display result search
منو
تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش دوم

تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 69 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش دوم"
- اختصاص داشتن تکفیر، تبدیل و مغفرت سیئات به ذات اقدس الهی؛
- ملاک نبودن وجود حد یا وعده آتش برای تشخیص معاصی کبیره؛
- بررسی ملاکهای شناخت معاصی صغیره و کبیره.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا ﴿31﴾

تام و خارج از مسیر بودن بیان شیخ طوسی (ره)
مطالبی که مربوط به این کریمه است و مانده عبارت از این است که اولاً آنچه را که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) فرمود این سخن, گرچه فی نفسه حق است ولی خارج از مسیر آیه است. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) فرمود که همه معاصی نزد ما کبیره است, برای اینکه تمرد عبد است در برابر خدا (و این تمرد, کبیر است هر معصیتی کبیره است). این سخن, حق است ولی خارج از بحث, زیرا خود تمرد, عنوان طغیان دارد و معصیت کبیره است. روی هر کاری این عنوان تمرد عارض بشود, مایه کبیر شدن آن گناه است. گناهی که معنون است به عنوان طغیان و تمرد, این دو عنوان دارد اول عنوان خاص خود را دارد; دوم عنوان تمرد و طغیان را در حقیقت بازگشت فرمایش مرحوم شیخ طوسی این خواهد شد که تمرد برخدا معصیت کبیره است خب, این درست است اما گناه بدون اینکه انسان توجه داشته باشد که این تمرد برخداست و در حالی هم که این گناه را انجام می‌دهد منفعل است نه متمرد و طاغی, براساس اینکه قوای حیوانی بر او غالب شد یا قوای درندگی براو غالب شد, این کار را دارد انجام می‌دهد. این کار فقط عنوان خاص خود را دارد, بنابراین آن بیان مرحوم شیخ طوسی فی نفسه تام است ولی خارج از مسیر آیه.
اختصاص داشتن تکفیر، تبدیل و مغفرت سیئات به ذات اقدس الهی
مطلب دوم آن است که سیئات که در مقابل معاصی کبیره قرار گرفته شد; گاهی گفته می‌شود که کارهای خیر و حسنات, این سیئات صغیره را از بین می‌برد نظیر آنچه در آیهٴ 114 سورهٴ «هود» به این صورت نازل شده است که ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾; آیا حسنات, سیئات را از بین می‌برد یا مکفِّر سیئات, ذات اقدس الهی است. البته در نوع آیات مشخص فرمود که تکفیر سیئات, ستر سیئات, مغفرت سیئات, تبدیل سیئات به حسنات همه و همه به لطف الهی وابسته است; این طور نیست که حسنات, خود به خود بتواند سیئات را از بین ببرد [بلکه] حسنات, زمینه را فراهم می‌کند تا خداوند در زمینه مساعد, آن سیئات و معاصی صغیره را از بین ببرد. پس اگر این فعل گاهی به حسنات اسناد پیدا می‌کند, گاهی به الله تعالی نه برای این است که اینها دو کار است: یکی را خدا انجام می‌دهد; یکی را حسنات و نه برای آن است که حسنات, در برابر ذات اقدس الهی مؤثرند, این‌چنین که نیست, بلکه آیات دیگری که شرط از بین بردن سیئات را اطاعت خدا قرار داد, تقوای خدا قرار داد فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ و مانند آن, این آیه 114 سورهٴ «هود» هم به همان روال است یعنی اگر شما حسنات را انجام دادید خداوند, سیئات شما را می‌آمرزد: ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ یعنی «إن فعلتم الحسنات ان احسنتم یذهب الله سیئات» را و مانند آن.
بررسی ملاکهای شناخت معاصی صغیره و کبیره
مطلب سوم آن است که در تفسیر کبیر و صغیر, اختلاف فراوانی است که در حدود ده تفسیر را و ده تعریف را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان ذکر فرمودند که همه آنها باید مطرح بشود. یک سلسله بحثهای کلامی است که خواه و ناخواه, خود را به تفسیر کشانده. ولی قبل از اینکه به آن بحثهای کلامی اشاره بشود باید حدود بحث تفسیری بیان بشود که خود تفسیر به استناد آیات به آیات دیگر, با کمک روایات مشخص بکند که کبیر و صغیر چیست؟ آن‌گاه به آن بحث کلامی برسیم [که] معتزله از یک سو, اشاعره از سوی دیگر [مباحثی مطرح کردند]. در قرآن کریم بعضی از گناهان به عنوان کبیر یاد شدند, نظیر آنچه در سورهٴ «بقره» درباره شرب خمر آمده است که: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾. این بیان, معلوم می‌شود که آن عنوانی که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) داشت آن تام نیست که هر معصیتی از آن جهت که طغیان و تمرد در برابر خداست کبیر است, این‌چنین نیست. بازگشت آن سخن به این است که طغیان معصیت کبیره است آن سرجایش هست; اما آنچه از سورهٴ «بقره» استفاده می‌شود این است که خود این گناه «فی نفسه معصیة کبیره», خود شرب خمر, خود قمار فی نفسه ﴿إِثْمٌ کَبیرٌ﴾.
تعریفی برای معصیت کبیره ذکر کردند گفتند که هرچه که بر او آتش جهنم به عنوان تهدید و وعید بیان شد و حدّی برای او ذکر شد این معصیت کبیره است; لکن این تعریف, ممکن است مانع اغیار باشد ولی جامع افراد نیست. برای اینکه بعضی از معاصی کبیره, حدّ ندارد, تعزیر غیر از حدّ است. بعضی از معاصی کبیره حدّ ندارد مثل ربا ولی مع‌ذلک معصیت کبیره است. در کبیره بودن معصیت, شرط این نیست که هم وعید به آتش و هم حدّ معینی داشته باشد, این‌چنین نیست [بلکه] همان وعید به آتش کافی است و همان طوری که گاهی واجب را به صورت امر ذکر می‌کنند ولی از شواهد, معلوم است که این واجب مهم است حرام را هم با نهی ذکر می‌کنند; لازم نیست که حتی برای او تهدید به آتش بشود ولی از شواهد دیگر معلوم است که او جزء معصیت کبیره است. با هر ظهوری استنباط شد که این معصیت, دارای اهمیت است می‌شود معصیت کبیره, حالا خواه حدّ برایش ذکر شده باشد یا نه خواه وعید به نار داده باشند یا نه, وقتی از شواهد, استنباط شد که این مفسده‌اش زیاد است این می‌شود معصیت کبیره. چه اینکه در بعضی از امور, قرآن کریم به آن مصلحت و مفسده این احکام اشاره می‌کند, می‌فرماید: ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ خب, این نه وعید به نار است نه حدّ; اما اینکه می‌فرماید که فساد فراوانی در جامعه پیدا می‌شود, فتنه می‌شود معلوم می‌شود, معصیت کبیره است.
ملاک نبودن وجود حدّ یا وعده آتش برای تشخیص معاصی کبیره
مطلب بعدی که پشتوانه مطلب قبلی است آن است که چون احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است, همان طوری که در واجبها مصلحت, گاهی زیاد است گاهی زیادتر, لذا بعضی از واجبها مهم‌اند بعضی اهم, درباره محارم و مفاسد هم این‌چنین است; بعضی از مفسده‌ها زیاد است بعضی زیادتر, قهراً آن گناهی که پشتوانه‌اش معصیت زیاد است یک حکم دارد آنکه معصیتش زیادتر است حکم دیگر اگر به حد مصلحت یا مفسده ملزمه نرسد که وجوب و حرمتی در کار نیست اگر به حد مصلحت یا مفسده ملزمه برسد و از آن نصاب بگذرد مسئله اهم و مهم مطرح است مسئله صغیر و کبیر مطرح است پس بنابراین معیار این نیست که حتماً وعده آتش بدهند یا حدی برای او مشخص بکنند. اگر عناوین دیگری این حکم را همراهی کرد, خدا فرمود مثلاً مایه فساد می‌شود فتنه و آشوب به پا می‌کند این می‌شود معصیت کبیره. حالا به عنوان نمونه, بعضی از نصوص باب خوانده بشود تا معلوم بشود که معیار کبیر و صغیر بودن آن تمرد نیست اولاً و معیار این نیست که حتماً حدی برای او ذکر شده باشد ثانیاً, ممکن است چیزی معصیت کبیره باشد و حدی هم برای او نباشد.
بررسی روایات مربوط به آیه31 از تفسیر نورالثقلین
بعضی از این نصوص را در تفسیر شریف نورالثقلین ذیل همین کریمه ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ می‌خوانیم که معیاری باشد برای مطالعه آن, نُه یا ده تعریفی که ایشان ذکر فرمودند و بررسی کردند.
روایت اول در تبیین معاصی کبیره
در جلد اول این تفسیر صفحهٴ 472 روایات از اینجا شروع می‌شود. روایت اول که از ابی‌جعفر(سلام الله علیهما) نقل شده است که حضرت فرمود به اصحابش: «انی لأحب ریحَکم و ارواحَکم و انّکم لَعلی دین الله» آن‌گاه یکی از شاگردان به حضرت عرض کرد: «فمن کان علی دین الله تَشهد أنّه من اهل الجنه»; اگر کسی بر دین خدا باشد شما شهادت می‌دهید که او اهل بهشت باشد؟ «فمکث هنیئةً»; مقداری تأمل کرد, بعد فرمود: «نَوِّروا انفسکم»; خودتان را نورانی کنید «فان لم تکونوا اقترفتم الکبائر فانا أشهد». این دو بیان دارد: یکی اینکه خودتان را نورانی کنید یکی اینکه از کبائر پرهیز کنید یعنی تنها ترک معاصی کبیره کافی نیست نورانی کردن هم لازم است یک وقت است انسان معصیت کبیره را مرتکب نمی‌شود, برای اینکه میل ندارد یا مبتلا به او نیست این نورانی نشد قلب وقتی نورانی می‌شود که خود را مطیع بداند, بگوید چون خدای من نهی کرده است من در برابر نهی خدا خاضع‌ام این حالت انقیاد, مایه نورانیت قلب خواهد بود. اطاعات هم این‌چنین است لذا فرمود: «نوروا انفسکم فان لم تکونوا اقترفتم الکبائر فانا اشهد»; من شهادت می‌دهم که شما اهل بهشت‌اید «قلنا و ما الکبائر قال(علیه السلام) هی فی کتاب الله علی سبع», این «علی سبع» یک حصر اضافی است. «قال(علیه السلام) هی فی کتاب الله علی سبع قلنا فعُدَّها علینا جعلنا فداک»; این هفت گناه را که جزء گناهان کبیره است بشمارید بر ما بشمارید «قال الشرک بالله العظیم و اکل مال الیتیم و اکل الربا بعد البیّنة و عقوق الوالدین و الفرارُ من الزَّخف» یعنی وقتی دشمن حمله کرده است, انسان در میدان جهاد باشد و از میدان جنگ فرار کند «و قتل المومن و قذف المحصنه قلنا ما بنا احدٌ اصاب من هذا شیئا»; عرض می‌کند کسی از ماها به این هفت گناه مبتلا نشد «قال فانتم اذاً» یعنی شما, من شهادت می‌دهم که اهل بهشت‌اید. در اینجا ضابطه شیخ طوسی(رضوان الله علیه) مطرح نیست که هر گناهی از آن جهت که تمرد عبد در برابر مولاست کبیره است, آن سخنی است حق ولی خود طغیان می‌شود معصیت کبیره و خارج از بحث است. در اینجا خود این اشیاء را, این عناوین مشخصه را معصیت کبیره دانست.
روایت در بخش گناهان صغیره به واسطه عدم ارتکاب کبائر
روایت بعدی که احمد‌بن‌عمرحلبی از امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند ذیل همین آیه, فرمود: «مَن اجتنَبَ ما أوعد علیه النار اذا کان مؤمناً کفَّر الله عنه سیئاته و یدخله مدخلاً کریماً»; اگر کسی چیزی را که خدا بر او وعید آتش داد, ایعاد کرد; وعید کرد; تهدید به آتش کرد [و] او را پرهیز کرد خدا سیئات او را می‌پوشاند و محو می‌کند و او را بر جایگاه کریم داخل می‌کند. از این بیان, ضابطه معصیت کبیره مشخص می‌شود, معصیت کبیره چیزی است که «أوعَدَ الله علیه النار» یا «أوعِدَ علیه النار» حالا یا در قرآن یا در لسان نصوص.
«والکبائر سبع الموجبات» این است یعنی آن هفت گناهی که موجب دخول در نار است این است: «قتل النفس الحرام و عقوق الوالدین و اکل الربا و التعرُّب بعد الهجره» یعنی اگر کسی مهاجرت کرد از آن خوی جاهلیت درآمد مسلمان شد, دوباره برگردد همان خوی جاهلی و عربی بادیه‌نشین را بپذیرد, این را می‌گویند «تعرُّب بعدَ الهجره», «و قذف المحصنه و اکل مال الیتیم و الفرار من الزجف» این «تعرّب» اگر ارتداد باشد که خب از معاصی کبیره است, روشن است, اگر از حوزه اسلامی رفتن, به دیار کفر پیوستن که نتواند احکام الهی را در آنجا انجام بدهد خب, این هم جزء معصیت کبیره است. خود همین دو روایت باهم اختلاف دارند, مثلاً تعرّبِ بعد الهجره در این حدیث دوم آمده است و در حدیث اول نیست, در آنجا شرک بالله آمده است.
روایت سوم در پوشیده شدن صغایر اجتناب کنندگان از کبائر
در روایت سوم که از وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلام علیه) است, فرمود که ـ‌ در ذیل همین آیهٴ ـ ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا﴾ فرمود: «مَن اجتنبَ ما أوعد الله علیه النار اذا کان مومناً کفَّر عنه سیئاته». یک وقت است کسی میل به گناه ندارد یا محلّ ابتلای او نشد, آن معیار نیست یک وقت هست کسی مؤمن است و در ظرف ایمان دست به گناهی که خدا تهدید به آتش کرد نزد, این به بهشت وارد می‌شود این‌هم نشانه آن ضابطه است که معیار گناه کبیر آن است که خدا وعید آتش داده باشد. اما هیچ‌کدام از اینها تعریف حدی نیست که مثلاً مانع اغیار باشد که اگر چیزی وعید نار نشد, جزء معاصی کبیره نیست. ممکن است از خود آن نهی استفاده بشود, از شواهد دیگر استفاده بشود که این فساد است فتنه است و مانند آن ولی به صورت روشن, وعید به آتش داده نشده.
روایت چهارم در موقّتی بودن عذاب و تکبین صغایر
روایت بعدی که از کتاب توحید مرحوم صدوق است, ابن‌ابی‌عمیر از وجود مبارک امام هفتم(سلام الله علیه) نقل می‌کند که: «لایُخَلِّدُ الله فی النار الا اهل الکفر و الجهود و اهل الضلال و الشرک و من اجتنبَ الکبائر مِن المومنین لم یُسئَلْ عن الصغائر»; اگر مؤمنی گناهان کبیره را ترک کرد در برابر صغیره مسئول نیست, آن‌گاه «قال الله تبارک و تعالی ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴾» اینجا نه ضابطه‌ای برای کبیره مشخص فرمود, نه نمونه‌ای و مثالی برای کبیره مشخص کرد.
روایت پنجم در تبیین صفات مؤمن در پرهیز از معاصی
روایت بعدی که از کافی است و حلبی از امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند, می‌فرماید: «الکبائر التی أوجب الله عزوجل علیه النار» البته این ضابطه‌ای که در جزء تعاریف حدود ده‌گانه یا نه‌گانه‌ای است که نقل می‌شود آن ضابطه, در روایات هست; اما این‌چنین نیست که این حد جامع و مانع باشد که اگر یک روایت دیگری, بعضی از گناهانی که وعید آتش داده نشد, آن را معصیت کبیره بشمارد معارض با این باشد. از نهج‌البلاغه, این حدیث شریف را نقل می‌کنند که: «وَ مُبایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ، أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ» خواه کبیری باشد معصیت محرّم و گناه کبیری باشد که خدا وعید آتش داد یا گناه صغیری باشد که مغفرت را امید داد و در رصد مغفرت, به انتظار مغفرت قرار داد.
روایت ششم در پوشاندن صغایر به واسطه ترک کبائر
روایت بعدی که از روضه کافی است یعنی جلد هشتم کافی «عن ابی‌جعفر(علیه السلام) انه قال اما والله یا فضیل ما لله عزوجل حاجٌ غیرکم»; غیر از شما کسی حاجی واقعی نیست. آن حدیث معروف هم هست که: «ما أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» که وجود مبارک امام سجاد دارد اشاره‌ای فرمود در صحنه عرفات و این شخص, باطن خیلی از افراد را دید. دید واقعاً حاجیها کم هستند و جمعیت زیاد است. آن سال تقریباً پانصد هزار نفر در عرفات حاضر بودند «اما والله یا فضیل ما لله عزّوجل حاجٌ غیرکم و لایغفر الذنوب الا لکم ولا یقبل الا منکم» یعنی خداوند گناه را نمی‌آمرزد مگر گناهان شما را, برای اینکه شما از کبائر اجتناب می‌کنید و احیاناً مبتلا به صغیره‌اید [اما] دیگران صغیره و کبیره برای اینها فرق نمی‌کند و مهم‌ترین گناه کبیره آنها همان ترک ولایت است «و إنّکم لأهل هذه الآیة: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴾». ضابطه‌ای در این حدیث شریف مشخص نفرمود, نه نمونه ذکر فرمود نه ضابطه. آن احادیث یاد شده دو مطلب را در برداشتند: یا نمونه ذکر می‌کردند یا ضابطه ذکر می‌کردند.
روایت هفتم در تکفیر تمام گناهان به واسطه اجتناب از کبائر
روایت بعدی که از من لایحضره‌الفقیه ابن‌بابویه‌قمی است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «مَن اجتنبَ الکبائرَ کفَّر الله عنه جمیع ذنوبه و فی ذلک قول الله عزوجل ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴾» این حدیثی هم که ابن‌بابویه نقل کرد, هیچ کدام از آن دو اثر را ندارد: نه ضابطه مشخص فرمود; نه نمونه ارائه کرد. ولی آن روایاتی که ضابطه را مشخص کردند یا نمونه را مشخص کردند, معلوم می‌شود که خود معصیت فی نفسها دو قسم است: یا صغیر است یا کبیر. چه اینکه از آیهٴ سورهٴ «کهف» هم به خوبی برمی‌آید که معصیت فی نفسها یا صغیر است یا کبیر. حالا عنوان کبیر بودن در این‌گونه از نصوص مطرح است ولی گاهی عنوان موبقه بودن یعنی مهلکه بودن. در بعضی از آیات فرمود که اینها ﴿أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثیرٍ﴾ بعضی از کارها مایه آن است که خدا, موبق اینها باشد یعنی مهلک اینها باشد. از معاصی کبیره به عنوان معاصی موبقه یعنی مهلکه هم یاد می‌شود در سیاق آیاتی که فرمود بعضیها ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نشان می‌دهد که آن معصیتهایی که باعث هلاکت است, آن معصیت کبیره است.
بررسی معیارهای معاصی کبیره در روایات فوق
پس گاهی از راه وعید به نار, گاهی از راه حدّ این سخن هم البته سخن تامی نیست که اگر چیزی حد ندارد معصیت کبیره نیست, این ‌هم البته باید بحث بشود, ضابطه خوبی است. ولی به هر تقدیر, اگر چیزی حدّ داشت وعید به نار شد یا وعید به نار نه [بلکه] به خود عنوان کبیر بر او اطلاق شد یا عنوان فتنه یا عنوان فساد یا عنوان مهلک یا عنوان مُوبق, هر کدام از این عناوین باشد ثابت می‌کند که این کار, معصیت کبیره است و خود این عمل, معصیت کبیره است. آیا می‌شود یکی از این ضوابطی را که در این روایات اشاره شده است, آن را معیار قرار داد و ضوابط بعدی را به آنها ارجاع داد یا هر کدام از این ضوابط یاد شده در حد علامت‌اند, نه ضابطه کلی و تقریباً در حد تمییز فی الجمله معاصی کبیره‌اند, از معاصی صغیره نه حد جامع‌الاطراف که جامع اطراف و افراد باشد و مانع اغیار.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی