- 711
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش اول"
- ظهور فقهی و وجوبی حکم استطاعت در نکاح با اماء؛
- مستندات قرآنی بر فقهی بودن حکم استطاعت؛
- حرمت وضعی نکاح با امه در صورت وجود استطاعت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿25﴾
ظهور فقهی و وجوبی حکم استطاعت در نکاح با اماء
در صدر آیه، عنوان عدم استطاعت اخذ شد. فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ ظاهر این عنوان، حُکم ارشادی یا اخلاقی نیست یک حُکم فقهی است یعنی اگر کسی استطاعت مالی داشته باشد که بتواند با زن آزاد ازدواج کند، ازدواج با کنیز جایز نیست، این ظاهر ابتداییاش است. در قرآن کریم معمولاً این کلمه در موارد شرط فقهی به نحو لزوم استعمال شد، کلمهٴ «استطاع» یا «یستطیع» و مانند آن.
مستندات قرآنی بر فقهی بودن حکم استطاعت
الف: مستند اول وجوب استطاعت حج
یکی همان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که بحثش قبلاً گذشت؛ آیهٴ معروف «حج» است که فرمود (در آیهٴ 97 سورهٴ «آلعمران»): ﴿وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً﴾ یعنی اگر مستطیع بود، این حکم هست و اگر مستطیع نبود این حکم نیست؛ بر غیر مستطیع واجب نیست بر مستطیع واجب است. گرچه آنجا سخن از وجوب و عدم وجوب است ولی استطاعت به عنوان یک شرط فقهی مطرح شد یعنی اگر مستطیع نبود این حکم فقهی نیست و اگر مستطیع بود این حکم فقهی هست، پس یک حکم فقهی لزومی است.
ب: مستند دوم وجوب استطاعت در کفاره روزه
در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» مربوط به آیات ظهار، در کفارهٴ ظِهار آیهٴ چهار سورهٴ «مجادله» این است که: ﴿فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِن قَبْلِ أَن یَتَماسَّا فَمَن لَمْ یَسْتَطِعْ﴾؛ اگر کسی نتوانست دو ماه متوالی روزه بگیرد ﴿فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً﴾ اطعام شصت مستمند.
در اینجا هم استطاعت به عنوان شرط فقهی و حکم لزومی اخذ شده است یعنی این کفّاره، کفّارهٴ ترتیبی است بین اینها ترتّب هست؛ هرگز نوبت به اطعام مسکین نمیرسد در صورتی که استطاعت روزهٴ دو ماه باشد. پس اگر کسی مستطیع بود، حق ندارد کفّاره را به اطعام مسکین منتقل کند این حکم لزومی است. نظیر این مقام، مقام محلّ بحث، اگر کسی استطاعت داشت که با زن آزاد ازدواج کند، حق ندارد با کنیز ازدواج کند.
ج: مستند سوم لزوم ثبت روابط مالی
مورد سوّم هم که شرط فقهی و حکم لزومی است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهای است که مربوط به نوشتن سند برای طلبکاری و بدهکاری و اینهاست. آیهٴ 282، همان آیهٴ طولانی معروف که فرمود: ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ﴾؛ اگر کسی خودش توانست بنویسد و امضا کند که نوبت به ولیّ نمیرسد. اگر توان آن را نداشت در اثر ضعف یا در اثر صغر یا سَفَه و مانند آن، ولیّ دارد. نوبت به ولیّ میرسد، اینجا هم به عنوان یک شرط فقهی لزومی مطرح است، چون اگر کسی قوی بود یا عاقل بود ولیّ ندارد. اگر سفیه بود یا صغیر و مانند آن بود مهجور بود ولیّ دارد. پس ﴿لاَ یَسْتَطِیعُ﴾ که در آنجا آمده، یک حکم فقهی و یک شرط لزومی است.
وکیل، غیر از ولیّ است. انسان در حال اختیار و قدرت میتواند وکیل بگیرد؛ اما ولیّ ندارد. از این مواردی که کلمهٴ «استطاع»، «یستطیع» و مانند آن در قرآن به کار رفت، حکم فقهی لزومی است. البته موارد دیگری هم این کلمه به کار رفت که آن مربوط به مسائل تکوینی است نه تشریعی . آیا آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ همین حکم فقهی لزومی است، مثل سایر آیات یا نه، حکم ارشادی است. اگر با سایر آیات بررسی بشود، میبینیم حکم لزومی از آیات استفاده میشود نه ارشادی.
استفاده مرحوم امین اسلام از لزومی بودن حکم آیه
اگر به لحاظ روایت باشد، مرحوم امین الاسلام در مجمعالبیان همانطور که ملاحظه فرمودید، روایتی را نقل کرده است که از امام معصوم(سلام الله علیه) این را حکم لزومی میداند. گرچه تفصیل این بحث به عهدهٴ فقه است ولی اشارهٴ کوتاهی به بحثهای روایی بد نیست. مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) که در مجمعالبیان به این روایت پرداختند و به این اقوال هم اشاره کردند، یک روایت را اشاره کردند .
بررسی روایات مربوط به بحث و نحوه رفع تعارض آنها
روایات مسئله، متعارض است. بعضیها دلالت میکند بر اینکه این حکم برای زمان گذشته بود، برای اینکه مهریهها فرق میکرد الآن که مهریهٴ کنیز و آزاد یکی است دیگر این حکم مطرح نیست یعنی انسان چه با کنیز ازدواج کند چه با آزاد فرق نمیکند، مهریهٴ هر دو یکی است، بنابراین ازدواج انسان آزاد با کنیز در حال اختیار هم جایز است. بعضی از روایات این را منع کرده، حالا ما این هر دو طایفه از روایات را بخوانیم تا یک جمعبندی اجمالی آن مقداری که به بحث تفسیری برمیگردد، نه تفصیل فقهی بگذریم. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب وسائلالشیعه باب 45 از ابواب «ما یحرم بالمصاهرة و نحوها»، کتاب نکاح وسائلالشیعه، باب 45 از ابواب «ما یحرم بالمصاهرة» آنجا این روایات را نقل کرده است . عنوان باب هم آن طوری که خود مرحوم صاحب وسائل استنباط کردند، مسئلهٴ کراهت است. عناوین باب، برابر با استنباط و فتوای خود مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل است(رضوان الله علیه). عنوان باب این است: «باب کراهة تزویج الحر الأمة دواماً إلاّ مع عدم الطَّوْل و خوف العنَت» یعنی اگر مرد آزاد بخواهد در شرایط عادی با کنیز ازدواج کند مکروه است، مگر با دو شرط: یکی اینکه قدرت مالیاش ضعیف باشد؛ یکی اینکه خوف عنت داشته باشد که این مربوط به ذیل آیه است باید جداگانه بحث بشود.
الف: روایت اول
روایت اوّل که این روایت معتبر هم است از کلینی است «عن محمد بن یحیی عن عبدالله بن محمد عن علی بن الحکم عن ابان بن عثمان عن زرارة بن اعین عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال سألته عن الرجل یتزوج الأمة؟ قال علیه السلام: لا إلاّ أن یضطرَّ الی ذلک» که این هم برابر با حدیث رفع است که «رُفِعَ ... مَا اضطرّوا» است، هم دلیل خاص مسئله است یعنی اگر کسی خواست ازدواج بکند و چارهای جز ازدواج ندارد، در صورتی که آزاد، مقدور او نباشد با أمه ازدواج بکند. خب، ظاهر این حدیث آن است که از آیه، حکم فقهی و لزومی استنباط میشود یعنی در حالت استطاعت، حلال نیست در صورت اضطرار، حلال است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر بخرد که دیگر جا برای ازدواج نیست، چون اگر بخرد که بر او حلال است، دیگر نیازی به ازدواج نیست؛ ملک یمین، حلال است.
ب: روایت دوم
روایت دوّم به عنوان اینکه «عن یونس بن عبدالرحمٰن عنهم» یعنی از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است. گاهی «عنه» است، گاهی «عنهما» و گاهی «عن احدهما»، گاهی «عنهم» یعنی این مطلب از نوع اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است. فرمود: «لاینبغی للمسلم المُوسِر ان یتزوّج الأمة إلاّ ان لا یجد حرّةً» از این روایت، استفادهٴ حرمت دشوار است، چون اصل روایت این است که «لاینبغی»، گرچه «لاینبغی» ظهور در کراهت ندارد؛ اما استفادهٴ حرمت از این «لاینبغی» مقداری دشوار است، مخصوصاً اگر معارض هم داشته باشد. پس از این «لاینبغی» استفادهٴ حرمت سخت است ولی از آن اوّل از آن حدیث اوّل که معتبر هم است به خوبی استفادهٴ حرمت میشود، برای اینکه زراره از امام باقر(علیه السلام) سؤال میکند که آیا کسی میتواند با کنیز ازدواج کند، فرمود: «لا إلاّ ان یضطرّ الی ذلک» این یعنی جایز نیست دیگر، به صورت روشن دلالت میکند وامّا روایت دوّم که «لاینبغی» است، ظهورش خیلی قوی نیست. گرچه «ینبغی» و «لاینبغی» در قرآن کریم در موارد لزوم به کار رفت، مثلاً ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ اینگونه از موارد که «ینبغی» یا «لاینبغی» به کار رفت، حکم لزومی است نه حکم استحبابی یا کراهت یا ارشاد ولی آن لزوم تکوینی است.
ج: روایت سوم
روایت سوّم «عن یونس عن ابن مُسکان عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(علیه السلام)» که این هم سندش معتبر است: «قال لاینبغی للحر ان یتزوج الأمة و هو یقدر علی الحرة» ؛ فرمود سزاوار نیست که حرّ با أمه ازدواج بکند، در حالی که بر حرّه قدرت دارد. این هم با «لاینبغی» شروع شده است که ظهور قوی در حرمت ندارد، نه ظهور در کراهت داشته باشد.
د: روایت دیگر مسأله
روایت چهارم از مرحوم کلینی نقل میکند: «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن سَماعة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(علیه السلام) فی الحر یتزوج الأمة». «قال لا بأس اذ اضطر الیها» این هم سندش معتبر است هم دلالتش خوب است. پس طایفهای که دلالت میکند بر منع، دو صنفاند: بعضیها هم سنداً تاماند هم دلالتاً تاماند؛ بعضی سنداً خوباند؛ اما دلالتشان آن قدر قوی نیست.
هـ : روایت چهارم
از همین باب، روایت دیگری است که روایت ششم این باب است. آن هم از محمد بن مسلم است: «قال سألت اباجعفر (علیهما السلام) عن الرجل یتزوج المملوکة»، «قال اذ اضطرّ الیها فلا بأس» این مفهومش این است که اگر مضطر نباشد، جایز نیست.
جمع بندی در خصوص روایات بیان شده در باب
خب، پس طایفهای که دلالت بر منع میکند بعضیها خیلی قویاند هم سنداً هم دلالتاً، مثل روایت اوّل که فرمود: «لا»؛ نمیشود «إلاّ أن یضطرّ» . بعضیها با مفهوم دلالت میکنند بر منع، مثل روایت ششم که «اذ اضطر الیها فلا بأس» و روایت «لا بأس اذ اضطرّ الیها» که با مفهوم دلالت میکنند.
قِسم سوّم، روایت دوّم و سوّم همین باب بود که فرمود: «لاینبغی» که ظهوری در حرمت، آنچنان قوی باشد ندارد، گرچه ظهور در کراهت ندارد. این خلاصهٴ سه قسم روایتی که در طایفهٴ اُولیٰ یاد شد. اما طایفهٴ ثانیه که به منزلهٴ معارض طایفهٴ اُولیٰ است، روایت پنجم تاست. یعنی تا کنون روایت اوّل و دوّم و سوّم و چهارم و ششم این باب 45 خوانده شد، الآن روایت پنج این باب خوانده میشود.
و: روایت پنجم
این روایت مرحوم کلینی از «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابن فضّال عن ابن بُکَیْر عن بعض اصحابنا» که میشود مرسله که سند، مرسل است. «عن ابی عبدالله(علیه السلام) «قال لاینبغی» در نسخه بدل دارد «لا بأس» «ان یتزوج الرجل الحرّ المملوکة الیوم انما کان ذلک حیث قال الله عزوجل ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ و الطول المهر و مهر الحرّ الیوم مثل مهر الأمة او اقل» . خب، از این مضمون بر میآید که آن «لاینبغی» مناسب نیست باید «لا بأس» باشد، چون نمیشود گفت که «لاینبغی»؛ سزاوار نیست که حرّ با أمه ازدواج بکند، برای اینکه این برای قبل بود. الآن که مهریهها فرق نمیکند که مانعی نیست، پس باید همان «لا بأس» باشد که در نسخه بدل است یعنی «لا بأس»؛ مانعی ندارد که انسان آزاد با کنیز ازدواج بکند، الآن یعنی در این روزگار عیب ندارد، چرا؟ برای اینکه آنچه خدا در قرآن فرمود: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾؛ «طول» مهر است یعنی اگر کسی نتوانست مهریهٴ زن آزاد را بپردازد، با کنیز ازدواج کند. الآن که مهر آزاد و کنیز یکسان است یا مهر کنیزها بیشتر از مهر آزادهاست، این محذوری ندارد. این روایت، مشکلی دارد که مرسَل است. البته مُرسِلش، مثل ابن بکیر و این بزرگاناند ولی اگر حکم فقهی ما نتوانیم از آن استفاده کنیم، یک حکم بسیار مفید دینی و اجتماعی از آن استفاده میشود و آن این است که در اثر تعلیم دین، وضع کنیزان به جایی رسید؛ اینهایی که مورد رغبت نبودند، وضعشان در عصر امام صادق(علیه السلام) به جایی رسید که مهریهٴ اینها یا هم سطح مهریهٴ زنان آزاد است یا بیشتر، چطور شد که این تفاوت پیدا شد؟ تربیت فرق کرد؟ تربیت کنیزها فرق کرد یا سطح تربیت عمومی بالا آمد؟ کنیزی که به عنوان کالای تجاری بود برای مالدارها که در سورهٴ «نور» ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ که به موالی و صاحبان کنیز، دستور داد، نهی کرد فرمود: برده فروشی نکنید انسان فروشی نکنید یعنی حیثیت آنها را نفروشید. جسم آنها را بخواهید بفروشید آزاد است، این یک خرید و فروش عادی است؛ اما حیثیت اینها و شرف اینها را نفروشید، اینها را وادار نکنید به بزهکاری و از این راه درآمدی داشته باشید. خب، این جامعهای که کارشان اینطور بود ـ که در حقیقت شرف فروشی میکردند نه تنها برده فروشی ـ طرزی اسلام هم در کنیزها اثر گذاشت و هم در جامعهٴ اسلامی اثر گذاشت که مهر کنیزها یا معادل مهر زنهای آزاد شد یا بیشتر. به هر تقدیر، این روایت از آن مطالب مهم دینی را به همراه دارد.
زنده بودن احکام مربوط به عبد وامه در عصر ظهور حضرت حجت(عج)
پرسش:...
پاسخ: چرا، الآن وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرده است، اینهایی که هیچ ندارند و حیف است که انسان، نام شریف کنیز یا بنده را روی این صربها و امثال اینها بگذارد خب، اگر حضرت ظهور کرد، الآن هم ظهور کرد و انسان به جنگ همین صربها درآمد، اینها را اسیر گرفت شرعاً میتواند استرقاق کند دیگر، همین احکام زنده است.
جاهلیت مدرن و ظواهر آن در جهان حاضر
اینگونه از افراد، حیف است کنیز هم بشوند، حیف است برده هم بشوند. چون برده آدابی دارد در اسلام، هیچ کس حق ندارد برده را توهین کند، بر مولای برده توهین عبد حرام است؛ فحش دادن به او، توهین کردن به او، تحقیر کردن به او این حرام است. عبد، انسان است و حیف این صربها است که اینها بشوند بنده، این مردم هستند. ما باید یک حکم زندهٴ جاوید داشته باشیم، اینها به هیچ وجه قابل تربیت نیستند. حالا شما اگر آن بولتنهای خبری را میخواندید، میفهمیدید صربها چه میکردند و چه میکنند. خب، هیچ کسی نمیداند حضرت چه موقع ظهور میکند و اینها هم شرف اسلام است، به نظام اسلامی دستور داد شما میتوانید در جبهههای جنگ یک عدّه را استرقاق کنید، چون اینها فقط حیوان ناطقاند یعنی حیوانیاند [که] حرف میزنند. هیچ کس خیال نمیکرد که الآن مثلاً بت پرستی رواج دارد ـ با گذشت چهارده، پانزده قرن از احکام نورانی اسلام ـ الآن همان کاری که دربارهٴ لات و عزی و منات و امثال ذلک حجاز داشت، هندوهای افراطی دارند دیگر، همین بت است دیگر. ممکن است خواصّ از هندوها بگویند: ما کسانی را میپرستیم که اینها مجسّمهٴ آنها هستند؛ اما اکثری هندوها همین سنگها را میپرستند دیگری. اینها مسجد را تخریب میکنند. جسارت است! در مقابل مدفوع گاو، تقدیس میکنند یعنی اگر گاو ادرار کرد، آنها مثل آب زمزم تبرّک میکنند، همین مردماند. حیف است که انسان اینها را برده بکند، چون برده احکامی دارد، انسان است. شما احکام عبید و إماء را که در اسلام میخوانید میبینید که هیچ کس حق ندارد بندهای را توهین کند، تحقیر کند، سرزنش کند. اگر کرد، معصیت کبیره است. غیبت او را بکند، به او تهمت بزند با انسان فرقی نمیکند با انسان آزاد فرق نمیکند. یک سلسله مسائل اقتصادی است آن هم برای تن او نه برای جان او.
خب، حالا اگر حاجی میرود ماء زمزم را تبرک میکند، برای اینکه این چهار هزار سال است با معجزه دارد میجوشد و این جا دارد، مکّه که سرزمین کوهستانی نیست که برف و باران بیاید. حالا اگر سلسله جبال البرز چشمههای او چند هزار سال میجوشد هنر نکرده است. خب، مرتّب زمستانها پر برف است. آن سرزمین خشک و غیر ذیزرع حجاز که برفی در آن نیست، بارانی کم است و برفی ندارد و ذخیرهٴ زمستانی ندارد، این چشمه چهار هزار سال بجوشد خب، اینها معجزه است. الآن اینها در مقابل ادرار گاو واقعاً تقدیس میکنند، همین گاو را میپرستند. عدهای این سنگها را میپرستند، مجسمههای هفده هجده متری را میپرستند. الآن؛ «الیوم» و این مجسمه، این سنگ را در برابر «الله اکبر»، در برابر «لا اله الا الله» تکریم میدهند و برای او جان میدهند و خیال میکنند این هندوهای افراطی که کشته شدند شهید شدند، این است دیگر. حالا تا چه موقع این نظام باید برگردد و مردم باید آگاه بشوند، آن حرف دیگر است. آشنا شدن به زبان روز برای خیلیها لازم است، مهاجرت و مسافرت به این منطقهها برای خیلی لازم است.
رسالت عالمان الهی و لزوم عرضه معارف دینی در دنیا
مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است که اگر تعلّم، بر جاهلان واجب است تعلیم، بر عالمان واجب است. برای اینکه ذات اقدس الهی هرگز از جاهلان تعهّد نگرفته است که عالم بشوند، مگر اینکه بر عالمان این حکم را بار کرد و از اینها تعهّد گرفته است که تعلیم کنند: «لأنّ العلم کان قبل الجهل» یعنی اگر تعلّم بر مردم جاهل واجب است، تعلیم هم بر علما واجب است. آنگاه به همین معیار اگر گفته شد: «اطلبوا العلم ولو بالصّین» به همین معیار میتوان گفت: «علّموا العلم ولو الی السّین»؛ تعلیم واجب است ولو انسان تا چین که دورترین نقطه است، آن طرف هند برود. به هر تقدیر، الیوم اگر حضرت ظهور کرد ﴿فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ﴾ یک عده را هم استرقاق میکند.
بالأخره اسلام، دین جهانی که میشود آن روز برنامهٴ جهانی دارد یا نه؟ این صربها حیف است که کنیز و بنده بشوند، این هندوهای افراطی حیف است که کنیز و بنده بشوند. اینها سالیان متمادی باید تحت قیمومیّت مولاها قرار بگیرند تا کمکم آن اصول ابتدایی انسانیت را یاد بگیرند، بعد بیفتند در جامعههای اسلامی دیگر. به هر تقدیر، این کاری بود که رهبران الهی کردند حالا یا سطح فکر کنیزها و اخلاق اینها بالا آمد یا سطح فکر تودهٴ اسلامی بالا آمد که مهریهٴ کنیز و مهریهٴ آزاد یکی شد. فایدهٴ نقل بعضی از روایتها ولو بخشی از حکم فقهی را نتوانند اثبات کنند، این است که نکات فراوانی دارد.
بررسی مبانی روایات بیان شده
این روایت از آن جهت خیلی مفید است که وجود مبارک امام ششم میفرماید: الآن که زمانه برگشت، وضع کنیز و آزاد یکی شد، آن حکم دیگر نیست . مفهومش آن است که اگر فرق بکند باز حکم، سر جایش محفوظ است. از اینجا معلوم میشود که این روایت، در حقیقت معارض نیست، این روایت فرمود الآن موضوع ندارد. اگر باز وضع کنیز و وضع آزاد فرق بکند، باز جایز نیست. روح این روایت این است که اگر مهریهها فرق کرد باز هم جایز نیست، پس این را نمیشود جزء روایات معارض شمرد.
پیام مشترک روایات نقل شده در خصوص مسئله
حالا «طَوْل» را که در روایت به عنوان مهریه ذکر کردند ، یک امر تمثیلی است نه تعیینی و ظاهر روایت هم این نیست که «طَوْل هو المهر»، «طول» را شاید به عنوان مثال ذکر کردند. پس آن چهار روایت که از طایفهٴ اُولیٰ بود و این روایت پنجم که معارض پنداشته شد همهٴ اینها یک پیام دارند و آن این است که وقتی وضع هزینهٴ زندگی با کنیز و آزاد فرق بکند و یک انسان آزادی نتواند با زن آزاد زندگی کند، آنگاه جایز است که با کنیز زندگی تشکیل بدهد، این خلاصهٴ حکم فقهی.
حرمت وضعی نکاح با امه در صورت وجود استطاعت
خب، چون در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، اینکه فرمود: ﴿وَأُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾ حلّیّت وضعی دارد. حالا که اینجا شرط میکند، این همان حلّیّت وضعی را برطرف میکند، نه اینکه حرمت تکلیفی داشته باشد یعنی اینچنین نیست که اگر کسی امکان مالی داشت ولی خواست با کنیز ازدواج کند، همین که عقد نکاح را خواند، مثل آن است که دروغ گفته باشد یا غیبت کرده باشد؛ معصیتی را تکلیفاً مرتکب شده باشد، اینچنین نیست، بلکه مثل آن است که مال مردم را معامله کرده باشد یعنی اگر کسی مال مردم را با «بِعتُ و اشتریت» فقط عقد خوانده است، نه معاطات کرده که تصرّف خارجی در مال مردم کرده باشد. صرف اجرای عقد در مال مردم کرده است، این یک کار لغوی کرده است؛ کار باطلی است نه حرام تکلیفی، مثل غیبت و دروغ که حالا اگر گفت «بِعتُ» أو «اشتریت» یک معصیت زبانی کرده باشد، اینچنین نیست. دربارهٴ نکاح کنیز در صورتی که استطاعت دارد که با آزاد ازدواج کند، اینچنین نیست که اگر گفته باشد «أنکحت» یا «قبلت» معصیتی کرده باشد، این نهیها متوجه آن حکم وضعی است یعنی نکاح کنیز، باطل است نه حرام تکلیفی.
به هر تقدیر، کلمهٴ «استطاع» یا «یستطیع» در قرآن در نوع موارد در حکم فقهی و لزومی استعمال شده (اوّلاً) و روایات هم ظاهرش این است که این جایز نیست (ثانیاً). بنابراین «احوط، لولا الاقوی» همان حرمت ازدواج با کنیز است در صورتی که انسان، قادر باشد با آزاد ازدواج بکند؛ منتها یک بحث ذیلی و متمّمی هم دارد و آن این است که فرمود: ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ یعنی دو تا شرط برای حلّیّت نکاح با کنیز یاد شده است: یکی عدم استطاعت طَوْل؛ دیگری خوف عنت، نه خود عنت و فشار، خوفِ عنت.
«طَوْل» را همانطوری که ملاحظه فرمودید به معنای امکان و استطاعت و قدرت مالی معنا کردند، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 86 اینچنین آمد: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ یعنی هر وقت دستور جبهه و جنگ میآید، کسانی که وضع مالیشان خوب است آنها به بهانههای گوناگون عذر میآورند که اجازه بدهید ما باشیم، کار داریم، گرفتاری داریم یا خودمان مریض هستیم یا بچهها مریضاند یا وضع محل کار ما بیسرپرست است، اینها معمولاً عذر میآورند: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ اما آن محروم مستضعف و پابرهنه، آنکه در حقیقت متنعّم به نعمت الهی است، آنها بالأخره اسلام را حفظ کردند و جنگ را پیش بردند، آن وقت این بود، چه اینکه در این دفاع مقدّس هشت ساله هم همینطور بود دیگر. داشتن در عین حال که بسیاری از مشکلات را حل میکند، بلای عظیمی هم هست؛ منتها حالا ما آن دید را نداریم و تحمل بعضی از دشواریها برای ما کمی سخت است وگرنه خدا چقدر ارحم الراحمین است که هر کسی را به هر چیزی سرگرم نمیکند. به هر تقدیر، الآن هم ما در کنار سفرهٴ محرومین نشستیم. اگر همهٴ مردم در صدر اسلام، وقتی آیات الهی و جهاد نازل میشد، مدام بهانه میآوردند و از پیغمبر اجازه میخواستند، دیگر دینی نمیماند.
﴿اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ ، به پیغمبر عرض میکردند اجازه بدهید که ما با قاعدین با هم باشیم. قاعدین، اینهایی که پشت جبهه هستند، زنان سالمند مردان سالمند، اعرج، اعما، بیماران، خردسالان اینها قاعدیناند. اینهایی که وضع مالیشان خوب بود، میگفتند اجازه بدهید ما با قاعدین باشیم: ﴿ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ بعد آیه هم پردهبرداری کرد در بخشهای دیگر، فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اینها که جزء قاعدین بودند، به جای قیام به قعود پناهنده شدند، خوشحالاند که با قاعدین هم صنفاند. آنگاه ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ ؛ اینها آن راز و رمز فرشتهها را نمیفهمند. بعضیها هستند که هرچه شما بگویید حرف در آنها اثر نمیکند، برای اینکه حرف را دیگر باید بگوید و چیز دیگری باید بشنود و آن گوش دل است و آن وقتی که نشنید، این حرفها اثر نمیکند. به هر تقدیر ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ یعنی آنها که وضع مالیشان خوب است، در این آیه هم که فرمود: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ یعنی کسی که وضع مالیاش خوب نیست، اختصاص به مهر ندارد البته، چون تشکیل خانواده با آزاد، هم مهر سنگین است، هم هزینه بیشتر است. هم توقّعات. اینکه فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم﴾ یا ﴿مِن وُجْدِکُمْ﴾ هر کسی با امکانات خودش. بنابراین «طول» به این معناست، حالا میماند آن شرط اخیر که در ذیل آیه آمده است که روی آن مطالعه میفرمایید.
«والحمد لله رب العالمین»
- ظهور فقهی و وجوبی حکم استطاعت در نکاح با اماء؛
- مستندات قرآنی بر فقهی بودن حکم استطاعت؛
- حرمت وضعی نکاح با امه در صورت وجود استطاعت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿25﴾
ظهور فقهی و وجوبی حکم استطاعت در نکاح با اماء
در صدر آیه، عنوان عدم استطاعت اخذ شد. فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ ظاهر این عنوان، حُکم ارشادی یا اخلاقی نیست یک حُکم فقهی است یعنی اگر کسی استطاعت مالی داشته باشد که بتواند با زن آزاد ازدواج کند، ازدواج با کنیز جایز نیست، این ظاهر ابتداییاش است. در قرآن کریم معمولاً این کلمه در موارد شرط فقهی به نحو لزوم استعمال شد، کلمهٴ «استطاع» یا «یستطیع» و مانند آن.
مستندات قرآنی بر فقهی بودن حکم استطاعت
الف: مستند اول وجوب استطاعت حج
یکی همان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که بحثش قبلاً گذشت؛ آیهٴ معروف «حج» است که فرمود (در آیهٴ 97 سورهٴ «آلعمران»): ﴿وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً﴾ یعنی اگر مستطیع بود، این حکم هست و اگر مستطیع نبود این حکم نیست؛ بر غیر مستطیع واجب نیست بر مستطیع واجب است. گرچه آنجا سخن از وجوب و عدم وجوب است ولی استطاعت به عنوان یک شرط فقهی مطرح شد یعنی اگر مستطیع نبود این حکم فقهی نیست و اگر مستطیع بود این حکم فقهی هست، پس یک حکم فقهی لزومی است.
ب: مستند دوم وجوب استطاعت در کفاره روزه
در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» مربوط به آیات ظهار، در کفارهٴ ظِهار آیهٴ چهار سورهٴ «مجادله» این است که: ﴿فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِن قَبْلِ أَن یَتَماسَّا فَمَن لَمْ یَسْتَطِعْ﴾؛ اگر کسی نتوانست دو ماه متوالی روزه بگیرد ﴿فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً﴾ اطعام شصت مستمند.
در اینجا هم استطاعت به عنوان شرط فقهی و حکم لزومی اخذ شده است یعنی این کفّاره، کفّارهٴ ترتیبی است بین اینها ترتّب هست؛ هرگز نوبت به اطعام مسکین نمیرسد در صورتی که استطاعت روزهٴ دو ماه باشد. پس اگر کسی مستطیع بود، حق ندارد کفّاره را به اطعام مسکین منتقل کند این حکم لزومی است. نظیر این مقام، مقام محلّ بحث، اگر کسی استطاعت داشت که با زن آزاد ازدواج کند، حق ندارد با کنیز ازدواج کند.
ج: مستند سوم لزوم ثبت روابط مالی
مورد سوّم هم که شرط فقهی و حکم لزومی است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهای است که مربوط به نوشتن سند برای طلبکاری و بدهکاری و اینهاست. آیهٴ 282، همان آیهٴ طولانی معروف که فرمود: ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ﴾؛ اگر کسی خودش توانست بنویسد و امضا کند که نوبت به ولیّ نمیرسد. اگر توان آن را نداشت در اثر ضعف یا در اثر صغر یا سَفَه و مانند آن، ولیّ دارد. نوبت به ولیّ میرسد، اینجا هم به عنوان یک شرط فقهی لزومی مطرح است، چون اگر کسی قوی بود یا عاقل بود ولیّ ندارد. اگر سفیه بود یا صغیر و مانند آن بود مهجور بود ولیّ دارد. پس ﴿لاَ یَسْتَطِیعُ﴾ که در آنجا آمده، یک حکم فقهی و یک شرط لزومی است.
وکیل، غیر از ولیّ است. انسان در حال اختیار و قدرت میتواند وکیل بگیرد؛ اما ولیّ ندارد. از این مواردی که کلمهٴ «استطاع»، «یستطیع» و مانند آن در قرآن به کار رفت، حکم فقهی لزومی است. البته موارد دیگری هم این کلمه به کار رفت که آن مربوط به مسائل تکوینی است نه تشریعی . آیا آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ همین حکم فقهی لزومی است، مثل سایر آیات یا نه، حکم ارشادی است. اگر با سایر آیات بررسی بشود، میبینیم حکم لزومی از آیات استفاده میشود نه ارشادی.
استفاده مرحوم امین اسلام از لزومی بودن حکم آیه
اگر به لحاظ روایت باشد، مرحوم امین الاسلام در مجمعالبیان همانطور که ملاحظه فرمودید، روایتی را نقل کرده است که از امام معصوم(سلام الله علیه) این را حکم لزومی میداند. گرچه تفصیل این بحث به عهدهٴ فقه است ولی اشارهٴ کوتاهی به بحثهای روایی بد نیست. مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) که در مجمعالبیان به این روایت پرداختند و به این اقوال هم اشاره کردند، یک روایت را اشاره کردند .
بررسی روایات مربوط به بحث و نحوه رفع تعارض آنها
روایات مسئله، متعارض است. بعضیها دلالت میکند بر اینکه این حکم برای زمان گذشته بود، برای اینکه مهریهها فرق میکرد الآن که مهریهٴ کنیز و آزاد یکی است دیگر این حکم مطرح نیست یعنی انسان چه با کنیز ازدواج کند چه با آزاد فرق نمیکند، مهریهٴ هر دو یکی است، بنابراین ازدواج انسان آزاد با کنیز در حال اختیار هم جایز است. بعضی از روایات این را منع کرده، حالا ما این هر دو طایفه از روایات را بخوانیم تا یک جمعبندی اجمالی آن مقداری که به بحث تفسیری برمیگردد، نه تفصیل فقهی بگذریم. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب وسائلالشیعه باب 45 از ابواب «ما یحرم بالمصاهرة و نحوها»، کتاب نکاح وسائلالشیعه، باب 45 از ابواب «ما یحرم بالمصاهرة» آنجا این روایات را نقل کرده است . عنوان باب هم آن طوری که خود مرحوم صاحب وسائل استنباط کردند، مسئلهٴ کراهت است. عناوین باب، برابر با استنباط و فتوای خود مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل است(رضوان الله علیه). عنوان باب این است: «باب کراهة تزویج الحر الأمة دواماً إلاّ مع عدم الطَّوْل و خوف العنَت» یعنی اگر مرد آزاد بخواهد در شرایط عادی با کنیز ازدواج کند مکروه است، مگر با دو شرط: یکی اینکه قدرت مالیاش ضعیف باشد؛ یکی اینکه خوف عنت داشته باشد که این مربوط به ذیل آیه است باید جداگانه بحث بشود.
الف: روایت اول
روایت اوّل که این روایت معتبر هم است از کلینی است «عن محمد بن یحیی عن عبدالله بن محمد عن علی بن الحکم عن ابان بن عثمان عن زرارة بن اعین عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال سألته عن الرجل یتزوج الأمة؟ قال علیه السلام: لا إلاّ أن یضطرَّ الی ذلک» که این هم برابر با حدیث رفع است که «رُفِعَ ... مَا اضطرّوا» است، هم دلیل خاص مسئله است یعنی اگر کسی خواست ازدواج بکند و چارهای جز ازدواج ندارد، در صورتی که آزاد، مقدور او نباشد با أمه ازدواج بکند. خب، ظاهر این حدیث آن است که از آیه، حکم فقهی و لزومی استنباط میشود یعنی در حالت استطاعت، حلال نیست در صورت اضطرار، حلال است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر بخرد که دیگر جا برای ازدواج نیست، چون اگر بخرد که بر او حلال است، دیگر نیازی به ازدواج نیست؛ ملک یمین، حلال است.
ب: روایت دوم
روایت دوّم به عنوان اینکه «عن یونس بن عبدالرحمٰن عنهم» یعنی از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است. گاهی «عنه» است، گاهی «عنهما» و گاهی «عن احدهما»، گاهی «عنهم» یعنی این مطلب از نوع اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است. فرمود: «لاینبغی للمسلم المُوسِر ان یتزوّج الأمة إلاّ ان لا یجد حرّةً» از این روایت، استفادهٴ حرمت دشوار است، چون اصل روایت این است که «لاینبغی»، گرچه «لاینبغی» ظهور در کراهت ندارد؛ اما استفادهٴ حرمت از این «لاینبغی» مقداری دشوار است، مخصوصاً اگر معارض هم داشته باشد. پس از این «لاینبغی» استفادهٴ حرمت سخت است ولی از آن اوّل از آن حدیث اوّل که معتبر هم است به خوبی استفادهٴ حرمت میشود، برای اینکه زراره از امام باقر(علیه السلام) سؤال میکند که آیا کسی میتواند با کنیز ازدواج کند، فرمود: «لا إلاّ ان یضطرّ الی ذلک» این یعنی جایز نیست دیگر، به صورت روشن دلالت میکند وامّا روایت دوّم که «لاینبغی» است، ظهورش خیلی قوی نیست. گرچه «ینبغی» و «لاینبغی» در قرآن کریم در موارد لزوم به کار رفت، مثلاً ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ اینگونه از موارد که «ینبغی» یا «لاینبغی» به کار رفت، حکم لزومی است نه حکم استحبابی یا کراهت یا ارشاد ولی آن لزوم تکوینی است.
ج: روایت سوم
روایت سوّم «عن یونس عن ابن مُسکان عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(علیه السلام)» که این هم سندش معتبر است: «قال لاینبغی للحر ان یتزوج الأمة و هو یقدر علی الحرة» ؛ فرمود سزاوار نیست که حرّ با أمه ازدواج بکند، در حالی که بر حرّه قدرت دارد. این هم با «لاینبغی» شروع شده است که ظهور قوی در حرمت ندارد، نه ظهور در کراهت داشته باشد.
د: روایت دیگر مسأله
روایت چهارم از مرحوم کلینی نقل میکند: «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن سَماعة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(علیه السلام) فی الحر یتزوج الأمة». «قال لا بأس اذ اضطر الیها» این هم سندش معتبر است هم دلالتش خوب است. پس طایفهای که دلالت میکند بر منع، دو صنفاند: بعضیها هم سنداً تاماند هم دلالتاً تاماند؛ بعضی سنداً خوباند؛ اما دلالتشان آن قدر قوی نیست.
هـ : روایت چهارم
از همین باب، روایت دیگری است که روایت ششم این باب است. آن هم از محمد بن مسلم است: «قال سألت اباجعفر (علیهما السلام) عن الرجل یتزوج المملوکة»، «قال اذ اضطرّ الیها فلا بأس» این مفهومش این است که اگر مضطر نباشد، جایز نیست.
جمع بندی در خصوص روایات بیان شده در باب
خب، پس طایفهای که دلالت بر منع میکند بعضیها خیلی قویاند هم سنداً هم دلالتاً، مثل روایت اوّل که فرمود: «لا»؛ نمیشود «إلاّ أن یضطرّ» . بعضیها با مفهوم دلالت میکنند بر منع، مثل روایت ششم که «اذ اضطر الیها فلا بأس» و روایت «لا بأس اذ اضطرّ الیها» که با مفهوم دلالت میکنند.
قِسم سوّم، روایت دوّم و سوّم همین باب بود که فرمود: «لاینبغی» که ظهوری در حرمت، آنچنان قوی باشد ندارد، گرچه ظهور در کراهت ندارد. این خلاصهٴ سه قسم روایتی که در طایفهٴ اُولیٰ یاد شد. اما طایفهٴ ثانیه که به منزلهٴ معارض طایفهٴ اُولیٰ است، روایت پنجم تاست. یعنی تا کنون روایت اوّل و دوّم و سوّم و چهارم و ششم این باب 45 خوانده شد، الآن روایت پنج این باب خوانده میشود.
و: روایت پنجم
این روایت مرحوم کلینی از «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابن فضّال عن ابن بُکَیْر عن بعض اصحابنا» که میشود مرسله که سند، مرسل است. «عن ابی عبدالله(علیه السلام) «قال لاینبغی» در نسخه بدل دارد «لا بأس» «ان یتزوج الرجل الحرّ المملوکة الیوم انما کان ذلک حیث قال الله عزوجل ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ و الطول المهر و مهر الحرّ الیوم مثل مهر الأمة او اقل» . خب، از این مضمون بر میآید که آن «لاینبغی» مناسب نیست باید «لا بأس» باشد، چون نمیشود گفت که «لاینبغی»؛ سزاوار نیست که حرّ با أمه ازدواج بکند، برای اینکه این برای قبل بود. الآن که مهریهها فرق نمیکند که مانعی نیست، پس باید همان «لا بأس» باشد که در نسخه بدل است یعنی «لا بأس»؛ مانعی ندارد که انسان آزاد با کنیز ازدواج بکند، الآن یعنی در این روزگار عیب ندارد، چرا؟ برای اینکه آنچه خدا در قرآن فرمود: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾؛ «طول» مهر است یعنی اگر کسی نتوانست مهریهٴ زن آزاد را بپردازد، با کنیز ازدواج کند. الآن که مهر آزاد و کنیز یکسان است یا مهر کنیزها بیشتر از مهر آزادهاست، این محذوری ندارد. این روایت، مشکلی دارد که مرسَل است. البته مُرسِلش، مثل ابن بکیر و این بزرگاناند ولی اگر حکم فقهی ما نتوانیم از آن استفاده کنیم، یک حکم بسیار مفید دینی و اجتماعی از آن استفاده میشود و آن این است که در اثر تعلیم دین، وضع کنیزان به جایی رسید؛ اینهایی که مورد رغبت نبودند، وضعشان در عصر امام صادق(علیه السلام) به جایی رسید که مهریهٴ اینها یا هم سطح مهریهٴ زنان آزاد است یا بیشتر، چطور شد که این تفاوت پیدا شد؟ تربیت فرق کرد؟ تربیت کنیزها فرق کرد یا سطح تربیت عمومی بالا آمد؟ کنیزی که به عنوان کالای تجاری بود برای مالدارها که در سورهٴ «نور» ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ که به موالی و صاحبان کنیز، دستور داد، نهی کرد فرمود: برده فروشی نکنید انسان فروشی نکنید یعنی حیثیت آنها را نفروشید. جسم آنها را بخواهید بفروشید آزاد است، این یک خرید و فروش عادی است؛ اما حیثیت اینها و شرف اینها را نفروشید، اینها را وادار نکنید به بزهکاری و از این راه درآمدی داشته باشید. خب، این جامعهای که کارشان اینطور بود ـ که در حقیقت شرف فروشی میکردند نه تنها برده فروشی ـ طرزی اسلام هم در کنیزها اثر گذاشت و هم در جامعهٴ اسلامی اثر گذاشت که مهر کنیزها یا معادل مهر زنهای آزاد شد یا بیشتر. به هر تقدیر، این روایت از آن مطالب مهم دینی را به همراه دارد.
زنده بودن احکام مربوط به عبد وامه در عصر ظهور حضرت حجت(عج)
پرسش:...
پاسخ: چرا، الآن وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرده است، اینهایی که هیچ ندارند و حیف است که انسان، نام شریف کنیز یا بنده را روی این صربها و امثال اینها بگذارد خب، اگر حضرت ظهور کرد، الآن هم ظهور کرد و انسان به جنگ همین صربها درآمد، اینها را اسیر گرفت شرعاً میتواند استرقاق کند دیگر، همین احکام زنده است.
جاهلیت مدرن و ظواهر آن در جهان حاضر
اینگونه از افراد، حیف است کنیز هم بشوند، حیف است برده هم بشوند. چون برده آدابی دارد در اسلام، هیچ کس حق ندارد برده را توهین کند، بر مولای برده توهین عبد حرام است؛ فحش دادن به او، توهین کردن به او، تحقیر کردن به او این حرام است. عبد، انسان است و حیف این صربها است که اینها بشوند بنده، این مردم هستند. ما باید یک حکم زندهٴ جاوید داشته باشیم، اینها به هیچ وجه قابل تربیت نیستند. حالا شما اگر آن بولتنهای خبری را میخواندید، میفهمیدید صربها چه میکردند و چه میکنند. خب، هیچ کسی نمیداند حضرت چه موقع ظهور میکند و اینها هم شرف اسلام است، به نظام اسلامی دستور داد شما میتوانید در جبهههای جنگ یک عدّه را استرقاق کنید، چون اینها فقط حیوان ناطقاند یعنی حیوانیاند [که] حرف میزنند. هیچ کس خیال نمیکرد که الآن مثلاً بت پرستی رواج دارد ـ با گذشت چهارده، پانزده قرن از احکام نورانی اسلام ـ الآن همان کاری که دربارهٴ لات و عزی و منات و امثال ذلک حجاز داشت، هندوهای افراطی دارند دیگر، همین بت است دیگر. ممکن است خواصّ از هندوها بگویند: ما کسانی را میپرستیم که اینها مجسّمهٴ آنها هستند؛ اما اکثری هندوها همین سنگها را میپرستند دیگری. اینها مسجد را تخریب میکنند. جسارت است! در مقابل مدفوع گاو، تقدیس میکنند یعنی اگر گاو ادرار کرد، آنها مثل آب زمزم تبرّک میکنند، همین مردماند. حیف است که انسان اینها را برده بکند، چون برده احکامی دارد، انسان است. شما احکام عبید و إماء را که در اسلام میخوانید میبینید که هیچ کس حق ندارد بندهای را توهین کند، تحقیر کند، سرزنش کند. اگر کرد، معصیت کبیره است. غیبت او را بکند، به او تهمت بزند با انسان فرقی نمیکند با انسان آزاد فرق نمیکند. یک سلسله مسائل اقتصادی است آن هم برای تن او نه برای جان او.
خب، حالا اگر حاجی میرود ماء زمزم را تبرک میکند، برای اینکه این چهار هزار سال است با معجزه دارد میجوشد و این جا دارد، مکّه که سرزمین کوهستانی نیست که برف و باران بیاید. حالا اگر سلسله جبال البرز چشمههای او چند هزار سال میجوشد هنر نکرده است. خب، مرتّب زمستانها پر برف است. آن سرزمین خشک و غیر ذیزرع حجاز که برفی در آن نیست، بارانی کم است و برفی ندارد و ذخیرهٴ زمستانی ندارد، این چشمه چهار هزار سال بجوشد خب، اینها معجزه است. الآن اینها در مقابل ادرار گاو واقعاً تقدیس میکنند، همین گاو را میپرستند. عدهای این سنگها را میپرستند، مجسمههای هفده هجده متری را میپرستند. الآن؛ «الیوم» و این مجسمه، این سنگ را در برابر «الله اکبر»، در برابر «لا اله الا الله» تکریم میدهند و برای او جان میدهند و خیال میکنند این هندوهای افراطی که کشته شدند شهید شدند، این است دیگر. حالا تا چه موقع این نظام باید برگردد و مردم باید آگاه بشوند، آن حرف دیگر است. آشنا شدن به زبان روز برای خیلیها لازم است، مهاجرت و مسافرت به این منطقهها برای خیلی لازم است.
رسالت عالمان الهی و لزوم عرضه معارف دینی در دنیا
مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است که اگر تعلّم، بر جاهلان واجب است تعلیم، بر عالمان واجب است. برای اینکه ذات اقدس الهی هرگز از جاهلان تعهّد نگرفته است که عالم بشوند، مگر اینکه بر عالمان این حکم را بار کرد و از اینها تعهّد گرفته است که تعلیم کنند: «لأنّ العلم کان قبل الجهل» یعنی اگر تعلّم بر مردم جاهل واجب است، تعلیم هم بر علما واجب است. آنگاه به همین معیار اگر گفته شد: «اطلبوا العلم ولو بالصّین» به همین معیار میتوان گفت: «علّموا العلم ولو الی السّین»؛ تعلیم واجب است ولو انسان تا چین که دورترین نقطه است، آن طرف هند برود. به هر تقدیر، الیوم اگر حضرت ظهور کرد ﴿فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِکَ﴾ یک عده را هم استرقاق میکند.
بالأخره اسلام، دین جهانی که میشود آن روز برنامهٴ جهانی دارد یا نه؟ این صربها حیف است که کنیز و بنده بشوند، این هندوهای افراطی حیف است که کنیز و بنده بشوند. اینها سالیان متمادی باید تحت قیمومیّت مولاها قرار بگیرند تا کمکم آن اصول ابتدایی انسانیت را یاد بگیرند، بعد بیفتند در جامعههای اسلامی دیگر. به هر تقدیر، این کاری بود که رهبران الهی کردند حالا یا سطح فکر کنیزها و اخلاق اینها بالا آمد یا سطح فکر تودهٴ اسلامی بالا آمد که مهریهٴ کنیز و مهریهٴ آزاد یکی شد. فایدهٴ نقل بعضی از روایتها ولو بخشی از حکم فقهی را نتوانند اثبات کنند، این است که نکات فراوانی دارد.
بررسی مبانی روایات بیان شده
این روایت از آن جهت خیلی مفید است که وجود مبارک امام ششم میفرماید: الآن که زمانه برگشت، وضع کنیز و آزاد یکی شد، آن حکم دیگر نیست . مفهومش آن است که اگر فرق بکند باز حکم، سر جایش محفوظ است. از اینجا معلوم میشود که این روایت، در حقیقت معارض نیست، این روایت فرمود الآن موضوع ندارد. اگر باز وضع کنیز و وضع آزاد فرق بکند، باز جایز نیست. روح این روایت این است که اگر مهریهها فرق کرد باز هم جایز نیست، پس این را نمیشود جزء روایات معارض شمرد.
پیام مشترک روایات نقل شده در خصوص مسئله
حالا «طَوْل» را که در روایت به عنوان مهریه ذکر کردند ، یک امر تمثیلی است نه تعیینی و ظاهر روایت هم این نیست که «طَوْل هو المهر»، «طول» را شاید به عنوان مثال ذکر کردند. پس آن چهار روایت که از طایفهٴ اُولیٰ بود و این روایت پنجم که معارض پنداشته شد همهٴ اینها یک پیام دارند و آن این است که وقتی وضع هزینهٴ زندگی با کنیز و آزاد فرق بکند و یک انسان آزادی نتواند با زن آزاد زندگی کند، آنگاه جایز است که با کنیز زندگی تشکیل بدهد، این خلاصهٴ حکم فقهی.
حرمت وضعی نکاح با امه در صورت وجود استطاعت
خب، چون در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، اینکه فرمود: ﴿وَأُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾ حلّیّت وضعی دارد. حالا که اینجا شرط میکند، این همان حلّیّت وضعی را برطرف میکند، نه اینکه حرمت تکلیفی داشته باشد یعنی اینچنین نیست که اگر کسی امکان مالی داشت ولی خواست با کنیز ازدواج کند، همین که عقد نکاح را خواند، مثل آن است که دروغ گفته باشد یا غیبت کرده باشد؛ معصیتی را تکلیفاً مرتکب شده باشد، اینچنین نیست، بلکه مثل آن است که مال مردم را معامله کرده باشد یعنی اگر کسی مال مردم را با «بِعتُ و اشتریت» فقط عقد خوانده است، نه معاطات کرده که تصرّف خارجی در مال مردم کرده باشد. صرف اجرای عقد در مال مردم کرده است، این یک کار لغوی کرده است؛ کار باطلی است نه حرام تکلیفی، مثل غیبت و دروغ که حالا اگر گفت «بِعتُ» أو «اشتریت» یک معصیت زبانی کرده باشد، اینچنین نیست. دربارهٴ نکاح کنیز در صورتی که استطاعت دارد که با آزاد ازدواج کند، اینچنین نیست که اگر گفته باشد «أنکحت» یا «قبلت» معصیتی کرده باشد، این نهیها متوجه آن حکم وضعی است یعنی نکاح کنیز، باطل است نه حرام تکلیفی.
به هر تقدیر، کلمهٴ «استطاع» یا «یستطیع» در قرآن در نوع موارد در حکم فقهی و لزومی استعمال شده (اوّلاً) و روایات هم ظاهرش این است که این جایز نیست (ثانیاً). بنابراین «احوط، لولا الاقوی» همان حرمت ازدواج با کنیز است در صورتی که انسان، قادر باشد با آزاد ازدواج بکند؛ منتها یک بحث ذیلی و متمّمی هم دارد و آن این است که فرمود: ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ یعنی دو تا شرط برای حلّیّت نکاح با کنیز یاد شده است: یکی عدم استطاعت طَوْل؛ دیگری خوف عنت، نه خود عنت و فشار، خوفِ عنت.
«طَوْل» را همانطوری که ملاحظه فرمودید به معنای امکان و استطاعت و قدرت مالی معنا کردند، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 86 اینچنین آمد: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ یعنی هر وقت دستور جبهه و جنگ میآید، کسانی که وضع مالیشان خوب است آنها به بهانههای گوناگون عذر میآورند که اجازه بدهید ما باشیم، کار داریم، گرفتاری داریم یا خودمان مریض هستیم یا بچهها مریضاند یا وضع محل کار ما بیسرپرست است، اینها معمولاً عذر میآورند: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ اما آن محروم مستضعف و پابرهنه، آنکه در حقیقت متنعّم به نعمت الهی است، آنها بالأخره اسلام را حفظ کردند و جنگ را پیش بردند، آن وقت این بود، چه اینکه در این دفاع مقدّس هشت ساله هم همینطور بود دیگر. داشتن در عین حال که بسیاری از مشکلات را حل میکند، بلای عظیمی هم هست؛ منتها حالا ما آن دید را نداریم و تحمل بعضی از دشواریها برای ما کمی سخت است وگرنه خدا چقدر ارحم الراحمین است که هر کسی را به هر چیزی سرگرم نمیکند. به هر تقدیر، الآن هم ما در کنار سفرهٴ محرومین نشستیم. اگر همهٴ مردم در صدر اسلام، وقتی آیات الهی و جهاد نازل میشد، مدام بهانه میآوردند و از پیغمبر اجازه میخواستند، دیگر دینی نمیماند.
﴿اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ ، به پیغمبر عرض میکردند اجازه بدهید که ما با قاعدین با هم باشیم. قاعدین، اینهایی که پشت جبهه هستند، زنان سالمند مردان سالمند، اعرج، اعما، بیماران، خردسالان اینها قاعدیناند. اینهایی که وضع مالیشان خوب بود، میگفتند اجازه بدهید ما با قاعدین باشیم: ﴿ذَرْنَا نَکُن مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾ بعد آیه هم پردهبرداری کرد در بخشهای دیگر، فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اینها که جزء قاعدین بودند، به جای قیام به قعود پناهنده شدند، خوشحالاند که با قاعدین هم صنفاند. آنگاه ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ﴾ ؛ اینها آن راز و رمز فرشتهها را نمیفهمند. بعضیها هستند که هرچه شما بگویید حرف در آنها اثر نمیکند، برای اینکه حرف را دیگر باید بگوید و چیز دیگری باید بشنود و آن گوش دل است و آن وقتی که نشنید، این حرفها اثر نمیکند. به هر تقدیر ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ یعنی آنها که وضع مالیشان خوب است، در این آیه هم که فرمود: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً﴾ یعنی کسی که وضع مالیاش خوب نیست، اختصاص به مهر ندارد البته، چون تشکیل خانواده با آزاد، هم مهر سنگین است، هم هزینه بیشتر است. هم توقّعات. اینکه فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم﴾ یا ﴿مِن وُجْدِکُمْ﴾ هر کسی با امکانات خودش. بنابراین «طول» به این معناست، حالا میماند آن شرط اخیر که در ذیل آیه آمده است که روی آن مطالعه میفرمایید.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است