display result search
منو
تفسیر آیات 66 تا 69 سوره زمر

تفسیر آیات 66 تا 69 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 118 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 69 سوره زمر"
- تبیین مشکل اصلی مشرکان در اصول کلی دین؛
- نظم عالم، دلیل بر ضرورت وجود معاد؛
- عدم امکان نفی یا اثبات ذات خدای سبحان.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُن مِنَ الشَّاکِرِینَ(66) وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الأرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ الْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَوَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ مَن فِی الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ (68) وَ أَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَ جِی‌ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ (69)﴾

تبیین مشکل اصلی مشرکان در اصول کلی دین
سوره مبارکه «زمر» که در مکه نازل شد با بیان‌های متنوّع اصول کلّی دین، یعنی توحید و نبوّت و معاد را تبیین می‌کند؛ مسائل خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق را هم به طور اجمال بیان می‌کند. می‌فرماید: مشرکان به حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد می‌دادند که شما خدای ما را و خدایان ما را بپذیر که قرآن کریم آن شرک را باطل کرده است و حضرت فرمود: فقط باید موحّد باشید، وظیفه همه انبیا توحید است. ما این حرف را به همه انبیا گفتیم که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین﴾.[1] مشرکان حجاز اصلاً «الله» را به عنوان «رب العالمین» قبول داشتند؛ لکن ربوبیت جزئی ایشان را قبول نداشتند، به ارباب متفرق پناهنده می‌شدند، رزق و سعادت و حیات و ممات و شفای بیماری و مانند آن را از بت ها طلب می‌کردند، وگرنه خدا را به عنوان «رب الارباب» قبول داشتند، «اله الالهه» را قبول داشتند؛ اما به عنوان «اله» جزئی و مربوب جزئی نمی‌پذیرفتند. ملحدان که اصلاً مبدأ را نمی‌پذیرفتند، مشرکانی که «الله» را قبول داشتند، اینها هم در توحید ربوبی مشکل داشتند، هم در مسئله وحی و نبوت مشکل داشتند و هم در مسئله معاد. وحی و نبوت را منکر بودند و می‌گفتند مگر ممکن است انسان با «الله» رابطه داشته باشد، کلام الهی را درک کند و تلقی کند؟ اگر رسالتی هست حتماً برای فرشته‌هاست و فرشته‌ها باید رسول از طرف خدا باشند. جریان معاد را هم که منکر بودند، می‌گفتند که ﴿أ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی‌ خَلْقٍ جَدید﴾،[2]در دو آیه به این صورت است: ﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً﴾[3]در آن آیه ﴿أ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی‌ خَلْقٍ جَدید﴾ «مبعوثون» در آن نیست، این آیات نشان دهنده آن است که اینها استبعاد می‌کردند، نه استحاله و درباره اینها هم فرمود: ﴿وَ ما نحَنُ بِمُسْتَیْقِنین﴾[4]. اینها یقین به عدم نداشتند، فقط استبعاد می‌کردند می‌گفتند: ﴿أ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی‌ خَلْقٍ جَدید﴾ یا ﴿إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّق﴾ کذا و کذا؛ بنابراین آنها دلیلی بر نفی معاد نداشتند فقط استبعاد بود، نه استحاله.

نظم عالم، دلیل بر ضرورت وجود معاد
قرآن کریم برای ضرورت معاد فرمود اگر عالَم حساب و کتابی در آن نباشد، این نِحله‌ها و مکتب‌ها و آرای گوناگون همچنان به اختلاف خود باقی باشد، این عالَم، عالَم منظمی نیست، هم به صورت موجبه کلیّه، هم به صورت سالبه کلیّه؛ گاهی فرمود: اصلاً بطلان در عالَم نیست ﴿ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلا﴾[5] این مضمون این آیه است، گاهی به صورت موجبه می‌فرماید: ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَق﴾[6] عالَم بر حق استوار است اگر هدف نداشته باشد که باطل است بنابراین برای عالَم معادی هست حسابی هست کتابی هست «یوم الحقّی» هست، ﴿لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾[7] هست. قبلاً هم ملاحظه فرمودید، این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ در اصطلاح قرآن کریم شبیه «بالضرورة» ای است که در منطق می‌گویند، اگر گفتند «الکلّ أعظم من الجزء» جهت قضیه ضرورت است؛ یعنی «بالضرورة» و اگر گفتند که «نقیضان لایجتمعان»؛ یعنی «بالضرورة» و اگر گفتند «ضدّان لایجتمعان»؛ یعنی «بالضرورة»، اینها قضایای ممکنه یا قضایای فعلیه نیستند، جهت در این‌گونه از قضایا ضرورت است، جهت در قضیه «القیامة حق» ضرورت است، این ضرورت در اصطلاح و تعبیر قرآن، یعنی ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ است؛ یعنی هیچ تبدیل بردار نیست چه اینکه آن روز هم روز شک نیست ﴿رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیه﴾[8] نه در آن روز شک راه دارد، برای اینکه همه چیز روشن است، نه در تحقّق آن روز شک است، این ﴿لا رَیْبَ فیهِ﴾ است.
بنابراین اگر معاد نباشد عالَم باطل و لهو می‌شود، فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبین﴾[9] این می‌شود بازیچه که هر کسی هر چه کرد، حساب و کتابی نباشد، فرمود: عالَم که کار ماست، ما چنین کاری نکردیم که لهو و لعب باشد و هر کسی هر کاری کرد، کرد. عالم «بالحقّ» خلق شده و حساب و کتابی در عالَم هست، پس در سه مقطع، اینها آن طوری که باید خدا را بشناسند، نشناختند.

عدم امکان نفی یا اثبات ذات خدای سبحان
البته ذات اقدس الهی آن هویت سرمدی اصلاً مطرح نیست او قابل انکار نیست، قابل اثبات هم نیست. کسی تا بخواهد فکر کند، دلیل اقامه کند، مستدل و دلیل و مدلول و مفاهیم همه را آن مطلق فرا گرفته و فرو برده، انسان فکر نمی‌تواند بکند. چه چیزی را می‌خواهد فکر کند؟ بیرون از او که نیست؛ یعنی بیرون از ظهور او که راه ندارد، فیض و ظهور او اگر نامتناهی است، همه را غرق می‌کند. بنابراین درباره ذات خدای سبحان، نه قابل اثبات است، نه قابل نفی است و هیچ ممکن نیست کسی حق محض را بتواند نفی کند، که همان بیان نورانی امام صادق (سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی در همان کتاب توحید نقل کرد که «مَعرُوفٌ عِندَ کُلّ جَاهِل»[10] نزد هر خدانشناسی، خدا «بیّن الرّشد» است، خدا قابل انکار نیست؛ لذا آن حقیقت محض در قرآن مطرح نیست، بلکه مسئله ربوبیت و مانند آن مطرح است که فیض خدا، فعل خدا و مانند آن است. اینها مقدار نصابی دارد که انسان موظف است و مکلّف است که اینها را بشناسد، اینها را باور کند. مؤمنین هر سه مقطع را باور کردند؛ یعنی: «﴿قَدَروا الله حَقّ قَدرِه﴾ فی الربوبیه»، «﴿قَدَروا الله حَقّ قَدرِه﴾ فی النبوة و الوحی»، «﴿قَدَروا الله حَقّ قَدرِه﴾ فی المعاد»؛ ولی مشرکان و منکران وحی و نبوت و منکران معاد، در هر سه مقطع خدا درباره اینها می‌فرماید: آن طوری که باید خدا را بشناسند، نشناختند. اگر خدایی هست، پروردگار هست یا نه؟ پرورش انسان جز از راه قانون و علم چیز دیگری نیست، این مثل گیاه نیست که با باران او را بپرورانند! ربوبیت انسان به همان قانون علم است، شما که این را نمی‌پذیرید. در سوره مبارکه «انعام» آیه 91 دارد که ﴿وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی‌ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‌ء﴾ اینها که وحی و نبوت را منکر هستند «الله» را نشناختند. «الله» انسان را آفرید یا نه؟ باید بپروراند یا نه؟ پرورش انسان به چیست؟ به همان قانون و احکام و علم و تهذیب و اینهاست، شما که این را نمی‌پذیرید! پس آن مقداری که باید خدا را درباره ربوبیت او بشناسید، نشناختید. در جریان توحید هم در سوره مبارکه «حج» هست، آیه 73 که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَه﴾ آیه 74 : ﴿مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیز﴾ که سیاق آن، سیاق توحید است، اینها که برای خدا شریک قائل هستند فرمود: اینها خدا را درست نشناختند، چون خلأیی در کار نیست، جای خالی نیست که غیر خدا آن خلأ را پر کند و تدبیر امور را به عهده بگیرد. پس آنهایی که برای خدا شریک قائل شدند آن مقداری که باید خدا را بشناسند نشناختند. در مقام بحث ما که در سوره مبارکه «زمر» است، مربوط به معاد است، گرچه در آیه قبل آن فرمود: ﴿بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرین﴾، مسئله توحید ربوبی است، اما سیاق بعدی درباره معاد است فرمود: ﴿وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾، برای اینکه ﴿وَ الْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتُ بِیَمِینِهِ﴾. اینها که می‌گویند انسان را خدا آفرید و انسان حساب و کتابی ندارد، پس ـ معاذ الله ـ کار او لغو است؛ این همه نابسامانی و ظلم در عالَم باشد و حساب و کتابی نباشد؟! این همه مکتب‌ها و آرای گوناگون باشد، روزی نباشد که معلوم شود حق با کیست؟! پس این که لغو می‌شود. فرمود اینها خیال کردند که عالم لغو و باطل است، معلوم می‌شود آن گونه که باید خدا را بشناسند، نشناختند ﴿وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ و اگر بگویند که این «سماوات» و «أرض» چه می‌شود؟ فرمود همان طوری که خدای سبحان اینها را آفرید بساط آنها را جمع می‌کند، «سماوات» و «أرض» که نبود، اولاً یک چیز بسته‌ای بود که ﴿أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً﴾ بعد ﴿فَفَتَقْناهُما﴾[11]ما فتق کردیم و گشودیم؛ این رتق و فتق جهانی است. بعد هم فرمود: ﴿وَ إِنَّا لَمُوسِعُون﴾؛[12]اینکه می‌بینید می‌گویند فلان ستاره متولد شده، فلان جرم متولد شده یا فلان کُره متولد شده، از باب توسعه همین اقمار است، توسعه راه شیری است، توسعه شمس و قمر و مانند آن است. فرمود ما برای نیاز، ستاره‌ای را از ستاره دیگر، کره‌ای را از کره دیگر، همین طور توسعه می‌دهیم تا برسیم به پایان آن، بعد هم بساط همه را جمع می‌کنیم. اگر ﴿وَ الْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ﴾ و اگر ﴿وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾، اینها یک چنین خدایی را که زمینه معاد را فراهم می‌کند نشناختند، پس ﴿مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾. پس اگر کسی هر سه یا دو یا یکی از اصول سه‌گانه دین را نشناسد، خدا را آن طوری که باید بشناسد نشناخت، چه آیه سوره مبارکه «انعام»، چه آیه سوره مبارکه «حج»، چه آیه سوره مبارکه «زمر» که در هر سه سخن از این است که ﴿مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾؛ یعنی ربوبیت الهی، مدبر بودن خدا را آن طوری که باید بشناسند، نشناختند.

تبیین مراحل توکل در کلام امام سجاد(علیه السلام)
در جریان توکل هم که قبلاً بحث شد، توکل و سایر کمالات اینها مراحل متوسط و نهایی دارند. برای توکل افراد میانی، همان دعای معروف امام سجاد (سلام الله علیه) است که کسی در حضور حضرت عرض کرد: «اَللّهُمَّ أَغنِنَا عَن جَمِیعِ خَلقِکَ» حضرت فرمود: این طور نگو! برای اینکه مردم به یکدیگر وابسته هستند، کارهای یکدیگر را انجام می‌دهند، عرض کرد پس چه بگویم؟ فرمود بگو: «اَللّهُمَّ أَغنِنَا مِن شرار خَلقِکَ»[13] این برای افراد متوسط است. اما ما به یکدیگر وابسته هستیم؛ یک وقت وابستگی یک طرفه است که کسی به آدم چیزی می‌دهد و مشکل آدم را حل می‌کند، فرمود: این کار، کار خوبی نیست: «وَ إِن استَطَعتَ أَلا یَکُونَ بَینِکَ وَ بَینَ اللهِ ذُو نِعمَة فَافعَل»؛[14] اگر آن عُرضه را داشتی که بین تو و بین خدا یک صاحب نعمتی واسطه نباشد که تو در کنار سفره او بشینی، این کار را بکن! یک کسی تاجر است کالایی می‌خرد یا کالایی را می‌فروشد، این مدیون دیگری نیست، او در کنار سفره دیگری نیست؛ آن‌که فرمود و حضرت هم استدلال کرد، ممکن است به همین برگردد. حضرت نفرمود شما محتاج دیگران هستید، فرمود بالاخره در جامعه باید زندگی کنید، در جامعه زندگی کردن و با افراد خوب به سر بردن نعمتی است؛ اما این در کنار سفره او نیست. از خلق بی‌نیاز بودن، معنایش این نیست که من تنها زندگی کنم؛ او خیال می‌کرد که انسان می‌تواند تنها زندگی کند، حضرت فرمود این‌چنین نیست بالاخره طبع انسان طوری است که با دیگران باید زندگی جمعی داشته باشد؛ اما در کنار سفره دیگری نباش! دیگری اگر در کنار سفره شما نشست، نشست، «وَ إِن استَطَعتَ أَلا یَکُونَ بَینِکَ وَ بَینَ اللهِ ذُو نِعمَة فَافعَل»؛ همیشه «أَلیَدُ العُلیَا خَیرٌ مِنَ الیَدِ السُّفلَی»[15] است این طور است و انسان اگر از خدا چنین چیزی بخواهد، حلّ می‌شود؛ بگوییم خدایا تو که می‌توانی مشکل همه را حلّ کنی و تو حلّ می‌کنی، مشکل ما را هم تو حلّ می‌کنی، مشکل ما را به دست خود ما حلّ کن! این دعا، دعای کریمانه است. مگر اعضا و جوارح ما، افکار و قلوب ما، جنود الهی نیستند؟! یقیناً جنود الهی هستند ﴿وَ مَا یَعلَمُ جُنُودُ رَبِّک اِلا هُو﴾[16]آن بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «وَ اعلَمُوا عِبَادَ الله أَنَّ أَعضَاؤُکُم شُهُودُهُ وَ جَوارِحُکُم جُنُودُهُ»[17]همین است اگر اعضا و جوراح ما سربازان الهی‌اند که اگر ـ خدای ناکرده ـ خواست ما را بگیرد با همین دست و زبان می‌گیرد، حرفی می‌زنیم رسوا می‌شویم، جایی می‌رویم رسوا می‌شویم، چیزی می‌گوییم که رسوا می‌شویم و با دست ما، ما را می‌گیرد، اگر لطف او شامل حال ما شود با دست ما مشکل ما را حل می کند! فرمود این طور دعا کنید! اعضا و جوارح ما ستاد و سربازان الهی‌ هستند: «وَ اعلَمُوا عِبَادَ الله أَنَّ أَعضَاؤُکُم شُهُودُهُ وَ جَوارِحُکُم جُنُودُهُ». آدم دعا می‌کند خدایا! مشکل همه را تو حل می‌کنی، مشکل ما را هم تو حل کن! اما مشکل ما را به دست خود ما حل کن، نه اینکه مشکل ما را به دست دیگری حلّ کنی! این می‌شود دعای کریمانه.

عدم امکان تکامل عملی در عالم آخرت
در مسئله آخرت که آیا در آخرت کمالی هست یا نه؟ البته تکامل علمی فراوان است، انسان همین که وارد صحنه آخرت شد، حقایق فراوانی به نوبه خود برای او کشف می شود؛ اما تکامل عملی هیچ ممکن نیست؛ یعنی کسی کاری انجام دهد، ثواب ببرد و رشد کند، این طور نیست، چون اگر ثوابی باشد و عمل صالحی باشد و کار خیری آنجا ممکن باشد می شود دنیا، برای اینکه شریعتی می خواهد، قانون می خواهد که آن جا دیگر طبق بیان حضرت که فرمود: «أَلیَومَ عَمَلٌ وَ لاحِسَابَ وَ غَدَاً حِسَابٌ وَ لاعَمَل» [18]هیچ راهی برای تکامل عملی نیست، کسی توبه کند، ایمان بیاورد و کار خیری انجام دهد، این چنین نیست، فقط تکامل علمی است و فراوان هم هست.
پرسش: در مقابلش انکار هم نمی شود؟
پاسخ: انکارهای دنیا آنجا ظهور پیدا می کند. در اوایل سوره مبارکه «انعام» هم گذشت که بعضی ها در قیامت می گویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکین﴾ [19]آن گاه ذات اقدس الهی به رسول خود می فرماید: ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ [20]این شرک و خضوع او الان در برابر بُت ها حاضر است، همان کذبی که در دنیا می گفت، همان ملکات این جا ظهور می کند، مثل آدم بددهن که در خواب حرف می زند، در خواب هم فحش می گوید، این آدم بددهن، چون در بیداری حرف های بد می زند، در خواب هم که حرف می زند، حرف بد است؛ برای این عمل که معصیت و گناه نمی نویسند. فعل اختیاری که نیست؛ انسان خوابیده، زبان او در اختیار ملکات گذشته اوست، وگرنه کار اختیاری که نمی کند، این طور نیست که حالا اگر «الحمد لله» گفته ثواب بنویسند و کسی را بد گفت گناه بنویسند، البته فیض خدا درباره ثواب مطلبی دیگر است؛ ولی این طور نیست که حالا اگر یک آدم خوابیده بگوید «الحمد لله» برای او ثواب بنویسند یا به کسی که فحش بگوید برای او گناه بنویسند، اینها ظهور ملکات نفسانی اوست، در قیامت هم همین طور است با اینکه متن عمل حاضر است و جِدّ کذب متمشّی نمی شود، می گویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکین﴾.
بنابراین افرادی که وارد صحنه قیامت می شوند یک بیان لطیفی مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) دارد که یک عدّه هستند که «یَلهَی عَنهُ» [21]البته این سخن، سخنی ناتمام است؛ ولی گوشه ای از این سخن می تواند حق باشد و آن این است افرادی که مؤمن تام هستند «فی روضة من ریاض الجنة» هستند کاملاً می فهمند و اگر ـ خدای ناکرده ـ کافر باشند؛ نظیر قلیب بدر و اینها «فِی حُفرَةٍ مِن حُفَر النِّیرَان» [22]هستند و کاملاً می فهمند؛ اما افراد عادی و افراد ضعیف و افراد ناآگاه اینها مدت ها نمی دانند که چه خبر است، در روایت هم همین است که اینها بعد از مدتی می فهمند که مُرده اند، فقط می بینند یک تغییر حالی پیش آمده اما حالا چه شده کجا هستند این را بعد می فهمند اینکه در تلقین می گویند «انّ الموت حق»؛ یعنی این وضعی که تو الآن پیدا کردی؛ یعنی تو مُردی که این حق است و واقع هم می شود و همه هم به این وضع می رسند. فرمود اینها ربوبیت «الله» را اگر درست می شناختند، نه وحی و نبوت را انکار می کردند که در سوره مبارکه «انعام» آمد، نه توحید ربوبی را انکار می کردند که در سوره مبارکه «حج» آمد، نه معاد انکار می کردند که در این قسمت هم ناظر به توحید است و هم ناظر به معاد است ﴿وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه﴾ حالا ﴿وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ این بیانی است که ذات اقدس الهی برای کسانی که بخواهند چیزی را بفهمند بیان فرمود، وگرنه مشرکان که معاد را قبول ندارند تا خدا به اینها بفرماید در قیامت یا هنگام ظهور قیامت زمین در قبضه باری تعالی است ﴿وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَة﴾؛ همه گوشه های زمین، ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِه﴾؛ یمین هم کنایه از نهایت قدرت است وگرنه ذات اقدس الهی منزّه از یمین است. در بعضی از روایات دارد که «کِلتَا یَدَیهِ یَمِین». [23]مؤمن با دست راست کار با میمنت انجام می دهد و با دست چپ هم کار با میمنت انجام می دهد؛ لذا اینها اصحاب میمنت هستند. کافر «کلتا یدیه شمال» با دست راست معصیت می کند؛ همان طوری که با دست چپ معصیت می کند، میمنت و مشئمه را عمل، تشخیص می دهد. یک عده اصحاب میمنه هستند، ولو با دست چپ هم باشد کار خیر می کنند و یک عده هم اصحاب مشئمت هستند، ولو با دست راست هم باشد مشئوم هستند ـ نه میشوم ـ و شئامت و زشتی انجام می دهند. حضرت فرمود مؤمن «کِلتَا یَدَیهِ یَمِین».
﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِه﴾؛ بعد فرمود: ﴿سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا یُشْرِکُون﴾ او از هر نقص و عیبی منزّه است، نسبت به هر کمالی متعالی است و آنچه اینها شرک می ورزند و برای خدا شریک قائل اند خدا از همه اینها منزه است.
پرسش: ...؟پاسخ: بله، «أرض» در اینجا جمع نیست «أرضین» نیست، دلیل نیست بر اینکه مفرد است، اسم جنس است نه مفرد، در ذیل همان آیه پایانی سوره مبارکه «طلاق» که فرمود خدای سبحان سماوات سبع را خلق کرد: ﴿وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُن﴾ [24]آن جا وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) ـ روایت از آن حضرت است ـ دستان مبارکشان را آوردند فرمودند: «أرض و سماء»[25] یعنی «أرضین» هم مثل سماوات سبع است در این دعای قنوت می خوانیم که «رَبُّ الأَرَضِینَ السَبع» [26]در روایات، «أرضین سبع» هست حالا طبقات هفتگانه است یا بخش های دیگر؛ ولی «ارضین سبع» هم هست. فرمود بساط زمین برچیده می شود، بساط آسمان ها برچیده می شود، این از مشکل ترین مسائل قیامت است، برای اینکه مستحضرید که زمین باید شهادت بدهد، زمینی که شهادت می دهد، اگر برابر آیه سوره مبارکه «ابراهیم» زمین عوض شد، زمینی دیگر شد؛ آن وقت چگونه شهادت می دهد؟ ما از کجای زمین برمی خیزیم؟ فرمود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْض وَ السَّماوات﴾؛ [27]یعنی «تبدل السماوات غیر السماوات». آن دو روایت را هم که قبلاً ملاحظه فرمودید که از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) است که زمین تبدیل می شود «الی ارض لم یعص علیها» [28]زمین تبدیل می شود به زمینی که بر روی آن گناه نشده است. روایت دیگری دارد که زمین تبدیل می شود به زمینی که «کُرة خُبزٍ نَقِی»، [29]نان گندم «نقی» به آن صورت درمی آید که مردم در صحنه قیامت تا از حساب فارغ شوند از آن می خورند؛ اگر کره زمین تبدیل شده به «خبز نقی» یا تبدیل شده است «إِلَی أَرضٍ لَم یُعصَ عَلَیهَا»، اینکه ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری‌﴾ [30]ما چه موقع از این زمین برمی خیزیم؟ ما اوّل زنده می شویم بعد زمین تبدیل می شود؟ جایمان کجاست؟ اوّل زمین تبدیل می شود، بعد ما برمی خیزیم پس ما از زمینی برمی خیزیم که از آن زمین خلق نشدیم، پس با ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ ﴾ چگونه هماهنگ می شود؟ این از پیچیده ترین مسائل معاد است. اما در جریان دمیده شدن نفخ صور، چهار نفخ هم گفتند و سه نفخ هم فخر رازی بی میل نیست که بگوید؛ اما اثبات بیش از دو نفخ آسان نیست. گرچه گفتند صور؛ نظیر همین شیپور است که به آن می دمند؛ ولی این از باب تشبیه معقول به محسوس است، نفخ الهی که فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[31]یا در جریان پرورش عیسای مسیح (سلام الله علیه) فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا﴾[32]بعد فرمود: «وَ نَفَخنَا» این نفخ روح عیسوی و این نفخ روح انسانی در هر انسان، این در صور دمیدن و مانند آن نیست. پس نفخی که به ذات مقدس الهی منسوب است منزّه از امر مادی است فرمود ما یک بار می دمیم، کلّ صحنه خاموش می شود، یک بار می دمیم کلّ صحنه روشن می شود، با مردم به زبان مردم حرف زدن است قبلاً که مسئله گاز و بخاری و مانند آن نبود با هیزم چیزی روشن می کردند، آتشی را که می خواستند روشن کنند، اول فوت می کردند که این روشن شود، گاهی هم وقتی آتش روشن شد و مشکل خودشان را حل کردند و کار انجام دادند، فوت می کردند، خاموش می شد؛ دو تا فوت کردن است: یک فوت کردن برای خاموش شدن است، یک فوت کردن برای روشن شدن است، با این زبان ذات اقدس الهی دارد حرف می زند. فرمود ما یک بار فوت می کنیم آتشی که فعلاً روشن است خاموش می شود، بار دیگر فوت می کنیم خاموش شده ها روشن می شوند؛ عمده آن است که یک عده در این دو فوت کردن محفوظ اند اینها هرگز خاموش نمی شوند ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاء﴾ با این نفخ که خدا می خواهد خاموش کند، با این نفخ هر چه در آسمان و زمین است خاموش می شود، مگر کسانی را که خدا بخواهد که گفتند حَمَلِه عرش از این قبیل هستند ارواح اهل بیت از این قبیل هستند و مرحوم نراقی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف تفریق الفؤاد نقل می کنند که روایت آمده است شهدا از این قبیل هستند چه مقامی این شهید دارد خدا با او چه کرد؟ خیلی حرف است، اصلاً شهید نمی میرد، وقتی از دنیا می خواهد وارد برزخ شود، زنده وارد برزخ می شود از برزخ وقتی می خواهد وارد ساهره قیامت و حشر اکبر شود، زنده وارد می شود. این دو آیه سوره مبارکه «آل عمران» و «بقره» که فرمود: به شهید نگویید مرده است، خیال مرگ هم نکنید، هم ﴿لا تَحْسَبَن﴾ [33]هم ﴿لا تَقُولُوا﴾ [34]که اینها ﴿أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون﴾ [35]می باشند، اینها حی هستند؛ یعنی چه؟ طوری حی هستند که فرمود: ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ [36]اینها زنده اند و به فکر دیگران هم هستند. ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ که فعل مضارع است مفید استمرار است مرتّب از ذات اقدس الهی طلب می کند و می گوید به من مژده دهید کسانی که همرزمان و راهیان راه ما بودند، الآن کجا هستند و در چه شرایطی هستند؟ ﴿وَ یَسْتَبْشِرُون﴾ به ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ نه به دیگران، این ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ هم که در سوره مبارکه «آل عمران» و «بقره» گذشت، عدم ملکه است: ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا ِبهِم﴾؛ یعنی کسانی که هنوز نرسیدند. کسانی که نرسیدند؛ یعنی حرکت کردند در راه هستند؛ ولی نرسیدند، اگر کسی در آن مبدأ اوّلی هنوز گرفته خوابیده، به او نمی گویند هنوز نرسید، بلکه می گویند هنوز حرکت نکرد، اما آنهایی که حرکت کردند در راه هستند می گویند هنوز نرسید، شهدا از دیگران سؤالی نمی پرسند، چون کاری با آنها ندارند، آنهایی که راهی راه شهادت شدند و در راه هستند، اینها: ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا ِبهِم﴾ هستند به خدا عرض می کنند مژده به ما بدهید اینها الآن کجا هستند؟ ﴿وَ یَسْتَبْشِرُون﴾ به ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا ِبهِم﴾ مرتّب مژده می خواهند معلوم می شود زنده هستند، زنده اند و باخبرند و از خدای سبحان خبر می گیرند اینها با حیات وارد برزخ شدند. بعضی ها می میرند آن جا که رفتند بیدارشان می کنند؛ اما اینها این چنین نیست که همه زنده وارد برزخ شوند؛ یعنی آگاه باشند، بعضی اصلاً نمی دانند که چه خبر است که مثال آن گذشت. شهدا می دانند که مُردند می دانند که وارد برزخ شدند می بینند چه کسی تلقین کرده، چه کسی آمده. در بعضی از روایات هم دارد که مؤمن باخبر می شود؛ ولی شهدا بالصّراحه کاملاً این اوضاع را زیر نظر دارند، وقتی نفخه عمومی می وزد که همه بخواهند خاموش شوند ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّه﴾ [37]در آن هست، وقتی می خواهند از برزخ وارد صحنه قیامت شوند؛ خیلی ها موت برزخی دارند از برزخ می میرند، وارد صحنه قیامت می شوند، آنجا آگاه می شوند شهدا «تبعاً لأهل بیت(علیهم السلام)» زنده وارد قیامت می شوند؛ یعنی برزخ را کاملاً می بینند، عبور از برزخ به ساهره قیامت را هم کاملاً می بینند، اینها حیّ هستند. این از آن مقام های برجسته ای است که خدای سبحان به آنها عطا می کند، برای فرشته هاست نه هر فرشته ای، درباره جبرئیل و میکائیل و اینها گفته اند برای هر فرشته ای که نگفتند و اهل بیت، اینها با آنها ملحق می شوند. حالا چه چیزی خدا به آنها می دهد؟ الآن می دانید، تمام کارهای خیری که در این کشور انجام می شود از قرائت قرآن، نماز جمعه، نماز جماعت و خیرات و همه کارهای خیری که می شود، اوّل ثواب را در نامه عمل امام (رضوان الله علیه) و شهدا می نویسند بعد درباره دیگران. بالاخره کشور مدیون اینهاست این کم مقامی نیست این ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّه﴾؛ یعنی اینها. آن صحنه برزخ که کلّ عالَم را خاموش می کند این مرگ های عادی که چیزی نیست این است که سعدی می گوید: ما زنده به ذکر دوست باشیم ٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور[38]
او ادعا می کند که ما ـ إن شاء الله ـ امیدواریم این چنین باشیم؛ اما آن بزرگوارها در روایتی که مرحوم نراقی ـ این محمد نراقی است پسر احمد نراقی (صلوات الله علیهما) اینها از بزرگان فقهی ما بودند که کتاب های کلامی نوشتند، فقه اینها خیلی قوی است، این پدر و پسر جزء فقهای نامی ما هستند یک کتاب کلامی هم دارد به نام تفریق الفؤاد فی معرفة المبدأ و المعاد آنجا دارد که در بعضی از روایات آمده است که شهدا هم استثنا شده اند؛ یعنی داخل در ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّه﴾ هستند.
پرسش: ...؟ پاسخ: او که «أُم الشهداء» است، او هم شهید راه ولایت است، هم این شهید دارد هم آن شهید را، شهادت ظاهری را دارد شهادت باطنی را دارد آنها خودشان معصومین هستند دیگر لازم نیست که به مسئله شهادت وارد شوند. ﴿إِلاَّ ما شاءَ اللَّه﴾ آنها هستند. پس این مال نفخه اول است که با یک فوت، کل عالم خاموش می شود؛ بعد آنجاست که می گویند: ﴿لِمَنِ الْمُلْک﴾ کسی نیست جواب بدهد خودش جواب می دهد ﴿لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار﴾ [39]یک چنین صحنه ای است. ﴿ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری﴾، بار دیگر در این صور دمیده می شود، ﴿فَإِذا هُمْ قِیام﴾ این «قیام» جمع است؛ یعنی «قائمون». این که می گویند قیامت روز رستاخیز است، رستاخیز است؛ یعنی راست برمی خیزند از قبر. حالا که برمی خیزند افراد یکسان نیستند یک عده ﴿إِلى‌ رَبِّهِمْ یَنْسِلُون﴾ [40]هستند، یک عده را بکش بکش می برند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه ثُمَّ الجَْحِیمَ صَلُّوه﴾ هستند یکسان نیست اینها منتظر هستند بعضی ناظر، بعضی می روند، بعضی ها را هم می برند، این طور است.
پرسش:؟ پاسخ: بله، اگر تبدیل شده است سماوات به سماوات دیگر و ارض تبدیل شده به ارض دیگر، از آن ارض دیگر برمی خیزند و زنده می شوند و منتظر دستور و حکم الهی هستند و در پایان هم دارد که یک عده را بدرقه می کنند به طرف بهشت، یک عده را «هی» می کنند به طرف دوزخ. این گوسفندها را که می خواهند ببرند داخل آخور و آغول، اینها را از پشت «هی» می کنند؛ اما مهمانان گرامی را می خواهند به جایی راهنمایی بکنند از پشت سر بدرقه می کنند. سائق به کسی گفته می شود که از پشت سر می آید، فرمود: اینها که برخواستند اگر دوزخی اند فرشتگان اینها را از پشت «هی» می کنند «وسیق المجرمون» اگر مؤمن باشند فرشتگان اینها را از پشت سر بدرقه می کنند؛ آیه 73 به بعد این است که ﴿وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرا﴾؛ بعد هم نسبت به کفار که رسید آیه 71 می فرماید: ﴿وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‌ جَهَنَّمَ زُمَرا﴾، فوج فوج اینها دارند «هی» می کنند به طرف جهنّم.

روشن شدن صحنه قیامت با نور الهی
پس اینها منتظر دستور و حکم الهی هستند ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُون﴾. «فان قلت» حالا سماوات که برچیده شد شمس و قمری نیست، ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریرا﴾ [41]در بهشت این طور است، در صحنه قیامت همین طور است، وقتی که سماوات برچیده شد، راه شیری و کهکشان ها برچیده شد، چه چیزی فضا را روشن می کند؟ می فرماید: ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾، زمین با نور الهی روشن است، چون زمین با نور الهی روشن است، این کافر جای پای خودش را هم نمی بیند، مؤمن هم دیدش وسیع است که ﴿نُورُهُمْ یَسْعى‌ بَیْنَ أَیْدیهِم﴾ [42]این نور شمس نیست که به همه یکسان بتابد. در روایات معاد ملاحظه بفرمایید، این روایت معاد دارد که افرادی که در صحنه قیامت هستند بعضی بخواهند تکان بخورند جای پایشان را نمی بینند، بعضی ها هم: ﴿نُورُهُمْ یَسْعى‌ بَیْنَ أَیْدیهِم﴾. اگر زمین قیامت با نور شمس و قمر روشن می شد که مثل دنیا بود! زمین قیامت با «نور الله» هست آن وقت «نور الله» هم «لمن یشاء» است. در سؤال و جواب هم همینطور است، برای حفظ آبرو مؤمن را محاکمه می کنند، در کنار او یک بیگانه نشسته است، سروصدا هم زیاد است، این سؤال می کند، او هم جواب می دهد، هیچ کلمه ای را کسی که کنارش نشسته است نمی شنود یک چنین صحنه ای است. بنابراین ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾ این تمثیل و امثال تمثیل که جناب زمخشری در کشّاف این راه را دارد طی می کند این بیراهه رفتن است و فخر رازی هم یک مقدار نقدی دارد به ایشان و البته تأویل این آیه ملاحظه بفرمایید، درباره وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است وقتی که حضرت ظهور می کند، زمین به نور عدل و ولایت روشن می شود، اینها جزء تأویلات قرآن است، اینها سرجایش محفوظ است؛ اما آیه درباره قیامت است. ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾[43]در ذیل آن این روایت است که وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرده است با عقلانیت و عدل حضرت جهان زنده می شود، این حق است، یا به صورت تأویل است یا به صورت تطبیق است اما این آیه مربوط به مسئله قیامت است: ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾.

اقسام نامه اعمال افراد در صحنه قیامت
بعد ﴿وَ وُضِعَ الْکِتاب﴾، کتاب هم دو سه قسم است: یک کتاب فردی دارد که هر کسی نامه عمل خودش را دارد، یک کتاب جمعی دارد کتاب اجتماعی دارد که احکام اجتماعی وظایف اجتماعی وظایف سیاسی آن جا نوشته است کارهایی که شخص در خانه مربوط به اوضاع شخصی حود انجام می دهد، یک دفتر هست، کارهایی که مسائل اجتماعی در آن مطرح است، یک دفتر بزرگ تر است؛ لذا کتاب هر کسی به دست راست او می آید، به دست چپ او می آید این مشخص است کتاب شخصی است؛ اما یک کتاب عمومی: ﴿وَ وُضِعَ الْکِتاب﴾ کتاب عمومی است که دیگر اختصاصی به شخص ندارد، کتاب های اجتماعی در آن هست.

تحقق داوری حق با حضور شاهدان اعمال در قیامت
﴿وَ جی‌ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداء﴾ «نبیین» و شهدا را می آورند البته شهدای این قسمت هم شهدای اعمال اند مثل اهل بیت(علیهم السلام)، فرشته ها اینها که شاهد اعمال هستند آنها را هم می آورند کتاب را هم می آورند میزان و ترازو هم هست اعمال سنجیده می شود و داوری الهی آن روز محقق می شود. پس دفتر اعمال امّت حاضر می شود، یک؛ انبیا(علیهم السلام) که رهبران دینی اند حاضر می شوند، دو؛ شاهدان اعمال هم حاضر می شوند، سه؛ ﴿وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَق﴾ آن روز داور ذات اقدس الهی است، چهار. این بیان نورانی حضرت امیر این است که فرمود: «إِتَّقُوا المَعَاصِی بَالخَلَوَات فَاِنَّ الشَاهِدَ هُوَ الحَاکِم» فرمود: از لغزش های پنهانی بپرهیزید بترسید، فرمود: آن کسی که امروز می بیند فردا در کرسی قضا و داروی هم او می نشیند، فردا قضا به دست خدایی است که امروز می بیند «کل شئ» را؛ «إِتَّقُوا المَعَاصِی بَالخَلَوَات فَاِنَّ الشَاهِدَ هُوَ الحَاکِم». [44]﴿وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَق﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یُظْلَمُون﴾ ذرّه ای ظلم نمی شود عدل هست بالاتر از عدل احسان هست که امیدواریم خدا با ما از راه احسان عمل کند رفتار کند.

[1]زمر/سوره39، آیه65.
[2]سجده/سوره32، آیه10.
[3]اسراء/سوره17، آیه49.
[4]جاثیه/سوره45، آیه32.
[5]ص/سوره38، آیه27.
[6]دخان/سوره44، آیه39.
[7]آل عمران/سوره3، آیه9.
[8]آل عمران/سوره3، آیه9.
[9]انبیاء/سوره21، آیه16.
[10]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص91، ط اسلامی.
[11]انبیاء/سوره21، آیه30.
[12]ذاریات/سوره51، آیه47.
[13]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص293.
[14]شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص93.
[15]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج4، ص11، ط اسلامی.
[16]مدثر/سوره74، آیه31.
[17]نهج‌البلاغه، الصبحی صالح، خطبه 199.
[18]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص58، ط اسلامی.
[19]انعام/سوره6، آیه23.
[20]انعام/سوره6، آیه24.
[21]تصحیح اعتقادات الامامیه، الشیخ المفید، ص89.
[22]تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص94.
[23]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص126، ط اسلامی.
[24]طلاق/سوره65، آیه12.
[25]تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص329.
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص122، ط اسلامی.
[27]ابراهیم/سوره14، آیه48.
[28]التفسیر المنیر للزحیلی، وهبه الزحیلی، ج24، ص95.
[29]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص286، ط اسلامی.
[30]طه/سوره20، آیه55.
[31]حجر/سوره15، آیه29.
[32]مریم/سوره19، آیه17.
[33]آل عمران/سوره3، آیه169.
[34]بقره/سوره2، آیه154.
[35]آل عمران/سوره3، آیه169.
[36]آل عمران/سوره3، آیه170.
[37]انعام/سوره6، آیه128.
[38]دیوان سعدی، غزل303.
[39]ابراهیم/سوره14، آیه16.
[40]یس/سوره36، آیه51.
[41]انسان/سوره76، آیه13.
[42]تحریم/سوره66، آیه8.
[43]حدید/سوره57، آیه17.
[44]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص236.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی