- 2122
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 37 تا 40 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 40 سوره احزاب"
- نقد تلقّی باطل در علاقهمندی پیامبر به زن شوهردار؛
- امر خداوند به مطیع بودن پیامبر و طرد پیشنهاد کفار؛
- سر عدم تذکر قرآن به عصیان خدا بودن عصیان رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیباً (39) مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (40) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (41) وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (42) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (43) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (44)﴾
مروری بر مباحث گذشته سورهٴ احزاب
در این سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که در مدینه نازل شد ضمن طرح مهمترین مسئله نظامی که جریان جنگ احزاب و خندق بود برخی از مسائل فقهی را مطرح فرمودند. سنّت جاهلی این بود که پسرخوانده را در حکم پسر میدانستند و همسر پسرخوانده را به منزله همسر پسر تلقّی میکردند و نکاح با او را تحریم کرده بودند برای زدودن این سنّت جاهلی که کار دشواری بود ذات اقدس الهی دستور صریح داد که شما خودتان باید عملاً این کار را انجام بدهید تا این سنّت جاهلی برداشته بشود.
نقد تلقّی باطل در علاقهمندی پیامبر به زن شوهردار
آنچه در برخی از تفسیرها نظیر تفسیر کشاف[1] و مانند آن یا در برخی از روایات آمده سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل آیه یک تا هشت آن روایات را نقل کردند[2] اما اصل مطلب را در ذیل تفسیر آیه 37 به شدّت رد کردند[3] درباره آن روایات هم فرمود: «إنّ کثیراً منها لا یخلو من شیء»[4] پس فرمایش ایشان در سه بخش خلاصه میشود یکی اینکه در ذیل آیات یک تا هشت روایتی را از تفسیر قمی نقل کردند که این مطابق با برخی از روایاتی است که باید رد بشود آنجا صِرف نقل است در تفسیر, ذیل آیه 37 به شدّت این معنا را انکار کردند که مبادا کسی خیال کند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاقهای به همسر زید داشت و این علاقه را کتمان کرده بود و بعد با او ازدواج کرد برای اینکه این نه با آیه موافق است بلکه مخالف آیه است و نه آن امری را که خدا میفرماید ما اظهار میکنیم این امر بود فرمود تو امری را اخفا میکنی که ما آن را اظهار میکنیم ما او را به ازدواج تو در میآورید آنکه حضرت اخفا میکرد این بود که مبادا مردم در اثر ضعف بینش توحیدیشان وقتی این سنّت جاهلی را طردشده ببینند به وجود مبارک پیامبر بدبین بشوند یا نسبت به اسلام طعنی داشته باشند و مانند آن پس در تفسیر آیه 37 به شدت این را انکار کردند روایاتی که ذیل این آیه 36 به بعد هست فرمودند: «إنّ کثیراً منها لا یخلو من شیء» بنابراین فرمایش ایشان هم نقد این تلقّی باطل است برای اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث شده است برای تتمیم مکارم اخلاق, این چگونه به همسرِ مردی که این همسر در نکاح اوست و زنِ شوهردار است ـ معاذ الله ـ علاقه پیدا میکند.
امر خداوند به مطیع بودن پیامبر و طرد پیشنهاد کفار
پرسش:...پاسخ: از اول تا آخر ﴿وَاتَّقِ اللَّهَ﴾ است این امر است این اطاعت است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ﴾ که در طلیعه این سوره ذکر شده است برای همین است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی پیشنهادی که کفار میدهند طرحی را که کفار ارائه میکنند این را طرد کن آنها پیشنهادهایی دادند طرحهایی دادند که مقداری با بتهای ما مهربانتر برخورد کنید شما بتهای ما را محکوم نکنید ما هم کم و بیش به خدای شما ایمان میآوریم از این طرحهایی که داده بودند فرمود کلاً اینها را طرد کنید و تقوای الهی را در طرد پیشنهاد مشرکین داشته باشید.
وجوب اطاعت از پیامبر بر هر مؤمن و مؤمنه
پرسش:... پاسخ: نه, آیه 36 مربوط به ماهاست که فرمود هیچ مؤمن و مؤمنهای حق ندارد که حکم پیامبر را نقض کند ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ﴾ اما آیه 37 که ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ﴾ این درباره طرد سنّت جاهلی است آن پیشنهادی که در آیه اول سورهٴ «احزاب» آمده است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ این بود آنها پیشنهاد داده بودند همانطور که بحثش گذشت که شما از محکوم کردن آلهه ما از اعلام بطلان آنها دست بردارید ما هم کم و بیش به اسلام شما گرایش پیدا میکنیم این طرحها را خدای سبحان فرمود طرد کن این پیشنهادی که کفار و منافقین میدهند اینها را کاملاً باطل اعلام کن.
سرّ تصریح به اسم ظاهر در آیه ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾
مطلب دیگر اینکه در آیه 36 فرمود هیچ مرد باایمان و هیچ زن باایمان حق ندارد در برابر حکم خدا و پیامبر, اِعمال اختیار کند بعد نفرمود «و من یعصهما» بلکه فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر ضمیر میآورد کار اسم ظاهر را میکرد برای اینکه در جمله قبل فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ در جمله بعد فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر میفرمود «و من یعصهما» کافی بود اما برای اهمیت مطلب, تصریح به اسم ظاهر کرد (یک) و اگر به ضمیر تثنیه اکتفا میکرد احتمال اینکه ضمیر تثنیه به مؤمن و مؤمنه برگردد هم بود (دو) گرچه این احتمال ضعیف است ولی بالأخره برای عظمت و اهمیت مسئله عصیان, اسم خدا و پیامبر را بالصراحه برد.
لزوم تبعیّت از فرمان الهی در جواز ازدواج با همسر مطلقه زید
پرسش: شأن نزول این آیهٴ 36 چیست؟
پاسخ: مقدمه است برای جریان زید برای طرد سنّت جاهلی این وقتی حکمی کرد این است هم بخشی مربوط به جریان احزاب است هم بخشی پیشدرآمد است برای همین جریان زید که فرمود وقتی خدا سبحان پسرخوانده را پسر نمیداند و ازدواج با همسر پسرخوانده را [پس از جدایی آن زن از پسرخوانده] جایز میداند دیگر کسی حقّ اعتراض ندارد.
پرسش: اشاره به آن داستانی نیست که وقتی زید از زینب خواستگاری کرد زینب گفت که من از خانواده بزرگواری هستم؟
پاسخ: نه, آنجا که حکم کردند پیامبر, آنجا حکمی نکرد این مربوط به همین حکمی است که خدای سبحان درباره ﴿لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ﴾[5] آن بهانهای بود حالا آن هم حاضر شده است که با زید ازدواج بکند آنجا خدا حکمی نکرده بود آن زن میگفت مثلاً من برترم همین.
سرّ عدم تذکر قرآن به عصیان خدا بودنِ عصیان رسول
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که اگر کسی پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ در آنجا فرمود اطاعت رسول, اطاعت خداست اما اینجا نفرمود «و من یعص الله فقد عصی الله» یکی از نکاتش میتواند این باشد که در این آیه 36 و آیات بعد به دو قسمت دارد توجه میدهد یکی بحثهای تبلیغی و احکام الهی است که رسول از آن جهت که رسول است از ذات اقدس الهی پیام را نقل میکند یکی هم حکم ولایت و رهبری است که بر اساس ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِم﴾ که آیه شش همین سوره بود و گذشت آن تنظیم میشود, بر اساس ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ اگر حضرت یک حکم ولایی کرد اطاعتش واجب است پس وجود مبارک پیامبر به دستور خدا یک حکم ولایی دارد که اگر آن حکم ولایی را اِعمال کرد «قضی رسول الله» شد عصیانش حرام است یک سلسله احکام تبلیغی دارد که از خدای سبحان نقل میکند اگر کسی تخلّف کرد در حقیقت عصیان خداست نه عصیان رسول, لذا چون دو مطلب است از هر دو جداگانه یاد کرده است هم در بخش اطاعت فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ هم در بخش عصیان فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾.
علت مفرد آوردن ضمیر در آیه ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ﴾
اما در موارد دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن آنجا که پیامبر از آن جهت که احکام الهی را نقل میکند مطرح است دیگر دو حکم نیست لذا گاهی با اینکه اسم خدا و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است ضمیر را مفرد میآورد که فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾[6] نه «دعواکم» برای اینکه دعوت خدا و پیامبر یکی است نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم» اما آنجا که حکم خدا را پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند و حکم ولایی و رهبری خاص خودش را دارد که اسامه را مثلاً امیر لشکر میکند فلان شخص را خلیفه خود قرار میدهد فلان شخص را مأمور فلان شهر میکند اینها دیگر حکم ولایی است که بر اساس آیه شش این سوره ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ صادر میشود بنابراین آنجا که صِرف حکم الهی است نقل میکند خب ضمیر بر مفرد است اما آنجا که حکم الهی است و در کنارش به دستور خدا حکم رهبری است آنها را جداگانه ذکر میکند.
سرّ تعدد تعبیرات در ریشهکن کردن حرمت همسر پسرخوانده
مطلب بعدی آن است که برای اینکه این مسئله جاهلیّت کلاً طرد بشود فرمود پسرخوانده, پسر نیست (یک) و اصولاً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این عصر یعنی عصر نزول این آیه, پدر هیچ مردی نیست (دو) خب این منافات ندارد که بعدها که حسن و حسین(سلام الله علیهما) بالغ شدند و جزء رجال شدند پیامبر, پدر اینها باشد ولی آن وقتی که این آیه نازل شد فرمود: ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ﴾ نیست وجود مبارک حسنین(سلام الله علیهما) تا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنده بود جزء رجال نبودند برای اهمیت این مطلب گاهی میفرماید پسرخوانده, پسر نیست گاهی میفرماید همسرِ پسرخوانده برای پدرخوانده حلال است گاهی میفرماید اصولاً پیامبر پدر هیچ کدام از مردهای شما نیست. ابلاغ این کار نظیر مسئله صوم و صلات نیست که تکلّفی را به همراه نداشته باشد یک سنّت دیرپای جاهلی را میخواهد ریشهکن کند بنابراین خشیت ممکن است باشد.
نفی خشیت پیامبر در طرد سنّت جاهلی
فرمود در این زمینه نه تنها وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انبیا(علیهم السلام) عموماً اینطورند که در تبلیغ رسالت از هیچ کسی خشیتی ندارند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ اینها در خشیت موحّدند برخیها اصلاً اهل خشیت نیستند اینها متهوّرند و ناقصاند خدا نیروی غضب را به انسان داد که انسان برابر نیروی غضب خودش را حفظ بکند از خودش دفاع بکند خشیت حسابی دارد خوف حسابی دارد این برای دفع منافی است این را خدا عطا کرده است نظیر قوّهای که برای جذب ملایم است که آن را هم خدا عطا کرده است برای حفظ حیات, افراد متهوّر که بیباکاند و ماجراجویانه عمل میکنند اینها ناقصاند افرادی که هم از خدا میترسند هم از خلق خدا میترسند اینها در خشیت نه در خوف, در خشیت که مهمتر از خوف است موحد نیستند ولی انبیای الهی به دنبال آنها اولیا(علیهم السلام) اینها در خشیت موحّدند فقط از خدا میترسند خشیت آن تأثّر قلبی است که بداند این شخص یا این شیء منشأ اثر است از مار و عقرب خوف دارند نه خشیت آنکه مؤثر حقیقی است خدای سبحان است فرمود مبلّغان الهی فقط از خدا خشیت دارند و از احدی خشیت ندارند پس اینها در خشیت موحّدند قهراً در رجاء و اینها هم موحد خواهند بود و وجود مبارک حضرت برای طرد سنّت جاهلی پسرخوانده هیچ خشیتی ندارد و انجام میدهد.
نفی مطلق خشیت از غیر خدا از انبیای الهی و مبلّغان دین
نکته اساسی این است که آیا انبیا اصلاً خشیت ندارند یا در کارهای تبلیغی خشیت ندارند چون در اینجا اینها را در تبلیغ دارای خشیت توحیدی معرفی کرده است. پاسخش این است که کارهای انبیا چه قولشان چه فعلشان چه تقریرشان حجّت است میشود تبلیغ, ممکن است احیاناً کاری را در حال انفراد داشته باشند که مِساس دینی نداشته باشد اگر [بشود] فرض کرد; ولی کارهای اینها حجّت است یا حجّت بر وجوب است یا حجّت بر جواز است سهو و نسیان که ندارند خطا و خطیئه که ندارند میشود حجت الهی اگر فعل معصوم, قول معصوم, تقریر معصوم(علیهم السلام) حجت شرعی است اینها در همه اینها مبلّغان احکام الهی و حِکم الهیاند در هیچ کدام از این مرحله از غیر خدا خشیت ندارند بنابراین نمیشود گفت اینها مثل مبلّغان عادیاند که کارهای فراوانی دارند تبلیغ هم دارند اینها در تبلیغ خشیت ندارند خیر, اینها در هیچ کار از غیر خدا خشیت ندارند برای اینکه جمیع کارهایشان تبلیغی است بر اساس ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[7] همه شئون اینها تبلیغ الهی است میشود حجت خدا.
عدم تعارض نفی خشیت با ارتزاق حوزهها از خمس
پرسش:...پاسخ: فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ﴾[8] در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها وقتی مالشان را ندادند ناپاکاند این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ که مجزوم نیست این مرفوع است اگر مجزوم بود جواب امر بود یعنی «خُذ من أموالهم صدقةً» که «تطهّرْهم» یعنی تو آنها را تطهیر میکنی اما این مرفوع است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ چون مرفوع است جوابِ امر نیست این جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد برای صدقه, فرمود اینها ناپاکاند باید وجوه را بدهند تا پاک بشوند اگر کسی روحانی است اگر هم گرفته برای تطهیر مردم است و اگر کسی معتقد نباشد که خب راه دیگری دارد ولی اگر معتقد بود به خدا و قیامت باید بداند که اگر وجوه شرعیه خود را نداد ناپاک است و اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ تبلیغش تبلیغ الهی نبود یا وجوه را گرفت در غیر راه صرف کرد بله این اشکال وارد است وگرنه این حقّ خودش را میگیرد نه حقّ دیگری را ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی «صدقة مطهّرة» قبلاً اینها آلودهاند آنکه ـ معاذ الله ـ باور نکرده گرفتار ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[9] میشود آنکه باور کرده میگوید برای اینکه من از رجس و رجز بپرهیزم که خدا امر کرد فرمود: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[10] من باید بپرهیزم با حوزهها رابطه صمیمی برقرار میکنم آن وقت اینها در کنار سفره خدا نشستند نه در کنار سفره مردم.
ما که دیگر بیش از یک قانون نداریم این قانون به ما میگوید خدای سبحان حقوقی را مشخص کرده است مردم احکامشان را باید از حوزهها یاد بگیرند علومشان را باید از حوزهها یاد بگیرند یک عدّه باید بیایند حوزه و معارف الهی را یاد بگیرند ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[11] اگر اینچنین است هم مردم وظیفهشان را انجام میدهند هم حوزویان وظیفهشان را انجام میدهند منتها اگر کسی به مسائل الهی آشنا باشد با آزادی دارد زندگی میکند.
تفاوت خوف و خشیت
پرسش: در آیات دیگر به انبیا خوف نسبت داده میشود مثلاً درباره حضرت موسی فرمود: ﴿خَائِفاً یَتَرقَّب﴾.[12]
پاسخ: خوف است خوف چیز خوبی است نه خشیت, آدم وقتی مار و عقرب را میبیند باید کنار برود اتومبیل به سرعت میآید باید کنار برود, سیل و آتش است, باید خوف داشته باشد خوف, ترتیب اثر عملی است اما خشیت, تأثّر قلبی است یعنی غیر او را مؤثّر بداند آتش که مؤثر نیست آب که مؤثر نیست سیل که مؤثر نیست آنکه «بیده الإحیاء و الإماته» که «هو الله» است او مؤثر است خوف, ترتیب اثر عملی است که هر عاقلی باید این کار را انجام بدهد. فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیباً﴾.
همراهی خلوص نیت با کفایت الهی در تبلیغ
فرمود چه دور باشد چه نزدیک باشد چه کم باشد چه زیاد باشد چه مستور باشد چه مشهور باشد ﴿یأتِ بِهَا اللَّهِ﴾ خدای سبحان میداند در موقع حسابرسی چه کسی تبلیغش الهی بود چه کسی تبلیغش الهی نبود در خود روایات نماز جماعت ملاحظه فرمودید آنجا دارد اگر کسی بین خود و خدای خودش گناهی دارد که جزء مطالبه الهی است هنوز آن گناه را برطرف نکرده جلو نایستد[13] خب این هم هست ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[14] هم هست از این طرف به واعظ غیر متّعظ دستور میدهد از این طرف به امام جماعت غیر عادل دستور میدهد همه اینها را گفته از آن طرف به مردم هم گفته حقوق مسلّم حوزویان را باید بپردازید.
لزوم توجه به ارث و محرمیّت و حرمت نکاح در فرزندخواندگی
بعد فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پدر هیچ کسی نیست پس پسرخواندگی اثری ندارد و الآن هم اگر کسی، کسی را به عنوان پسر خود یا دختر خود قرار میدهد این باید با اَسناد کافی باشد که نه محرمیّت است نه حرمت نکاح است نه میراث است بخواهد مالی را به نام او قرار بدهد یک عطای خاصّی است یک هبه مخصوصی است از سنخ میراث نیست باید جریان محرمیّت را فکر کند حرمت نکاح را فکر کند میراث را فکر کند و مانند آن.
همراهی علما با امام(رضوان الله علیه) در انقلاب و عطیه بودن شجاعت او
پرسش:... پاسخ: خب آن شجاعت ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾[15] برنامههای الهی هم هست از یک طرف, از طرفی هم اوصاف نفسانی یکسان نیست, از طرف دیگر تشخیص وظیفه هم یکسان نیست شجاعت, سخاوت اینها نعمتی است که خدا به هر کس نمیدهد تشخیص وظیفه هم اینطور نیست که خدا به هر کسی عطا بکند اینچنین نیست که حالا شما بگویید مرحوم شهید نواب صفوی در سنّ جوانی شهامتی داشت که از خیلیها برنمیآمد آن دیگر ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ اما تا آنجا که ممکن است مطابق وظیفه اقدام کردند امام(رضوان الله علیه) رهبری را به عهده گرفته همه اینها حمایت کردند آن چند سال تقریباً چهارده سال که امام(رضوان الله علیه) در ایران مخصوصاً در قم حضور فیزیکی نداشتند همین مراجع بودند حفظ کردند اعلامیههای اینها, همراهی اینها, موافقت آنها, آن بحبوحهای که ازهاری آمده و حکومت نظامی تشکیل داد همین مراجع اعلامیه دادند حفظ کردند تا امام تشریف بیاورند بالأخره اینها کم کار نکردند.
تبیین سه سِمت برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست (یک) و خاتم مرسلین نبود خاتم نبیّین بود (دو) اینکه دارد وجود مبارک حضرت فرمود: «لا نبیّ بعدی»[16] برای اینکه این ذوات قدسی سه سِمت دارند یک سِمت است که اخبار را از طرف ذات اقدس الهی دریافت میکنند اَنباء را و اخبار را دریافت میکنند از آن جهت میشوند نبی که گزارش را دریافت میکنند سِمت دیگر آن است که این گزارشهای دریافتشده را به مردم ابلاغ میکنند میشود رسول, سِمت سوم که پشتوانه این دو سِمت است مقام ولایت است که هر نبیّ و رسولی, ولیّ است اما هر ولیّای, نبی و رسول نیست ولایت یک مقام تکوینی است که پشتوانه خبریابی و خبررسانی است فعلاً بحث در آن مقام ولایت نیست بحث در گرفتن خبر است و رساندن خبر.
تبیین مقام خاتمالنبیین بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
هر خبررسانی فرع بر خبریابی است ممکن است کسی نبی باشد و رسول نباشد مثل انبیایی که مأمور بودند برای خودشان اما ممکن نیست کسی رسول باشد و نبی نباشد اینکه ذات اقدس الهی فرمود او خاتم نبیّین است یعنی ممکن نیست کسی بعد از پیامبر بگوید که برای من هم وحی تشریعی نازل میشود, ولو تنها برای خودش باشد این دیگر ممکن نیست اگر میفرمود خاتم مرسلین است ممکن بود کسی ادّعا کند که ما رسول نیستیم ولی خدا به ما وحی میفرستد ما برای خودمان نبی هستیم دیگر لازم نیست زیر شریعت پیامبر اسلام برویم از این جهت بین خاتم نبییّن و خاتَم مرسلین فرق است و خاتَم هم دقیقتر از خاتِم است خاتَم یعنی مُهر قبلاً آن نامها را روی انگشتر مینوشتند که هم به دست میگذاشتند هم در موقع مُهر اسناد از این مهر استفاده میکردند میشد خاتَم, خاتَم یعنی «ما یُختم به الشیء» وقتی سندی تمام میشد بعد مهر میکردند وجود مبارک حضرت, مهر اسناد نبوّت است دیگر بعد از او نبیای نیست چون بعد از مهر کردن دیگر جایی برای نوشتن نیست ﴿خَاتَمَ النَّبِیِّینَ﴾ است.
بررسی معنای ادبی و حکمی «کان» در ﴿کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾
خدای سبحان ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾ این هم مستحضرید که کلمه «کان» وقتی به خدای سبحان اسناد داده میشود هم از زمان منسلخ است که نمیشود گفت «کان الله» یعنی خدا در سابق این طور بود قبلاً, الآن, بعداً خدای سبحان علیم بود و هست و خواهد بود این منسلخ از زمان است این را در کتابهای ادبی به اینجا رسیدند در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که گفتند «کان»ای که به خدای سبحان اسناد دارد از زمان منسلخ است اما نکته دیگری که در ادبیات نیست این کار حکمت است نه ادبیات این است که «کان»ای که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود فعل نیست حرف است نظیر «إنّ» و «أنّ» اگر چیزی را رفع میدهد چیزی را نصب میدهد این دیگر فعل و فاعل یا فعل و مفعول نیست این کونِ رابط است کون رابط حرف است فعل نیست این معنای دوم در کتابهای ادبی نیست اما آن معنای اول در کتابهای ادبی هست که «کان»ای که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود منسلخ از زمان است.
علت کثرت امر خداوند به ذکر کثیر
بعد برای اینکه ما را با معارف بهتر و برتر آشنا کند و زمینه آن سراج مبین بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تبیین کند فرمود شما در معرض خطرید مگر این وسوسه, شما را رها میکند شب باشد روز باشد ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾[17] هست اگر شب, روز و مانند آن هرگز شما مصون از وسوسه نیستید چه شب چه روز باید به یاد خدا باشید ذکرالله برای طرد وسوسه است ذکر خدا نظیر نماز واجب یا روزه واجب یا حج و امثال ذلک نیست که یک محدوده خاص داشته باشد نماز یک رکعات مخصوص دارد واجبش مشخص, مستحبش مشخص, زمانش هم مشخص, صوم هم همین طور اما ذکر, تنها چیزی است که در قرآن به کثرت به آن امر شده است برای آن است که ما هر لحظه در معرض وسوسهایم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾.
بررسی قرآنی پاداش ذکر کثیر
چون خودش فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[18] پاداشش این است که اگر شما زیاد به یاد ذات اقدس الهی بودید او هم زیاد به یاد شماست اگر ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ یک شرط و جزایی است یک تعهّد متقابلی است که خودش فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾[19] پس اگر ما یک بار به یاد خدا بودیم خدا هم به یاد ماست اگر خدا را فراموش کردیم خدا هم به ما میفرماید: ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾,[20] ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾[21] که آنجا نسیان به معنی ترک است نه ـ معاذ الله ـ به معنی فراموشی, منتها بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[22] ذکر الله, حَسنه است اگر کسی یک بار به یاد خدا بود ذات اقدس الهی ده بار به یاد اوست این طور نیست که فقط یک بار به یاد ما باشد درباره سیّئه گفته شد ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[23] اما درباره حسنه گفته شد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[24] (یک) ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ (دو) اگر او به یاد ما باشد ما مصونیم, فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ در بخش قبلی هم یعنی آیه 35 که از مسلمین و مؤمنین و مسلمات و مؤمنات و اینها به عظمت یاد کرد فرمود: ﴿وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ﴾.
کلمه «الله» برجستهترین نام در اسمای الهی
آنها که راههای اهل معرفت را طی کردند میگویند در اسمای الهی کلمه «الله» که مثلاً اسم اعظم است برجستهترین نام است ذکر خالق باشد, ذکر رازق باشد, ذکر قابض و محیی و ممیت باشد همه اینها یاد اوست اما کلمه طیّبه الله یک برکت افزونتری دارد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ تا آن پاداش کثیر داشته باشد.
تبیین مراتب ذکر و فرق آن با ذُکر
﴿وَسَبِّحُوهُ﴾ ذکر هم البته مصادیقی دارد آن ضعیفترین و رقیقترین و نازکترین و نازلترین و کماثرترین همان ذکر لفظی است آن ذُکر یعنی یاد خدا در دل است که آن آثار فراوانی دارد این ذکر لفظی هم البته بیاثر نیست ثواب خاصّ خودش را دارد تسبیح هم مصادیق فراوانی دارد.
تبیین معنای ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ در تقیید و تفسیر ذکر
این ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ یا نظیر ذکر کثیر است یعنی صبح و شام; ما وقتی میخواهیم بگوییم دائماً هست میگوییم صبح و شام یا نه, صبح که وارد روز میشوید روزتان را با تسبیح بامداد بیمه کنید, شب که وارد محدوده دیگر میشوید فرصت شب را با تسبیح شبانه بیمه کنید که طلیعه امر وقتی بیمه بشود تا آخر محفوظ است پس این ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ یا کنایه از دوام است مثل اینکه بگوییم صبح و شام, صبح و شام این کار را میکند یعنی دائماً این کار را میکند یا نه, این دو وقت تحوّل را تأمین کنید که سایر اوقات تأمین بشود یا نه, چون در بهشت برزخی ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ آنجا روزیها بامداد است و شامگاه; دو وقت روزی میدهند اینجا هم شما ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ این دو وقت حساس را دریابید که آن دو نوبت غذای بهشت برزخی و مانند آن به شما برسد ﴿وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾.
شمول صلوات الهی بر مؤمنین و لزوم قدرشناسی آن
بعد فرمود قدرتان را بدانید خدا بر شما صلوات میفرستد این کم نیست بعدها میرسیم که خدا بر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) صلوات میفرستد همان آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ﴾[25] اما همینجا به ما فرمود خدا بر شما صلوات میفرستد وقتی خواجه نصیر(رضوان الله علیه) نام مبارک سیّد مرتضی را در درس میبرد میگفت «صلوات الله علیه» شاگردان خواجه نصیر تعجب میکردند که شما چطور بر یک عالِم و روحانی صلوات میفرستید فرمود: «کیف لا یُصلّی علی المرتضی»[26] برای اینکه خدا در آیه 43 سورهٴ «احزاب» دارد ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ خب اگر کسی مؤمن وارسته باشد مورد صلوات خداست حیف نیست انسانی که میتواند مورد تصلیه الهی باشد خود را به غیر خدا بفروشد؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الکشاف, ج3, ص540 و 541.
[2] . المیزان, ج16, ص280 و 281.
[3] . المیزان, ج16, ص322 و 323.
[4] . المیزان, ج16, ص327.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 37.
[6] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[8] . سورهٴ توبه, آیهٴ 103.
[9] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 64.
[10] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 5.
[11] . سورهٴ توبه, آیهٴ 122.
[12] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 21.
[13] . السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (ابنادریس), ج3, ص570; وسائل الشیعه, ج8, ص317.
[14] . سورهٴ صف, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ مائده, آیهٴ 54; سورهٴ حدید, آیهٴ 21; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[16] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص163.
[17] . سورهٴ ناس, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 152.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 40.
[20] . سورهٴ طه, آیهٴ 126.
[21] . سورهٴ توبه, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[23] . سورهٴ شوری, آیهٴ 40.
[24] . سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[25] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
. الکُنی و الالقاب، ج2، ص482.[26]
- نقد تلقّی باطل در علاقهمندی پیامبر به زن شوهردار؛
- امر خداوند به مطیع بودن پیامبر و طرد پیشنهاد کفار؛
- سر عدم تذکر قرآن به عصیان خدا بودن عصیان رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیباً (39) مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (40) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (41) وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (42) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (43) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (44)﴾
مروری بر مباحث گذشته سورهٴ احزاب
در این سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که در مدینه نازل شد ضمن طرح مهمترین مسئله نظامی که جریان جنگ احزاب و خندق بود برخی از مسائل فقهی را مطرح فرمودند. سنّت جاهلی این بود که پسرخوانده را در حکم پسر میدانستند و همسر پسرخوانده را به منزله همسر پسر تلقّی میکردند و نکاح با او را تحریم کرده بودند برای زدودن این سنّت جاهلی که کار دشواری بود ذات اقدس الهی دستور صریح داد که شما خودتان باید عملاً این کار را انجام بدهید تا این سنّت جاهلی برداشته بشود.
نقد تلقّی باطل در علاقهمندی پیامبر به زن شوهردار
آنچه در برخی از تفسیرها نظیر تفسیر کشاف[1] و مانند آن یا در برخی از روایات آمده سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل آیه یک تا هشت آن روایات را نقل کردند[2] اما اصل مطلب را در ذیل تفسیر آیه 37 به شدّت رد کردند[3] درباره آن روایات هم فرمود: «إنّ کثیراً منها لا یخلو من شیء»[4] پس فرمایش ایشان در سه بخش خلاصه میشود یکی اینکه در ذیل آیات یک تا هشت روایتی را از تفسیر قمی نقل کردند که این مطابق با برخی از روایاتی است که باید رد بشود آنجا صِرف نقل است در تفسیر, ذیل آیه 37 به شدّت این معنا را انکار کردند که مبادا کسی خیال کند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاقهای به همسر زید داشت و این علاقه را کتمان کرده بود و بعد با او ازدواج کرد برای اینکه این نه با آیه موافق است بلکه مخالف آیه است و نه آن امری را که خدا میفرماید ما اظهار میکنیم این امر بود فرمود تو امری را اخفا میکنی که ما آن را اظهار میکنیم ما او را به ازدواج تو در میآورید آنکه حضرت اخفا میکرد این بود که مبادا مردم در اثر ضعف بینش توحیدیشان وقتی این سنّت جاهلی را طردشده ببینند به وجود مبارک پیامبر بدبین بشوند یا نسبت به اسلام طعنی داشته باشند و مانند آن پس در تفسیر آیه 37 به شدت این را انکار کردند روایاتی که ذیل این آیه 36 به بعد هست فرمودند: «إنّ کثیراً منها لا یخلو من شیء» بنابراین فرمایش ایشان هم نقد این تلقّی باطل است برای اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث شده است برای تتمیم مکارم اخلاق, این چگونه به همسرِ مردی که این همسر در نکاح اوست و زنِ شوهردار است ـ معاذ الله ـ علاقه پیدا میکند.
امر خداوند به مطیع بودن پیامبر و طرد پیشنهاد کفار
پرسش:...پاسخ: از اول تا آخر ﴿وَاتَّقِ اللَّهَ﴾ است این امر است این اطاعت است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ﴾ که در طلیعه این سوره ذکر شده است برای همین است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی پیشنهادی که کفار میدهند طرحی را که کفار ارائه میکنند این را طرد کن آنها پیشنهادهایی دادند طرحهایی دادند که مقداری با بتهای ما مهربانتر برخورد کنید شما بتهای ما را محکوم نکنید ما هم کم و بیش به خدای شما ایمان میآوریم از این طرحهایی که داده بودند فرمود کلاً اینها را طرد کنید و تقوای الهی را در طرد پیشنهاد مشرکین داشته باشید.
وجوب اطاعت از پیامبر بر هر مؤمن و مؤمنه
پرسش:... پاسخ: نه, آیه 36 مربوط به ماهاست که فرمود هیچ مؤمن و مؤمنهای حق ندارد که حکم پیامبر را نقض کند ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ﴾ اما آیه 37 که ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ﴾ این درباره طرد سنّت جاهلی است آن پیشنهادی که در آیه اول سورهٴ «احزاب» آمده است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ این بود آنها پیشنهاد داده بودند همانطور که بحثش گذشت که شما از محکوم کردن آلهه ما از اعلام بطلان آنها دست بردارید ما هم کم و بیش به اسلام شما گرایش پیدا میکنیم این طرحها را خدای سبحان فرمود طرد کن این پیشنهادی که کفار و منافقین میدهند اینها را کاملاً باطل اعلام کن.
سرّ تصریح به اسم ظاهر در آیه ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾
مطلب دیگر اینکه در آیه 36 فرمود هیچ مرد باایمان و هیچ زن باایمان حق ندارد در برابر حکم خدا و پیامبر, اِعمال اختیار کند بعد نفرمود «و من یعصهما» بلکه فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر ضمیر میآورد کار اسم ظاهر را میکرد برای اینکه در جمله قبل فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ در جمله بعد فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اگر میفرمود «و من یعصهما» کافی بود اما برای اهمیت مطلب, تصریح به اسم ظاهر کرد (یک) و اگر به ضمیر تثنیه اکتفا میکرد احتمال اینکه ضمیر تثنیه به مؤمن و مؤمنه برگردد هم بود (دو) گرچه این احتمال ضعیف است ولی بالأخره برای عظمت و اهمیت مسئله عصیان, اسم خدا و پیامبر را بالصراحه برد.
لزوم تبعیّت از فرمان الهی در جواز ازدواج با همسر مطلقه زید
پرسش: شأن نزول این آیهٴ 36 چیست؟
پاسخ: مقدمه است برای جریان زید برای طرد سنّت جاهلی این وقتی حکمی کرد این است هم بخشی مربوط به جریان احزاب است هم بخشی پیشدرآمد است برای همین جریان زید که فرمود وقتی خدا سبحان پسرخوانده را پسر نمیداند و ازدواج با همسر پسرخوانده را [پس از جدایی آن زن از پسرخوانده] جایز میداند دیگر کسی حقّ اعتراض ندارد.
پرسش: اشاره به آن داستانی نیست که وقتی زید از زینب خواستگاری کرد زینب گفت که من از خانواده بزرگواری هستم؟
پاسخ: نه, آنجا که حکم کردند پیامبر, آنجا حکمی نکرد این مربوط به همین حکمی است که خدای سبحان درباره ﴿لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ﴾[5] آن بهانهای بود حالا آن هم حاضر شده است که با زید ازدواج بکند آنجا خدا حکمی نکرده بود آن زن میگفت مثلاً من برترم همین.
سرّ عدم تذکر قرآن به عصیان خدا بودنِ عصیان رسول
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که اگر کسی پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده آیه هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ در آنجا فرمود اطاعت رسول, اطاعت خداست اما اینجا نفرمود «و من یعص الله فقد عصی الله» یکی از نکاتش میتواند این باشد که در این آیه 36 و آیات بعد به دو قسمت دارد توجه میدهد یکی بحثهای تبلیغی و احکام الهی است که رسول از آن جهت که رسول است از ذات اقدس الهی پیام را نقل میکند یکی هم حکم ولایت و رهبری است که بر اساس ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِم﴾ که آیه شش همین سوره بود و گذشت آن تنظیم میشود, بر اساس ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ اگر حضرت یک حکم ولایی کرد اطاعتش واجب است پس وجود مبارک پیامبر به دستور خدا یک حکم ولایی دارد که اگر آن حکم ولایی را اِعمال کرد «قضی رسول الله» شد عصیانش حرام است یک سلسله احکام تبلیغی دارد که از خدای سبحان نقل میکند اگر کسی تخلّف کرد در حقیقت عصیان خداست نه عصیان رسول, لذا چون دو مطلب است از هر دو جداگانه یاد کرده است هم در بخش اطاعت فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ هم در بخش عصیان فرمود: ﴿وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾.
علت مفرد آوردن ضمیر در آیه ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ﴾
اما در موارد دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن آنجا که پیامبر از آن جهت که احکام الهی را نقل میکند مطرح است دیگر دو حکم نیست لذا گاهی با اینکه اسم خدا و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است ضمیر را مفرد میآورد که فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾[6] نه «دعواکم» برای اینکه دعوت خدا و پیامبر یکی است نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم» اما آنجا که حکم خدا را پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند و حکم ولایی و رهبری خاص خودش را دارد که اسامه را مثلاً امیر لشکر میکند فلان شخص را خلیفه خود قرار میدهد فلان شخص را مأمور فلان شهر میکند اینها دیگر حکم ولایی است که بر اساس آیه شش این سوره ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ صادر میشود بنابراین آنجا که صِرف حکم الهی است نقل میکند خب ضمیر بر مفرد است اما آنجا که حکم الهی است و در کنارش به دستور خدا حکم رهبری است آنها را جداگانه ذکر میکند.
سرّ تعدد تعبیرات در ریشهکن کردن حرمت همسر پسرخوانده
مطلب بعدی آن است که برای اینکه این مسئله جاهلیّت کلاً طرد بشود فرمود پسرخوانده, پسر نیست (یک) و اصولاً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این عصر یعنی عصر نزول این آیه, پدر هیچ مردی نیست (دو) خب این منافات ندارد که بعدها که حسن و حسین(سلام الله علیهما) بالغ شدند و جزء رجال شدند پیامبر, پدر اینها باشد ولی آن وقتی که این آیه نازل شد فرمود: ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ﴾ نیست وجود مبارک حسنین(سلام الله علیهما) تا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنده بود جزء رجال نبودند برای اهمیت این مطلب گاهی میفرماید پسرخوانده, پسر نیست گاهی میفرماید همسرِ پسرخوانده برای پدرخوانده حلال است گاهی میفرماید اصولاً پیامبر پدر هیچ کدام از مردهای شما نیست. ابلاغ این کار نظیر مسئله صوم و صلات نیست که تکلّفی را به همراه نداشته باشد یک سنّت دیرپای جاهلی را میخواهد ریشهکن کند بنابراین خشیت ممکن است باشد.
نفی خشیت پیامبر در طرد سنّت جاهلی
فرمود در این زمینه نه تنها وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انبیا(علیهم السلام) عموماً اینطورند که در تبلیغ رسالت از هیچ کسی خشیتی ندارند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ اینها در خشیت موحّدند برخیها اصلاً اهل خشیت نیستند اینها متهوّرند و ناقصاند خدا نیروی غضب را به انسان داد که انسان برابر نیروی غضب خودش را حفظ بکند از خودش دفاع بکند خشیت حسابی دارد خوف حسابی دارد این برای دفع منافی است این را خدا عطا کرده است نظیر قوّهای که برای جذب ملایم است که آن را هم خدا عطا کرده است برای حفظ حیات, افراد متهوّر که بیباکاند و ماجراجویانه عمل میکنند اینها ناقصاند افرادی که هم از خدا میترسند هم از خلق خدا میترسند اینها در خشیت نه در خوف, در خشیت که مهمتر از خوف است موحد نیستند ولی انبیای الهی به دنبال آنها اولیا(علیهم السلام) اینها در خشیت موحّدند فقط از خدا میترسند خشیت آن تأثّر قلبی است که بداند این شخص یا این شیء منشأ اثر است از مار و عقرب خوف دارند نه خشیت آنکه مؤثر حقیقی است خدای سبحان است فرمود مبلّغان الهی فقط از خدا خشیت دارند و از احدی خشیت ندارند پس اینها در خشیت موحّدند قهراً در رجاء و اینها هم موحد خواهند بود و وجود مبارک حضرت برای طرد سنّت جاهلی پسرخوانده هیچ خشیتی ندارد و انجام میدهد.
نفی مطلق خشیت از غیر خدا از انبیای الهی و مبلّغان دین
نکته اساسی این است که آیا انبیا اصلاً خشیت ندارند یا در کارهای تبلیغی خشیت ندارند چون در اینجا اینها را در تبلیغ دارای خشیت توحیدی معرفی کرده است. پاسخش این است که کارهای انبیا چه قولشان چه فعلشان چه تقریرشان حجّت است میشود تبلیغ, ممکن است احیاناً کاری را در حال انفراد داشته باشند که مِساس دینی نداشته باشد اگر [بشود] فرض کرد; ولی کارهای اینها حجّت است یا حجّت بر وجوب است یا حجّت بر جواز است سهو و نسیان که ندارند خطا و خطیئه که ندارند میشود حجت الهی اگر فعل معصوم, قول معصوم, تقریر معصوم(علیهم السلام) حجت شرعی است اینها در همه اینها مبلّغان احکام الهی و حِکم الهیاند در هیچ کدام از این مرحله از غیر خدا خشیت ندارند بنابراین نمیشود گفت اینها مثل مبلّغان عادیاند که کارهای فراوانی دارند تبلیغ هم دارند اینها در تبلیغ خشیت ندارند خیر, اینها در هیچ کار از غیر خدا خشیت ندارند برای اینکه جمیع کارهایشان تبلیغی است بر اساس ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[7] همه شئون اینها تبلیغ الهی است میشود حجت خدا.
عدم تعارض نفی خشیت با ارتزاق حوزهها از خمس
پرسش:...پاسخ: فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ﴾[8] در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها وقتی مالشان را ندادند ناپاکاند این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ که مجزوم نیست این مرفوع است اگر مجزوم بود جواب امر بود یعنی «خُذ من أموالهم صدقةً» که «تطهّرْهم» یعنی تو آنها را تطهیر میکنی اما این مرفوع است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ چون مرفوع است جوابِ امر نیست این جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد برای صدقه, فرمود اینها ناپاکاند باید وجوه را بدهند تا پاک بشوند اگر کسی روحانی است اگر هم گرفته برای تطهیر مردم است و اگر کسی معتقد نباشد که خب راه دیگری دارد ولی اگر معتقد بود به خدا و قیامت باید بداند که اگر وجوه شرعیه خود را نداد ناپاک است و اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ تبلیغش تبلیغ الهی نبود یا وجوه را گرفت در غیر راه صرف کرد بله این اشکال وارد است وگرنه این حقّ خودش را میگیرد نه حقّ دیگری را ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی «صدقة مطهّرة» قبلاً اینها آلودهاند آنکه ـ معاذ الله ـ باور نکرده گرفتار ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[9] میشود آنکه باور کرده میگوید برای اینکه من از رجس و رجز بپرهیزم که خدا امر کرد فرمود: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[10] من باید بپرهیزم با حوزهها رابطه صمیمی برقرار میکنم آن وقت اینها در کنار سفره خدا نشستند نه در کنار سفره مردم.
ما که دیگر بیش از یک قانون نداریم این قانون به ما میگوید خدای سبحان حقوقی را مشخص کرده است مردم احکامشان را باید از حوزهها یاد بگیرند علومشان را باید از حوزهها یاد بگیرند یک عدّه باید بیایند حوزه و معارف الهی را یاد بگیرند ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[11] اگر اینچنین است هم مردم وظیفهشان را انجام میدهند هم حوزویان وظیفهشان را انجام میدهند منتها اگر کسی به مسائل الهی آشنا باشد با آزادی دارد زندگی میکند.
تفاوت خوف و خشیت
پرسش: در آیات دیگر به انبیا خوف نسبت داده میشود مثلاً درباره حضرت موسی فرمود: ﴿خَائِفاً یَتَرقَّب﴾.[12]
پاسخ: خوف است خوف چیز خوبی است نه خشیت, آدم وقتی مار و عقرب را میبیند باید کنار برود اتومبیل به سرعت میآید باید کنار برود, سیل و آتش است, باید خوف داشته باشد خوف, ترتیب اثر عملی است اما خشیت, تأثّر قلبی است یعنی غیر او را مؤثّر بداند آتش که مؤثر نیست آب که مؤثر نیست سیل که مؤثر نیست آنکه «بیده الإحیاء و الإماته» که «هو الله» است او مؤثر است خوف, ترتیب اثر عملی است که هر عاقلی باید این کار را انجام بدهد. فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیباً﴾.
همراهی خلوص نیت با کفایت الهی در تبلیغ
فرمود چه دور باشد چه نزدیک باشد چه کم باشد چه زیاد باشد چه مستور باشد چه مشهور باشد ﴿یأتِ بِهَا اللَّهِ﴾ خدای سبحان میداند در موقع حسابرسی چه کسی تبلیغش الهی بود چه کسی تبلیغش الهی نبود در خود روایات نماز جماعت ملاحظه فرمودید آنجا دارد اگر کسی بین خود و خدای خودش گناهی دارد که جزء مطالبه الهی است هنوز آن گناه را برطرف نکرده جلو نایستد[13] خب این هم هست ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[14] هم هست از این طرف به واعظ غیر متّعظ دستور میدهد از این طرف به امام جماعت غیر عادل دستور میدهد همه اینها را گفته از آن طرف به مردم هم گفته حقوق مسلّم حوزویان را باید بپردازید.
لزوم توجه به ارث و محرمیّت و حرمت نکاح در فرزندخواندگی
بعد فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پدر هیچ کسی نیست پس پسرخواندگی اثری ندارد و الآن هم اگر کسی، کسی را به عنوان پسر خود یا دختر خود قرار میدهد این باید با اَسناد کافی باشد که نه محرمیّت است نه حرمت نکاح است نه میراث است بخواهد مالی را به نام او قرار بدهد یک عطای خاصّی است یک هبه مخصوصی است از سنخ میراث نیست باید جریان محرمیّت را فکر کند حرمت نکاح را فکر کند میراث را فکر کند و مانند آن.
همراهی علما با امام(رضوان الله علیه) در انقلاب و عطیه بودن شجاعت او
پرسش:... پاسخ: خب آن شجاعت ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾[15] برنامههای الهی هم هست از یک طرف, از طرفی هم اوصاف نفسانی یکسان نیست, از طرف دیگر تشخیص وظیفه هم یکسان نیست شجاعت, سخاوت اینها نعمتی است که خدا به هر کس نمیدهد تشخیص وظیفه هم اینطور نیست که خدا به هر کسی عطا بکند اینچنین نیست که حالا شما بگویید مرحوم شهید نواب صفوی در سنّ جوانی شهامتی داشت که از خیلیها برنمیآمد آن دیگر ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ اما تا آنجا که ممکن است مطابق وظیفه اقدام کردند امام(رضوان الله علیه) رهبری را به عهده گرفته همه اینها حمایت کردند آن چند سال تقریباً چهارده سال که امام(رضوان الله علیه) در ایران مخصوصاً در قم حضور فیزیکی نداشتند همین مراجع بودند حفظ کردند اعلامیههای اینها, همراهی اینها, موافقت آنها, آن بحبوحهای که ازهاری آمده و حکومت نظامی تشکیل داد همین مراجع اعلامیه دادند حفظ کردند تا امام تشریف بیاورند بالأخره اینها کم کار نکردند.
تبیین سه سِمت برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست (یک) و خاتم مرسلین نبود خاتم نبیّین بود (دو) اینکه دارد وجود مبارک حضرت فرمود: «لا نبیّ بعدی»[16] برای اینکه این ذوات قدسی سه سِمت دارند یک سِمت است که اخبار را از طرف ذات اقدس الهی دریافت میکنند اَنباء را و اخبار را دریافت میکنند از آن جهت میشوند نبی که گزارش را دریافت میکنند سِمت دیگر آن است که این گزارشهای دریافتشده را به مردم ابلاغ میکنند میشود رسول, سِمت سوم که پشتوانه این دو سِمت است مقام ولایت است که هر نبیّ و رسولی, ولیّ است اما هر ولیّای, نبی و رسول نیست ولایت یک مقام تکوینی است که پشتوانه خبریابی و خبررسانی است فعلاً بحث در آن مقام ولایت نیست بحث در گرفتن خبر است و رساندن خبر.
تبیین مقام خاتمالنبیین بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
هر خبررسانی فرع بر خبریابی است ممکن است کسی نبی باشد و رسول نباشد مثل انبیایی که مأمور بودند برای خودشان اما ممکن نیست کسی رسول باشد و نبی نباشد اینکه ذات اقدس الهی فرمود او خاتم نبیّین است یعنی ممکن نیست کسی بعد از پیامبر بگوید که برای من هم وحی تشریعی نازل میشود, ولو تنها برای خودش باشد این دیگر ممکن نیست اگر میفرمود خاتم مرسلین است ممکن بود کسی ادّعا کند که ما رسول نیستیم ولی خدا به ما وحی میفرستد ما برای خودمان نبی هستیم دیگر لازم نیست زیر شریعت پیامبر اسلام برویم از این جهت بین خاتم نبییّن و خاتَم مرسلین فرق است و خاتَم هم دقیقتر از خاتِم است خاتَم یعنی مُهر قبلاً آن نامها را روی انگشتر مینوشتند که هم به دست میگذاشتند هم در موقع مُهر اسناد از این مهر استفاده میکردند میشد خاتَم, خاتَم یعنی «ما یُختم به الشیء» وقتی سندی تمام میشد بعد مهر میکردند وجود مبارک حضرت, مهر اسناد نبوّت است دیگر بعد از او نبیای نیست چون بعد از مهر کردن دیگر جایی برای نوشتن نیست ﴿خَاتَمَ النَّبِیِّینَ﴾ است.
بررسی معنای ادبی و حکمی «کان» در ﴿کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾
خدای سبحان ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾ این هم مستحضرید که کلمه «کان» وقتی به خدای سبحان اسناد داده میشود هم از زمان منسلخ است که نمیشود گفت «کان الله» یعنی خدا در سابق این طور بود قبلاً, الآن, بعداً خدای سبحان علیم بود و هست و خواهد بود این منسلخ از زمان است این را در کتابهای ادبی به اینجا رسیدند در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که گفتند «کان»ای که به خدای سبحان اسناد دارد از زمان منسلخ است اما نکته دیگری که در ادبیات نیست این کار حکمت است نه ادبیات این است که «کان»ای که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود فعل نیست حرف است نظیر «إنّ» و «أنّ» اگر چیزی را رفع میدهد چیزی را نصب میدهد این دیگر فعل و فاعل یا فعل و مفعول نیست این کونِ رابط است کون رابط حرف است فعل نیست این معنای دوم در کتابهای ادبی نیست اما آن معنای اول در کتابهای ادبی هست که «کان»ای که به ذات اقدس الهی اسناد داده میشود منسلخ از زمان است.
علت کثرت امر خداوند به ذکر کثیر
بعد برای اینکه ما را با معارف بهتر و برتر آشنا کند و زمینه آن سراج مبین بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تبیین کند فرمود شما در معرض خطرید مگر این وسوسه, شما را رها میکند شب باشد روز باشد ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾[17] هست اگر شب, روز و مانند آن هرگز شما مصون از وسوسه نیستید چه شب چه روز باید به یاد خدا باشید ذکرالله برای طرد وسوسه است ذکر خدا نظیر نماز واجب یا روزه واجب یا حج و امثال ذلک نیست که یک محدوده خاص داشته باشد نماز یک رکعات مخصوص دارد واجبش مشخص, مستحبش مشخص, زمانش هم مشخص, صوم هم همین طور اما ذکر, تنها چیزی است که در قرآن به کثرت به آن امر شده است برای آن است که ما هر لحظه در معرض وسوسهایم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾.
بررسی قرآنی پاداش ذکر کثیر
چون خودش فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[18] پاداشش این است که اگر شما زیاد به یاد ذات اقدس الهی بودید او هم زیاد به یاد شماست اگر ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ یک شرط و جزایی است یک تعهّد متقابلی است که خودش فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾[19] پس اگر ما یک بار به یاد خدا بودیم خدا هم به یاد ماست اگر خدا را فراموش کردیم خدا هم به ما میفرماید: ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾,[20] ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾[21] که آنجا نسیان به معنی ترک است نه ـ معاذ الله ـ به معنی فراموشی, منتها بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[22] ذکر الله, حَسنه است اگر کسی یک بار به یاد خدا بود ذات اقدس الهی ده بار به یاد اوست این طور نیست که فقط یک بار به یاد ما باشد درباره سیّئه گفته شد ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[23] اما درباره حسنه گفته شد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[24] (یک) ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ (دو) اگر او به یاد ما باشد ما مصونیم, فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ در بخش قبلی هم یعنی آیه 35 که از مسلمین و مؤمنین و مسلمات و مؤمنات و اینها به عظمت یاد کرد فرمود: ﴿وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ﴾.
کلمه «الله» برجستهترین نام در اسمای الهی
آنها که راههای اهل معرفت را طی کردند میگویند در اسمای الهی کلمه «الله» که مثلاً اسم اعظم است برجستهترین نام است ذکر خالق باشد, ذکر رازق باشد, ذکر قابض و محیی و ممیت باشد همه اینها یاد اوست اما کلمه طیّبه الله یک برکت افزونتری دارد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ تا آن پاداش کثیر داشته باشد.
تبیین مراتب ذکر و فرق آن با ذُکر
﴿وَسَبِّحُوهُ﴾ ذکر هم البته مصادیقی دارد آن ضعیفترین و رقیقترین و نازکترین و نازلترین و کماثرترین همان ذکر لفظی است آن ذُکر یعنی یاد خدا در دل است که آن آثار فراوانی دارد این ذکر لفظی هم البته بیاثر نیست ثواب خاصّ خودش را دارد تسبیح هم مصادیق فراوانی دارد.
تبیین معنای ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ در تقیید و تفسیر ذکر
این ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ یا نظیر ذکر کثیر است یعنی صبح و شام; ما وقتی میخواهیم بگوییم دائماً هست میگوییم صبح و شام یا نه, صبح که وارد روز میشوید روزتان را با تسبیح بامداد بیمه کنید, شب که وارد محدوده دیگر میشوید فرصت شب را با تسبیح شبانه بیمه کنید که طلیعه امر وقتی بیمه بشود تا آخر محفوظ است پس این ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ یا کنایه از دوام است مثل اینکه بگوییم صبح و شام, صبح و شام این کار را میکند یعنی دائماً این کار را میکند یا نه, این دو وقت تحوّل را تأمین کنید که سایر اوقات تأمین بشود یا نه, چون در بهشت برزخی ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ آنجا روزیها بامداد است و شامگاه; دو وقت روزی میدهند اینجا هم شما ﴿بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ این دو وقت حساس را دریابید که آن دو نوبت غذای بهشت برزخی و مانند آن به شما برسد ﴿وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾.
شمول صلوات الهی بر مؤمنین و لزوم قدرشناسی آن
بعد فرمود قدرتان را بدانید خدا بر شما صلوات میفرستد این کم نیست بعدها میرسیم که خدا بر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) صلوات میفرستد همان آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ﴾[25] اما همینجا به ما فرمود خدا بر شما صلوات میفرستد وقتی خواجه نصیر(رضوان الله علیه) نام مبارک سیّد مرتضی را در درس میبرد میگفت «صلوات الله علیه» شاگردان خواجه نصیر تعجب میکردند که شما چطور بر یک عالِم و روحانی صلوات میفرستید فرمود: «کیف لا یُصلّی علی المرتضی»[26] برای اینکه خدا در آیه 43 سورهٴ «احزاب» دارد ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ خب اگر کسی مؤمن وارسته باشد مورد صلوات خداست حیف نیست انسانی که میتواند مورد تصلیه الهی باشد خود را به غیر خدا بفروشد؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الکشاف, ج3, ص540 و 541.
[2] . المیزان, ج16, ص280 و 281.
[3] . المیزان, ج16, ص322 و 323.
[4] . المیزان, ج16, ص327.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 37.
[6] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[8] . سورهٴ توبه, آیهٴ 103.
[9] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 64.
[10] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 5.
[11] . سورهٴ توبه, آیهٴ 122.
[12] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 21.
[13] . السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (ابنادریس), ج3, ص570; وسائل الشیعه, ج8, ص317.
[14] . سورهٴ صف, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ مائده, آیهٴ 54; سورهٴ حدید, آیهٴ 21; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[16] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص163.
[17] . سورهٴ ناس, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 152.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 40.
[20] . سورهٴ طه, آیهٴ 126.
[21] . سورهٴ توبه, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[23] . سورهٴ شوری, آیهٴ 40.
[24] . سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[25] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
. الکُنی و الالقاب، ج2، ص482.[26]
تاکنون نظری ثبت نشده است