- 273
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 14 سوره نساء _ بخش دوم p
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 14 سوره نساء _ بخش دوم"
- بررسی قانون ارث در عصر بعثت؛
- تأسیسی بودن نظام ارث در اسلام؛
- مسأله وصیت و احترام به صاحب مال.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾
مباحث هشتگانه علامه طباطبایی(ره) در مسئله ارث
در ذیل بحث ارث، هشت فصل سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) مطرح کرد که این فصول هشتگانه، فواید فراوانی دارد که حتماً ملاحظه فرمودید و اگر ملاحظه نفرمودید، حتماً بررسی بفرمایید.
فصل اول در ظهور ارث
خلاصه آن فصول هشتگانه این است که فصل اول، در ظهور ارث است که ارث چه موقع ظاهر شده؟ نظر شریفشان این است که گرچه ما تاریخ مدوّنی در این زمینه نداریم که ارث، چه موقع ظاهر شده ولی دو امر در بین هست که این دو امر میرساند که ارث، از دیرزمان در بین بشر بود: یکی علاقهٴ به مال؛ یکی اینکه بشر بالأخره رحامتی، قرابتی ولایتی، پیوندی با افراد خاص دارد؛ آن صاحب مال که مُرد، کسانی به مال او اُولیٰ هستند که در زمان حیات او با او پیوندی داشته باشند. پس اینچنین نیست که مال را رها بکنند جزء مباحات اوّلیه بشود و اینچنین نیست که جمیع افراد در بهرهبرداری از آن مال، یکسان باشند برای مال، ضابطهای است و کسانی که مال به آنها منتقل میشود هم یک ضابطه خاص دارند، این همان ارث است [که] این با پیدایش بشریّت بود .
فصل دوم تحول ارث
فصل دوم بحث، همان تحوّل ارث است. البته هر پدیدهای که در جهان انسانی ظهور کرد، کمکم کاملتر شد [و] کمکم به کمال رسید. ارث هم اینچنین است؛ متحوّل شد البته و به تدریج، مراحل کمالی خود را طی کرد. ولی آن طوری که قانون ارث در اسلام مانده است، هیچ قانونی نمانده یعنی ارث که در بین بشر ظهور کرد کمکم متحوّل شد تا عصر اسلام، اسلام همه که آمد، حرفهای تازه آورد که آن را در فصول بعد بیان میفرمایند که اسلام، یک چیز تازهای آورد. ولی هیچ قانونی مثل قانون ارث، از قوانین اسلامی نمانده. اسلام، عبادات آورده، معاملات آمده و بخشهای دیگر خیلی از اینها را کشورهای به ظاهر مسلمان تغییر دادند؛ اما ارث را تقریباً همچنان حفظ کردند، در تمام ملل اسلامی ارث، همچنان مانده است. در باب نماز، بدعتهایی گذاشتند، در باب زکوات و اخماس بدعتهایی کم و بیش راه پیدا کرد. در معاملات اینچنین است، در نکاح اینچنین است ولی مسئله ارث به سلامت مانده، در بین اُمم اسلامی کمتر آسیب دیده است .
فصل سوم بررسی قانون ارث در عصر بعثت
فصل سوم، بررسی قانون ارث در عصر بعثت است. گرچه عنوان فصل سوم این است که «الوراثة بین الاُمم المتمدنة» ولی محتوای فصل، غیر از این عنوان است. باید عنوان فصل سوم اینچنین باشد که ارث در عصر بعثت به چه وضع بوده است، نه ارث در بین امّتهای متمدّن. وقتی عصر بعثت را بررسی میفرمایید، میبینید عصر بعثت هم نظیر عصر خودمان دنیا به سه قِسم تقسیم میشد. الآن هم همین طور است، دنیا را به سه قِسم تقسیم کردند: جهان اول که بلوک شرق و غرب بود که شرق الآن فروپاشید و امیدواریم غرب هم مثل شرق فروپاشیده بشود. اینها را جهان اول میدانستند، برای اینکه امکانات، بیشتر در اختیار آنها بود. بعد کشورهای اروپایی را جهان دوم و بقیه کشورهای عقب افتاده را جزء جهان سوم حساب میکردند یعنی آن روزی که جهان را به اول و دوم و سوم تقسیم میکردند، میگفتند آمریکا و شوروی جهان اول است، کشورهای اروپایی جهان دوم است، این قسمتهای آفریقا و آسیایی، این قسمتها هم جهان سوم. آن وقت هم یک چنین تقسیمی بود در عصر بعثت؛ امپراطوری روم و امپراطوری ایران، اینها جزء جهان اول بودند. کشورهای دیگری که در حدّ روم یا ایران، امپراطوری نداشتند ولی از تمدّن خاصّی هم برخوردار بودند مثل یونان، اینها جزء جهان دوم بودند. بقیه کشورهای عقب افتاده، جزء جهان سوم بودند. البته بین کشورهای عقب افتادهٴ جهان سوم هم باز اختلافی بود. ایران و روم از یک طرف، یونان از طرف دیگر، کشورهای عقب افتاده که اسلام در بین همان کشورهای عقب افتاده ظهور کرده است مثل حجاز از طرف سوم.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این اشاره است به معجزهای یعنی اگر در بین نوابغ بشری، کسی به نام پیغمبر قیام میکرد باز هم معجزه بود؛ اما در بین اُمّیین یک انسان کاملی ظهور کند، این اعجازش شکوفاتر است.
ارث در بین اُمم متمدّن و وحشی یعنی جهان اول و دوم و سوم این طور بود که یا در اثر افراط یا در اثر تفریط، معمولاً به زنها ارث نمیدادند، به خردسالان ارث نمیدادند، به سالمندان ارث نمیدادند با تفاوتی هم که بین این جهانها بود. یا به خصوص مردهای بازمانده ارث میدادند، یا بر اساس ارادهٴ آن زعیم و رئیس، ارث را تقسیم میکردند و مانند آن. اینچنین که زن ارث ببرد، کودک ارث ببرد، سالمند ارث ببرد، اینها اینچنین نبودند. در حجاز هم که همین جاهلیت حُکم میکرد به زنها ارث نمیدادند، برای همین که مبادا مال از خانهای به خانهٴ دیگر، از خانوادهای به خانوادهٴ دیگر منتقل بشود، چون زن بالأخره شوهر میکند و به همراه خود مال خود را به خانهٴ شوهر میبرد. این جاهلیتها در امپراطوری روم، ایران، یونان و همچنین در حجاز بود .
فصل چهارم تأسیسی بودن نظام ارث در اسلام
فصل چهارم این است که اسلام در این عصر آمده و حرفِ تازه آورده یعنی حرفی آورده که نه جهان اول داشت، نه جهان دوم، نه جهان سوم. آمده یک پایهریزی کرده؛ همان طوری که سایر احکام اسلام بر اساس فطرت، تدوین و تنظیم شد، مسئله ارث هم اینچنین است؛ بر اساس فطرت تنظیم و تدوین شده است. فطرت، مسئله رحامت را میپذیرد، مسئله اختلاف زن و مرد را هم میپذیرد. بعضی از عناوین و پیوندها را هم فطرت رد نمیکند گرچه این باید در المیزان مشخص میشد و این قسمت نیامده که مسئله ارث بر اساس سبب هست حالا یا سبب زوجیت یا وِلای عِتق یا وِلای ضمان جریره یا وِلای امامت [که] این چهار سبب از اسباب ارث را اشاره نفرمودند ولی محورهای اصلی ارث که رحامت است و اختلاف زن و مرد، این را اشاره فرمودند. اساس احکام اسلام همان فطرت است، ارث را هم بر اساس همین فطرت تدوین فرمود و فطرت، مسئله رحامت را میپذیرد یعنی نزدیکترین افراد به انسان، ارحام او هستند.
ارحام را هم که ارحام گفتند، برای اینکه همه اینها به یک رَحِم مرتبطاند. آنچه رحامت به همراه دارد یعنی عطوفت و مهربانی و گذشت از اشتباهات یکدیگر و امثال ذلک، آن به خصوصیت مادر برمیگردد، نه پدر. این هم در همان اول سورهٴ «نساء» مطرح شد که: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ که صِلهٴ رَحِم کردن، پیدایش ارحام، رحامت داشتن، همه اینها بر اساس مادریِ یک مادر است در حقیقت یعنی چون اینها به یک رَحِم بستهاند و رَحِم هم «بضعةٌ من الاُم» و مادر هم منشأ عاطفه و رحمت است، لذا صلهٴ ارحام را به دنبال دارد. گرچه آنها از نظر نژاد، به صُلب هم وابستهاند؛ اما سخن از اصلاب نیست [بلکه] سخن از ارحام است. صِلهٴ اصلاب نیست [بلکه] صلهٴ ارحام است، برای اینکه آنچه نشانهٴ صِله و رأفت و رحمت و مهربانی و جاذبه است، مادر است نه پدر و اساس خانواده را در اسلام، زن تشکیل میدهد، رَحِم تشکیل میدهد نه صُلب. پدر هم بیاثر نیست؛ اما آنچه ملاتگونه، تمام این پراکندهها را جمع میکند رحامت است و آنچه رشتهگونه، تمام این دانههای جدا را یکجا جمع میکند، رحامت است، لذا سخن از صلهٴ اصلاب نیست، سخن از صلهٴ ارحام است.
این را چون فطرت میپذیرد به عنوان یک مبنای ارث در دین تلقّی شده، لذا مسئله پدر و مادر، مسئله فرزند، مسئله جدّ و جدّه، مسئله برادر و خواهر، مسئله عمو و عمّه، دایی و خاله همه اینها در همین مدار، قابل قبول است. یعنی ارث را بر اساس رحامت تقسیم کردن، یک امر فطری و معقول است که این اساس اسلام است. اما نحوهٴ تقسیم، البته در نوع این موارد که سخن از برادر و خواهر است، پسر و دختر است پسرها بیشتر از دخترها ارث میبرند . مال را همان طوری که قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خواندیم، قرآن کریم به منزلهٴ عامل قیام جامعه میداند. فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ عاملِ قیام یک جامعه مال است. این مال باید به دست کسی باشد که او هوش اقتصادیاش، قدرت تولیدش، فعالیتش بیشتر باشد (یک) و مصرفزده هم نباشد (دو). بین زن و مرد این تفاوت هست، قدرت تولید او کمتر است، قدرت فعالیت و کوشش او کمتر است، مصرفزدگی مرد کمتر از زن است. زن طوری است که بیش از مرد، مصرفکننده است. در سورهٴ «زخرف» وقتی از زنها سخن به میان میآید، میفرماید: ﴿أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ﴾ ؛ آنکه در زیور، نَشو و نشوء و نموّ دارد و در میدانهای جنگ ظاهر نیست، از زن اینچنین یاد شده است.
پس تولید کردن، تلاش اقتصادی در مرد بیشتر از زن است، مصرفگرایی، تجمّلدوستی، زینتگری در زن بیشتر از مرد است. چون اینچنین است، مالی که ستون فقرات جامعه هست اختیارش باید به دست مرد باشد. لذا وقتی مالها بررسی میشود، میبینیم دو سوم مال اختیارش به دست مرد است [و] یک سوم مال، اختیارش به دست زن است، این از نظر تقسیم که ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ . اما زِمام مال به دست مرد بودن، غیر از آن است که مرد حقّ بیشتری دارد باید بیشتر بهرهبرداری کند، آن نیست. نحوهٴ استفاده بین زن و مرد فرقی نیست، نحوهٴ بهرهبرداری از مال بین زن و مرد فرقی نیست. اختیار مال به دست مرد است ولی بهرهبرداری برای هر دو یکسان است یا زن بیشتر. چطور بهرهبرداری برای هر دو یکسان است؟ برای اینکه اختیار دو سوم مال به دست مرد است. اختیار یک سوم مال به دست زن است. این زن که اختیار یک سوم را دارد، بر اساس ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ در آن مالِ خودش مستقل است ولی در مصرف، وقتی که این زن خواست خانواده تشکیل بدهد باید به زن مَهریه بدهد (یک) و هزینهٴ زن را هم تحمّل بکند (دو) یعنی مسکنی تهیه میکند که خودش با همسرش یکسان استفاده میکند، غذایی تهیه میکند که خودش با همسرش یکسان استفاده میکند، لباسی برای همسر و برای خود تهیه میکند؛ منتها برای همسر بیشتر که او تقریباً مصرفکنندهتر از مرد است. پس دو سوم مال، اختیارش به دست مرد هست ولی در هنگام مصرفکردن، میبینیم آن یک سوم مال که به دست زن است که خود صاحب اختیار است، این دو سومی که به دست مرد بود، مرد بخشی را برای کارگاه و محلّ تجارت خود اختصاص میدهد قسمتی را هم برای تأمین نیازها، تأمین نیاز دیگر بین زن و مرد فرقی نیست.
پس از نظر مصرف، آنچه را که زن دارد که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ مستقل است، مَهریه هم که بحثش گذشت ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ آن هم که بحثش گذشت. در مصرف کردن هم که حتی آنجایی هم که در عِدّه است و تأمین هزینه بر مرد واجب است و مانند آن یا در موارد دیگر، فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ﴾ ؛ آنجایی که خودتان مینشینید یا اطعام کنید آنها را، آنچه را که خودتان تغذیه میکنید. بنابراین مسکنی که مرد دارد مشابهش برای زن هست، هزینهٴ تغذیهای که برای مرد هست، برای زن هم هست، گذشته از اینکه ﴿أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ﴾ .
فتحصّل که اختیار مال باید به دست کسی باشد که در اقتصاد، پرتلاشتر است و مصرفگرا و تجمّلگرا نیست. در مصرف کردن، بین زن و مرد فرقی نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما اینچنین نیست که زن، مثل مرد بتواند در میدان فعالیت و اقتصاد تلاشگر و کوششگر باشد. هست؛ اما اینچنین نیست. میرسیم به آنجایی که آنها خیال میکردند اگر ما میدان را باز بگذاریم، زن و مرد یکساناند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا این نظیر موارد دیگری که گاهی یک افراد خصوصی پیدا میشوند، این جلوی قانون عام را نمیگیرد. قانون عام، همان مصلحت غالبه را ملاحظه میکند.
پس اسلام یک حرفِ تازهای آورده بر اساس فطرت و فطرت هم به رحامت بها میدهد و به اختلاف زن و مرد هم بها میدهد. از این جهت، ارث را بر اساس رحامت تقسیم کردند اولاً و بین زن و مرد هم تا حدودی در بعضی از موارد، مثلاً اختلاف قائل شدند ثانیاً؛ اما معنایش این نبود که مرد، در بهرهبرداری از مال بیش از زن سهم دارد، مرد در نگهداری از مال بیش از زن سهم دارد ولی در بهرهبرداری یا زنها بیشترند یا مساویاند.
مطلب بعدی آن است که اختلافی که بین زن و مرد هست، این اختلاف را فطرت باید حمایت بکند. عدهای رفتند تُندروی کنند یعنی آن جاهلیت قبل از اسلام را خواستند جبران کنند به یک جاهلیت جدیدی تن در دادند، چون «لا تری الجاهلُ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطا» روزی بود که این امپراطوریها به زن ارث نمیدادند، حالا به جایی رسیدند که میگویند زن و مرد در ارث یکساناند. فکر کردند که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست و میگفتند که ما اگر راه را باز بگذاریم، راههای مراکز علمی و غیرعلمی را باز بگذاریم، زن و مرد آزادانه تلاش بکنند هیچکدام بر دیگری ترجیحی ندارند، اینها در همه امور یکساناند. لذا به برادر و خواهر یکسان ارث میدادند، در فرانسه هم اینچنین بود؛ منتها زوجیّت را رها کردند، دختر و پسر را در یک ردیف، پدر و مادر و و خواهر و برادر را در یک ردیف، جدّ و جدّه را در یک ردیف و عمو و عمه و خاله و اینها در ردیف دیگر، آنها طبقات ارثشان گفتند چهار قِسم است.
اینها از جنگ جهانی اول که باز پدیده مشئوم همین تمدّن است تا امروز، همه قدرتها را اعمال کردند تا زن و مرد را یکسان تلقّی بدهند ولی دیدند نشد، طبعاً آن کارهای رقیق، عاطفی، هنری، تصویری و کارهایی که به عاطفه نزدیکتر است زنها موفقتر بودند، کارهای سلحشوری، جنگجویی، قضاء، زدن و گرفتن و کُشتن و اعدام کردن، مردها بیشتر. در تمام این مدت که اینها جلوی هر دو صِنف را باز گذاشتند، خودشان دیدند که کارهای جنگی را مرد بهتر از زن انجام میدهد، این همان است که فهمیدند اسلام میگوید جهاد بر زن نیست. کارهای قضا را آنجا که ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ مرد، موفقتر از زن است. سرپرستی امور جامعه را که خشونتی لازم است، باز دیدند زنها ناکاماند. با اینکه همه این مراکز تحصیلی برای هر دو گروه باز بود یعنی چه دانشکدههای افسری و دانشکدههای جنگشان چه مسائل قضایشان، چه مسائل حکومتشان و آنچه را هم که تجربه کردند دیدند در طیّ این سالها، زنی کمتر موفق شد که یک فرمانده جنگ بشود، قاضیِ موفقی بشود، زمامدار موفقی بشود. اینها همان است که اسلام بر اساس فطرت فرمود کارها را تقسیم بکنید. آن کارهایی که مقداری خشونت در اوست به مردها بدهید، آن کارهایی که رقّت و عاطفه در اوست به زن بدهید و هرگز جامعه بدون رقّت، جامعه موفقی نیست و این به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم مسئله عقلگرایی، هم مسئله عاطفهگرایی اینها دوتا موهبت الهی است ؛ اینچنین نیست که مرد چون مذکر است، افضل از زن است و زن چون مؤنث است، افضل نیست یا مساوی نیست هر دو از موهبتی خاصّی برخوردارند. هر کسی آن موهبت را در جای خود بهتر صرف کرد، میشود اتقا و وقتی اتقا شد، عند الله میشود أکرم.
فصل پنجم جامعیت تام احکام حاکم بر مسئله ارث
مطلب بعدی آن است که بعد از اینکه اسلام این حرفها را آورد هم وضع زنها مشخص شد هم وضع ایتام. ایتام را کاملاً پروراند یعنی دیگر اینچنین نیست که حالا عدهای که بیسرپرستاند واقعاً از متن جامعه جدا باشند [و] با ترحّم زندگی کنند، بلکه اینها باید با احترام زندگی کنند، نه ترحّم. اگر کسی با ترحّم زندگی کرد، لباسش تأمین میشود، غذای او تأمین میشود ولی عاطفهٴ او آسیب میبیند، او دیگر یک عضو فلجی برای جامعه خواهد بود. ولی اگر کسی با احترام زندگی کرد، این یک عضو خوبی برای جامعه خواهد شد. انسان، بیش از آن مقداری که به فکر تغذیه و پوشاک است، به فکر تأمین خواستههای روحی است. لذا مسئله ایتام و امثال ذلک را در ضمن اینکه فرمود تأمینشان کنید، ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ در این ضمن ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هم آمده نه تنها درباره ایتام، درباره سایر مستمندان هم همین طور است ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾. این ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ غیر از آن دستور همگانی است که ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ آن یک ادب بینالمللی است که با هر کسی مؤدّبانه حرف بزنید، مؤدّبانه برخورد کنید که منظور، قول در مقابل فعل نیست یعنی رفتارتان، گفتارتان، نوشتارتان با هر کسی حرف میزنید مؤدب باشید، این یک حساب دیگری است؛ اما در خصوص ایتام و مستمندان و اینها فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ این در چند جای همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این را مشخص کرد که اینها آن خاطرات و عواطف روحیشان تأمین بشود. بنابراین هم نساء حرمتشان محفوظ ماند و هم ایتام، احترامشان محفوظ ماند، هم از تفریط جاهلیت قبل از اسلام نجات پیدا کردند، هم از افراط جاهلیت جدید نجات پیدا میکنند .
فصل ششم تأثیرگذاری قوانین ارث در حکومت¬های عصر بعثت
فصل بعدی فرمایششان این است که اسلام، در عصری نازل شد که ارث، یک قانون تاریکی داشت، اسلام بر اساس آن فطرت و خلقت یک حرف تازه آورد و همین حرف تازه اسلام، در قوانین کشورهای متمدّن هم اثر گذاشت. اینچنین نیست که 180 درجه یونان یا روم یا فرانسه اینها عوض شده باشند، بدون استمداد از قانونِ ارث در اسلام. آنها که میگفتند اصلاًً زن ارث نمیبرند، حالا دفعتاً به جایی رسیدند که بگویند زن و مرد هیچ فرقی ندارند، مکتبی اینها را بیدار کرد و آن مکتب اسلام بود، این تأثیر اسلام است در تمدّن جهان؛ منتها نخواستند آنچه را که اسلام آورد بگیرند چون جاهل یا مُفرط است یا مُفرِّط . خب، چطور قبل از اسلام، زن اصلاً سهمی نداشت حالا بعداً همتای مرد شد در همه امور، بالأخره یک مکتبی اینها را راهنمایی کرد که زن انسان است مثل مرد، مرد هم انسان است مثل زن، هیچ تفاوتی بین اینها نیست.
معیار ارزش که تقواست که این هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. کارهای اجتماعی را بررسی کردند، بعضی از کارهاست که سخت است باید به عهده مرد باشد، بعضی از کارهاست که ظریف است باید به عهده زن باشد، پس اسلام در قوانین ارث نسبت به کشورهای دیگر هم اثر گذاشته .
فصل هفتم مقایسه قوانین اسلامی با قوانین
فصل هفتم مقایسه این سُنن است؛ قوانین اسلامی و غیراسلامی است. آنها بر اساس مصالح خود، کشور را اداره میکنند ولی اسلام بر اساس مصالح عالم و آدم کشور را اداره میکند. آنها اگر بشنوند ملیونها نفر گرسنهاند برای آنها بیتفاوت است. آنها به این خیال باطلاند که منابع جهانی محدود است این (یک). بشر، بیش از مقداری که در جهان هست نیازمند است، این دو. قهراً باید به بعضیها برسد بعضیها گرسنه بمانند این (سه)، آن بعضی که باید به آنها رسید آنها خوباناند (چهار). ما یعنی استکبار جهانی، جزء خوبان عالمیم (پنج)، طبق این پنج اصل، این منابع برای ماست خب، یک عده باید بمیرند این تِز آنهاست. یک وقت است کسی عصبانی میشود حرفی میزند، خب آن معیار نیست [اما] یک وقت کسی مبنای فکری او این است، الآن مبنای آنها این است؛ خواه نژادپرستهای اسرائیل، خواه نژادپرستهای دیگر. میگویند که ما همه بخواهیم از این منابع طبیعی استفاده کنیم که به ما نمیرسد، به همه که نمیرسد به بعضی باید برسد، بعضی هم باید گرسنه بمیرند. آن بعضیها که باید از منابع طبیعی استفاده کنند آن خوبها هستند، ما خوبیم پس برای ماست، این نژادپرستی. تازه هم آلمان شروع کرده به این کار ـ بعد از گذراندن آن جنگ جهانی دوم ـ این تنها در آفریقا نیست [بلکه] در خیلی از کشورهاست و خود استکبار هم با این وضع دارد فکر میکند و مقدار مصرف هم همان یک بار مصرف است یعنی بهترین چیز باید یک بار مصرف بشود، بقیه به سطل زباله ریخته بشود، این هم معنای [زیاد] مصرف کردن است. بسیاری از این مردم مسلمان و محروم آمریکا هستند که از سطل زباله تغذیه میکنند، این دیگر تاریخی نیست که انسان از لابهلای کتاب نقل بکند که. خب، این را مسافرینی که رفتند و آمدند دیدند دیگر.
عدهای بنایشان بر یکبار مصرف کردن است یعنی هر چه که آوردند یک مختصر بخورند، بقیه را در سطل زباله اصلاً زندگی یعنی همین حد، به کمتر از این راضی نیستند، بعضیها هم از سطل زباله دارند تغذیه میکنند. این هر جاهلیت جدید را مثل هر جاهلیت کُهن، اسلام ابطال کرده. با یک آیه مبارک که اینچنین فرمود، فرمود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ این یک آیه است یعنی اسلام، حق است؛ آمده، نه جا برای جاهلیت جدید است نه جا برای جاهلیت کُهن ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾؛ نه باطل بدئاً، ابتدائاً در نشئهٴ حق اسلام ظهور دارد؛ یک باطل تازهای بخواهد ابتدائاً ظهور کند و نه باطل گذشتهای دوباره مجاز است که برگردد: ﴿وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نه بدئی دارد و نه عودی، دیگران بر اساس «تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ» حرکت میکنند، اسلام بر اساس ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾ حرکت میکند .
فصل هشتم مسئله وصیت و احترام به صاحب مال
فصل هشتم بحث هم مسئله وصیت است که اسلام، اصراری دارد که وصیت باشد، در ادیان دیگر در قوانین دیگر اینچنین نیست. انسان وقتی بداند که ارادهٴ او حتی بعد از مرگ هم نافذ است به مال خود دل میبندد و از راه حلال تهیه میکند، احترامی هم به خود متوفّا است. هم احترام به صاحب مال است، هم مسیر آن مال را مشخص میکند که وصیت بکنید برای ایتام، مساکین، اولواالارحامی که نیازمندند و وجوه بَریّه و مانند آن .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- بررسی قانون ارث در عصر بعثت؛
- تأسیسی بودن نظام ارث در اسلام؛
- مسأله وصیت و احترام به صاحب مال.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾
مباحث هشتگانه علامه طباطبایی(ره) در مسئله ارث
در ذیل بحث ارث، هشت فصل سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) مطرح کرد که این فصول هشتگانه، فواید فراوانی دارد که حتماً ملاحظه فرمودید و اگر ملاحظه نفرمودید، حتماً بررسی بفرمایید.
فصل اول در ظهور ارث
خلاصه آن فصول هشتگانه این است که فصل اول، در ظهور ارث است که ارث چه موقع ظاهر شده؟ نظر شریفشان این است که گرچه ما تاریخ مدوّنی در این زمینه نداریم که ارث، چه موقع ظاهر شده ولی دو امر در بین هست که این دو امر میرساند که ارث، از دیرزمان در بین بشر بود: یکی علاقهٴ به مال؛ یکی اینکه بشر بالأخره رحامتی، قرابتی ولایتی، پیوندی با افراد خاص دارد؛ آن صاحب مال که مُرد، کسانی به مال او اُولیٰ هستند که در زمان حیات او با او پیوندی داشته باشند. پس اینچنین نیست که مال را رها بکنند جزء مباحات اوّلیه بشود و اینچنین نیست که جمیع افراد در بهرهبرداری از آن مال، یکسان باشند برای مال، ضابطهای است و کسانی که مال به آنها منتقل میشود هم یک ضابطه خاص دارند، این همان ارث است [که] این با پیدایش بشریّت بود .
فصل دوم تحول ارث
فصل دوم بحث، همان تحوّل ارث است. البته هر پدیدهای که در جهان انسانی ظهور کرد، کمکم کاملتر شد [و] کمکم به کمال رسید. ارث هم اینچنین است؛ متحوّل شد البته و به تدریج، مراحل کمالی خود را طی کرد. ولی آن طوری که قانون ارث در اسلام مانده است، هیچ قانونی نمانده یعنی ارث که در بین بشر ظهور کرد کمکم متحوّل شد تا عصر اسلام، اسلام همه که آمد، حرفهای تازه آورد که آن را در فصول بعد بیان میفرمایند که اسلام، یک چیز تازهای آورد. ولی هیچ قانونی مثل قانون ارث، از قوانین اسلامی نمانده. اسلام، عبادات آورده، معاملات آمده و بخشهای دیگر خیلی از اینها را کشورهای به ظاهر مسلمان تغییر دادند؛ اما ارث را تقریباً همچنان حفظ کردند، در تمام ملل اسلامی ارث، همچنان مانده است. در باب نماز، بدعتهایی گذاشتند، در باب زکوات و اخماس بدعتهایی کم و بیش راه پیدا کرد. در معاملات اینچنین است، در نکاح اینچنین است ولی مسئله ارث به سلامت مانده، در بین اُمم اسلامی کمتر آسیب دیده است .
فصل سوم بررسی قانون ارث در عصر بعثت
فصل سوم، بررسی قانون ارث در عصر بعثت است. گرچه عنوان فصل سوم این است که «الوراثة بین الاُمم المتمدنة» ولی محتوای فصل، غیر از این عنوان است. باید عنوان فصل سوم اینچنین باشد که ارث در عصر بعثت به چه وضع بوده است، نه ارث در بین امّتهای متمدّن. وقتی عصر بعثت را بررسی میفرمایید، میبینید عصر بعثت هم نظیر عصر خودمان دنیا به سه قِسم تقسیم میشد. الآن هم همین طور است، دنیا را به سه قِسم تقسیم کردند: جهان اول که بلوک شرق و غرب بود که شرق الآن فروپاشید و امیدواریم غرب هم مثل شرق فروپاشیده بشود. اینها را جهان اول میدانستند، برای اینکه امکانات، بیشتر در اختیار آنها بود. بعد کشورهای اروپایی را جهان دوم و بقیه کشورهای عقب افتاده را جزء جهان سوم حساب میکردند یعنی آن روزی که جهان را به اول و دوم و سوم تقسیم میکردند، میگفتند آمریکا و شوروی جهان اول است، کشورهای اروپایی جهان دوم است، این قسمتهای آفریقا و آسیایی، این قسمتها هم جهان سوم. آن وقت هم یک چنین تقسیمی بود در عصر بعثت؛ امپراطوری روم و امپراطوری ایران، اینها جزء جهان اول بودند. کشورهای دیگری که در حدّ روم یا ایران، امپراطوری نداشتند ولی از تمدّن خاصّی هم برخوردار بودند مثل یونان، اینها جزء جهان دوم بودند. بقیه کشورهای عقب افتاده، جزء جهان سوم بودند. البته بین کشورهای عقب افتادهٴ جهان سوم هم باز اختلافی بود. ایران و روم از یک طرف، یونان از طرف دیگر، کشورهای عقب افتاده که اسلام در بین همان کشورهای عقب افتاده ظهور کرده است مثل حجاز از طرف سوم.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این اشاره است به معجزهای یعنی اگر در بین نوابغ بشری، کسی به نام پیغمبر قیام میکرد باز هم معجزه بود؛ اما در بین اُمّیین یک انسان کاملی ظهور کند، این اعجازش شکوفاتر است.
ارث در بین اُمم متمدّن و وحشی یعنی جهان اول و دوم و سوم این طور بود که یا در اثر افراط یا در اثر تفریط، معمولاً به زنها ارث نمیدادند، به خردسالان ارث نمیدادند، به سالمندان ارث نمیدادند با تفاوتی هم که بین این جهانها بود. یا به خصوص مردهای بازمانده ارث میدادند، یا بر اساس ارادهٴ آن زعیم و رئیس، ارث را تقسیم میکردند و مانند آن. اینچنین که زن ارث ببرد، کودک ارث ببرد، سالمند ارث ببرد، اینها اینچنین نبودند. در حجاز هم که همین جاهلیت حُکم میکرد به زنها ارث نمیدادند، برای همین که مبادا مال از خانهای به خانهٴ دیگر، از خانوادهای به خانوادهٴ دیگر منتقل بشود، چون زن بالأخره شوهر میکند و به همراه خود مال خود را به خانهٴ شوهر میبرد. این جاهلیتها در امپراطوری روم، ایران، یونان و همچنین در حجاز بود .
فصل چهارم تأسیسی بودن نظام ارث در اسلام
فصل چهارم این است که اسلام در این عصر آمده و حرفِ تازه آورده یعنی حرفی آورده که نه جهان اول داشت، نه جهان دوم، نه جهان سوم. آمده یک پایهریزی کرده؛ همان طوری که سایر احکام اسلام بر اساس فطرت، تدوین و تنظیم شد، مسئله ارث هم اینچنین است؛ بر اساس فطرت تنظیم و تدوین شده است. فطرت، مسئله رحامت را میپذیرد، مسئله اختلاف زن و مرد را هم میپذیرد. بعضی از عناوین و پیوندها را هم فطرت رد نمیکند گرچه این باید در المیزان مشخص میشد و این قسمت نیامده که مسئله ارث بر اساس سبب هست حالا یا سبب زوجیت یا وِلای عِتق یا وِلای ضمان جریره یا وِلای امامت [که] این چهار سبب از اسباب ارث را اشاره نفرمودند ولی محورهای اصلی ارث که رحامت است و اختلاف زن و مرد، این را اشاره فرمودند. اساس احکام اسلام همان فطرت است، ارث را هم بر اساس همین فطرت تدوین فرمود و فطرت، مسئله رحامت را میپذیرد یعنی نزدیکترین افراد به انسان، ارحام او هستند.
ارحام را هم که ارحام گفتند، برای اینکه همه اینها به یک رَحِم مرتبطاند. آنچه رحامت به همراه دارد یعنی عطوفت و مهربانی و گذشت از اشتباهات یکدیگر و امثال ذلک، آن به خصوصیت مادر برمیگردد، نه پدر. این هم در همان اول سورهٴ «نساء» مطرح شد که: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ که صِلهٴ رَحِم کردن، پیدایش ارحام، رحامت داشتن، همه اینها بر اساس مادریِ یک مادر است در حقیقت یعنی چون اینها به یک رَحِم بستهاند و رَحِم هم «بضعةٌ من الاُم» و مادر هم منشأ عاطفه و رحمت است، لذا صلهٴ ارحام را به دنبال دارد. گرچه آنها از نظر نژاد، به صُلب هم وابستهاند؛ اما سخن از اصلاب نیست [بلکه] سخن از ارحام است. صِلهٴ اصلاب نیست [بلکه] صلهٴ ارحام است، برای اینکه آنچه نشانهٴ صِله و رأفت و رحمت و مهربانی و جاذبه است، مادر است نه پدر و اساس خانواده را در اسلام، زن تشکیل میدهد، رَحِم تشکیل میدهد نه صُلب. پدر هم بیاثر نیست؛ اما آنچه ملاتگونه، تمام این پراکندهها را جمع میکند رحامت است و آنچه رشتهگونه، تمام این دانههای جدا را یکجا جمع میکند، رحامت است، لذا سخن از صلهٴ اصلاب نیست، سخن از صلهٴ ارحام است.
این را چون فطرت میپذیرد به عنوان یک مبنای ارث در دین تلقّی شده، لذا مسئله پدر و مادر، مسئله فرزند، مسئله جدّ و جدّه، مسئله برادر و خواهر، مسئله عمو و عمّه، دایی و خاله همه اینها در همین مدار، قابل قبول است. یعنی ارث را بر اساس رحامت تقسیم کردن، یک امر فطری و معقول است که این اساس اسلام است. اما نحوهٴ تقسیم، البته در نوع این موارد که سخن از برادر و خواهر است، پسر و دختر است پسرها بیشتر از دخترها ارث میبرند . مال را همان طوری که قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خواندیم، قرآن کریم به منزلهٴ عامل قیام جامعه میداند. فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ عاملِ قیام یک جامعه مال است. این مال باید به دست کسی باشد که او هوش اقتصادیاش، قدرت تولیدش، فعالیتش بیشتر باشد (یک) و مصرفزده هم نباشد (دو). بین زن و مرد این تفاوت هست، قدرت تولید او کمتر است، قدرت فعالیت و کوشش او کمتر است، مصرفزدگی مرد کمتر از زن است. زن طوری است که بیش از مرد، مصرفکننده است. در سورهٴ «زخرف» وقتی از زنها سخن به میان میآید، میفرماید: ﴿أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ﴾ ؛ آنکه در زیور، نَشو و نشوء و نموّ دارد و در میدانهای جنگ ظاهر نیست، از زن اینچنین یاد شده است.
پس تولید کردن، تلاش اقتصادی در مرد بیشتر از زن است، مصرفگرایی، تجمّلدوستی، زینتگری در زن بیشتر از مرد است. چون اینچنین است، مالی که ستون فقرات جامعه هست اختیارش باید به دست مرد باشد. لذا وقتی مالها بررسی میشود، میبینیم دو سوم مال اختیارش به دست مرد است [و] یک سوم مال، اختیارش به دست زن است، این از نظر تقسیم که ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ . اما زِمام مال به دست مرد بودن، غیر از آن است که مرد حقّ بیشتری دارد باید بیشتر بهرهبرداری کند، آن نیست. نحوهٴ استفاده بین زن و مرد فرقی نیست، نحوهٴ بهرهبرداری از مال بین زن و مرد فرقی نیست. اختیار مال به دست مرد است ولی بهرهبرداری برای هر دو یکسان است یا زن بیشتر. چطور بهرهبرداری برای هر دو یکسان است؟ برای اینکه اختیار دو سوم مال به دست مرد است. اختیار یک سوم مال به دست زن است. این زن که اختیار یک سوم را دارد، بر اساس ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ در آن مالِ خودش مستقل است ولی در مصرف، وقتی که این زن خواست خانواده تشکیل بدهد باید به زن مَهریه بدهد (یک) و هزینهٴ زن را هم تحمّل بکند (دو) یعنی مسکنی تهیه میکند که خودش با همسرش یکسان استفاده میکند، غذایی تهیه میکند که خودش با همسرش یکسان استفاده میکند، لباسی برای همسر و برای خود تهیه میکند؛ منتها برای همسر بیشتر که او تقریباً مصرفکنندهتر از مرد است. پس دو سوم مال، اختیارش به دست مرد هست ولی در هنگام مصرفکردن، میبینیم آن یک سوم مال که به دست زن است که خود صاحب اختیار است، این دو سومی که به دست مرد بود، مرد بخشی را برای کارگاه و محلّ تجارت خود اختصاص میدهد قسمتی را هم برای تأمین نیازها، تأمین نیاز دیگر بین زن و مرد فرقی نیست.
پس از نظر مصرف، آنچه را که زن دارد که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ مستقل است، مَهریه هم که بحثش گذشت ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ آن هم که بحثش گذشت. در مصرف کردن هم که حتی آنجایی هم که در عِدّه است و تأمین هزینه بر مرد واجب است و مانند آن یا در موارد دیگر، فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ﴾ ؛ آنجایی که خودتان مینشینید یا اطعام کنید آنها را، آنچه را که خودتان تغذیه میکنید. بنابراین مسکنی که مرد دارد مشابهش برای زن هست، هزینهٴ تغذیهای که برای مرد هست، برای زن هم هست، گذشته از اینکه ﴿أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ﴾ .
فتحصّل که اختیار مال باید به دست کسی باشد که در اقتصاد، پرتلاشتر است و مصرفگرا و تجمّلگرا نیست. در مصرف کردن، بین زن و مرد فرقی نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما اینچنین نیست که زن، مثل مرد بتواند در میدان فعالیت و اقتصاد تلاشگر و کوششگر باشد. هست؛ اما اینچنین نیست. میرسیم به آنجایی که آنها خیال میکردند اگر ما میدان را باز بگذاریم، زن و مرد یکساناند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا این نظیر موارد دیگری که گاهی یک افراد خصوصی پیدا میشوند، این جلوی قانون عام را نمیگیرد. قانون عام، همان مصلحت غالبه را ملاحظه میکند.
پس اسلام یک حرفِ تازهای آورده بر اساس فطرت و فطرت هم به رحامت بها میدهد و به اختلاف زن و مرد هم بها میدهد. از این جهت، ارث را بر اساس رحامت تقسیم کردند اولاً و بین زن و مرد هم تا حدودی در بعضی از موارد، مثلاً اختلاف قائل شدند ثانیاً؛ اما معنایش این نبود که مرد، در بهرهبرداری از مال بیش از زن سهم دارد، مرد در نگهداری از مال بیش از زن سهم دارد ولی در بهرهبرداری یا زنها بیشترند یا مساویاند.
مطلب بعدی آن است که اختلافی که بین زن و مرد هست، این اختلاف را فطرت باید حمایت بکند. عدهای رفتند تُندروی کنند یعنی آن جاهلیت قبل از اسلام را خواستند جبران کنند به یک جاهلیت جدیدی تن در دادند، چون «لا تری الجاهلُ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطا» روزی بود که این امپراطوریها به زن ارث نمیدادند، حالا به جایی رسیدند که میگویند زن و مرد در ارث یکساناند. فکر کردند که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست و میگفتند که ما اگر راه را باز بگذاریم، راههای مراکز علمی و غیرعلمی را باز بگذاریم، زن و مرد آزادانه تلاش بکنند هیچکدام بر دیگری ترجیحی ندارند، اینها در همه امور یکساناند. لذا به برادر و خواهر یکسان ارث میدادند، در فرانسه هم اینچنین بود؛ منتها زوجیّت را رها کردند، دختر و پسر را در یک ردیف، پدر و مادر و و خواهر و برادر را در یک ردیف، جدّ و جدّه را در یک ردیف و عمو و عمه و خاله و اینها در ردیف دیگر، آنها طبقات ارثشان گفتند چهار قِسم است.
اینها از جنگ جهانی اول که باز پدیده مشئوم همین تمدّن است تا امروز، همه قدرتها را اعمال کردند تا زن و مرد را یکسان تلقّی بدهند ولی دیدند نشد، طبعاً آن کارهای رقیق، عاطفی، هنری، تصویری و کارهایی که به عاطفه نزدیکتر است زنها موفقتر بودند، کارهای سلحشوری، جنگجویی، قضاء، زدن و گرفتن و کُشتن و اعدام کردن، مردها بیشتر. در تمام این مدت که اینها جلوی هر دو صِنف را باز گذاشتند، خودشان دیدند که کارهای جنگی را مرد بهتر از زن انجام میدهد، این همان است که فهمیدند اسلام میگوید جهاد بر زن نیست. کارهای قضا را آنجا که ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ مرد، موفقتر از زن است. سرپرستی امور جامعه را که خشونتی لازم است، باز دیدند زنها ناکاماند. با اینکه همه این مراکز تحصیلی برای هر دو گروه باز بود یعنی چه دانشکدههای افسری و دانشکدههای جنگشان چه مسائل قضایشان، چه مسائل حکومتشان و آنچه را هم که تجربه کردند دیدند در طیّ این سالها، زنی کمتر موفق شد که یک فرمانده جنگ بشود، قاضیِ موفقی بشود، زمامدار موفقی بشود. اینها همان است که اسلام بر اساس فطرت فرمود کارها را تقسیم بکنید. آن کارهایی که مقداری خشونت در اوست به مردها بدهید، آن کارهایی که رقّت و عاطفه در اوست به زن بدهید و هرگز جامعه بدون رقّت، جامعه موفقی نیست و این به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم مسئله عقلگرایی، هم مسئله عاطفهگرایی اینها دوتا موهبت الهی است ؛ اینچنین نیست که مرد چون مذکر است، افضل از زن است و زن چون مؤنث است، افضل نیست یا مساوی نیست هر دو از موهبتی خاصّی برخوردارند. هر کسی آن موهبت را در جای خود بهتر صرف کرد، میشود اتقا و وقتی اتقا شد، عند الله میشود أکرم.
فصل پنجم جامعیت تام احکام حاکم بر مسئله ارث
مطلب بعدی آن است که بعد از اینکه اسلام این حرفها را آورد هم وضع زنها مشخص شد هم وضع ایتام. ایتام را کاملاً پروراند یعنی دیگر اینچنین نیست که حالا عدهای که بیسرپرستاند واقعاً از متن جامعه جدا باشند [و] با ترحّم زندگی کنند، بلکه اینها باید با احترام زندگی کنند، نه ترحّم. اگر کسی با ترحّم زندگی کرد، لباسش تأمین میشود، غذای او تأمین میشود ولی عاطفهٴ او آسیب میبیند، او دیگر یک عضو فلجی برای جامعه خواهد بود. ولی اگر کسی با احترام زندگی کرد، این یک عضو خوبی برای جامعه خواهد شد. انسان، بیش از آن مقداری که به فکر تغذیه و پوشاک است، به فکر تأمین خواستههای روحی است. لذا مسئله ایتام و امثال ذلک را در ضمن اینکه فرمود تأمینشان کنید، ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ در این ضمن ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ هم آمده نه تنها درباره ایتام، درباره سایر مستمندان هم همین طور است ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾. این ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ غیر از آن دستور همگانی است که ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ آن یک ادب بینالمللی است که با هر کسی مؤدّبانه حرف بزنید، مؤدّبانه برخورد کنید که منظور، قول در مقابل فعل نیست یعنی رفتارتان، گفتارتان، نوشتارتان با هر کسی حرف میزنید مؤدب باشید، این یک حساب دیگری است؛ اما در خصوص ایتام و مستمندان و اینها فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ این در چند جای همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این را مشخص کرد که اینها آن خاطرات و عواطف روحیشان تأمین بشود. بنابراین هم نساء حرمتشان محفوظ ماند و هم ایتام، احترامشان محفوظ ماند، هم از تفریط جاهلیت قبل از اسلام نجات پیدا کردند، هم از افراط جاهلیت جدید نجات پیدا میکنند .
فصل ششم تأثیرگذاری قوانین ارث در حکومت¬های عصر بعثت
فصل بعدی فرمایششان این است که اسلام، در عصری نازل شد که ارث، یک قانون تاریکی داشت، اسلام بر اساس آن فطرت و خلقت یک حرف تازه آورد و همین حرف تازه اسلام، در قوانین کشورهای متمدّن هم اثر گذاشت. اینچنین نیست که 180 درجه یونان یا روم یا فرانسه اینها عوض شده باشند، بدون استمداد از قانونِ ارث در اسلام. آنها که میگفتند اصلاًً زن ارث نمیبرند، حالا دفعتاً به جایی رسیدند که بگویند زن و مرد هیچ فرقی ندارند، مکتبی اینها را بیدار کرد و آن مکتب اسلام بود، این تأثیر اسلام است در تمدّن جهان؛ منتها نخواستند آنچه را که اسلام آورد بگیرند چون جاهل یا مُفرط است یا مُفرِّط . خب، چطور قبل از اسلام، زن اصلاً سهمی نداشت حالا بعداً همتای مرد شد در همه امور، بالأخره یک مکتبی اینها را راهنمایی کرد که زن انسان است مثل مرد، مرد هم انسان است مثل زن، هیچ تفاوتی بین اینها نیست.
معیار ارزش که تقواست که این هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. کارهای اجتماعی را بررسی کردند، بعضی از کارهاست که سخت است باید به عهده مرد باشد، بعضی از کارهاست که ظریف است باید به عهده زن باشد، پس اسلام در قوانین ارث نسبت به کشورهای دیگر هم اثر گذاشته .
فصل هفتم مقایسه قوانین اسلامی با قوانین
فصل هفتم مقایسه این سُنن است؛ قوانین اسلامی و غیراسلامی است. آنها بر اساس مصالح خود، کشور را اداره میکنند ولی اسلام بر اساس مصالح عالم و آدم کشور را اداره میکند. آنها اگر بشنوند ملیونها نفر گرسنهاند برای آنها بیتفاوت است. آنها به این خیال باطلاند که منابع جهانی محدود است این (یک). بشر، بیش از مقداری که در جهان هست نیازمند است، این دو. قهراً باید به بعضیها برسد بعضیها گرسنه بمانند این (سه)، آن بعضی که باید به آنها رسید آنها خوباناند (چهار). ما یعنی استکبار جهانی، جزء خوبان عالمیم (پنج)، طبق این پنج اصل، این منابع برای ماست خب، یک عده باید بمیرند این تِز آنهاست. یک وقت است کسی عصبانی میشود حرفی میزند، خب آن معیار نیست [اما] یک وقت کسی مبنای فکری او این است، الآن مبنای آنها این است؛ خواه نژادپرستهای اسرائیل، خواه نژادپرستهای دیگر. میگویند که ما همه بخواهیم از این منابع طبیعی استفاده کنیم که به ما نمیرسد، به همه که نمیرسد به بعضی باید برسد، بعضی هم باید گرسنه بمیرند. آن بعضیها که باید از منابع طبیعی استفاده کنند آن خوبها هستند، ما خوبیم پس برای ماست، این نژادپرستی. تازه هم آلمان شروع کرده به این کار ـ بعد از گذراندن آن جنگ جهانی دوم ـ این تنها در آفریقا نیست [بلکه] در خیلی از کشورهاست و خود استکبار هم با این وضع دارد فکر میکند و مقدار مصرف هم همان یک بار مصرف است یعنی بهترین چیز باید یک بار مصرف بشود، بقیه به سطل زباله ریخته بشود، این هم معنای [زیاد] مصرف کردن است. بسیاری از این مردم مسلمان و محروم آمریکا هستند که از سطل زباله تغذیه میکنند، این دیگر تاریخی نیست که انسان از لابهلای کتاب نقل بکند که. خب، این را مسافرینی که رفتند و آمدند دیدند دیگر.
عدهای بنایشان بر یکبار مصرف کردن است یعنی هر چه که آوردند یک مختصر بخورند، بقیه را در سطل زباله اصلاً زندگی یعنی همین حد، به کمتر از این راضی نیستند، بعضیها هم از سطل زباله دارند تغذیه میکنند. این هر جاهلیت جدید را مثل هر جاهلیت کُهن، اسلام ابطال کرده. با یک آیه مبارک که اینچنین فرمود، فرمود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ این یک آیه است یعنی اسلام، حق است؛ آمده، نه جا برای جاهلیت جدید است نه جا برای جاهلیت کُهن ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾؛ نه باطل بدئاً، ابتدائاً در نشئهٴ حق اسلام ظهور دارد؛ یک باطل تازهای بخواهد ابتدائاً ظهور کند و نه باطل گذشتهای دوباره مجاز است که برگردد: ﴿وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ نه بدئی دارد و نه عودی، دیگران بر اساس «تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ» حرکت میکنند، اسلام بر اساس ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾ حرکت میکند .
فصل هشتم مسئله وصیت و احترام به صاحب مال
فصل هشتم بحث هم مسئله وصیت است که اسلام، اصراری دارد که وصیت باشد، در ادیان دیگر در قوانین دیگر اینچنین نیست. انسان وقتی بداند که ارادهٴ او حتی بعد از مرگ هم نافذ است به مال خود دل میبندد و از راه حلال تهیه میکند، احترامی هم به خود متوفّا است. هم احترام به صاحب مال است، هم مسیر آن مال را مشخص میکند که وصیت بکنید برای ایتام، مساکین، اولواالارحامی که نیازمندند و وجوه بَریّه و مانند آن .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است