است نه اصرار بر گناه ولی این گناه را مهم نمیداند, میگوید حالا چیزی نیست. مؤمن از آن جهت که به عظمت خدا آگاه است, میبیند که خدا را معصیت کرده لذا این گناه را عظیم میشمارد دیگران چون به عظمت خدا معتقد نیستند, این را عظیم نمیشمارند.
هشدار به کوچک نشمردن معاصی در لسان روایات
آن وقت این روایت زید شحام را که مرحوم کلینی نقل کرد در این قسمت دوم, مرحوم فیض به عنوان شاهد ذکر میکنند که زید شحام از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که فرمود: «اتّقوا المحقَّرات من الذنوب»; «محقرات» نه یعنی گناهان کوچک یعنی گناهانی که شما تحقیر کردید; گناهی که آدم آن را تصغیر کرد, کوچک تلقی کرد: «اتقوا المحقَّرات من الذنوب فانّها لا تغفر»; گناهان محقر، گناهان کوچک شمرده شده, بخشیده نمیشود. «قلت و ماالمحقرات؟ قال الرجل یُذنِب الذنب فیقول طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذلک»; خوش به حال من! اگر من غیر از این گناه، گناه دیگر نداشته باشم خوشا به حال من یعنی این گناه را کوچک شمرده, میگوید خب, حالا گناهی است کردیم. از امام هفتم «عن الکاظم(علیه الصلاة و علیه السلام)» رسیده است که «لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذنوب فانّ قلیل الذنوب یجتمع حتی یکون کثیراً و خافوا الله فی السّرّ حتی تعطوا مِن أنْفُسِکُمُ النَّصَف». اینکه فرمود گناه را کوچک نشمارید «لا تستقلّوا قلیل الذنوب» یعنی گناهان کوچک را تحقیر نکنید [و] کم ندانید, برای اینکه «فان قلیل الذنوب یجتمع حتی یکون کثیراً» این به بحث اول مناسبتر است یعنی اصرار بر صغیره یعنی گناهان کوچک, کمکم که جمع شد میشود جزء گناهان بزرگ. البته صدر این که فرمود گناهان کوچک را کوچک نشمارید, آن به بحث فصل دوم مناسب است. «و عن الصادق(علیه السلام) ان الله یُحِبُّ العبد أن یطلُب إلیه فی الجرم العظیم و یُبْغِضُ العبد أن یستخفّ بالجُرم الیسیر»; میفرماید خدا بندهای را دوست دارد که اگر گناه بزرگ کرد از خدا طلب بخشایش میکند ولی اگر کسی گناه کوچک بکند و به آن بیاعتنا باشد و از خدا طلب بخشش نکند گناه کوچک را خفیف میشمارد, درصدد توبه و ترمیم و امثالذلک نیست [چنین کسی مورد غضب خداوند است] این سبب دوم.
سبب سوم این است: «و منها السرور بالصغیرة و الفرح و التبجّح بها» گاهی میبینید یک گناه کوچکی را آدم انجام داد بعد خیلی خوشحال است که من این کار را انجام دادم. البته خوشحالی بر گناه بزرگ به همان اندازه بزرگ است ولی خوشحالی بر گناه کوچک, باعث بزرگ شدن اوست و این خیلی محلّ ابتلاست و آن این است که فرمود: «السرور بالصغیرة و الفرح و التبجّح بها و اعتداد التمکن من ذلک» حالا ملاحظه میفرمایید مثالهایی که ایشان اینجا ذکر میکنند, میفرمایند که میبینید کسی در نوشتنی یا در گفتنی در مباحثه کردنی با هُوْ کردن, رقیب را از پا درآورد. حالا برفرض این معصیت صغیره باشد, میفرماید که میگوید «کما تقول أ ما رأیتنی کیف مزّقتُ عِرْضَه و یقول المناظر فی مناظرته أما رأیتنی کیف فضحتُه و کیف ذکرتُ مساویه حتی اخجلتُه و کیف استخففتُ به و کیف لبّستُ علیه»; دیدی من چگونه آبرویش را بردم! چگونه خجلش کردم! چگونه او را ساکت کردم! چگونه او را از میدان بیرون کردم ولو در آن مجلسی که این حرف را زده یا این کار را کرده این کار, گناه صغیره است, در مباحثه چند نفری است. بالأخره با یک مغالطه, طرف را خاموش کرد یا نه, مغالطه نه مطلب، مطلب حق بود, مطلب علمی بود ولی آن نه به خاطر اینکه مطلب علمی را بیان کند و از علم حمایت کند [بلکه] برای اینکه رقیب را از پا در بیاورد که او را بیحیثیت کند.
خب, حالا این معصیت برفرض معصیت صغیره باشد همین که آمده این جملهها را گفته یعنی خوشحال است که آبروی کسی را برده و او را از صحنه بیرون کرده, این میشود جزء معصیت کبیره بعد میفرماید که این برای مسائل علمی. یک کاسب و پیشهور در دادوستد, اگر یک گناه کمی بکند به اندازه مختصری سر کسی کلاه بگذارد این معصیت صغیره است مثلاً, بعد اگر به دیگران بگوید که دیدی «کیف روّجتُ علیه الزائف و کیف خدعتُه و کیف غبنتُه فی ماله و کیف استحمقتُه»; دیدید چگونه او را تحمیق کردم, چگونه را او مغبون کردم کلاه سرش گذاشتم, این میشود معصیت کبیره «فهذا و امثاله تکبر به الصغائر», برای اینکه «فان الذنوب مهلکات و اذا دفع العبد الیها و ظفر الشیطان به فی الحمل علیها فینبغی أن یکون فی مصیبة و تأسف»; انسانی که گناه کرده مصیبت زده است, مصیبت زده که خوشحال نیست. خب, حالا اگر کسی خوشحال شد این نشانه آن است که شیطان بر او مسلط شد دیگر. اینها در کتابهای اخلاقی است, اینها بحثهای فقهی نیست اصلاً یعنی اثبات اینکه واقعاً انسان گناهکار, مصیبت زده است و مصیبت زده غمگین است تا آخر این فصل.
سنت استمهال الهی و فرصت توبه برای عبد
فصل بعدی این است که «و منها أن یتهاون بستر الله علیه و حِلْمه عنه و إمهاله ایاه» خداوند, ستار است, مهلت هم میدهد که این توبه کند. حالا این یک معصیت صغیرهای انجام داد در سرّ, کسی نمیداند خدا هم علنی نکرده است, همان وقت ممکن بود کسی از راه برسد و خدا ستاری کرد; به او مهلت داد, آبروی او را حفظ کرد تا او هم توبه کند. او از این مهلت دادن خدا و ستاری خدا و حلم خدا سوء استفاده میکند, بعد خودش علنی میکند خیال میکند; که این عنایت خدا شامل حال او شده که این مثلاً نزد خدا خیلی مقرّب است; آبرومند است. آبرو نبردن غیر از آبرومند بودن است. آبرومند کسانی هستند که ما در تعبیرات دعا و روایت میگوییم اینها وجیه عنداللهاند; موجَّهاند. این شخص, کسی بود که خدا به او رحم کرد آبروی او را نبرد نه اینکه این موجَّه عندالله است حالا این خیال میکند موجه عندالله است «فیکون ذلک لامنه من مکرالله و جهله بمکامن الغرور بالله» اینجاست که آیه سورهٴ «مجادله» مطرح شد, فرمود: ﴿وَ یَقُولُونَ فی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصیرُ﴾ گرچه همان طوری که ملاحظه فرمودید این آیه سورهٴ «مجادله» درباره معصیتهای کبیره است ولی اینها کسانی بودند که داشتند نجوا میکردند, توطئه میکردند ولی مغرور بودند میگفتند که خب, چطور خدا ما را عذاب نکرده در این کار؟ معلوم میشود ما نزد خدا مقربیم.
بررسی احتمال کبیره شدن صغایر با تجاهر به آن
فصل بعد چیزی است که انسان, گناه را در خفا کرد خدا آبروی او را حفظ کرد ولی او آمده همین گناه را در حضور علن دارد بازگو میکند که ما در فلان وقت, این کار را کردیم, در فلان جلسه خصوصی این حرف را ما زدیم: «و منها أن یأتی الذنب و یُظهره بأن یذکره بعد إتیانه أو یأتیه فی مشهد غیره فإنّ ذلک منه جنایة علی سترالله الذی سدله علیه»; این پردهای را که خدا آویخت این پرده را دارد میدرد خدا آبروی او را حفظ کرد که دیگران نفهمند, این عمداً دارد در بین دیگران منتشر میکند شاید مشمول ﴿الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ﴾ هم بشود, البته این را مرحوم فیض در المحجّه نیاورده است. لذا کسانی که تجاهر به گناه دارند ـ ولو معصیت صغیره ـ احیاناً این جهر به معصیت ولو معصیت صغیره خود این جهر, مایه کبیر شدن آن معصیت است گاهی انسان قصد توهین دارد یک وقت قصد توهین ندارد ولی از کار او اهانت انتزاع میشود. بعضی از کارهاست که قصدی است; مثلاً اگر کسی در جلوی پای دیگری بلند شد به عنوان اینکه مؤمن است و احترام کرد این فضیلت دارد; اما اگر خدای نکرده برای مسخره کردن او بلند شد خب این معصیت است و عقاب دارد و دو طرف هم امر قصدی است و خود شخص میداند, امر قصدی است.
ولی بعضی از کارهاست که امر قصدی نیست; انسان قصد هم نکند از او توهین انتزاع میشود اگر کسی خواست چیزی را از قفسه کتابی بردارد, احتیاج داشت به یک نردبان یک متری یا نیم متری, بالأخره به یک میزی یا صندلی احتیاج داشت یک وقت است صندلی, چوب, تخته, سنگ اینها را میگذارد زیرپا و آن کتاب را برمیدارد. یک وقت است نه; چند کتاب از کتابهای علوم اسلامی که دم دست است اینها را میگذارد, روی اینها پا میگذارد که آن کتاب بالا را بردارد این قصدی جز گرفتن کتاب از قفسه بالا ندارد; اما همین کارش هتک است. او قصد توهین ندارد ولی همین کار, اهانت است; یک امر عرفی است دیگر, این را عرف میفهمد. حالا اگر کسی چند کتاب دعا یا کتاب علوم اسلامی را زیرپا بگذارد برای اینکه چیزی را از آن طاقچه بالا بردارد خب, این هتک است دیگر, این میشود معصیت. عمل هم همین طور است, منافقین اینچنیناند که: ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ یکی از نشانههای نفاق این است که اینها برای نشر گناه, یکدیگر را تشویق میکنند علنی. خب, یک وقت هست که کسی در خفا گناه میکند یک وقت هم نه، مروّج گناه است. ترویج گناه ـ ولو گناه کوچک هم باشد ـ مایه کبیر شدن آن گناه است, لذا از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «المستتِر بالحسنة یَعْدِلُ سبعین حسنة و المذیع بالسیّئة مخذول».
«و منها» که فصل بعدی است, این است که: «أن یکون المذنب عالماً یُقتَدی به» ممکن است معصیت، معصیت صغیره باشد; اما این معصیت کار یکی از علمای این شهر یا ده است. خب, اگر این کار را او انجام داد دیگران هم این کار را میکنند دیگر. اگر این معصیت، معصیت صغیره بود و این معصیت کننده عالم بود که حرف او و کار او زمینهای بود برای اقتدای دیگران به او و تأسی دیگران به او, این باعث کبیره شدن این گناه است: «و منها أن یکون المذنب عالماً یُقتدی به فإذا فعله بحیث یُری ذلک منه کبرُ ذنبُه کلبس العالم الابریسم و الذهب و أخذه مال الشبهة من أموال السلاطین و دخوله علی السلاطین» حالا بعضی از اینها فی نفسه معصیت کبیره هم هست ولی آنهایی که معصیت صغیره است اگر از عالِم صادر بشود, زمینه اقتدای دیگران را فراهم میکند چون این به منزله کسی است که سنت سیئه گذاشته و سنت سیئه, باعث اقتدای دیگران است. بعد هم این جمله را نقل میکند که داستان عالِم, مثل داستان کشتی است «مَثل زلّة العالم مَثل انکسار السفینة»; لغزش عالِم, مثل غرق شدن کشتی است کشتی اگر بشکند تنها خودش را غرق نمیکند سرنشینانش را هم غرق میکند: «مثل زلة العالم مثل انکسار السفینة تغرق و یغرق أهلها»; کشتی اگر غرق شد هم خودش فرو میرود هم اهلش را فرو میبرد, سرنشینانش را فرو میبرد. عالِم همان طوری که حق شفاعت دارد یک عدهای را هم به بهشت میبرد, اگر گرفتار لغزش شد مایه لغزش دیگران هم هست. بعد بعضی از روایاتی که از راههای دیگر نقل شده است, اینجا بازگو میکنند. اینها اموری است که باعث کبیره شدن گناهان صغیره است, بعد مسئله تجمل و ورود در دستگاههای سلاطین جور و اینها را هم ذکر میکند که چون از همین صغیرهها نشأت گرفته.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است