display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 24 سوره شوری، بخش دوم

تفسیر آیات 23 تا 24 سوره شوری، بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 89 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 24 سوره شوری، بخش دوم"
- مراحل مودّت اهل بیت در اجر رسالت؛
- اطاعت حبّی از پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) شرط محبوب خدا شدن انسان
- دعوت به حیا نمونه‌ای از تربیت حبّی انسان.

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (23) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَإِن یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (2٤)﴾

مراحل مودّت اهل بیت در اجر رسالت و طریق حبّی نقطه اوج آن
قرآن کریم در بیان اجر رسالت فرمود: مودّت اهل بیت(علیهم السلام) اجر رسالت است. مستحضرید که قرآن کریم از سه راه جامعه را به بندگی دعوت می‌کند: یکی راه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است، یکی «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[1] است و یکی هم راه محبّت و شکر است. در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم هست[2] که فرمودند بندگی سه قسم است یا بندگان سه قسم‌ هستند. از این سه طایفه آیات قرآنی استفاده شد که یا «إنذار»، یا «تبشیر» و یا «تحبیب». در بعضی از آیات هست که اگر کسی معصیت کرد، به عذاب الهی گرفتار می‌شود؛[3] در برخی از آیات هست که اگر کسی معصیت نکرده و اطاعت کرد ﴿جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[4] نصیب اوست؛ در بخشی از آیات هست که اگر کسی معصیت نکرد و اطاعت کرد ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[5] هست؛ این سه بخش برای سه گروه است، از این سه طایفه آیات وجود مبارک حضرت امیر استفاده کردند که بندگی سه قسم است: یا «خَوْفاً مِنَ النَّار» است یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» یا «حُبّاً لله»؛ این درباره ذات اقدس الهی بود. امّا همین قرآنی که می‌فرماید: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾، همین قرآن دارد که ﴿وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِمِنْکُمْ﴾،[6] اطاعت رسول و اطاعت اهل بیت(علیهم السلام) هم همین سه قسم است و اطاعت‌کنندگان هم همین سه گروه‌ می‌باشند؛ بعضی‌ها از اهل بیت(علیهم السلام) اطاعت می‌کنند او اگر معصیت کردند، چون اینها امام «مفترض الطاعة» هستند به عذاب الهی گرفتار می‌شوند، پس «خَوْفاً مِنَ النَّار» از اهل بیت(علیهم السلام) اطاعت می‌کنند؛ برخی‌ها هم «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» اطاعت می‌کنند که اگر کسی مطیع اینها بود، ﴿جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ نصیب او می‌شود و برخی‌ها هم «حُبّاً» اطاعت می‌کنند. این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ هر سه بخش را شامل می‌شود؛ ولی مهم‌ترین بخش، بخش محبّت است. آنها که «حبّاً لله» عبادت می‌کنند، طریق ولایت را طی می‌کنند، ولیِّ خدا کسی است که «حبّاً لله» اطاعت بکند. اصرار سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که در اسلام اول کسی که خط ولایت را ترسیم کرده است وجود مبارک حضرت امیر بود؛ یعنی ولی‌ّپروری کرد، البته اول کس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی او جزء امت نیست. فرمایش ایشان این است که در امت اسلامی اول کسی که خط ولایت را تعلیم داد، ترسیم کرد و اصرار کرد وجود مبارک حضرت امیر بود، چون غیر از آن حضرت، از هیچ‌کسی این «تثلیث» نقل نشده که بفرماید بعضی «رَهْبَةً» خدا را اطاعت می‌کنند، بعضی «رَغْبَةً» و بعضی «شُکْراً» و من آن راه را دارم طی می‌کنم، چون دوست خدایم هرگز معصیت نمی‌کنم. این اصل کلّی از جریان اطاعت خدا به اطاعت رسول و به اطاعت اهل بیت هم آمده است. پس ولیّ خدا کسی است که خدا را «حُبّاً لَهُ» اطاعت کند و ولیّ خدا کسی است که سنّت پیغمبر را هم «حُبّاً لِلرَّسول» اطاعت کند و همچنین ولیّ خدا کسی است که دستور امامِ «مفترض الطاعة» از اهل بیت(علیهم السلام) را «حُبّاً لَهُم» اطاعت کند، این همان ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ است که از این آیه برمی‌آید. اگر کسی فرمان این اهل بیت را اطاعت نکرد، جهنّم می‌رود و اگر کسی اطاعت کرد، بهشت می‌رود؛ امّا آن دو گروه جزء اوساط مؤمنان‌ هستند، اوحدی اهل ایمان کسی است که چون دوست این خاندان است، حرف اینها را گوش می‌دهد. بنابراین این طریق محبّت، طریق ولایت است؛ هر ولیّ‌ای مؤمن هست، امّا هر مؤمنی ولیّ نیست. آن‌که عبادت «أجیر» یا عبادت تاجر را دارد، او «ولیّ الله» نیست، او «مؤمن بالله» است. بنابراین همان‌طوری که ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ سه گروه را شامل می‌شود، ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ که برای پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) است هم سه گروه را شامل می‌شود؛ آن دو گروه مشخص‌ هستند، زیرا اکثری مردم این‌چنین‌ می‌باشند که دستور ائمه(علیهم السلام) را یا «خَوْفاً مِنَ النَّار» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» اطاعت می‌کنند، اما گروه کمی‌ هستند که مودّت داشته باشند و براساس دوستی حرف اینها را گوش بدهند.

اطاعت حبّی از پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) شرط محبوب خدا شدن انسان

قرآن کریم هم سعی می‌کند براساس دوستی، آفرینش عالم و آدم را تبیین کند. در جریان آفرینش، آن حدیث قدسی معروف است که فرمود: «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاعْرَف‌»،[7] این حدیث نشان می‌دهد که اصل خلقت بر اساس محبّت صادر شده است. این حدیث نورانی «کساء» را ملاحظه بفرمایید، در «حدیث کساء» دارد که من آسمان و زمین را با محبّت اینها آفریدم![8] پس آفرینش بر اساس محبّت است، نه براساس «خوف» یا براساس «شوق». در سوره مبارکه «آل عمران» هم فرمود: اگر شما دوست‌دار خدا هستید، پیرو محبوب خدا باشید تا در مدار محبّت او، از محبّ‌بودن به محبوب‌بودن برسید، کاری کنید که خدا هم دوستتان داشته باشد: ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾؛[9] شما دوست خدا که هستید، «خَوْفاً» و «شَوْقاً» که نیست، «حُبّاً» هست؛ این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ اگر «حُبّاً» هست، ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ و «أَطِیعُوا أُولِی الأمْر» هم باید «حُبّاً» باشد! پیرو حبیب خدا باشید، یعنی در مدار محبّت حرکت کنید تا از محبّ‌بودن به محبوب‌بودن منتقل شوید، «حدِّ وسط» این انتقال هم پیرو حبیب خداست. شما که محبّ «الله» هستید، برای اینکه همه نیازهای شما را او تأمین می‌کند؛ شما اگر دوست او نیستید، پس دوست چه کسی هستید؟! چون اصلِ «کانَ تامّه»، «کانَ ناقصه»، اصل هستی و نعمت‌ها، همه‌ از اوست، یقیناً خدا را دوست دارید! این دوستی خدا، یعنی شما محبّ‌ هستید و «الله» محبوب است، برای اینکه شما از محبّ بودن خدا به محبوب بودن «الله» منتقل شوید، باید در مدار حبیب خدا حرکت کنید: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی﴾، چرا؟ چون من حبیب او هستم! ﴿فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾، پس انتقال از محبّ بودن به محبوب بودن «حدّ وسط» می‌خواهد؛ «حدّ وسط»، حلقهٴ ارتباطی‌ و رابطه اتصالی‌ آن پیرو حبیب خداست، پس شما پیرو حبیب خدا باشید. این تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیّت است، نه اینکه اگر از من اطاعت نکردید جهنّم می‌روید یا بهشت نمی‌روید، البته اگر آن کار را کنید جهنّم نمی‌روید و به بهشت می‌روید؛ ولی «حبیب الله» نخواهید بود! اگر بخواهید حبیب «الله» شوید، باید «حدّ وسط» شما پیروی از محبّت «الله» باشد، آن وقت مسئله قُرب فرائض و قُرب نوافل و امثال آنها که در مدار محبّت تنظیم می‌شود، شامل حالتان خواهد شد. پرسش: از ﴿أَسْأَلُکُمْ﴾ وجوب فهمیده می‌شود؟ پاسخ: بله. پرسش: اگر وجوب فهمیده می‌شود ؟ پاسخ: واجب هست، منتها فرد أفضل واجب است. نماز اول وقت مستحب است یا واجب؟ واجب است، منتها «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» است، نه اینکه نماز اول وقت مستحب باشد! نماز جماعت مستحب نیست، «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» است. فرق است بین نافله و نماز اول وقت؛ فرق است بین نافله و نماز جماعت؛ نافله مستحب است، امّا نماز اول وقت که مستحب نیست! نماز اول وقت «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» است، نماز جماعت «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» است. پس ما یک مستحب داریم به نام نافله، یک نماز اول وقت و یک نماز جماعت داریم، ما یک اطاعت داریم که بر همه واجب است حالا یا «خَوْفاً» یا «شَوْقاً» یا «حُبّاً»، «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» آن است که «حُبّاً لله» و «حُبّاً لِلرَّسولْ» باشد. پرسش: ... ترک واجب کرده؟ پاسخ: ترک «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» کردید، چون فردهای دیگر سر جای خودشان محفوظ هستند. بنابراین ما یک مستحب داریم به نام نافله، یک «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» داریم به نام نماز جماعت، به نام نماز اول وقت و مانند آن؛ أفضلِ افرادِ اطاعت «حُبّاً» است و «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب» است، درباره «الله» هم همین‌طور است، درباره «رسول الله» هم همین‌طور است و درباره اهل بیت(علیهم السلام) هم همین‌طور است. شما به این «حدیث کساء» که نگاه می‌کنید، صدر و ساقهٴ‌ آن بر اساس مدار محبّت دور می‌زند. فرمود من براساس محبّت اینها کار کردم؛ یعنی شما هم براساس محبّت اینها، از اینها اطاعت کنید. پس ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ «حُبّاً لَهُ»، ﴿الرَّسُولَ﴾ «حُبّاً لَهُ»، ﴿وَ أُولِی الأمْرِ﴾ «حُبّاً لَهُ» که اینها أفضل افراد واجب است و اگر چنین نکردید، لااقل آن افراد دیگر را انجام دهید. بنابراین اگر «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً» است، در مدار محبّت است و اگر «حدیث کساء» است، در مدار محبّت است و اگر آیه سوره مبارکه «آل عمران» است که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ در مدار محبّت است.

دعوت به حیا نمونه‌ای از تربیت حبّی انسان
اساس کار بر این است که انسان را به آن فرد أعلیٰ تربیت کند. در بحث‌های قبل هم داشتیم که اولین کار اسلام این است که انسان را به آن قلّه دعوت می‌کند؛ حالا اگر نشد، مراحل میانی و وسطی. در این چند آیه اول سوره «علق»، مشهور بین اهل تفسیر «اوّلُ مَا نَزَل» است، فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾،[10] بعد از این ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ﴾، می‌رسد به اینکه ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾،[11] این‌جا سخن از جهنّم نیست، سخن از ﴿جَنَّات تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ نیست، سخن از حیا است! آیات دیگر دارد اگر کسی معصیت کرد «فَلَهُ ﴿عَذَابُ جَهَنَّمَ﴾»[12] یا اگر اطاعت کرد «فَلَهُ ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾»، امّا این‌جا که سخن از بهشت و جهنّم نیست! این‌جا سخن از حیا است! آیا انسان حیا نمی‌کند که در محضر خداست؟! این عالی‌ترین مرحله و «أفضَلُ المَرحله» است. أفضل افراد واجب این است که انسان مشاهده کند که در مَشهَد و محضر خداست! در آیه 61 سوره مبارکه «یونس» همین گذشت، فرمود هر کاری که می‌خواهید وارد شوید در مَشهَد و محضر ما هستید: ﴿وَ مَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که می‌خواهید وارد شوید، مَشهَد مائید! اینها سخن از بهشت و جهنّم نیست، این سخن از «خَوْفاً مِنَ النَّار» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» نیست، سخن از حیاست! اینها أفضل افراد واجب‌ می‌باشند.

طریق حبّی افضل افراد واجب در اطاعت خدا و رسول

بنابراین ما ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ داریم، ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ داریم، «أَطِیعُوا أُولِی الأمْر» داریم، «اُعبُدوا الله» داریم و مانند آن که هر سه بخش‌ آنها واجب است: «خَوْفاً مِنَ النَّار» فرد واجب است «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» فرد واجب است، «حَیائاً و حُبّاً» هم فرد واجب است؛ ولی ما را به أفضل افراد واجب دعوت کردند! اگر این اثر نکرد، آن‌گاه به افراد متوسط دعوت می‌کند، وگرنه در سوره مبارکه «علق» که «اوّلُ مَا نَزَل» است که سخن از بهشت و جهنّم به این صورت نیست، ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾؛ انسان نمی‌داند که در مَشهَد خداست؟! این چقدر شیرین است! این کلام بوئیدن دارد، بوسیدن دارد و بالای سر گذاشتن دارد! همین کار را درباره پیغمبر فرمود و همین کار را هم درباره علی و اولاد علی فرمود؛ فرمود من می‌خواهم دوست اینها باشید، نه اینکه اگر فرمایش اینها را گوش ندادید جهنّم می‌روید. این می‌شود مکتب عالی! در کنار آن ﴿وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾ است.

تبیین جفای جامعه اسلامی در حق قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)

حال می‌بینید با این قرآن و روایات چه کردند؟! البته دنیا جای بَدَل‌سازی است و خیلی نباید نگران بود، فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾.[13] روز پنج شنبه 24 «ذی‌الحجه» روز مباهله است که از پُربرکت‌ترین ایام سال است! هیچ در ذهن شما خطور می‌کند که کسی منکر باشد که علی(سلام الله علیه) در مباهله بود؟! این را صریحاً آمدند انکار کردند که علی نبود. اینکه می‌گویند این روزها را گرامی بدارید، برای همین است! این را چه کسی نقل می‌کند؟ مرحوم سید مرتضی علم الهدی در کتاب الشافی فی الإمامة و ابطال حجج العامة از قاضی عبدالجباری که صاحب المغنی است و از بزرگ‌ترین متکلّمان اهل سنّت است نقل می‌کند که او می‌گوید: «و فی شیوخنا من ذکر عن اصحاب الآثار أن علیا علیه السلام لم یکن فی المباهله»،[14] او اصلاً روز را گفته که شب است و خیلی‌ها هم گفتند درست گفتی! این است که آدم باید این روزها را گرامی بدارد و بازگو کند. این جریان مباهله که مخفیانه و در یک گوشه‌ای که نبود، در مدینه و علنی بود؛ همین پنج نفر آمدند، آنها هم که کنار رفتند. وقتی چنین صحنه‌ای، آن هم قاضی عبد الجبار، آن هم در مهم‌ترین کتاب کلامی اهل سنت بگوید: «و فی شیوخنا من ذکر عن اصحاب الآثار أن علیا علیه السلام لم یکن فی المباهله»، پس این ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾ کیست؟ فرمود: ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾،[15] این ﴿أَنْفُسَنَا﴾ کیست؟ می‌گوید علی نبود! دنیا جای چنین چیزی است! یا انکار است یا بدلی سازی، یا «لیس تامّه» است یا «لیس ناقصه»، یا می‌گویند نبود یا می‌گویند بود؛ ولی منظور این شخص نبود، شخص دیگری بود. وجود مبارک پیغمبر اصلاً اصرار دارد که بگوید علی جان من است![16] یکی از اصحاب در جلسه رسمی سؤال کردند که صحابه شما چطور هستند؟ حضرت درباره صحابه سخن گفت، بعد گفتند یا رسول الله چرا از علی حرف نزدی! فرمود شما از صحابه و اصحاب من سؤال کردی، از خود من که سؤال نکردی! علی خود من است! این‌گونه روشن کرد. در حضور جمع، از حضرت سؤال کردند اصحاب شما چگونه می‌باشند؟ حضرت شرح داد، همین شخص گفت پس از علی چرا اسم نبردی؟ فرمود آخر شما سؤالتان از اصحاب من بود، از خود من که نبود! علی نفس من است! این‌گونه بود، آن وقت این را آمدند انکار کردند! [17] این است که این روزها گفتند ذکر و دعا مستحب است؛ اگر این کارها و احیای شما بزرگواران نباشد، فراموش می‌شود! اصلاً دنیا جای بدلی‌سازی است، این‌جا بازار بدلی‌سازی است، از توحید گرفته تا ایمان؛ یکی می‌گوید من خدایم: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾.[18] یکی می‌گوید من پیغمبرم، آمار متنبّیان کمتر از انبیا نیست! یکی می‌گوید من امامم که سقیفه را به جای غدیر می‌نشاند. یکی می‌گوید من عالمم، جزء مشایخ سوء است و جزء علما قرار می‌گیرد. یکی منافق است و می‌گوید من مؤمن‌ هستم. این دنیا کارگاه بدلی‌سازی است؛ لذا آدم باید حواسش جمع باشد. بنابراین فرمود درست است که باید از اهل بیت از «اولوا الامر» اطاعت کنید، امّا قلّه آن این است که براساس دوستی اینها باشد.

توصیه قرآن به «اصل» بودن محبت اهل بیت در میان محبوب‌های انسان

در بخشی از آیات دارد که مؤمنان کسانی‌ هستند که با غیر مؤمن رابطه دوستی ندارند؛ در سوره مبارکه «مجادله» هست و بخشی دیگر هم در سوره مبارکه «توبه» هست. در سوره «مجادله» فرمود: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ﴾[19] این وضع و معنایش روشن و تا حدودی واضح است؛ امّا در سوره مبارکه «توبه» آیه 24 فرمود شما دوستتان باید مشخص باشد که کیست: ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا﴾؛ شما محبوب‌هایی دارید، زن و فرزند و زندگیتان نزد شما محبوب است، باید پیغمبر محبوب‌تر باشد! کسانی که نظیر پیغمبر هستند؛ یعنی اهل بیت باید محبوب‌تر باشند؛ یعنی آدم علی و اولاد علی را بیشتر از خودش دوست داشته باشد؛ این همان بحث تحلیلی است که ظرف این کلمهٴ «فی»، ظرف مستقر است، نه ظرف لغو «الا المودّة الکائنَة المستقرة فی علیٍ و اولاده»؛ ظرف، ظرف لغو نیست که برای مودّت مفعول با واسطه باشد، پس «الا المودّة الکائنة المستقرة فی اهل البیت»، نه «الا المودّة فی اهل البیت» که مفعول مع الواسطه شود. اگر این مودّت و دوستی آن‌جا مستقر است و چشمه آن‌جاست، اگر کسی بخواهد به خودش علاقه‌مند باشد باید از آن‌جا ارتباط بگیرد، پس معلوم می‌شود آن اصل است. این آیه فرمود که شما خودتان را، زن و بچه‌تان را، مال و مسکن خود را دوست دارید، اینها را بیشتر دوست دارید یا علی و اولاد علی‌ را ؟ یا خدا و پیغمبر را؟ آن باید اصل باشد! اگر آن اصل است، این می‌شود فرع، زیرا ما دو اصل که نداریم؛ آن می‌شود اصل و این می‌شود فرع؛ اگر به خودت علاقه‌مندی، از آن جهت که بنده او هستی به او علاقه‌مندی، همین! اگر به زن و بچه‌ات، اگر به مال و زندگی خود علاقه‌مندی، چون حلال تهیه شده و در راه اوست، به او علاقه‌مند هستی. در بعضی از روایات دارد و «بالصراحة» هم همین را تصریح کردند که شما باید حواستان باشد، خودتان را بهتر دوست دارید یا پیغمبر را؟ خودت را بهتر دوست داری یا علی و اولاد علی را؟ نمی‌شود گفت که این دو همتای هم‌ هستند، زیرا دو چشمه که نداریم! «الاّ المودة فی القربیٰ، الاّ المودة فی النفس»، این‌گونه که نیست. یک مودّت است و جایش هم مستقر است؛ یک چشمه است و جایش هم مستقر است، این را باید حواسمان جمع باشد! اگر هم به این‌جا نرسیدیم، چند قطره اشک بریزیم که چرا به این‌جا نرسیدیم!؟ ولی از نظر علمی حرف این است که ما دو اصل نداریم که هم به خودمان علاقه‌مند باشیم و هم به علی و اولاد علی، این نمی‌شود؛ یک محبّت داریم! خدا فرمود نه انسان دو دل دارد، نه در یک دل دو تا محبّت جا می‌گیرد؛ بخشی از این را در سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾؛[20] ما برای انسان که دو دل نیافریدیم؛ یعنی دو چشمه و دو منبع نیست: ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾، یک قلب و منبع دارد که این‌جا هم جای علی و اولاد علی است، آن‌وقت این می‌تواند شعبه‌های فرعی پیدا کند؛ به خودش علاقه‌مند شود، به زن و بچه‌اش علاقه‌مند شود، برای اینکه در راه آنها هستند. غرض این است که یک وقت می‌فرماید: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ﴾، این یک راه و اصل کلّی است که شامل سه قسمت است: یک قسمت می‌فرماید اطاعت اینها باید در مدار مودّت و محبّت باشد؛ اطاعت از ذات اقدس الهی هم همین‌طور است؛ یک اصل کلّی است که خدا را اطاعت کنید، بعد این اصل کلّی زیر مجموعه آن سه قسم است، یک عدّه «خَوْفاً مِنَ النَّار» یک عدّه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» «و یک عدّه هم «حبّاً»، گاهی می‌فرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[21] که این یک راه است؛ گاهی می‌فرماید: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[22] نه ﴿نِعْمَتِیَ﴾! این آیه با آن آیه خیلی فرق دارد، آن جمله‌ای که می‌گوید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾،[23] این یا خوف زوال است یا شوق به بقا، این دو گروه است. امّا ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾، نه اینکه شما شاکر باشید تا من نعمت شما را اضافه کنم؛ به یاد من باشید، من به یاد شما هستم! این مرحله سوم است این می‌شود «أَفْضَلُ فَرْدَیِ الْوَاجِب».

سرّ «اصیل» بودن محبت اهل بیت در میان محبوب‌های دیگر

پرسش: آیا انسان می‌تواند قدر متوسط را داشته باشد؟ پاسخ: نه، این دارد که کدام «أحب» است؟ گرچه در تعبیرات ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ گذشت که نفی «أظلم» بودن مستلزم اثبات «أظلم» بودن نیست، در این آیه دارد: ﴿مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ﴾،[24] چه کسی از این شخصی که جلوی معبد مردم را می‌گیرد «أظلم» است؟ قبلاً تفسیر شده بود که این آیه درصدد «أظلم» بودن این شخص نیست، بلکه در صدد نفی «أظلم» بودن غیر است؛ یعنی غیر از این کسی که جلوی مسجد را می‌گیرد «أظلم» نیست، ممکن است مساوی این باشد؛ ولی بزرگان دیگر می‌گویند، اصلاً این جمله برای همین گفته شد که ثابت کند این «أظلم» است: ﴿مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ﴾؛ یعنی این شخص «أظلم» است، این‌جا هم دارد که اگر این «أحب» باشد، خطر شما را تعقیب می‌کند؛ یعنی این نباید «أحب» باشد، بلکه «أحب» دیگری است؛ محبوب‌تر از همه، خدا و پیغمبر و اهل بیت هستند و این «اصل» است، برای اینکه نه ما دو قلب داریم و نه در یک قلب دو محبّت «بالاصل» می‌گنجد. محبّت «بالاصل»، یعنی این «بالذات» اصیل است. «بالذات» اصیل است یعنی چه؟ یعنی کاری به خدا و پیغمبر ندارد، این ذاتاً محبوب است و این را قرآن یقیناً نفی می‌کند. این‌چنین نیست که ما «بالاصالة» به خودمان علاقه‌مند باشیم و به علی و اولاد علی هم «بالاصالة» علاقه‌مند باشیم. آن‌وقت دو «بالاصل» یعنی چه؟ اینکه با توحید سازگار نیست! ما باید در عبادت خدا موحّد باشیم، در اطاعت از پیغمبر موحّد باشیم و در اطاعت از اهل بیت هم موحّد باشیم؛ هم خودمان و هم علی و اولاد علی «بالاصل» باشد که فرض ندارد. بنابراین این آیه سوره مبارکه «توبه» می‌گوید دو «بالاصل» نداریم و آیه محل بحث دارد که دو «بالاصل» نیست، یک اصل است و یک تبع، آن‌وقت این درست است و اصلاً امامت معنایش همین است! معنای امامت این نیست که جلو بایستد و ما پشت سر او باشیم! محبّت ما باید پشت سر او باشد، ولایت ما باید پشت سر او باشد، اخلاق ما باید پشت سر او باشد، اعمال ما باید پشت سر او باشید و خود ما هم باید پشت سر او باشیم، اصلاً معنای امامت همین است! نه اینکه ما در مسئله علاقه به خودمان، اصیل و امام خودمان هستیم و در کارها به دنبال او راه می‌افتیم، این که نیست.

وجود بارقه‌هایی از محبت اهل بیت در اهل سنّت و نمونه آن

مسئلهٴ محبّت که اساس کار است ـ و البته اگر کسی در این وادی قدم بگذارد «قُرب فرائض» یا «قُرب نوافل» نصیب او می‌شود، ـ این را به هیچ وجه نمی‌توانستند انکار کنند، گوشه‌ها و رقیقه‌های محبّتی که شیعه‌ها دارند، نصیب اهل سنّت هم شده است. یک حرف لطیفی زمخشری در کشّاف[25] دارد، همان حرف را فخر رازی نقل کرده، بعد می‌گوید امام ما شافعی هم در همین وادی‌ها حرکت می‌کند که آن مسئله حُبّ است. اینها اطاعت و ولایت و امامت به آن معنا را متأسفانه محروم‌ هستند؛ ولی محبّت علی و اولاد علی را اصل می‌دانند. گرچه زمخشری در کشّاف حرف او اصل است یعنی امام رازی از او نقل می‌کند، ولی چون فخر رازی اضافاتی بر فرمایشات جناب زمخشری دارد، ما این عبارت‌ها را تبرّکاً که مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) است از روی کتاب فخر رازی می‌خوانیم، چون ایشان می‌گوید این حرف‌هایی که زمخشری گفته را ما هم می‌گوییم و چون خود امام رازی از نظر کلامی اشعری و از نظر فقهی شافعی است و امام اینها هم شافعی است؛ امام ما شافعی هم همین حرف را دارد، بعد می‌گوید اگر محبّت علی و اولاد علی «رَفض» است من رافضی هستم و معتقدم که در تشهّد همان‌طوری که درود بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست، درود بر اهل بیت هم باید باشد. فخر رازی در مجلّد ششم ـ این مجلّد سه جلد را به همراه دارد ـ صفحه 595 در ذیل آیه «شوری» که آیه محل بحث است، این ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ را از زمخشری به این صورت نقل می‌کند: «نقل صاحب الکشاف عن النبی صلی اللّه علیه و سلّم أنه قال: من مات علی حب آل محمد مات شهیدا ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الإیمان، ألا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر ألا و من مات علی حب آل محمد یزف إلى الجنة کما تزف العروس إلى بیت زوجها، ألا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان إلى الجنة، ألا و من مات علی حب آل محمد جعل اللّه قبره مزار ملائکة الرحمة»، تنها این نیست که حالا مؤمنین به وادی می‌روند، ملائکه رحمت به زیارت قبر مؤمن می‌آیند، اینها را دشمن دارد نقل می‌کند! «ألا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة، ألا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه آیس من رحمة اللّه، ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة »؛ بوی بهشت را دشمن علی و اولاد علی استشمام نمی‌کند: «هذا هو الذی رواه صاحب الکشّاف»، در کشّاف است هم که مطالعه کنید، همین حرف‌ها را دارد.

اجتهاد فخر رازی از روایت بر آل پیامبر بودن علی و فاطمه و حسنین(علیهم السلام)

فخر رازی می‌گوید: «و أنا أقول: آل محمد صلی اللّه علیه و سلّم هم الذین یؤول أمرهم إلیه فکل من کان أمرهم إلیه أشد و أکمل کانوا هم الآل»، حالا از این به بعد اجتهاد در مقابل نص است «و لا شک أن فاطمة و علیا و الحسن و الحسین کان التعلق بینهم و بین رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم أشد التعلقات و هذا کالمعلوم بالنقل المتواتر فوجب أن یکونوا هم الآل» تا این‌جا هم حرف صحیحی است. «و أیضا اختلف الناس فی الآل فقیل هم الأقارب و قیل هم أمته، فإن حملناه علی القرابة فهم الآل»، اگر منظور از آل «أقربا» باشد، یقیناً علی و اولاد علی جزء آل‌ هستند، برای اینکه «أَقْرَبَ النَّاس‌»‌ هستند. «و إن حملناه علی الأمة الذین قبلوا دعوته فهم أیضا آل»، اگر بگوییم منظور از «آل» امت پیغمبر است، اینها هم امت پیغمبر هستند و یقیناً «آل» هستند، پس علی و اولاد علی یقیناً «آل» هستند. «فثبت علی جمیع التقدیرات هم الآل»، به هر تفصیلی که ما «آل» را معنا کنیم، علی و اولاد علی داخل‌ هستند. «و أما غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل فمختلف فیه و روی صاحب الکشّاف: أنه لما نزلت هذه الآیة قیل یا رسول اللّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودّتهم»؟ اینها چه کسانی هستند؟ «فقال علی و فاطمه و ابناهما». این سؤال و آن هم پاسخ‌ها.

نتیجه‌گیری فخر رازی از روایت بر وجوب محبت به اهل بیت(علیهم السلام)

«فثبت أن هؤلاء الأربعة أقارب النبی صلی اللّه علیه و سلّم و إذا ثبت هذا وجب أن یکونوا مخصوصین بمزید التعظیم و یدل علیه وجوه: الأول: قوله تعالى: ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى﴾‌ و وجه الاستدلال به ما سبق، الثانی: لا شک أن النبی صلی اللّه علیه و سلّم کان یحب فاطمة علیها السلام، قال صلی اللّه علیه و سلّم: فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها و ثبت بالنقل المتواتر عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم أنه کان یحب علیا و الحسن و الحسین و إذا ثبت ذلک وجب علی کل الأمة مثله لقوله»، چرا؟ «لقوله ﴿وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ و لقوله تعالى: ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ و لقوله ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾ و لقوله سبحانه ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾، الثالث: أن الدعاء للآل منصب عظیم و لذلک جعل هذا الدعاء خاتمة التشهد فی الصلاة و هو قوله»؛ در نماز باید این‌گونه بگوییم: «اللّهم صل علی محمد و علی آل محمد و أرحم محمدا و آل محمد»، بعد دارد: «و هذا التعظیم لم یوجد فی حق غیر الآل، فکل ذلک یدل علی أن حب آل محمد واجب»، بعد خودش چون شافعی است، می‌گوید: «و قال الشافعی رضی اللّه عنه»: یا راکبا قف بالمحصب من منى ٭٭٭ و اهتف بساکن خیفها و الناهض‌ سحرا إذا فاض الحجیج إلى منى ٭٭٭ فیضا کما نظم الفرات الفائض‌ إن کان رفضا حب آل محمد ٭٭٭ فلیشهد الثقلان أنى رافضی‌.
[1] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.
[2] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص68.
[3] الرعد/سوره13، آیه34.
[4] بقره/سوره2، آیه25.
[5] قمر/سوره54، آیه55.
[6] نساء/سوره4، آیه59.
[7] احقاق الحق و ازهاق الباطل(شوشتری)، ج1، ص431.
[8] کلمات الامام الحسین، الشیخ الشریفی، ج1، ص53.
[9] آل عمران/سوره3، آیه31.
[10] علق/سوره96، آیه3 و 4.
[11] علق/سوره96، آیه14.
[12] ملک/سوره67، آیه6.
[13] انعام/سوره6، آیه32.
[14] نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، السیدعلی الحسینی المیلانی، ج20، ص268.
[15] آل عمران/سوره3، آیه61.
[16] الامالی، الشیخ الصدوق، ص95.
[17] مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌2، ص58.
[18] قصص/سوره28، آیه38.
[19] مجادله/سوره58، آیه22.
[20] احزاب/سوره33، آیه4.
[21] بقره/سوره2، آیه40.
[22] بقره/سوره2، آیه152.
[23] بقره/سوره2، آیه40.
[24] بقره/سوره2، آیه114.
[25] تفسیرالزمخشری الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج‌4، ص220.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی