- 888
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 5 و 6 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 5 و 6 سوره نساء"
- جایگاه مال از نظر قرآن کریم؛
- تجلیل از مال و اهمیت بذل آن درقرآن؛
- امتحان الهی بودن فقر و غنا در بیان امیر المؤمنین (ع).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴿5﴾ وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً ﴿6﴾
تبیین دو عنصر محتوایی و جغرافیایی نزول آیه
چند فصل مربوط به این مقطع سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که هم مضامین این بخش از آیات را روشن میکند و هم فضای آن روز حجاز را تبیین می کند که این سوره در آن فضا نازل شده است، چون بسیاری از مسائل حقوقی و مدنی و مانند آن در این سوره مطرح شده. اگر انسان بداند در جاهلیت نسبت به زن، نسبت به مال، نسبت به همسایه و نسبت به ایتام و نسبت به قبایل ضعیف چه میکردند، آنگاه تأثیر سازندهٴ این بخش از آیات بر او روشنتر میشود.
فصل اول این است که مال، از نظر قرآن کریم دارای چه پایگاهی است. فصل دوم بیان آن است که نظام جاهلی چه نظامی بود.
جایگاه مال از نظر قرآن کریم
منظور از مال، عبارت از نعمت الهی است و اگر بر پول، مال اطلاق میشود برای آن است که یک واحد تبدیل است یعنی مال بالاصاله همان نِعَم الهیاند و پول چون واحد تبدیل است و رابط بین کالاهاست، از این جهت ارزش پیدا کرده. مثلاً میوه یا نان یا آب و مانند آن، اینها نعمت خداست که حیات بشر به اینها بسته است ولی پول چیزی نیست که حیات بشر به او بسته باشد؛ منتها وسیله نقل و انتقال این کالاها و این نِعَم الهی است. مال را به آن معنای واقعی که دارد، قرآن با عظمت و جلال و خیر از او یاد میکند، این مطلب اول.
هرگز مال را تحقیر نکرده، با بدی نام نبرده، با کوچک شمردن یاد نکرده[بلکه] مال را با عظمت ذکر کرده، از مال به عنوان خیر یاد کرده، چیزی را که خدا خیر بداند واقعاً خیر است. نظیر آیهٴ 180 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ﴾ که در ذیل همین آیه کریمه سورهٴ «بقره» روشن شد که مال، چیزی است خوب یعنی نِعَم الهی، خیر است.
تجلیل از مال و اهمیت بذل آن درقرآن
در خیر بودن و تجلیل از مال همین بس که خداوند مال و جان را کنار هم ذکر میکند. انفاق مال را در کنار جهاد جان یاد میکند. در چند آیه قرآن فرمود آنها که با جان و مالشان جهاد میکنند اهل بهشتاند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 95 این است که ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ اگر مال، یک چیز بیارزشی میبود، بذل او در کنار بذل جان قرار نمیگرفت. در بعضی از موارد، بذل مال قبل از بذل نفس یاد شده است، در موارد دیگر بذل جان، قبل از بذل مال یاد شده است. حالا یا از مهم به اهمّ ترقّی میشود یا از اهم به مهم تنزّل میشود، به هر تقدیر، مسئله مال به قدری مهم است که بذل مال فی سبیل الله در کنار بذل جان فی سبیل الله یاد شده. همین آیهٴ 95 سورهٴ «نساء» آن است که ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ چه اینکه در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» آمده است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ خداوند فقط با مؤمنین معامله میکند، از غیر مؤمن چیز نمیخرد، جانِ مؤمن و مالِ مؤمن را میخرد در مقابلش بهشت میدهد که مؤمن، با بذل جان و مال، دین او را یاری کند.
در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هم به عنوان بهترین تجارت، مسئله بذل مال و جان کنار هم یاد شد. آیهٴ ده و یازده سورهٴ «صف» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ﴾. پس از مال، به خیر یاد فرمود، یک و در تعظیم مال هم همین بس که مال را در کنار حیات و جان ذکر کرد، این دو.
بخش دیگر این است که چرا مال محترم است، پس مطلب اول در این فصل این فصلی که مربوط به مسائل نظام مال، در قرآن مطرح است که ما، از نظر قرآن چه پایگاهی دارد، مطلب اول همین بود که به عرض رسید.
تعلیل تجلیل مال در منطق قرآن کریم
مطلب تعلیل مطلب اول است که چرا مال ین همه احترام دارد، چون مال است، محترم است و دست هر که باشد خوب است. مال مثل ایمان است که فی نفسه خیر است و سبب خیر بودن او در چیست? این را در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد، فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ مال، اگر خیر است برای اینکه عامل حیات مردم است. جامعهای که دارای مال است، قدرت قیام دارد [و] روی پای خود میایستد، جامعهای که مال ندارد، فقیر است یعنی ستون فقراتش شکسته است و زمینگیر. پس اگر مال، خیر است مثل آن است که از ستون فقرات به خیر یاد بکنند، چون عامل قیام است. از قدرت به خیر یاد بکنند، برای اینکه عامل قیام است اینهم یک مطلب.
اناطه خیر بودن مال به جریان آن در جامعه
مطلب بعدی آن است که اگر مال، خیر است برابر مطلب اول و اگر خیر بودن مال در این است که این قِوام مردم است و قیام جامعه به این مال است، این نظیر همان که خون باید به همه بدن برسد، باید در همه جا حضور داشته باشد، یک جا انباشته بشود و به جای دیگر نرسد این مال خیر نیست و مال را ذات اقدس الهی برای این منظور خلق نکرده. خون را در بدن آفرید که به همه جا برسد تا تمام اعضا زنده باشند، اگر خون در یک جا بماند و به جای دیگر نرسد، این فایدهٴ خلق خون نیست. این را در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان فرمود، آیهٴ هفت سورهٴ «حشر» این است ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾؛ فرمود در مسائل فِیء و امثال فِیء، آنچه خدا به شما مرحمت کرده است حقوق دیگران را بپردازید، برای اینکه این مال، باید تداول بینالناس باشد، نه ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾ دولت را هم که دولت گفتند برای آن است که تداول میشود؛ از دستی به دست دیگر [و] از قشری به قشر دیگر. اگر در دست شخص یا گروه معیّنی باشد، میشود ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾ یا «محبوسة بید الغنی» این مانند آن است که خون، در یک قسمت بدن حبس بشود یا فقط در یک بخش مخصوصی جریان داشته باشد که بخش دیگر از خون محروم باشد، خب این بدن فلج است. فرمود اینکه خوب است، وقتی خوب است که در همه جا جاری باشد. بدنِ بیخون مُرده است یا خونِ بیحرکت هم عامل حیات نیست. حالا اگر نظام، نظام سرمایهداری بود، نظیر کاپیتال غرب، این ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ است یعنی مال فراوان است؛ اما دست گروهی یعنی این شخص، کالای تجاری مهم دارد به او میفروشد، دومی به سومی، سومی به چهارمی و در یک محور خاصّی این تجارت دور میزند و این سرمایه سنگین هم در دست چند نفر هست [که] فقط تداول میشود ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنهمْ﴾.
این خیر نیست نه مال، بد است، این نظام بد است. اگر کسی نتواند این بدن را معالجه کند و خون را به همه رگهای بدن برساند نه برای آن است که خون، بد است[بلکه] خون رساندن منظم نیست. لذا فرمود مال را ذات اقدس الهی برای همه عامل قیام قرار داد، مبادا طوری بشود که دولت باشد ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾، نظیر سرمایهداری غرب. یا نه، دولت و تداول باشد بین دولتمردان، نظیر سوسیال شرق. در شرق، سرمایه بود گرچه مثل غرب نبود؛ اما فقط دولتسالاری بود؛ در اختیار دولتها بود، مردم جیرهخوار بودند، اجیر بودند، این مالِ فراوان در خزانهٴ دولت بود و «دولة بین الدُوَل» بود یعنی این سرمایهٴ سنگین، در دست دولتمردان قبلی بود، بعد به دولتمردان بعدی، بعد به دولتمردان بعدتر و هکذا تداول میشد. پس هم نظام سرمایهداری غرب و هم نظام سوسیال شرق، هر دو مثل خونِ بسته است و هر دو نظام شرّ است.
پس اگر قرآن کریم از مال به عظمت یاد کرده است، مثل آن است که از خونِ بدن با عظمت یاد بکند. عمده در تنظیم و هدایت خون باید جستجو کرد که چگونه خون میرسد، پس فرمود: ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ .
پرسش:...
لزوم رعایت اقتصاد در جریان مالی جامعه
مطلب دیگر در همین فصل اول آن است که چیزی که به نظم این مال، آسیب میرساند یا تندش بکند یا کُندش، ممنوع است. همان طوری که چیزی که به نظمِ حرکت خون در عروق، آسیب برساند حالا یا سریع بکند یا بطیء بکند، به هر دو حال بد است، اگر چیزی به نظم جریان مال آسیب برساند؛ این را کُند بکند یا تُند بکند بد است. از جایی که کُند میکند، به عنوان بُخل یاد شده است، به عنوان کَنز یاد شده است. جایی که تند بکند به عنوان اسراف یاد شده است، به عنوان تبذیر یاد شده است، هر دو را منع کرده ولو کم، ولو کم. الآن این خونی که در آن رگهای بزرگ جاری است، بیش از خونی است که در این مویرگها جاری است ولی نظم هر کدام از این مسیرها باید مشخص باشد. آن مویرگ که خیلی کم از خون ارتزاق میکند، همان کم هم که دارد باید منظم باشد، نه تند نه کُند. آنکه خونِ بیشتری دارد باید با نظم استفاده کند نه کند و نه تند. آن کُندش به عنوان اکتناز و بُخل ممنوع شده، آن تندش به عنوان اسراف و تبذیر نهی شده.
دربارهٴ بُخل قبلاً هم بحث شد، سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» کسانی که بخل میورزیدند؛ مال را حبس میکردند و حقوق مستحقّان را نمیپرداختند، اینچنین در آیهٴ 180 سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ﴾ خب، مالدوستی شرّ است مال چیز بسیار خوبی است، مثل اینکه خوندوستی چیز بسیار بدی است؛ اما خون چیز بسیار خوبی است. یکی از رگهای بدن بگوید من این خون را دوست دارم باید نزد من باشد، به رگهای دیگر نرسد. خب، این چیز بدی است دیگر. مالدوستی خیلی بد است و مال، بسیار چیز خوبی است، برای اینکه مال یعنی میوه، مال یعنی آب، مال یعنی نان، نه نان بد است نه میوه نه آب. اما زیدِ مالدوست که بگوید همهاش نزد من باشد، این بد است. پس مال، خیر است، مالدوستی شرّ ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آب خیر است، میوه خیر است، نان خیر است، هوا خیر است، اینها روزیِ مردم است. نمیشود گفت که هوا فینفسه نه بد است نه خوب. آب فینفسه نه بد است نه خوب. میوه، فینفسه نه بد است نه خوب، اینچنین نیست. اینها ارزاق الهی، نِعَم الهی، آیات الهیاند و خیر هستند، مثل خون در بدن چیز بسیار خوبی است، کسی نمیتواند بگوید خون فینفسه نه بد است نه خوب؛ اما استفادهٴ بیجای از این البته بد است، استفادهٴ نابجای از این بد است. خب، استفادهٴ نابجا یا این حرکت را کُند میکند، مثل بخل که میگوید نزد من باید باشد به جای دیگر نرسد. فرمود اینها که بخل میورزند فکر نکنند که کار خوبی است ﴿هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ اینهمان طوق لعنت، طوق لعنت که میگویند از همین است. همین بخل، نه آن مال. خودِ بخل، طوق لعنتی است که گردنگیر اینها میشود.
نهی از اکتناز و تهدید مکتنزین
خب، پس اگر کسی این مال را یکجا بخواهد جمع بکند و نگذارد به دیگران برسد، این بخل است و بد. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» از این کار به عنوان اکتناز یاد کرده است: هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾2 خب، پس اگر کسی این مال را کَنز بکند و ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾3 بکند و نگذارد به همگان سرایت بکند، به همین تهدید مبتلاست که ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا﴾4، <کَیّ> یعنی داغ کردن. در همان خطبههای نهجالبلاغه در آخر یکی از این خُطَب هست که اگر نصایح، اثر نکرد من <کَیّ> میکنم <کَیّ> یعنی داغ میکنم، فرمود: «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ»5 این مَثلی است. قبلاً اینچنین بود، حالا هم همین طور است، حالا قطع میکنند، جرّاحی میکنند، عضو را میگیرند، قبلاً داغ میکردند بالأخره. اگر داروها نوشیدنی، خوراکی اثر نکرد، آن وقت داغ میکنند «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ».
این در کند کردن سیر مال، اما در تند کردن یعنی بیجا صرف کردن که از او به اسراف و تبذیر یاد میشود، آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» شاهد خوبی است. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 26 به بعد اینچنین است ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً﴾ بِده تبذیر نکن، تند نکن، بیجا مصرف نکن، چرا? چون ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾.
بیان قرآن کریم در تشخیص خیر یا شرّ بودن مال
بخش دیگر از مطالب این فصل اول آن است که قرآن، برای اینکه کسی مغالطه نکند[و] بین شرّ و خیر تشخیص و تمییز بدهد، میفرماید مال چیز بسیار خوبی است؛ اما دوستیِ مال، بد است، مواظب باشید که اشتباه نکنید! شما باید اینجا قرار داشته باشید، هر چه که سهم شماست به شما برسد.
در قرآن کریم میفرماید اینها چیز خوبی است، مثل اینکه نهر آب چیز بسیار خوبی است؛ اما شما نیایید جلویش را سَد نکنید، بگذارید به سایر تشنهها هم برسد. این همه اراضی تشنه باید بالأخره سیراب بشوند دیگر، شما حالا سَد کردید، جلوی آب را گرفتید چقدر از آب استفاده میکنید. اگر این آب، روان باشد چقدر استفاده میکنید و اگر جلویش را ببندید، چقدر استفاده میکنید. اگر روان باشد به اندازه خودت استفاده میکنی، دیگران هم از عطش نمیمیرند. اگر جلویش را بستی، به اندازه خودت استفاده میکنی نه بیشتر ولی دیگران را از بین بردی. لذا در سورهٴ «فجر» و همچنین در سورهٴ «عادیات» این هر دو را از هم جدا کرده و مذمّت کرده. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» از آیات پانزده به بعد میفرماید آنچه به دست شما میرسید بلاست یعنی امتحان است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾؛ فرمود خداوند بعضیها را با ثروت و توانگری امتحان میکند، این مبتلا به ثروت است، بعضیها را به فقر میآزماید، این مبتلا به فقر است. بعضیها را سلامت میدهد، اینها مبتلا به سلامتاند، بعضیها بیمار میشوند، مبتلا به مرضاند. هر چه در جهان به سر آدم میآید ابتلاست، هیچ فرقی بین سالم و مریض نیست، هم سالم، مبتلا به سلامت است، هم بیمار، مبتلا به مرض است. مبتلا یعنی ممتحن. فرمود: ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست، ما اگر به کسی مال دادیم او را احترام نکردیم، اگر مال را از کسی گرفتیم او را تحقیر نکردیم، هر دو امتحان است و شما مشکل کارتان این است آن مشکل این است که ﴿کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ٭ وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ ٭ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً ٭ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ این آیه در سیاق مذمّت است <جَمّ> یعنی انبوه، شما زیاد مال را دوست دارید، نه مالِ زیاد را. این زیاد دوست داشتن، کمکم به اکتناز و مانند آن میکِشاند. مال را دوست داشته باشید؛ اما به حدّ معقول. یکی از رگها بگوید من خیلی به خون علاقه مندم خب، همه رگها همین حرف را دارند دیگر. این علاقهٴ زیاد به مال، چیز بسیار بدی است این ﴿بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ﴾ است ﴿وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ﴾ است ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ همهاش بد است.
<جَمّ> یعنی انبوه؛ زیاد دوست داشتن ولو آدم مالش کم باشد؛ اما به این مال کم زیاد دل بسته است. مثل آن مویرگی که سهمش از خون کم است؛ اما خیلی به همین سهم کم، دل بسته است، نمیگذارد به جای دیگر برسد، این بد است. به همین معنا در سورهٴ مبارکهٴ «عادیات» انسان را مذمّت کرده است.
معقول بودن میزان حب در قرآن کریم
در سورهٴ مبارکهٴ «عادیات» وقتی مذمّت میکند انسان را میفرماید: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ٭ وَإِنَّهُ عَلَی ذلِکَ لَشَهِیدٌ ٭ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ﴾ خب، حبّ خیر باید معقول باشد، نه شدید نه ضعیف، یک حدّ متوسطی دارد، چرا این قدر مال را دوست دارید. مثل اینکه بگویند این شخص زیاد به آب علاقهمند است، آب بسیار چیز خوبی است، هوا بسیار چیز خوبی است؛ اما علاقهٴ به آب و هوا هم حدّی دارد دیگر.
فتحصّل که مال، فینفسه خیر است، نعمت حق است یک و سبب خیر بودن او این است که ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است، مثل خون در بدن، این دو و وقتی ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است که ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾2 نباشد، «دولة بین الناس اجمعین» باشد، این سه. چیزی که جلوی این ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ را میگیرد یا تند است یا کند یا بخل است یا اسراف و تبذیر بد است، این چهار و پنج و در خیر بودن مال هم، همان فضایل یاد شده است.
امتحان الهی بودن فقر و غنا در بیان حضرت امیر(ع)
اما مطلب دیگر که بخش پایانی سخن است این است که این همه سخن که دربارهٴ مال هست، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید ـ البته اینهم مأخوذ از آیه است ـ مبادا خیال کنید کسی که مال دارد آدم خوبی است، کسی که مال ندارد آدم بدی است، اینها امتحان خداست؛ نه داشتن شرف است و نه نداشتن ننگ است. اینکه میبینید دست عدهای یا به جیب زید است یا به کیف عمرو، اینکه خیلیها در برابر اغنیا متواضعتر از دیگراناند، البته هر کسی اگر مسلمان باشد محترم هست؛ اما آن بینش توحیدی در همه نیست.
اقامه برهان بر نقص یاکمال بودن فقر و غنا
حضرت در خطبهٴ 160 برهان اقامه میکند این از آن خطبههای گرچه اول تا آخر و آخر تا اول نهجالبلاغه نور است؛ اما بعضی از فرازهایش نورٌ علی نور است. این خبطهٴ 160 برهان اقامه میکند که سیرهٴ انبیا را ذکر میکند که اینها با سادهزیستی به سر میبردند و در حدّ اوساط مردم زندگی میکردند. از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شروع میکند، بعد به جریان حضرت موسی میرسد، میفرماید: «وَ إِنَْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ» دومیاش موسای کلیم است، بعد میفرماید: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ» سومیاش داود پیامبر است، داود به عنوان رهبر انقلاب مطرح است در قرآن دیگر، که ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ بعد به او خدا قدرت داد، مُلک داد بعد از تثلیث، تربیع است، فرمود: «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ» بعد دوباره درباره سیره رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) شروع میکند، بعد آنگاه برهان عقلی اقامه میکند. فرمود برابر این سیره، اینها نداشتند و با فقر زندگی میکردند. شما باید یکی از این دوتا حرف را بزنید یا باید بگویید داشتن کمال است، یا کمال نیست این امر، دایر بین نفی و اثبات است، از این دو طرف که بیرون نیست «إمّا أن یکون وجدان المال کمالاً أو لا» این از نقضین بیرون است. فرمود اگر داشتن، کمال باشد یک تالی فاسدی دارد که شما هرگز او را نمیپذیرید و آن این است که باید بپذیرید که ذات اقدس الهی بهترین انسانهای عالم را به این کمال نرساند. کسی میتواند بگوید پیغمبر کامل نبود، بعد از اینکه جریان موسی و عیسی و رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را شمرد فرمود اینها نداشتند? با گرسنگی زندگی کردند? فرمود شما جرأت دارید بگویید که داشتن، کمال است. اگر داشتن، کمال باشد پس این کمال را به انسانهای کامل خدا نداد اینها از این جهت ناقصاند. ناچارید آن فتوا را بپذیرید که داشتن، کمال نیست. فرمود: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) مَا یَدُلُّکَ عَلَی مَسَاوِیءٍ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» اینجا از همان براهین عقلی نهجالبلاغه است. فرمود صاحبنظری با دلیل عقلی نظریه بدهد این نظر، نگاه با چشم نیست همان نظریه است «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» ببینید کدام یک از دو طرف را میپذیرید «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ!»؛ خدا پیغمبرش را با این کار، اکرام کرد یا اهانت کرد? «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ» اگر کسی بگوید ـ معاذ الله ـ داشتن ثروت، کمال است و خداوند این کمال را به پیغمبر نداد و معذلک او را تحقیر کرد و اهانت کرد، اگر این باشد «فَقَدْ کَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ» حالا این فرهنگ اگر در ما زنده باشد، هرگز اغنیا را با چشم تکریم نمیبینیم، البته آنها مسلماناند، انساناند مثل دیگراناند؛ اما دیگر کسی این طور نمیاندیشد.
فرمود: «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ فَلْیَعْلَمْ» اگر کسی معتقد بود که سادهزیستن کرامت است، پس باید به لازمش هم ملتزم باشد «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَتَأَسَّی مُتَأَسِّ بِنَبِیِّهِ» علیهم السلام.
«و الحمد لله رب العالمین»
- جایگاه مال از نظر قرآن کریم؛
- تجلیل از مال و اهمیت بذل آن درقرآن؛
- امتحان الهی بودن فقر و غنا در بیان امیر المؤمنین (ع).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴿5﴾ وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً ﴿6﴾
تبیین دو عنصر محتوایی و جغرافیایی نزول آیه
چند فصل مربوط به این مقطع سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که هم مضامین این بخش از آیات را روشن میکند و هم فضای آن روز حجاز را تبیین می کند که این سوره در آن فضا نازل شده است، چون بسیاری از مسائل حقوقی و مدنی و مانند آن در این سوره مطرح شده. اگر انسان بداند در جاهلیت نسبت به زن، نسبت به مال، نسبت به همسایه و نسبت به ایتام و نسبت به قبایل ضعیف چه میکردند، آنگاه تأثیر سازندهٴ این بخش از آیات بر او روشنتر میشود.
فصل اول این است که مال، از نظر قرآن کریم دارای چه پایگاهی است. فصل دوم بیان آن است که نظام جاهلی چه نظامی بود.
جایگاه مال از نظر قرآن کریم
منظور از مال، عبارت از نعمت الهی است و اگر بر پول، مال اطلاق میشود برای آن است که یک واحد تبدیل است یعنی مال بالاصاله همان نِعَم الهیاند و پول چون واحد تبدیل است و رابط بین کالاهاست، از این جهت ارزش پیدا کرده. مثلاً میوه یا نان یا آب و مانند آن، اینها نعمت خداست که حیات بشر به اینها بسته است ولی پول چیزی نیست که حیات بشر به او بسته باشد؛ منتها وسیله نقل و انتقال این کالاها و این نِعَم الهی است. مال را به آن معنای واقعی که دارد، قرآن با عظمت و جلال و خیر از او یاد میکند، این مطلب اول.
هرگز مال را تحقیر نکرده، با بدی نام نبرده، با کوچک شمردن یاد نکرده[بلکه] مال را با عظمت ذکر کرده، از مال به عنوان خیر یاد کرده، چیزی را که خدا خیر بداند واقعاً خیر است. نظیر آیهٴ 180 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ﴾ که در ذیل همین آیه کریمه سورهٴ «بقره» روشن شد که مال، چیزی است خوب یعنی نِعَم الهی، خیر است.
تجلیل از مال و اهمیت بذل آن درقرآن
در خیر بودن و تجلیل از مال همین بس که خداوند مال و جان را کنار هم ذکر میکند. انفاق مال را در کنار جهاد جان یاد میکند. در چند آیه قرآن فرمود آنها که با جان و مالشان جهاد میکنند اهل بهشتاند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 95 این است که ﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ اگر مال، یک چیز بیارزشی میبود، بذل او در کنار بذل جان قرار نمیگرفت. در بعضی از موارد، بذل مال قبل از بذل نفس یاد شده است، در موارد دیگر بذل جان، قبل از بذل مال یاد شده است. حالا یا از مهم به اهمّ ترقّی میشود یا از اهم به مهم تنزّل میشود، به هر تقدیر، مسئله مال به قدری مهم است که بذل مال فی سبیل الله در کنار بذل جان فی سبیل الله یاد شده. همین آیهٴ 95 سورهٴ «نساء» آن است که ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ چه اینکه در آیهٴ 111 سورهٴ «توبه» آمده است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ خداوند فقط با مؤمنین معامله میکند، از غیر مؤمن چیز نمیخرد، جانِ مؤمن و مالِ مؤمن را میخرد در مقابلش بهشت میدهد که مؤمن، با بذل جان و مال، دین او را یاری کند.
در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هم به عنوان بهترین تجارت، مسئله بذل مال و جان کنار هم یاد شد. آیهٴ ده و یازده سورهٴ «صف» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ﴾. پس از مال، به خیر یاد فرمود، یک و در تعظیم مال هم همین بس که مال را در کنار حیات و جان ذکر کرد، این دو.
بخش دیگر این است که چرا مال محترم است، پس مطلب اول در این فصل این فصلی که مربوط به مسائل نظام مال، در قرآن مطرح است که ما، از نظر قرآن چه پایگاهی دارد، مطلب اول همین بود که به عرض رسید.
تعلیل تجلیل مال در منطق قرآن کریم
مطلب تعلیل مطلب اول است که چرا مال ین همه احترام دارد، چون مال است، محترم است و دست هر که باشد خوب است. مال مثل ایمان است که فی نفسه خیر است و سبب خیر بودن او در چیست? این را در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد، فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ مال، اگر خیر است برای اینکه عامل حیات مردم است. جامعهای که دارای مال است، قدرت قیام دارد [و] روی پای خود میایستد، جامعهای که مال ندارد، فقیر است یعنی ستون فقراتش شکسته است و زمینگیر. پس اگر مال، خیر است مثل آن است که از ستون فقرات به خیر یاد بکنند، چون عامل قیام است. از قدرت به خیر یاد بکنند، برای اینکه عامل قیام است اینهم یک مطلب.
اناطه خیر بودن مال به جریان آن در جامعه
مطلب بعدی آن است که اگر مال، خیر است برابر مطلب اول و اگر خیر بودن مال در این است که این قِوام مردم است و قیام جامعه به این مال است، این نظیر همان که خون باید به همه بدن برسد، باید در همه جا حضور داشته باشد، یک جا انباشته بشود و به جای دیگر نرسد این مال خیر نیست و مال را ذات اقدس الهی برای این منظور خلق نکرده. خون را در بدن آفرید که به همه جا برسد تا تمام اعضا زنده باشند، اگر خون در یک جا بماند و به جای دیگر نرسد، این فایدهٴ خلق خون نیست. این را در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان فرمود، آیهٴ هفت سورهٴ «حشر» این است ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾؛ فرمود در مسائل فِیء و امثال فِیء، آنچه خدا به شما مرحمت کرده است حقوق دیگران را بپردازید، برای اینکه این مال، باید تداول بینالناس باشد، نه ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾ دولت را هم که دولت گفتند برای آن است که تداول میشود؛ از دستی به دست دیگر [و] از قشری به قشر دیگر. اگر در دست شخص یا گروه معیّنی باشد، میشود ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾ یا «محبوسة بید الغنی» این مانند آن است که خون، در یک قسمت بدن حبس بشود یا فقط در یک بخش مخصوصی جریان داشته باشد که بخش دیگر از خون محروم باشد، خب این بدن فلج است. فرمود اینکه خوب است، وقتی خوب است که در همه جا جاری باشد. بدنِ بیخون مُرده است یا خونِ بیحرکت هم عامل حیات نیست. حالا اگر نظام، نظام سرمایهداری بود، نظیر کاپیتال غرب، این ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ است یعنی مال فراوان است؛ اما دست گروهی یعنی این شخص، کالای تجاری مهم دارد به او میفروشد، دومی به سومی، سومی به چهارمی و در یک محور خاصّی این تجارت دور میزند و این سرمایه سنگین هم در دست چند نفر هست [که] فقط تداول میشود ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنهمْ﴾.
این خیر نیست نه مال، بد است، این نظام بد است. اگر کسی نتواند این بدن را معالجه کند و خون را به همه رگهای بدن برساند نه برای آن است که خون، بد است[بلکه] خون رساندن منظم نیست. لذا فرمود مال را ذات اقدس الهی برای همه عامل قیام قرار داد، مبادا طوری بشود که دولت باشد ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾، نظیر سرمایهداری غرب. یا نه، دولت و تداول باشد بین دولتمردان، نظیر سوسیال شرق. در شرق، سرمایه بود گرچه مثل غرب نبود؛ اما فقط دولتسالاری بود؛ در اختیار دولتها بود، مردم جیرهخوار بودند، اجیر بودند، این مالِ فراوان در خزانهٴ دولت بود و «دولة بین الدُوَل» بود یعنی این سرمایهٴ سنگین، در دست دولتمردان قبلی بود، بعد به دولتمردان بعدی، بعد به دولتمردان بعدتر و هکذا تداول میشد. پس هم نظام سرمایهداری غرب و هم نظام سوسیال شرق، هر دو مثل خونِ بسته است و هر دو نظام شرّ است.
پس اگر قرآن کریم از مال به عظمت یاد کرده است، مثل آن است که از خونِ بدن با عظمت یاد بکند. عمده در تنظیم و هدایت خون باید جستجو کرد که چگونه خون میرسد، پس فرمود: ﴿کَیْ لاَ یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ﴾ .
پرسش:...
لزوم رعایت اقتصاد در جریان مالی جامعه
مطلب دیگر در همین فصل اول آن است که چیزی که به نظم این مال، آسیب میرساند یا تندش بکند یا کُندش، ممنوع است. همان طوری که چیزی که به نظمِ حرکت خون در عروق، آسیب برساند حالا یا سریع بکند یا بطیء بکند، به هر دو حال بد است، اگر چیزی به نظم جریان مال آسیب برساند؛ این را کُند بکند یا تُند بکند بد است. از جایی که کُند میکند، به عنوان بُخل یاد شده است، به عنوان کَنز یاد شده است. جایی که تند بکند به عنوان اسراف یاد شده است، به عنوان تبذیر یاد شده است، هر دو را منع کرده ولو کم، ولو کم. الآن این خونی که در آن رگهای بزرگ جاری است، بیش از خونی است که در این مویرگها جاری است ولی نظم هر کدام از این مسیرها باید مشخص باشد. آن مویرگ که خیلی کم از خون ارتزاق میکند، همان کم هم که دارد باید منظم باشد، نه تند نه کُند. آنکه خونِ بیشتری دارد باید با نظم استفاده کند نه کند و نه تند. آن کُندش به عنوان اکتناز و بُخل ممنوع شده، آن تندش به عنوان اسراف و تبذیر نهی شده.
دربارهٴ بُخل قبلاً هم بحث شد، سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» کسانی که بخل میورزیدند؛ مال را حبس میکردند و حقوق مستحقّان را نمیپرداختند، اینچنین در آیهٴ 180 سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ﴾ خب، مالدوستی شرّ است مال چیز بسیار خوبی است، مثل اینکه خوندوستی چیز بسیار بدی است؛ اما خون چیز بسیار خوبی است. یکی از رگهای بدن بگوید من این خون را دوست دارم باید نزد من باشد، به رگهای دیگر نرسد. خب، این چیز بدی است دیگر. مالدوستی خیلی بد است و مال، بسیار چیز خوبی است، برای اینکه مال یعنی میوه، مال یعنی آب، مال یعنی نان، نه نان بد است نه میوه نه آب. اما زیدِ مالدوست که بگوید همهاش نزد من باشد، این بد است. پس مال، خیر است، مالدوستی شرّ ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آب خیر است، میوه خیر است، نان خیر است، هوا خیر است، اینها روزیِ مردم است. نمیشود گفت که هوا فینفسه نه بد است نه خوب. آب فینفسه نه بد است نه خوب. میوه، فینفسه نه بد است نه خوب، اینچنین نیست. اینها ارزاق الهی، نِعَم الهی، آیات الهیاند و خیر هستند، مثل خون در بدن چیز بسیار خوبی است، کسی نمیتواند بگوید خون فینفسه نه بد است نه خوب؛ اما استفادهٴ بیجای از این البته بد است، استفادهٴ نابجای از این بد است. خب، استفادهٴ نابجا یا این حرکت را کُند میکند، مثل بخل که میگوید نزد من باید باشد به جای دیگر نرسد. فرمود اینها که بخل میورزند فکر نکنند که کار خوبی است ﴿هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ اینهمان طوق لعنت، طوق لعنت که میگویند از همین است. همین بخل، نه آن مال. خودِ بخل، طوق لعنتی است که گردنگیر اینها میشود.
نهی از اکتناز و تهدید مکتنزین
خب، پس اگر کسی این مال را یکجا بخواهد جمع بکند و نگذارد به دیگران برسد، این بخل است و بد. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» از این کار به عنوان اکتناز یاد کرده است: هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾2 خب، پس اگر کسی این مال را کَنز بکند و ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾3 بکند و نگذارد به همگان سرایت بکند، به همین تهدید مبتلاست که ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا﴾4، <کَیّ> یعنی داغ کردن. در همان خطبههای نهجالبلاغه در آخر یکی از این خُطَب هست که اگر نصایح، اثر نکرد من <کَیّ> میکنم <کَیّ> یعنی داغ میکنم، فرمود: «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ»5 این مَثلی است. قبلاً اینچنین بود، حالا هم همین طور است، حالا قطع میکنند، جرّاحی میکنند، عضو را میگیرند، قبلاً داغ میکردند بالأخره. اگر داروها نوشیدنی، خوراکی اثر نکرد، آن وقت داغ میکنند «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ».
این در کند کردن سیر مال، اما در تند کردن یعنی بیجا صرف کردن که از او به اسراف و تبذیر یاد میشود، آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» شاهد خوبی است. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 26 به بعد اینچنین است ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً﴾ بِده تبذیر نکن، تند نکن، بیجا مصرف نکن، چرا? چون ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾.
بیان قرآن کریم در تشخیص خیر یا شرّ بودن مال
بخش دیگر از مطالب این فصل اول آن است که قرآن، برای اینکه کسی مغالطه نکند[و] بین شرّ و خیر تشخیص و تمییز بدهد، میفرماید مال چیز بسیار خوبی است؛ اما دوستیِ مال، بد است، مواظب باشید که اشتباه نکنید! شما باید اینجا قرار داشته باشید، هر چه که سهم شماست به شما برسد.
در قرآن کریم میفرماید اینها چیز خوبی است، مثل اینکه نهر آب چیز بسیار خوبی است؛ اما شما نیایید جلویش را سَد نکنید، بگذارید به سایر تشنهها هم برسد. این همه اراضی تشنه باید بالأخره سیراب بشوند دیگر، شما حالا سَد کردید، جلوی آب را گرفتید چقدر از آب استفاده میکنید. اگر این آب، روان باشد چقدر استفاده میکنید و اگر جلویش را ببندید، چقدر استفاده میکنید. اگر روان باشد به اندازه خودت استفاده میکنی، دیگران هم از عطش نمیمیرند. اگر جلویش را بستی، به اندازه خودت استفاده میکنی نه بیشتر ولی دیگران را از بین بردی. لذا در سورهٴ «فجر» و همچنین در سورهٴ «عادیات» این هر دو را از هم جدا کرده و مذمّت کرده. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» از آیات پانزده به بعد میفرماید آنچه به دست شما میرسید بلاست یعنی امتحان است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾؛ فرمود خداوند بعضیها را با ثروت و توانگری امتحان میکند، این مبتلا به ثروت است، بعضیها را به فقر میآزماید، این مبتلا به فقر است. بعضیها را سلامت میدهد، اینها مبتلا به سلامتاند، بعضیها بیمار میشوند، مبتلا به مرضاند. هر چه در جهان به سر آدم میآید ابتلاست، هیچ فرقی بین سالم و مریض نیست، هم سالم، مبتلا به سلامت است، هم بیمار، مبتلا به مرض است. مبتلا یعنی ممتحن. فرمود: ﴿کَلَّا﴾ اینچنین نیست، ما اگر به کسی مال دادیم او را احترام نکردیم، اگر مال را از کسی گرفتیم او را تحقیر نکردیم، هر دو امتحان است و شما مشکل کارتان این است آن مشکل این است که ﴿کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ٭ وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ ٭ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً ٭ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ این آیه در سیاق مذمّت است <جَمّ> یعنی انبوه، شما زیاد مال را دوست دارید، نه مالِ زیاد را. این زیاد دوست داشتن، کمکم به اکتناز و مانند آن میکِشاند. مال را دوست داشته باشید؛ اما به حدّ معقول. یکی از رگها بگوید من خیلی به خون علاقه مندم خب، همه رگها همین حرف را دارند دیگر. این علاقهٴ زیاد به مال، چیز بسیار بدی است این ﴿بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ﴾ است ﴿وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ﴾ است ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ همهاش بد است.
<جَمّ> یعنی انبوه؛ زیاد دوست داشتن ولو آدم مالش کم باشد؛ اما به این مال کم زیاد دل بسته است. مثل آن مویرگی که سهمش از خون کم است؛ اما خیلی به همین سهم کم، دل بسته است، نمیگذارد به جای دیگر برسد، این بد است. به همین معنا در سورهٴ مبارکهٴ «عادیات» انسان را مذمّت کرده است.
معقول بودن میزان حب در قرآن کریم
در سورهٴ مبارکهٴ «عادیات» وقتی مذمّت میکند انسان را میفرماید: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ٭ وَإِنَّهُ عَلَی ذلِکَ لَشَهِیدٌ ٭ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ﴾ خب، حبّ خیر باید معقول باشد، نه شدید نه ضعیف، یک حدّ متوسطی دارد، چرا این قدر مال را دوست دارید. مثل اینکه بگویند این شخص زیاد به آب علاقهمند است، آب بسیار چیز خوبی است، هوا بسیار چیز خوبی است؛ اما علاقهٴ به آب و هوا هم حدّی دارد دیگر.
فتحصّل که مال، فینفسه خیر است، نعمت حق است یک و سبب خیر بودن او این است که ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است، مثل خون در بدن، این دو و وقتی ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است که ﴿دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾2 نباشد، «دولة بین الناس اجمعین» باشد، این سه. چیزی که جلوی این ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ را میگیرد یا تند است یا کند یا بخل است یا اسراف و تبذیر بد است، این چهار و پنج و در خیر بودن مال هم، همان فضایل یاد شده است.
امتحان الهی بودن فقر و غنا در بیان حضرت امیر(ع)
اما مطلب دیگر که بخش پایانی سخن است این است که این همه سخن که دربارهٴ مال هست، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید ـ البته اینهم مأخوذ از آیه است ـ مبادا خیال کنید کسی که مال دارد آدم خوبی است، کسی که مال ندارد آدم بدی است، اینها امتحان خداست؛ نه داشتن شرف است و نه نداشتن ننگ است. اینکه میبینید دست عدهای یا به جیب زید است یا به کیف عمرو، اینکه خیلیها در برابر اغنیا متواضعتر از دیگراناند، البته هر کسی اگر مسلمان باشد محترم هست؛ اما آن بینش توحیدی در همه نیست.
اقامه برهان بر نقص یاکمال بودن فقر و غنا
حضرت در خطبهٴ 160 برهان اقامه میکند این از آن خطبههای گرچه اول تا آخر و آخر تا اول نهجالبلاغه نور است؛ اما بعضی از فرازهایش نورٌ علی نور است. این خبطهٴ 160 برهان اقامه میکند که سیرهٴ انبیا را ذکر میکند که اینها با سادهزیستی به سر میبردند و در حدّ اوساط مردم زندگی میکردند. از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شروع میکند، بعد به جریان حضرت موسی میرسد، میفرماید: «وَ إِنَْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ» دومیاش موسای کلیم است، بعد میفرماید: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ» سومیاش داود پیامبر است، داود به عنوان رهبر انقلاب مطرح است در قرآن دیگر، که ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ بعد به او خدا قدرت داد، مُلک داد بعد از تثلیث، تربیع است، فرمود: «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ» بعد دوباره درباره سیره رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) شروع میکند، بعد آنگاه برهان عقلی اقامه میکند. فرمود برابر این سیره، اینها نداشتند و با فقر زندگی میکردند. شما باید یکی از این دوتا حرف را بزنید یا باید بگویید داشتن کمال است، یا کمال نیست این امر، دایر بین نفی و اثبات است، از این دو طرف که بیرون نیست «إمّا أن یکون وجدان المال کمالاً أو لا» این از نقضین بیرون است. فرمود اگر داشتن، کمال باشد یک تالی فاسدی دارد که شما هرگز او را نمیپذیرید و آن این است که باید بپذیرید که ذات اقدس الهی بهترین انسانهای عالم را به این کمال نرساند. کسی میتواند بگوید پیغمبر کامل نبود، بعد از اینکه جریان موسی و عیسی و رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را شمرد فرمود اینها نداشتند? با گرسنگی زندگی کردند? فرمود شما جرأت دارید بگویید که داشتن، کمال است. اگر داشتن، کمال باشد پس این کمال را به انسانهای کامل خدا نداد اینها از این جهت ناقصاند. ناچارید آن فتوا را بپذیرید که داشتن، کمال نیست. فرمود: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) مَا یَدُلُّکَ عَلَی مَسَاوِیءٍ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» اینجا از همان براهین عقلی نهجالبلاغه است. فرمود صاحبنظری با دلیل عقلی نظریه بدهد این نظر، نگاه با چشم نیست همان نظریه است «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» ببینید کدام یک از دو طرف را میپذیرید «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ!»؛ خدا پیغمبرش را با این کار، اکرام کرد یا اهانت کرد? «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ» اگر کسی بگوید ـ معاذ الله ـ داشتن ثروت، کمال است و خداوند این کمال را به پیغمبر نداد و معذلک او را تحقیر کرد و اهانت کرد، اگر این باشد «فَقَدْ کَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ» حالا این فرهنگ اگر در ما زنده باشد، هرگز اغنیا را با چشم تکریم نمیبینیم، البته آنها مسلماناند، انساناند مثل دیگراناند؛ اما دیگر کسی این طور نمیاندیشد.
فرمود: «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ فَلْیَعْلَمْ» اگر کسی معتقد بود که سادهزیستن کرامت است، پس باید به لازمش هم ملتزم باشد «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَتَأَسَّی مُتَأَسِّ بِنَبِیِّهِ» علیهم السلام.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است