display result search
منو
تفسیر آیات 6 تا 19 سوره انفطار_ بخش اول

تفسیر آیات 6 تا 19 سوره انفطار_ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 29 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 19 سوره انفطار"
- عناصر محوری این سوره درباره معاد است و شروط تحقق قیامت را ذکر می‌کند؛
- عاملی سبب فریب خوردن و مغرور شدن انسان نیست مگر جهل علمی او؛
- خلقت مابه غیر خدا وابسته نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ (6) الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7) فی‌ اَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (8) کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (9) وَ اِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ (10) کِراماً کاتِبینَ (11) یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) اِنَّ الْاَبْرارَ لَفی‌ نَعیمٍ (13) وَ اِنَّ الْفُجَّارَ لَفی‌ جَحیمٍ (14) یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبینَ (16) وَ ما اَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (17) ثُمَّ ما اَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (18) یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْاَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19) ﴾

سوره مبارکه «انفطار» که در مکه نازل شد و عناصر محوری این سوره هم درباره معاد است اشراط تحقق قیامت را ذکر می‌کند، آن‌گاه می‌فرماید انسان به یادش می‌آید که در سابق و لاحق چه کرده است بعد به انسان خطاب می‌کند در کنار سفره الهی نشسته‌اید هستی و کمالات هستی را در کنار این سفره دریافت کردید چه چیز شد که فریب خوردید و بیراهه رفته‌اید؟ ﴿یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ او کریمانه با شما رفتار کرد شما مغرورانه پاسخ دادید. در بحث دیروز روشن شد که ساختار خلقت انسان کریمانه است که خدا انسان را کریم خلق کرد ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌ آدَم﴾[1] و علل و عوامل تکریم بیرونی هم بازگو شد انسان با داشتن این سرمایه فریب می‌خورد فرمود چه چیزی باعث فریب شد؟

هرگز کَرم الهی باعث فریب انسان نیست گرچه برخی از مفسران از سابق و لاحق این را تعقیب می‌کنند که این تلقینِ جواب است که اگر خدا به انسان فرمود: ﴿ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ انسان بگوید «کَرمُک»؛ لکن این لسان، لسان قرآن و همچنین روایات نیست. در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) هم هست که هیچ عاملی سبب فریب خوردن و مغرور شدن انسان نیست مگر جهل علمی او، یک؛ و جهالت عملی او، دو.[2] لکن روایتی از وجود مبارک امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) است که به خدا عرض بکند پروردگارا اگر ما کودکی را ببینیم از انجام خِلاف می‌پرهیزیم ولی در حضور شما کار خِلاف می‌کنیم این نه برای آن است که ـ معاذالله ـ حرمت شما را نگه نداشتیم یا شما نمی‌بینی و آگاه نیستی بلکه برای آن است که آن کودک می‌بیند و به دیگران می‌گوید و ما را رسوا می‌کند، شما می‌بینید و پرده‌پوشی می‌کنید و «سترته و کتمته بلطفک و اذنک». این بیان از وجود مبارک امام سجاد هست که اگر ما در حضور شما گناه می‌کنیم نه برای آن است که ـ معاذالله ـ معتقد باشیم شما نمی‌بینید برای اینکه شما ستّار هستید آبرو را حفظ می‌کنید دیگران آبرو را حفظ نمی‌کنند.

به هر تقدیر در تفسیر جناب آلوسی هم گلایه‌ای از زمخشری دارد که[3] و سایر مفسران قبول نکردند که این ﴿بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ تلقین جواب باشد و خودشان حرف فضیل عیاض و اینها را هم تاحدودی بی‌میل نیستند که تقویت کنند؛ لکن ﴿یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ این جواب الهی است؛ یعنی دلیل بر محکومیت غرور است خدایی که کرَم را در خلقت شما، در تربیت شما، در رزق شما اعمال کرده است جای این نبود که شما فریبکارانه و مغرورانه رفتار کنید.[4]

به انسان می‌فرماید: ﴿ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾ آن وقت نحوه کرامت را هم باز بازگو می‌فرماید که شما را با این تابلوی مخمّس خلق کرده است؛ یکی اینکه شما را آفرید و خلقت شما به غیر خدا وابسته نیست ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾[5] یکی اینکه به زیباترین وجه آفرید که از این زیباتر ممکن نبود چون تمام آنچه مورد نیاز شماست در تغذیه، در تنمیه، در تولید به شما به بهترین وجه عطا کرده است. یک قطره آب را به این صورت درآورد که هر چه لازمه حیات او بود به او داد، این دو؛ و شما را آیت و مرآت قرار داد؛ در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج، بعضی از نسخه‌ها «مرائی» آمده[6] در بعضی از نسخه‌ها «مرایا» آمده،[7] که جهان خلقت مرایای الهی است اگر «مرایا» باشد جمع مرآت است یعنی آینه. اگر «مرائی» باشد جمع مرئی است یعنی چیزی که در آینه دیده می‌شود. فرمود شما را به هر حال آینه قرار داد. ضلع دیگر این است که فرق آینه قرآنی با آینه عرفی این است که در عرف وقتی می‌گویند آینه، این شیشه‌ای که پشت آن جیوه است و خرید و فروش می‌شود این را می‌گویند آینه و اگر مرآت، اسم آلت است برای اینکه این اسم است برای این ابزاری که صورت ما را به ما نشان می‌دهد این معنای اسم آلت است؛ ولی وقتی قرآن می‌فرماید مرآت یا تعبیرات روایی دارد مرآت، آن صورت را می‌گویند مرآت، نه این شیشه‌ای که پشت آن جیوه است آن صورت، ابزار کار است که صاحب‌صورت را نشان می‌دهد آن را می‌گویند مرآت. مرآت قرآنی آن صورت است نه این شیشه. این شیشه ابزار دیدن آن صورت است «عند العرف»، آن صورت ابزار دیدن صاحب‌صورت است «عند القرآن». فرمود کلّ جهان مرآت است غیر از صاحبش، چیزی دیگر را نشان نمی‌دهد، غیر از خدا چیزی دیگر را نشان نمی‌دهد اگر کسی این صحنه را ببیند و خدا را با چشم دل نبیند او کور است.

درباره مردم جاهلی بعد از اینکه فرمود: ﴿اَ فَلاَ یَنظُرُونَ اِلَی الْاِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ اِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ اِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ اِلَی الْاَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾[8] بعد فرمود: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾[9] منتها در کنار هم نیست این آیه در جای دیگر است فرمود اینها کور هستند مگر آسمان را نمی‌بینند؟ مگر زمین را نمی‌بینند؟ مگر شتر را نمی‌بینند؟ مگر کوه‌ها را نمی‌بینند؟ اینها کور هستند چرا؟ برای اینکه اگر یک خط خوبی در تابلویی باشد آدم فوراً سؤال می‌کند که این را چه کسی نوشته است که از او تقدیر بکند، یک خط! این آثار دقیق علمی را آدم ببیند و پدیدآورنده‌اش را نبیند کور است، مگر مردم حجاز کور بودند؟

پرسش: ...

پاسخ: بله برای اینکه اینها در جایی تربیت شدند که این اعمال خلاف با آن شبهات تراکم پیدا کرد رِین شد ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾،[10] «رِین» یعنی چرک. این آینه شفاف اگر روی آن را غبار بگیرد و انسان مدتی بگذرد و پاکش نکند این چرک می‌گیرد و جایی را نشان نمی‌دهد، «رِین» یعنی چرک. ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ لذا جایی را نمی‌بینند؛ لذا فرمود اینها «فی ظلمات»‌اند، در «رِین» هستند در چرک هستند و انبیا (علیهم‌السّلام) آمدند که «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[11] اینها این گنج شفافی را که خدای سبحان در درون دل اینها گذاشت این را دفن کردند به وسیله اغراض و غرائز چون این را دفن کردند جایی پیدا نیست انبیا آمدند نبش قبر کنند؛ این انقلاب را می‌گویند «ثورة». «بَقر» را هم که می‌گویند «ثور» برای اینکه او شیار می‌کند زیرورو می‌کند و انبیا (علیهم‌السّلام) آمدند این فطرت را این درون را زیرورو کنند آنچه خدای سبحان در نهان اینها گذاشته آن را رو کنند تا ببینند اینها چون دفن کردند رین شدند، وقتی دفن کردند جایی را نمی‌بینند، وگرنه این شمس برای همیشه تابنده است؛ مردم حجاز را چرا قرآن کور و کَر می‌داند اینها الآن یک خط، یک صفحه یک سطر کسی بنوسید انسان فوراً می‌گوید که نویسنده‌اش کیست؟ عجب خط خوبی است آن وقت این همه آیات بیّنه در صحنه خلقت است اینها را کسی نمی‌بیند و برهان قرآن کریم هم همین است فرمود آنچه لازمه خلقت شما بود به شما داده است؛ پس اصل خلقت تنظیم خلقت و شفاف کردن این خلقت که غیر از خدا چیزی را نشان نمی‌دهد و راه‌داری این خلقت که برای حرکت خلق کرده است و هدفمند بودن او، که کلیم الهی به فرعون که گفت: «رب العالمین» کیست؟ فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی اَعْطَی کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[12] آن وقت این براهین را هم ذات اقدس الهی به انسان القا می‌کند که خلق کرد ﴿فَعَدَلَکَ ٭ فی‌ اَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ﴾ منتها هوس‌های شما نمی‌گذارد که شما به معاد آشنا بشوید، در سوره مبارکه «قیامة» گذشت که اینها شبهه علمی ندارند فقط شهوت عملی دارند اینها می‌گویند چگونه ممکن است که خدا مرده را زنده بکند؟ جواب آن این است که خدای سبحان که بار اول انسان را ایجاد کرد که او چیزی نبود الآن که آسان است. بعد می‌فرماید: ﴿بَلْ یُریدُ الْاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ﴾[13] یعنی او شبهه علمی ندارد می‌خواهد جلویش باز باشد؛ شهوت عملی نمی‌گذارد که او به معاد اعتراف کند وگرنه شبهه علمی ندارد اشکال علمی ندارد قبل از اینکه چیزی باشد خدا شیء را آفرید الآن که همه‌شان سرجایشان محفوظ هستند روح که از بین نمی‌رود جسم هم که پراکنده شد دوباره مشابه او را می‌سازند؛ لذا فرمود اینها واقعاً کَر هستند و واقعاً کور هستند. اما اینکه مغرب برویم مشرق برویم باید آماده باشیم، فطرت برای افرادی مثل کانت، دکارت آماده است بله، فطرت آماده است اما فطرت زنگ‌خورده، یک استاد می‌خواهد که این زنگارش را بگیرد این دفینه‌ها را آشکار کند به انسان نشان بدهد. داعیه قرآن کریم این است که این کتاب، کتاب جهانی است؛ یعنی در سوره مبارکه «مدّثّر» که اوایل نزول بعثت نازل شد فرمود این ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[14] ﴿ذِکری لِلْبَشَر﴾[15] این حقوق بشر است، این کتاب بشر است مربوط به ایران و شرق و غرب و اینها نیست؛ منتها اینها کسانی هستند که ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُون﴾ از یک طرف، ﴿بَلْ یُریدُ الْاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهُ﴾ از طرف دیگر؛ چون قرآن ادّعایش این است که این برای تمام مکتب‌ها آمده است و همه مکتب‌ها را زیر مجموعه خود دارد که در سه جای قرآن فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾؛[16] [17] [18] بر تمام مکتب‌ها؛ اما حالا چه کسی باید این قرآن را خوب عرضه کند؟ چه کسی باید شبهات را برطرف کند؟ یک کار آسانی نیست. الآن همین سوره مبارکه «انبیاء» برای بعضی از خودی‌ها مشکل ایجاد کرده است در سوره «انبیاء» که بحث آن گذشت، آنجا خدا می‌فرماید که اگر دو خدا باشند عالم فاسد می‌شود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ اِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[19] شبهه این آقایان خودی هم این است که چه عیب دارد که دو خدا اینها که ـ معاذالله ـ جهل ندارند می‌دانند «ما هو الواقع» چیست، غرض سوء هم ندارند که یکی بخواهد نظر خودش را مقدم بدارد منزه از این اوصاف بد هستند؛ «ما هو الواقع» را می‌دانند خودخواهی هم ندارند، تصمیم مشترک هم بگیرند و عالم را اداره کنند مگر چه می‌شود؟ چرا ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ اِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ که بحث مبسوط آن در ذیل همان آیه سوره مبارکه «انبیاء» گذشت. این حرفی است که شبیه قصه عمرو بن معدی کَرب است، عمرو بن معدی کرب از شجعان بنام عرب بود، شمشیر تُند و تیزی داشت به نام صمصامه؛ خلیفه وقت از شهرت آن صمصامه باخبر شد نامه برای عمرو بن معدی کرب نوشت که آن صمصامه را برای ما بفرست. عمرو بن معدی کرب هم که جزء شجعان بود و در عین حال که به این شمشیر علاقه داشت پیام خلیفه را بی‌جواب نگذاشت، این شمشیر را برای او فرستاد. خلیفه یک مقدار آزمایش کرد دید این شمشیر خیلی تُند و تیز نیست؛ نامه‌ای برای عمرو بن معدی کرب نوشت یا پیام داد که این شمشیر آن شهرت را ندارد. عمرو بن معدی کرب در جواب خلیفه نوشت «انت طلبت منّی السّیف و لم تطلب منّی السّاعد»، من شمشیر دادم بازو که ندادم یک بازو می‌خواهد تا از این شمشیر استفاده کند.[20] یک مفسر می‌خواهد یک معلم می‌خواهد یک مکتب‌دان می‌خواهد تا در برابر کانت و دکارت و امثال آن قرآن را خوب تبیین کند، شبهات اینها را برطرف کند.

شما ببینید خیلی‌ها مسافرت می‌کنند برمی‌گردند، اما وقتی که علی بن جعفر (رضوان الله علیه)، بلکه (سلام‌الله‌علیه) این از حبشه برگشت پیغمبر درباره او چه گفت؟ وجود مبارک جعفر بن ابیطالب برادر وجود مبارک حضرت امیر، همان اوایل بعثت از مکه مهاجرت کرده برای حبشه کارهای فرهنگی بکند بیش از ده سال نزدیک پانزده سال در حبشه ماند پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که از مکه به مدینه مهاجرت کردند ایشان همچنان در حبشه بودند. یکی از بدترین غده‌های بدخیم مدینه همین یهودی‌های خیبر بودند، مشکلات فراوانی را برای مسلمان‌ها ایجاد کردند، اهل ثروت و سرمایه بودند رباخوار فراوانی بودند، این رباخواری سرسام‌آور یهودی‌های مدینه عده‌ای را خسته کرده بود و مانند آن؛ اینها یک غده‌ای بودند، اینها کاخ‌نشین بودند مسلمان‌ها هم کوخ‌نشین بودند نمی‌توانستند با اینها مبارزه بکنند. وجود مبارک حضرت امیر در جریان فتح خیبر با آن قدرت الهی این درِ قلعه را کَند و به هر حال خیبری‌ها تسلیم شدند یک عده از بین رفتند یک عده حاضر شدند که صلح‌نامه و عهدنامه و مانند آن را امضا کنند. وقتی خیبر فتح شد مسلمان‌های مدینه یک نفس تازه‌ای کشیدند، برای آنها خیلی روح و ریحان بود برکت بود سعادت بود امنیت بود آسایش بود اینها بود. در روز فتح خیبر وجود مبارک علی بن جعفر از حبشه که مهاجرت کرده بود وارد مدینه شد ببینید پیغمبر چه فرمود؟ فرمود: امروز دو تا حادثه خیلی شیرین برای من اتفاق افتاد: یکی اینکه جعفر را دیدم از مسافرت برگشت یکی فتح خیبر. فتح خیبر اسلام را نجات داد مسلمان‌ها را نجات داد عظمتی بود؛ حالا پسرعموی شما از سفر برگشت این چه کار به فتح خیبر دارد؟ یک آخوند باعُرضه وقتی برود در کشوری فضای فرهنگی را دینی بکند به‌اندازه فتح خیبر می‌ارزد؛ مگر حضرت برای هر کسی این حرف را می‌زد؟! بسیار اعمام و پسرعموها داشت، یک آدم بفهم مستدلّ عقل‌مدار وقتی حبشه برود و فرهنگ حبشی‌ها را برگرداند آنها را مایل به اسلام بکند شبهات آنها را برطرف بکند بیش از ده سال کار فرهنگی علمی جان کَندن بکند کار فتح مکه را کرده است وگرنه پسرعموی پیغمبر بود یک آدم معمولی از سفر برگشت، حضرت فرمود به کدام یک از این دو من خوشحال بشوم؟ به فتح مکه یا به قدوم جعفر.[21] آدم باعُرضه به‌اندازه فتح مکه می‌ارزد چه کسی برود غرب؟ چه کسی برود شرق؟ چه کسی برود حرف‌های اسلام را برساند؟ این است که گفتند شما اینجا باید با دست پر حرکت کنید که هر شبهه‌ای اگر در غرب یا شرق به شما عرضه شد بتوانید محققانه آن را برطرف کنید.

ما این زیارت «جامعه» را خوب می‌خوانیم بله خوب می‌خوانیم ولی به هر حال باید رویمان بشود که در حرم مطهر امام هشتم ایستادیم بگوییم «مُحَقِّقٌ‌ لِمَا حَقَّقْتُمْ‌ مُبْطِلٌ لِمَا اَبْطَلْتُمْ»[22] آدم باید خجالت بکشد اگر دستش پر نباشد این مکتب امام رضا را نمی‌داند، همه مکاتبی که در عصر حضرت از یونان و غیر یونان آمده، حضرت هیچ وقت نگفت نیاید شما هیچ جا روایتی پیدا نمی‌کنید که حضرت جلوی ترجمه فلسفه از یونان را گرفته باشد فرمود بیاید، حضرت یک دریا بود نفرمود اینها را چرا ترجمه می‌کنید؟ این حرف‌ها چرا از یونان می‌آید؟ این حرف‌ها چیست؟ هر کس آمد در برابر حضرت حذف شد ما در برابر حضرت ایستاده بگوییم آنچه را شما تحقیق کردی من محقق هستم. آدم به حرم که مشرف می‌شود تنها برای بخشش گناهان که نیست برای شفای مریض که نیست اینها گوشه‌ای از حاجت‌های ماست اما «مُحَقِّقٌ‌ لِمَا حَقَّقْتُمْ‌ مُبْطِلٌ لِمَا اَبْطَلْتُمْ» آدم باید رویش بشود به حضرت بگوید این با دست خالی چگونه می‌تواند زیارت «جامعه» بخواند؟ همه‌اش بده بده که نیست! بگیر بگیر هم هست من این کارها را کردم در راه شما، این کارها را می‌کنم در راه شما، شما قبول کنید این طور هم هست. یک وقت است که کسی می‌گوید خدایا بده یک وقتی این می‌رود آنجا می‌گوید خدایا من چندین مؤسسه خیریه ساختم، کمیته امداد را راه‌اندازی کردم، فرمان امام را راه‌اندازی کردم، فرمان رهبری را راه‌اندازی کردم این خدمات را کردم از ما قبول کنید!

اما وقتی انسان بگوید: «مُحَقِّقٌ‌»، یعنی این را هم شما قبول کنید؛ وقتی شما این دو تا قصه را کنار هم می‌گذارید زیر سؤال قرار می‌گیرید؛ فتح خیبر کجا آمدن جعفر پسرعموی شما از سفر آمد خوش آمد، این به‌اندازه فتح خیبر بیارزد یعنی چه؟ این را درباره خیلی‌ها که رفتند و آمدند نگفت این را درباره جعفر گفت. این جعفر که وقتی رفت میدان و جانباز شد؛ وجود مبارک حضرت امیر می‌فرمود که خیلی‌ها می‌روند جبهه شهید می‌شوند حشرشان با اولیای الهی اما از ما اگر کسی شهید بشود، می‌شود سید شهدا؛ حمزه این گونه بود. فرمود خیلی‌ها می‌روند جبهه جانباز می‌شوند از ما اگر کسی جانباز شد، می‌شود جعفر طیار، دو تا دست داد دو تا بال گرفت که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»[23] جعفر طیار، جعفر طیار این است. در اول سوره مبارکه «فاطر» دارد که ﴿جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً اُولی‌ اَجْنِحَةٍ مَثْنی‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[24] این با آن ملائکه‌ای که «اُولی‌ اَجْنِحَة» بودند محشور می‌شود. وجود مبارک حضرت امیر در این کتاب شریف تمام نهج البلاغه آمده فرمود من کسی نبودم که سقیفه را امضا بکنم دست مرا بستند من رفتم امضا کردم؛ اما چرا دست مرا بستند برای اینکه من تنها بودم؛ اگر عموی من حمزه و برادرم جعفر بود، اینها هیچ جرات نمی‌کردند دست مرا ببندند، من کجا سقیفه کجا! من کجا دست بسته کجا! ما این طور نیستیم که به آب و آتش بزنیم یک حساب و کتابی هم هست اما اگر عموی من حمزه بود و برادرم جعفر بود هرگز دست مرا نمی‌توانستند ببندند و هرگز من سقیفه را امضا نمی‌کردم؛ [25] «لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ اَخِی جَعْفَرٌ لَمْ اُبَایِعْ کَرْها. این جعفر است! این به‌اندازه فتح خیبر می‌ارزد چرا ما نباشیم؟

یک وقت است که کسی پیغمبر است امام است سرجایش محفوظ است اما این زیارت «جامعه» را که نگفتند ائمه بخوانند، اینها گفتند برای اینکه ما بخوانیم. به پیشگاه امام هشتم آدم بگوید آنچه شما تحقیق کردید من یک شاگرد خوبی برای شما هستم «مُحَقِّقٌ‌ لِمَا حَقَّقْتُمْ‌ مُبْطِلٌ لِمَا اَبْطَلْتُمْ»، غرض اینکه آدم با دست خالی برود غرب در برابر چهار تا شبهه دکارت و کانت و اینها این دست خالی برمی‌گردد، اما وقتی با دست پر مثل جعفر طیار حبشه برود آنجا فضای فرهنگی را عوض می‌کند، وقتی هم برمی‌گردد به‌اندازه فتح خیبر کارکرد دارد چرا ما نباشیم! اینکه مخصوص ائمه نیست مخصوص انبیا و اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که نیست فرمود به هر حال این راه‌ها باز است. فرمود شما بدانید که خیلی‌ها حافظ شما هستند هنوز کار را انجام نداده می‌دانند که شما چه کار می‌خواهید بکنید ﴿یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ فعل مضارع است، می‌دانند شما دو سال بعد پنج سال بعد چه کار می‌خواهید بکنید و لکن نمی‌نویسند اما آنکه در سوره «ق» دارد: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَیْه ‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾[26] نه یکی «رقیب» است دیگری «عتید» نخیر، در دوش راست «رقیب عتید» است، در دوش چپ «رقیب عتید» است، نه یکی «رقیب» است یکی «عتید»! ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَیْه ‌رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ نه «رقیب و عتید». این مراقب است، یک؛ عتید و معدّ و مستعد است، دو و رقیب را رقیب گفتند برای اینکه رقبه می‌کشد گردن می‌کشد اینکه می‌گویند سرکشی کردند سرکشی کردند یعنی آدم وقتی ببیند که دیگران چه کار می‌کنند باید سرکشی بکند، سرش را بکشد و گردنش را بکشد و خوب ببیند که چه کار می‌کنند فرمود اینها رقیب هستند مراقب هستند و آماده هم هستند هیچ خوابی هم ندارند اینها می‌دانند که این آقا بعداً چه کار می‌خواهد بکند ولی نمی‌نویسند وقتی کار را کردند «کرام کاتبین» می‌نویسند. در سوره مبارکه «یونس» فرمود ما حالا قبل از اینکه شما انجام بدهید می‌دانیم حرفی در آن نیست، اما همین که می‌خواهید وارد عمل شوید در دروازده ورودی کار ما می‌فهمیم؛ آیه 61 سوره مبارکه «یونس» این است که ﴿وَ ما تَکُونُ فی‌ شَاْن‌ وَ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ همین که می‌خواهید وارد شوید در مشهد ما هستید. ﴿ثُمَّ اَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفَاضَ النَّاسُ﴾ که از عرفات می‌خواهید بیایید مشعر ﴿اَفِیضُوا﴾؛ یعنی بیایید، ﴿اَفَاضَ﴾؛ یعنی رفت؛ همین که بخواهید وارد بشوید در مشهد ما هستید چه رسد به بقایای کار ﴿اِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا اَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا اَکْبَرَ اِلاَّ فی‌ کِتابٍ مُبینٍ﴾ شما که چیزی را نمی‌بینید یا برای اینکه خیلی ریز است یا برای اینکه خیلی دور است یا برای اینکه فضا تاریک است یا برای اینکه پشت پرده است؛ این تحلیل است. فرمود نه ریز بودن مانع دیدن ماست، نه دور بودن مانع دیدن ماست، نه تاریک بودن مانع دیدن ماست، نه محجوب بودن. اگر خیلی ریز باشد مثقال ذره باشد خیلی دور باشد در سماوات باشد در زمین باشد در حجاب باشد در تاریکی باشد نه تاریکی نه پرده نه ریزی نه دوری؛[27] ﴿اِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی‌ صَخْرَةٍ اَوْ فِی السَّماواتِ اَوْ فِی الْاَرْضِ یَاْتِ بِهَا اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ﴾. برای شما دور و نزدیک است، ﴿وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِله وَ فِی الْاَرْضِ اِله‌﴾[28] اگر چیزی در دورترین آسمان باشد، «الله» آنجا هم حضور دارد ﴿وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِله وَ فِی الْاَرْضِ اِله‌﴾ پس برای شما دور است برای ما نزدیک است برای اینکه نزد ماست. در ارض هم باطن ارض، ظاهر ارض، همه جا ذات اقدس الهی علماً احاطه دارد پس آنجا نزد ما هست؛ تاریکی هم در کار نیست برای اینکه خود «الله» ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾ است ریزی هم مانع نیست برای اینکه ذره‌ای از صحنه هستی دارد او هم مشهود ماست، این برای خداست. پس ریزی، دوری، تاریکی و پرده هیچ کدام مانع علم ما نیست همین که می‌خواهید وارد بشوید مشهود ما و معلوم ما هستید.

پرسش: ...

پاسخ: تخصیص می‌خورد برای اینکه علم ذات اقدس الهی حاکم است؛ در همین دعای نورانی کمیل که می‌گوییم: «وَ بِرَحْمَتِکَ اَخْفَیْتَهُ» همین است «وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ»[29] همین است. آدم کاری کرده که آبروی دیگران را حفظ کرده، ذات اقدس الهی هم می‌خواهد کاری بکند که آبروی او حفظ بکند حتی به ملائکه هم اجازه نمی‌دهد که اینها ببینند. پیام این دعای نورانی کمیل همین است که آنها را آماده کردی برای ضبط اعمال ما؛ اما «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ» اصلاً آنها ﴿کِراماً کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ هستند چگونه بر شما مخفی است؟ لکن «وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ» و نگذاشتی آنها بفهمند آنها که عالم بالذات نیستند به تعلیم تو عالِم هستند یک وقت نمی‌گذاری آنها بفهمند که آبروی ما خطر باشد این کاملاً تخصیص‌پذیر است؛ لذا فرمود هر جا باشید ما می‌بینیم.

اینجا هم می‌فرماید که آنچه را که شما انجام دادید در مشهد ما هستید ﴿کِراماً کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ اما نمی‌نویسند تا اینکه شما انجام بدهید آن وقت آنجا هم که بخواهند ما جلوی آنها را بگیریم که آنها هم عالِم نباشند آن هم راهش باز است.

بعد می‌فرماید وقتی صحنه قیامت شد بهشت و جهنم ترسیم شدند ابرار که مادون مقرّبین و فوق افراد عادی‌اند ﴿لَفی﴾ در نعمت الهی‌اند؛ ذیل آیه: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾[30] آنجا وجود مبارک امام رضا فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم‌»[31] یعنی بالاترین نعمت الهی نعمت ولایت است. فرمود درست است که میوه و اینها نعمت است اما آن نعمت اساسی که محور سؤال و جواب است نعمت ولایت ما اهل بیت است، ذیل آیه: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾ این روایت است. فرمود اینها در نعیم بهشت‌اند ﴿وَ اِنَّ الْفُجَّارَ﴾ در جحیم‌اند. «صلا» یعنی پیوند ناگسستنی برقرار می‌کنند و همین آتش رابطه‌شان هست پیوندشان هست روسوزی می‌شود. یک وقت «یصلَون» است یک وقت «یصَلّی» است فرق باب «تفعیل» و باب «فَعلة» این است که اگر یک وقت روسوزی باشد می‌گوید ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾[32] اگر درون‌سوزی و روسوزی و اطراف‌سوری باشد می‌گوید: ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ که باب تفعیل است حالا چه کسی روسوزی می‌شود چه کسی ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ می‌شود و چه کسی ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ می‌شود مربوط به سیئات و مسائل کفر و ایمان و عقیده و مانند آن است، فاسق ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ می‌شود، کافر ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ می‌شود به هر حال همه ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ نیستند چه اینکه همه هم ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ نیستند.

پرسش: ...

پاسخ: بله نفی نمی‌کند؛ این ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ هم به هر حال در جای دیگر برای همین‌ها هم هست اول ﴿یَصْلَی﴾ است بعد ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ هر ﴿تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ﴾ی مسبوق به ﴿یَصْلَی﴾ است، اما هر ﴿یَصْلَی﴾ای ملحوق به ﴿تَصْلِیَةُ﴾ نیست.

فرمود: ﴿یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ ٭ وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبینَ﴾ دائمی است. یک وقت انسان یک رذیلت اخلاقی که دارد نمی‌تواند از آن فرار کند، این حسد چیست؟ حسد، کِبر، اینها از درون نشات می‌گیرد خوره‌ای است که از درون آسیب می‌رساند. ﴿وَ ما اَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ﴾ شما نمی‌توانید قیامت چیست؟ در دنیا علل و عوامل است ذات اقدس الهی راه را باز گذاشته است به شما قدرت داده فرمود عزّت به شما دادیم اینها هست، شوکت و قدرت و اینها هست ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[33] است «ایّدناهم» است «اعطیناهم» هست؛ اما همه اینها را قرآن کریم یکجا رُفت‌ورو می‌کند می‌گوید همه اینها عاریه است، اصلش ﴿اَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾[34] درست است که عزت به شما دادیم؛ اما آنها عاریه است، ﴿اِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛[35] [36] درست است که یک عده قوّت دارند می‌گوییم: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ اما ﴿اَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾ آن توحیدش را حفظ می‌کند و در قیامت این ظهور می‌کند.

شما چندین صفت را که در قرآن کریم می‌شمارید در آن جمع‌بندی نهایی می‌گوید کلّش برای خداست و این در قیامت ظهور می‌کند؛ لذا فرمود: ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ﴾[37] علل و اسباب ظاهری ریشه‌کَن می‌شود ﴿وَ الْاَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ لذا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) می‌فرماید که جزء غرر آیات این سوره است؛ [38] ﴿ثُمَّ ما اَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ﴾ یومی است که ﴿لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْاَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ امر در دنیا هم مخصوص خداست او «رب العالمین» است؛ منتها ذات اقدس الهی در دنیا یک عده را اسباب و وسایل قرار داد که کار را انجام بدهند برای آزمون، در آخرت ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ﴾ چون دار آزمون نیست این قدرت‌ها را از آنها می‌گیرد فقط می‌ماند قدرت الهی. «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».


[1] اسراء/سوره17، آیه70.
[2] نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص348.
[3] الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص715.
[4] تفسیر روح المعانی، الألوسی، شهاب الدین، ج15، ص268.
[5] زمر/سوره39، آیه62.
[6] نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص185.
[7] بهج الصباغة، ج1، ص296.
[8] غاشیه/سوره88، آیه17-20.
[9] بقره/سوره2، آیه171.
[10] مطففین/سوره83، آیه14.
[11] نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص5.
[12] طه/سوره20، آیه50.
[13] قیامه/سوره75، آیه5.
[14] مدثر/سوره74، آیه36.
[15] مدثر/سوره74، آیه31.
[16] توبه/سوره9، آیه33.
[17] فتح/سوره48، آیه28.
[18] صف/سوره61، آیه9.
[19] انبیاء/سوره21، آیه22.
[20] سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، القمی، الشیخ عباس، ج4، ص399.
[21] اعلام الوری باعلام الهدی (ط - القدیمة)، النص، ص101.
[22] عیون أخبار الرضا(ع)، الشیخ الصدوق، ج1، ص307.
[23] الأمالی، الشیخ الصدوق، ج1، ص143.
[24] فاطر/سوره35، آیه1.
[25] تمام نهج البلاغة، ص881.
[26] ق/سوره50، آیه18.
[27] لقمان/سوره31، آیه16.
[28] زخرف/سوره43، آیه84.
[29] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج2، ص849.
[30] تکاثر/سوره102، آیه8.
[31] شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، الحاکم الحسکانی، ج2، ص476.
[32] اعلی/سوره87، آیه12.
[33] بقره/سوره2، آیه63.
[34] بقره/سوره2، آیه165.
[35] نساء/سوره4، آیه39.
[36] یونس/سوره10، آیه65.
[37] بقره/سوره2، آیه166.
[38] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامة الطباطبائی، ج20، ص223.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی