display result search
منو
تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش هفتم

تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش هفتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 137 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش هفتم"
- بررسی فوریت و عدم فوریت توبه؛
- جایگاه عزم بر ترک گناه در توبه اشخاص؛
- قبولی توبه در شرایط مختلف آن.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾

مسائلی که درباره توبه مطرح بود مقداری از آنها را مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در حدیث سی و هشتم [کتاب] اربعینشان ذکر کردند که بعضی از آن مسائل گذشت.
بررسی فوریت و عدم فوریت توبه
یکی از آن فروع و مسائل این است که آیا توبه، واجب فوری است یا نه? چون دلیل عقلی بر لزوم توبه اقامه شده است، خود آ‌ن دلیل عقلی عهده‌دار بیان فوریت توبه هم است. زیرا اگر کسی گناه را یک امر اعتباری بداند یا عِقاب گناه را هم یک امر اعتباری بپندارد، می‌گوید کاری بود که انجام گرفت و در آینده هم محاکمه می‌شویم و شاید مورد عفو باشیم یا مورد عِقاب. ولی اگر بداند که گناه، روح را تیره می‌کند [و] در حقیقت سَمّی است که خورده است، هر چه زودتر اقدام می‌کند به نجات از آن سَمّ. نظیر استفراغ کسی که سَمّ خورده است؛ او بر خود لازم می‌داند که فوراً آن سمّی که خورد دفع کند و اگر فوراً سمّی که خورد دفع نکند، از یکی از دو خطر مصون نیست، اگر گناه به منزلهٴ سمّ است «کما هو الحق» و او در توبه تأخیر کرد، از یکی از دو خطر مصون نیست یا ممکن است به فاصلهٴ کم بمیرد، چون هیچ کس نمی‌داند که چه موقع می‌میرد: ﴿مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً﴾ ، چه اینکه ﴿وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾ ؛ هیچ کس نمی‌داند فردا چه می‌کند و هیچ کس نمی‌داند در چه زمین یا چه زمینه‌ای می‌میرد. شاید قبل از توبه با همین بارِ گناه مُرد، این یک خطر و اگر گرفتار این مرگِ فوری نشد به این خطر نرسید، در اثر تأخیر و تراخی توبه، این گناه روزافزون در او اثر می‌کند. مثل سمّی که اگر زود معالجه نشود، بالأخره انسان را از پا درمی‌آورد. این بار، ممکن است مرگِ طبیعی انسان زود فرا نرسد ولی آن گناه از آن جهت که حجاب است و رِین و غبار است صحنهٴ دل را آلوده می‌کند. وقتی صحنهٴ دل را آلوده کرد، کم‌کم انسان نسبت به گناه بی‌تفاوت می‌شود. وقتی نسبت به گناه بی‌تفاوت شد، در اصلِ گناه سهل‌انگار است، در توبهٴ از گناه تسامح‌کار است بعد اصلِ معصیت را هم گناه نمی‌پندارد. کم‌کم اصل واقعیت را هم انکار می‌کند که ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءی أَن کَذَّبُوا﴾ و آخرش هم سر از شرک و کفر در می‌آورد.
مثلاً اگر کسی با دستِ آلوده‌ای این آینه شفّاف را تیره کرد، بر او لازم است که زود این آینه را تطهیر کند. اگر طول کشید، این غبار وقتی بماند روی آینه [و] مدّتی ادامه پیدا کند، کم‌کم صحنه آینه را تیره می‌کند. گناه هم این‌‌چنین است؛ وقتی مدّتی در نفس بماند، روح را آلوده می‌کند. بنابراین یکی از این دو خطر هست [و] چاره جز فوریّت توبه نیست، این هم یکی از آن فروع.
روایاتی هم در این زمینه نقل می‌کنند که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که ایشان می‌فرمود: «کان أبی یقول»؛ پدرم امام باقر(سلام الله علیه) مکرّر می‌فرمود: «ما مِن شیء أفسدَ للقلب من خطیئة إنّ القلبَ لَیُواقِعُ الخطیئةَ فلا تَزالُ بِهِ حتّی تَغْلِبَ علیه فیصیر أعلاه أسفلَه» ؛ هیچ چیزی برای دل، بدتر از گناه نیست. این گناه وقتی وارد قلب شد، اگر زود زدوده نشود این قلب را منقلب می‌کند یعنی زیرورو می‌کند. قلب را که زیرورو کرد، اگر همهٴ عالم نسبت به این شخص اقدام بکنند به نصیحت، در او اثر نمی‌کند، چون دهنهٴ این قلب و دهان این قلب و چشم و گوش این قلب بالاست؛ متوجّه نصیحتِ ناصحان است. گناه او را زیرورو می‌کند یعنی بالای قلب را پایین و پایین قلب را بالا می‌کند. مثل کاسه‌ای که اگر کسی او را برگرداند، زیرورو بکند. خب، اگر هر چه باران ببارد که در این کاسه قطره‌ای فرو نمی‌رود، همه از پشت این کاسه می‌گذرد. کاسه وقتی باران می‌پذیرد که دهنه‌اش بالا باشد؛ اگر دهان کاسه بالا بود باران که آمد در آن جا می‌گیرد ولی اگر برگشت [و] زیرورو شد، همه از پشت کاسه می‌گذرد. قلب هم این‌‌چنین می‌شود، اینها کسانی‌اند که منکوس‌اند.
حدیث دیگری را هم از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کنند که هیچ بنده‌ای نیست، مگر اینکه در قلبش یک نکتهٴ سفید هست و اگر گناه کرد، یک نکتهٴ سیاهی بیرون می‌آید و اگر آن نکتهٴ سیاه زدوده شد به وسیله توبه، آن سفید می‌ماند و اگر این شخص در گناه ادامه داد راه را، آن نکته سیاه زیاد می‌شود تا همه آن قسمت سفید را می‌پوشاند و صاحبش دیگر به خیر برنمی‌گردد و این همین است که خدا در قرآن فرمود: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ . «رانَ» یعنی چرک گرفت، «رِیْن» یعنی غبار و چرک. امام باقر(سلام الله علیه) در ذیل آن حدیث به این آیه استشهاد می‌کنند که ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ و اگر هم کسی زبانی بگوید من توبه کرده‌ام، قلباً غافل است و اهل توبه نخواهد بود، این خلاصه امر درباره فوریّت توبه.
جایگاه عزم بر ترک گناه در توبه اشخاص
مطلب بعدی آن است که عزم بر ترکِ گناه در حقیقتِ توبه یا به عنوان رکن، دخیل است یا به عنوان ثمر و میوهٴ توبه دخیل است. آیا عزم بر ترک باید با امکان گناه همراه باشد یا اگر گناه ممکن نبود، عزم بر ترک حاصل نمی‌شود [و] قهراً این توبه ثمر ندارد یا مقوّم ندارد. مثلاً کسی که قبلاً دست داشت با دستش معصیت می‌کرد یا چشم داشت با چشمش گناه می‌کرد. الآن که چشم را از دست داد، می‌تواند از گناهِ گذشته توبه کند یا نه? اگر در حقیقتِ توبه عزم بر ترک مأخوذ باشد و عزم بر ترک هم در صورت امکانِ عود است، این شخص امکان عود ندارد قهراً عزم بر ترک هم ندارد، قهراً ثمرهٴ توبه یا مقوّم توبه حاصل نیست. ولی اگر عزم بر ترک، مقوّم توبه نباشد، بلکه اگر آن تائب، ممکن بود آینده معصیت کند باید عزم بر ترک داشته باشد و اگر ممکن نبود آینده معصیت کند، مثل اینکه چشم را از دست داد دیگر نمی‌تواند به نامحرم نگاه کند، این باید قلباً از نگاه به نامحرم منزجر باشد [و] باید قلباً این‌‌چنین تصمیم داشته باشد که اگر چشم او هم از راه قدرت غیبی به او برگشت، باز هم نگاه نکند این حالت کافی است در توبه. گرچه دو قول در مسئله هست ولی ظاهراً اکثر محقّقین این قسمت را می‌پذیرند که امکان بر عود، لازم نیست. پس اگر کسی قلباً از گناه منزجر شد و می‌گوید بر فرض که من بتوانم از راه غیب، آینده امکان پیدا کنم باز هم منصرفم، این در تحقّق توبه کافی است.
وقتی این در تحقّق توبه کافی بود، به طریق اولیٰ توبهٴ کسی که در حال مَرض هست و پزشکان گفتند این مرض علاج‌پذیر نیست. او یقین به مرگ ندارد، شاید در لحظهٴ بعد باخبر بشود که یک داروی معالجی کشف شد ولی ظنّ متاخِم دارد یعنی گمانِ قریب به یقین دارد، اطمینان دارد که می‌میرد. قطعِ به مرگ نیست، اطمینان به مرگ است، مظنّه مرگ است. اگر توبهٴ کسی که امکان گناه ندارد پذیرفته است، کسی که امکان دارد آینده، معصیت بکند ولی مظنّه دارد که می‌میرد، این شخص نسبت به آینده اگر عزم بر ترک داشته باشد مقبول است به طریق اولیٰ، نسبت به گذشته هم چون مکلّف است و هنوز وارد برزخ و حالت احتضار نشد، آن هم توبه‌اش مقبول است. پس این‌‌چنین نیست که اگر کسی بیمار بود و مظنّه مرگ داشت، دیگر توبهٴ او مقبول نباشد. البته توبهٴ این‌گونه از افراد در درجهٴ ضعف از قبولی است. توبهٴ کسی که وارد برزخ شد و احوال آخرت را مشاهده کرد، البته مقبول نیست.
قبولی توبه در شرایط مختلف آن
پس سه‌تا مطلب شد: یکی اینکه در عزم بر ترک، امکان عود لازم نیست؛ دوم اینکه اگر کسی به بیماری صعب‌العلاج مبتلا شد و از درمان ناامید شد، ظنّ متاخِم به مرگ دارد ولی یقین ندارد باز هم توبهٴ او مقبول است. سوم همان است که قبلاً هم بحثش گذشت که اگر جریان برزخ پیش آمد و این شخص به حالت احتضار درآمد، توبهٴ او مقبول نیست. اینجاست که مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) از بعضی از مفسّرین نقل می‌کند که لطف خدا آن قدر عمیم و دقیق و رقیق است که در هنگام قبض ارواح، مرگ را از پا شروع می‌کند نه سر، تا انسان آن آخرین لحظه به یاد حق باشد و ذاکر و از یاد و ذکر حق سودی ببرد. حالا این کار، ناظر به قبولی توبه نیست [بلکه] ناظر به این است که اگر کسی پایِ او مُرد ولی هنوز مشاعر او کار می‌کند، زبان او کار می‌کند، مغز و قلب او کار می‌کند، چیز می‌فهمد، هر اندازه که ذکر بگوید یا یاد حق را در دل داشته باشد، به همان اندازه عبادت است این معلوم می‌شود که لطف حق تا آخرین لحظه شامل حال بنده می‌شود؛ اما این دلیل بر آن نیست که در آن حال هم توبه مقبول است. البته آن اصلِ کلّی محفوظ است؛ اگر مرگ از پا شروع شد یعنی پای این شخص، سرد شد [و] دیگر روح ندارد ولی او هنوز وارد برزخ نشد؛ کاملاً اطرافیان را می‌شناسد، حرفش عادی است، مشاعرش کار می‌کند و مانند آن، این توبهٴ او البته مقبول است، برای اینکه وارد برزخ نشد، احکام دنیا بر او بار هست، حرفی که دارد اگر خلاف شرع بود معصیت است [و] اگر موافق شرع بود، اطاعت است و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: نه، منظور این است که این تعبیری که بعضی از اهل تفسیر فرمودند، دلیلِ قبولی توبه نیست [بلکه] قبولی توبه را باید از راههای دیگر اثبات کرد. از اینکه لطف خدا شامل حال بندگان است که مرگ را از پا شروع می‌کند، نه از سر و نه اینکه سر و پا یکجا بمیرند، این دلیلِ لطف خداست نسبت به بندگان؛ آ‌نهایی که مرگ را از پا احساس کردند، ممکن است مؤمن باشند، اذکاری داشته باشند، بر درجات ایمانشان افزوده بشود.
توبه نصوح و مفهوم آن
فرع بعدی آن است که در سورهٴ «تحریم» ما را به توبهٴ نصوح دستور دادند که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ این توبهٴ نصوح یعنی چه? ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ برای نصوح چند وجه ذکر کردند: یکی اینکه از نصیحت است خودِ این توبه شخص را نصیحت می‌کند یا دیگران را دعوت می‌کند به «اخلاص العمل لله» واز «نُصْح» است؛ نصیحت است، نصیحت یعنی خلوص [که] این یکی از معانی اوست. مثلاً وقتی گفتند عسلی است نَصُوح، نُصحِ عسل، عسل منصوح یعنی عسلِ خالص از موم، عسلِ مصفّا، این نُصح یعنی خلوص. این توبه هم انسان را از آلودگی خالص می‌کند و هم در این دعوتش شائبه‌ای نیست، لذا می‌شود نصوح.
معنای توبه نصوح در روایات امام صادق (علیه¬السلام)
و [از کافی نقل می‌کند که] از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که توبهٴ نصوح چیست? فرمود: «یتوب العبد عن الذنب ثمّ لا یعود فیه» ؛ بنده از گناه توبه کند و دیگر آلوده به گناه نشود یعنی واقعاً و خالصاً از گناه بیرون بیاید، هم از خود گناه، هم از علاقهٴ به گناه بیرون بیاید. این معنای اول است که دعوتش خالص است، معنای دومش این است که نصوح، «خالصاً لوجه الله» است که می‌گویند: عسلِ نصوح یعنی عسلِ خالص از غیر؛ خالص از موم که این دو وجهِ جدای از هم است.
بیان محقق طوسی و ردّ قول شیخ بهایی(ره)
اینجاست که آن سخن محقّق طوسی را مرحوم شیخ بهایی نقل می‌کنند و رد می‌کنند. مرحوم محقّق طوسی داشتند که اگر کسی از گناه توبه کند برای ترس از جهنم، این نَصوح نیست، این خالص نیست. برای اینکه از گناه توبه نکرد، چون گناه بد است و بر خلاف گفتهٴ خداست، بلکه از ترس جهنم توبه کرده است، پس این خالص و نصوح نیست . بعد خودِ ایشان در نقد محقّق طوسی می‌فرمایند: همان روایاتی که عبادتِ عابدان را به سه قِسم تقسیم کرد، فرمود یک عده از ترسِ جهنم خدا را عبادت می‌کنند؛ اما بالأخره عبادت خداست. همان روایت تثلیث، دلیل بر صحّت این‌گونه از عبادات است. بنابراین اگر کسی برای ترس از جهنم هم توبه بکند، توبهٴ او قبول است.
وجه سوم این است که نَصوح از نصاحت به معنای خیاطت است. خیاطت یعنی دوختن؛ انسانِ تبهکار، آن پردهٴ بندگی را که درید حالا با توبه خیاطت می‌کند؛ می‌دوزد و همان طوری که خیّاط، قطعات جدا شدهٴ ثوب و پارچه را جمع می‌کند، این شخص آن بریدگیها و انفصالها را جمع می‌کند.
وصف تائب بودن خصوصیات بیان شده
وجه دیگر آن است که این نَصوح، وصف تائب است نه توبه و إسنادش به توبه، اسناد مجازی است و منظور از نصوح آن است که شما خودتان را به اکمل وجه خالص کنید نه توبه، خالص باشد [بلکه] خودتان را خالص کنید، با زدودن غبارها. آن‌گاه به این وجه اخیر، آن حدیثی که مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف نهج‌البلاغه ذکر کرده‌اند، آن در اینجا سازگار است که وجود مبارک حضرت امیر دید کسی گفت: «استغفرالله» حضرت طبق این نقل فرمود: «ثکلتک أُمّک أَتَدْرِی ما الاستغفار» برای استغفار، شش درجه ذکر کرد که آ‌ن را مسبوقید و نیازی به خواندن ندارد.
بعضی از بزرگان فرمودند: توبهٴ از هر گناه به ترمیم آن گناه است. مثلاً اگر کسی در مسجد گناه کرد، آ‌ن قدر در مسجد معتکف بشود و عبادت کند که جبران کند. اگر با گوش لهو و لَعب شنید، آیات قرآن را بشنود که جبران بکند. اگر با دست گناه کرد نسبت به قرآن، این قدر قرآن کریم را با وضو دست بزند و ببوسد و تلاوت کند که جبران بکند و مانند آن، این یک کار ذوقی است البته نه نشانهٴ فقهی که راهِ جبران این باشد.
مستحب بودن غسل برای توبه
فرعِ بعدی آن است که غسل، برای توبه مستحب است. البته توبه یک وقت از کفر و شرک است، یک وقت از فسق. اگر از کفر و شرک باشد، دلیلی هست که دلالت می‌کند غسل برای توبه مستحب است، چون بعضیها که در صدر اسلام ایمان می‌آوردند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها می‌فرمود که برخیزید و غسل بکنید. حضرت به حنفی و قیس‌بن‌عاصم وقتی مسلمان شدند دستور غسل داد. اما غسل برای توبهٴ از گناهان دیگر این یک روایت مُرسلی سند اوست. مرحوم شیخ بهایی می‌فرماید: شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تهذیب این حدیث را از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که مردی آمد حضور امام ششم(سلام الله علیه) عرض کرد: من همسایه‌هایی دارم، اینها نوازنده‌هایی دارند [که] اهل غِنا هستند. گاهی برای قضای حاجت مثلاً، جایی که می‌روم آنجا می‌نشینم و این صداها را گوش می‌دهم. حضرت فرمود این کار را نکن، این شخص گفت من که با پای خودم برای شنیدن آن صدا نرفتم، حضرت فرمود خدا فرمود: ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ گرچه با پا برای آن کار نرفتی ولی گوش هم باید گناه نکند. بعد آ‌ن شخص به حضرت عرض کرد: گویا من این آیه را نشنیدم نه از عربی و نه عجمی، من آن کار را ترک می‌کنم و استغفار می‌کنم. حضرت فرمود که «فاغتسِل و صلِّ ما بدا لک فلقد کنتَ مقیماً علی أمر عظیم ما کان أسْوَأَ حالَک لو متَِّ علی ذلک اسْتغفِرِ الله وَسَلْهُ التوبةَ من کلّ ما یَکرَه فإنّه لا یکره إلاّ القبیح و القبیحَ دَعْهُ لأهله فإنّ لکلٍّ أَهْلاً» ؛ فرمود بلندشو، غسل بکن، نماز بخوان، استغفار بکن، توبه بکن و از هر چه خدا بدش می‌آید توبه بکن.
شیخ بهایی و بیان فروعات فقهی روایات امام صادق (علیه¬السلام)
مرحوم شیخ بهایی چندتا بحث فقهی اینجا دارند که آیا گوش دادن اینها معصیت کبیره است؟ معصیت صغیره است بعضی نقد می‌کنند، بعد خودشان تأیید می‌کنند که بعید است معصیت صغیره باشد که آن بحثها خارج از مقصد است. عمده این است که می‌فرماید: این روایت را مرحوم شیخ طوسی مرسلاً نقل کرده است و من مسنداً در هیچ کتاب حدیثی نیافتم. ولی برابر آنچه در حدیث سی و یکم چون چهل حدیث در اینجا هست، حدیث سی و یکم آنجا حدیث «من بلغ» را نقل می‌کند. می‌فرماید در شرح حدیث سی و یکم که حدیث «من بلغ» آنجا مطرح شد، آنجا گفتیم که اگر روایتی مثلاً ضعیف بود و ما را به کار مستحب دعوت می‌کرد، برابر او ما اگر عمل کردیم مأجور خواهیم بود، پس اگر این روایت، مرسل بود چون ما را به یک امر مستحبّی دعوت می‌کند، در حقیقت انقیاد از آن حدیث «من بلغ» ثواب دارد، لذا ما به استناد حدیث «من بلغ» می‌توانیم بگوییم شایسته است اگر کسی بخواهد از هر گناهی توبه کند غسلِ توبه انجام بدهد. بقیه بحثهای فقهی که در این زمینه است، خارج از بحث ماست.
نحوه جبران گناهان گذشته پس از توبه
فرع دیگر این است که حالا که توبه کرده است باید جبران بکند یا نه؟ گاهی بعضی از گناهها جبران‌پذیر نیست. مثلاً اگر مرد، انگشتر طلا در دست داشت یا لباس حریر می‌پوشید، این خلاف شرع بود حالا که توبه کرد دیگر قضا ندارد این، کفّاره ندارد که جبران بکند، از این قبیل است. یک وقت است که نه، حقوق‌الله یا حقوق‌الناس را به دنبال دارد؛ قضای نماز و روزه است یا حقّ مردم را تضییع کرده باید آن حقوق را تأدیه کند. اگر حقّ‌الله را و امثال ذلک را داشت که باید تأدیه کند. حالا یک بحثی است که اگر مال مردم را نداد، آن شخص که مُرد بعد به ورثه می‌رسد، از مال این بالأخره باید به ورثه داد؟ به ورثة الورثه داد، «حتی ینتهی إلی الإمام» که «وارثُ من لا وارثَ له» است. به هر تقدیر، این شخص بدهکار است باید بپردازد مسائل مالی را.
و امّا درباره غیبت اگر از کسی غیبت کرده است، این را مرحوم محقّق طوسی در متن تجرید ذکر کرده، علامه هم بدون اشکال پذیرفته یعنی نقدی نکرده و ایشان هم همان را نقل می‌کنند یعنی مرحوم شیخ بهایی در اربعین همان فرمایش مرحوم خواجه را نقل می‌کنند. این سیزده بحثی که مرحوم خواجه در تجرید دارد، حتماً ملاحظه بفرمایید، بحثهای نافعی است.
آنجا دارد که اگر کسی غیبت کسی را مرتکب شد، اگر به آن شخص مُغتاب رسید که زید از او غیبت کرده است، این زید باید برود حلّیت طلب بکند، چون آزار کرده است باید حق را به او بپردازد و رضای او را جلب بکند. ولی اگر از کسی غیبت کرده است و این خبر به گوش آن صاحب‌حق نرسید، اینجا استغفار کافی است [و] لازم نیست از آن طرف غیبت‌ شده حلّیت طلب بکند، برای اینکه به او نرسید و الآن هم که دارد می‌رود به او می‌گوید، خاطرهٴ او را می‌رنجاند. خب، چه کاری است! او که نشنید، الآن شما چه ایذایی است که بر او تحمیل می‌کنید؛ اول می‌رنجانید بعد از او رضایت می‌گیرید. این است که استحلال کردن از کسی که به او نرسیده است و او هم متأثر نشد، به نظر محقّق طوسی و مرحوم علامه حلّی واجب نیست ، این درباره حقوق مردم.
وضعیت توبه در صورت عدم جبران حقوق گذشته
به هر تقدیر، حالا اگر کسی توبه کرد و قضای گذشته را که حقّ‌الله است باید انجام بدهد انجام نداد یا حقوق مردم را که باید تأدیه بکند، تأدیه نکرد آنها یک سلسله واجبهای مستقلّی‌اند که بر عهده او هستند، نه اینکه توبه حاصل نشده. توبه یک واجب است، فروعات متفرّع بر آن هم واجبات دیگر؛ این‌‌چنین نیست که این شخصی که خلاف شرع کرده، گناه کرده، حق‌الله را از بین برده، به دستور خدا عمل نکرده، غصب کرده، حالا که توبه کرد _آن معصیت را توبه کرد_ اگر نرسید مال مردم را به مردم ادا بکند، در صدد غصب نیست باید بپردازد. در صدد ایصال است، باز تجرّی بر غصب ندارد و مانند آن ولی نکرد این کار را یا قضایی که بنا بود به جا بیاورد به جا نیاورد، عزم داشت که جبران کند ولی نشد، نکرد، این‌‌چنین نیست که توبه حاصل نشده باشد. پس جبران گذشته، مقوّم توبه نیست، آنها یک واجب مستقلّ دیگری‌اند .حالا بعضی از فروعات و مسائل توبه اگر خدا توفیق داد چون این هفته تعطیل است، در هفته بعد بازگو می‌شود _ان‌شاءالله_.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی