- 599
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 171 تا 182 سوره صافات (پایان سوره)
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 171 تا 182 سوره صافات (پایان سوره)"
- مسئله امامت اینها برای هدایت انسان است؛
- اگر موجودی مجرّد تامّ عقلی بود، معصوم است؛
- مُحِب خدا باید در مدار حبیب خدا بگردد تا محبوب خدا واقع شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ (180) وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (182)﴾
در جریان فرشتهها و همچنین در جریان قُرب نوافل و فرائض برخی از مطالب که مانده بیان شود تا به مطالبی که مربوط به این آیات است برسیم. جریان فرشتهها را ذات اقدس الهی به چند قسم تقسیم کرد که اینها مدبّرات امور الهی هستند؛ برخی از اینها مسئول امور وحی, برخی مسئول «احیاء» و برخی مسئول «إماته» و مانند آن هستند. تصریح به عصمت اینها درباره بخشی از فرشتههاست؛ سوره مبارکه «تحریم» آیه شش به این صورت است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾؛ تصریح به عصمت درباره مسئولان جهنم است، البته همانطوری که اطلاق ندارد, دلیل بر حصر هم نیست و این آیه فقط عصمت فرشتههایی که مسئول جهنم هستند را ثابت میکند، البته فرشتههایی که به مراحل بالاتر راه دارند، میشود از راه مفهوم اولویّت عصمت آنها را ثابت کرد؛ اما اینکه هر مَلَکی معصوم است از این آیه برنمیآید، چه اینکه اگر دلیلی هم بر عصمت یک فرشته دیگر دلالت کند، این آیه معارض نیست؛ این آیه فقط ناظر به عصمت فرشتههای مسئول جهنم است.
پرسش:؟پاسخ: ما که از خلقت همه آنها باخبر نیستیم که همه آنها مجرّد تام هستند یا نیستند؛ برخی از آنها ممکن است نظیر انسان باشند یا نظیر جن باشند. فرشتههایی که ذات اقدس الهی حضور آنها را, خصوصیت اینها را, اوصاف اینها را در قرآن بیان کرد یا ائمه(علیهم السلام) در روایت فرمودند روشن است، اما «ملائکة الأرض» از چه جنسی هستند، آیا مجرّدند و تجرّدشان برزخی است یا نظیر انسان می باشند، بدن ظریف دارند و مانند آن, اینها که اثبات نشده است.
در سوره مبارکه «جن» برای بیان نزاهت قرآن از هرگونه تحریف، فرمود فرستادهها و فرشتههایی که مسئول امور وحیانی هستند و وحی الهی را تدوین میکنند، اینها از مصدر وحی تا قلب مطهّر پیامبر از یک سو, از قلب مطهّر پیامبر تا لبان مطهّر آن حضرت از سوی دیگر, همه این صدر و ساقه معصوم است که این را مشخص فرمود, آنگاه عین کلمات الهی به سطح جامعه میرسد که از آن به بعد مردم یا قبول میکنند یا نمیپذیرند؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «جن» آیه 25 به بعد این است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً﴾؛[1] یعنی وحی الهی که از «لدی الله» صادر یا ظاهر میشود تا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾[2] این با اسکورت فرشتهها میآید و نه از پشت سر, نه از جلو, نه از طرف راست, نه از طرف چپ جا برای دخالت غیر فرشتههای معصومِ پاسدار وحی نیست ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛ گروهی از ملائکه این وحی را همراهی میکنند تا ذات اقدس الهی مطمئن شود که اینها وحی را به جایگاه اصلی آن بدون یک حرف کم یا زیاد رساندند تا به قلب مطهر حضرت برسد؛ وقتی به قلب مطهّر رسید، فاصله بین قلب و لبان مطهّر او هم معصوم است، برای اینکه «بالصراحه» فرمود: ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی﴾؛[3] آنچه از لبان مطهر حضرت میرسد، عین آن است که ذات اقدس الهی فرمود، از آن به بعد مردم یا میپذیرند یا نمیپذیرند. پس در جریان وحی این «مما لا ریب فیه» است که وحی معصوم است, آورندگان وحی و گیرندههای وحی معصوم هستند و مانند آن; اما حالا دلیلی بیاید بگوید هر قطره باران که میآید، هر قطره تگرگ یا برفی که میریزد فرشتهای آن را همراهی میکند ـ که در بیانات نورانی امام سجاد در صحیفه[4] هست، گرچه حضرت همه اینها را به طهارت دعا میکند، اما ـ دلیلی داشته باشیم عقلی یا نقلیِ غیر قابل تخصیص که اینها الاّ و لابد معصوم هستند، ما چنین دلیلی نداریم؛ البته حاملان «عرش», مسئولان «وحی», مسئولان «احیاء», مسئولان «إماته» اینها که جزء مدبّرات امر هستند، طبق شواهد فراوان قرآنی عصمت اینها ثابت شده است؛ اما «ملائکة الأرض» آیا جسم دارند یا ندارند یا جسم لطیف دارند یا ندارند، ما نه برهان عقلی داریم و نه برهان نقلی داریم. اگر دلیلی دلالت کرد بر اینکه فلان فرشته در فلان امر اشتباه کرد، ما برهانی بر نفی آن نداریم؛ آنچه مربوط به مدبّرات امر است یا وحی است یا «احیاء» است یا «إماته» است یا ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ﴾[5] که قرآن حافظ بودن اینها, مصون بودن اینها, صائم بودن اینها را امضا کرده است، اینها البته معصوم هستند.
غرض این است همانطوری که دلیل عقلی داریم بر عصمت پیغمبر و امام ـ دلیل عقلی داریم ـ و روایات هم همین دلیل عقلی را تأمین میکند، اما چه دلیل عقلی داریم بر اینکه فرشتهای که ابر را تکان میدهد و فرشتهای که قطره باران را میآورد این معصوم است؟ چه دلیل تام و معتبر نقلی داریم که اینها معصوم هستند؟ بله دلیل بر خلاف نداریم؛ ولی دلیل عقلی نداریم که اینها معصوم می باشند، اگر یک وقت یک روایت گفت فلان فرشتهای که خواست فلان قطره باران را بیاورد اشتباه کرده، ما چه چیزی بر نفی آن اقامه کنیم؟ مسئله امامت, ولایت, خلافت, رسالت اینها برای هدایت انسان است، اینها اگر یک ذرّه اشتباه کنند با ابدیّت ما بازی شده است، اینها معصوم هستند بله.
پرسش: حضرت استاد! اینها از امورات محتوم اند و ملائکه به اصطلاح باید معصوم باشند؟
پاسخ: چرا معصوم باشند؟ اگر مجرّد باشند بله, اما اثبات تجرّد محض اینها به چه دلیل است؟ اینکه در بیانات نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه است که هر قطره بارانی را یک فرشته میآورد، این به چه جهت جسم و ذرّه لطیفی نیست؟ اگر موجودی مجرّد تامّ عقلی بود، بله معصوم است؛ دلیلی هم بر عصمت اینها از نظر عقل آنطوری که برای امام، پیغمبر، ولیّ و وصی او اقامه شده است نداریم.
غرض این است که در جریان وحی همه ما مطمئن هستیم؛ یعنی یقین داریم «ممّا لا ریب فیه» است و قرآنی که ما در خدمت آن هستیم عین چیزی است که ذات اقدس الهی بدون کم و زیاد فرمود. از مصدر وحی تا قلب مطهّر رسول خدا معصوم است, از قلب مطهّر تا لبان مطهّر معصوم است, لبان مطهّرش که جز وحی نمیگوید و به سطح جامعه معصومانه منتقل میکند که از آن به بعد مردم یا قبول می کنند یا نکول واز آن طرفش هم خدا در سوره «حجر» فرمود من عهده دار حفظ هستم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾،[6] بعد هم در سوره «فصلت» فرمود: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾؛[7] این کتاب در امنیت و تعهّد خداست، نه در زمان او, نه قبل از رحلت پیامبر, نه بعد از رحلت پیامبر در حرم امن این کتاب آسیبی وارد نمیشود، چون برای هدایت جمیع بشر است؛ گذشته از ظواهر نقلی فراوان, برهان عقلی هم داریم، برای اینکه مسئله وحی و نبوّت این است که بشر بدون راهنما رها نمیشود که این امر قطعی است و امر قطعی دیگر هم این است که آخرین راهنما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که دیگر بعد از او «لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[8] و کتاب او هم که قرآن کریم است، اگر ـ معاذ الله ـ این قرآن به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا شود و از این طرف هم که تا ابد پیامبری نخواهد آمد، معنایش آن است که بشر باید بیسرپرست و بیراهنما باشد، برای اینکه مثلاً آخرین پیامبر کتاب آورد که ـ معاذ الله ـ دستخوش تحریف شد و بعد هم که پیامبری نمیآید; یعنی مردم رها هستند. این با هیچ برهانی سازگار نیست، بلکه با تمام ادلّه قطعی سازگار نیست؛ این از قطعیترین و متقنترین دلیل عقلی بر صیانت قرآن از تحریف است، بعد آن ظواهر هم این را تأیید میکند. اوّلین و آخرین برهان قطعی برای صیانت قرآن از تحریف، این برهان عقلی است و بعد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ﴾ تأیید میکند, ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾[9] تأیید میکند, اگر آن امور قطعی است که ذات اقدس الهی فرمود دیگر پیامبری نخواهد آمد «کما هو الحق» و اگر قرآن آخرین کتاب است «کما هو الحق»، اگر ـ معاذ الله ـ این هم به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا شود؛ یعنی بشر دیگر دین نمیخواهد و چقدر از انقراض عالَم مانده هم که مشخص نیست. بنابراین این برهان قطعی و عقلی راه گشاست و آنها هم تأیید هستند.
اما در جریان قُرب نوافل و قُرب فرائض اگر انسان به جایی رسید، برابر قرب نوافل و در اثر محبّتهای الهی سیری کرد از مُحِب بودن به محبوب بودن, دوست خدا بود ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾؛[10] حلقه ارتباطی بین مُحِب و محبوب را وجود مبارک حبیب خدا ترسیم میکند، اگر کسی مُحِب خداست باید در مدار حبیب خدا بگردد تا محبوب خدا شود، اگر محبوب خدا شد از آن به بعد «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ»[11] و مانند آن است، اما معنایش این است که اگر کسی به قُرب نوافل رسیده است جمیع شئونش این است یا ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ﴾[12] و حالات عادی هم دارد؟ خود آنهایی که به این مقام رسیدند فرمودند برای ما گاهی این حال پیش میآید. از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «لی مَعَ اللَهِ حالاتٌ» که «لا یَسَعُها مَلکٌ مُقرَّبٌ و لا نَبیٌّ مُرسَل»[13] اما این حالتها که ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ﴾ با حالات دیگر که اینچنین نیست، البته اصلِ عصمت با اینها هست.
مطلب دیگر این است که اگر کسی به قُرب فرائض یا قُرب نوافل رسید، میتوان درباره او نظر داد که خدای سبحان «سمع» و «بصر» او میشود یا او «یَدُ اللَّهِ» و «جَنْبُ اللَّهِ» و «عَیْنُ اللَّهِ»[14] میشود، اما آیا این کلماتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که سه طایفه و سه دسته است، هر سه دسته همگون و یکسان هستند یا فرق میکنند؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن را برای ما آورد, احادیث قدسیه را برای ما آورد, روایات احکامی هم برای ما آورد؛ همه اینها «مِن الله» هستند و هیچ کدام از خود شخص پیامبر نیست. احکام دین را که ـ معاذ الله ـ حضرت از خودش ندارد، اما احادیث قدسی با روایات فرق میکند و هر دوی آنها با قرآن هم فرق میکنند. قرآن را برابر اینکه خدا فرمود: ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی﴾ معلوم میشود که وحی الهی است، از این طرف که فرمود: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[15] معلوم میشود وحی الهی است و از این طرف که فرمود: ﴿قالَ اللَّهُ﴾,[16] ﴿وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾,[17] ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾[18] معلوم میشود «قول الله» است؛ از آن طرف هم در حدیث قدسی ایشان دارد که خدا چنین فرمود, خدا به زبان شما دارد میگوید. در حدیث قدسی و در روایات ممکن است که براساس قُرب نوافل و قُرب فرائض، خدای سبحان به زبان اینها در فصل سوم؛ یعنی مقام فعل حرف بزند یا اینها در فصل سوم ـ مقام فعل ـ از طرف خدا سخن بگویند، اما درباره قرآن مشخص است که لفظ و معنای آن کلاً از ذات اقدس الهی است.
میماند مسئله نصرت انبیا؛ انبیا(علیهم السلام) یک حکم مشترکی دارند که این جزء نبوّت عام است و یک دشمن مشترک هم دارند که برای توده تبهکاران مردمی است و یک پیروزی معنوی هم دارند. حکم مشترک اینها ـ اینهایی که همه با حجّت بالغه آمدند ـ در هیچ عصر و مصری پیامبری محکومِ علمی هیچ مستشکلی نشد، چون حجّت بالغه برای اینهاست که این مشترک است؛ در مسائل نظامی و جنگافروزی و اینها، گاهی رهبری انقلاب را اینها به عهده دارند و حکومت تشکیل میدهند؛ نظیر ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾,[19]نظیر اینکه سلیمان(سلام الله علیهما) به حکومت میرسد و اینها, گاهی هم با معجزه اینها پیروز میشوند, گاهی هم با جنگ چهره به چهره و تن به تن؛ نظیر غزوات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروز میشوند و گاهی هم در صحنههای جنگ نظامی شربت شهادت مینوشند که ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[20] یا ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[21] اینها هست; ولی در قیامت که محکمه الهی است «عندالاحتجاج» اینها منصور هستند. بنابراین نصرت علمی و حجّت علمی برای اینهاست و مشترک است, در صحنه داوری قیامت اینها پیروزند مشترک است, در صحنه نبرد گاهی شهادت است و گاهی پیروزی که هر دو جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[22] هستند این هم مشترک است و گاهی معجزه است و گاهی کرامت است که این هم مشترک است، دشمن مشترک هم دارند که در سوره مبارکه «حج» به این دشمن مشترک اشاره کرد؛ آیه 52 سوره مبارکه «حج» این است: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ﴾؛ هیچ پیامبری نیامده مگر اینکه یک عدّه سنگاندازها در تبلیغات دینی او علیه دین او تهمت زدند, دروغ گفتند, تبلیغ خلاف کردند, نشر اکاذیب کردند, تشویش اذهان کردند مانند این موارد هست. هیچ پیامبری نیامده مگر عدّهای از تبهکاران علیه دین او تبلیغ کردند؛ بله، البته آنها از بین رفتند و دین آن پیامبر مانده است. این ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ﴾؛ یعنی در قلمرو و حوزه تمنّیات آن حضرات که خواستند دین در جامعه فراگیر شود، در آن حوزه عدّهای سنگاندازی کردند، تبلیغ سوء کردند، تشویش اذهان کردند، تکذیب کردند و مانند آن, البته محکوم شدند و سرانجام دین پیروز شده است.
در جریان نصرت مشترک چه در دنیا و چه در آخرت میفرماید سرانجام پیروزی برای همه انبیا و اولیای الهی است که آیه 51 سوره مبارکه «غافر»؛ یعنی همان سوره «مومن» این است: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ﴾، ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین﴾؛[23]یعنی در هر پارگراف تاریخی پیروزی برای مردان با ایمان است،ممکن است در صحنهای موقتاً آسیب ببینند؛ ولی در جمعبندی تاریخی پیروزی از آن اهل توحید است ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛هم در دنیا هم در روز قیامت. بنابراین اگر شهادتی بود، این شهادت جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است؛ آنها چه فاتح شوند و چه کُشته شوند «احدی السیّئتین» است، اگر کشته شوند که «الیالنار» است و اگر پیروز بشوند به حسب ظاهر هم که ظلم مستمر است، برای آنها پیروزی یا کُشته شدن «احدی السیّئتین» است و برای مردان الهی پیروزی یا شهادت ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است. فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾که این مفعول با واسطه است برای ﴿لَنَنْصُرُ﴾, «نَنْصُر فی الحَیاةِ الدُّنیا و نَنْصُر یَوم یَقُومُ الْأَشْهادُ»، پس آنچه فعلاً در بخشهای نهایی سوره مبارکه «صافات» مطرح است که فرمود: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا﴾؛ یعنی قضا و قدر ما, مصوّبه ما این است که انبیا منصور باشند ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ﴾؛ حالا ﴿وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾،[24]﴿جُنُودَ رَبِّکَ﴾ اختصاصی به فرشته ها ندارد؛ مردان الهی که در میدان های مبارزه علیه کفر می جنگند، اینها هم جنود الهی هستند، بعد فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که حرف اثر نمی کند به جایی رسیدند که خودشان می گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوَاعِظِینَ﴾. [25]
پرسش: استاد ببخشید! نصرت در عالم آخرت به چه معناست؟
پاسخ: در محکمه الهی منصور هستند؛ در محکمه الهی که «یوم الاحتجاج» است آنها حجّت میآورند, اینها حجّت میآورند, در محکمه الهی قبل از اینکه مسئله ورود به جهنم مطرح شود احتجاجاتی است، چون «یوم الحجّة» است, «یومالاعتراض» است که خیلیها اعتراض میکنند ﴿لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾،[26]استدلال میکنند, احتجاج میکنند که خدایا بنا شد من همانطور که در دنیا بودم، همانطور محشور کنی! من در دنیا بینا بودم الآن مرا کور محشور کردی؟! جواب میفرماید تو که در دنیا بینا بودی، الآن هم بینا هستی؛ جهنم را میبینی, تبهکاران را میبینی, در دنیا هم کور بودی مردان الهی را نمیدیدی, مسجد و حسینیه را نمیدیدی و الآن هم بهشت را نمیبینی؛ هرطور بودی محشور شدی، ما که جلوی چشمت را نبستیم, جلوی بصیرت تو را بستیم. مگر در دنیا مسجد را میدیدی؟ مؤمنین را میدیدی؟ دین را میدیدی؟ قرآن و عترت را میدیدی؟ آنها را که نمیدیدی! مرکز فساد را میدیدی، الآن هم همین طور است، الآن جهنم را خوب میبینی ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾.[27] جهنم را از دور میبینی, از نزدیک میبینی, جهنمیها را میبینی، تو چشم داری؛ منتها چشم جهنّمی داری، بهشت را نمیبینی. این استدلال کسانی است که در قیامت کور محشور شدند و آن هم جواب الهی است. خلاصه قیامت روز احتجاج است, روز استدلال است و روز محاکمه است؛ در محکمه الهی فرمود انبیا پیروزند و آنها میفرمایند ما گفتیم شما قبول نکردید، شما هیچ بهانهای ندارید و هر بهانهای هم که داشتید ما برای شما تبیین کردیم؛ لذا در قیامت اینها منصور هستند.
فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که به جایی رسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾[28] خودشان میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾،[29] زیرا احتمال تأثیر هم شرط است؛ وقتی یقین دارید که هیچ اثر ندارند، چون خود آنها «بالصراحه» میگویند چه بگویی و چه نگویی; بلکه بدتر, نمیگویند چه بگویی چه نگویی, میگویند چه بگویی و چه جزء واعظین نباشی؛ نمیگویند «سواء علینا أم وعظت أم لم تعظ» میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ اینطور بیادبی دارند، پس﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ دیگر از اینها اعراض کن، بالأخره یک احتمال تأثیری باید باشد و گاهی هم ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ﴾[30] است، آن هم که واقع شد. گاهی شخص متأثّر نخواهد شد; ولی افراد جامعه میگویند شما میخواستی یکی دو بار هم بگویی؛ در آنجا هم انبیا دو بار اضافه کردند که فرمود: ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ﴾ و این هم که واقع شد؛ لذا فرمود همه این کارهایی که به نصاب رسید ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ ٭ وَ أَبْصِرْهُمْ﴾؛ اینها را بیدار کن، ﴿فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ﴾؛ اینها که بیدار نمیشوند، بعد طولی نمیکشد که اینها بالأخره آشنا و آگاه میشوند.
﴿أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ﴾اینها چه میگویند؟ گاهی به حضرت نوح میگفتند: ﴿یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ﴾؛[31]یا نوح خیلی احتجاج کردی, مرتب میگویی عذاب, اگر راست میگویی عذاب بیاید، این هم عذاب! اینها نسبت به عذاب «مستعجِل» بودند، اما ﴿فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ﴾, ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ﴾؛ یعنی بد سُقم میکنند، اینها که «مُنذر» بودند به انذار الهی و وجود مبارک حضرت هم براساس ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ اینها را انذار کرده، عالمان دین هم براساس ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[32] انذار کردند و آنها نپذیرفتند ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ ٭ وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ﴾ این را تکرار میکند تا یک تسلّی باشد برای وجود مبارک پیغمبر از یک سو و تهدید باشد برای آنها از سوی دیگر, این ﴿وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ﴾ را هم تکرار فرمود با تفاوتی که در ﴿أَبْصِرْهُمْ﴾ هست و در جمله دوم «أبصر» نیست، بعد فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾؛ اینها «الله» را با داشتن شریک, با داشتن فرزند, با «اتّخاذ ولد», با «اصطفای بنات»[33]اینها وصف میکردند ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾. برای اینکه روشن شود انبیا پیروز هستند و حرف اینها, دین اینها, مکتب و روش و منش اینها پیروز است فرمود: ﴿وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ﴾ که با سلامت رسالت را به پایان بردند ﴿وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾، این «حمد» گاهی در اول سوره است؛ نظیر حدود پنج یا شش سوَر قرآنی که قبلاً گذشت؛ یکی سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»[34] بود، چند سوره بود که اوّلشان «حمد» بود که مُصدّر به «حمد» است[35] و چند سوره هستند که مختوم به حمد می باشند؛ نظیر «صافات» و مانند آن که در آخر آنها «حمد» است[36] و بعضی از سوَر هستند که وسط آنها «حمد» است؛ نظیر آیه ده سوره مبارکه «یونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾؛ این «حمد» گاهی در اول سوره, گاهی در وسط سوره و گاهی هم در آخر سوره است.
[1]جن/سوره72، آیه26.
[2]شعراء/سوره26، آیه193.
[3]نجم/سوره53، آیه3.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج56، ص218.
[5]انفطار/سوره82، آیه10.
[6]حجر/سوره15، آیه9.
[7]صافات/سوره37، آیه41.
[8]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص26، ط اسلامی.
[9]فصلت/سوره41، آیه42.
[10]آل عمران/سوره3، آیه31.
[11]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص352، ط اسلامی.
[12]فرقان/سوره25، آیه7.
[13]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج18، ص360.
[14]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص145، ط اسلامی.
[15]قیامه/سوره75، آیه16.
[16]آل عمران/سوره3، آیه55.
[17]احزاب/سوره33، آیه4.
[18]نساء/سوره4، آیه122.
[19]بقره/سوره2، آیه251.
[20]آل عمران/سوره3، آیه21.
[21]آل عمران/سوره3، آیه181.
[22]توبه/سوره9، آیه52.
[23]اعراف/سوره7، آیه128.
[24]مدثر/سوره74، آیه31.
[25]شعراء/سوره26، آیه136.
[26]طه/سوره20، آیه125.
[27]طور/سوره52، آیه15.
[28]بقره/سوره2، آیه6.
[29]شعراء/سوره26، آیه136.
[30]اعراف/سوره7، آیه164.
[31]هود/سوره11، آیه32.
[32]توبه/سوره9، آیه122.
[33]صافات/سوره37، آیه153.
[34]فاتحه/سوره1، آیه2.
[35]سوره انعام، سوره کهف، سوره سبإ، سوره فاطر.
[36]سوره اسراء، سوره نمل، سوره زمر.
- مسئله امامت اینها برای هدایت انسان است؛
- اگر موجودی مجرّد تامّ عقلی بود، معصوم است؛
- مُحِب خدا باید در مدار حبیب خدا بگردد تا محبوب خدا واقع شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ (180) وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (182)﴾
در جریان فرشتهها و همچنین در جریان قُرب نوافل و فرائض برخی از مطالب که مانده بیان شود تا به مطالبی که مربوط به این آیات است برسیم. جریان فرشتهها را ذات اقدس الهی به چند قسم تقسیم کرد که اینها مدبّرات امور الهی هستند؛ برخی از اینها مسئول امور وحی, برخی مسئول «احیاء» و برخی مسئول «إماته» و مانند آن هستند. تصریح به عصمت اینها درباره بخشی از فرشتههاست؛ سوره مبارکه «تحریم» آیه شش به این صورت است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾؛ تصریح به عصمت درباره مسئولان جهنم است، البته همانطوری که اطلاق ندارد, دلیل بر حصر هم نیست و این آیه فقط عصمت فرشتههایی که مسئول جهنم هستند را ثابت میکند، البته فرشتههایی که به مراحل بالاتر راه دارند، میشود از راه مفهوم اولویّت عصمت آنها را ثابت کرد؛ اما اینکه هر مَلَکی معصوم است از این آیه برنمیآید، چه اینکه اگر دلیلی هم بر عصمت یک فرشته دیگر دلالت کند، این آیه معارض نیست؛ این آیه فقط ناظر به عصمت فرشتههای مسئول جهنم است.
پرسش:؟پاسخ: ما که از خلقت همه آنها باخبر نیستیم که همه آنها مجرّد تام هستند یا نیستند؛ برخی از آنها ممکن است نظیر انسان باشند یا نظیر جن باشند. فرشتههایی که ذات اقدس الهی حضور آنها را, خصوصیت اینها را, اوصاف اینها را در قرآن بیان کرد یا ائمه(علیهم السلام) در روایت فرمودند روشن است، اما «ملائکة الأرض» از چه جنسی هستند، آیا مجرّدند و تجرّدشان برزخی است یا نظیر انسان می باشند، بدن ظریف دارند و مانند آن, اینها که اثبات نشده است.
در سوره مبارکه «جن» برای بیان نزاهت قرآن از هرگونه تحریف، فرمود فرستادهها و فرشتههایی که مسئول امور وحیانی هستند و وحی الهی را تدوین میکنند، اینها از مصدر وحی تا قلب مطهّر پیامبر از یک سو, از قلب مطهّر پیامبر تا لبان مطهّر آن حضرت از سوی دیگر, همه این صدر و ساقه معصوم است که این را مشخص فرمود, آنگاه عین کلمات الهی به سطح جامعه میرسد که از آن به بعد مردم یا قبول میکنند یا نمیپذیرند؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «جن» آیه 25 به بعد این است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً﴾؛[1] یعنی وحی الهی که از «لدی الله» صادر یا ظاهر میشود تا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾[2] این با اسکورت فرشتهها میآید و نه از پشت سر, نه از جلو, نه از طرف راست, نه از طرف چپ جا برای دخالت غیر فرشتههای معصومِ پاسدار وحی نیست ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛ گروهی از ملائکه این وحی را همراهی میکنند تا ذات اقدس الهی مطمئن شود که اینها وحی را به جایگاه اصلی آن بدون یک حرف کم یا زیاد رساندند تا به قلب مطهر حضرت برسد؛ وقتی به قلب مطهّر رسید، فاصله بین قلب و لبان مطهّر او هم معصوم است، برای اینکه «بالصراحه» فرمود: ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی﴾؛[3] آنچه از لبان مطهر حضرت میرسد، عین آن است که ذات اقدس الهی فرمود، از آن به بعد مردم یا میپذیرند یا نمیپذیرند. پس در جریان وحی این «مما لا ریب فیه» است که وحی معصوم است, آورندگان وحی و گیرندههای وحی معصوم هستند و مانند آن; اما حالا دلیلی بیاید بگوید هر قطره باران که میآید، هر قطره تگرگ یا برفی که میریزد فرشتهای آن را همراهی میکند ـ که در بیانات نورانی امام سجاد در صحیفه[4] هست، گرچه حضرت همه اینها را به طهارت دعا میکند، اما ـ دلیلی داشته باشیم عقلی یا نقلیِ غیر قابل تخصیص که اینها الاّ و لابد معصوم هستند، ما چنین دلیلی نداریم؛ البته حاملان «عرش», مسئولان «وحی», مسئولان «احیاء», مسئولان «إماته» اینها که جزء مدبّرات امر هستند، طبق شواهد فراوان قرآنی عصمت اینها ثابت شده است؛ اما «ملائکة الأرض» آیا جسم دارند یا ندارند یا جسم لطیف دارند یا ندارند، ما نه برهان عقلی داریم و نه برهان نقلی داریم. اگر دلیلی دلالت کرد بر اینکه فلان فرشته در فلان امر اشتباه کرد، ما برهانی بر نفی آن نداریم؛ آنچه مربوط به مدبّرات امر است یا وحی است یا «احیاء» است یا «إماته» است یا ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ﴾[5] که قرآن حافظ بودن اینها, مصون بودن اینها, صائم بودن اینها را امضا کرده است، اینها البته معصوم هستند.
غرض این است همانطوری که دلیل عقلی داریم بر عصمت پیغمبر و امام ـ دلیل عقلی داریم ـ و روایات هم همین دلیل عقلی را تأمین میکند، اما چه دلیل عقلی داریم بر اینکه فرشتهای که ابر را تکان میدهد و فرشتهای که قطره باران را میآورد این معصوم است؟ چه دلیل تام و معتبر نقلی داریم که اینها معصوم هستند؟ بله دلیل بر خلاف نداریم؛ ولی دلیل عقلی نداریم که اینها معصوم می باشند، اگر یک وقت یک روایت گفت فلان فرشتهای که خواست فلان قطره باران را بیاورد اشتباه کرده، ما چه چیزی بر نفی آن اقامه کنیم؟ مسئله امامت, ولایت, خلافت, رسالت اینها برای هدایت انسان است، اینها اگر یک ذرّه اشتباه کنند با ابدیّت ما بازی شده است، اینها معصوم هستند بله.
پرسش: حضرت استاد! اینها از امورات محتوم اند و ملائکه به اصطلاح باید معصوم باشند؟
پاسخ: چرا معصوم باشند؟ اگر مجرّد باشند بله, اما اثبات تجرّد محض اینها به چه دلیل است؟ اینکه در بیانات نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه است که هر قطره بارانی را یک فرشته میآورد، این به چه جهت جسم و ذرّه لطیفی نیست؟ اگر موجودی مجرّد تامّ عقلی بود، بله معصوم است؛ دلیلی هم بر عصمت اینها از نظر عقل آنطوری که برای امام، پیغمبر، ولیّ و وصی او اقامه شده است نداریم.
غرض این است که در جریان وحی همه ما مطمئن هستیم؛ یعنی یقین داریم «ممّا لا ریب فیه» است و قرآنی که ما در خدمت آن هستیم عین چیزی است که ذات اقدس الهی بدون کم و زیاد فرمود. از مصدر وحی تا قلب مطهّر رسول خدا معصوم است, از قلب مطهّر تا لبان مطهّر معصوم است, لبان مطهّرش که جز وحی نمیگوید و به سطح جامعه معصومانه منتقل میکند که از آن به بعد مردم یا قبول می کنند یا نکول واز آن طرفش هم خدا در سوره «حجر» فرمود من عهده دار حفظ هستم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾،[6] بعد هم در سوره «فصلت» فرمود: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾؛[7] این کتاب در امنیت و تعهّد خداست، نه در زمان او, نه قبل از رحلت پیامبر, نه بعد از رحلت پیامبر در حرم امن این کتاب آسیبی وارد نمیشود، چون برای هدایت جمیع بشر است؛ گذشته از ظواهر نقلی فراوان, برهان عقلی هم داریم، برای اینکه مسئله وحی و نبوّت این است که بشر بدون راهنما رها نمیشود که این امر قطعی است و امر قطعی دیگر هم این است که آخرین راهنما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که دیگر بعد از او «لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[8] و کتاب او هم که قرآن کریم است، اگر ـ معاذ الله ـ این قرآن به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا شود و از این طرف هم که تا ابد پیامبری نخواهد آمد، معنایش آن است که بشر باید بیسرپرست و بیراهنما باشد، برای اینکه مثلاً آخرین پیامبر کتاب آورد که ـ معاذ الله ـ دستخوش تحریف شد و بعد هم که پیامبری نمیآید; یعنی مردم رها هستند. این با هیچ برهانی سازگار نیست، بلکه با تمام ادلّه قطعی سازگار نیست؛ این از قطعیترین و متقنترین دلیل عقلی بر صیانت قرآن از تحریف است، بعد آن ظواهر هم این را تأیید میکند. اوّلین و آخرین برهان قطعی برای صیانت قرآن از تحریف، این برهان عقلی است و بعد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ﴾ تأیید میکند, ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾[9] تأیید میکند, اگر آن امور قطعی است که ذات اقدس الهی فرمود دیگر پیامبری نخواهد آمد «کما هو الحق» و اگر قرآن آخرین کتاب است «کما هو الحق»، اگر ـ معاذ الله ـ این هم به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا شود؛ یعنی بشر دیگر دین نمیخواهد و چقدر از انقراض عالَم مانده هم که مشخص نیست. بنابراین این برهان قطعی و عقلی راه گشاست و آنها هم تأیید هستند.
اما در جریان قُرب نوافل و قُرب فرائض اگر انسان به جایی رسید، برابر قرب نوافل و در اثر محبّتهای الهی سیری کرد از مُحِب بودن به محبوب بودن, دوست خدا بود ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾؛[10] حلقه ارتباطی بین مُحِب و محبوب را وجود مبارک حبیب خدا ترسیم میکند، اگر کسی مُحِب خداست باید در مدار حبیب خدا بگردد تا محبوب خدا شود، اگر محبوب خدا شد از آن به بعد «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ»[11] و مانند آن است، اما معنایش این است که اگر کسی به قُرب نوافل رسیده است جمیع شئونش این است یا ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ﴾[12] و حالات عادی هم دارد؟ خود آنهایی که به این مقام رسیدند فرمودند برای ما گاهی این حال پیش میآید. از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «لی مَعَ اللَهِ حالاتٌ» که «لا یَسَعُها مَلکٌ مُقرَّبٌ و لا نَبیٌّ مُرسَل»[13] اما این حالتها که ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ﴾ با حالات دیگر که اینچنین نیست، البته اصلِ عصمت با اینها هست.
مطلب دیگر این است که اگر کسی به قُرب فرائض یا قُرب نوافل رسید، میتوان درباره او نظر داد که خدای سبحان «سمع» و «بصر» او میشود یا او «یَدُ اللَّهِ» و «جَنْبُ اللَّهِ» و «عَیْنُ اللَّهِ»[14] میشود، اما آیا این کلماتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که سه طایفه و سه دسته است، هر سه دسته همگون و یکسان هستند یا فرق میکنند؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن را برای ما آورد, احادیث قدسیه را برای ما آورد, روایات احکامی هم برای ما آورد؛ همه اینها «مِن الله» هستند و هیچ کدام از خود شخص پیامبر نیست. احکام دین را که ـ معاذ الله ـ حضرت از خودش ندارد، اما احادیث قدسی با روایات فرق میکند و هر دوی آنها با قرآن هم فرق میکنند. قرآن را برابر اینکه خدا فرمود: ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی﴾ معلوم میشود که وحی الهی است، از این طرف که فرمود: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[15] معلوم میشود وحی الهی است و از این طرف که فرمود: ﴿قالَ اللَّهُ﴾,[16] ﴿وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾,[17] ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾[18] معلوم میشود «قول الله» است؛ از آن طرف هم در حدیث قدسی ایشان دارد که خدا چنین فرمود, خدا به زبان شما دارد میگوید. در حدیث قدسی و در روایات ممکن است که براساس قُرب نوافل و قُرب فرائض، خدای سبحان به زبان اینها در فصل سوم؛ یعنی مقام فعل حرف بزند یا اینها در فصل سوم ـ مقام فعل ـ از طرف خدا سخن بگویند، اما درباره قرآن مشخص است که لفظ و معنای آن کلاً از ذات اقدس الهی است.
میماند مسئله نصرت انبیا؛ انبیا(علیهم السلام) یک حکم مشترکی دارند که این جزء نبوّت عام است و یک دشمن مشترک هم دارند که برای توده تبهکاران مردمی است و یک پیروزی معنوی هم دارند. حکم مشترک اینها ـ اینهایی که همه با حجّت بالغه آمدند ـ در هیچ عصر و مصری پیامبری محکومِ علمی هیچ مستشکلی نشد، چون حجّت بالغه برای اینهاست که این مشترک است؛ در مسائل نظامی و جنگافروزی و اینها، گاهی رهبری انقلاب را اینها به عهده دارند و حکومت تشکیل میدهند؛ نظیر ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾,[19]نظیر اینکه سلیمان(سلام الله علیهما) به حکومت میرسد و اینها, گاهی هم با معجزه اینها پیروز میشوند, گاهی هم با جنگ چهره به چهره و تن به تن؛ نظیر غزوات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروز میشوند و گاهی هم در صحنههای جنگ نظامی شربت شهادت مینوشند که ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[20] یا ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾[21] اینها هست; ولی در قیامت که محکمه الهی است «عندالاحتجاج» اینها منصور هستند. بنابراین نصرت علمی و حجّت علمی برای اینهاست و مشترک است, در صحنه داوری قیامت اینها پیروزند مشترک است, در صحنه نبرد گاهی شهادت است و گاهی پیروزی که هر دو جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[22] هستند این هم مشترک است و گاهی معجزه است و گاهی کرامت است که این هم مشترک است، دشمن مشترک هم دارند که در سوره مبارکه «حج» به این دشمن مشترک اشاره کرد؛ آیه 52 سوره مبارکه «حج» این است: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ﴾؛ هیچ پیامبری نیامده مگر اینکه یک عدّه سنگاندازها در تبلیغات دینی او علیه دین او تهمت زدند, دروغ گفتند, تبلیغ خلاف کردند, نشر اکاذیب کردند, تشویش اذهان کردند مانند این موارد هست. هیچ پیامبری نیامده مگر عدّهای از تبهکاران علیه دین او تبلیغ کردند؛ بله، البته آنها از بین رفتند و دین آن پیامبر مانده است. این ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ﴾؛ یعنی در قلمرو و حوزه تمنّیات آن حضرات که خواستند دین در جامعه فراگیر شود، در آن حوزه عدّهای سنگاندازی کردند، تبلیغ سوء کردند، تشویش اذهان کردند، تکذیب کردند و مانند آن, البته محکوم شدند و سرانجام دین پیروز شده است.
در جریان نصرت مشترک چه در دنیا و چه در آخرت میفرماید سرانجام پیروزی برای همه انبیا و اولیای الهی است که آیه 51 سوره مبارکه «غافر»؛ یعنی همان سوره «مومن» این است: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ﴾، ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین﴾؛[23]یعنی در هر پارگراف تاریخی پیروزی برای مردان با ایمان است،ممکن است در صحنهای موقتاً آسیب ببینند؛ ولی در جمعبندی تاریخی پیروزی از آن اهل توحید است ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛هم در دنیا هم در روز قیامت. بنابراین اگر شهادتی بود، این شهادت جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است؛ آنها چه فاتح شوند و چه کُشته شوند «احدی السیّئتین» است، اگر کشته شوند که «الیالنار» است و اگر پیروز بشوند به حسب ظاهر هم که ظلم مستمر است، برای آنها پیروزی یا کُشته شدن «احدی السیّئتین» است و برای مردان الهی پیروزی یا شهادت ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ است. فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾که این مفعول با واسطه است برای ﴿لَنَنْصُرُ﴾, «نَنْصُر فی الحَیاةِ الدُّنیا و نَنْصُر یَوم یَقُومُ الْأَشْهادُ»، پس آنچه فعلاً در بخشهای نهایی سوره مبارکه «صافات» مطرح است که فرمود: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا﴾؛ یعنی قضا و قدر ما, مصوّبه ما این است که انبیا منصور باشند ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ﴾؛ حالا ﴿وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾،[24]﴿جُنُودَ رَبِّکَ﴾ اختصاصی به فرشته ها ندارد؛ مردان الهی که در میدان های مبارزه علیه کفر می جنگند، اینها هم جنود الهی هستند، بعد فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که حرف اثر نمی کند به جایی رسیدند که خودشان می گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوَاعِظِینَ﴾. [25]
پرسش: استاد ببخشید! نصرت در عالم آخرت به چه معناست؟
پاسخ: در محکمه الهی منصور هستند؛ در محکمه الهی که «یوم الاحتجاج» است آنها حجّت میآورند, اینها حجّت میآورند, در محکمه الهی قبل از اینکه مسئله ورود به جهنم مطرح شود احتجاجاتی است، چون «یوم الحجّة» است, «یومالاعتراض» است که خیلیها اعتراض میکنند ﴿لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾،[26]استدلال میکنند, احتجاج میکنند که خدایا بنا شد من همانطور که در دنیا بودم، همانطور محشور کنی! من در دنیا بینا بودم الآن مرا کور محشور کردی؟! جواب میفرماید تو که در دنیا بینا بودی، الآن هم بینا هستی؛ جهنم را میبینی, تبهکاران را میبینی, در دنیا هم کور بودی مردان الهی را نمیدیدی, مسجد و حسینیه را نمیدیدی و الآن هم بهشت را نمیبینی؛ هرطور بودی محشور شدی، ما که جلوی چشمت را نبستیم, جلوی بصیرت تو را بستیم. مگر در دنیا مسجد را میدیدی؟ مؤمنین را میدیدی؟ دین را میدیدی؟ قرآن و عترت را میدیدی؟ آنها را که نمیدیدی! مرکز فساد را میدیدی، الآن هم همین طور است، الآن جهنم را خوب میبینی ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾.[27] جهنم را از دور میبینی, از نزدیک میبینی, جهنمیها را میبینی، تو چشم داری؛ منتها چشم جهنّمی داری، بهشت را نمیبینی. این استدلال کسانی است که در قیامت کور محشور شدند و آن هم جواب الهی است. خلاصه قیامت روز احتجاج است, روز استدلال است و روز محاکمه است؛ در محکمه الهی فرمود انبیا پیروزند و آنها میفرمایند ما گفتیم شما قبول نکردید، شما هیچ بهانهای ندارید و هر بهانهای هم که داشتید ما برای شما تبیین کردیم؛ لذا در قیامت اینها منصور هستند.
فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که به جایی رسیدند که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾[28] خودشان میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾،[29] زیرا احتمال تأثیر هم شرط است؛ وقتی یقین دارید که هیچ اثر ندارند، چون خود آنها «بالصراحه» میگویند چه بگویی و چه نگویی; بلکه بدتر, نمیگویند چه بگویی چه نگویی, میگویند چه بگویی و چه جزء واعظین نباشی؛ نمیگویند «سواء علینا أم وعظت أم لم تعظ» میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ اینطور بیادبی دارند، پس﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ دیگر از اینها اعراض کن، بالأخره یک احتمال تأثیری باید باشد و گاهی هم ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ﴾[30] است، آن هم که واقع شد. گاهی شخص متأثّر نخواهد شد; ولی افراد جامعه میگویند شما میخواستی یکی دو بار هم بگویی؛ در آنجا هم انبیا دو بار اضافه کردند که فرمود: ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ﴾ و این هم که واقع شد؛ لذا فرمود همه این کارهایی که به نصاب رسید ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ ٭ وَ أَبْصِرْهُمْ﴾؛ اینها را بیدار کن، ﴿فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ﴾؛ اینها که بیدار نمیشوند، بعد طولی نمیکشد که اینها بالأخره آشنا و آگاه میشوند.
﴿أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ﴾اینها چه میگویند؟ گاهی به حضرت نوح میگفتند: ﴿یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ﴾؛[31]یا نوح خیلی احتجاج کردی, مرتب میگویی عذاب, اگر راست میگویی عذاب بیاید، این هم عذاب! اینها نسبت به عذاب «مستعجِل» بودند، اما ﴿فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ﴾, ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ﴾؛ یعنی بد سُقم میکنند، اینها که «مُنذر» بودند به انذار الهی و وجود مبارک حضرت هم براساس ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ اینها را انذار کرده، عالمان دین هم براساس ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[32] انذار کردند و آنها نپذیرفتند ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ ٭ وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ﴾ این را تکرار میکند تا یک تسلّی باشد برای وجود مبارک پیغمبر از یک سو و تهدید باشد برای آنها از سوی دیگر, این ﴿وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ﴾ را هم تکرار فرمود با تفاوتی که در ﴿أَبْصِرْهُمْ﴾ هست و در جمله دوم «أبصر» نیست، بعد فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾؛ اینها «الله» را با داشتن شریک, با داشتن فرزند, با «اتّخاذ ولد», با «اصطفای بنات»[33]اینها وصف میکردند ﴿سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾. برای اینکه روشن شود انبیا پیروز هستند و حرف اینها, دین اینها, مکتب و روش و منش اینها پیروز است فرمود: ﴿وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ﴾ که با سلامت رسالت را به پایان بردند ﴿وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾، این «حمد» گاهی در اول سوره است؛ نظیر حدود پنج یا شش سوَر قرآنی که قبلاً گذشت؛ یکی سوره مبارکه «فاتحة الکتاب»[34] بود، چند سوره بود که اوّلشان «حمد» بود که مُصدّر به «حمد» است[35] و چند سوره هستند که مختوم به حمد می باشند؛ نظیر «صافات» و مانند آن که در آخر آنها «حمد» است[36] و بعضی از سوَر هستند که وسط آنها «حمد» است؛ نظیر آیه ده سوره مبارکه «یونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾؛ این «حمد» گاهی در اول سوره, گاهی در وسط سوره و گاهی هم در آخر سوره است.
[1]جن/سوره72، آیه26.
[2]شعراء/سوره26، آیه193.
[3]نجم/سوره53، آیه3.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج56، ص218.
[5]انفطار/سوره82، آیه10.
[6]حجر/سوره15، آیه9.
[7]صافات/سوره37، آیه41.
[8]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص26، ط اسلامی.
[9]فصلت/سوره41، آیه42.
[10]آل عمران/سوره3، آیه31.
[11]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص352، ط اسلامی.
[12]فرقان/سوره25، آیه7.
[13]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج18، ص360.
[14]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص145، ط اسلامی.
[15]قیامه/سوره75، آیه16.
[16]آل عمران/سوره3، آیه55.
[17]احزاب/سوره33، آیه4.
[18]نساء/سوره4، آیه122.
[19]بقره/سوره2، آیه251.
[20]آل عمران/سوره3، آیه21.
[21]آل عمران/سوره3، آیه181.
[22]توبه/سوره9، آیه52.
[23]اعراف/سوره7، آیه128.
[24]مدثر/سوره74، آیه31.
[25]شعراء/سوره26، آیه136.
[26]طه/سوره20، آیه125.
[27]طور/سوره52، آیه15.
[28]بقره/سوره2، آیه6.
[29]شعراء/سوره26، آیه136.
[30]اعراف/سوره7، آیه164.
[31]هود/سوره11، آیه32.
[32]توبه/سوره9، آیه122.
[33]صافات/سوره37، آیه153.
[34]فاتحه/سوره1، آیه2.
[35]سوره انعام، سوره کهف، سوره سبإ، سوره فاطر.
[36]سوره اسراء، سوره نمل، سوره زمر.
تاکنون نظری ثبت نشده است