display result search
منو
تفسیر آیات 53 الی 60 سوره زمر

تفسیر آیات 53 الی 60 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 21 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 53 الی 60 سوره زمر"
- عدم ورود تحیّر در زندگی عبدِ واقعی؛
- ظهور تردید در زندگی منافق و علت آن؛
- وجوه تفسیری در مقصود از ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾.


بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَاعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(53) وَ أَنِیبُواْ إِلىَ‌ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُواْ لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ(54) وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(55) أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتی‌ عَلی‌ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ اللَّهِ وَ إِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ(56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانىِ لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ(57) أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لىِ کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ(58) بَلی‌ قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتی فَکَذَّبْتَ بهِا وَ اسْتَکْبرَتَ وَ کُنتَ مِنَ الْکَافِرِین(59) وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوی لِلْمُتَکَبِّرِینَ (60) وَیُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾.

محدوده خطاب ﴿یَاعِبَادِیَ﴾ در آیه
در این بخش از سوره مبارکه «زمر» بعد از بیان آن عناصر کلّی، فرمود به بندگان بگویید منظور از این بندگان اعم از تکوینی و تشریعی هستند، لکن چون کلمه عبد به عنوان عدم ملکه است بر کافر اطلاق می‌شود؛ ولی بر حجر و مدر و گیاه و اینها اطلاق نمی‌شود، چون عبد به معنی مخلوق نیست، عبد؛ یعنی اینکه صلاحیت بندگی را داشته باشد، اگر به فعلیّت رسید می‌شود مؤمن، نرسید می‌شود کافر.

عدم ورود تحیّر در زندگی عبدِ واقعی
مطلب دیگر این است که اگر کسی واقعاً بنده خدای سبحان باشد، هرگز در زندگی متحیّر نیست. انسان اگر عقاید توحیدی را در قلب جای دهد قلب او مأمن خواهد بود. ما می‌گوییم مؤمن؛ یعنی کسی که معتقد است و متخلّق است و مانند آن. اما معنای اصلی مؤمن، «آمَنَ»؛ یعنی «دَخلَ فِی الأمن»، وارد حصن شده است. لازمه دخول در حصن یا ملازم دخول در حصن این است که معتقد باشد، متخلّق باشد، عامل باشد و مانند آن، وگرنه «آمَن» به معنای «إعتَقَدَ» که نیست، «آمَن» به معنای «قال» یا «فَعَلَ» که نیست، «آمَن»؛ یعنی «دخل فی الامن، دخل فی الحصن». اگر ذات اقدس الهی فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلهَ إِلا الله حِصنِی»[1]؛ «آمَن»؛ یعنی کسی که «دخل فی الحصن». اگر درباره ولایت حضرت وارد شده است که «وِلایَةُ عَلِیِّ بنِ أَبی طَالِب حِصنِی»[2]؛ «آمن»؛ یعنی «دخل فی حصن الولایة». معنای «ایمان» دخول در حصن است؛ منتها دخول در حصن به این است که معتقد باشد، عمل داشته باشد و مانند آن. پس اگر کسی هر حرفی را وارد قلب خود نکند هر خیال و شبهه‌ای را وارد قلب خود نکند این شخص متحیِّر نخواهد بود در زندگی راه او مشخص است.

ظهور تردید در زندگی منافق و علت آن
آن کسی که هر حرفی را در قلب خود وارد می‌کند، یک؛ ظاهر و باطنش هم دوتاست، دو؛ این شخص متحیّر است، سه که فرمود: ﴿فَهُمْ فی‌ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ [3]یک انسان موحّد یکی دو بار که مشورت کرد و فکر کرد، راه خروج را پیدا می‌کند، اما منافق چون راه‌های خروج و نجات را بسته است «غُلِّقَت عَلَیهِ الاَبوَاب»، این مثل نابینایی است که نمی‌داند از کدام راه خارج شود، گاهی به طرف دیوار شرقی می‌رود، می‌بیند بسته است، گاهی به طرف دیوار غربی می‌رود، می‌بیند بسته است، این ردّ مکرّر را می‌گویند تردید، فرمود: ﴿فَهُمْ فی‌ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾؛ ردّ نیست، ردّ مکرّر است، این ردّ مکرر همان تحیّر است، بین نفی و اثبات متحیِّر است؛ ولی مؤمن که هر حرفی را نمی‌پذیرد، هر حرفی را در جانش جا نمی‌دهد، هر غذایی را نمی‌خورد، هر چیزی را نگاه نمی‌کند، او هرگز در زندگی نمی‌ماند متحیِّر نمی‌شود.

توبه رحمتِ الهی، نه عامل تجرّی
مسئله بعدی مسئله توبه است، ذات اقدس الهی توبه را به عنوان راه حلّ در اختیار همه گذاشت، نباید گفت که توبه امری است که باعث تجرّی می‌شود؛ به هر حال هر کسی گرفتار می‌شود، این عالَم، عالَم لغزش است؛ لذا یک راه نجاتی باید باشد؛ منتها هرگز توبه دلیل تجرّی نیست و کسی را متجرّی و جری هم نمی‌کند، برای اینکه روشن نیست انسان چه وقت می‌میرد. اگر توبه با تأخیر عمر همراه بود؛ یعنی عمر هر کسی مشخص بود، انسان می‌توانست متجرّیانه جرأتی بکند و بگوید من الآن گناه می‌کنم، آخرهای عمر توبه می‌کنم! اما هیچ روشن نیست: ﴿ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوت﴾[4]؛ چنین توبه‌ای رحمت الهی است نه تجرّی چه کسی می‌تواند به وسیله توبه بگوید من جرأت گناه دارم، چون هیچ روشن نیست که انسان در حین گناه می‌میرد یا نمی‌میرد، بنابراین توبه رحمت الهی است که درِ آن باز شده است و هرگز عامل تجرّی هم نخواهد بود. لذا فرمود: ﴿یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا﴾؛ البته با توبه ـ طبق بحثی که گذشت ـ ﴿وَ أَنِیبُواْ إِلىَ‌ رَبِّکُمْ﴾ از یک طرف، ﴿وَ أَسْلِمُواْ لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾ از طرف دیگر.

وجوه تفسیری در مقصود از ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾
اینکه فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾؛ جناب فخر رازی و دیگران وجوه فراوانی برای این ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ ذکر کردند و گفتند که ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾؛ یعنی درست است که قرآن قصصی دارد و مانند آن؛ ولی شما فکر اوامر و نواهی باشید به فکر اخلاقیات باشید به فکر فقه و حقوق باشید؛ حالا اگر قصص بعضی از انبیا را فرا نگرفتید، آن مهم نیست، این بعضی از وجوه.[5] ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ که مثلاً قرآن بخشی از آن اَحسن است، بخشی از آنها حَسن. برخی‌ها گفتند نه، منظور خود قرآن است، برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 23 فرمود: ﴿اللهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِیثَ﴾، قرآن «أحسن ما اُنزل» است، «أحسن الحدیث» است؛ ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾؛ یعنی قرآن کریم، زیرا بسیاری از صحف الهی، صحف غیبی نازل شده است؛ ولی اَحسن آن، قرآن است. اما طبق آیات دیگری که فرمود ما در قیامت وقتی مؤمنین را می خواهیم به محاکمه و حساب دعوت کنیم، «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» [6]را معیار می‌آوریم. در آنجا گفته شد که اگر کسی صدتا عمل دارد، ده تا جزء برجسته‌هاست، خدا می‌فرماید: ما در قیامت اگر بخواهیم نسبت به کسی احسان کنیم، او صد تا عمل که دارد، همه را به حساب همان ده تا عمل برجسته حساب می‌کنیم؛ مثل اینکه اگر کسی بخواهد به یک طَبَق‌دار یا دست‌فروشی احسان کند، اگر او چندتا میوه درشت دارد با یک قیمت بهتر، این همه میوه‌های طَبَق خود را با قیمت همان میوه برجسته خریداری می‌کند تا به او احسانی کرده باشد، فرمود: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُون﴾، [7]به قرینه آن ﴿أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُون﴾، این ﴿أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ﴾ این است. قرآن آیات فراوانی دارد، فرمود مؤمنین درجاتی دارند، در سوره «انفال» یک تعبیر دارد، در سوره «آل‌عمران» یک تعبیر دارد، این تعبیرها هم فرق دارد، بعضی جاها دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجات﴾[8]، یک جا دارد: ﴿هُمْ دَرَجات﴾، [9]نه ﴿لَهُمْ دَرَجات﴾. این از جاهایی نیست که بگوییم «لا» محذوف است. اگر گوهر ما انسان ایمان شده است، چه اینکه درباره درباره عمّار(رضوان الله علیه) نقل شده است که عمّار «مِن قَرنِهِ اِلَی قَدَمِهِ» [10]ایمان است، این خودش درجه است، نه اینکه جزء ﴿لَهُمْ دَرَجات﴾ باشد. بنابراین بعضی‌ها در حدّی هستند که درجاتی برای آنهاست، برخی‌ها به قدری پیشرفت می‌کنند که ایمان از قرن تا قَدَم اینها را فرا می‌گیرد، اینها می‌شوند ﴿هُمْ دَرَجات﴾. این آقایان می‌فرمایند ما آیات فراوانی داریم، احکام فراوانی داریم، درجات فراوانی داریم، مراتب فراوانی داریم؛ شما آن بالاترین مرتبه را بگیرید: ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾. به ما گفتند که نماز مقبولی داریم که در کلام هم قبول است، در فقه هم قبول است؛ نمازی داریم که در فقه قبول است؛ ولی در کلام قبول نیست، مستحضرید که روایات فراوانی داریم که می‌گوید نماز به همان اندازه‌ای که حواس نمازگزار جمع است و حضور قلب دارد، به همان اندازه مقبول است؛ یعنی قبول کلامی است، وگرنه نماز صحیح است، نه قضا دارد و نه اعاده. اگر کسی در نماز، حواس او جمع نباشد، حضور قلب نداشته باشد، نماز او باطل نیست، این نماز در فقه صحیح است؛ ولی در کلام که فیض کامل به او بدهند، مقبول نیست، نمازی مقبول است که انسان وقتی خطاب می‌کند، به یاد او باشد، وقتی مخاطب می‌شود، هم به یاد او باشد و مانند آن. برخی از بزرگان می‌گویند کسی که در نماز حواس او جمع نیست، او وقتی «أَلسَّلامُ عَلَیکَ» [11]می‌گوید، یا «السَّلام عَلَیکُم» می‌گوید، این چگونه رویش می‌شود که بگوید «السَّلام علیکم»، برای اینکه این «السَّلام» چون آخر نماز است، چون نماز هم معراج مؤمن است و هم طبق روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف «من لا یحضر» نقل کرد: «إِنَّ المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» [12]با او دارد نجوا می‌کند؛ پس نمازگزار در مردم نیست، چون «إِنَّ المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» و طبق برخی از نقل‌ها هم نماز، معراج مؤمن است. اگر کسی عروج کرده، سفر کرده، بالا رفته؛ یعنی «إِنَّ المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» شد، «ان الصلاة مِعرَاجُ المُؤمِن» [13]بود، این آقا که دارد نماز می‌خواند در مسجد که نیست، در جمع که نیست وقتی که نماز دارد تمام می‌شود، معلوم می‌شود که از بالا آمده؛ آن وقت جا دارد که بگوید «السَّلام علیکم»؛ اما وقتی که در مردم است، حواس او نزد مردم است، حواسش در دنیاست، این عروج ندارد، این جایی نرفته؛ الآن ما که کنار هم نشسته‌ایم، یکی برگردد به دیگری بگوید «السلام علیکم»، این جای تعجّب است، ما که تازه وارد نشدیم، کنار هم هستیم. وقتی کنار هم هستیم چرا بگوییم «السّلام علیکم». اگر کسی از جای دیگری وارد شود، باید بگوید: «السلام علیکم»، اما وقتی کنار هم هستیم، این چه السلام علیکمی است؟ اگر کسی حضور قلب ندارد و حواس او در نماز جمع نیست، او نزد مردم و دنیاست، نزد کسب و کار خود است. اگر نزد کسب و کارش است، نزد درس و بحث خود است، نزد شئون عادی خودش است، این سفر نکرده، معراج نکرده، «إِنَّ المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» نشده، در بین مردم است. آن وقت که در مردم است، چگونه رویش می‌شود که بگوید: «السلام علیکم»؟! این بزرگان می‌گویند ما وقتی که نماز می‌خوانیم، اگر حواسمان جمع نباشد با خجالت می گوییم «السلام علیکم»، برای اینکه ما داخل مردم بودیم، نرفتیم جایی که بعد بگوییم «السلام علیکم». کسانی که واقعاً نمازشان معراج مؤمن است و «إِنَّ المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» است، آنها حق دارند بگویند. این ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ می‌تواند آن باشد؛ یعنی سعی کنید به آن بهترین درجه، برترین درجه، در اثر ذکر و در اثر مراقبت به آن برترین درجه برسید، وگرنه ﴿أَنِیبُواْ إِلىَ‌ رَبِّکُمْ﴾ همان بود، ﴿وَ أَسْلِمُواْ لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ﴾ همین بود، شما اسلام بیاورید؛ یعنی شما قرآن و عترت را بپذیرید، ﴿أَنِیبُواْ إِلىَ‌ رَبِّکُمْ﴾ هم به همین معناست. بنابراین ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُم﴾ می‌تواند این باشد؛ البته یکی از وجوهی که غالب مفسرین نقل کرده اند و در بین این چند وجه، فخر رازی[14] هم این را ذکر کرده، سیدنا الاستاد هم این وجوه را ذکر فرمودند گرچه خودشان این معنا را انتخاب کردند که شما بهترین روش را بپذیرید.[15]
ناگهانی بودن عذاب سرّ متابعت اَحسن از قرآن
﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ برابر همین آیه 23 سوره مبارکه «زمر» ـ که قبلاً بحثش گذشت ـ که فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ﴾؛ یعنی تابع قرآن باشید. ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذاب﴾؛ دفعتاً هم عذاب می‌آید، چون روشن نیست که انسان واقعاً چه زمانی می‌میرد؛ آن وقت انسان آگاه نیست، دفعتاً می‌بیند که وضع عوض شد و باطن او ظهور کرده.

تفاوت گفتار انسان با تفاوت مواقف قیامت
آن دفعتاً که این حادثه پیش آمد و انسان فهمید که به یک عالَم دیگر منتقل شده، یا گروه‌ها فرق می‌کنند یا مواقف فرق می‌کنند. از بخشی از این آیات برمی‌آید که موقف‌ها فرق می‌کند، چون موقف‌ها فرق می‌کند، گفته‌ها هم فرق می‌کند، اولین باری که انسان با تغییر از این نشئه حرف می‌زند، می‌گوید: ﴿یا حَسْرَتی‌ عَلی‌ ما فَرَّطْتُ فی‌ جَنْبِ اللَّه﴾، ﴿فی‌ جَنْبِ اللَّه﴾؛ یعنی در ناحیه خدا. جانب؛ یعنی ناحیه، در ناحیه امر خدا، ناحیه دستور خدا، ناحیه قرآن و عترت و مانند آن. چرا من تعدّی کردم، در این محضر نرفتم و اطاعت نکردم؟! و نه تنها اطاعت نکردم، بلکه احیاناً مسخره می‌کردم و طنز داشتم و قبول نداشتم! وقتی جلوتر می‌رود، صحنه محاسبه پیش می‌آید، سخن از ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ [16]مطرح است و متّقیان براساس ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقین﴾[17]؛ وارد بهشت می‌شوند، اینها را بدرقه می‌کنند. در پایان همین سوره مبارکه «زمر» خواهد آمد: ﴿وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾؛ [18]وقتی که محاسبه برقرار شد و وضع روشن شد که متّقیان اهل بهشت‌اند، می‌خواهند بروند، عده‌ای از فرشتگان آنها را از پشت‌سر بدرقه می‌کنند که اینها سائق‌اند. «قائد» کسی است که از جلو راهنمایی می‌کند؛ ولی «سائق» کسی است که از پشت‌سر بدرقه می‌کند. اما نوبت به کفار که رسید که اینها می‌خوانند به دوزخ بروند، عده‌ای اینها را از پشت‌سر «هی» می‌کنند، مثل این دام‌ها که چوپان‌ها اینها را از پشت‌سر «هی» می‌کنند. خیلی فرق است، یک عده ملائکه به دنبال مؤمنین اینها را بدرقه می‌کنند تا بهشت، یک عده ملائکه به دنبال کفار، اینها را «هی» می‌کنند، اینها که ﴿عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّه﴾؛ [19]این سوق درباره مؤمنین هم هست، درباره کفار هم هست، سائق؛ یعنی کسی که از پشت‌سر می‌آید، حالا یا به عنوان بدرقه می‌آید، یا به عنوان «هی» ‌کردن می‌آید؛ چوپان دام‌ها را «هی» می‌کند که خیلی فرق است. این صحنه که پیش ‌آمد، حالا اینها بهانه می‌گیرند، وقتی که دیدند صحنه، صحنه محاسبه است و یک عده به طرف بهشت و یک عده به طرف جهنّم، ﴿أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانی‌ لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾؛ حالا بهانه به دست خدا می‌دهد، می‌گوید اگر خدا ما را هدایت می‌کرد! آن حرف اوّلی که جواب ندارد، اعتراف خودشان است: ﴿یَاحَسْرَتی‌ عَلی‌ مَا فَرَّطتُ﴾؛ حرف سوم هم که می‌گویند که ای کاش ما برگردیم بیاییم به دنیا، این را اینجا جواب نمی‌دهد، در سوره مبارکه «انعام» جواب داده است؛ تنها حرفی که قابل جواب است و اینجا جواب می‌دهد همین است که اینها می‌گویند: ﴿أَوْ تَقُولَ﴾. این ﴿أَوْ تَقُولَ﴾ را هم که جلسه قبل ملاحظه فرمودید، نظیر ﴿إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا﴾؛[20]یعنی «مبادا اینکه»، اینجا هم فرمود: در دنیا ایمان بیاورید، مبادا اینکه «کراهة أن یقول» مبادا اینکه در قیامت این حرف ها را بزنید، مبادا بگویید که ﴿لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانىِ لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾، چون این را در آیه 59 جواب می‌دهد که چرا هدایت الهی آمده، تو عمداً نپذیرفتی. بخش سوم وقتی اینها وارد دوزخ می‌شوند: ﴿أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ﴾؛ معلوم می‌شود که این اقوال سه‌گانه مربوط به مواقف سه‌گانه است، نه مربوط به گروه‌های متعدد.

پاسخ خدای سبحان به آرزوهای دست نیافتنی تبهکاران با دیدن عذاب
﴿أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لىِ کَرَّةً﴾؛ این «لو» امتنانیه است، تمنّی است؛ ای کاش برمی‌گشتیم به دنیا: ﴿فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾. در سوره مبارکه «انعام» همین حرف ایشان را نقل کردند، بعد فرمودند که اولاً دنیایی که نیست بساط آن برچیده شد: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت﴾ [21]شد، ﴿وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ شد، ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ [22]شد، کلّ نظام برچیده شد، دنیایی نیست تا ایشان برگردند؛ ولی طبق بیان نورانی امام رضا (سلام الله علیه) که از حضرت سؤال کردند ذات اقدس الهی علم به ممتنعات دارد، فرمود علم به ممتنعات «علی فرض الوجود» هم دارد، به همین آیه سوره «انعام» استدلال کردند، فرمود: وقتی کفار وارد جهنم شدند، بساط قیامت پهن شد، دنیایی نیست تا کسی برگردد؛ ولی بر فرض محال اگر دنیایی بود و ممکن بود کسی از جهنم برگردد و بیاید دنیا، اینها کسانی نبودند که اصلاح شوند: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه﴾؛ [23]همین آیه را حضرت استدلال کردند؛[24] آن قدر کفر در درون اینها ریشه دارد که اگر بر فرض محال، دنیایی بود و اینها از دوزخ به دنیا می‌آمدند، باز به همان روش سابق خود عمل می‌کردند. اینجا می‌فرماید که اینها می‌گویند: ﴿فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾ این سومی جواب ندارد؛ آن اوّلی هم که حسرت می‌خورند آن هم جواب ندارد فقط دومی جواب دارد و دومی هم این است که ﴿لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانىِ لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾؛ پاسخش این است که ﴿بَلیَ‌ قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتی﴾؛ آیات الهی آمد و روشن هم بود، انبیا، اولیا و ائمه گفتند، خود قرآن را هم دیدی.

استکبار و غرور بدترین دشمن انسان
﴿فَکَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَکْبرَْتَ وَ کُنتَ مِنَ الْکَافِرِین﴾؛ این تکذیب و استکبار و کفر باعث شد که همه این سیئات جمع شد و در او ریشه دواند، طوری که بالاخره هیچ راهی برای خروج نبود. این که گفتند اگر از اول کسی هوا و هوس خود را کنترل نکند، برده او خواهد شد. بارها از تعبیرات قرآن کریم استفاده کردیم که بدترین دشمن ما همین غرور ماست، هیچ دشمنی به اندازه غرور و خودخواهی، با ما درگیر نیست؛ بالاخره مار و عقرب اگر هم نیشی بزنند، جان آدم را می‌گیرند و آدم می‌میرد و راحت می‌شود؛ اما کاری که نفس اماره با آدم می‌کند این طور نیست که مار و عقرب بکند، نفس اماره که نمی‌خواهد مال آدم را بگیرد، جان آدم را بگیرد، این کار را نمی‌خواهد بکند، می‌خواهد انسان را نگه بدارد، اوّل دین آدم را بگیرد تا ـ معاذ الله ـ کافر شود بعد از اینکه کافر شد، مسلوب الحیثیه و بی‌آبرو بکند. خیلی‌ها هستند که کافرند؛ ولی بالاخره در دنیا یک آبرویی دارند؛ اما این نفس و این غرور به اینجا اکتفا نمی‌کند که مثلاً کسی را کافر کند، او تا آبروی آدم را نبرد و انسان را تفاله نکند رها نمی‌کند. این مطلب در همین اوایل سوره مبارکه «اعراف» گذشت که تمام تلاش و کوشش ابلیس این بود که ﴿لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾ [25]همین است، اوّل آن همین «یا بنی آدم» است، این «یا بنی آدم» فتنه ابلیس در شما اثر نکند، برای اینکه در گذشته این کار را کرد، این تعبیر ﴿لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾ همین است، او می‌خواهد آنها را بی‌آبرو کند، این در درون خانه ما به وسیله نفس اماره هست. اگر ـ معاذ الله ـ کسی قدم به قدم به دنبال خودخواهی و غرور برود، پایانش همین است؛ لذا می‌فرماید «بَلَی» آیات الهی آمد، شما تکذیب کردید و نپذیرفتید، در برابر آن کبر نشان دادید و کفر تو ریشه‌دار است و این ﴿إِن کُنتُ﴾ کان استمراری است؛ یعنی استمرار پیدا کردی بر کفر، این شدی!

سیاه شدن صورت تبهکاران در قیامت از نوآوری های پیامبر در قرآن
مهم‌ترین چیزی که ما واقعاً راهی در باره اسرار قیامت نداریم همین است؛ الآن بعضی‌ها رنگین‌پوست‌اند بعضی‌ها سفیدپوست‌اند بعضی‌ها زردپوست‌اند بعضی سرخ‌پوست‌اند، این پوست بدن انسان، حداکثر فقط نشان می‌دهد که این از یک منطقه‌ای است که آفتاب بیشتر می‌تابد یا کمتر می‌تابد همین، اگر کسی رنگین‌پوست بود، فقط همین را نشان می‌دهد که این شخص مثلاً در منطقه‌ای زندگی می کند که آفتاب بیشتر می‌تابد، داغ‌تر است، گرم‌تر می‌تابد و مانند آن؛ اما رنگ پوست نشان بدهد که این شخص بی‌آبرو است، یک چنین چیزی در دنیا نداریم؛ اما در قیامت اگر کسی رنگین‌پوست درآمد و صورت او سیاه بود، خودِ این سیاهی نشان می‌دهد که این شخص، یا سارق است یا قاتل است، یا مرتد است ـ معاذ الله ـ اصلاً نشانه ای از این اوصاف در دنیا نیست، این است که در بخشی از آیات ـ در بخش چهارم، نه بخش اول و دوم و سوم، بخش اول و دوم وسوم تا حدودی قابل فهم است ـ فرمود: انبیا آمدند، وجود مبارک حضرت هم آمد، ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾[26]یک، ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾ دو، ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ [27]سه، تا اینجا را آدم تا حدودی می‌فهمد، بعد فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون﴾؛[28]این چهارم، فرمود ما حرف‌های تازه‌ای از انبیا به یاد داریم؛ یعنی چیزهایی داریم که بشر ممکن نیست بفهمد، با چه چیزی بفهمیم؟ ما هیچ دسترسی به قیامت نداریم، نه تجریه داریم، نه عقل آنجا راه دارد، این مسائل جزئی خارجی است که عقل به هیچ وجه راه ندارد، حسّ هم راه ندارد، فرمود حرف‌های تازه در قرآن است، اگر کسی سفیدپوست باشد، ما چه می‌فهمیم که درون او چیست؟ ولی این سفیدپوستی در قیامت طوری است که اصلاً داد می‌زند که این آدم خوبی است: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾؛[29] این اوصاف در دنیا اصلا ً نمونه ندارد، فرمود اگر کسی این چنین بود: ﴿وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ﴾[30] ما کجا نمونه آن را داریم؟ از کجا بفهمیم؟ این رنگین‌پوست‌ها در عالَم فراوان هستند، سفیدپوست هم در عالَم فراوان است، از کجا شخصی که سفیدپوست است، همه‌اش صهیب رومی است و از کجا سیاه‌پوست شد، بلال حبشی نیست، ما چه می‌دانیم؟ اما آنجا کاملاً می‌فهمند، معلوم است اینها، آن ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُم﴾ [31]بخشی‌اش همین است.

سرّ سؤال نکردن از گناه تبهکاران در بعضی از مواقف
در همان سوره مبارکه «الرحمن» در آن موقف دارد که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَان﴾؛ [32]بعد از اینکه ما اینها را رنگ کردیم، دیگر در این موقف از کسی سؤال نمی‌کنند، چرا سؤال ‌کنند؟ اصلاً سؤال برای این است که معلوم شود این آقا مجرم است یا مجرم نیست! اما الآن معلوم شد این سیاه چهره و سیه‌روست، مشخص است: ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَان﴾ لِمَ؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُم﴾ اینجا و در این موقف همه معلوم هستند که چه کاره می باشند، در این ایستگاه و در این موقف از کسی سؤال نمی‌کنند، در مواقف قبلی می‌گویند: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون﴾؛ [33]حالا که سؤال و جواب معلوم شد و باطن ظهور کرد و مجرم با این علامت سیاه‌چهره‌ای یا سفید بودن صورت، مشخص می شود آنکه سفیدچهره است مؤمن و این سیاه‌چهره مجرم است: ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُم﴾ اگر این است، دیگر جا برای سؤال نیست؛ این است که فرمود: ﴿وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ﴾.

دوزخ جایگاه حتمی متکبرین
بعد فرمود: ﴿أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوی لِلْمُتَکَبِّرِینَ﴾[34]متکبّر حتما اهل دوزخ است، چرا؟ برای اینکه انسان متکبر یک انسان مستکبر که وقتی موعظه کردند ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾؛ [35]می‌شود عزیز بی‌جهت، آنکه عزیز باجهت است که ﴿لله العزة و لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنِین﴾؛ [36]این عزیز دنیا و آخرت است اما اگر کسی شما امر به معروف کردید، نهی از منکر کردید، به او بر خورده و تکبّر کرده و خودش را برتر دانسته، این ﴿إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾؛ [37]پس این عزیز بی‌جهت است، این مطلب اول. اگر کسی عزیز بی‌جهت بود، ذلیل باجهت است، این مطلب دوم. این چه موقع باید ظهور کند؟ قیامت ظرف ظهور حق است، این مطلب سوم. وقتی قیامت شد، ذلّت این ظاهر می‌شود؛ لذا تعبیر قرآن این است که اینها عذاب ﴿هُون﴾ [38]دارند، یک، عذاب ﴿مُهِین﴾ [39]دارند، دو؛ این غیر از آن سوخت و سوز است، این کسی که خود را عزیز می‌دانست بی‌جهت، این ذلیل باجهت است، اگر ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ﴾؛ عزت او کاذب است، ذلّت او صادق است. اگر ذلّت او صادق بود، قیامت روز صدق و حق است، ذلّت او ظاهر می‌شود. پس گذشته از ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾؛ [40]عذاب ﴿هُون﴾ هم هست، یک؛ عذاب ﴿مُهِین﴾ هم هست، دو؛ این که فرمود: ﴿وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ﴾، این سه.

قیامت روز پایان اختلاف ها و آشکار شدن حقایق
﴿وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ﴾؛واقعاً اگر قیامت نبود عالم هرج و مرج بود یکی از قطعی‌ترین و مهم‌ترین دلیل معاد این است که این اختلافات باید به جایی برسد، این جنگ هفتاد و دو ملت، این اختلاف آرا، این اختلاف اقوال، این اختلاف نظرها، روزی باید حل شود، اگر حل نشود، معنای آن این است عالم حساب و کتابی ندارد، باید معلوم می‌شود که کدام مکتب حق است یا نه؟ معلوم بشود که سقیفه باطل است و غدیر حق است یا نه؟ یا همیشه همین طور است؟ اگر همیشه همین طور باشد، پس عالَم حساب و کتابی ندارد، اگر عالم حساب و کتابی دارد «کما هو الحق»، روزی معلوم می‌شود که غدیر حق است! سایر مسائل هم همین طور است، فرمود: ﴿وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوی لِلْمُتَکَبِّرِینَ﴾.

مستند بودن پایان کار متقین به خدا و تبهکاران به خودشان
چون قرآن هم بشیر است هم نذیر، آن‌گاه جریان تقوا و پایان کار تبهکاران را هم ذکر می‌کند، فرمود او خودش رفته جهنم، ما او را نبردیم، اما درباره متقیان می فرماید، ما اینها را به بهشت بردیم، اگر کتاب بود ما دادیم، اگر فطرت بود ما دادیم، اگر عقل بود ما دادیم، اگر امام و پیغمبر بود ما فرستادیم، این را به خودش اسناد می‌دهد: ﴿وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ﴾؛ فوز الهی از ناحیه ماست؛ آن یکی را هر چه به او دادیم رد کرد، این یکی هرچه به او دادیم قبول کرد؛ قبول و نکول هم در اختیار خود انسان است؛ ولی آنکه بهشت رفت همه کارها را ما انجام دادیم، منتها او قبول کرده، راه را ما نشان دادیم، راهنما را ما نشان دادیم، ترغیب را ما کردیم، تشویق را ما کردیم، جای خوب را هم ما مشخص کردیم.

رفع حزن و اندوه از متقیان در بهشت و چگونگی آن
﴿وَیُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ﴾ هیچ بدی به اینها نمی‌رسد، ﴿وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این روایتی که در سوره مبارکه «هود» گذشت، از غرر روایات ماست، آن سائل چه سؤال خوبی کرده از وجود مبارک امام، عرض کرد شما که می‌گویید در بهشت حزنی و غمی و اندوهی نیست، نوح (سلام الله علیه) در بهشت است و پسر او در جهنّم دارد می‌سوزد او چگونه محزون نمی‌شود؟ فرمود در آن روز اصلاً یاد حضرت نوح نیست که چنین پسری داشت، هیچ کسی نسبت به دیگری پدر نسبت به پسر، پسر نسبت به پدر، اگر ـ خدایی ناکرده ـ یکی اهل جهنم باشد، اصلاً یادی نیست. این همه مشرکین سالیان متمادی بُت را می‌پرستیدند، این همه کسانی که در برابر پیغمبر سالیان متمادی صف‌آرایی کردند، بعد از فتح مکه هم واقعاً ایمان آوردند، «اسلموا» نه «استسلموا»، اینها واقعاً مسلمان شدند، اصلاً یادشان نیست که در برابر پیغمبر شمشیر کشیدند، قیامت یک چنین عالمی است. اگر فرمود: ﴿وَ نَزَعْنا ما فی‌ صُدُورِهِمْ مِنْ غِل﴾؛[41]خاطرات را هم خدا نزع می‌کند، یک چنین عالمی است؛ یعنی صحنه قلب را تطهیر می‌کند، تائب اصلاً به یادش نیست که معصیت کرده تا شرمنده شود، یک چنین چیزی است: ﴿لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾.

[1]عیون اخبارالرضا(ع)، الشیخ الصدوق، ج1، ص144.
[2]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج5، ص39.
[3]توبه/سوره9، آیه45.
[4]لقمان/سوره31، آیه34.
[5]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج27، ص 466 و 468.
[6]نور/سوره24، آیه38.
[7]توبه/سوره9، آیه121.
[8]انفال/سوره8، آیه4.
[9]آل عمران/سوره3، آیه163.
[10]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج3، ص90.
[11]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص348.
[12]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص316.
[13]بحار الانوار، العلامه مجلسی، ج79، ص303.
[14]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج27، ص 466 و 468.
[15]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص281.
[16]یس/سوره36، آیه59.
[17]شعراء/سوره26، آیه90.
[18]زمر/سوره39، آیه73.
[19]تحریم/سوره66، آیه6.
[20]حجرات/سوره49، آیه6.
[21]تکویر/سوره81، آیه1.
[22]زمر/سوره39، آیه67.
[23]انعام/سوره6، آیه28.
[24]شرح الکافی، ج3، ص120.
[25]اعراف/سوره7، آیه20.
[26]بقره/سوره2، آیه129.
[27]بقره/سوره2، آیه129.
[28]بقره/سوره2، آیه151.
[29]آل عمران/سوره3، آیه106.
[30]زمر/سوره39، آیه60.
[31]رحمن/سوره55، آیه41.
[32]رحمن/سوره55، آیه39.
[33]صافات/سوره37، آیه24.
[34]زمر/سوره39، آیه60.
[35]بقره/سوره2، آیه206.
[36]منافقون/سوره63، آیه8.
[37]بقره/سوره2، آیه206.
[38]نحل/سوره16، آیه59.
[39]بقره/سوره2، آیه90.
[40]نساء/سوره4، آیه56.
[41]اعراف/سوره7، آیه43.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی