- 418
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش سوم"
- فرهنگ عمومی حاکم بر جهان در عصر نزول؛
- جغرافیای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر حجاز؛
- عصاره وضعیت حاکم بر حجاز در عصر جاهلیت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
بررسی وضعیت جهان در عصر بعثت
چون بسیاری از حقوق مالی و مدنی و مانند آن در این سوره مطرح شد، لذا فصولی در ذیل این مقطع اول سوره طرح شد که فصل دومش بررسی وضع جهان در عصر بعثت بود. این بررسی، به چند قسمت خلاصه میشد. بخشی مربوط به خود حجاز است، بخشی مربوط به همسایههای حجاز است، بخشی هم به کشورهای دوردست این از نظر تقسیم اقلیمی و جغرافیایی و همچنین بخشی مربوط به فرهنگ عمومی است، فرهنگ به معنای سواد داشتن، بخشی هم مربوط به عقل و جهل است یعنی اخلاق و عمل کردن، بخشی هم مربوط به مسائل جغرافیایی است از نظر جوّ نامساعد داشتن حجاز و مانند آن، بخشی هم مربوط به مسائل اقتصادی است البته در حجاز، بخش دیگرش مربوط به مسائل بهداشتی است البته در حجاز، بخش دیگر هم مربوط به مسئله دینی است، اعمّ از حجاز و غیرحجاز، این هم یک سلسله.
قسمت سوم نقش علمای مذاهب است در دستگاههای حکومت. بخش چهارم، آن گروه وارسته و اندکی بودند که تابع دین ِابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و جزء پیروان انبیای ابراهیمی بودند.
قسمت مهمّ این مسائل را قرآن اشاره میکند و در نهجالبلاغه هم به این خطوط کلی اشاره شده است. البته بخش تفصیلیاش به عهدهٴ تاریخ است. در این فضا، قرآن نازل شد. قرآن با نازل شدنش چندتا حرف کلیدی و اصلی زد که این حرفها شعار مسلمین بود، خواه در سخنرانیهای داخلی، خواه در خطابههای خارجی، خواه در نامههای رسمی که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای امپراطوریهای آن روز مینوشتند. آن آیات کلیدی را قرآن ذکر میکند، بعد خویِ جاهلیِ مردم حجاز را هم تشریح میکند که اینها چه میکردند. وقتی خوی جاهلی مردم حجاز و مانند آن را تشریح کرد، آنگاه اینها را تقبیح کرد و تکرارش را نهی کرد و راهحل را ارائه داد، کمکم یک مدینه فاضلهای و یک امت عالم و عاقلهای ساخت.
فرهنگ عمومی حاکم بر جهان در عصر نزول
اما آنچه دربارهٴ فرهنگ عمومی بود قرآن از مردم حجاز و مانند آن به اُمّیین یاد میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ که این هم به نوبهٴ خود یک معجزه است. اگر رهبری از بین مردم آگاه برخیزد، گرچه معجزه است اگر رهبرِ الهی باشد ولی آنچنان شگفتانگیز نیست. ولی اگر در بین امّیین و مردم ناآگاه، یک رهبر الهی برخیزد که همه را به آگاهی خود جذب بکند، این اعجازش شگفتانگیزتر است ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾؛ در بین درسنخواندهها یک ناخوانا و نانویسایی را به عنوان پیغمبر برگزید، لذا در کریمهای که تحدّی کرد، فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾2 گفتند این بیان اعجاز قرآن است از دو جهت: یکی اینکه کتابی مانند قرآن بیاورید؛ دوم اینکه آن آورنده هم مثل آورندهٴ قرآن اُمّی باشد که ضمیر ﴿مِن مِثْلِهِ﴾ به آن عبد برگردد «وإن کنتم فی ریبٍ مما نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة جائیة من مثل» این عبد؛ یعنی در بین شما هم یک اُمّی پیدا بشود مثل قرآن بیاورد که این اعجاز روی اعجاز است. گرچه در سورهٴ «اسراء» تحدّی جهانی دارد که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ ؛ اگر همه مردم روی زمین و همچنین جنّیان، مخصوصاً محقّقان و علمای و دانشمندانشان مظاهره کنند، پشتیبان یکدیگر باشند تا بتوانند مثل این کتاب بیاورند، مقدورشان نیست. ولی نه تنها اصل این کتاب معجزه است، ظهور یک خلیفةالله کامل از بین اُمّیین، معجزهٴ دیگر است. به هر تقدیر آنچه حاکم بر مردم بود بیسوادی بود، لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾2.
رسوبات رسوم جاهلی موجود در گروهی از جامعه
آیه دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که از جاهلیت مردم سخن میگوید. در سورهٴ «آلعمران» آیه 154 اینچنین است ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ عدهای همان رسوبات جاهلیت در اینها هست، فکرشان فکر موحّدانه نیست؛ میگویند ما در برابر دشمن مسلّح چگونه قیام بکنیم این فکر، فکر جاهلیت است. اگر اسلام و دین خداست، میگوید: ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾3 و اگر دینِ الهی است میگوید شما چون مظلومید قیام بکنید، خدا با شماست. پس اینها که میگویند ما توان مبارزه نداریم تفکّرشان محصول همان رسوبات جاهلی است که ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم حُکم اینها را حُکم جاهلی شمرده است؛ آیه پنجاه سورهٴ «مائده» این است ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾؛ اگر چیزی برابر با وحی و عقل نبود، میشود جاهلی. این دو مورد که سخن از جاهلیت آن عصر به میان آمده و در آیه سی وسوّم سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ـ به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب کرد ـ فرمود: ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ جاهلیّت اُولیٰ هر چه است، روش زنان قبل از نزول وحی، همان تبرّج و ظهور بود به ظهور جاهلیت اُولیٰ، جاهلیت ثانیه همانند جاهلیت اُولیٰ، زنها را رها میگذاشتند.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» هم از جاهلیت آن مردم سخن به میان آمد؛ آیه 26 این است ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ پس از نظر علم، اُمّی بودند و از نظر اخلاق، جاهل. چون معمولاً قرآن کریم و همچنین روایات، جهل را در مقابل عقل قرار میدهند، نه در مقابل علم، مکرّر ملاحظه فرمودید که مثلاً در جوامع روایی ما مثل اصول کافی باب علم جداست، بابالعقل والجهل جداست که جهل، در مقابل عقل است نه در مقابل علم. عاقل کسی است که به بهشت میرود عقل «ما عُبِدَ به الرحمن والکتُسِبَ به الجِنان» اگر کسی عاقل بود، اهل بهشت است. اگر کسی نتوانست بهشت کسب بکند و خدا را بنده باشد او اهل جهنم است. آنگاه اهل جهنم دو گروهاند یا باسوادند یا بیسواد. عاقل، بهشت میرود عقل «ما عُبِدَ به الرحمن » است. اهل جهنم دو دستهاند: بعضی عالماند؛ بعضی غیرعالم. عالم را به بهشت وعده ندادند «العلم ما عُبِدَ به الرحمن» نیامده درباره عقل آمده چون عقل، عبارت از آگاهیِ با عمل است؛ آن خواندن و نوشتنی که به عمل نیاید علم است نه عقل، باسواد شدن مقدمه است عمده آن است که انسان، عاقل باشد. پس جاهلیتی که در این چهار سوره از فضای عصر نزول یاد شده است همین است که اینها عاقل نبودند حالا یا بیسواد بودند «کما هو الغالب» یا اگر هم باسواد بودند عمل نمیکردند، این خطوط کلی.
پرسش:...
پاسخ: چون خشیت را در کنار علم ذکر کرد، فرمود آن علم اگر با این عمل باشد علم راستین است، قهراً میشود عاقل.
جغرافیای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر حجاز
خب، پس فرهنگ مردم این بود، عملشان هم آن بود. حکومت اینها هم حکومت ملوکالطوایفی بود؛ بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ نه بر اساس رأیگیری و انتخابات و امثال ذلک، بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾. وضع اقلیمی و جغرافیایی حجاز هم سوزان است، غیر ذیزرع است، لذا کشاورزی و دامداری آنها قوی نیست. مسئله صنعت و معدن و امثال ذلک هم که رواج نداشت، آن فرهنگ هم نبود که از آن منابع خوب استفاده کنند و دامداری را و کشاورزی را تقویت کنند. طرز زیستی و جمعیتی اینها هم بادیهنشینی بود نه شهرنشینی.
خب، سواد نباشد خوی، خوی جاهلیت باشد، از نظر اقلیمی وضع مساعد جغرافیایی نداشته باشند، از نظر اقتصادی در فشار باشند، بادیهنشین هم باشند، پیداست که بهداشتشان، بهداشت ضعیفی است. گرچه مسئله بهداشت به صورت صریح در قرآن نیامده؛ اما در آن خطبه نهجالبلاغه که به آن اشاره میشود آمده. در این فضا، بهترین راه درآمد اینها غارتگری بود و اگر مالی نصیبشان نمیشد که خود را تأمین کنند، شروع میکردند به کُشتن فرزند یا از راه نذر یا ترسِ گرسنگی که این بخشها را قرآن کریم در سه طایفه از آیات ذکر فرمود: یک قسمت برای همان ننگ موهوم جاهلی بود که دخترها را میکُشتند، البته نه همه اینها یک گروه، قسمت دیگر فرزندکشی بود برای ترس از گرسنگی، در این قسمت فرقی بین دختر و پسر نبود، قسمت سوم هم باز برای همان رسوبات جاهلی فرزند را قربانی بت میکردند، در این جهت هم فرقی بین پسر و دختر نبود که از سه راه فرزندکشی بود، پس حکومت اینها حکومت ملوکالطوایفی بود، قانون مدوّنی هم نداشتند برابر همین رسومات عمل میکردند رسومات اینها هم همان رسوبات جاهلی بود، لذا در چند طایفه از آیات مسئلهٴ کُشتن فرزند مطرح شد: یکی در سورهٴ «تکویر» است که فرمود: ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ این یک. دو قسمت در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که اینها فرزندانشان را میکشتند. در سورهٴ «انعام» آیه 137 این است ﴿وَکَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ﴾؛ بتهایی را که اینها شریک خدا قرار داده بودند وادارشان میکردند که فرزند را بکشند. این ظاهراً درباره قربانی کردن فرزند است تقرباً برای بتها، لذا در همان سورهٴ «انعام» آیه 140 میفرماید: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهَاً بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾.
و اما طایفه سوم، آیاتی است که میگوید فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید که بخشی از آن آیات، در همان سورهٴ «انعام» است؛ آیه 151 که ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ﴾ آنجا که اول برای خودتان میترسید بعد برای بچهها، ضمیر حاضر مقدم بر غایب است ﴿نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ﴾ مشابه این تعبیر، در سورهٴ «اسراء» آمده است که فرزندانتان را نکشید، آیه 31 سورهٴ «اسراء» است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ﴾ آنجا که ترس، اول متوجه فرزند است ضمیر غایب مقدم است، آنجا که ترس، اول متوجه خود آنهاست ضمیر حاضر مقدم است. پس این هم یک قانون بود برای اینها، این هم یک فرهنگ بود و یک رسم بود که اینها همه نشانهٴ جاهلیت آن عصر است.
اقلیت مکانی و اقلیت انسانی موجود در حجاز
در این فضا، وضع حجاز مشخص شد چیست. دوتا اقلیت یکی اقلیت مکانی، یکی اقلیت گروهی در حجاز بودند. اقلیت مکانی، داخلهٴ مکه بود و اقلیت گروهی هم همان افراد اندکی بودند که بر دین حنیف باقی بودند. در داخلهٴ مکه اینها از تهاجم برونمرزی و قتل و غارت مصون بودند؛ اما از ظلمهای درونمرزی مصون نبودند یعنی آن غارتگریهایی که به شهر و دیار حمله میکردند، به مکه حمله نمیکردند به برکت آن بیت و کعبه؛ اما در درون مکه ظلم بود، هیأت حاکمه ستم میکرد، مسرفین و مُترفین ستم میکردند و مانند آن. لذا درباره داخلهٴ مکه سورهٴ مبارکهٴ «قریش» اینچنین تذکر میدهد، میفرماید: ﴿لاِیلاَفِ قُرَیشٍ ٭ إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ ٭ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ قبلش هم سورهٴ مبارکه ٴ «فیل» است که آنها آمدند کعبه را از بین ببرند، در همان سال وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنیا آمده است، به حرمت پیغمبر و به حرمت کعبه، مکه مصون مانده است و اصحاب ابرهه هم گرفتار طیر ابابیل شدند ﴿فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾2 چرا? ﴿لاِیلاَفِ قُرَیشٍ﴾ تا قریش بتواند ﴿رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ﴾ داشته باشد؛ در زمستان به جایی، در تابستان به جایی که هم خصوصیتهای فصلی ایجاب میکند و هم کالای تجاری مساعد باشد. دوتا سفر تجاری داشته باشند بروند خرید کنند بیاورند و در داخله بفروشند که هم معیشت خودشان تأمین بشود هم نیاز مردم مکه، لذا این دوتا نعمت را به مردم مکه مرحمت کرد، فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ که ﴿الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾3 دیگران از نظر اقتصاد، در زحمت بودند، شما به برکت بیت و میلاد پیغمبر در امنیت هستید مصون هستید. دیگران گرفتار غارتزدگیاند، شما به برکت بیت، به برکت وحی، در امنیت هستید. لذا در دو بخش دیگر از قرآن کریم مسئلهٴ مکه را استثنا میکند: یکی در پایان سورهٴ «عنکبوت» است آیه 67 میفرماید: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾؛ مگر نمیبینند که همهجا آشوب است، مکه امن است. هیچ غارتگری نمیتواند به مکه بیاید، چون ﴿وَمَن یُرِدِ فیه بالحادٍ بظلم نُذِقهُ مِن عذاب الیم﴾4 چه بخواهد کعبه را از بین ببرد، چه بخواهد در مکه ناامنی برقرار کند: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾؛ مردم از اطراف مکه اختطاف میشوند، ربوده میشوند، آدمربایی رواج دارد ولی در مکه اینچنین نیست. البته این به برکت دعای وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است که فرمود این را حرم امن قرار بد. آیه 57 سورهٴ «قصص» هم همین مضمون را قرار داد ﴿وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾؛ عدهای بهانه میگرفتند، میگفتند اگر ما به تو ایمان بیاوریم ما را میربایند. در جواب فرمود اینچنین نیست ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ ما مکه را حرم امن قرار دادیم، هم امنیت را تأمین کردیم، هم مسائل اقتصادی را تضمین کردیم که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ جِبایه میشود، جمعآوری میشود. این دو جمله که ﴿حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ برابر همان دو جمله سورهٴ «قریش» است که ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ .
عنایت خداوند و امنیت مکه در عصر جاهلی
پرسش:...
پاسخ: بله، بیت، بیت، بیت جز معدن وحی چیز دیگر نیست. وجود مبارک پیغمبر وقتی که در مکه زندگی میکرد کعبه بود ولی ذات اقدس الهی به احترام پیغمبر به مکه قسم نمیخورد، فرمود: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾2 این بیت یک وقت مرکز بتها بود دیگر، بتکده بود. وقتی پیغمبر به دنیا آمده است از آن روز به بعد بنا شد اعجاز ظهور بکند، لذا پیغمبر اگر از مکه رخت بربندد، هرگز خدا به مکه قسم نمیخورد. میفرماید: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ وگرنه کعبهای که در دست بتکده است در آن تاریخ کعبه، در اسرار حج ملاحظه فرمودید این کعبه به دست همان سران قریش و صنادید مکه بود. تولیت کعبه با یک خیک شراب، خرید و فروش میشد برای کعبه چنین روزگار گذشت. و اسلام آمده است همه اینها را احیا کرده این جریان ابوغبشان همین است دیگر. این مستانه کلیدداری کعبه را در برابر یک مشک شراب فروخت ، آنوقت این کعبه که جای قسم ندارد که، جای امنیت نیست. وقتی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنیا آمد که حالا میخواهد نظام عوض بشود، از آن به بعد دیگر ﴿ومن یُرِد بالحادٍ بظلمٍ نُذِقهُ مِن عذاب الیم﴾2 کلّ اوضاع عوض شده است، این میشود به برکت وحی دیگر.
پرسش:...
خب، پس خوی جاهلی اینچنین بود که فرزندکُشی در سه طایفه از آیات مطرح شد، آنگاه تضییع حقّ مالی فرزند به طریق اُولیٰ، خوردنِ مال یتیم، یتیم را وارث ندانستن و مانند آن به طریق اُولیٰ، وقتی فرزند، حقّ حیات ندارد، خب حقّ بهرهبرداری از مال هم به طریق اُولیٰ ندارد. این اجمالی از فضای حجاز؛ مکه مصون بود به عنایت الهی و گروه اندکی هم پیروان دین حنیف بودند که از اینها کاری ساخته نبود.
وضعیت حاکم بر اطراف حجاز در عصر بعثت
اما بیرونِ مکه، بیرون مکه را قسمت جنوب به حبشه متّصل بود که آنجا مسیحیت حکومت میکرد، غربش را امپراطوری روم داشت که آن هم نصرانیت بود، شمالش را ایران داشت که مجوسیّت بود، بخشی از داخلهٴ حجاز را هم یهودیها اشغال کرده بودند، اطراف بیرون حجاز را مثل هند را، چین را، مصر را امثال ذلک را بتپرستی اداره میکرد و دینِ غالب بر مردم حجاز هم که بتپرستی بود. مسئله بتپرستی در هند و چین و مصر و داخلهٴ حجاز که رواج داشت گروهی در داخلهٴ حجاز ولو کم یهودی بودند، امپراطوری روم مسیحی بود؛ اما مسیحیّتی که مثل امروز شما میبینید؛ مسیحیّت آمریکایی. یهودیّتی هم که داشت همان یهودیّت آمریکایی امروز بود، مجوسیّتی هم که در ایران بود مجوسیّت شاهنشاهی بود. نشانهاش این است که شما هر عالِم دینی را که پیدا میکردید، بالأخره به دستگاه مسیحیت در روم یا شاهنشاهی در ایران وابسته بود، اینها در دلهای مردم به وسیلهٴ حضور علما در دستگاه امپراطوریها حکومت میکردند، بر ابدان مردم هم به وسیلهٴ صوت و سیف حکومت میکردند.
عصاره وضعیت حاکم بر حجاز در عصر جاهلیت
این عصارهٴ جهان آن روز، لذا قرآن کریم دوتا آیه مستقیماً در این زمینه دارد: یکی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند؛ یکی به مردم. به پیغمبر در سورهٴ «انعام» میفرماید: ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یعنی تو اگر بخواهی از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی آنها تو را گمراه میکنند. آیه 116 سورهٴ «انعام» این است ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ چون اکثر مردم روی زمین، همین است که بررسی شد. اقلّش که همان پیروان دین حنیف بودند، اینها که محکوم بودند، اکثری اینچنین بودند. در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» خطاب به مردم کرد در آیه هفت فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ در بین شما پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سر میبرد که اگر بسیاری از پیشنهادهای شما را بپذیرد شما به زحمت و هلاکت میافتید، هم به پیغمبر فرمود اکثری در ضلالتاند هم به مردم فرمود توقّع نداشته باشید پیغمبر پیشنهادهای شما را بپذیرد، زیرا چیزی که قابل پیروی و پذیرش باشد در عصر آن روز نبود، این وضع بود. در این فضا قرآن که نازل شد، چندتا پیام کلیدی آورد بعد چندین دستورات جزئی.
پیامهای کلیدی قرآن در فضای حاکم بر حجاز
پیام کلیدی به عنوان شعار در سخنرانیها، در نامهها، در مناظرهها، محاورهها، احتجاجها مطرح بود. آن پیام کلیدی، یکی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که آیه 64 سورهٴ «آلعمران» ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ گرچه کشورهای کوچک زیاد؛ بودند اما کشورهای حاکم، همین دو بلوک عظیم ایران و روم بود. به قدری این دو بلوک، رسمیت داشتند که جنگ رسمی بین ایران و روم که اتفاق افتاد، دیگر لازم نبود بگویند ایران شکست داد و روم شکست خورد، همین که گفته بشود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ معلوم میشود که چه کسی برنده شد، اصلاً احتیاج نداشت که بگویند ایران فاتح شد. مثل آن روزی که دوتا ابرقدرت بودند که دوّمی هم امیدواریم مثل اوّلی به سقوط گراییده بشود، اگر آن روز میگفتند آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد، اگر میگفتند شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد، دیگر آنقدر قدرت، قوی بود که لازم نبود آدم آن مقابل را بگوید، قدرت حاکم بر دنیای آن روز شاهنشاهی ایران مجوسی و امپراطوری روم مسیحی بود، لذا فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ یعنی «غَلبت ایران»، ﴿وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ دوتا هیأت حاکمه بودند که اینها هم علما را به دربار جذب کرده بودند و شده مسیحیتِ امپراطوری، شده مجوسیت شاهنشاهی. در این فضا پیام کلیدی و حُکم کلیدی قرآن یکی همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است، یکی همان آیه معروف سورهٴ «حجرات» که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾2 از بَس این دوتا آیه نورانی گفته شد و نوشته شد که آن عظمت و جلال خود را، مثل اینکه در نزد ما حفظ نمیکند، آن روز در این فضا نوترین و تازهترین سخن همین حرفها بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- فرهنگ عمومی حاکم بر جهان در عصر نزول؛
- جغرافیای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر حجاز؛
- عصاره وضعیت حاکم بر حجاز در عصر جاهلیت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
بررسی وضعیت جهان در عصر بعثت
چون بسیاری از حقوق مالی و مدنی و مانند آن در این سوره مطرح شد، لذا فصولی در ذیل این مقطع اول سوره طرح شد که فصل دومش بررسی وضع جهان در عصر بعثت بود. این بررسی، به چند قسمت خلاصه میشد. بخشی مربوط به خود حجاز است، بخشی مربوط به همسایههای حجاز است، بخشی هم به کشورهای دوردست این از نظر تقسیم اقلیمی و جغرافیایی و همچنین بخشی مربوط به فرهنگ عمومی است، فرهنگ به معنای سواد داشتن، بخشی هم مربوط به عقل و جهل است یعنی اخلاق و عمل کردن، بخشی هم مربوط به مسائل جغرافیایی است از نظر جوّ نامساعد داشتن حجاز و مانند آن، بخشی هم مربوط به مسائل اقتصادی است البته در حجاز، بخش دیگرش مربوط به مسائل بهداشتی است البته در حجاز، بخش دیگر هم مربوط به مسئله دینی است، اعمّ از حجاز و غیرحجاز، این هم یک سلسله.
قسمت سوم نقش علمای مذاهب است در دستگاههای حکومت. بخش چهارم، آن گروه وارسته و اندکی بودند که تابع دین ِابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و جزء پیروان انبیای ابراهیمی بودند.
قسمت مهمّ این مسائل را قرآن اشاره میکند و در نهجالبلاغه هم به این خطوط کلی اشاره شده است. البته بخش تفصیلیاش به عهدهٴ تاریخ است. در این فضا، قرآن نازل شد. قرآن با نازل شدنش چندتا حرف کلیدی و اصلی زد که این حرفها شعار مسلمین بود، خواه در سخنرانیهای داخلی، خواه در خطابههای خارجی، خواه در نامههای رسمی که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای امپراطوریهای آن روز مینوشتند. آن آیات کلیدی را قرآن ذکر میکند، بعد خویِ جاهلیِ مردم حجاز را هم تشریح میکند که اینها چه میکردند. وقتی خوی جاهلی مردم حجاز و مانند آن را تشریح کرد، آنگاه اینها را تقبیح کرد و تکرارش را نهی کرد و راهحل را ارائه داد، کمکم یک مدینه فاضلهای و یک امت عالم و عاقلهای ساخت.
فرهنگ عمومی حاکم بر جهان در عصر نزول
اما آنچه دربارهٴ فرهنگ عمومی بود قرآن از مردم حجاز و مانند آن به اُمّیین یاد میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ که این هم به نوبهٴ خود یک معجزه است. اگر رهبری از بین مردم آگاه برخیزد، گرچه معجزه است اگر رهبرِ الهی باشد ولی آنچنان شگفتانگیز نیست. ولی اگر در بین امّیین و مردم ناآگاه، یک رهبر الهی برخیزد که همه را به آگاهی خود جذب بکند، این اعجازش شگفتانگیزتر است ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾؛ در بین درسنخواندهها یک ناخوانا و نانویسایی را به عنوان پیغمبر برگزید، لذا در کریمهای که تحدّی کرد، فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾2 گفتند این بیان اعجاز قرآن است از دو جهت: یکی اینکه کتابی مانند قرآن بیاورید؛ دوم اینکه آن آورنده هم مثل آورندهٴ قرآن اُمّی باشد که ضمیر ﴿مِن مِثْلِهِ﴾ به آن عبد برگردد «وإن کنتم فی ریبٍ مما نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة جائیة من مثل» این عبد؛ یعنی در بین شما هم یک اُمّی پیدا بشود مثل قرآن بیاورد که این اعجاز روی اعجاز است. گرچه در سورهٴ «اسراء» تحدّی جهانی دارد که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ ؛ اگر همه مردم روی زمین و همچنین جنّیان، مخصوصاً محقّقان و علمای و دانشمندانشان مظاهره کنند، پشتیبان یکدیگر باشند تا بتوانند مثل این کتاب بیاورند، مقدورشان نیست. ولی نه تنها اصل این کتاب معجزه است، ظهور یک خلیفةالله کامل از بین اُمّیین، معجزهٴ دیگر است. به هر تقدیر آنچه حاکم بر مردم بود بیسوادی بود، لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾2.
رسوبات رسوم جاهلی موجود در گروهی از جامعه
آیه دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که از جاهلیت مردم سخن میگوید. در سورهٴ «آلعمران» آیه 154 اینچنین است ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ عدهای همان رسوبات جاهلیت در اینها هست، فکرشان فکر موحّدانه نیست؛ میگویند ما در برابر دشمن مسلّح چگونه قیام بکنیم این فکر، فکر جاهلیت است. اگر اسلام و دین خداست، میگوید: ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾3 و اگر دینِ الهی است میگوید شما چون مظلومید قیام بکنید، خدا با شماست. پس اینها که میگویند ما توان مبارزه نداریم تفکّرشان محصول همان رسوبات جاهلی است که ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم حُکم اینها را حُکم جاهلی شمرده است؛ آیه پنجاه سورهٴ «مائده» این است ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾؛ اگر چیزی برابر با وحی و عقل نبود، میشود جاهلی. این دو مورد که سخن از جاهلیت آن عصر به میان آمده و در آیه سی وسوّم سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ـ به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب کرد ـ فرمود: ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ جاهلیّت اُولیٰ هر چه است، روش زنان قبل از نزول وحی، همان تبرّج و ظهور بود به ظهور جاهلیت اُولیٰ، جاهلیت ثانیه همانند جاهلیت اُولیٰ، زنها را رها میگذاشتند.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» هم از جاهلیت آن مردم سخن به میان آمد؛ آیه 26 این است ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ پس از نظر علم، اُمّی بودند و از نظر اخلاق، جاهل. چون معمولاً قرآن کریم و همچنین روایات، جهل را در مقابل عقل قرار میدهند، نه در مقابل علم، مکرّر ملاحظه فرمودید که مثلاً در جوامع روایی ما مثل اصول کافی باب علم جداست، بابالعقل والجهل جداست که جهل، در مقابل عقل است نه در مقابل علم. عاقل کسی است که به بهشت میرود عقل «ما عُبِدَ به الرحمن والکتُسِبَ به الجِنان» اگر کسی عاقل بود، اهل بهشت است. اگر کسی نتوانست بهشت کسب بکند و خدا را بنده باشد او اهل جهنم است. آنگاه اهل جهنم دو گروهاند یا باسوادند یا بیسواد. عاقل، بهشت میرود عقل «ما عُبِدَ به الرحمن » است. اهل جهنم دو دستهاند: بعضی عالماند؛ بعضی غیرعالم. عالم را به بهشت وعده ندادند «العلم ما عُبِدَ به الرحمن» نیامده درباره عقل آمده چون عقل، عبارت از آگاهیِ با عمل است؛ آن خواندن و نوشتنی که به عمل نیاید علم است نه عقل، باسواد شدن مقدمه است عمده آن است که انسان، عاقل باشد. پس جاهلیتی که در این چهار سوره از فضای عصر نزول یاد شده است همین است که اینها عاقل نبودند حالا یا بیسواد بودند «کما هو الغالب» یا اگر هم باسواد بودند عمل نمیکردند، این خطوط کلی.
پرسش:...
پاسخ: چون خشیت را در کنار علم ذکر کرد، فرمود آن علم اگر با این عمل باشد علم راستین است، قهراً میشود عاقل.
جغرافیای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر حجاز
خب، پس فرهنگ مردم این بود، عملشان هم آن بود. حکومت اینها هم حکومت ملوکالطوایفی بود؛ بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ نه بر اساس رأیگیری و انتخابات و امثال ذلک، بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾. وضع اقلیمی و جغرافیایی حجاز هم سوزان است، غیر ذیزرع است، لذا کشاورزی و دامداری آنها قوی نیست. مسئله صنعت و معدن و امثال ذلک هم که رواج نداشت، آن فرهنگ هم نبود که از آن منابع خوب استفاده کنند و دامداری را و کشاورزی را تقویت کنند. طرز زیستی و جمعیتی اینها هم بادیهنشینی بود نه شهرنشینی.
خب، سواد نباشد خوی، خوی جاهلیت باشد، از نظر اقلیمی وضع مساعد جغرافیایی نداشته باشند، از نظر اقتصادی در فشار باشند، بادیهنشین هم باشند، پیداست که بهداشتشان، بهداشت ضعیفی است. گرچه مسئله بهداشت به صورت صریح در قرآن نیامده؛ اما در آن خطبه نهجالبلاغه که به آن اشاره میشود آمده. در این فضا، بهترین راه درآمد اینها غارتگری بود و اگر مالی نصیبشان نمیشد که خود را تأمین کنند، شروع میکردند به کُشتن فرزند یا از راه نذر یا ترسِ گرسنگی که این بخشها را قرآن کریم در سه طایفه از آیات ذکر فرمود: یک قسمت برای همان ننگ موهوم جاهلی بود که دخترها را میکُشتند، البته نه همه اینها یک گروه، قسمت دیگر فرزندکشی بود برای ترس از گرسنگی، در این قسمت فرقی بین دختر و پسر نبود، قسمت سوم هم باز برای همان رسوبات جاهلی فرزند را قربانی بت میکردند، در این جهت هم فرقی بین پسر و دختر نبود که از سه راه فرزندکشی بود، پس حکومت اینها حکومت ملوکالطوایفی بود، قانون مدوّنی هم نداشتند برابر همین رسومات عمل میکردند رسومات اینها هم همان رسوبات جاهلی بود، لذا در چند طایفه از آیات مسئلهٴ کُشتن فرزند مطرح شد: یکی در سورهٴ «تکویر» است که فرمود: ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾ این یک. دو قسمت در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که اینها فرزندانشان را میکشتند. در سورهٴ «انعام» آیه 137 این است ﴿وَکَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ﴾؛ بتهایی را که اینها شریک خدا قرار داده بودند وادارشان میکردند که فرزند را بکشند. این ظاهراً درباره قربانی کردن فرزند است تقرباً برای بتها، لذا در همان سورهٴ «انعام» آیه 140 میفرماید: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهَاً بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾.
و اما طایفه سوم، آیاتی است که میگوید فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید که بخشی از آن آیات، در همان سورهٴ «انعام» است؛ آیه 151 که ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ﴾ آنجا که اول برای خودتان میترسید بعد برای بچهها، ضمیر حاضر مقدم بر غایب است ﴿نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ﴾ مشابه این تعبیر، در سورهٴ «اسراء» آمده است که فرزندانتان را نکشید، آیه 31 سورهٴ «اسراء» است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ﴾ آنجا که ترس، اول متوجه فرزند است ضمیر غایب مقدم است، آنجا که ترس، اول متوجه خود آنهاست ضمیر حاضر مقدم است. پس این هم یک قانون بود برای اینها، این هم یک فرهنگ بود و یک رسم بود که اینها همه نشانهٴ جاهلیت آن عصر است.
اقلیت مکانی و اقلیت انسانی موجود در حجاز
در این فضا، وضع حجاز مشخص شد چیست. دوتا اقلیت یکی اقلیت مکانی، یکی اقلیت گروهی در حجاز بودند. اقلیت مکانی، داخلهٴ مکه بود و اقلیت گروهی هم همان افراد اندکی بودند که بر دین حنیف باقی بودند. در داخلهٴ مکه اینها از تهاجم برونمرزی و قتل و غارت مصون بودند؛ اما از ظلمهای درونمرزی مصون نبودند یعنی آن غارتگریهایی که به شهر و دیار حمله میکردند، به مکه حمله نمیکردند به برکت آن بیت و کعبه؛ اما در درون مکه ظلم بود، هیأت حاکمه ستم میکرد، مسرفین و مُترفین ستم میکردند و مانند آن. لذا درباره داخلهٴ مکه سورهٴ مبارکهٴ «قریش» اینچنین تذکر میدهد، میفرماید: ﴿لاِیلاَفِ قُرَیشٍ ٭ إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ ٭ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ قبلش هم سورهٴ مبارکه ٴ «فیل» است که آنها آمدند کعبه را از بین ببرند، در همان سال وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنیا آمده است، به حرمت پیغمبر و به حرمت کعبه، مکه مصون مانده است و اصحاب ابرهه هم گرفتار طیر ابابیل شدند ﴿فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾2 چرا? ﴿لاِیلاَفِ قُرَیشٍ﴾ تا قریش بتواند ﴿رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ﴾ داشته باشد؛ در زمستان به جایی، در تابستان به جایی که هم خصوصیتهای فصلی ایجاب میکند و هم کالای تجاری مساعد باشد. دوتا سفر تجاری داشته باشند بروند خرید کنند بیاورند و در داخله بفروشند که هم معیشت خودشان تأمین بشود هم نیاز مردم مکه، لذا این دوتا نعمت را به مردم مکه مرحمت کرد، فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ که ﴿الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾3 دیگران از نظر اقتصاد، در زحمت بودند، شما به برکت بیت و میلاد پیغمبر در امنیت هستید مصون هستید. دیگران گرفتار غارتزدگیاند، شما به برکت بیت، به برکت وحی، در امنیت هستید. لذا در دو بخش دیگر از قرآن کریم مسئلهٴ مکه را استثنا میکند: یکی در پایان سورهٴ «عنکبوت» است آیه 67 میفرماید: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾؛ مگر نمیبینند که همهجا آشوب است، مکه امن است. هیچ غارتگری نمیتواند به مکه بیاید، چون ﴿وَمَن یُرِدِ فیه بالحادٍ بظلم نُذِقهُ مِن عذاب الیم﴾4 چه بخواهد کعبه را از بین ببرد، چه بخواهد در مکه ناامنی برقرار کند: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾؛ مردم از اطراف مکه اختطاف میشوند، ربوده میشوند، آدمربایی رواج دارد ولی در مکه اینچنین نیست. البته این به برکت دعای وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است که فرمود این را حرم امن قرار بد. آیه 57 سورهٴ «قصص» هم همین مضمون را قرار داد ﴿وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾؛ عدهای بهانه میگرفتند، میگفتند اگر ما به تو ایمان بیاوریم ما را میربایند. در جواب فرمود اینچنین نیست ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ ما مکه را حرم امن قرار دادیم، هم امنیت را تأمین کردیم، هم مسائل اقتصادی را تضمین کردیم که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ جِبایه میشود، جمعآوری میشود. این دو جمله که ﴿حَرَماً آمِناً یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ برابر همان دو جمله سورهٴ «قریش» است که ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ .
عنایت خداوند و امنیت مکه در عصر جاهلی
پرسش:...
پاسخ: بله، بیت، بیت، بیت جز معدن وحی چیز دیگر نیست. وجود مبارک پیغمبر وقتی که در مکه زندگی میکرد کعبه بود ولی ذات اقدس الهی به احترام پیغمبر به مکه قسم نمیخورد، فرمود: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾2 این بیت یک وقت مرکز بتها بود دیگر، بتکده بود. وقتی پیغمبر به دنیا آمده است از آن روز به بعد بنا شد اعجاز ظهور بکند، لذا پیغمبر اگر از مکه رخت بربندد، هرگز خدا به مکه قسم نمیخورد. میفرماید: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ وگرنه کعبهای که در دست بتکده است در آن تاریخ کعبه، در اسرار حج ملاحظه فرمودید این کعبه به دست همان سران قریش و صنادید مکه بود. تولیت کعبه با یک خیک شراب، خرید و فروش میشد برای کعبه چنین روزگار گذشت. و اسلام آمده است همه اینها را احیا کرده این جریان ابوغبشان همین است دیگر. این مستانه کلیدداری کعبه را در برابر یک مشک شراب فروخت ، آنوقت این کعبه که جای قسم ندارد که، جای امنیت نیست. وقتی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنیا آمد که حالا میخواهد نظام عوض بشود، از آن به بعد دیگر ﴿ومن یُرِد بالحادٍ بظلمٍ نُذِقهُ مِن عذاب الیم﴾2 کلّ اوضاع عوض شده است، این میشود به برکت وحی دیگر.
پرسش:...
خب، پس خوی جاهلی اینچنین بود که فرزندکُشی در سه طایفه از آیات مطرح شد، آنگاه تضییع حقّ مالی فرزند به طریق اُولیٰ، خوردنِ مال یتیم، یتیم را وارث ندانستن و مانند آن به طریق اُولیٰ، وقتی فرزند، حقّ حیات ندارد، خب حقّ بهرهبرداری از مال هم به طریق اُولیٰ ندارد. این اجمالی از فضای حجاز؛ مکه مصون بود به عنایت الهی و گروه اندکی هم پیروان دین حنیف بودند که از اینها کاری ساخته نبود.
وضعیت حاکم بر اطراف حجاز در عصر بعثت
اما بیرونِ مکه، بیرون مکه را قسمت جنوب به حبشه متّصل بود که آنجا مسیحیت حکومت میکرد، غربش را امپراطوری روم داشت که آن هم نصرانیت بود، شمالش را ایران داشت که مجوسیّت بود، بخشی از داخلهٴ حجاز را هم یهودیها اشغال کرده بودند، اطراف بیرون حجاز را مثل هند را، چین را، مصر را امثال ذلک را بتپرستی اداره میکرد و دینِ غالب بر مردم حجاز هم که بتپرستی بود. مسئله بتپرستی در هند و چین و مصر و داخلهٴ حجاز که رواج داشت گروهی در داخلهٴ حجاز ولو کم یهودی بودند، امپراطوری روم مسیحی بود؛ اما مسیحیّتی که مثل امروز شما میبینید؛ مسیحیّت آمریکایی. یهودیّتی هم که داشت همان یهودیّت آمریکایی امروز بود، مجوسیّتی هم که در ایران بود مجوسیّت شاهنشاهی بود. نشانهاش این است که شما هر عالِم دینی را که پیدا میکردید، بالأخره به دستگاه مسیحیت در روم یا شاهنشاهی در ایران وابسته بود، اینها در دلهای مردم به وسیلهٴ حضور علما در دستگاه امپراطوریها حکومت میکردند، بر ابدان مردم هم به وسیلهٴ صوت و سیف حکومت میکردند.
عصاره وضعیت حاکم بر حجاز در عصر جاهلیت
این عصارهٴ جهان آن روز، لذا قرآن کریم دوتا آیه مستقیماً در این زمینه دارد: یکی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند؛ یکی به مردم. به پیغمبر در سورهٴ «انعام» میفرماید: ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یعنی تو اگر بخواهی از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی آنها تو را گمراه میکنند. آیه 116 سورهٴ «انعام» این است ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ چون اکثر مردم روی زمین، همین است که بررسی شد. اقلّش که همان پیروان دین حنیف بودند، اینها که محکوم بودند، اکثری اینچنین بودند. در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» خطاب به مردم کرد در آیه هفت فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ در بین شما پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سر میبرد که اگر بسیاری از پیشنهادهای شما را بپذیرد شما به زحمت و هلاکت میافتید، هم به پیغمبر فرمود اکثری در ضلالتاند هم به مردم فرمود توقّع نداشته باشید پیغمبر پیشنهادهای شما را بپذیرد، زیرا چیزی که قابل پیروی و پذیرش باشد در عصر آن روز نبود، این وضع بود. در این فضا قرآن که نازل شد، چندتا پیام کلیدی آورد بعد چندین دستورات جزئی.
پیامهای کلیدی قرآن در فضای حاکم بر حجاز
پیام کلیدی به عنوان شعار در سخنرانیها، در نامهها، در مناظرهها، محاورهها، احتجاجها مطرح بود. آن پیام کلیدی، یکی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که آیه 64 سورهٴ «آلعمران» ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ گرچه کشورهای کوچک زیاد؛ بودند اما کشورهای حاکم، همین دو بلوک عظیم ایران و روم بود. به قدری این دو بلوک، رسمیت داشتند که جنگ رسمی بین ایران و روم که اتفاق افتاد، دیگر لازم نبود بگویند ایران شکست داد و روم شکست خورد، همین که گفته بشود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ معلوم میشود که چه کسی برنده شد، اصلاً احتیاج نداشت که بگویند ایران فاتح شد. مثل آن روزی که دوتا ابرقدرت بودند که دوّمی هم امیدواریم مثل اوّلی به سقوط گراییده بشود، اگر آن روز میگفتند آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد، اگر میگفتند شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد، دیگر آنقدر قدرت، قوی بود که لازم نبود آدم آن مقابل را بگوید، قدرت حاکم بر دنیای آن روز شاهنشاهی ایران مجوسی و امپراطوری روم مسیحی بود، لذا فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ یعنی «غَلبت ایران»، ﴿وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ دوتا هیأت حاکمه بودند که اینها هم علما را به دربار جذب کرده بودند و شده مسیحیتِ امپراطوری، شده مجوسیت شاهنشاهی. در این فضا پیام کلیدی و حُکم کلیدی قرآن یکی همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است، یکی همان آیه معروف سورهٴ «حجرات» که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾2 از بَس این دوتا آیه نورانی گفته شد و نوشته شد که آن عظمت و جلال خود را، مثل اینکه در نزد ما حفظ نمیکند، آن روز در این فضا نوترین و تازهترین سخن همین حرفها بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است