- 550
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 69 تا 76 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 69 تا 76 سوره یس"
- سرّ پاسخ قرآن در نفی شعر و شاعری از قرآن و پیامبر(ص)؛
- اصالت روح و تغییر و تبدیل بدن در دنیا, برزخ و قیامت؛
- بیگانه بودن اعضا نسبت به روح, علت صدق شاهد بر آنها.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ (69) لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ (70) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74) لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (76)﴾
سرّ پاسخ قرآن در نفی شعر و شاعری از قرآن و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در این سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد گاهی از توحید سخن به میان میآید, گاهی از وحی و نبوّت و گاهی از معاد; در اثنای این سه اصل, خطوط کلی اخلاق و حقوق هم مطرح است. تهمتهایی که درباره وحی و نبوّت میزدند این بود که میگفتند این قرآن ـ معاذ الله ـ افتراست یا ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾[1] است یا کهانت است یا سِحر[2] است یا شعر.[3] در بین این توهینها و تهمتها جریان شعر, سهم تعیینکنندهای داشت، برای اینکه جریان افترا یا ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ این به سبّ و شَتم نزدیکتر است تا یک نقد علمی, جریان سِحر و کهانت در حدّ میانی است و جریان شعر در حدّ عالی و رسمی است. اینکه قرآن کریم به آن شبهات اینطور پاسخ نداد فقط به شعر پاسخ داد، برای این است که فنّ شعر و صنعت شعر از مهمترین فنون رسمی حجاز آن روز بود. تعلیم و تعلّم شَفَهی آنها هم در مدار شعر بود، «سبعه معلّقه»[4] هم شاهکار اینها بود و شعری که «أحسنه أکذبه» است در آن عصر رایج بود; لذا قرآن کریم این تهمتها را به سه بخش تقسیم کرد: مسئله «إفک» و «افترا»[5] بودن و مسئله ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ را در یک مرحله قرار داد, مسئله سِحر و کهانت را در مراحل میانی و مسئله تهمت به شعر را در مرحله نهایی، چون جریان سِحر در جاهلیّت حجاز خیلی رواج نداشت؛ نظیر عصر فرعون نبود، کهانت هم اینچنین است، آنچه رواج داشت مسئله شعر بود; لذا قرآن کریم هم مسئله «إفک» را مطرح کرد, هم مسئله ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ را مطرح کرد, هم مسئله کاهن و ساحر بودن را مطرح کرد, هم مسئله شعر را; ولی صنعت رسمی که محور تعلیم و تعلّم حجاز بود همین مسئله شعر بود; لذا ذات اقدس الهی آنها را در حدّ میانی و گذرا پاسخ داد و فرمود نه این کتاب سِحر است نه پیامبر ساحر, نه این کتاب کهانت است نه پیامبر کاهن, نه این کتاب افتراست نه او مُفتری, نه این کتاب ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ است و نه او آورندهٴ ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾. این امور را به طور پراکنده در چندین آیات قرآن ذکر کرد؛ نه تنها در دو سوره, در چند سوره این مسائل را ذکر کرد؛ ولی جریان سِحر در زمان حضرت موسای کلیم و در جریان فراعنه مصر رواج رسمی داشت، سَحّارانی داشتند و تعبیر به سحّار[6] در قرآن کریم آمده; لذا آنجا سخن از سحر و تعلیم سحر و امثال ذلک به طور رسمی و جدّی بود؛ ولی در جریان حجاز اینطور نبود; لذا ذات اقدس الهی فرمود صنعت شعر براساس «أحسنه أکذبه» است که هر چه اغراق, مبالغه و دروغ آن بیشتر باشد زیباتر است و چیزی که هر چه دروغش بیشتر باشد زیباتر است این شایسته مقام نبوّت نیست، ما هرگز چنین چیزی را یاد پیامبرانمان ندادیم و نمیدهیم ﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ﴾. شما در کتابهای ادبی مطوّل و امثال مطوّل صریحاً این را میبینید که شعر «أحسنه أکذبه»؛ چیزی که هر چه بدتر باشد بهتر است معلوم میشود چنین چیزی شایسته مقام وحی و نبوّت نیست و همین کار هم رسمیترین فنّ رایج حجاز بود و براساس این نکات است که قرآن کریم آن امور را به طور میانی و گذرا نفی کرد؛ ولی شعر را به صورت رسمی بیان کرد.
اصالت روح و تغییر و تبدیل بدن در دنیا, برزخ و قیامت
در سؤالی که درباره ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾[7]مطرح است مستحضرید انسان چه در دنیا, چه در برزخ و چه در معاد روحی دارد که اصالت او را تأمین میکند و بدنی دارد که این بدن, ابزار کار اوست؛ این بدن در هر سه عالَم در تغییر و تبدیل است؛ در عالم طبیعت که روزانه براساس حرکت و تبدّل و تغذیه و تحلیل، در تغییر و تبدیل است؛ در برزخ و همچنین مخصوصاً در معاد در اثر سوخت و سوز در تغییر و تبدیل است، در سوره «نساء» دارد: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾؛[8]آنطور نیست که در قیامت انسان با بدنی که محشور شد آن بدن همچنان ثابت بماند، بلکه پشت سر هم سوخت و سوز هست که پوست جدید میآید, گوشت جدید میآید و مانند آن; ولی انسان, انسان است و هویّت انسان به روح اوست و این روح چون ثابت است انسان ثابت است، این بدن در دنیا برای کسی که مثلاً هشتاد سال زندگی کرده حداقل ده بار این کلّ بدن عوض شده است، گذشته از اینکه اگر تصادفی شود دست عاریه و مصنوعی بگذارند؛ یعنی دست دیگری را بگذارند وقتی جوش بگیرد و جزء بدن شود، بدن او محسوب میشود؛ اگر کافری مرگ مغزی داشته باشد دستِ او را بگیرند و به دستِ مسلمانی پیوند بزنند، این دست تا جوش نگرفته آلوده است؛ اگر دست, دستِ مشرک باشد، اما وقتی متّصل شد و گرفت, با آن میشود وضو گرفت و پاک هم است و تمام آثار دست این مسلمان بر این دست بار است، چون وقتی روح قبول کرده این دست, دست اوست. چه به صورت طبیعی و چه به صورت مصنوعی چندین بار اعضا و جوارح عوض میشود؛ ولی هویّت انسان به همان نفس است هر چیزی را که بدن قبول کند جزء انسان میشود و اگر در صحنه قیامت باشد آن هم همینطور است؛ آنکه در سوره مبارکه «نساء» بود همین بود که بسیاری از این اعضا و جوارح سوخت و سوز میشود گوشت جدید, پوست جدید؛ ولی دست همان دست است. پس چه در دنیا, چه در برزخ و چه در معاد در همه این مراحل هویّت انسان به همان نفس اوست، گرچه این بدن مرتّب دارد عوض میشود.
بیگانه بودن اعضا نسبت به روح, علت صدق شاهد بر آنها
پرسش: در جنّت برزخی و آخرتی هم بدنها عوض میشوند؟
پاسخ: آنها سوخت و سوز ندارند؛ ولی قسمت مهمّی که در قیامت سوخت و سوز دارند، برای کفار است. این ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ هم برای کفار است، ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ هم برای معصیتکار است. همه اینها با تغییر و تبدّلشان، چون اعضا و جوارح به منزله ابزار هستند، اینها اگر تغییر پیدا کنند روح چون باقی است وحدت انسان محفوظ است، یک و اینها بیگانه هستند, دو; وقتی بیگانه علیه انسان حرف میزند میشود شهادت, سه; لذا مسئله ﴿تَشْهَدُ﴾ هم به «جوارح», هم به دهن، هم به زبان و هم به «سمع» و «بصر» و «جلود» اِسناد داده شده این برای آن، برای اینکه از انسان بیگانه است و ابزار انسان هستند.
ذکر بودن قرآن و انذار کافران علت نزول آن
فرمود این قرآن فقط ذکر است نامِ خداست و یاد خدا و وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان «مذکِّر» مبعوث شده است، گاهی به صورت حصر دارد که ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾[9] ما او را برای یاد خدا و نام خدا نازل کردیم و قرآن مبین است، پس هیچکدام از این تهمتها نیست، مخصوصاً تهمت شرک. این قرآنی که ذکر است, این قرآنی که ﴿قُرْآنٌ مُبِینٌ﴾ است و وجود مبارک پیامبر هم که منزّه از آن است که شاعر باشد، اینها برای چه مبعوث شدند؟ برای چه نازل شدند؟ فرمود اینها برای آن است که کافرین را از پایان کارشان بهراسانند که بالأخره انسان زود یا دیر مهاجرت میکند و تمام اعمالش با او هست. اگر ـ معاذ الله ـ مرگ پوسیدن و نابودی بود هر که هر چه کرد, کرد; ولی مرگ, هجرت است و از پوست به در آمدن است، هیچ عاقل با سرنوشت خود بازی نمیکند؛ فرمود طولی نمیکشد که کلّ این صحنه را شما میبینید. ضمیر ﴿لِیُنْذِرَ﴾ به قرآن برگردد درست است, به پیغمبر برگردد درست است، زیرا هم قرآن انذار میکند, هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انذار میکند؛ این «ردّ العجز الی الصدر»[10] که از فنون ظریف بدیعی فنّ بلاغت است در همینجا هم اِعمال شده است.
علت مقیّد کردن انذار به قید حیات
در صدر سوره مبارکه «یس» فرمود: ﴿لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ ٭ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ﴾[11] آن انذار با استحقاق عذاب در صدر سوره «یس» آمده, همین دو نکته؛ یعنی انذار و استحقاق عذاب در ذیل هم آمده فرمود: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا﴾, یک; ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾, دو; یعنی قول الهی و غضب الهی بر اینها استحقاق پیدا میکند و انسان واقعاً اگر کسی به ایمان مزیّن نباشد حقیقتاً مُرده است؛ یعنی درک نمیکند کسی که معرفتشناسی او معرفتشناسی حسّی و تجربی است او غیب را اصلاً درک نمیکند، اگر کسی براساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾[12] و براساس ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾[13] که اساس معرفتشناسی همان حس و تجربه حسّی است این اصلاً غیب را درک نمیکند، چون درک نمیکند معلوم میشود زنده نیست. از بهترین علامتهای حیات, درک است و اگر درک نباشد حیات نیست; لذا فرمود اینها مردهاند. براساس صنعت «احتباک» این چهار عنوان را قرآن ذکر نکرد، دو عنوان از این عناوین «اربعه» را ذکر کرد تا آن صنعت ظریف «احتباک» جای خود را پیدا کند؛ یعنی زنده در مقابل مرده است که مرده را قرآن ذکر نکرد، کافر در مقابل مؤمن است که مؤمن را ذکر نکرده، بلکه فرمود انسان یا زنده است یا کافر. یک محقّق میفهمد که زنده همان مؤمن است و کافر همان مُرده است. اگر زنده در مقابل کافر قرار گرفت; یعنی کسی که مؤمن است زنده است و کسی که کافر است واقعاً مُرده است، آن وقت آن آیاتی که دارد ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیا﴾[14] و مانند آن, ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾[15]تأیید این مطلب است ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾.
طرح مجدّد مسئله توحید با استفاده از خلقت چهارپایان
بعد به مسئله توحید میپردازد میفرماید آنچه شما میبینید و این دامهایی که دارید از گوشت و شیر اینها استفاده میکنید اینها را خدا خلق کرده که نه شریکی دارد, نه ظَهیری دارد, نه شفیعی به غیر اذن او کار میکند. در بخشی از سوره مبارکه «سبأ» گذشت؛ اینکه فرمود: ﴿أَیْدینا﴾ گرچه کلمه حصر به عنوان «إنّما» و مانند آن در این آیه سوره مبارکه «یس» نیست، فرمود با دستِ ما؛ یعنی با مدبّرات و ابزار خلق کردیم؛ ولی در آیه 22 و 23 سوره مبارکه «سبأ» فرمود غیر خدا هیچ موجودی در جهان، مالک ذرّهای نیست «لا بالاستقلال», «لا بالمشارکة», «لا بالمظاهره»; غیر خدا اگر بخواهد سهمی داشته باشد یا ذرّهای را «بالاستقلال» مالک است یا در ذرّهای «بالمشارکه» سهیم است یا در ذرّهای ظَهیر و پشتوان و پشتیبان خداست هیچکدام از اینها برای غیر خدا نیست؛ آیه 22 سوره مبارکه «سبأ» این بود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ غیر خدا ﴿لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ﴾ «بالاستقلال», یک; ﴿وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ﴾ «بالشراکه», دو: ﴿وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ﴾ که «مُظاهر» حق, پشتیبان حق, پشتوانه حق باشد, سه; بالأخره اگر کسی بخواهد سهمی داشته باشد یا برای آن است که ذرّهای را مالک است یا شریک در مالکیّت است یا کمک کرده است. اگر کسی بیگانه محض از نظام هستی باشد، از او چه کاری ساخته است؟ میماند مسئله شفاعت, شفاعت را خدای سبحان به انبیا و اولیا و اهل بیت اذن داده که به اینها اذن هم نداده; لذا در آیه 23 همان سوره مبارکه «سبأ» فرمود شفاعت حق است، اما کسی به این اصنام و اوثان اذن نداده ﴿وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾، پس شما به این اصنام و اوثان به چه دلیل تکیه میکنید؟ الآن هم در همین سوره مبارکه «یس» فرمود ما اینها را خلق کردیم، دیگری چه چیزی میتواند خلق کند؟ ﴿وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا﴾[16] در جریان کشتیرانی، اما در خصوص دامداری و مانند آن فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا﴾ گرچه حرف حصر در اینجا نیامده؛ ولی سیاق, سیاق حصر است و به قرینه آیه 22 سوره مبارکه «سبأ» دیگران هیچ سهمی ندارند.
تمام علوم به علم دینی برمیگردد؛ اگر موضوع مسئله فعل خدا باشد، اما هنر از آن جهت که فعل خودِ انسان است جزء صنعت است نه جزء خلقتشناسی; لذا ممکن است یک قسم آن حلال باشد و یک قسم آن حرام, یک قسم آن دینی باشد و یک قسم آن غیر دینی; ولی در خلقت که موضوع مسئله فعل خداست، ممکن نیست علم غیر دینی باشد.
دلالت آیه بر مالکیّت انسان بر مال خود در برابر دیگران نه خدا
﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ﴾ ما اصلِ مالکیّت را بین خود شماها امضا کردیم؛ یعنی ذات اقدس الهی افراد را مالک کسب خودشان میدانند، فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾[17]اصلِ مالکیّت را بر خلاف مرام بلشویکی[18] امضا کرده است؛ هر کسی کارِ حلال کرده مالک میشود، اما در مقابل ذات اقدس الهی کسی مالک نیست تا بگوید من مالک هستم و این کار را انجام نمیدهم، این هم میشود حرف قارون; لذا وقتی مالکیّت را امضا میکند میفرماید انسانها نسبت به هم هر کسی کسب حلالی کرد یا ارثی برد مالک است اینجا هم فرمود: ﴿فَهُمْ لَها مالِکُونَ﴾، اما وقتی دستور خدا میرسد میفرماید: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾[19]یا ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ﴾[20] شما در کنار سفره ما نشستید، ما وقتی دستور دادیم فلان مال را باید در فلان راه مصرف کنید دیگر نمیتوانید بگویید ما مالک هستیم «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم»[21] نسبت به یکدیگر بله «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» و «حقوقهم»[22] و مانند آن، اما نسبت به ذات اقدس الهی اینچنین نیست.
استناد رام نمودن دامها به خدا و انواع بهرهوری انسان از آن
فرمود ما این دامها را برای شما آفریدیم و این دامها را هم ما نَرم کردیم، «ذلول» و تابع قرار دادیم که شما از آن استفاده کنید ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ﴾ نه تنها اینها را, ما زمین را هم برای شما نرم کردیم, «أرض» را «ذلول» قرار دادیم که شما از هر گوشه زمین هر بهرهای خواستید ببرید، عمق زمین بروید نفت و گاز استخراج کنید یا اگر آب استخراج کنید مقدور شماست؛ ما «أرض» را «ذلول» قرار دادیم, نرم قرار دادیم هر جایی از آن را شما بخواهید بهرهبرداری کنید میتوانید این معنای تسخیر است، آسمانها را هم «ذلول» قرار داد، به دلیل این تسخیری که فرمود; منتها انسان هم میتواند از زمین بهره ببرد و هم میتواند از آسمان بهره ببرد، کلّ این مجموعه برای بهرهوری انسان خلق شده است؛ فرمود ما برای شما مسخّر کردیم ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ﴾ شما سوار میشوید, یک; همانطور که در سوره مبارکه «نحل» آیات آن خوانده شد و از گوشت حلال آنها استفاده میکنید, دو و از پوست و پشم و کُرک و موی آنها بهره میبرید و از شیر آنها هم استفاده میکنید و هم منافع دارید[23] که پوستشان, پشمشان, کُرکشان, وَبرشان, مویشان استفاده میکنید و هم از لبنیاتشان استفاده میکنید, چرا شاکر نیستید؟!
ناسپاسی انسان در برابر نعمتهای الهی با پرستش بتها
فرمود در قبال این نعمتهایی که ذات اقدس الهی به اینها داد، اینها بتها را میپرستند؛ اولاً از بتها که فرمود هیچ کاری ساخته نیست، برای اینکه خود اینها مخلوق هستند, یک; در سوره مبارکه «حج» مثالی زده است که اگر مگسی روی این بتها بنشیند این بتها توان آن را ندارند که از خودشان دفاع کنند، فرمود: ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾[24] اینها از خودشان یک مگس را نمیتوانند دفع کنند، چه رسد به اینکه مشکل شما را حل کنند. در اینجا فرمود: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ مشرکان اینطور نبودند، اینها ریا نمیکردند، مشرک بودند و مشرک غیر از «مُرائی» است؛ «مُرائی»، قدری خدا و قدری غیر خدا را در نظر دارد؛ یعنی به دیگران نشان میدهد که من دارم برای رضای خدا کار میکنم و نکند, این سه عنصر که جمع شود میشود ریا; ریا این است که به دیگری نشان میدهد, یک; که من دارم برای خدا کار میکنم, دو; در حالی که اینچنین نیست, سه; این معنی ریاست. اما اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکنند اینها فقط بتها را عبادت میکنند; لذا مسئله ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ است نه «مع الله»؛ فرمود: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ تا به این خیال که این بتها در تقریب و در شفاعت و امثال ذلک سهمی دارند و کمکی نصیب اینها بشود، در حالی که ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ﴾ نه اینها میتوانند بتها را کمک کنند و نه بتها توان آن را دارند که یار و یاور اینها باشند ﴿وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾ اگر همه بتها دست به دست هم دهند «جُند» و سپاه شوند و بخواهند مشکل شما را حل کنند نمیتوانند, شما دست به دست هم دهید، سپاه شوید و «جُند» شوید که بخواهید مشکل آنها را حل کنید نمیتوانید، چه رسد به اینکه اینها «جُند» نیستند و تنها هستند، از «جُند» اینها کاری ساخته نیست چه رسد به تنهاییِ اینها، ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾.
امر به تحمل و محزون نشدن از تهمتهای گوناگون مشرکان
بنابراین این بخشهایی را که فرمود, فرمود تهمتهایی که زدند شما تحمّل کنید و اثری برای این تهمتها نیست، بعضی از اینها که خیلی رقیق است و بعضی که مقداری تند است ما آن را صریحاً گفتیم به ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَم﴾ پاسخ زیادی لازم نبود, به «إفک» پاسخ زیادی لازم نبود, به سحر و کهانت پاسخ زیادی لازم نبود, به شعر پاسخ رسمیتری لازم بود که ما اینجا گفتیم. بعد فرمود: ﴿فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ﴾ حرفها و تهمتهای گوناگون و روزانه اینها شما را محزون نکند، برای اینکه ما میدانیم آنها چه چیزی در درون دارند و چه چیزی آشکار کردند، نه آن اسرار درونیشان کارساز است که مشکلی را برای آنها حل کند و نه آنچه در علن و آشکار بیان کردند میتوانند با آن علیه نظام شما کاری انجام دهند. از این به بعد شروع میکنند به بحث معاد و آن بحث رسمی و مهمّ معاد که ﴿ضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾ در آن هست.
ضرورت حضور در راهپیمایی 22 بهمن به خاطر حفظ شرف و کرامت ایرانی
حالا چون فردا به مناسبت انتساب به بیبی حضرت معصومه(سلام الله علیها) است تعطیل هم کردند و پسفردا هم روز بزرگ و عظمت دینی ماست به نام 22 بهمن این را عرض کنیم که همه ما موظّفیم شرکت کنیم و مسئله 22 بهمن و حضور در راهپیمایی یک امر عادی نیست، این جزء فریضه انقلاب است. انقلاب یک سلسله روزهایی دارد که به منزله نافله انقلاب است و یک سلسله روزهایی هست که به منزله فریضه انقلاب است. الآن شما میبینید پنج به علاوه یک, به علاوه دو, به علاوه سه اینها دستشان تا مِرفق در خون بشر آلوده است، چند کار اینها کردند که عزیزان ما در آن دیدارهایشان با اینها باید درمیان بگذارند، تنها بحث انرژی هستهای نیست؛ در کنار میز به اینها بگویند شما این کارها را کردید، این پرونده سیاه را در خاورمیانه, در خاوردور, در باختردور دارید نه تنها نسبت به ما بد کردید نسبت به خودتان هم بد کردید! شما چطور میگویید ما نسبت به ایران اطمینان نداریم؟! شما بینید اینها دو کار کردند: هم حوزویان اینها نابخردانه کار کردند که عقل و علم نمیپذیرد و هم دانشگاهیان اینها; ولی نه حوزویان ما چنین کاری کردند و نه دانشگاهیهای ما. حوزویان اینها که خروجی آن همان رهبران کلیساست که جناب گالیله را به جُرم اینکه میگوید زمین حرکت میکند چنین کاری کردند؛ ما چنین کاری نکردیم، شما این سابقه سیاه را در پرونده دارید. این پنج به علاوه یک, به علاوه دو, به علاوه سه, به علاوه چهار, جنگ جهانی اول و دوم را شما راه انداختید، هفتاد یا هشتاد میلیون را شما در ظرف مدت کمتر از پنجاه سال خاک کردید، ما چنین کاری نکردیم! ما یک سر و گردن از شما بلندتریم! جز شرف و عزّت و عظمت و آزادی کاری از ما ندیدید، چطور دهن باز میکنید و میگویید ما به ایران اطمینان نداریم؟! این جنگ جهانی اول را چه کسی راه انداخت؟ جنگ جهانی دوم را چه کسی راه انداخت؟ هفتاد یا هشتاد میلیون که کم نیست، همه را شما خاک کردید ما چنین کاری نکردیم. عظمت ما را بخواهید ببینید؟ شرف این ملت را میخواهید ببینید؟ ببینید در جنگی که شما علیه صدام راه انداختید چه کار کردیم، اینها شرف ملت است، ما امتحان دادیم، اینها سند ماست؛ ما دیگر از تاریخ بیهقی نقل نمیکنیم تا کسی بگوید آن سند دارد یا ندارد، این حرفها, حرفهای روز است. ده سال جنگ را بر ما تحمیل کردید با دو سال جنگ داخلی و هشت سال دفاع مقدس تا انقلاب به ثمر رسید خلق ترکمن را راهاندازی کردید، از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به خلق ترکمن از شمال ایران اسلحه دادید که اینها سنگربندی کردند و به حمل شایع جنگ شروع شد و این عزیزان سپاهی و بسیجی رفتند خاموش کردند, بعد کردستان را به آتش کشیدید، اینها رفتند خاموش کردند, خلق مسلمان و خلق عرب را راهاندازی کردید، اینها رفتند خاموش کردند, آن انفجار دفتر حزب جمهوری بود, انفجار نخستوزیری بود, انفجار دادستانی انقلاب اسلامی بود ـ شهید قدوسی و دیگران ـ انفجار کوی و برزن بود، دو سال ما گرفتار جنگ داخلی بودیم، بعد از دو سال هم هشت سال این دفاع مقدس را بر ما تحمیل کردید، با بزرگواری این مردم تحمّل کردند؛ بعد تا رسید به جایی که امام(رضوان الله علیه) قطعنامه را با زهر هلاهل قبول کرد، حالا که قبول کردند و قطعنامه را ما پذیرفتیم کاری کردید که آن کفّار رسمی دارند میکنند.
بیاعتماد بودن ائمه کفر علت امر بر قتال آنان
مستحضرید که قرآن نگفت با هر کافری بجنگید، گفت با ائمه کفر بجنگید نه برای اینکه اینها ایمان ندارند ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾[25]نه برای اینکه «لا اِیمان لهم»، با کفار لازم نیست انسان بجنگد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾؛[26] یعنی اینها قطعنامه, سوگند, توافق ژنو و امثال ژنو را اعتنا نمیکنند. برهان قرآن کریم این نیست که «قاتلوا ائمة الکفر إنّهم لا اِیمان لهم» این را که نگفته, فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینها سوگند, قطعنامه, توافق, تفاهم را میگویند؛ ولی هنوز مرکّبشان خشک نشده به زیرش میزنند، این حرف قرآن است ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾[27] «اِلّ» یعنی تعهّد, یعنی توافق, فرمود اینها اینطور هستند.
نمونهای از ناجوانمردی غربیها و کرامت ایرانیان بعد از قبول قطعنامه
ما قبول کردیم, توافق کردیم, قطعنامه را پذیرفتیم، همین که امام(رضوان الله علیه), مسئولین ما و ملّت بزرگوار ایران اسلامی قطعنامه را قبول کردیم اینها عملیات مرصاد را علیه ما راهاندازی کردند, چه وقت؟ بعد از قطعنامه, عزیزان ما رفتند، خدا شهید صیاد شیرازی و دیگران(رضوان الله علیهم) را با انبیا و اولیا محشور کند رفتند و زود خاموش کردند، پس این عملیات مرصاد خاموش شد، این جریان عملیات مرصاد بعد از قطعنامه بود صدام حمله کرد به کویت و امیر کویت هم دست خود را از لای عبای مطلاّ در آورد و گریه کرد و به غرب پناهنده شد و آنها اتحادیه تشکیل دادند و در حقیقت جنگ نفت بود که علیه صدام آمدند، به ما گفتند این صدام خیلی به شما آسیب رسانده، شما در شرق عراق یک گلولهای رها کنید و ما را کمک کنید که نه مسئولین اجازه دادند, نه ملّت بزرگوار ما اجازه دادند, گفتند ما قطعنامه را قبول کردیم. جناب جانکری و امثال جانکری باید بدانند که واقعاً ایران یک سر و گردن از همه آنها بلندتر است، ما این بزرگواری را نشان دادیم, ما این کرامت را نشان دادیم, ما این اعتماد را نشان دادیم, ما این عظمت را نشان دادیم و گفتیم شما با او در جنگ نفت شرکت میکنید ما قطعنامه را قبول کردیم. بعد از آن به بهانه سلاح کشتار جمعی خود آمریکا حمله کرد و از این طرف خواستند که شما هم از این طرف چهارتا گلوله بزنید، ملت ایران گفت ما چنین کاری نمیکنیم، ما قطعنامه را قبول کردیم، دینِ ما میگوید این را امضا کردی پای امضایت بایست! کدام شرافت را شما بر روی کُره زمین میبینید که مثل ایران باشد، چرا به خودتان اجازه میدهید و میگویید ما به ایران اطمینان نداریم! این جنگ جهانی اول و دوم را که پرونده سیاه است شما دارید ما که چنین کاری نکردیم. این عظمت دین است, این عظمت قرآن است, این شرف قرآن است و برای این شرف, همه باید تلاش کنند. مملکت 75 میلیونی، ایران به آن عظمت ممکن است چند نفر ناراضی باشند یا دین برای آنها حل نشده باشد؛ ولی شرف یک امر مشترکی است، یک امر بینالمللی است.
کرامت ایرانیان برگرفته از قوانین بینالمللی اسلام
این قرآن سه دستور دارد: یک دستور محلّی دارد, یک دستور منطقهای دارد و یک دستور بینالمللی؛ این بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در قتلگاه که فرمود: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ»[28] این دستور دینی است؛ یعنی اگر مسئله محلّی را قبول ندارید, منطقهای را قبول ندارید, دین و قرآن و قیامت و نماز و روزه را قبول ندارید، این بخش سوم دین را قبول داشته باشید «فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»[29] سیّدالشهداء به عنوان صاحب شریعت این حرف را میزند, به عنوان دستور دینی دارد میگوید، چون خودِ دین هم بخش محلّی دارد هم بخش منطقهای دارد که برای موحّدان است هم بخش بینالمللی، این آیه هفت و هشت سوره مبارکه «ممتحنه»[30] همین است؛ در مقدمه قانون اساسی این آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» آمده که با کفار, با مشرکان, با ملحدان, با کسانی که قرآن و قیام قیامت را قبول ندارند میشود زندگی مسالمتآمیز داشت.[31]حضرت به عنوان اینکه صاحب شریعت است این دستور را داد، این دستور دینی است «فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»؛ این را عزیزان ما, بزرگان ما, دوستان ما که در ایران زندگی میکنند و ایرانی هستند همه اینها باید در این راهپیمایی شرکت کنند، برای اینکه شرفِ ملّی را که ما ثابت کردیم, عظمت ملّی را ثابت کردیم, مظلومیتمان را ثابت کردیم. نه تنها اینها نسبت به ما پنجاه, شصت سال است که دارند ظلم میکنند، به خودشان هم ظلم کردند؛ الآن که میبینید سخن از دموکراسی دارند، برای اینکه دست همه اینها روی ماشه بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی سوم شروع شود کسی روی کره زمین نمیماند. دین میگوید شما اصلِ سلاح اتمی را از روی زمین بردارید.
انبیای الهی مروّجان زندگی مسالمتآمیز
بارها به عرضتان رسید و این آیات در همین مسجد تفسیر شده است؛ خدا دو پیغمبری که رهبری انقلاب را داشتند، به مقام سلطنت رسیدند و قدرت دستشان بود برنامهشان را ذکر کرده و فرمود آن داود بود رهبری انقلاب را داشت ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾،[32] اینکه رهبری انقلاب را داشت, امامت را قبول کرد, حکومت تشکیل داد ما آن آهن سخت را در دست او مثل موم نرم کردیم؛ ولی نگاه کنید پیغمبر چه کار کرد، همان را به عنوان کاملتر پیغمبر اسلام آورد، اینکه وجود مبارک پیغمبر فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[33] اینها تمثیل است نه تعیین «بعثتُ لاتمّم مکارم العلوم, مکارم المعارف, مکارم الحقوق, مکارم الفقه, مکارم الفلسفه و مکارم الأخلاق» همه آنچه انبیا آوردند وجود مبارک حضرت آورده کاملترش را و برای تکمیل همانها. این داود رهبری انقلاب را قبول کرده و الآن دشمن هم دارد و خدا همان آهن سرد و سخت را در دست او مثل موم کرده ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ﴾[34] اینکه به ما میگویند هر وقت مشکلی پیدا کردی بگو «یَا مُلَیِّنَ الْحَدِیدِ لِدَاوُدَ»[35] همین است؛ آن آهن سرد را برای او نرم کرده موم کرده، این میتوانست دشنه و شمشیر و تیر و نیزه بسازد، اما با این آهن نرم زره ساخت که سلاح دفاعی است، این را میگویند پیغمبر؛ ما همین حرف را میزنیم و آن فرزندش سلیمانبنداود فرمود ما این مس را ـ این مسی که به این سِفت و سختی است ـ برای او مثل سیل، روان کردیم, چشمه آب کردیم ﴿وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾؛[36] یعنی مثل اینکه آب از چشمه میجوشد مِس اینگونه برای وجود مبارک سلیمان میجوشید، سیلوار میجوشید و احتیاج به کوره آهن نداشت، اما او این کار را نکرد که شمشیر بسازد, نکرد که نیزه بسازد این دین, دین رحمت است، دین عقل است. اگر ـ خدای ناکرده ـ این سلاحها در جنگ جهانی سوم به کار برود کسی نمیماند، اینها را این مسئولین ما باید به آنها بگویند که اگر عاقل هستند, اگر خردمند هستند, اگر «إن کان لهم عقل, إن کان لهم فهم» میفهمند که ایران, مهد کرامت است و شرافت است و عزّت; هم امام راحل که حشر او با انبیا هم شهدا که حشرآنها با شهدای کربلا، اینها وارثان انبیای قبلی هستند و مورّثان بعد از ما, همه ما ـ انشاءالله ـ در روز 22 بهمن با این جلال و شکوه شرکت کنیم و شعار ما همین باشد هم بخشهای محلّی را و هم منطقهای را هم بینالمللی را عرض کنیم و این وحدت را که خدا به عنوان نعمت ویژه یاد کرد و فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً﴾[37] ـ انشاء الله ـ بیش از گذشته حفظ کنیم.
[1]انبیاء/سوره21، آیه5.
[2]اعراف/سوره7، آیه109.
[3]یس/سوره36، آیه69.
[4]قصائدی زیبا که گویندگان این قصائد به شعرا (المُعَلقات السَبعَة)؛ یعنی «اصحاب معلقات سبعه» معروف هستند که هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت. عرب بودند که هر یک قصیدهای غرّا سرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایه شهرت و افتخار آنان گردد.
[5]فرقان/سوره25، آیه4.
[6]شعراء/سوره26، آیه37.
[7]یس/سوره36، آیه65.
[8]نساء/سوره4، آیه56.
[9]قمر/سوره54، آیه17.
[10]دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص5949.
[11]یس/سوره36، آیه6.
[12]بقره/سوره2، آیه55.
[13]نساء/سوره4، آیه153.
[14]نحل/سوره16، آیه21.
[15]فاطر/سوره35، آیه22.
[16]یس/سوره36، آیه41.
[17]نساء/سوره4، آیه32.
[18]دستهای از حزب کارگر سوسیال دموکرات مارکسیستی روسیه بودند که در دومین کنگره حزب در .1903 به رهبری لنین از دستهٴ منشویک ها (اقلیت) جدا شده و نهایتاً حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند.
[19]نور/سوره24، آیه33.
[20]بقره/سوره2، آیه254.
[21]تذکرة الفقهاء، العلامه الحلی، ج10، ص247.
[22]حاشیة المکاسب، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ص42.
[23]نحل/سوره16، آیه5.
[24]حج/سوره22، آیه73.
[25]توبه/سوره9، آیه12.
[26]توبه/سوره9، آیه12.
[27]توبه/سوره9، آیه10.
[28]اللهوف ف قتلی الطفوف، السیدبن طاووس، ج1، ص71.
[29]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج45، ص51.
[30]﴿عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾..
[31]اصل چهاردهم ـ به حکم آیه شریفه ﴿لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظف هستند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که برضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند..
[32]بقره/سوره2، آیه251.
[33]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج11، ص187.
[34]سبا/سوره34، آیه10.
[35]من لا یحضره الفقیه, الشیخ الصدوق، ج2, ص163.
[36]سبا/سوره34، آیه12.
[37]آل عمران/سوره3، آیه103.
- سرّ پاسخ قرآن در نفی شعر و شاعری از قرآن و پیامبر(ص)؛
- اصالت روح و تغییر و تبدیل بدن در دنیا, برزخ و قیامت؛
- بیگانه بودن اعضا نسبت به روح, علت صدق شاهد بر آنها.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ (69) لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ (70) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74) لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (76)﴾
سرّ پاسخ قرآن در نفی شعر و شاعری از قرآن و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در این سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد گاهی از توحید سخن به میان میآید, گاهی از وحی و نبوّت و گاهی از معاد; در اثنای این سه اصل, خطوط کلی اخلاق و حقوق هم مطرح است. تهمتهایی که درباره وحی و نبوّت میزدند این بود که میگفتند این قرآن ـ معاذ الله ـ افتراست یا ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾[1] است یا کهانت است یا سِحر[2] است یا شعر.[3] در بین این توهینها و تهمتها جریان شعر, سهم تعیینکنندهای داشت، برای اینکه جریان افترا یا ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ این به سبّ و شَتم نزدیکتر است تا یک نقد علمی, جریان سِحر و کهانت در حدّ میانی است و جریان شعر در حدّ عالی و رسمی است. اینکه قرآن کریم به آن شبهات اینطور پاسخ نداد فقط به شعر پاسخ داد، برای این است که فنّ شعر و صنعت شعر از مهمترین فنون رسمی حجاز آن روز بود. تعلیم و تعلّم شَفَهی آنها هم در مدار شعر بود، «سبعه معلّقه»[4] هم شاهکار اینها بود و شعری که «أحسنه أکذبه» است در آن عصر رایج بود; لذا قرآن کریم این تهمتها را به سه بخش تقسیم کرد: مسئله «إفک» و «افترا»[5] بودن و مسئله ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ را در یک مرحله قرار داد, مسئله سِحر و کهانت را در مراحل میانی و مسئله تهمت به شعر را در مرحله نهایی، چون جریان سِحر در جاهلیّت حجاز خیلی رواج نداشت؛ نظیر عصر فرعون نبود، کهانت هم اینچنین است، آنچه رواج داشت مسئله شعر بود; لذا قرآن کریم هم مسئله «إفک» را مطرح کرد, هم مسئله ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ را مطرح کرد, هم مسئله کاهن و ساحر بودن را مطرح کرد, هم مسئله شعر را; ولی صنعت رسمی که محور تعلیم و تعلّم حجاز بود همین مسئله شعر بود; لذا ذات اقدس الهی آنها را در حدّ میانی و گذرا پاسخ داد و فرمود نه این کتاب سِحر است نه پیامبر ساحر, نه این کتاب کهانت است نه پیامبر کاهن, نه این کتاب افتراست نه او مُفتری, نه این کتاب ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾ است و نه او آورندهٴ ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾. این امور را به طور پراکنده در چندین آیات قرآن ذکر کرد؛ نه تنها در دو سوره, در چند سوره این مسائل را ذکر کرد؛ ولی جریان سِحر در زمان حضرت موسای کلیم و در جریان فراعنه مصر رواج رسمی داشت، سَحّارانی داشتند و تعبیر به سحّار[6] در قرآن کریم آمده; لذا آنجا سخن از سحر و تعلیم سحر و امثال ذلک به طور رسمی و جدّی بود؛ ولی در جریان حجاز اینطور نبود; لذا ذات اقدس الهی فرمود صنعت شعر براساس «أحسنه أکذبه» است که هر چه اغراق, مبالغه و دروغ آن بیشتر باشد زیباتر است و چیزی که هر چه دروغش بیشتر باشد زیباتر است این شایسته مقام نبوّت نیست، ما هرگز چنین چیزی را یاد پیامبرانمان ندادیم و نمیدهیم ﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ﴾. شما در کتابهای ادبی مطوّل و امثال مطوّل صریحاً این را میبینید که شعر «أحسنه أکذبه»؛ چیزی که هر چه بدتر باشد بهتر است معلوم میشود چنین چیزی شایسته مقام وحی و نبوّت نیست و همین کار هم رسمیترین فنّ رایج حجاز بود و براساس این نکات است که قرآن کریم آن امور را به طور میانی و گذرا نفی کرد؛ ولی شعر را به صورت رسمی بیان کرد.
اصالت روح و تغییر و تبدیل بدن در دنیا, برزخ و قیامت
در سؤالی که درباره ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾[7]مطرح است مستحضرید انسان چه در دنیا, چه در برزخ و چه در معاد روحی دارد که اصالت او را تأمین میکند و بدنی دارد که این بدن, ابزار کار اوست؛ این بدن در هر سه عالَم در تغییر و تبدیل است؛ در عالم طبیعت که روزانه براساس حرکت و تبدّل و تغذیه و تحلیل، در تغییر و تبدیل است؛ در برزخ و همچنین مخصوصاً در معاد در اثر سوخت و سوز در تغییر و تبدیل است، در سوره «نساء» دارد: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾؛[8]آنطور نیست که در قیامت انسان با بدنی که محشور شد آن بدن همچنان ثابت بماند، بلکه پشت سر هم سوخت و سوز هست که پوست جدید میآید, گوشت جدید میآید و مانند آن; ولی انسان, انسان است و هویّت انسان به روح اوست و این روح چون ثابت است انسان ثابت است، این بدن در دنیا برای کسی که مثلاً هشتاد سال زندگی کرده حداقل ده بار این کلّ بدن عوض شده است، گذشته از اینکه اگر تصادفی شود دست عاریه و مصنوعی بگذارند؛ یعنی دست دیگری را بگذارند وقتی جوش بگیرد و جزء بدن شود، بدن او محسوب میشود؛ اگر کافری مرگ مغزی داشته باشد دستِ او را بگیرند و به دستِ مسلمانی پیوند بزنند، این دست تا جوش نگرفته آلوده است؛ اگر دست, دستِ مشرک باشد، اما وقتی متّصل شد و گرفت, با آن میشود وضو گرفت و پاک هم است و تمام آثار دست این مسلمان بر این دست بار است، چون وقتی روح قبول کرده این دست, دست اوست. چه به صورت طبیعی و چه به صورت مصنوعی چندین بار اعضا و جوارح عوض میشود؛ ولی هویّت انسان به همان نفس است هر چیزی را که بدن قبول کند جزء انسان میشود و اگر در صحنه قیامت باشد آن هم همینطور است؛ آنکه در سوره مبارکه «نساء» بود همین بود که بسیاری از این اعضا و جوارح سوخت و سوز میشود گوشت جدید, پوست جدید؛ ولی دست همان دست است. پس چه در دنیا, چه در برزخ و چه در معاد در همه این مراحل هویّت انسان به همان نفس اوست، گرچه این بدن مرتّب دارد عوض میشود.
بیگانه بودن اعضا نسبت به روح, علت صدق شاهد بر آنها
پرسش: در جنّت برزخی و آخرتی هم بدنها عوض میشوند؟
پاسخ: آنها سوخت و سوز ندارند؛ ولی قسمت مهمّی که در قیامت سوخت و سوز دارند، برای کفار است. این ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ هم برای کفار است، ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ هم برای معصیتکار است. همه اینها با تغییر و تبدّلشان، چون اعضا و جوارح به منزله ابزار هستند، اینها اگر تغییر پیدا کنند روح چون باقی است وحدت انسان محفوظ است، یک و اینها بیگانه هستند, دو; وقتی بیگانه علیه انسان حرف میزند میشود شهادت, سه; لذا مسئله ﴿تَشْهَدُ﴾ هم به «جوارح», هم به دهن، هم به زبان و هم به «سمع» و «بصر» و «جلود» اِسناد داده شده این برای آن، برای اینکه از انسان بیگانه است و ابزار انسان هستند.
ذکر بودن قرآن و انذار کافران علت نزول آن
فرمود این قرآن فقط ذکر است نامِ خداست و یاد خدا و وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان «مذکِّر» مبعوث شده است، گاهی به صورت حصر دارد که ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾[9] ما او را برای یاد خدا و نام خدا نازل کردیم و قرآن مبین است، پس هیچکدام از این تهمتها نیست، مخصوصاً تهمت شرک. این قرآنی که ذکر است, این قرآنی که ﴿قُرْآنٌ مُبِینٌ﴾ است و وجود مبارک پیامبر هم که منزّه از آن است که شاعر باشد، اینها برای چه مبعوث شدند؟ برای چه نازل شدند؟ فرمود اینها برای آن است که کافرین را از پایان کارشان بهراسانند که بالأخره انسان زود یا دیر مهاجرت میکند و تمام اعمالش با او هست. اگر ـ معاذ الله ـ مرگ پوسیدن و نابودی بود هر که هر چه کرد, کرد; ولی مرگ, هجرت است و از پوست به در آمدن است، هیچ عاقل با سرنوشت خود بازی نمیکند؛ فرمود طولی نمیکشد که کلّ این صحنه را شما میبینید. ضمیر ﴿لِیُنْذِرَ﴾ به قرآن برگردد درست است, به پیغمبر برگردد درست است، زیرا هم قرآن انذار میکند, هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انذار میکند؛ این «ردّ العجز الی الصدر»[10] که از فنون ظریف بدیعی فنّ بلاغت است در همینجا هم اِعمال شده است.
علت مقیّد کردن انذار به قید حیات
در صدر سوره مبارکه «یس» فرمود: ﴿لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ ٭ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ﴾[11] آن انذار با استحقاق عذاب در صدر سوره «یس» آمده, همین دو نکته؛ یعنی انذار و استحقاق عذاب در ذیل هم آمده فرمود: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا﴾, یک; ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾, دو; یعنی قول الهی و غضب الهی بر اینها استحقاق پیدا میکند و انسان واقعاً اگر کسی به ایمان مزیّن نباشد حقیقتاً مُرده است؛ یعنی درک نمیکند کسی که معرفتشناسی او معرفتشناسی حسّی و تجربی است او غیب را اصلاً درک نمیکند، اگر کسی براساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾[12] و براساس ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾[13] که اساس معرفتشناسی همان حس و تجربه حسّی است این اصلاً غیب را درک نمیکند، چون درک نمیکند معلوم میشود زنده نیست. از بهترین علامتهای حیات, درک است و اگر درک نباشد حیات نیست; لذا فرمود اینها مردهاند. براساس صنعت «احتباک» این چهار عنوان را قرآن ذکر نکرد، دو عنوان از این عناوین «اربعه» را ذکر کرد تا آن صنعت ظریف «احتباک» جای خود را پیدا کند؛ یعنی زنده در مقابل مرده است که مرده را قرآن ذکر نکرد، کافر در مقابل مؤمن است که مؤمن را ذکر نکرده، بلکه فرمود انسان یا زنده است یا کافر. یک محقّق میفهمد که زنده همان مؤمن است و کافر همان مُرده است. اگر زنده در مقابل کافر قرار گرفت; یعنی کسی که مؤمن است زنده است و کسی که کافر است واقعاً مُرده است، آن وقت آن آیاتی که دارد ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیا﴾[14] و مانند آن, ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾[15]تأیید این مطلب است ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾.
طرح مجدّد مسئله توحید با استفاده از خلقت چهارپایان
بعد به مسئله توحید میپردازد میفرماید آنچه شما میبینید و این دامهایی که دارید از گوشت و شیر اینها استفاده میکنید اینها را خدا خلق کرده که نه شریکی دارد, نه ظَهیری دارد, نه شفیعی به غیر اذن او کار میکند. در بخشی از سوره مبارکه «سبأ» گذشت؛ اینکه فرمود: ﴿أَیْدینا﴾ گرچه کلمه حصر به عنوان «إنّما» و مانند آن در این آیه سوره مبارکه «یس» نیست، فرمود با دستِ ما؛ یعنی با مدبّرات و ابزار خلق کردیم؛ ولی در آیه 22 و 23 سوره مبارکه «سبأ» فرمود غیر خدا هیچ موجودی در جهان، مالک ذرّهای نیست «لا بالاستقلال», «لا بالمشارکة», «لا بالمظاهره»; غیر خدا اگر بخواهد سهمی داشته باشد یا ذرّهای را «بالاستقلال» مالک است یا در ذرّهای «بالمشارکه» سهیم است یا در ذرّهای ظَهیر و پشتوان و پشتیبان خداست هیچکدام از اینها برای غیر خدا نیست؛ آیه 22 سوره مبارکه «سبأ» این بود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ غیر خدا ﴿لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ﴾ «بالاستقلال», یک; ﴿وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ﴾ «بالشراکه», دو: ﴿وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ﴾ که «مُظاهر» حق, پشتیبان حق, پشتوانه حق باشد, سه; بالأخره اگر کسی بخواهد سهمی داشته باشد یا برای آن است که ذرّهای را مالک است یا شریک در مالکیّت است یا کمک کرده است. اگر کسی بیگانه محض از نظام هستی باشد، از او چه کاری ساخته است؟ میماند مسئله شفاعت, شفاعت را خدای سبحان به انبیا و اولیا و اهل بیت اذن داده که به اینها اذن هم نداده; لذا در آیه 23 همان سوره مبارکه «سبأ» فرمود شفاعت حق است، اما کسی به این اصنام و اوثان اذن نداده ﴿وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾، پس شما به این اصنام و اوثان به چه دلیل تکیه میکنید؟ الآن هم در همین سوره مبارکه «یس» فرمود ما اینها را خلق کردیم، دیگری چه چیزی میتواند خلق کند؟ ﴿وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا﴾[16] در جریان کشتیرانی، اما در خصوص دامداری و مانند آن فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا﴾ گرچه حرف حصر در اینجا نیامده؛ ولی سیاق, سیاق حصر است و به قرینه آیه 22 سوره مبارکه «سبأ» دیگران هیچ سهمی ندارند.
تمام علوم به علم دینی برمیگردد؛ اگر موضوع مسئله فعل خدا باشد، اما هنر از آن جهت که فعل خودِ انسان است جزء صنعت است نه جزء خلقتشناسی; لذا ممکن است یک قسم آن حلال باشد و یک قسم آن حرام, یک قسم آن دینی باشد و یک قسم آن غیر دینی; ولی در خلقت که موضوع مسئله فعل خداست، ممکن نیست علم غیر دینی باشد.
دلالت آیه بر مالکیّت انسان بر مال خود در برابر دیگران نه خدا
﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ﴾ ما اصلِ مالکیّت را بین خود شماها امضا کردیم؛ یعنی ذات اقدس الهی افراد را مالک کسب خودشان میدانند، فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾[17]اصلِ مالکیّت را بر خلاف مرام بلشویکی[18] امضا کرده است؛ هر کسی کارِ حلال کرده مالک میشود، اما در مقابل ذات اقدس الهی کسی مالک نیست تا بگوید من مالک هستم و این کار را انجام نمیدهم، این هم میشود حرف قارون; لذا وقتی مالکیّت را امضا میکند میفرماید انسانها نسبت به هم هر کسی کسب حلالی کرد یا ارثی برد مالک است اینجا هم فرمود: ﴿فَهُمْ لَها مالِکُونَ﴾، اما وقتی دستور خدا میرسد میفرماید: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾[19]یا ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ﴾[20] شما در کنار سفره ما نشستید، ما وقتی دستور دادیم فلان مال را باید در فلان راه مصرف کنید دیگر نمیتوانید بگویید ما مالک هستیم «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم»[21] نسبت به یکدیگر بله «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم» و «حقوقهم»[22] و مانند آن، اما نسبت به ذات اقدس الهی اینچنین نیست.
استناد رام نمودن دامها به خدا و انواع بهرهوری انسان از آن
فرمود ما این دامها را برای شما آفریدیم و این دامها را هم ما نَرم کردیم، «ذلول» و تابع قرار دادیم که شما از آن استفاده کنید ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ﴾ نه تنها اینها را, ما زمین را هم برای شما نرم کردیم, «أرض» را «ذلول» قرار دادیم که شما از هر گوشه زمین هر بهرهای خواستید ببرید، عمق زمین بروید نفت و گاز استخراج کنید یا اگر آب استخراج کنید مقدور شماست؛ ما «أرض» را «ذلول» قرار دادیم, نرم قرار دادیم هر جایی از آن را شما بخواهید بهرهبرداری کنید میتوانید این معنای تسخیر است، آسمانها را هم «ذلول» قرار داد، به دلیل این تسخیری که فرمود; منتها انسان هم میتواند از زمین بهره ببرد و هم میتواند از آسمان بهره ببرد، کلّ این مجموعه برای بهرهوری انسان خلق شده است؛ فرمود ما برای شما مسخّر کردیم ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ﴾ شما سوار میشوید, یک; همانطور که در سوره مبارکه «نحل» آیات آن خوانده شد و از گوشت حلال آنها استفاده میکنید, دو و از پوست و پشم و کُرک و موی آنها بهره میبرید و از شیر آنها هم استفاده میکنید و هم منافع دارید[23] که پوستشان, پشمشان, کُرکشان, وَبرشان, مویشان استفاده میکنید و هم از لبنیاتشان استفاده میکنید, چرا شاکر نیستید؟!
ناسپاسی انسان در برابر نعمتهای الهی با پرستش بتها
فرمود در قبال این نعمتهایی که ذات اقدس الهی به اینها داد، اینها بتها را میپرستند؛ اولاً از بتها که فرمود هیچ کاری ساخته نیست، برای اینکه خود اینها مخلوق هستند, یک; در سوره مبارکه «حج» مثالی زده است که اگر مگسی روی این بتها بنشیند این بتها توان آن را ندارند که از خودشان دفاع کنند، فرمود: ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾[24] اینها از خودشان یک مگس را نمیتوانند دفع کنند، چه رسد به اینکه مشکل شما را حل کنند. در اینجا فرمود: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ مشرکان اینطور نبودند، اینها ریا نمیکردند، مشرک بودند و مشرک غیر از «مُرائی» است؛ «مُرائی»، قدری خدا و قدری غیر خدا را در نظر دارد؛ یعنی به دیگران نشان میدهد که من دارم برای رضای خدا کار میکنم و نکند, این سه عنصر که جمع شود میشود ریا; ریا این است که به دیگری نشان میدهد, یک; که من دارم برای خدا کار میکنم, دو; در حالی که اینچنین نیست, سه; این معنی ریاست. اما اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکنند اینها فقط بتها را عبادت میکنند; لذا مسئله ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ است نه «مع الله»؛ فرمود: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ تا به این خیال که این بتها در تقریب و در شفاعت و امثال ذلک سهمی دارند و کمکی نصیب اینها بشود، در حالی که ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ﴾ نه اینها میتوانند بتها را کمک کنند و نه بتها توان آن را دارند که یار و یاور اینها باشند ﴿وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾ اگر همه بتها دست به دست هم دهند «جُند» و سپاه شوند و بخواهند مشکل شما را حل کنند نمیتوانند, شما دست به دست هم دهید، سپاه شوید و «جُند» شوید که بخواهید مشکل آنها را حل کنید نمیتوانید، چه رسد به اینکه اینها «جُند» نیستند و تنها هستند، از «جُند» اینها کاری ساخته نیست چه رسد به تنهاییِ اینها، ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾.
امر به تحمل و محزون نشدن از تهمتهای گوناگون مشرکان
بنابراین این بخشهایی را که فرمود, فرمود تهمتهایی که زدند شما تحمّل کنید و اثری برای این تهمتها نیست، بعضی از اینها که خیلی رقیق است و بعضی که مقداری تند است ما آن را صریحاً گفتیم به ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَم﴾ پاسخ زیادی لازم نبود, به «إفک» پاسخ زیادی لازم نبود, به سحر و کهانت پاسخ زیادی لازم نبود, به شعر پاسخ رسمیتری لازم بود که ما اینجا گفتیم. بعد فرمود: ﴿فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ﴾ حرفها و تهمتهای گوناگون و روزانه اینها شما را محزون نکند، برای اینکه ما میدانیم آنها چه چیزی در درون دارند و چه چیزی آشکار کردند، نه آن اسرار درونیشان کارساز است که مشکلی را برای آنها حل کند و نه آنچه در علن و آشکار بیان کردند میتوانند با آن علیه نظام شما کاری انجام دهند. از این به بعد شروع میکنند به بحث معاد و آن بحث رسمی و مهمّ معاد که ﴿ضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾ در آن هست.
ضرورت حضور در راهپیمایی 22 بهمن به خاطر حفظ شرف و کرامت ایرانی
حالا چون فردا به مناسبت انتساب به بیبی حضرت معصومه(سلام الله علیها) است تعطیل هم کردند و پسفردا هم روز بزرگ و عظمت دینی ماست به نام 22 بهمن این را عرض کنیم که همه ما موظّفیم شرکت کنیم و مسئله 22 بهمن و حضور در راهپیمایی یک امر عادی نیست، این جزء فریضه انقلاب است. انقلاب یک سلسله روزهایی دارد که به منزله نافله انقلاب است و یک سلسله روزهایی هست که به منزله فریضه انقلاب است. الآن شما میبینید پنج به علاوه یک, به علاوه دو, به علاوه سه اینها دستشان تا مِرفق در خون بشر آلوده است، چند کار اینها کردند که عزیزان ما در آن دیدارهایشان با اینها باید درمیان بگذارند، تنها بحث انرژی هستهای نیست؛ در کنار میز به اینها بگویند شما این کارها را کردید، این پرونده سیاه را در خاورمیانه, در خاوردور, در باختردور دارید نه تنها نسبت به ما بد کردید نسبت به خودتان هم بد کردید! شما چطور میگویید ما نسبت به ایران اطمینان نداریم؟! شما بینید اینها دو کار کردند: هم حوزویان اینها نابخردانه کار کردند که عقل و علم نمیپذیرد و هم دانشگاهیان اینها; ولی نه حوزویان ما چنین کاری کردند و نه دانشگاهیهای ما. حوزویان اینها که خروجی آن همان رهبران کلیساست که جناب گالیله را به جُرم اینکه میگوید زمین حرکت میکند چنین کاری کردند؛ ما چنین کاری نکردیم، شما این سابقه سیاه را در پرونده دارید. این پنج به علاوه یک, به علاوه دو, به علاوه سه, به علاوه چهار, جنگ جهانی اول و دوم را شما راه انداختید، هفتاد یا هشتاد میلیون را شما در ظرف مدت کمتر از پنجاه سال خاک کردید، ما چنین کاری نکردیم! ما یک سر و گردن از شما بلندتریم! جز شرف و عزّت و عظمت و آزادی کاری از ما ندیدید، چطور دهن باز میکنید و میگویید ما به ایران اطمینان نداریم؟! این جنگ جهانی اول را چه کسی راه انداخت؟ جنگ جهانی دوم را چه کسی راه انداخت؟ هفتاد یا هشتاد میلیون که کم نیست، همه را شما خاک کردید ما چنین کاری نکردیم. عظمت ما را بخواهید ببینید؟ شرف این ملت را میخواهید ببینید؟ ببینید در جنگی که شما علیه صدام راه انداختید چه کار کردیم، اینها شرف ملت است، ما امتحان دادیم، اینها سند ماست؛ ما دیگر از تاریخ بیهقی نقل نمیکنیم تا کسی بگوید آن سند دارد یا ندارد، این حرفها, حرفهای روز است. ده سال جنگ را بر ما تحمیل کردید با دو سال جنگ داخلی و هشت سال دفاع مقدس تا انقلاب به ثمر رسید خلق ترکمن را راهاندازی کردید، از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به خلق ترکمن از شمال ایران اسلحه دادید که اینها سنگربندی کردند و به حمل شایع جنگ شروع شد و این عزیزان سپاهی و بسیجی رفتند خاموش کردند, بعد کردستان را به آتش کشیدید، اینها رفتند خاموش کردند, خلق مسلمان و خلق عرب را راهاندازی کردید، اینها رفتند خاموش کردند, آن انفجار دفتر حزب جمهوری بود, انفجار نخستوزیری بود, انفجار دادستانی انقلاب اسلامی بود ـ شهید قدوسی و دیگران ـ انفجار کوی و برزن بود، دو سال ما گرفتار جنگ داخلی بودیم، بعد از دو سال هم هشت سال این دفاع مقدس را بر ما تحمیل کردید، با بزرگواری این مردم تحمّل کردند؛ بعد تا رسید به جایی که امام(رضوان الله علیه) قطعنامه را با زهر هلاهل قبول کرد، حالا که قبول کردند و قطعنامه را ما پذیرفتیم کاری کردید که آن کفّار رسمی دارند میکنند.
بیاعتماد بودن ائمه کفر علت امر بر قتال آنان
مستحضرید که قرآن نگفت با هر کافری بجنگید، گفت با ائمه کفر بجنگید نه برای اینکه اینها ایمان ندارند ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾[25]نه برای اینکه «لا اِیمان لهم»، با کفار لازم نیست انسان بجنگد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾؛[26] یعنی اینها قطعنامه, سوگند, توافق ژنو و امثال ژنو را اعتنا نمیکنند. برهان قرآن کریم این نیست که «قاتلوا ائمة الکفر إنّهم لا اِیمان لهم» این را که نگفته, فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینها سوگند, قطعنامه, توافق, تفاهم را میگویند؛ ولی هنوز مرکّبشان خشک نشده به زیرش میزنند، این حرف قرآن است ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾[27] «اِلّ» یعنی تعهّد, یعنی توافق, فرمود اینها اینطور هستند.
نمونهای از ناجوانمردی غربیها و کرامت ایرانیان بعد از قبول قطعنامه
ما قبول کردیم, توافق کردیم, قطعنامه را پذیرفتیم، همین که امام(رضوان الله علیه), مسئولین ما و ملّت بزرگوار ایران اسلامی قطعنامه را قبول کردیم اینها عملیات مرصاد را علیه ما راهاندازی کردند, چه وقت؟ بعد از قطعنامه, عزیزان ما رفتند، خدا شهید صیاد شیرازی و دیگران(رضوان الله علیهم) را با انبیا و اولیا محشور کند رفتند و زود خاموش کردند، پس این عملیات مرصاد خاموش شد، این جریان عملیات مرصاد بعد از قطعنامه بود صدام حمله کرد به کویت و امیر کویت هم دست خود را از لای عبای مطلاّ در آورد و گریه کرد و به غرب پناهنده شد و آنها اتحادیه تشکیل دادند و در حقیقت جنگ نفت بود که علیه صدام آمدند، به ما گفتند این صدام خیلی به شما آسیب رسانده، شما در شرق عراق یک گلولهای رها کنید و ما را کمک کنید که نه مسئولین اجازه دادند, نه ملّت بزرگوار ما اجازه دادند, گفتند ما قطعنامه را قبول کردیم. جناب جانکری و امثال جانکری باید بدانند که واقعاً ایران یک سر و گردن از همه آنها بلندتر است، ما این بزرگواری را نشان دادیم, ما این کرامت را نشان دادیم, ما این اعتماد را نشان دادیم, ما این عظمت را نشان دادیم و گفتیم شما با او در جنگ نفت شرکت میکنید ما قطعنامه را قبول کردیم. بعد از آن به بهانه سلاح کشتار جمعی خود آمریکا حمله کرد و از این طرف خواستند که شما هم از این طرف چهارتا گلوله بزنید، ملت ایران گفت ما چنین کاری نمیکنیم، ما قطعنامه را قبول کردیم، دینِ ما میگوید این را امضا کردی پای امضایت بایست! کدام شرافت را شما بر روی کُره زمین میبینید که مثل ایران باشد، چرا به خودتان اجازه میدهید و میگویید ما به ایران اطمینان نداریم! این جنگ جهانی اول و دوم را که پرونده سیاه است شما دارید ما که چنین کاری نکردیم. این عظمت دین است, این عظمت قرآن است, این شرف قرآن است و برای این شرف, همه باید تلاش کنند. مملکت 75 میلیونی، ایران به آن عظمت ممکن است چند نفر ناراضی باشند یا دین برای آنها حل نشده باشد؛ ولی شرف یک امر مشترکی است، یک امر بینالمللی است.
کرامت ایرانیان برگرفته از قوانین بینالمللی اسلام
این قرآن سه دستور دارد: یک دستور محلّی دارد, یک دستور منطقهای دارد و یک دستور بینالمللی؛ این بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در قتلگاه که فرمود: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ»[28] این دستور دینی است؛ یعنی اگر مسئله محلّی را قبول ندارید, منطقهای را قبول ندارید, دین و قرآن و قیامت و نماز و روزه را قبول ندارید، این بخش سوم دین را قبول داشته باشید «فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»[29] سیّدالشهداء به عنوان صاحب شریعت این حرف را میزند, به عنوان دستور دینی دارد میگوید، چون خودِ دین هم بخش محلّی دارد هم بخش منطقهای دارد که برای موحّدان است هم بخش بینالمللی، این آیه هفت و هشت سوره مبارکه «ممتحنه»[30] همین است؛ در مقدمه قانون اساسی این آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» آمده که با کفار, با مشرکان, با ملحدان, با کسانی که قرآن و قیام قیامت را قبول ندارند میشود زندگی مسالمتآمیز داشت.[31]حضرت به عنوان اینکه صاحب شریعت است این دستور را داد، این دستور دینی است «فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»؛ این را عزیزان ما, بزرگان ما, دوستان ما که در ایران زندگی میکنند و ایرانی هستند همه اینها باید در این راهپیمایی شرکت کنند، برای اینکه شرفِ ملّی را که ما ثابت کردیم, عظمت ملّی را ثابت کردیم, مظلومیتمان را ثابت کردیم. نه تنها اینها نسبت به ما پنجاه, شصت سال است که دارند ظلم میکنند، به خودشان هم ظلم کردند؛ الآن که میبینید سخن از دموکراسی دارند، برای اینکه دست همه اینها روی ماشه بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی سوم شروع شود کسی روی کره زمین نمیماند. دین میگوید شما اصلِ سلاح اتمی را از روی زمین بردارید.
انبیای الهی مروّجان زندگی مسالمتآمیز
بارها به عرضتان رسید و این آیات در همین مسجد تفسیر شده است؛ خدا دو پیغمبری که رهبری انقلاب را داشتند، به مقام سلطنت رسیدند و قدرت دستشان بود برنامهشان را ذکر کرده و فرمود آن داود بود رهبری انقلاب را داشت ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾،[32] اینکه رهبری انقلاب را داشت, امامت را قبول کرد, حکومت تشکیل داد ما آن آهن سخت را در دست او مثل موم نرم کردیم؛ ولی نگاه کنید پیغمبر چه کار کرد، همان را به عنوان کاملتر پیغمبر اسلام آورد، اینکه وجود مبارک پیغمبر فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق»[33] اینها تمثیل است نه تعیین «بعثتُ لاتمّم مکارم العلوم, مکارم المعارف, مکارم الحقوق, مکارم الفقه, مکارم الفلسفه و مکارم الأخلاق» همه آنچه انبیا آوردند وجود مبارک حضرت آورده کاملترش را و برای تکمیل همانها. این داود رهبری انقلاب را قبول کرده و الآن دشمن هم دارد و خدا همان آهن سرد و سخت را در دست او مثل موم کرده ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ﴾[34] اینکه به ما میگویند هر وقت مشکلی پیدا کردی بگو «یَا مُلَیِّنَ الْحَدِیدِ لِدَاوُدَ»[35] همین است؛ آن آهن سرد را برای او نرم کرده موم کرده، این میتوانست دشنه و شمشیر و تیر و نیزه بسازد، اما با این آهن نرم زره ساخت که سلاح دفاعی است، این را میگویند پیغمبر؛ ما همین حرف را میزنیم و آن فرزندش سلیمانبنداود فرمود ما این مس را ـ این مسی که به این سِفت و سختی است ـ برای او مثل سیل، روان کردیم, چشمه آب کردیم ﴿وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾؛[36] یعنی مثل اینکه آب از چشمه میجوشد مِس اینگونه برای وجود مبارک سلیمان میجوشید، سیلوار میجوشید و احتیاج به کوره آهن نداشت، اما او این کار را نکرد که شمشیر بسازد, نکرد که نیزه بسازد این دین, دین رحمت است، دین عقل است. اگر ـ خدای ناکرده ـ این سلاحها در جنگ جهانی سوم به کار برود کسی نمیماند، اینها را این مسئولین ما باید به آنها بگویند که اگر عاقل هستند, اگر خردمند هستند, اگر «إن کان لهم عقل, إن کان لهم فهم» میفهمند که ایران, مهد کرامت است و شرافت است و عزّت; هم امام راحل که حشر او با انبیا هم شهدا که حشرآنها با شهدای کربلا، اینها وارثان انبیای قبلی هستند و مورّثان بعد از ما, همه ما ـ انشاءالله ـ در روز 22 بهمن با این جلال و شکوه شرکت کنیم و شعار ما همین باشد هم بخشهای محلّی را و هم منطقهای را هم بینالمللی را عرض کنیم و این وحدت را که خدا به عنوان نعمت ویژه یاد کرد و فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً﴾[37] ـ انشاء الله ـ بیش از گذشته حفظ کنیم.
[1]انبیاء/سوره21، آیه5.
[2]اعراف/سوره7، آیه109.
[3]یس/سوره36، آیه69.
[4]قصائدی زیبا که گویندگان این قصائد به شعرا (المُعَلقات السَبعَة)؛ یعنی «اصحاب معلقات سبعه» معروف هستند که هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت. عرب بودند که هر یک قصیدهای غرّا سرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایه شهرت و افتخار آنان گردد.
[5]فرقان/سوره25، آیه4.
[6]شعراء/سوره26، آیه37.
[7]یس/سوره36، آیه65.
[8]نساء/سوره4، آیه56.
[9]قمر/سوره54، آیه17.
[10]دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص5949.
[11]یس/سوره36، آیه6.
[12]بقره/سوره2، آیه55.
[13]نساء/سوره4، آیه153.
[14]نحل/سوره16، آیه21.
[15]فاطر/سوره35، آیه22.
[16]یس/سوره36، آیه41.
[17]نساء/سوره4، آیه32.
[18]دستهای از حزب کارگر سوسیال دموکرات مارکسیستی روسیه بودند که در دومین کنگره حزب در .1903 به رهبری لنین از دستهٴ منشویک ها (اقلیت) جدا شده و نهایتاً حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند.
[19]نور/سوره24، آیه33.
[20]بقره/سوره2، آیه254.
[21]تذکرة الفقهاء، العلامه الحلی، ج10، ص247.
[22]حاشیة المکاسب، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ص42.
[23]نحل/سوره16، آیه5.
[24]حج/سوره22، آیه73.
[25]توبه/سوره9، آیه12.
[26]توبه/سوره9، آیه12.
[27]توبه/سوره9، آیه10.
[28]اللهوف ف قتلی الطفوف، السیدبن طاووس، ج1، ص71.
[29]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج45، ص51.
[30]﴿عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾..
[31]اصل چهاردهم ـ به حکم آیه شریفه ﴿لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظف هستند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که برضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند..
[32]بقره/سوره2، آیه251.
[33]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج11، ص187.
[34]سبا/سوره34، آیه10.
[35]من لا یحضره الفقیه, الشیخ الصدوق، ج2, ص163.
[36]سبا/سوره34، آیه12.
[37]آل عمران/سوره3، آیه103.
تاکنون نظری ثبت نشده است