display result search
منو
ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان، جلسه سوم

ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان، جلسه سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 48 دقیقه مدت قطعه
  • 167 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان»، جلسه سوم، سال 1396

«الذی خلق الموت والحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا» عرض کردیم خدای متعال ما را در مسیر حرکت به سمت خودش و ارد دار دنیا کرده و در این دنیا مرگ و زندگی توامان آفریده شدند هوالذی خلق الموت والحیات هم مرگ را خدای متعال در این عالم قرار داده و هم حیات را، عالم را اینطور قرار داده، و عالم را به گونه ای این عالم دنیا را خلق کرده که لیبلوکم سراسر او ابتلاست. که اگر ما پای این ابتلاها ایستادیم و درست از عهده برآمدیم این عالم به گونه ای است که می شود در این عالم انسان به جایی برسد که ایکم احسن عملا، احسن عملا انسان بشود. عرض کردیم که نقش این موت و حیات در این امتحانات چیست. اگر عالم دنیا مثل عالم آخرت بود عالم ابتلاء و امتحان نبود. چون عالمی است که ما از یک در وارد می شویم از در دیگر خارج می شویم. خدای متعال هم حیات را قرار داده هم مرگ عالمی است که لحظه به لحظه ما به طرف مرگ خودمان عالم موت و عالم آخرت حرکت می کنیم لذا بستر برای همه امتحانات در عالم اماده است. امتحانات و فتنه های عالم هم عرض کردیم که در یک دسته بندی همینطوری که فرمودند اینها هستند تکالیفی که خدای متعال متوجه ما می کند واجبات محرمات اینها ابتلائات این عالم هستند. و بعد از واجبات و محرمات مستحبات مکروهات این چیزهایی که به ما گفتند انجام بدهید یا ترک بکنید این عالم عالم ابتلاست. ما باید تلاش کنیم که آنچه خدای متعال از ما طلب کرده انجام بدهیم آن چه ما را نهی کرده ترک بکنیم و بعد هم در قدم بعد علاوه بر این تکالیفی که خدای متعال برای ما مقرر کرده یک ابتلاء های خاص و امتحانهای خاصی را هم برای ما فراهم می کند که مکمل راه ماست. و در این ابتلائاتی که خدای متعال قرار می دهد دقیقا به اندازه ظرف وجود انسان هست. کسی را لازم باشد خدای متعال بیمار کند بیمار می کند لازم باشد فقیرش کند فقیر می کند. و این فقر و بیماری دقیقا همان چیزی است که نیاز این انسان هست. ما آدم ها هرکدام با یک نسخه ای درمان می شویم اصلاح می شویم خدای متعال غیر از تکالیفی که متوجه ما کرده که اینها ابتلائات ما در عالم هستند باید مراقبه کنیم یک بسترهای خاصی برای ما متناسب با شخصیت ما فراهم می کند در این صحنه ها ما باید سعی کنیم از عهده این امتحان ها بیرون بیاییم. خدای متعال در یک نقلی می دیدم گاهی اوقات از بنده خودش حالا این تعبیر باید معنا بشود خجالت می کشد به خاطر ابتلائاتی که برای او پیش می آید اورا بیمار می کند فقیر می کند ولی ابا ندارد از این که این بنده را بیمار کند چون لازم است برای رشدش فقیرش کند یک جایی خدایی نکرده یک آبرویی مانع رسیدن به خدا شده خدای متعال این آبرو را از آدم بگیرد بنابراین دومین ابتلائاتی که پیش می اید سختی هایی است که خدایم تعال برای ما رقم می زند و ما باید اینجا هم وارد بشویم و از دل این ابتلائات وقتی بیرون می آییم به خدای متعال نزدیک شده باشیم. در بین اینها یک نکته ای را اشاره کردند از همه مهمتر است این است که ائمه هدات معصومین علیهم السلام آمده اند در عالم دنیا برای این که ما را از این عالم عبور بدهند و ما آلوده به دنیا نشویم شیطان آمده قسم هم خورده که اینها را آلوده به دنیا می کنم نمی گذارم بندگی تورا بکنند. ائمه هدات معصومین هم آمدند که ما را سالم از این دنیا عبور بدهند. برای این که ما را از دنیا عبور بدهند یک ابتلائاتی را ائمه علیهم السلام برای خودشان قرار دادند. قبول کردند یک ابتلائات و امتحاناتی را تحمل کنند که ما از عالم عبور کنیم. گاهی من به ذهنم می آید نسبت نمی دهم تلقی حقیر این است که معصومین علیهم السلام وقتی آمدند وارد دار دنیا شدند و این سختی های دنیا را تحمل می کنند که هیچ کسی به اندازه ائمه علیهم السلام در این عالم مبتلا نیست. ما نمی توانیم بفهمیم عظمت بلای معصوم چی است یک نمونه اش عاشوراست. هیچ کس نمی فهمد غیر از خدا و معصوم، این بلا را برای چی تحمل می کنند برای این که خودشان رشد کنند مقرب به خدا بشوند احتمال دارد ولی گمان حقیر این است نسبت نمی دهم ائمه علیهم السلام مقامشان رفیع تر از این حرفهاست آنها قرب خودشان را به خدای متعال تحصیل کرده اند. این که آمدند در دنیا این ابتلائات را تحمل می کنند برای عبور دادن ما از عالم دنیاست. هر امامی آمده بلای عظیمی را تحمل کرده ما را یک قدم از این عالم عبور بدهد. ببینید واقعا شما تلقی تان این است که مثلا فتنه بنی امیه معاویه و اتباع معاویه اینها مثلا حجاب امیرالمومنین است حضرت می خواهد خودش از این حجاب عبور کند؟ این که حجاب حضرت نیستند درست است خیلی حجابشان سنگین است قرآن وقتی حجاب آنها را توضیح می دهد می فرماید ظلمات بعضها فوق بعض تاریکی روی تاریکی، کما این که داستان ائمه نور علی نور است آنها هم تاریکی روی تاریکی اند فرمود معاویه لعنه الله و فتن بنی امیه، ولی این تاریکی که حجاب امیرالمومنین نیست حجاب ماست ما هستیم که اذا اخرج یده لم یکد یریها در آیه مبارکه سوره نور این ظلمات وقتی فرمود مومن در وسط این ظلمات واقع می شود در این تاریکی ها دست خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد بتواند راهش را قیامتش را ابدیتش را ببیند. ما باید هم سرمایه هایمان را ببینیم ببینیم چی داریم هم ببینیم این سرمایه ها را تا کجا باید ببریم. هم عوالم وجودی خودمان را باید بشناسیم که خدا چی به ما داده بعضی خیال می کنند همین نفس ظاهری را دارند فقط لذات ظاهری، اینطوری نیست خدای متعال سرمایه های فراوانی به ما داده این ظرفیت ها را باید بشناسیم ببینیم تا کجا این بار را باید برد. در این تاریکی ادم دست خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد عوالم خودش را تا چه رسد راهی را که باید برود به مقصد برسد. ولی ما در این تاریکی هستیم اذا اخرج یده لم یکد یریها آن نوری هم که ما را از تاریکی عبور می دهد و من لم یجعل الله له نورا کسی که خدای متعال برای او نور قرار ندهد فما له من نور نور دیگری نیست. حضرت فرمود ای اماما من ولد فاطمه، ائمه هستند که چراغی اند که ما را از تاریکی عبور می دهند. این آیه را برای چی خواندم برای این که امیرالمومنین در این عالم اگر می اید تحمل می کند برای این نیست که خود حضرت از حجاب معاویه بگذرد اصلا اینطوری نیست ما گرفتاریم. ما در حجابیم برای این که ما را از فتنه های آنها نجات بدهد فتنه های سنگین حضرت بلا تحمل می کند. امام مجتبی تحمل بلا می کنند برای این که ما از فتنه بنی امیه عبور کنیم. سیدالشهداء می خواهند ما را عبور بدهند. پس بنابراین یکی از ابتلائاتی که در عالم هست ابتلائی است کمه معصوم علیه السلام و آن کسی که حجت خداست برای عبور دادن تحمل می کند. خب در این ابتلاء ما باید چه کار بکنیم. امیرالمومنین ابتلائاتی دارند بیست و پنج سال صبرت و فی العین قضا و فی الحلق شجا بیست و پنج سال صبر کردند در حالی که مثل کسی که در گلویش استخوان گیر کرده در چشمش خار فرو رفته این تازه کم ان چیزی است که حضرت فرمودند بعد هم وقتی خلافت را قبول کردند می دانید فتنه هایی که پیش امد با ق اسطین و ناکسین و مارقین جنگیدند با لشکر شام و لشکر خوارج و لشکر بصره جنگیدند. برای چی این جنگها را می کنند برای این که خودشان رشد کنند عمده این است که ما را عبور بدهند البته ببینید شفاعتی که معصوم از ما می کند عین عبادت خداست. معصوم که کاری جز عبادت نمی کند وقتی دست ما را می گیرد برای ما کار نمی کند برای خدا دارد کار می کند. شفاعتش در عالم عبادت است ولی این عبادت برای عبور د ادن ماست. برای این که ما را از عالم عبور بدهند به سلامت می ایند در دنیا یک عهدهایی با خدا بستند به عهدشان هم عمل می کنند بار را سالم عبور می دهند خب در این بلایی که هر امام تحمل می کند ما چه باید بکنیم ما باید کنار آن امام بایستیم. در این بلا امام احتیاج به مشاور و نمی دانم و نظر بدهند و این کار را بکنید یا نکنید ندارد برای امام نامه سر به مهر آمده از طرف خدای متعال، عنایت می فرمایید این که گاهی مشورت می کردند یک نکته دیگری است نه این که حالا امام احتیاج دارد مثلا ما به او بفهمانیم که آیا شما کربلا بروید یا نروید. با خودتان اصحاب یا اهل بیت ببرید یا نبرید امام علیه السلام وقتی وارد یک صحنه ای میشود برای عبور دادن ما باید کنار امام در این صحنه بایستیم این اصلی ترین ابتلاء ماست. اگر ببینید خدای متعال ما را در این عالم آورده لیبلوکم مبتلایمان کند که چی، که احسن عملا بشویم. احسن عملا را ترجمه کردم دیگر یعنی خالص ترین شاکله را پیدا کنیم بشویم محبین، یعنی عقلمان بهترین عقل بشود ترازویمان در عالم ترازوی میزان میزان بشود. هرچی را می گذاریم در ترازو درست وزن کند. با محبت خدا وزن کند. برای این که ما برسیم به این که شاکله مان درست شود عقلمان اصلاح بشود ما را اورده در عالم ابتلاء اصلی ترین ابتلائی که ما را به این نقطه می رساند می شویم احسن عملا ان ابتلایی است که امام دارد عبور می کند برای عبور دادن ما ما باید کنار امام بایستیم. اینجا نه امام مشورت می خواهد هیچی نمی خواهد نه موعظه می خواهد آقا قرآن ها را سر نیزه زدند جنگ را تمام کنید. مگر حضرت امیر خودش اینها را نمی فهمد شما باید یاد حضرت امیر بدهید. آقا نبرید اهل بیت را به طرف کربلا شما می خواهید یاد امام حسین بدهید که حضرت به کربلا ببرند یا نبرند؟ امام در این صحنه ها چی می خواهد امام باید کنارش بایستی تحمل کنی، اگر تحمل کردی می رسی، ان وقت آنهایی که کنار ائمه تحمل کردند رسیدند این حدیث را ملاحظه فرمودید حدیث خیلی عجیبی است الان هم یادم رفته جزئیاتش خیلی وقت است دیدم فرمود هر یک از ائمه علیهم السلام تعداد محدودی یار خصوصی داشند که تحمل می کردند. به تعداد انگشتان دست یادم نیست حضرت امیر پنج تا محدود یکی یکی نام برده، دیگر بیشترینش وجود مقدس سیدالشهداست که 72 تا اینهایی که کنار امام می رسند از دنیا سالم عبور می کنند به آن مقصد می رسند می شوند احسن عملا، پس درست است ما باید واجبات و محرمات عمل کنیم سختی هایی که در راه برایمان پیش می اید بیماری است فقر است جنگ است صلح است ولی اصلی ترین چیزی که ما را عبور می دهد ما را می رساند می شویم احسن عملا شاکله مان درست می شود نیت مان درست می شود این است که ائمه علیهم السلام امدند در دنیا برای عبور دادن ما یک بلاهایی را تحمل کردند کنار امام بایستیم. این کار را می سازد. خیلی هم سخت است جدا سخت است. این روایت معروفی که همه شما خاطرتان هست مکرر خواندید شنیده اید که زمان امام صادق علیه السلام ابومسلم قیام کرده بود قیام کردند به اسم گرفتن حق اهل بیت بعد بنی العباس مسلط بر کار شدند و بردند یک طرف دیگر، لذا خیلی ها از خراسان جاهای دیگر می امدند می گفتند به امام صادق اقا شما بیایید به عهده بگیرید شما بیایید وسط حضرت می دانست اینها این کاره نیستند چون امام معصوم می دانستند دورانش نیست ظهور امام زمان به این زودی که نیست باید عالم درست بشود اینها مستعجل بودند خیال می کردند بله حالا ابومسلم قیام کرده کار تمام است. اصلا اینطوری نیست. دارد مکرر دارد امدند محضر امام صادق امام صادق اعتنا نکردند. یک کسی از خراسان آمده بود به حضرت گفت اقا چه نشسته اید در خراسان هزاران نفر جان به کف آماده اند همینطور که صحبت می کردند حضرت فرمودند تنور را روشن کنید تنور که برافروخته شد فرمودند اقای خراسانی بروید در تنور بنشینید شروع کرد عذرخواهی کردن من حرف بدی زدم؟ گفتم ما آماده کمک هستیم حضرت بحث را برگرداندند با هم صحبت می کردند ابوهارون مکفوف آمدند همه شنیده اید عذر می خواهم ابوهارون مکی، همین که سلام کرد حضرت فرمودند علیکم السلام بروید در تنور بنشینید کفشش را انداخت رفت نشست حضرت با این مرد خراسانی شروع کردند صحبت کردن می گوید دیدم حضرت خراسان و مردم خراسان و داستان های خراسان را از کف دستشان بهتر بلدند که الان دارد چی می گذرد آنجا احتیاج ن یست من به حضرت توضیح بدهم یک خرده گذشت حضرت من نگران بودم فرمودند برویم یک سری به این برادرمان بزنیم آمدم دیدم وسط اتش نشسته مثل گلستان، حضرت فرمود چند تا ادم اینطوری دارید این را بگو گفتم آقا اگر اینطوری بخواهید هیچی، عنایت فرمودید چند تا ادم اینطوری دارید این را بگویید امام که نمی خواهد کسی را بسوزاند ولی کنار امام ایستادن مثل وسط اتش رفتن است. این است که امام سجاد در یک مجلسی امام باقر فرمودند نشسته بودند جمعی از همین مدعی ها باز آمده بودند با امام سجاد که آقا چنین است ما آماده ایم حضرت فرمود الان حاضرید یک امتحان تان بکنم؟ یک آتش برافروخته یک جمره یک جمره یک شعله آتش گداخته شده زغال گداخته شده کدامتان حاضرید این را بگیرید در دستتان تا خاموش شود. سرد بشود. سرها را زیر انداختند و من و من کردند حضرت بحث را بردند یک طرف دیگر امام باقر فرمودند عرضه داشتند من حاضرم حضرت فرمود شما که معلوم است اصلا شما محل بحث نیستید بعد فرمودند ارامشان کردند دیگر آنی که در قول کنار امامش است یک درجه دارد آنی که با عمل و قول با دل کنار امام است درجات فرق می کند. ولی ببینید قصه این است اصلی ترین چیزی که ما را رشد می دهد خدای متعال ما را اورده در این عالم عبورمان می دهد ابتلائاتی است این ابتلائات مقدمه رشد ماست مقدمه خالص شدن ماست. مقدمه احسن عملا شدن ماست. عقل ما صالح می شود خودمان درست می شویم. اصلی ترین امتحان که از ما گرفته می شود همان بلایی است که امام برای عبور دادن عالم تحمل می کند باید کنار امام ایستاد صبر کرد هر طوری امام گفتند قرآن سر نیزه را بزن بزن فرمودند از یک قدمی خیمه معاویه برگرد برگرد. این است که ما باید ورود درش کنیم تا احسن عملا بشویم. اگر کنار امام ایستادیم احسن عملا می شویم. اصوب و عملا می شویم عملمان خالص ترین عمل می شود. همین کنار امام بایستیم. ولذا بعضی از روایات ما یک جوری معنا نمی دانم این معنا را بگویم یا نه عبور می کنم ازش فقط اشاره می کنم موت و حیات را یک جور دیگری معنا می کند بله خدای متعال هو الذی خلق الموت والحیات ما را در دنیا اورد زنده مان کرده بعد هم می میراند خلق می کند ما را در عالم بعدی و ننشئکم فی مالا تعلمون این موت است ولی یک معنای دیگری برای موت و حیات هست که معنای عجیبی است و ان این است که موت محیطی یک محیطی است در عالم که هر کس وارد آنجا بشود میت می شود. حیات هم یک محیطی است انسان وقتی واردش شد زنده می شود. روایات در این زمینه خیلی زیاد است. من یک دو تایش را می خوانم برای نمونه خدای متعال در قران می فرماید که افمن کان میتا یک عده ای میت بودند فاحیینا ما زنده شان کردیم حضرت فرمود میتا یعنی چی یعنی لا یعرف هذا الامر امر ولایت ما را نمی دانست احییناست یعنی اورا عارف به امام کرد. کسی به امام رسید زنده می شود کسی از امام جدا شد مرده است. باز قرآن خوانده ایم حالا بعضی روایات سنگین است دیگر در عین حال می خوانم حضرت فرمود که این افمن کان میتا مرده بود ما زنده اش کردیم یعنی چی فرمود بعضی وقت ها مومن طینتش با کافر قاطی شده یک جا هستند می اورندش بیرون دیدید قران می فرماید که یخرج الحی من المیت خدای متعال مرده را از دل زنده بیرون می آورد یعنی چی حضرت فرمود مومن را از صلب کافر بیرون می آورد. میتا یعنی قاطی بود ما نجاتش دادیم. اوردیمش این طرف و این یک معنای دیگر از موت و حیات است. در قرآن خدای متعال می فرماید که یا ایها الذین امنوا استجیبوا للله و لرسول اجابت کنید خدا و رسول را اذا دعاکم لما یحییکم شما را دعوت می کنند به چیزی که شما را زنده می کند فرمود ما یحییکم چی است همه دعوت های نبی اکرم حیات بخش است ولی این ما یحییکم چی ما را زنده می کند حضرت ما را به چی دعوت کرده اند. فرمود ولایت علی بن ابیطالب. واقعا حیات بخش است. اینها مجاز نیست. لذا حیات یعنی امام، واقعا امام سرچشمه حیات است خود امام کلمه حیات است. هرکسی به اندازه ای که به امام می رسد زنده است. دار ولایت امام است دارالحیوان است به تعبیر قرآن، ان دارالاخره لهی الحیوان فرمود یعنی محیط ولایت امام دار حیات است هر کسی و ارد ان وادی شد می شود زنده، موت چی است موت هم خود ائمه نار عین موت اند ولایتشان محیط مردگی است آدم آنجا رفت می میرد واقعا، رفت در محیط ولایت آنها مرده است. راه می رود روی زمین مردارها هم یک عده ای شان راه می روند لذا قرآن خدای متعال در قرآن راجع به بعضی ها وقتی صحبت می کند می فرماید پیامبر ما اینها روی زمین دارند راه می روند ولی مرده اند و چون مرده اند حرف تورا نمی شنوند شما لسان الله هستی زبانت زبان خداست کلام کلام خدا ولی اینها نمی شنوند انک لا تسمع الموتی شما حرفت را به گوش مرده هانمی توانی برسانی، تعبیر از این سخت تر می فرماید و ما انت بمسمع من فی القبور پیغمبر ما یک عده ای در قبرهایشان هستند روی زمین دارد راه می رود اما در قبر است. حرفت را به گوش اینها نمی توانی برسانی و ما انت بمسمع بالقبور اینها چه کسانی هستند این قبر کجاست این مرده ها کجا هستند که روی زمین د ارند راه می روند حرف پیامبر خدا را نمی شنوند این قبرهایی که اینها در قبر د ارند راه می روند این کجاست که ادم های در قبر حرف پیامبر را نمی شنوند این همان محیط موت است محیط مردگی است این محیط مردگی کجاست محیط ولایت شیطان است. محیط ولایت دشمنان است. آنها محیطشان محیط فرعون هاست. آنها محیط ولایتشان کسی رفت آنجا می میرد. هو الذی خلق الموت والحیات خدای متعال در عالم شما دو تا عالم خلق کرده عالم موت عالم حیات. در عالم موت هم یک عده ای زندگی می کنند در عالم حیات هم زندگی می کنند دو جور هست. هر دو را ما خلق کردیم. و حالا شما را امتحان می کنیم بین این دو تا عالم ببینید کجا می روید می روید در عالم موت آزادید رفتید در ان عالم مرده می شوید. عالم سختی است عالم رنج است. می توانید بروید در عالم حیات عالم عبادت بندگی زنده بشوید دست خودتان است. خلق الموت والحیاه عرض کردم ببینید این یک معنای دیگری است خدای متعال ما را افریده بعد هم ما را می برد عالم اخرت این می شود موت، این یک معنا یک معنا دو تا عالم خدا افریده عالم موت عالم حیات، عالم حیات همینجا هست عالم موت هم هست. حالا شما را امتحان می کند می خواهید بروید در عالم موت یا می خواهید بروید در عالم حیات یک عده ای میروند در عالم حیات یک عده ای می روند در عالم موت، در همین دنیا ادم انتخاب می کند. در ابتلائات این دنیا یک عده ای می روند در عالم موت، طرف شیطان را می گیرند. این عالم عالم موت است. ادم های آنجا مردارند کافرند شهوات است فقط، پر از رنج هم هست. برای خودشان احساس مالکیت می کنند در عرض خدای متعال خودشان می خواهند بار خودشان را ببندند و اینها رنج برای آدم می آورد حدیث عنوان بصری را خواندید حضرت فرمود اگر کسی خودش بخواهد خودش را تدبیر کند به رنج می افتد شما کارتان را تفویض کنید تا اسان بشوید. مشغول جدال و مرائند دعوا می کند این علامت مردگی است ادم زنده که بیکار نیست که. شیطان دیدید خدای متعال می فرماید تکبر کرد ترفع کرد بیخودی برای خودش حساب باز کرد صغره الله بتکبره و وضعه بترفعه صغره بتکبره خدای متعال کوچکش کرد شیطانی که باید در عالم ملائکه بود و مقام بندگی و نور را آمد در دنیا کارش این شده آدمها را با هم دعوا بیاندازد [] بینکم ال[:] آخر این کار است؟ دیگران را جهنمی بکند. سد راه دیگران، این شد کار؟ آدم از ان عالم بالا بیاید ببینید حضرت حق چطوری پایینش آورده، صغره الله وضعه پایینش اورد چطوری این موجودی که در عالم ملائکه بود و در آسمان چهارم رفته بود و آمد در این عالم دنیا کارش هم این شده بایستد دعوا کند دعوا راه بیاندازد سر دیگران را کلاه بگذارد اصلا کارش این است لاغوینهم لاذلنهم اغوا کنم اذلال کند یو[:] بینکم العداوه دشمنی بینتان بیاندازد. بغض ایجاد بکند این کارش است این شد هنر؟ آدم اگر در عالم شیطانی شد همین می شود. دائم کارش می شود دیدید چه کار می کند شیطان پاچه این مومن را بگیر این در می رود پاچه ان یکی را بگیر. ادم اگر رفت در عالم شیطان کارش همین می شود در عالم شأن آدم این می شود در این دنیا آمده کارش می شود دعوا درست کردن و دعوا کردن و پاچه گرفتن این مومن رها می شود پاچه ان یکی با آن دعوا می کند آن یکی در خانه اش یک جور بیرون یک جور، این می شود آدم، دو تا عالم است عالم موت عالم حیات، هو الذی خلق الموت والحیات. این وسط شما را حالا مبتلا می کند خودتان انتخاب کنید اگر وارد عالم حیات شدید می شوید آدم زنده اعمالتان اعمال یک موجود زنده است اگر هم وارد عالم موت شد می شود اعمالش می شود اعمال مرده ها به تعبیر روایات ما والکافر میت کافر مرده است. می شود اعمالش اعمال مرده ها مثل مردار در عالم زندگی می کند به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام یک عده ای عرض کنم منار اللیل اند شبهایشان شب زنده داری است روزهایشان هم چراغ راه دیگران اند. شبها یک جور روزها یک جور دیگر یک عده دیگر هم به عکس شبها مردارند روزها هم بطال جیفه باللیل بطال فی النهار شبها جیفه است مردار است مثل یک جیفه ای افتاده روزها هم بطال است. یک عده ای هم به عکس است شبهای شان زنده هست روزهایشان هم حیات بخش است برای دیگران اینها در همین عالم انسان می تواند وارد عالم موت بشود می تواند وارد عالم حیات بشود می شود مردار بشود بشود موتا حرف انبیاء را نمی فهمد حرف شیاطین در گوشش می رود حرف انبیاء نمی رد. کارش می شود کارهای شیطان، می شود در همین عالم می شود آدم بشود زنده بشود احسن عملا، آنهایی هم که زنده می شوند به امام می رسند. اینها درجاتی دارند بعضی هایشان به حدی خالص می شوند جز محبت خدا در وجودشان نیست. خالص خالص، اگر احسن عملا این است که روایاتش را خواندیم آدم خالص بشود بشود محب همه وجودش پر از محبت بشود شاکله اش شاکله محبین بشود این با امام می شود اگر وارد عالم حیات شد انسان دنبال امام حرکت کرد امام آدم را قدم قدم می برد خالصش می کند. این همان کنار امام ایستادن است. کنار امام ایستاده ها اینها می شوند احیا اینها می شوند زنده اینها می شوند اهل محبت اینها می شوند اهل بندگی، آنهایی هم که می روند آن طرف وادی نه آنها می شوند اهل مراء و جدال و دعوا و خودپسندی و خودبینی و همین، این دو مسیر دو مسیری است که در همین دنیاست. موت و حیات در همین دنیاست. آدم می تواند میت باشد می تواند زنده باشد می تواند در دار الحیوان باشد در دار حیات زندگی بکند می تواند نه در دار دنیا زندگی بکند می تواند سر و کارش با مرده ها باشد می تواند سروکارش با زنده ها باشد در همین عالم، می تواند نورانی بشود می تواند ظلمانی بشود فضا فضای دنیاست. حالا از این قسمت من عبور بکنم پس خدای متعال این عالم را افرید ما را هم در این عالم اورد مرگ و زندگی را در این عالم قرار داد ما را حالا امتحان می کند بین این دو تا، دیده اید قرآن می فرماید یک عده ای در جهنم لا یقضی علیهم فیموتوا نه کار یکسره می شود بمیرند نه زنده بین مرگ و حیات زندگی می کنند. خیلی سخت است. نه زنده شان می کنند نه میمیرانشان لا یقضی علیهم بالموت بین مرگ و زندگی اند. در این دنیا یک عده ای زنده اند یک عده ای مرده اند یک عده ای بین مرگ و زندگی اند. اینجا آدم می تواند احسن عملا باشد می تواند زنده زنده بشود حی حی بشود. می تواند پر از محبت خدای متعال بشود می تواند پر از بغض و دشمنی العیاذ بالله خدای متعال بشود آدم در همین دنیا، می تواند همه اعمالش ریشه در استکبار و خود بینی و دشمنی با خدا و اولیاء خدا باشد می شود عمل انسان بشود عمل ناشی از محبت سرتاسر زندگیش بوی محبت خدای متعال بدهد. اینها دار دنیاست. پس عرضم را جمع کنم در دار دنیا می شود انسان بشود جزو محبین. بشود محب خدا و ما مقامی بالاتر از این نداریم که وقتی انسان از ان در دنیا می رود بیرون جزو محبین شده باشد باب محبت خدای متعال به رویش باز شده باشد محبت اولیاء خدا را چشیده باشد محبت خدا را چشیده باشد حالا اگر کسی از دار دنیا بیرون رفت و محب بود ان وقت مقامات ان دنیا هم مقامات محبین مقامشان مقام رضوان و ان مقاماتی است که در قرآن توضیح داده شده، به اندازه ای که انسان اینجا عملش عمل خوبی می شود شاکله اش شاکله درستی می شود درجه دارد. انهایی که اهل عمل خوب هستند با درجات به همان اندازه هم درجات پیدا می کنند دیگر، خب پس در دنیا انقدر این فرصت دنیا فرصت عزیزی است خیلی کوتاه است ولی خیلی فوق العاده هم هست یک جوری خدای متعال این فرصت کوتاه دنیا را درست کرده که انسان در این فرصت کوتاه دنیا می تواند برسد به مقصد بشود جزو محبین. حالا اگر آدم شد جزو محبین محبت خدای متعال در دل آدم آمد ان محبت آثاری دارد. انسانی که محب می شود روزی او می شود محبت این محبت اثاری دارد. اول اثرش محبت اولیائ خداست. این از آثار محبت است. انسان را به خدا متصل می کند. اثرش دشمنی با دشمنان خداست. در روایت دیدید فرمود دو تا مومن وقتی با هم ملاقات می کنند روایت در کافی است آنی که دیگری را بیشتر دوست می دارد او ایمانش کاملتر است. دو تا مومن که هر دو خدا را دوست دارند مومن کسی است که خدا را دوست دارد. وقتی با هم برخورد می کنند کدام ایمانش کاملتر است گفت ببینید کدام ان یکی را بیشتر دوست دارد. دوستی از سر ایمان ها نه دوستی به خاطر اغراض دیگر چون می دانید دوستی هایی که ناشی از اغراض دیگر است ان دوستی ها راهگشا نیستند. دوستی ای که از سر محبت خداست. فرمود دو تا مومن وقتی با هم برخورد می کنند آنی که دیگری را بیشتر دوست می دارد این ایمانش کامل تر است. لذا یکی از مهمترین آثار محبت خدای متعال اگر انسان شد جزو محبین برای خدا کار کرد عبور کرد اثرش این است محبت مومنین در دلش می آید اثر حب خدا الحب فی الله والبغض فی الله است. و این خیلی مهم است. در احادیث متعدد آمده از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده حضرت سوال کردند اوثق [] الایمان اوسع ایمان رشته هایی دارد انسان با رشته های متعدد ایمان می تواند به خدا نزدیک بشود به هرکدام هم چنگ بزنید شما را می رساند. کدام یک از رشته های ایمان از همه محکمتر است که آدم ان رشته را بگیرد رها نکند. بداند این رشته گسستنی نیست محکم است آدم را می رساند به مقصد. کدام رشته؟ بعضی جواب ندادند گفتند آقا ما نمی دانیم بعضی جواب دادند یکی گفت نماز است یکی گفت روزه است یکی گفت حج است جهاد است انفاق مالی است زکات است حضرت فرمودند همه اینهایی که گفتید خوبند ولی اوثق [] الایمان این نیست. اوثق [:] الایمان الحب فی الله والبغض فی الله دوستی انسان در راه خدا باشد دشمنی انسان هم در راه خدا باشد. مهمترین رشته است حالا ما خودمان باید محاسبه کنیم ببینیم چقدر اینطوری هستیم. چقدر دیگران را برای خدا دوست داریم و چقدر برای خدا دشمنی می کنیم الحب فی الله و البغض فی الله والمعادات لاعداء الله والموالات لاولیاء الله دشمنی با دشمنان خدا دوستی با دوستان خدا این مهمترین رشته ایمان است ایمان اگر محبت خداست اگر محبت معصوم هست اثر ایمان که حب خداست باید بشود حب برای خدا و دشمنی برای خدا دوستی با دوستان خدا دشمنی با دشمنان خدا، این مهمترین رشته ایمان است. روایت بسیار لطیفی در کافی نقل کرده فرمود روز قیامت ندا می دهند این المتحابون فی الله. آنهایی که در راه خدا به هم محبت می کردند. نه برای نفسانیاتشان ما در غرایزمان خیلی محبت می کنیم فرزندش را آدم دوست دارد پدر و مادرش را این محبت های غریزی خیلی راهگشا نیست. خوب است ولی راهگشا نیست این المتحابون فی الله آنهایی که در راه خدا دوستی می کردند اینها چه کسانی هستند یک عده ای برمیخیزند. بهشان خطاب می شود بدون حساب و کتاب بروید در بهشت. بدون حساب و کتاب راه می افتند به طرف بهشت ملائکه می آیند جلویشان را می گیرند می گویند کجا اینجا عالم بدون حساب و کتاب نیست سرتان را انداختید کجا می روید می گویند به ما گفتند شما حساب کتاب ندارید بروید در بهشت می گویند مگر شما کی هستید می گویند ما المتحابون فی الله هستیم. می گویند بله درست است واقعا عمل عمل خیلی مهمی است خیلی خوب عملی د ارید ولی مزدتان از عملتان بهتر است حواستان باشد. عنایت کردید. المتحابون فی الله. انهایی که در راه خدا به هم محبت می کنند اینها اینطوری می شوند فرمود اوثق [:] الایمان هست. در یک حدیثی از حضرت سوال شد خیلی ها این را می گویند آقا آدم نمی داند عاقبت بخیر است یا نه ما می خواهیم ببینیم چطوری هستیم در بعضی روایات گفتند یک علائمی دادند گفتند این علائم را خودتان تطبیق کنید ببینید چطوری هستید ما می خواهیم ببینیم اهل نجاتیم یا نه می خواهیم ببینیم خدا ما را دوست دارد یا نه. به حضرت گفت که آقا از کجا بفهمم که خدا من را دوست دارد حضرت فرمود به قلبت نگاه کن، ان کان یحب اهل طاعه الله و یبغض اهل معصیه الله اگر دیدی آنهایی که بندگی خدا را می کنند دوستشان می داری به دلت نگاه کن و بغض نسبت به آنهایی که اهل معصیت اند و دشمنی خدا می کنند داری فاعلم ان فیک خیرا والله یحبک. بدان در تو خیری هست امیدوار باش خدای متعال هم تورا دوست می دارد. و از ان طرف اگر دیدی ان کان یبغض اهل طاعه الله و یحب اهل معصیه الله اگر به دلت نگاه کردی دیدی از اهل معصیت خوشت می آید از اهل طاعت بدش می آید بدان که لیس فیک خیرا والله یبغضک هیچ خیری در تو نیست خدا هم از تو بدش می آید ببینید خدای متعال از کسی خوشش می آید دوست می دارد که او خدا را دوست دارد شما خدا را دوست داشته باشید خدا هم شما را دوست دارد دشمن خدا باشید خدا هم با شما دشمن است. ولی حضرت وقتی می خواهند علامت را بگویند می گویند ببینید اهل طاعت را دوست دارید اگر کسی اهل طاعت را دوست دارد این علامت محبت خداست خدا هم من را دوست می دارد. اگر دیدی اهل معصیت را دوست می داری این علامت این است که خدا را دوست نمی داری خدا هم تورا دوست ندارد والل یبغضک، اگر دیدید نسبت به محبین انسان بغض دارد بدانید این بغض خداست البته این نکته را من اضافه بکنم که این نکته لازم است ها که مقصود از اهل طاعت آنهایی هستند که شیعه هستند. مقصود از اهل معصیت هم آنهایی هستند که شیعه نیستند. اگر کسی مومن بود محب اهل بیت بود این اهل طاعت است خودش را باید دوست داشت ولی اگر گناه کرد گناهش را دوست نداشته باشید. ولی اگر کسی ا هل ولایت ائمه نبود خودش را باید ازش تبری جست. این در روایات هست گفت آقا بعضی محبین شما گناه می کنند. ازشان تبری بجوییم از خودشان نه از عملشان عملش به ما ربطی ندارد ولی خودش خوب است. گفت آقا بگوییم فاسق است گفت نه بگویید فاسق العمل است. این را قاطی نکنید. ممکن است یک کسی خودش آدم خوبی است. پس ببینید محبت خدای متعال اگر در وجود انسان آمد این محبت اثرش می شود محبت اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا، اولین قدم هم این محبت تبدیل می شود به محبت معصوم، اگر می خواهید ببینید خدا را دوست دارید ببینید امام حسین را دوست دارید واقعا یا نه. چقدر برای امام حسین حاضرید فداکاری کنید چقدر امام زمان را دوست می دارید محبت خدای متعال اول جایی که ظهور پیدا می کند در محبت امام است و در دشمنی با دشمنان امام، بعد می آید پایین تر محبت به مومنین دشمنی با دشمنان، عرض کردم فرمود دو تا مومن به هم روبرو می شوند آنی که آن یکی را بیشتر دوست دارد بدانید ایمانش کامل تر است. درست هم هست دیگر، چون برای خدا رفیقش را دوست می د ارد و بیشتر پس پیداست محبتش به خدا بیشتر است که مومن را بیشتر دوست می دارد. اولین جایی که محبت ظهور پیدا میکند در محبت امام بعد در محبت مومنین است. در دشمنی با دشمنان امام بعد دشمنی با دشمنان دین خدا و دشمن مومنین و این شاخص اصلی است به دل خودش انسان نگاه بکند اگر دید محبین خدا در محورش معصومین دوست می دارد این علامت سعادت انسان است. دشمنان خدا را محورش دشمنان معصومین اند دشمن می دارد بداند اهل نجات است. حالا یک مقداری این بحث را ان شاء الله این مختصری این دو جلسه ای که فرصت است همین نکته را می خواهم باز کنم که ما آمدیم در دنیا که محب خدای متعال بشویم. بشویم احسن عملا، ولی اگر کسی در دنیا خوب امتحان پس داد شد اهل محبت خدای متعال این محبت خدای متعال تبدیل می شود به محبت بین مومنین و دشمنی با دشمنان محورش هم محبت امام علیه السلام آن وقت اینها آثاری در وجود انسان دارد. باید در عمل انسان آشکار بشود. باید اگر انسان خدا را دوست می دارد نشان بدهد یک مومنی به انسان رجوع کرد رد می کنی ادعا می کنی خدا را دوست دارم این حرف قابل قبولی نیست. خدا را دوست داری حاجت مومن را باید براورده کنی نمی شود براورده نکنی بگویی من خدا را دوست دارم. و امثال این ان شاء الله روایتش را می خوانم محضرتان تقدیم می کنم آثار محبت خدای متعال در اعمال ما و زندگی ما چه باید باشد ان شاء الله.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 48:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی