display result search
منو
صراط مستقیم و وسوسه های شیاطین، جلسه شانزدهم

صراط مستقیم و وسوسه های شیاطین، جلسه شانزدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 43 دقیقه مدت قطعه
  • 199 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله حسین انصاریان با موضوع «صراط مستقیم و وسوسه های شیاطین»، جلسه شانزدهم، سال 1400

کلام خداوند خطاب به انسان، کلامی است که شرافت، عظمت و ارزش انسان به‌عنوان یک موجود عقلی، روحی و فطری در آن کلام رعایت شده است. اگر در جایی از قرآن هم حمله‌ای صورت گرفته، به‌خاطر این نیست که می‌خواسته بر سر انسان بزند، انسان را بکوبد و له کند. دنیاست و اگر حمله شده، می‌خواسته زنگ بیدارباشی برای بنده‌اش باشد؛ مثلاً در آیهٔ 145 سورهٔ مبارکهٔ نساء می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» هنوز قیامت نشده و دَرْک اَسفل هم هنوز آشکار نشده، این یک تهدید، تلنگر و زنگ است؛ چون بلافاصله می‌فرماید: اگر همین منافقین «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» توبه کنند، دارای عمل صالح بشوند و به خدا تکیه کنند، آنها هم از شما مردم مؤمن هستند و روز قیامت هم اهل پاداش‌اند. انسان فقط باید حواسش باشد که کار تهدید و تلنگر به قیامت نکشد! آنجا جایی است که قرآن مجید می‌فرماید: عذر کسی را قبول نمی‌کنند، به کسی هم اجازه داده نمی‌شود که کاری بکند و رضایت مرا جلب کند.
نمی‌دانم شما تا حالا خودتان این مطلب را هنگام قرائت قرآن در قرآن دیده‌اید یا در مجالس مذهبی شنیده‌اید؛ خداوند در قرآن مجید یک «وعده» و یک «وعید» دارد. «وعید» با اضافه‌داشتن یک «یاء» از «وعده» جدا شده است. محال است که پروردگار از وعده‌اش برگردد و خُلف وعده کند. در قرآن سند هم می‌دهد و می‌فرماید‌: «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» (سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 9) یقیناً خدا تا ابد خُلف وعده نمی‌کند؛ اما اگر به شخصی، خانواده‌ای یا امتی وعید داشته باشد که خیلی هم تند و محکم باشد و بگوید ریشهٔ شما را می‌کَنَم، نابودتان می‌کنم، جسم شما را بی‌جان‌ می‌کنم و درها را به رویتان می‌بندم، با وجود مقدس خودش در علم خودش عهد کرده است که اگر بندگانش آشتی کنند، وجود مبارکش تهدید را عملی نخواهد کرد. بعضی از امت‌ها به پیغمبر زمان خودشان، بعد از اینکه حجت بر آنها تمام می‌شد، می‌گفتند: این تهدیدهایی که از جانب خدا به ما کردی، اکنون به پروردگارت بگو که عملی کند، چرا معطل است؟ گاهی آدم غافل می‌شود و در اوج بی‌تربیتی، بی‌ادبی و جسارت قرار می‌گیرد! اینها به انبیا می‌گفتند: «مَتى‌ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» (سورهٔ ملک، آیهٔ 25) اگر راست می‌گویید، زمان وعدهٔ خدا چه موقع است؟

خداوند در قرآن می‌فرماید: به یونس (ع) گفتم که به ملت نینوا بگو همه مستحق عذاب در همین دنیا هستید؛ من نابودتان می‌کنم. عذاب هم این بود که خدا بنا بود ابر صاعقه‌زایی بفرستد و روی کل نینوا میزان بشود، صاعقه‌ای بزند که کل مردم در چند ثانیه (قرآن می‌گوید صدهزار نفر بودند) خاکستر بشوند؛ نه اینکه بسوزند، بلکه خاکستر بشوند. این وعید و تهدید خداوند است که خیلی هم تهدید سنگینی است؛ ولی در خدا علمش با خودش قرار گذاشته که اگر از این تهدید من بیدار شدند و آشتی کردند، من هم تهدیدم را عملی نمی‌کنم. آثار عذاب هم پیدا شد، یونس (ع) نبود که ملت به‌سراغش بروند و بگویند غلط کردیم، اشتباه کردیم، بد کردیم. در روایات‌ و تفاسیر خیلی مهم ‌ما نوشته‌اند که عالم ربانیِ دلسوزی در این صدهزار نفر زندگی می‌کرد که او ماند. یقین هم داشت که خدا تهدید کرده و تهدید هم عملی می‌شود؛ ولی می‌دانست که خدا تهدیدش را به آشتی معلق کرده و اگر آشتی کردند، تهدید عملی نمی‌شود. یک عالم ربانی کشوری را با یک راهنمایی نجات داد. روایات ما می‌گویند که از عالم ربانی قدردانی کنید و به دیدن عالم ربانی بروید. همچنین روایات ما می‌گویند که نگاه کردن به درِ خانهٔ عالم ربانی، پدر و مادر، قرآن و چهرهٔ امیرالمؤمنین(ع) عبادت است.

در کتاب «اصول کافی» آمده است که رسول خدا (ص) می‌فرمایند: مردمی که می‌آیند و عالم ربانی برای آنها از معالم دین می‌گوید، تمام ماهیان دریا، پرندگان هوا و فرشتگان برای آن مردم استغفار می‌کنند. خدایا! شب جمعه است و اینجا هم منبر پیغمبر (ص) است. می‌دانی که من عالمان ربانی را می‌گویم! تو می‌دانی که من به‌اندازهٔ بال مگسی به خودم نظر ندارم؛ چون خودم را عالم ربانی نمی‌دانم. من از خدا و شما شرمنده هستم! راهم افتاد که به منبر رفتم؛ بی‌طرح و ‌نقشهٔ خودم. همه به درِ خانهٔ این عالم ربانی (نه آن‌که این شکل لباس تنش است) ریختند و گفتند: اگر بمانیم، همه خاکستر می‌شویم؛ تکلیف چیست؟ این آثار عذاب است! عالم ربانی گفت: کاری ندارد! ما می‌‌توانیم این ابرها را تکه‌تکه و در بالا پراکنده کنیم تا بروند، این تاریکی نینوا روشن شود و آفتاب طلوع کند و شما به زندگی‌تان برگردید. همگی خیلی سریع با زن و بچه و گاو و گوسفند در بیابان بریزید (شهرها بزرگ نبود و بیابان نزدیک بود). به زن‌ها بگویید که بچه‌ها را روی دامنشان نگه ندارند، جدا روی زمین بخوابانند و شیر ندهند. شما هم جدای از زن‌ها بخوابید و محرم و نامحرمی را رعایت کنید. اینجا دیگر جای نظربازی و شهوت‌رانی نیست که زن‌ها کنار دست شما بنشینند؛ باید ببینید خدا چه می‌خواهد. همچنین بچه‌های حیوانات را هم جدا کنید و به هر شکلی که می‌شود، به پروردگار بنالید. اینها رفتند؛ مادرها بچه‌ها را به پشت روی زمین و رو به آسمان خواباندند. بچه‌ها گرسنه بودند و شیر می‌خواستند. هوا بد شده بود و بچه‌ها ناله می‌زدند. بچه‌ها، زن‌ها و مردها صورت روی خاک گذاشتند و گفتند: خدایا اشتباه کردیم و دل پیغمبرت را سوزاندیم. گریه و اشک روی صورتشان بود، ابرها تکه‌تکه و پراکنده شدند و زندگی به حال عادی برگشت. خداوند وعده و تهدید را به شرط نبود توبه عمل می‌کند؛ اما مردم توبه کردند و تهدید عملی نشد.

من فقط یک منبر و جلسه در دستم است و به شماها هم افتخار می‌کنم؛ اما اگر می‌شد در تمام شهرها، حتی شهر تهران، یک روز بدنهٔ مهم جامعه را از مرد و زن‌ و بچه‌ به بیابان می‌بردند و می‌گفتند مثل قوم یونس بنالید، به خودش قسم، به امر پروردگار، این میکروب از این مملکت می‌رفت. مردم هنوز اهل توبهٔ جمعی نشده‌اند؛ یا اهل توبهٔ فردی هستند یا توبهٔ خانوادگی. ما به توبهٔ اجتماعی نیاز داریم؛ نه اینکه شخصی در نصفه شب ماه رمضان به‌تنهایی در اتاق خودش زارزار گریه کند و خدا هم به او بگوید من تو را از مشکل حفظ می‌کنم، ولی بقیه در حال جسارت و جرئت به من هستند. ما غیر از توبهٔ فردی و خانوادگی، توبهٔ اجتماعی هم لازم داریم که هشتادمیلیون جمعیت از داخل خانه‌ها با یک دنیااحترام به بیابان بروند، با خدا قرارداد ببندند و بگویند: خدایا! دیگر ربا نمی‌خوریم، زنا نمی‌کنیم، دروغ نمی‌گوییم، آبروی آبروداران را نمی‌بریم، مال مردم را نمی‌بریم و کم‌فروشی می‌کنیم؛ ما را ببخش. خدا هم وعده داده که ببخشد و می‌بخشد.
من نمی‌دانم که چرا به قرآن عمل نمی‌کنند و نمی‌کنیم! کشور ما کشور اسلامی است، نمی‌دانم چرا به نقشه‌های قرآن برای برطرف‌کردن مشکلات عمل نمی‌کنند! ما به روسیه، کوبا و به خودمان دلگرم هستیم و می‌گوییم جناب ویروس کووید نوزده، ما فکر می‌کنیم، واکسن و دارو کشف می‌کنیم و ریشه‌ات را می‌کَنیم؛ خدا این وسط کجاست؟جایگاه کسی که این میکروب را خلق کرده، الآن کجاست؟ برادران، مدیران، دولتی‌ها، مجلسی‌ها! همیشه به ابزار زمین تکیه نکنید؛ یک‌خرده هم به پروردگار تکیه کنید و مقداری هم با او حال کنید.
مردی با تیر و تفنگ و شمشیر جلوی دانشمند عربی به نام اصمعی را در بیابان گرفت و گفت: هیچ حرفی نزن! فقط پولت را بده، لباس‌هایت هم دربیاور و بده. اصمعی دید که این دزد گرسنه است و به‌دنبال پول و دنبال لباس است، به او گفت: تو روزی‌ات را در زمین دنبال می‌کنی؟ آیا روزی تو در زمین است؟ دزد گفت: پس کجاست؟ اصمعی گفت: روی خاک بنشین تا به تو بگویم. اصمعی می‌گوید: وقتی روی خاک نشست، شروع به خواندن سورهٔ ذاریات کردم. او عرب بود و آیه را می‌فهمید. به این آیه رسیدم: «فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 22) رزق شما و هرچه به شما وعده داده شده، پیش من است؛ تو در زمین به‌دنبال چه می‌گردی؟ من باید ابرها را بین آسمان و زمین بیاورم، باران نازل کنم و به بادها امر کنم که ابرها را روی شهرها و مملکت شما‌ بیاورد. من باید اراده کنم. اصمعی گفت: جناب دزد، تو روزی‌ات را در زمین می‌گردی که به‌دست بیاوری؛ آن‌هم از من؟! مگر من چه کسی هستم که می‌گویی پول و لباست را بده؟! همهٔ این پول و لباس و خوراک پیش اوست. اصمعی می‌گوید: مرد دزد نگاهی به من کرد، یک‌خرده آرام شد، تیر و کمان و نیزه‌اش را انداخت، خودش را خلع سلاح کرد و گفت: از کجا می‌آیی؟ گفتم: از بیت‌الله می‌آیم. دزد گفت: مگر خدا بیت دارد؟ گفتم: آری بیت دارد؛ ولی بیت خدا تشریفی است، نه مثل خانه‌های ما. در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِین»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 96) تازه این بیت هم گفته که برای شماست. دزد گفت: این کلام چه کسی بود؟ گفتم: کلام خداست. گفت: مگر خدا هم سخن دارد؟ گفتم: آری سخن دارد. گفت: یک‌خردهٔ دیگر برایم بخوان. بعد از اینکه چند آیهٔ دیگر خواندم، به من گفت: بلند شو و برو، کاری به تو ندارم. این حکایت را از کتابی برای شما می‌گویم که در قرن چهارم، یعنی 150 سال بعد از امام عسکری(ع) نوشته شده است. اصمعی می‌گوید: سال دیگر، دوستانم به من گفتند که می‌آیی با هم به مکه برویم؟ گفتم: آری می‌آیم.
در طواف بودیم که آن مرد دزد را دیدم. مشغول طواف بود و با چه ادب و حالی می‌گفت: چه کسی مثل من است؟ مگر تو چه کسی هستی که می‌گویی «مَنْ مِثْلی»؟ خودش توضیح داده است: «مَنْ مِثْلی اَنَا عَبدُکَ وَ أَنْتَ رَبِّی» من حلقه‌به‌گوش تو شدم و تو مالک و مربی من هستی. جلو رفتم و گفتم: چه‌کار می‌کنی؟ گفت: مشغول طواف هستم. گفتم: حالی در طواف داری! گفت: آری، یک سال است که ناز من را می‌کشد. وقتی خدا ناز آدم را بکشد، آدم حس می‌کند. شما حال ویژه در احیا، حرم ائمه یا حرم ابی‌عبدالله (ع) پیدا نکردید؟ این ناز کشیدن است! مگر ناز کشیدن خدا چطوری است؟
آن مرد گفت: من یک‌طرف می‌نشینم و تو از کلام‌الله برایم بخوان. «از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر»؛ امام حسین( ع) به قمربنی‌هاشم (ع) عصر تاسوعا فرمودند: اینها را عقب بزن تا الآن جنگ نکنند و امشب را به ما مهلت بدهند. «فَإِنَّهُ یَعْلَمُ أَنِّی أُحِبُّ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ» خدا می‌داند که من عاشق خواندن قرآن هستم؛ می‌خواهم امشب قرآن بخوانم. از قرآن لذت می‌برید؟ ائمهٔ ما وقتی به آیات وعده می‌رسیدند، شاد می‌شدند و وقتی به آیات تهدید می‌رسیدند، به پهنای صورتشان اشک می‌ریختند. خدا آنها را تهدید نکرده بود، اما کلام‌الله است و دل را می‌برد.
اگر این یادگار در این گنبد دوار نمی‌ماند، پس این «مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ» چرا مانده است؟ خدا ناز علی (ع) را می‌کشید و علی (ع) هم در این نازکشی برای خدا ناز می‌کرد. ناز کردنش در دعای کمیل و مناجات مسجد کوفه‌شان است. بالاترین نازی که خدا کشیده و از هیچ پیغمبر و امامی این‌‌گونه ناز نکشیده است (من کتابی به‌نام «کامل‌الزیارات» را ترجمه کرده‌ام که هفتصد صفحه است؛ وصیت کرده‌ام که وقتی مرا دفن کردند، بالای سرم بگذارند. هشتاد درصد این کتاب راجع‌به گریه و عزاداری ابی‌عبدالله و زیارتش است)، من با دلیل می‌گویم: بالاترین نازی که خدا کشیده، در گودال از ابی‌عبدالله (ع) بوده است. آن مرد گفت بخوان، من هم دنبالهٔ آیه را خواندم: «فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 23) رفیق‌هایم هم دور من بودند و دیدند که این دزد نالهٔ بلندی کشید و روی زمین پهن شد. ما می‌خواستیم او را به حال بیاوریم که بلند شود، دیدیم کنار کعبه از دنیا رفته است.
اگر انسان به توبه گره بخورد، خداوند تهدیدش را عملی نمی‌کند. این‌قدر توبه مهم است که در سورهٔ بقره با «إنّ» اعلام قطعی کرده و می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 222) من عاشق توبه‌کنندگان هستم. برو تا عاشقت بشود؛ آن‌وقت به‌طور عجیبی به حرفت گوش می‌دهد. خدایا! ما چه‌کار کنیم؟ در قرآن به ما نقشه داده‌ای، نمی‌دانم چرا به نقشه‌ات اهمیت نمی‌دهیم! حالا زورمان به هشتادمیلیون نمی‌رسد، به خودمان که روزها اینجا جمع می‌شویم، زورمان می‌رسد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 43:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی