- 1962
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 24 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 24 سوره نساء _ بخش اول"
- دلالت «المحسنات من النساء» بر گروه چهارم از محارم ؛
- استثنا شدن اماء شوهردار از حرمت نکاح با زنان شوهردار؛
- بیان «کتاب الله علیکم» و مباحث مربوط به آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً﴿24﴾
دلالت «المحصنات من النساء» بر گروه چهارم از محارم
صنف دیگر از محرمات، «محصَنات من النساء» است که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ و همچنین ﴿أُمَّهاتُکُمُ اللاّتی أَرْضَعْنَکُمْ﴾ و همچنین ﴿أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ﴾ آن سه گروه که یا نسبی بودند یا رضاعی بودند یا بالمصاهره، حکمشان بیان شد. گروه چهارم ﴿مُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ هستند که حراماند. منظور از این محصنات، چه کسانیاند. لغت «احصان» که از حصن است و منع، بر بسیاری از مصادیق حمل میشود. «حصن» یعنی منع، قلعه را میگویند «حصن» برای اینکه مانع از نفوذ خطر است. زنی که عفیف است عفت او مانع از ارتکاب گناه است آن را «محصِنه» میگویند، نظیر آنچه درباره مریم(علیها سلام) آمده است که: ﴿وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی «حفظت». پس او حافظه و محصِنه است؛ این عفت او مایه حفظ اوست. چه اینکه محصنات به معنای حرائر بر زنهای آزاده اطلاق میشود، نظیر آنچه در همین سوره «نساء» آیه 25 آمده است که اگر کنیزها تن به بزهکاری دادند، حد اینها و کیفر اینها نصف حد محصنات است: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾ در اینجا محصنات، به معنای حرائر است یعنی آزادهها [و] کنیزها کیفرشان، نصف کیفر محصنات است: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ﴾ و اگر منظور عفائف بود خب، عفائف فرق نمیکند چه کنیز چه آزاد.
مراد از محصنات در آیه چهارم سوره نور
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه چهارم آمده است: ﴿وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ﴾؛ آنها که زنهای محصنه را به بدنامی متهم میکنند و چهار شاهد اقامه نمیکنند، حد قذف دارند و حد قذف آنها هشتاد تازیانه است. منظور از محصنات در آنجا عفائف نیستند، زیرا اگر کسی زن عفیف را قذف بکند خواه آن زن، آزاد باشد خواه کنیز، حدش هشتاد تازیانه نیست [بلکه] منظور از این محصنات در آیه چهار سوره «نور» همان حرائر است یعنی زنهای آزاد، زیرا قذف کنیز به هشتاد تازیانه منتهی نخواهد شد . پس مورد دومی که محصنات اطلاق میشود، همان حرائر است و مورد سومی که محصنات، اطلاق میشود همان زنهای شوهردار است که زنهای شوهردار را میگویند محصنات، برای اینکه شوهرداری، مایه نجات از گناه است. چه اینکه در معنای دوم که حرائر را و زنهای آزاده را محصنه میگفتند، برای اینکه این حریت، حصن بود و قلعه نجات از هر گونه ذلت و بردگی است.
بنابراین در همه این موارد، مصداقها با هم فرق میکند نه مفهوم. اصل مفهوم به معنای حفظ و صیانت است؛ منتها در عفائف به یک مصداق، در زنهای آزاده به مصداق دیگر، در زنهای شوهردار به مصداق سوم. حالا منظور از این محصنات آیا زنهای شوهردار است یا زنهای آزاده است یا زنهای عفیف؟ اینکه فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ منظور زنهای عفیف نیست، برای اینکه نکاح زن اگر مانعی نداشته باشد جایز است، خواه عفیف خواه غیر عفیف. حالا کراهت یک حکم دیگر است؛ همین که زن مسلمان باشد خواه جزء عفائف باشد، خواه نه، نکاح او حرام نیست و آن آیهای که فرمود: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ﴾ گوشهای از مناسبتهای این آیه در بحث دیروز اشاره شد.
منظور از محصنات در آیه محل بحث
پس منظور از محصنات نمیتواند زنهای عفائف باشد. چه اینکه منظور، حرائر نیست یعنی آزاده نیست، چون زنهای آزاده که حرام نیست بر انسان، نکاح آنها حرام نیست. نه نکاح محصنات به معنای عفائف حرام است، نه نکاح محصنات به معنای حرائر و آزاده، هیچ حرمتی ندارد. تنها زنی که مصداق محصنه است و نکاح او حرام است، همین زنهای شوهردارند. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی زنهای شوهردار بر شما حراماند.
علت ذکر فراز «من النساء» در آیه
﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾؛ حالا کلمه ﴿مِنَ النِّساءِ﴾ را چرا فرمود؟ آن یک بحث دیگری دارد، اگر میفرمود «وَ المحصَنات» کافی بود ﴿إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی زنهای شوهردار، نکاح آنها حرام است، مگر آن زن شوهرداری که ملک یمین شما بشود؛ شما او را مالک بشوید. حالا شما مالک بشوید یا نه، زنهایی که مؤمنین مالکاند، چون موارد دیگر داریم که میفرماید: شما میتوانید آنچه را که ﴿مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ با آنها ازدواج کنید؛ اگر امکان ندارید که با حرائر، ازدواج کنید با ملک یمین ازدواج کنید، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کنید. با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کنید نه یعنی با کنیزهای خودتان ازدواج کنید، چون کنیز خود انسان که بر او حلال است ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم﴾ یعنی آنچه را که مسلمین مالکاند با آنها میتوانید ازدواج کنید، چون در آیه بعد اینچنین آمده است که همان آیه 25 که در بعد از این آیه 24 سورهٴ «نساء» است، این است که.
استثناء شدن إماء شوهردار از حرمت نکاح با زنان شوهردار
﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾؛ اگر کسی امکان مالی نداشت، مَهر نداشت [و] شرایطش اجازه نداد که با یک زن آزاده ازدواج کند، با ملک یمین ازدواج کند، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کند. نه یعنی آنچه را که خودتان دارید با آن ازدواج کنید؛ آنچه را که امت اسلامی، جامعه اسلامی مالکاند آن را ازدواج کنید. پس اینکه فرمود: ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ نه یعنی شما اگر مالک شدید نه، یعنی کنیزها. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ مثل این است که بفرماید: «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الإماء»، نه مگر کنیزهای خودتان که این استثنای کنیز شوهردار است از مطلق زنهای شوهردار؛ ازدواج با زنهای شوهردار حرام است، مگر کنیز شوهردار، نه کنیز خودتان.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی اگر کنیزی شوهر داشت، بعد او را خریدند. چون بیع کنیز به منزله طلاق اوست، هبه کنیز به منزله طلاق اوست، ارث کنیز به منزله طلاق اوست ، چه اینکه طلاق او هم حکم طلاق را دارد. پس زنهای شوهردار ازدواج آنها حرام است، مگر کنیزها. نه مگر کنیزهای خودتان، نظیر اینکه در آیه بعد فرمود: اگر کسی نتوانست با محصنات مومنات ازدواج کند، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج بکند. این معنایش آن است که اگر کسی نتوانست با زن آزاد ازدواج بکند، با زن کنیز ازدواج میکند. نه با آنچه را ملک یمین اوست، با او ازدواج بکند، چون ملک یمین او که دیگر عقد برنمیدارد. خب، «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الاماء».
پرسش: ...
پاسخ: آنکه در بحث دیروز اشاره شد؛ آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ آن مربوط به ایمان و کفر است که یک شرط جدایی است. الآن بحث در اصناف است، این پانزده صنف را این آیات مشخص میکند: یکی «منکوحة الاب» است. هفت گروه هم، گروه نسبیاند دو گروه هم گروه رضاعیاند؛ چهار گروه هم گروه سببی و مصاهرهاند؛ این پانزدهمی که زنهای شوهردار است، اینها نسبت به ذوات اشخاص است. اما اوصاف اینها از نظر ایمان و کفر، او را در آیهای که قبلاً بحث شد در سوره «بقره» فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ .
عدم نیاز به طلاق در تحلیل کنیز شوهردار
پرسش: ...
پاسخ: همین کنیز شوهردار را اگر مولا تحلیل کرد؛ هبه کرد دیگر کنیز است همین! با اینکه کنیز است این کار را درباره زنهای شوهردار _اگر آزاد باشند_ نمیشود کرد ولی درباره کنیز میشود کرد. پس زنهای شوهردار را نمیشود با آنها ازدواج کرد، مگر کنیز که دیگر طلاق لازم نیست. زنهای آزاد را وقتی میشود با آنها ازدواج کرد که اینها از شوهرشان طلاق بگیرند، عدّهشان سپری بشود بعد به عقد شوهری جدید دربیایند، این کار در کنیزها لازم نیست.
بیان «کتاب¬الله علیکم» و مباحث مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾، این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ را دوگونه بیان کردهاند: یکی اینکه این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ منصوب است به فعلی که آن فعل، مقدر است یعنی «کتب کتاب الله» یعنی «کتب الله کتاباً علیکم»، نظیر ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ ، ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ﴾ و امثال ذلک که ناصبش، فعلی است محذوف؛ دوم اینکه ناصب او همان اسم فعل است، این «علیکم» بنا بر وجه اول، جار و مجرور است و متعلق به آن «کتب». بنابر وجه دوم این «علیکم» دیگر جار و مجرور نیست، اسم فعل است یعنی اسمی است که معنای فعل را دارد. «علیکم» یعنی «الزموا»، نظیر آنچه در سوره «مائده» آمده است که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ ، «علیکم» یعنی «الزموا انفسکم»؛ اگر بخواهید به جایی برسید از جانتان غفلت نکنید. به هر تقدیر، حکم روشن است و آن این است که اول، ذات اقدس الهی فعل را به صورت مجهول ذکر کرد. چهارده ذات را اسم برد که فرمود بر شما حراماند، به ضمیمه آن ﴿لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ﴾ ، آن البته یک نهی روشنی است. از این ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ تا ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ که این چهارده ذات و گروهاند، اینها فرمود بر شما تحریم شدهاند. خب، چه کسی حرام کرد، خدا حرام کرد. اول فاعل ذکر نشد، بعد فاعل را بالصراحه نام برد. گاهی بالصراحه فاعل را در همان اول یاد میکند، مثل ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ گاهی اینچنین نیست؛ فاعل ذکر نمیشود، بعد از اینکه مدتی انسان منتظر بود که بفهمد که این منشأ حکم کجاست و چیست، آنگاه فاعل را بالصراحه ذکر میکند، در ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم﴾ اینچنین است.
برطرف شدن ابهام گذشته و آینده با وسط قرار گرفتن «کتاب الله علیکم» در آیه
بعد از اینکه این اصناف چهاردهگانه حرمت اینها مشخص شد، هنوز معلوم نیست که آن محرِّم؛ آن کسی که تحریم کرد و قانون را گذاشت چه کسی است. بعد فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾، این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که در وسط قرار گرفته است دوتا کار میکند: یکی ابهام گذشته را برطرف میکند؛ یکی ابهام آینده را هم مرتفع میکند. ابهام گذشته با همین مرتفع شد که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ یعنی «إنّ الله حرّمها». ابهام آینده را هم برطرف میکند، چون در جمله بعد دارد: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ یعنی «أَحَلَّ اللهُ لکم» گاهی بدون رفع ابهام ذکر میشود، مثل ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ﴾ . گاهی بعد از مجهول آوردن فعل معلوم را ذکر میکند که ابهام برطرف بشود و بر عظمت مسئله بیفزاید، فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾
حلیت نکاح سایر زنان و قیود مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾. الآن بحث در ذوات است، نه بحث در اوصاف یعنی فعلاً پانزده ذات بر شما حرام بود، بقیه بر شما حلال است. زنی که «منکوحة الاب» نباشد و این هفت قید نسبی را نداشته باشد، آن دو قید رضاعی را نداشته باشد، آن چهار قید مصاهره را نداشته باشد و شوهردار نباشد با این زن میشود ازدواج کرد. اما از نظر وصف او را سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشخص کرد، به صورت الزام هم بیان کرد. فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ و این حکم هم یک حکم الزامی است، آیه 221 سوره «بقره» این بود که: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ و این نکاح هم نکاح لغوی است، به معنی عقد و ازدواج عقدی نیست.
بنابراین با مشرکات نمیشود نکاح کرد، خواه عقد دائم خواه عقد انقطاع، خواه ملک یمین خواه تحلیل. حالا اگر مسئله سَبْی و اسارت مطرح شد، آن با این قید تقیید میخورد یعنی اگر جنگی پیش آمد، زنهای مشرکهای به اسارت درآمدند با وصف شرک نمیشود با آنها ازدواج کرد. گرچه ملک یمین، مایه تحلیل است، چون ملک یمین به منزله ازواج است، چه اینکه فرمود: اینها حافظ فروجاند : ﴿الاّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ که ملک یمین به منزله زوجه است ولی شرایط زوجیت و نکاح را آیات دیگر بیان میکند، میفرماید که با مشرکات هرگز نکاح نکنید.
حرمت نکاح با زنان مشرک به لحاظ حکم مولوی بیّن
﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ این نهی است و دلالت بر حرمت میکند و در اینگونه از موارد، دلالت بر بطلان آن عقد میکند. بعد این نهی را هم تأکید کردند، فرمودند: ﴿وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ آن حکم تکلیفی را با این حکم ارشادی تأیید کردند. بعد هم در ذیل فرمودند: اینها شما را به آتش میکشانند. هم از آن طرف فرمود: ﴿وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾؛ اگر خواستید دخترتان، خواهرتان را به یک غیر مسلمان بدهید این کار را نکنید، این کار حرام است. انکاح یک مرد مشرک حرام است ولو یک ظاهر فریبایی داشته باشد، برای اینکه مرد مسلمان بهتر از مرد مشرک است و این حکم اخلاقی را و ارشادی را در کنار آن نهی تکلیفی و فقهی و مولوی بیان کردند. بعد در پایانش هم فرمودند: ﴿أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ ؛ مبادا خیال بکنید که ما حالا میخواهیم شما را موعظه بکنیم، یک حکم اخلاقی بگوییم نه! این یک حکم فقهی مولوی صاف و روشنی است و خدا شما را به بهشت دعوت میکند، اینها شما را به جهنم. بنابراین نکاح مشرکات که غیر از نکاح کتابیهاند حرام است، بایّ نحوٍ کان ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ﴾ .
بنابراین اگر سخن از اوصاف باشد، مسئله کفر، مسئله لعان اینگونه از عناوین، مخصِّص این ذوات هستند که علی حده [جداگانه] باید بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- دلالت «المحسنات من النساء» بر گروه چهارم از محارم ؛
- استثنا شدن اماء شوهردار از حرمت نکاح با زنان شوهردار؛
- بیان «کتاب الله علیکم» و مباحث مربوط به آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً﴿24﴾
دلالت «المحصنات من النساء» بر گروه چهارم از محارم
صنف دیگر از محرمات، «محصَنات من النساء» است که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ و همچنین ﴿أُمَّهاتُکُمُ اللاّتی أَرْضَعْنَکُمْ﴾ و همچنین ﴿أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ﴾ آن سه گروه که یا نسبی بودند یا رضاعی بودند یا بالمصاهره، حکمشان بیان شد. گروه چهارم ﴿مُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ هستند که حراماند. منظور از این محصنات، چه کسانیاند. لغت «احصان» که از حصن است و منع، بر بسیاری از مصادیق حمل میشود. «حصن» یعنی منع، قلعه را میگویند «حصن» برای اینکه مانع از نفوذ خطر است. زنی که عفیف است عفت او مانع از ارتکاب گناه است آن را «محصِنه» میگویند، نظیر آنچه درباره مریم(علیها سلام) آمده است که: ﴿وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی «حفظت». پس او حافظه و محصِنه است؛ این عفت او مایه حفظ اوست. چه اینکه محصنات به معنای حرائر بر زنهای آزاده اطلاق میشود، نظیر آنچه در همین سوره «نساء» آیه 25 آمده است که اگر کنیزها تن به بزهکاری دادند، حد اینها و کیفر اینها نصف حد محصنات است: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾ در اینجا محصنات، به معنای حرائر است یعنی آزادهها [و] کنیزها کیفرشان، نصف کیفر محصنات است: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ﴾ و اگر منظور عفائف بود خب، عفائف فرق نمیکند چه کنیز چه آزاد.
مراد از محصنات در آیه چهارم سوره نور
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه چهارم آمده است: ﴿وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ﴾؛ آنها که زنهای محصنه را به بدنامی متهم میکنند و چهار شاهد اقامه نمیکنند، حد قذف دارند و حد قذف آنها هشتاد تازیانه است. منظور از محصنات در آنجا عفائف نیستند، زیرا اگر کسی زن عفیف را قذف بکند خواه آن زن، آزاد باشد خواه کنیز، حدش هشتاد تازیانه نیست [بلکه] منظور از این محصنات در آیه چهار سوره «نور» همان حرائر است یعنی زنهای آزاد، زیرا قذف کنیز به هشتاد تازیانه منتهی نخواهد شد . پس مورد دومی که محصنات اطلاق میشود، همان حرائر است و مورد سومی که محصنات، اطلاق میشود همان زنهای شوهردار است که زنهای شوهردار را میگویند محصنات، برای اینکه شوهرداری، مایه نجات از گناه است. چه اینکه در معنای دوم که حرائر را و زنهای آزاده را محصنه میگفتند، برای اینکه این حریت، حصن بود و قلعه نجات از هر گونه ذلت و بردگی است.
بنابراین در همه این موارد، مصداقها با هم فرق میکند نه مفهوم. اصل مفهوم به معنای حفظ و صیانت است؛ منتها در عفائف به یک مصداق، در زنهای آزاده به مصداق دیگر، در زنهای شوهردار به مصداق سوم. حالا منظور از این محصنات آیا زنهای شوهردار است یا زنهای آزاده است یا زنهای عفیف؟ اینکه فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ منظور زنهای عفیف نیست، برای اینکه نکاح زن اگر مانعی نداشته باشد جایز است، خواه عفیف خواه غیر عفیف. حالا کراهت یک حکم دیگر است؛ همین که زن مسلمان باشد خواه جزء عفائف باشد، خواه نه، نکاح او حرام نیست و آن آیهای که فرمود: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ﴾ گوشهای از مناسبتهای این آیه در بحث دیروز اشاره شد.
منظور از محصنات در آیه محل بحث
پس منظور از محصنات نمیتواند زنهای عفائف باشد. چه اینکه منظور، حرائر نیست یعنی آزاده نیست، چون زنهای آزاده که حرام نیست بر انسان، نکاح آنها حرام نیست. نه نکاح محصنات به معنای عفائف حرام است، نه نکاح محصنات به معنای حرائر و آزاده، هیچ حرمتی ندارد. تنها زنی که مصداق محصنه است و نکاح او حرام است، همین زنهای شوهردارند. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی زنهای شوهردار بر شما حراماند.
علت ذکر فراز «من النساء» در آیه
﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾؛ حالا کلمه ﴿مِنَ النِّساءِ﴾ را چرا فرمود؟ آن یک بحث دیگری دارد، اگر میفرمود «وَ المحصَنات» کافی بود ﴿إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی زنهای شوهردار، نکاح آنها حرام است، مگر آن زن شوهرداری که ملک یمین شما بشود؛ شما او را مالک بشوید. حالا شما مالک بشوید یا نه، زنهایی که مؤمنین مالکاند، چون موارد دیگر داریم که میفرماید: شما میتوانید آنچه را که ﴿مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ با آنها ازدواج کنید؛ اگر امکان ندارید که با حرائر، ازدواج کنید با ملک یمین ازدواج کنید، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کنید. با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کنید نه یعنی با کنیزهای خودتان ازدواج کنید، چون کنیز خود انسان که بر او حلال است ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم﴾ یعنی آنچه را که مسلمین مالکاند با آنها میتوانید ازدواج کنید، چون در آیه بعد اینچنین آمده است که همان آیه 25 که در بعد از این آیه 24 سورهٴ «نساء» است، این است که.
استثناء شدن إماء شوهردار از حرمت نکاح با زنان شوهردار
﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾؛ اگر کسی امکان مالی نداشت، مَهر نداشت [و] شرایطش اجازه نداد که با یک زن آزاده ازدواج کند، با ملک یمین ازدواج کند، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج کند. نه یعنی آنچه را که خودتان دارید با آن ازدواج کنید؛ آنچه را که امت اسلامی، جامعه اسلامی مالکاند آن را ازدواج کنید. پس اینکه فرمود: ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ نه یعنی شما اگر مالک شدید نه، یعنی کنیزها. پس ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ مثل این است که بفرماید: «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الإماء»، نه مگر کنیزهای خودتان که این استثنای کنیز شوهردار است از مطلق زنهای شوهردار؛ ازدواج با زنهای شوهردار حرام است، مگر کنیز شوهردار، نه کنیز خودتان.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی اگر کنیزی شوهر داشت، بعد او را خریدند. چون بیع کنیز به منزله طلاق اوست، هبه کنیز به منزله طلاق اوست، ارث کنیز به منزله طلاق اوست ، چه اینکه طلاق او هم حکم طلاق را دارد. پس زنهای شوهردار ازدواج آنها حرام است، مگر کنیزها. نه مگر کنیزهای خودتان، نظیر اینکه در آیه بعد فرمود: اگر کسی نتوانست با محصنات مومنات ازدواج کند، با ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ازدواج بکند. این معنایش آن است که اگر کسی نتوانست با زن آزاد ازدواج بکند، با زن کنیز ازدواج میکند. نه با آنچه را ملک یمین اوست، با او ازدواج بکند، چون ملک یمین او که دیگر عقد برنمیدارد. خب، «﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ إلّا الاماء».
پرسش: ...
پاسخ: آنکه در بحث دیروز اشاره شد؛ آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ آن مربوط به ایمان و کفر است که یک شرط جدایی است. الآن بحث در اصناف است، این پانزده صنف را این آیات مشخص میکند: یکی «منکوحة الاب» است. هفت گروه هم، گروه نسبیاند دو گروه هم گروه رضاعیاند؛ چهار گروه هم گروه سببی و مصاهرهاند؛ این پانزدهمی که زنهای شوهردار است، اینها نسبت به ذوات اشخاص است. اما اوصاف اینها از نظر ایمان و کفر، او را در آیهای که قبلاً بحث شد در سوره «بقره» فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ .
عدم نیاز به طلاق در تحلیل کنیز شوهردار
پرسش: ...
پاسخ: همین کنیز شوهردار را اگر مولا تحلیل کرد؛ هبه کرد دیگر کنیز است همین! با اینکه کنیز است این کار را درباره زنهای شوهردار _اگر آزاد باشند_ نمیشود کرد ولی درباره کنیز میشود کرد. پس زنهای شوهردار را نمیشود با آنها ازدواج کرد، مگر کنیز که دیگر طلاق لازم نیست. زنهای آزاد را وقتی میشود با آنها ازدواج کرد که اینها از شوهرشان طلاق بگیرند، عدّهشان سپری بشود بعد به عقد شوهری جدید دربیایند، این کار در کنیزها لازم نیست.
بیان «کتاب¬الله علیکم» و مباحث مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾، این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ را دوگونه بیان کردهاند: یکی اینکه این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ منصوب است به فعلی که آن فعل، مقدر است یعنی «کتب کتاب الله» یعنی «کتب الله کتاباً علیکم»، نظیر ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ ، ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ﴾ و امثال ذلک که ناصبش، فعلی است محذوف؛ دوم اینکه ناصب او همان اسم فعل است، این «علیکم» بنا بر وجه اول، جار و مجرور است و متعلق به آن «کتب». بنابر وجه دوم این «علیکم» دیگر جار و مجرور نیست، اسم فعل است یعنی اسمی است که معنای فعل را دارد. «علیکم» یعنی «الزموا»، نظیر آنچه در سوره «مائده» آمده است که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ ، «علیکم» یعنی «الزموا انفسکم»؛ اگر بخواهید به جایی برسید از جانتان غفلت نکنید. به هر تقدیر، حکم روشن است و آن این است که اول، ذات اقدس الهی فعل را به صورت مجهول ذکر کرد. چهارده ذات را اسم برد که فرمود بر شما حراماند، به ضمیمه آن ﴿لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ﴾ ، آن البته یک نهی روشنی است. از این ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ تا ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ که این چهارده ذات و گروهاند، اینها فرمود بر شما تحریم شدهاند. خب، چه کسی حرام کرد، خدا حرام کرد. اول فاعل ذکر نشد، بعد فاعل را بالصراحه نام برد. گاهی بالصراحه فاعل را در همان اول یاد میکند، مثل ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ گاهی اینچنین نیست؛ فاعل ذکر نمیشود، بعد از اینکه مدتی انسان منتظر بود که بفهمد که این منشأ حکم کجاست و چیست، آنگاه فاعل را بالصراحه ذکر میکند، در ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم﴾ اینچنین است.
برطرف شدن ابهام گذشته و آینده با وسط قرار گرفتن «کتاب الله علیکم» در آیه
بعد از اینکه این اصناف چهاردهگانه حرمت اینها مشخص شد، هنوز معلوم نیست که آن محرِّم؛ آن کسی که تحریم کرد و قانون را گذاشت چه کسی است. بعد فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾، این ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که در وسط قرار گرفته است دوتا کار میکند: یکی ابهام گذشته را برطرف میکند؛ یکی ابهام آینده را هم مرتفع میکند. ابهام گذشته با همین مرتفع شد که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ﴾ یعنی «إنّ الله حرّمها». ابهام آینده را هم برطرف میکند، چون در جمله بعد دارد: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ یعنی «أَحَلَّ اللهُ لکم» گاهی بدون رفع ابهام ذکر میشود، مثل ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ﴾ . گاهی بعد از مجهول آوردن فعل معلوم را ذکر میکند که ابهام برطرف بشود و بر عظمت مسئله بیفزاید، فرمود: ﴿کِتابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾
حلیت نکاح سایر زنان و قیود مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾. الآن بحث در ذوات است، نه بحث در اوصاف یعنی فعلاً پانزده ذات بر شما حرام بود، بقیه بر شما حلال است. زنی که «منکوحة الاب» نباشد و این هفت قید نسبی را نداشته باشد، آن دو قید رضاعی را نداشته باشد، آن چهار قید مصاهره را نداشته باشد و شوهردار نباشد با این زن میشود ازدواج کرد. اما از نظر وصف او را سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشخص کرد، به صورت الزام هم بیان کرد. فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ و این حکم هم یک حکم الزامی است، آیه 221 سوره «بقره» این بود که: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ و این نکاح هم نکاح لغوی است، به معنی عقد و ازدواج عقدی نیست.
بنابراین با مشرکات نمیشود نکاح کرد، خواه عقد دائم خواه عقد انقطاع، خواه ملک یمین خواه تحلیل. حالا اگر مسئله سَبْی و اسارت مطرح شد، آن با این قید تقیید میخورد یعنی اگر جنگی پیش آمد، زنهای مشرکهای به اسارت درآمدند با وصف شرک نمیشود با آنها ازدواج کرد. گرچه ملک یمین، مایه تحلیل است، چون ملک یمین به منزله ازواج است، چه اینکه فرمود: اینها حافظ فروجاند : ﴿الاّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ که ملک یمین به منزله زوجه است ولی شرایط زوجیت و نکاح را آیات دیگر بیان میکند، میفرماید که با مشرکات هرگز نکاح نکنید.
حرمت نکاح با زنان مشرک به لحاظ حکم مولوی بیّن
﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ این نهی است و دلالت بر حرمت میکند و در اینگونه از موارد، دلالت بر بطلان آن عقد میکند. بعد این نهی را هم تأکید کردند، فرمودند: ﴿وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ آن حکم تکلیفی را با این حکم ارشادی تأیید کردند. بعد هم در ذیل فرمودند: اینها شما را به آتش میکشانند. هم از آن طرف فرمود: ﴿وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾؛ اگر خواستید دخترتان، خواهرتان را به یک غیر مسلمان بدهید این کار را نکنید، این کار حرام است. انکاح یک مرد مشرک حرام است ولو یک ظاهر فریبایی داشته باشد، برای اینکه مرد مسلمان بهتر از مرد مشرک است و این حکم اخلاقی را و ارشادی را در کنار آن نهی تکلیفی و فقهی و مولوی بیان کردند. بعد در پایانش هم فرمودند: ﴿أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ ؛ مبادا خیال بکنید که ما حالا میخواهیم شما را موعظه بکنیم، یک حکم اخلاقی بگوییم نه! این یک حکم فقهی مولوی صاف و روشنی است و خدا شما را به بهشت دعوت میکند، اینها شما را به جهنم. بنابراین نکاح مشرکات که غیر از نکاح کتابیهاند حرام است، بایّ نحوٍ کان ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ﴾ .
بنابراین اگر سخن از اوصاف باشد، مسئله کفر، مسئله لعان اینگونه از عناوین، مخصِّص این ذوات هستند که علی حده [جداگانه] باید بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است