- 614
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 29 و 30 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 و 30 سوره نساء"
- اهمیت اجتماعی تنظیم نسب در اسلام؛
- خانواده رهآورد پر برکت اسلام برای حفظ اجتماع بشری؛
- تعریف اصول حاکم بر حفظ نظام اجتماع در آیات25 تا28.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا ﴿29﴾ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴿30﴾
طرح دو بحث علمی از صاحب تفسیر المیزان (ره)
قبل از ورود در این بحث جدید، چند نکته مربوط به مسئله قبل مانده است که این نکات را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان در ذیل دو بحث مطرح فرمودند، به عنوان «بحثٌ علمی» یکی ناظر به تنظیم نسب در اسلام است؛ یکی ناظر به تبیین اصل نکاح و ازدواج.
بحث اول: اهمیت اجتماعی تنظیم نسب در اسلام
اما آن اصل اول که ناظر به تنظیم نسب است، فرمودند: جامعه بدون نسب و ربط افراد به یکدیگر شکل نمیگیرد ولی در جاهلیت آن روز اینچنین بود و در بعضی از سنن و اقوام و ملل هم دیده میشود که نسب را فقط به مرد واگذار میکنند و زن را خارج از محدوده قوام نسب تلقی میکنند؛ میگویند فرزند، به پدر ارتباط دارد نه به مادر، قهراً پدر و جد پدری جزء سلسله انساب قرار میگیرند، مادر و جد و جده مادری از سلسله انساب بیروناند. ولی با آمدن اسلام، کل مسئله عوض شد؛ برای زن همان حرمتی قائل شده است که برای مرد، فرزند به همان نسبت که به پدر انتساب دارد به همان معیار، به مادر منسوب است. به همان معیاری که به جد پدری منسوب است، به جد مادری هم منسوب است. در بسیاری از احکام فقهی فرقی بین پدر و مادر، جد پدری و جد مادری نسبت به فرزند نیست. تعجب در این است که بعد از آمدن قرآن کریم و اثبات اینکه این کلامالله است و این کلامالله به صورت روشن، عترت طاهرین(علیهم السلام) را حجت و مرجع قرار داد و از مجموع قرآن و عترت، احکام نسب به صورت صریح روشن شد، آنگاه انسان به اشعار جاهلی عرب تمسک کند بگوید که فرزند برای پدر است، جد مادری و جدهٴ مادری ارتباط نسبی با فرزندان ندارند، برای اینکه عرب میگفت که
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
یعنی فرزندان ما همان فرزندان پسر ما هستند، کسی را ما فرزند میدانیم که از راه پسر با ما رابطه داشته باشد: «بنونا بنو ابنائنا» است یعنی اگر کسی فرزند پسر ما بود پسر ماست؛ اما «و بناتنا، بنوهن ابناء الرجال الاباعد»؛ اما دخترهای ما هر فرزندی که آوردند فرزند بیگانگاناند، دیگراناند [و] به ما مربوطی نیست. فرزندان دختر ما به ما رابطه ندارند، برای رجالی هستند که از ما دورند یعنی به دامادها مربوطاند؛ به خانواده داماد مربوط است [و] به ما مربوط نیست. پس
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
این درباره پدر و دختر که نوههای دختری را فرزند خود نمیدانستند؛ اما تلقیشان درباره زن، زن را به عنوان ظرف تلقی میکردند همین، نسب را هم به ظرف نمیدادند میگفتند:
و إنّما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء
زنها ظرف نطفهاند همین، آنچه از این نطفه متکون میشود بخواهد نسب پیدا کند و شناسنامه داشته باشد به پدرها مربوط است. پس «و انما امهات الناس اوعیة، مستودعات» یعنی ظرفهای عاریه و امانتیاند «و للانساب آباء»؛ برای تنظیم نسب، باید فرزند را به پدر ارتباط داد، این خلاصهٴ فکر جاهلی بود و آن فکر در بین برخی از مسلمین هم رواج داشت و دارد. ولی قرآن که آمد فرمود به این فکر نباشید که کلمه ابن و بنت را در جاهلیت به چه معنایی و بر چه مصداقی حمل میکردند. زن و مرد دو رکن سازنده نسباند؛ هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. فرزند همان طوری که به پدر منسوب است و به جد و جده پدری انتساب دارد، به مادر هم منسوب است به جد و جده مادری هم منسوب است. با بیان روشن آیهٴ سورهٴ «آل عمران» که در آیهٴ مباهله فرمود: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ﴾ بعد هم حسنین(علیهم السّلام) را در صحنه مباهله حاضر فرمود، به صورت روشن ثابت کرد که جد مادری، پدر محسوب میشود و نوه دختری، فرزند محسوب میشود، پسر آدم است. با این بیان دیگر نمیشود گفت عرب در جاهلیت اینچنین میگفت. اسلام آمد و محور نسب را دگرگون کرد؛ فرمود مادر و پدر دو عنصر اصلی هستند برای تأسیس نسب. در بسیاری از احکام بین این دو عنصر اصلی فرقی نیست، بین جد و جدهٴ مادری از یکسو، جد و جده پدری از سوی دیگر هم فرقی نیست؛ اگر محرمیت است، اگر حرمت نکاح است و اگر وجوب نفقه است و حرمت عقوق است در بسیاری از این احکام یکساناند. تأمین نفقه است فرق نمیکند، در بسیاری از احکام فقهی بین سلسله نسبی مادر با سلسله نسبی پدر فرق نیست فرق نمیکند.
از نظر شرافت و اصالت هم باز فرق نمیکند یعنی اگر کسی جزء اشراف این امت بود و فضیلتی خدا به او داد، نوههای دختری و پسری او که به او مرتبطاند از این فضیلت برخوردارند یعنی از نظر شرافت، آنها که مادرشان سیّد است اینها هم سیّدند واقعاً، اینها فرزندان پیغمبرند. اما در بعضی از احکام فقهی از باب اینکه زکات میتوانند بگیرند، خمس نمیتوانند بگیرند آن البته معروف بین فقها این است که در این جهت با فرزندان پدری فرق میکنند وگرنه آنچه از آیهٴ مباهله برمیآید این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسنین(علیهم السّلام) را فرزند خود میداند، برابر وحی الهی. پس همهٴ این حیثیتها و شرفها محفوظ است و استدلالهای ائمه(علیهم السّلام) هم در برابر عباسیان هم به همین مسئله بود. نه تنها این، اصولاً فرهنگ قرآن این است [و] اختصاصی به عرب ندارد از پیغمبر به بعد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیامده، از قبل هم آمده این احتجاج را ائمه(علیهم السّلام) از راه قرآن، علیه عباسیان اقامه میکردند. گاهی هم به جریان حضرت مسیح(علیه السّلام) استشهاد میکردند، میفرمودند وقتی ذات اقدس الهی ذریه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را میشمرد، میفرماید: ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِ﴾ کذا و کذا ﴿وَعِیسَی﴾ عیسی را فرزند ابراهیم میداند، با اینکه عیسی از راه پدر فرزند ابراهیم نبود [بلکه] عیسی از راه مادر، فرزند ابراهیم است . این فرهنگ قرآن است، نه اینکه از عرب به بعد آمده باشد. خب، پس در دستگاه وحی، فرزندان پسری و دختری همه به یک نسب برمیگردند، همان طوری که عیسی فرزند ابراهیم است، همان طوری که حسنین فرزند پیغمبر(علیهم الصلات و علیهم السّلام)اند.
لطایف تفسیر المیزان و تفضل به صاحب آن
اینها از آن لطایف تفسیر المیزان است، حالا شما میبینید گروه زیادی مثلاً آدم یا سالهای متمادی دارد در تفسیر کار میکند به این نکات، کمتر برخورد میکند. این عالم ربانی یک نفر آن روزی که اصلاً از تفسیر خبری نبود در این گونه از مراکز، تنهایی همه این حرفها را درآورد، این پیداست ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ . بعضی از افکار غیر اهل بیت پسند کم و بیش آمده بود، برای اینکه عدهای بیعلاقه نبودند کتابهای تفسیر را ببینند، تفسیری شیعه عرضه نکرده بود این المنار آمده و حوزهها را گرفته، بعضی از طلاب جوان آن روز یعنی چهل سال قبل یا قبل از چهل سال به این کتابهای تفسیری مراجعه میکردند، خالی الذهن؛ بدون اینکه بدانند سر از کجا در میآورند. به طور ناخودآگاه بعضی از تفکرهایی که در المنار هست، بیارادتی به بعضی از معجزات، بعضی از تفکرهای وهابیت، بعضی از تفکرهای غیر تشیع، کم و بیش در بعضیها رسوخ پیدا کرده، ناخودآگاه برای اینکه کتاب تفسیر شیعی مستدل تحلیلی در دست [آدم] نیست اینهم به تفسیر علاقهمند است، مراجعه میکند و ناخودآگاه رنگ میگیرد. به هر تقدیر، این بحث و بحث دیگری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طرح کردند هر دو جزء ظرایف المیزان است. بعد فرمودند که حالا شما با داشتن یک چنین منبع قوی بروید کتاب لغت مراجعه کنید، ببینید در لغت عرب به چه کسی میگفتند «ابن» به چه کسی میگفتند «بنت» آنگاه فرمود شما مسئله نسب را با امر لغوی یکسان ندانید، این یک مسئله اجتماعی است از یک سو، مسئله حقوقی است از سوی دیگر و اسلام این مسئله اجتماعی را و مسئله حقوقی را به دو عنصر اصلی زن و مرد پیوند میدهد، این خلاصه فرمایش ایشان در مطلب اول .
بحث دوم: خانواده ره آورد پربرکت اسلام برای حفظ اجتماع بشری
خلاصه فرمایش ایشان در مطلب دوم به عنوان «بحثٌ علمیٌ آخر» این است که انسان، طرزی خلق شد که مجهز است به جهاز نکاح، چه زن [و] چه مرد هرکدام با ابزار خاص مجهزند که زناشویی حاصل بشود. برای اینکه این زناشویی جنبه حیوانی نداشته باشد و صبغه الهی داشته باشد، جامعه هم بدون تشکیل خانواده نخواهد بود و بدون ارتباط هم نخواهد بود، لذا هم مسئله خانواده را در یک سمت هم مسئله نسب را در سمت دیگر و هم مسئله جامعه را از سمت سوم مصون نگه داشت؛ خانواده را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود نه از درون، نه از بیرون. نسب را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود نه از درون و نه از بیرون، جامعه را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود حالا نه از درون این جامعه، نه از بیرون بر این جامعه تحمیل میشود.
جامعه وقتی ساخته میشود که خانواده ساخته بشود و این از پربرکتترین رهآورد دین است یعنی کودک در ظرف این هشت، ده سالی که با مادر و پدر مرتبط است بهترین درس را دارد یاد میگیرد. تمام حواس این کودک، متوجه فراگیری درس از پدر و مادر است؛ نقش میبندد این «العلم فی الصِّفَر کالنقش فی الحجر» همین است. برای اینکه این خانواده شکل بگیرد خب، خانواده بالأخره پدر است و مادر است و برادر است و خواهر است و دختر است و پسر است و اینهاست دیگر. انسان هم که به جهاز تناسلی و نکاح مجهز است و شهوت سرکش هم که در او هست، چه کند که درون خانواده برادر و خواهر و افرادی که در این محدوده زندگی میکنند، پدر و دختر، پسر و مادر، اینها دست به آن سلاح نبرند، چه کنند؟ با شدیدترین راههای ممکن، جلوی اعمال این سلاح را در حریم خانواده بست یعنی در خانواده، محرمیت آورد برای اینکه ناچارند یکدیگر را نگاه بکنند که ضرورت رفع میشود. حرمت نکاح آورد، جمعاً و عیناً و این حرمت را هم ابدی کرد؛ اینها محرمات ابدیاند؛ عیناً حراماند، ذاتاً حراماند، نه جمعاً حرام باشند یا وصف عرضی داشته باشند، بلکه حرمتشان حرمت ابدی است و اگر کسی با داشتن حکم محرمیت و حرمت نکاح و ابدیتِ حرمت، تن به آلودگی داد حکم او اعدام است. سخن از تازیانه نیست یا سخن از رجم نیست که احیاناً آن مرجوم از آن حفره فرار کند نه، اعدام قطعی است. پس با تمام راههای شدید و غلیظ جلوی هرگونه گرایش جنسی را در درون منزل بست و خانواده را در کمال سلامت و عفت حفظ کرد، این برای خانواده.
برای اینکه خانواده از بیرون آسیب نبیند از درون که محفوظ ماند، از بیرون آسیب نبیند به هر خانوادهای گفت مواظب باشید و به بیرونیها هم دستور داد که مراقب باشید، با کسانی که همسر دارند نکاح آنها حرام است. نه تنها حرمت نظر هست، حرمت نکاح هم هست و فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ مبادا یک زن دارای چند شوهر باشد وگرنه اساس خانواده متلاشی میشود، نسب به هم میخورد. پس نسب را حفظ کرد چه از درون، چه از بیرون. اساس خانواده را نگه داشت چه از درون، چه از بیرون. فرمود: در درون، این کارها اکیداً ممنوع و حرام، نسبت به بیرون هم اکیداً ممنوع و حرام و اگر ذات البعلی تن به این کار بدهد، حکم او رجم است، این به شدت، جلوی این کار را گرفت، ماند بخش سوم که بخش جامعه است. در جامعه، حجاب را به صورت شدید لازم کرده است هم حجاب زن، هم حجاب مرد، هم ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ هم ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ﴾ به طور شدید، حجاب را واجب کرده است که جامعه محفوظ بماند. راههای تأمین نیازهای طبیعی را هم برآورده کرده است. برای زنها راههایی ارائه کرده است که نیازهای خود را به دست نامحرمها حل نکنند، خودکفا باشند در رفع حاجت. به مردها هم فرمود تا میتوانید در کار زنهای جامعه دخالت نکنید، آنها هم مثل شما همه این شئون را مستقلاً دارا باشند. اینکه فرمود کمال زن در این است که نامحرمی را نبیند و نامحرمی هم او را نبیند یعنی زن مریض نشود و علم یاد نگیرد و این صنایع و حِرَفی که برای همه، مخصوصاً بعضی از اینها برای زنها مستحب است، اینها را یاد نگیرد یا یاد بگیرد؟
ابن فهد حلّی و تبیین فریضه بودن علم برای مرد و زن
مرحوم ابنفهدحلی یک کلمه «مسلمة» را هم نقل کرده است در کتاب شریف عدةالداعی: «طلبُ العلم فریضةٌ علی کلِّ مسلِمٍ و مسلِمةٍ» ابن فهد هم جزء اوحدی از علمای امامیه است. ابنفهدحلی، بحرالعلوم، ابنطاووس این دو، سه نفر در بین علمای امامیه کم نظیرند. تنها سخن از اجتهاد و جامع معقول و منقول بودن اینها نیست، بحرالعلوم در حد دیگری است که با حضرت میتواند رابطه داشته باشد. این فقیه است و مجتهد است و جامع معقول و منقول است اینها نیست، مثل ابنفهد حلی، مثل ابنطاووس، مثل بحرالعلوم اینها سالیان متمادی باید حوزههای مراجع تربیت کند تا در بین اینها چند نفر مثل اینها تربیت بشوند. کسی با وجود مبارک حضرت رابطه داشته باشد این کار هرکسی نیست، بالأخره ابنفهدحلی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عدةالداعی این را نقل میکند که «طلبُ العلم فریضةٌ علی کلِّ مسلمٍ و مسلمةٍ»، گرچه اگر «مسلمة» نباشد هم حدیث شامل میشود، چون آنجا صنف و جنس منظور است. خب، پس اگر زنها باید از این علوم برخوردار باشند، معنایش این است که مقدمات این کار را هم باید فراهم کرد یعنی زنهایی باید عالمه و معلمه باشند تا دیگران را یاد بدهند دیگر. خب، مراجعه به طبیب برای درمان جایز است ولی نگاه طبیب [به] بدن زن حرام است الا عندالضرورة. خب، حالا چه ضرورتی دارد که طبیب مرد نگاه کند خب، طبیب زن باشد. تحصیل این مقدمات، لازم است. وقتی اینچنین شد، قهراً آن حدیث شریف معنا پیدا میکند که از وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) نقل شده است [که] در جواب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کمال زن در این است که نامحرمی را نبیند، نامحرمی هم او را نبیند . خب، پس حجاب برای تأمین سلامت جامعه است، این سه کار رسمی را دین کرد.
وضعیت اسفبار خانواده در جوامع غربی
در جامعههای غیراسلامی، مثل غرب کنونی هیچ کدام از این سه اصل محفوظ نمانده، حالا ببینید بازده آلودگیاش چیست؟ حجاب از جامعه رخت بربست، جامعهشان آلوده شد. مسئله تماس با زنهای شوهردار که حرام بود از جامعه آنها رخت بربست، نسب متلاشی شد. اصول خانوادگی رخت بربست، درون خانواده آلوده شد. این سخن برای حالاها نیست، این سخن برای چهل سال قبل است که سیدناالاستاد مرقوم فرمودند که در درون خانواده بعضی از اعضای خانواده با یکدیگر تماس ازدواجی دارند، چه رسد به الآن که چهل سال تقریباً گذشته است، آنگاه حالاها معلوم میشود که چرا استرقاق را اسلام تجویز کرده است. اگر واقعاً روزی اسلام جهانی بشود، این مردمی که به مادر و خواهرشان تعدی دارند یعنی هیچ تفاوتی بین اینها نیست که بعضیها درباره حیوانات گفتند که چشم یک شتر را بستند، او با محرم خود نکاح کرد بعد وقتی چشماش را باز کردند خودکشی کرد، خب اینها چگونه باید تحت تربیت قرار بگیرند؟ صرف اینکه اینها سفینه فضانورد ساختند کافی است؟ البته در آنها افراد برجسته هست، آنها خب تحت تعلیمات انبیای دیگر بودند حالا یا مسلماناند یا مسیحی آشنا به اصول الهیاند خب، آنها تربیت شدهاند. اگر یک عده منّاً آزادند، یک عده فِدائاً آزادند یک عده هم اِسترقاقاً بندهاند که اینها را جز مراقبت دائم، هیچ چیز نمیتواند تربیت کند، هیچ چیز نمیتواند تربیت کند. حالا چون این معارف، آن اصالت و صلابت خود را باز نیافت در جامعه غربی، احیاناً میگویند مثلاً اِسترقاق ـ معاذ الله ـ جزء حقوق عقب مانده مثلاً اسلام است.
بیان صبغه ملکوتی نکاح در اسلام
برای اینکه این اصل آن فضیلت خود را پیدا کند، میبینید شما در روایات ما وقتی از نکاح سخن به میان میآید، با چهره مُلکی دیده نمیشود، بلکه با همان صبغه ملکوتی دیده میشود. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لایحضره الفقیه در کتاب النکاح من لایحضر نقل کرده است، در نوع کتابهای فقهی هم هست البته که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَن تزوَّجَ احرزَ نصفَ دینه» این حدیث، جز آن است که نکاح را از چهره ملکوت دارد میبیند. خب، همین زناشویی است که در حیوانات هم هست بین این حرف با آن شعر جاهلی که میگوید زن، ظرف نطفه است خیلی فرق است، فرق بین بهشت و جهنم. آنها میگفتند «و انما امهات الناس اوعیة»؛ اینها وعای نطفهاند، آن هم وعای عاریهای
و انما امهات الناس اوعیة ٭٭٭ مستودعات و للانساب آباء
این میگوید «من تزوّج احرزَ نصفَ دینه» برای اینکه انسان یا با شهوت به جهنم میرود یا با غضب، شهوت که تأمین شد حالا مواظب باش که غضب در جهنمات نبرد. این نکاح را با یک دید عبادی میبیند. «فلیتّق الله فی النصف الآخر» ، در آن نصف دیگر متقی باشد. یا اینکه حدیث دیگری آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ما بُنِیَ بناءٌ فی الاسلام أحبُّ الی الله تعالی مِن التّزویج» .
تعریف اصول حاکم بر حفظ نظام اجتماع در آیات 25 تا28
پس این چند آیهای که تلاوت شد هم اصول خانوادگی را حفظ کرد، هم نسب را حفظ کرد و البته آیات سورهٴ «نور» جامعه را حفظ کرده است. از این ﴿وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ﴾ تا پایان این قسمت از بحث که فرمود: انسان، ضعیف است: ﴿یُریدُ اللّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اْلإِنْسانُ ضَعیفًا﴾ این مجموعه را حفظ کرده است یعنی هم خانواده را و هم نسب را حفظ کرده است. خانواده را با بیان حرمت و محرمیت محارم و متلاشی نشدن نسب را با ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ حفظ کرده است ، حالا این دو بحث را حتماً ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اهمیت اجتماعی تنظیم نسب در اسلام؛
- خانواده رهآورد پر برکت اسلام برای حفظ اجتماع بشری؛
- تعریف اصول حاکم بر حفظ نظام اجتماع در آیات25 تا28.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا ﴿29﴾ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴿30﴾
طرح دو بحث علمی از صاحب تفسیر المیزان (ره)
قبل از ورود در این بحث جدید، چند نکته مربوط به مسئله قبل مانده است که این نکات را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان در ذیل دو بحث مطرح فرمودند، به عنوان «بحثٌ علمی» یکی ناظر به تنظیم نسب در اسلام است؛ یکی ناظر به تبیین اصل نکاح و ازدواج.
بحث اول: اهمیت اجتماعی تنظیم نسب در اسلام
اما آن اصل اول که ناظر به تنظیم نسب است، فرمودند: جامعه بدون نسب و ربط افراد به یکدیگر شکل نمیگیرد ولی در جاهلیت آن روز اینچنین بود و در بعضی از سنن و اقوام و ملل هم دیده میشود که نسب را فقط به مرد واگذار میکنند و زن را خارج از محدوده قوام نسب تلقی میکنند؛ میگویند فرزند، به پدر ارتباط دارد نه به مادر، قهراً پدر و جد پدری جزء سلسله انساب قرار میگیرند، مادر و جد و جده مادری از سلسله انساب بیروناند. ولی با آمدن اسلام، کل مسئله عوض شد؛ برای زن همان حرمتی قائل شده است که برای مرد، فرزند به همان نسبت که به پدر انتساب دارد به همان معیار، به مادر منسوب است. به همان معیاری که به جد پدری منسوب است، به جد مادری هم منسوب است. در بسیاری از احکام فقهی فرقی بین پدر و مادر، جد پدری و جد مادری نسبت به فرزند نیست. تعجب در این است که بعد از آمدن قرآن کریم و اثبات اینکه این کلامالله است و این کلامالله به صورت روشن، عترت طاهرین(علیهم السلام) را حجت و مرجع قرار داد و از مجموع قرآن و عترت، احکام نسب به صورت صریح روشن شد، آنگاه انسان به اشعار جاهلی عرب تمسک کند بگوید که فرزند برای پدر است، جد مادری و جدهٴ مادری ارتباط نسبی با فرزندان ندارند، برای اینکه عرب میگفت که
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
یعنی فرزندان ما همان فرزندان پسر ما هستند، کسی را ما فرزند میدانیم که از راه پسر با ما رابطه داشته باشد: «بنونا بنو ابنائنا» است یعنی اگر کسی فرزند پسر ما بود پسر ماست؛ اما «و بناتنا، بنوهن ابناء الرجال الاباعد»؛ اما دخترهای ما هر فرزندی که آوردند فرزند بیگانگاناند، دیگراناند [و] به ما مربوطی نیست. فرزندان دختر ما به ما رابطه ندارند، برای رجالی هستند که از ما دورند یعنی به دامادها مربوطاند؛ به خانواده داماد مربوط است [و] به ما مربوط نیست. پس
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
این درباره پدر و دختر که نوههای دختری را فرزند خود نمیدانستند؛ اما تلقیشان درباره زن، زن را به عنوان ظرف تلقی میکردند همین، نسب را هم به ظرف نمیدادند میگفتند:
و إنّما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء
زنها ظرف نطفهاند همین، آنچه از این نطفه متکون میشود بخواهد نسب پیدا کند و شناسنامه داشته باشد به پدرها مربوط است. پس «و انما امهات الناس اوعیة، مستودعات» یعنی ظرفهای عاریه و امانتیاند «و للانساب آباء»؛ برای تنظیم نسب، باید فرزند را به پدر ارتباط داد، این خلاصهٴ فکر جاهلی بود و آن فکر در بین برخی از مسلمین هم رواج داشت و دارد. ولی قرآن که آمد فرمود به این فکر نباشید که کلمه ابن و بنت را در جاهلیت به چه معنایی و بر چه مصداقی حمل میکردند. زن و مرد دو رکن سازنده نسباند؛ هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. فرزند همان طوری که به پدر منسوب است و به جد و جده پدری انتساب دارد، به مادر هم منسوب است به جد و جده مادری هم منسوب است. با بیان روشن آیهٴ سورهٴ «آل عمران» که در آیهٴ مباهله فرمود: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ﴾ بعد هم حسنین(علیهم السّلام) را در صحنه مباهله حاضر فرمود، به صورت روشن ثابت کرد که جد مادری، پدر محسوب میشود و نوه دختری، فرزند محسوب میشود، پسر آدم است. با این بیان دیگر نمیشود گفت عرب در جاهلیت اینچنین میگفت. اسلام آمد و محور نسب را دگرگون کرد؛ فرمود مادر و پدر دو عنصر اصلی هستند برای تأسیس نسب. در بسیاری از احکام بین این دو عنصر اصلی فرقی نیست، بین جد و جدهٴ مادری از یکسو، جد و جده پدری از سوی دیگر هم فرقی نیست؛ اگر محرمیت است، اگر حرمت نکاح است و اگر وجوب نفقه است و حرمت عقوق است در بسیاری از این احکام یکساناند. تأمین نفقه است فرق نمیکند، در بسیاری از احکام فقهی بین سلسله نسبی مادر با سلسله نسبی پدر فرق نیست فرق نمیکند.
از نظر شرافت و اصالت هم باز فرق نمیکند یعنی اگر کسی جزء اشراف این امت بود و فضیلتی خدا به او داد، نوههای دختری و پسری او که به او مرتبطاند از این فضیلت برخوردارند یعنی از نظر شرافت، آنها که مادرشان سیّد است اینها هم سیّدند واقعاً، اینها فرزندان پیغمبرند. اما در بعضی از احکام فقهی از باب اینکه زکات میتوانند بگیرند، خمس نمیتوانند بگیرند آن البته معروف بین فقها این است که در این جهت با فرزندان پدری فرق میکنند وگرنه آنچه از آیهٴ مباهله برمیآید این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسنین(علیهم السّلام) را فرزند خود میداند، برابر وحی الهی. پس همهٴ این حیثیتها و شرفها محفوظ است و استدلالهای ائمه(علیهم السّلام) هم در برابر عباسیان هم به همین مسئله بود. نه تنها این، اصولاً فرهنگ قرآن این است [و] اختصاصی به عرب ندارد از پیغمبر به بعد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیامده، از قبل هم آمده این احتجاج را ائمه(علیهم السّلام) از راه قرآن، علیه عباسیان اقامه میکردند. گاهی هم به جریان حضرت مسیح(علیه السّلام) استشهاد میکردند، میفرمودند وقتی ذات اقدس الهی ذریه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را میشمرد، میفرماید: ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِ﴾ کذا و کذا ﴿وَعِیسَی﴾ عیسی را فرزند ابراهیم میداند، با اینکه عیسی از راه پدر فرزند ابراهیم نبود [بلکه] عیسی از راه مادر، فرزند ابراهیم است . این فرهنگ قرآن است، نه اینکه از عرب به بعد آمده باشد. خب، پس در دستگاه وحی، فرزندان پسری و دختری همه به یک نسب برمیگردند، همان طوری که عیسی فرزند ابراهیم است، همان طوری که حسنین فرزند پیغمبر(علیهم الصلات و علیهم السّلام)اند.
لطایف تفسیر المیزان و تفضل به صاحب آن
اینها از آن لطایف تفسیر المیزان است، حالا شما میبینید گروه زیادی مثلاً آدم یا سالهای متمادی دارد در تفسیر کار میکند به این نکات، کمتر برخورد میکند. این عالم ربانی یک نفر آن روزی که اصلاً از تفسیر خبری نبود در این گونه از مراکز، تنهایی همه این حرفها را درآورد، این پیداست ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ . بعضی از افکار غیر اهل بیت پسند کم و بیش آمده بود، برای اینکه عدهای بیعلاقه نبودند کتابهای تفسیر را ببینند، تفسیری شیعه عرضه نکرده بود این المنار آمده و حوزهها را گرفته، بعضی از طلاب جوان آن روز یعنی چهل سال قبل یا قبل از چهل سال به این کتابهای تفسیری مراجعه میکردند، خالی الذهن؛ بدون اینکه بدانند سر از کجا در میآورند. به طور ناخودآگاه بعضی از تفکرهایی که در المنار هست، بیارادتی به بعضی از معجزات، بعضی از تفکرهای وهابیت، بعضی از تفکرهای غیر تشیع، کم و بیش در بعضیها رسوخ پیدا کرده، ناخودآگاه برای اینکه کتاب تفسیر شیعی مستدل تحلیلی در دست [آدم] نیست اینهم به تفسیر علاقهمند است، مراجعه میکند و ناخودآگاه رنگ میگیرد. به هر تقدیر، این بحث و بحث دیگری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طرح کردند هر دو جزء ظرایف المیزان است. بعد فرمودند که حالا شما با داشتن یک چنین منبع قوی بروید کتاب لغت مراجعه کنید، ببینید در لغت عرب به چه کسی میگفتند «ابن» به چه کسی میگفتند «بنت» آنگاه فرمود شما مسئله نسب را با امر لغوی یکسان ندانید، این یک مسئله اجتماعی است از یک سو، مسئله حقوقی است از سوی دیگر و اسلام این مسئله اجتماعی را و مسئله حقوقی را به دو عنصر اصلی زن و مرد پیوند میدهد، این خلاصه فرمایش ایشان در مطلب اول .
بحث دوم: خانواده ره آورد پربرکت اسلام برای حفظ اجتماع بشری
خلاصه فرمایش ایشان در مطلب دوم به عنوان «بحثٌ علمیٌ آخر» این است که انسان، طرزی خلق شد که مجهز است به جهاز نکاح، چه زن [و] چه مرد هرکدام با ابزار خاص مجهزند که زناشویی حاصل بشود. برای اینکه این زناشویی جنبه حیوانی نداشته باشد و صبغه الهی داشته باشد، جامعه هم بدون تشکیل خانواده نخواهد بود و بدون ارتباط هم نخواهد بود، لذا هم مسئله خانواده را در یک سمت هم مسئله نسب را در سمت دیگر و هم مسئله جامعه را از سمت سوم مصون نگه داشت؛ خانواده را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود نه از درون، نه از بیرون. نسب را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود نه از درون و نه از بیرون، جامعه را ساخت و نگذاشت متلاشی بشود حالا نه از درون این جامعه، نه از بیرون بر این جامعه تحمیل میشود.
جامعه وقتی ساخته میشود که خانواده ساخته بشود و این از پربرکتترین رهآورد دین است یعنی کودک در ظرف این هشت، ده سالی که با مادر و پدر مرتبط است بهترین درس را دارد یاد میگیرد. تمام حواس این کودک، متوجه فراگیری درس از پدر و مادر است؛ نقش میبندد این «العلم فی الصِّفَر کالنقش فی الحجر» همین است. برای اینکه این خانواده شکل بگیرد خب، خانواده بالأخره پدر است و مادر است و برادر است و خواهر است و دختر است و پسر است و اینهاست دیگر. انسان هم که به جهاز تناسلی و نکاح مجهز است و شهوت سرکش هم که در او هست، چه کند که درون خانواده برادر و خواهر و افرادی که در این محدوده زندگی میکنند، پدر و دختر، پسر و مادر، اینها دست به آن سلاح نبرند، چه کنند؟ با شدیدترین راههای ممکن، جلوی اعمال این سلاح را در حریم خانواده بست یعنی در خانواده، محرمیت آورد برای اینکه ناچارند یکدیگر را نگاه بکنند که ضرورت رفع میشود. حرمت نکاح آورد، جمعاً و عیناً و این حرمت را هم ابدی کرد؛ اینها محرمات ابدیاند؛ عیناً حراماند، ذاتاً حراماند، نه جمعاً حرام باشند یا وصف عرضی داشته باشند، بلکه حرمتشان حرمت ابدی است و اگر کسی با داشتن حکم محرمیت و حرمت نکاح و ابدیتِ حرمت، تن به آلودگی داد حکم او اعدام است. سخن از تازیانه نیست یا سخن از رجم نیست که احیاناً آن مرجوم از آن حفره فرار کند نه، اعدام قطعی است. پس با تمام راههای شدید و غلیظ جلوی هرگونه گرایش جنسی را در درون منزل بست و خانواده را در کمال سلامت و عفت حفظ کرد، این برای خانواده.
برای اینکه خانواده از بیرون آسیب نبیند از درون که محفوظ ماند، از بیرون آسیب نبیند به هر خانوادهای گفت مواظب باشید و به بیرونیها هم دستور داد که مراقب باشید، با کسانی که همسر دارند نکاح آنها حرام است. نه تنها حرمت نظر هست، حرمت نکاح هم هست و فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ مبادا یک زن دارای چند شوهر باشد وگرنه اساس خانواده متلاشی میشود، نسب به هم میخورد. پس نسب را حفظ کرد چه از درون، چه از بیرون. اساس خانواده را نگه داشت چه از درون، چه از بیرون. فرمود: در درون، این کارها اکیداً ممنوع و حرام، نسبت به بیرون هم اکیداً ممنوع و حرام و اگر ذات البعلی تن به این کار بدهد، حکم او رجم است، این به شدت، جلوی این کار را گرفت، ماند بخش سوم که بخش جامعه است. در جامعه، حجاب را به صورت شدید لازم کرده است هم حجاب زن، هم حجاب مرد، هم ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ هم ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ﴾ به طور شدید، حجاب را واجب کرده است که جامعه محفوظ بماند. راههای تأمین نیازهای طبیعی را هم برآورده کرده است. برای زنها راههایی ارائه کرده است که نیازهای خود را به دست نامحرمها حل نکنند، خودکفا باشند در رفع حاجت. به مردها هم فرمود تا میتوانید در کار زنهای جامعه دخالت نکنید، آنها هم مثل شما همه این شئون را مستقلاً دارا باشند. اینکه فرمود کمال زن در این است که نامحرمی را نبیند و نامحرمی هم او را نبیند یعنی زن مریض نشود و علم یاد نگیرد و این صنایع و حِرَفی که برای همه، مخصوصاً بعضی از اینها برای زنها مستحب است، اینها را یاد نگیرد یا یاد بگیرد؟
ابن فهد حلّی و تبیین فریضه بودن علم برای مرد و زن
مرحوم ابنفهدحلی یک کلمه «مسلمة» را هم نقل کرده است در کتاب شریف عدةالداعی: «طلبُ العلم فریضةٌ علی کلِّ مسلِمٍ و مسلِمةٍ» ابن فهد هم جزء اوحدی از علمای امامیه است. ابنفهدحلی، بحرالعلوم، ابنطاووس این دو، سه نفر در بین علمای امامیه کم نظیرند. تنها سخن از اجتهاد و جامع معقول و منقول بودن اینها نیست، بحرالعلوم در حد دیگری است که با حضرت میتواند رابطه داشته باشد. این فقیه است و مجتهد است و جامع معقول و منقول است اینها نیست، مثل ابنفهد حلی، مثل ابنطاووس، مثل بحرالعلوم اینها سالیان متمادی باید حوزههای مراجع تربیت کند تا در بین اینها چند نفر مثل اینها تربیت بشوند. کسی با وجود مبارک حضرت رابطه داشته باشد این کار هرکسی نیست، بالأخره ابنفهدحلی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عدةالداعی این را نقل میکند که «طلبُ العلم فریضةٌ علی کلِّ مسلمٍ و مسلمةٍ»، گرچه اگر «مسلمة» نباشد هم حدیث شامل میشود، چون آنجا صنف و جنس منظور است. خب، پس اگر زنها باید از این علوم برخوردار باشند، معنایش این است که مقدمات این کار را هم باید فراهم کرد یعنی زنهایی باید عالمه و معلمه باشند تا دیگران را یاد بدهند دیگر. خب، مراجعه به طبیب برای درمان جایز است ولی نگاه طبیب [به] بدن زن حرام است الا عندالضرورة. خب، حالا چه ضرورتی دارد که طبیب مرد نگاه کند خب، طبیب زن باشد. تحصیل این مقدمات، لازم است. وقتی اینچنین شد، قهراً آن حدیث شریف معنا پیدا میکند که از وجود مبارک فاطمه(سلام الله علیها) نقل شده است [که] در جواب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کمال زن در این است که نامحرمی را نبیند، نامحرمی هم او را نبیند . خب، پس حجاب برای تأمین سلامت جامعه است، این سه کار رسمی را دین کرد.
وضعیت اسفبار خانواده در جوامع غربی
در جامعههای غیراسلامی، مثل غرب کنونی هیچ کدام از این سه اصل محفوظ نمانده، حالا ببینید بازده آلودگیاش چیست؟ حجاب از جامعه رخت بربست، جامعهشان آلوده شد. مسئله تماس با زنهای شوهردار که حرام بود از جامعه آنها رخت بربست، نسب متلاشی شد. اصول خانوادگی رخت بربست، درون خانواده آلوده شد. این سخن برای حالاها نیست، این سخن برای چهل سال قبل است که سیدناالاستاد مرقوم فرمودند که در درون خانواده بعضی از اعضای خانواده با یکدیگر تماس ازدواجی دارند، چه رسد به الآن که چهل سال تقریباً گذشته است، آنگاه حالاها معلوم میشود که چرا استرقاق را اسلام تجویز کرده است. اگر واقعاً روزی اسلام جهانی بشود، این مردمی که به مادر و خواهرشان تعدی دارند یعنی هیچ تفاوتی بین اینها نیست که بعضیها درباره حیوانات گفتند که چشم یک شتر را بستند، او با محرم خود نکاح کرد بعد وقتی چشماش را باز کردند خودکشی کرد، خب اینها چگونه باید تحت تربیت قرار بگیرند؟ صرف اینکه اینها سفینه فضانورد ساختند کافی است؟ البته در آنها افراد برجسته هست، آنها خب تحت تعلیمات انبیای دیگر بودند حالا یا مسلماناند یا مسیحی آشنا به اصول الهیاند خب، آنها تربیت شدهاند. اگر یک عده منّاً آزادند، یک عده فِدائاً آزادند یک عده هم اِسترقاقاً بندهاند که اینها را جز مراقبت دائم، هیچ چیز نمیتواند تربیت کند، هیچ چیز نمیتواند تربیت کند. حالا چون این معارف، آن اصالت و صلابت خود را باز نیافت در جامعه غربی، احیاناً میگویند مثلاً اِسترقاق ـ معاذ الله ـ جزء حقوق عقب مانده مثلاً اسلام است.
بیان صبغه ملکوتی نکاح در اسلام
برای اینکه این اصل آن فضیلت خود را پیدا کند، میبینید شما در روایات ما وقتی از نکاح سخن به میان میآید، با چهره مُلکی دیده نمیشود، بلکه با همان صبغه ملکوتی دیده میشود. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لایحضره الفقیه در کتاب النکاح من لایحضر نقل کرده است، در نوع کتابهای فقهی هم هست البته که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَن تزوَّجَ احرزَ نصفَ دینه» این حدیث، جز آن است که نکاح را از چهره ملکوت دارد میبیند. خب، همین زناشویی است که در حیوانات هم هست بین این حرف با آن شعر جاهلی که میگوید زن، ظرف نطفه است خیلی فرق است، فرق بین بهشت و جهنم. آنها میگفتند «و انما امهات الناس اوعیة»؛ اینها وعای نطفهاند، آن هم وعای عاریهای
و انما امهات الناس اوعیة ٭٭٭ مستودعات و للانساب آباء
این میگوید «من تزوّج احرزَ نصفَ دینه» برای اینکه انسان یا با شهوت به جهنم میرود یا با غضب، شهوت که تأمین شد حالا مواظب باش که غضب در جهنمات نبرد. این نکاح را با یک دید عبادی میبیند. «فلیتّق الله فی النصف الآخر» ، در آن نصف دیگر متقی باشد. یا اینکه حدیث دیگری آمده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ما بُنِیَ بناءٌ فی الاسلام أحبُّ الی الله تعالی مِن التّزویج» .
تعریف اصول حاکم بر حفظ نظام اجتماع در آیات 25 تا28
پس این چند آیهای که تلاوت شد هم اصول خانوادگی را حفظ کرد، هم نسب را حفظ کرد و البته آیات سورهٴ «نور» جامعه را حفظ کرده است. از این ﴿وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ﴾ تا پایان این قسمت از بحث که فرمود: انسان، ضعیف است: ﴿یُریدُ اللّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اْلإِنْسانُ ضَعیفًا﴾ این مجموعه را حفظ کرده است یعنی هم خانواده را و هم نسب را حفظ کرده است. خانواده را با بیان حرمت و محرمیت محارم و متلاشی نشدن نسب را با ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ حفظ کرده است ، حالا این دو بحث را حتماً ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است