display result search
منو
تفسیر آیات 39 تا 42 سوره فاطر

تفسیر آیات 39 تا 42 سوره فاطر

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 122 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 39 تا 42 سوره فاطر"
- بطلان پرستش بت‌ها به جهت عدم دلالت عقل و نقل بر اله بودن آنها؛
- تبیین انواع خلافت الهی در قرآن کریم؛
- سرّ افزایش ایمان و کفر در برابر آیات الهی برای مؤمن و کافر.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً (39) قُلْ أَرَأَیْتُمْ شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً فَهُمْ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً (40) إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً (41) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (42)﴾

بطلان پرستش بت‌ها به جهت عدم دلالت عقل و نقل بر اله بودن آنها
در سوره مبارکه «فاطر» گاهی برهان توحید, گاهی برهان وحی و نبوّت گاهی هم برهان معاد مطرح است ضمناً خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق هم ارائه می‌شود. در جریان توحید، ذات اقدس الهی چند برهان اقامه کرد بعد به مردم فرمود این بت‌هایی که شما می‌پرستید یا فرشته‌هایی که می‌پرستید خواه برای آنها صورت قرار بدهید, تمثیلی, تمثّلی, تندیسی قرار بدهید یا ندهید اینها چه کار کردند؟ شما یا باید دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی; دلیل عقلی‌تان هم یا به صورت قیاس اقترانی است یا به صورت قیاس استثنایی, اگر اینها اله باشند, معبود باشند, شایسته عبادت باشند باید چیزی را خلق کرده باشند, یک; یا شریک خالق باشند در آفرینش, دو; اگر موجودی چیزی را خلق نکرد قدرت خالقیّت نداشت شرکت در خالقیت هم نداشت پس یک موجود ممکن و نیازمند است مخلوق است اگر مخلوق است دیگر رب و معبود نخواهد بود.
تبیین انواع خلافت الهی در قرآن کریم
بعد فرمود شما خلیفهٴ ذات اقدس الهی هستید تعبیر خلافت در قرآن کریم ملاحظه فرمودید که متنوّع است گاهی قومی را با یک سرنوشت خاص ذکر می‌کند بعد به قوم دیگر می‌فرماید شما را ما بعد از آنها آوردیم این معنایش این است که شما جانشین آ‌نها هستید گرچه در آن‌جا هم می‌شود گفت شما خلیفه خدا در زمین هستید قبلاً آنها خلیفةالله بودند الآن شما خلیفةالله هستید ولی این معنا شاید ظاهرتر باشد که خداوند شما را جانشین آ‌نها قرار داد قوم نوح را برد شما را آورد, قوم عاد و ثمود را برد شما را آورد این ﴿ثُمَّ﴾ یا ﴿بَعْد﴾ که در بعضی از آیات هست این می‌تواند مشعر به آن باشد که شما جانشین آنها هستید اما طایفه دیگر آیاتی است که می‌گوید خدا شما را خلائف در ارض قرار داد گاهی با حرف جرّ که ﴿خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾, گاهی بدون حرف جرّ که ﴿خَلاَئِفَ الْأَرْضِ﴾ آنجایی که دارد خدا شما را ﴿خَلاَئِفَ الْأَرْضِ﴾ قرار داد سخن از قوم و قبیله و ملّتی نیست ظاهرش آن است که خلیفةالله هستی این خلیفةالله بودن که خدای سبحان شما را جانشین خود در زمین قرار داد برای آ‌ن است که شما زمین را آباد کنید و در زمین آباد به سر ببرید. این تعبیرهایی که در سوره مبارکه «اعراف», «انعام», «یونس» و مانند آن آمده است ملاحظه بفرمایید. در سوره مبارکه «یونس» به این صورت آمده است آیه سیزده به بعد ﴿وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ این می‌تواند معنایش آن باشد که شما جانشین آنها شدید [یعنی] آنها را از بین بردیم شما جانشین آنها شدید اینکه فرمود بعد از آنها آمدید و جانشین آنها شدید معنایش این نیست که خلیفةالله هستید معنایش آن است که خلیفه آنها هستید. در سوره مبارکه «اعراف» آیه 69 این‌چنین است فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾ خب این مشعر به آن است که شما خلیفه قوم نوح هستید پشت سر آنها آمدید. در همان سوره مبارکه «اعراف» هم مشابه این تعبیرها را دارد که شما بعد از عاد آمدید؛ آیه 74 سوره مبارکه «اعراف» این است که ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ﴾ خب گاهی دارد ﴿مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾ که آیه 69 است گاهی دارد ﴿مِنْ بَعْدِ عَادٍ﴾ که آیه 74 سوره «اعراف» است اینها مشعر به آن است که این نسل, خلیفه نسل قبلی است اما در بعضی از آیات دیگر سخن از ﴿بَعْدِ﴾ و ﴿ثُمَّ﴾ و امثال ذلک نیست نظیر آیه 165 سوره مبارکه «انعام» آن‌جا به این صورت آمده است فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ﴾ خب این با قوم و ملت خاصّی سخن نفرمود, فرمود خدا شما را خلائف ارض قرار داد پس همه امکانات را مسخَّر شما قرار داد و از شما به جِدّ آباد کردن زمین را مسئلت کرد فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾[1] به جِدّ از شما خواست که زمین را آباد کنید این الف و سین و تاء در «استعمر» نظیر «استکبر» برای شدّت کار است. بنابراین گرچه هر قومی نسبت به قوم دیگر جانشین آنها هستند ولی کلاً نسبت به ذات اقدس الهی سِمت خلافت را دارند. بعد فرمود حالا شما که به غیر خدا تکیه کردید برهانی بر مسئله اقامه کنید. برهان را در سوره مبارکه «سبأ» که قبل از «فاطر» است مبسوط‌تر ذکر کرد این‌جا قدری محدودتر ذکر کرد آیه 39 سوره «فاطر» این است ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ﴾.
بررسی ادبی «لام» و «علی» در آیه ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَلِنَفْسِهِ...﴾
گاهی «لام» در برابر «علی» و «علی» در برابر «لام» است که مفید نفع و ضرر است ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا﴾[2] این «لام» و «علی» معنایش نفع و ضرر است گاهی درصدد بیان این است که عمل مختصّ به عامل است از عامل جدا نمی‌شود آن «لام», «لام» اختصاص است لذا در ایمان و کفر هر دو جا «لام» به کار برده می‌شود نظیر آیه سوره مبارکه «اسراء» که فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[3] این از سنخ مشاکله نیست که چون جمله قبل با لام آمده جمله بعد هم با لام آمده بلکه «لام», «لام» اختصاص است یعنی عمل, عامل را رها نمی‌کند, این یک مطلب.

سرّ افزایش ایمان و کفر در برابر آیات الهی برای مؤمن و کافر
مطلب دیگر اینکه وقتی کسی مؤمن باشد آیات الهی بر او تلاوت می‌شود ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾[4] وقتی کافر باشد آیات الهی بر او تلاوت می‌شود ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾[5] این‌جا که فرمود: ﴿فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً﴾ کفر آنها افزوده می‌شود افزایش کفر در برابر آیات الهی است اگر فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾[6] یا همین آیات الهی وقتی بر مؤمنان قرائت می‌شود ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ اما درباره کفار فرمود: ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾ سرّش این است که الآن شما بهترین میوه و شاداب‌ترین میوه را وقتی به یک انسان سالم می‌دهید این تناول می‌کند و فربه می‌شود ولی کسی که دستگاه گوارش او به زخم مبتلاست و میوه خام برای او ضرر دارد هر چه این میوه شیرین و پرآب را بیشتر مصرف بکند دردش بیشتر می‌شود این میوه تقصیر ندارد او در برابر این میوه یک عکس‌العمل حادّی دارد آیات الهی نور است هرگز کسی را گرفتار ظلمت نمی‌کند ولی قلب انسان تیره که در برابر این نور قرار می‌گیرد عکس‌العملی نشان می‌دهد به صورت کفر و ارتداد و اشکال; لذا دردش افزوده می‌شود. پس ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ همین آیه باعث می‌شود که مرض اینها بیشتر بشود برای اینکه اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[7] وقتی آیه الهی می‌آید اینها انکار تازه دارند, نفرت تازه دارند, استکبار تازه دارند سیّئه‌ای بر سیّئات اینها افزوده می‌شود این سیّئه‌ای که بر سیّئات اینها افزوده می‌شود منشأش آمدنِ این آیه است نه ـ معاذ الله ـ آیه, سیّئه را اضافه کند آیه مثل میوه شاداب و شیرین است این در برابر آن, عکس‌العمل بد و تلخ و زشت نشان می‌دهد بیماری‌اش بیشتر می‌شود. ﴿فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ در پیشگاه ذات اقدس الهی برای اینها جز غضب الهی بازدهی ندارد.
مضاعف شدن کفر کفّار موجب زیادی عذاب و خسارت آنان
پرسش: این‌جا کفر مطرح است.
پاسخ: آن آیه‌ای که دارد: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ که همین آیه 42 است که در پیش داریم یعنی وقتی آیه الهی, وحی الهی, نبوّت, رسالت می‌آید تنفّر اینها بیشتر می‌شود خب اینکه معطّر است نباید تنفّر پیدا بشود چرا اگر آیه الهی بیاید, وحی و نبوّت بیاید تنفّر اینها بیشتر می‌شود یعنی ـ معاذ الله ـ آیات الهی نفرت‌انگیز است یا نه, آیات الهی مثل سیب و گلابی شفاف و شاداب و شیرین است این چون زخم معده دارد دردش بیشتر می‌شود چون قبول نمی‌کند این هضم نمی‌کند چون هضم نمی‌کند دردش بیشتر می‌شود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما همین شفا و رحمت ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ یعنی همین قرآن باعث افزایش کفر می‌شود چطوری باعث افزایش کفر می‌شود؟ برای اینکه یک آیه که نازل می‌شود یک کفر جدید دارد, یک اعتراض جدید دارد, یک استکبار جدید دارد, یک معصیت جدید دارد کفرش افزوده می‌شود حالا که کفرش افزوده شد در پیشگاه ذات اقدس الهی این کفر زائد چه بازدهی دارد؟ می‌فرماید بازدهش مَقت زائد است, غضب زائد است, عذاب زائد است ﴿فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَلاَ یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً﴾ بر اساس عظمت و اهمیت مطلب این جمله را تکرار کرده. غرض این است که دردشان بیشتر می‌شود یعنی کفرشان و کفر زائد باعث عذاب زائد و خسارت بیشتر است.
برهان نفی خالقیت از غیر خدا و لزوم پرستش خداوند
حالا برهانی که اقامه می‌کند می‌فرماید: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿شُرَکَاءَکُمُ﴾, ﴿شُرَکَاءَکُمُ﴾ همان‌طوری که در بحث دیروز اشاره شد آن‌طوری نیست که مرحوم شیخ طوسی بیان کردند که اینها را شرکای در اموال قرار دادید گفتید فلان مقدار برای مثلاً فلان بت است,[8] سخن از شرکت در مال نیست شرکت در عبادت که شما اینها را در عبادت, شریک الله قرار دادید. ﴿شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾, ﴿أَرُونِی﴾ یعنی «أخبرونی» اینها چه کردند ﴿مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ به صورت قیاس استثنایی فرمود اگر اینها رب باشند, این مقدم; باید خالق چیزی باشند یا شریک در خالقیّت باشند, این تالی; «و التالی باطل فالمقدّم مثله» یا به صورت قیاس اقترانی بیان کنید بگویید فلان بت, خالق است یا فلان بت, شریک خالق است در آفرینش چیزی, این صغرا; هر موجودی که خالق باشد یا شریک خالق باشد رب و معبود است این کبرا, پس فلان بت, رب و معبود است این نتیجه. نه قیاس اقترانی است نه قیاس استثنایی این دلیل عقلی, دلیل نقلی هم این است که آیه‌ای, روایتی, کتاب آسمانی, صحیفه‌ای از صحائف الهی نیامده که شما را به بت‌پرستی ترغیب کند.
پرسش: اینکه در خالق باشد این خودش ناقص است ناقص چگونه میتواند رب باشد؟
پاسخ: چرا این قدرت را دارد که چیزی خلق بکند خودش نیازمند به آفرینش نیست, آفریننده را همراهی می‌کند شرکت می‌کند در آفرینش چیزی، این کمال قدرت است حالا بازتر از این را در سوره مبارکه «سبأ» که قبلاً خواندیم بیان کرد که الان ـ ان‌شاءالله ـ بازگو می‌کنیم.
پرسش: کمال مطلق که دیگر شریک نمی‌خواهد.
پاسخ: نمی‌خواهد او احتیاج ندارد ولی لازم نیست که او احتیاج داشته باشد این همکار اوست چهار قسم بود که در سوره مبارکه «سبأ» الآن بازگو می‌کنیم یا لااقل سه قسم, پس چه قیاس اقترانی, چه قیاس استثنایی هیچ کدام در کار نیست ﴿مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ نیست, پس برهان عقلی ندارید این ﴿أمْ﴾ عطف بر آن ﴿أَرُونِی﴾ است یا دلیل عقلی بیاورید یا نه, ما یک کتاب آسمانی به شما دادیم که در آن کتاب آسمانی اجازه داده شد که شما بت‌ها را بپرستید ﴿أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً فَهُمْ عَلَی بَیِّنَةٍ﴾ بیّنه‌ای از این مدّعا یا مِن الله, پس نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی اینکه یکدیگر را به بت‌پرستی ترغیب می‌کنید جز نیرنگ و فریب و تبلیغ زور چیز دیگری نیست ﴿بَلْ إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً﴾.
استدلال آیات سوره «سبأ» بر ناتوانی بت‌ها در خالقیت, مالکیت, ظهیر بودن و شفاعت
جامع همه این اقسام در آیه 22 و 23 سوره مبارکه «سبأ» بود که گذشت در آیه 22 فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ غیر خدا یعنی بت‌هایی را که شما آنها را می‌پرستید و عبادت می‌کنید ببینید اینها چه کاره هستند هیچ کدام از این سه, چهارتا کار از آنها ساخته نیست ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ﴾ ذرّه‌ای از ذرّات موجودات آسمانی، مِلک اینها نیست کلاً مِلک خدای سبحان است که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾;[9] دو: ﴿وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ در زمین چیزی را اینها مالک نیستند پس نه موجودات سپهری در اختیار اینهاست نه موجودات زمینی ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ نه تنها بالاستقلال مالک نیستند شریک مالک هم نیستند خدا مالک سماوات و ارض است ﴿بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ اینها شریک مالک هم نیستند که گوشه‌ای از اشیای عالَم را بالشرکه مالک باشند سوم: ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ یک وقت است که قبول کردید که اینها بالاستقلال مالک نیستند, یک; بالشرکه مالک نیستند, دو; ولی ادّعا می‌کنید خدای سبحان که خواست بیافریند یا تدبیر کند اینها ظَهیرند, پشتیبان‌اند, پشتوانه خدا هستند که گوشه‌ای از کار به دست اینهاست فرمود این هم که محال است ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ خدا از اینها به عنوان یک ظهیر و پشتیبان کمک نمی‌گیرد. قبلاً هم در ذیل این آیه گذشت که وقتی می‌گویند تظاهرات نه یعنی ظهور; یعنی ظَهْر یعنی پشت به پشت هم دادند پشتیبانی کردند پشتوانه فلان کارند این را می‌گویند تظاهرات. چهارم: این را در آیه بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ فرمود اینها که ذرّه‌ای در آسمان مِلک اینها نیست, ذرّه‌ای در زمین مِلک اینها نیست, در ذرّه‌ای شرکت ندارند, در ذرّه‌ای پشتیبان و پشتوانه نیستند پس هیچ کاره‌اند می‌ماند مسئله شفاعت که شما گفتید: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[10] شفاعت حق است اما شفاعت را خدا به انبیا و اولیا داده به اذن الهی, به این صنم و وثن که اجازه نداد آنها که محال است یعنی بالاستقلال, بالشرکه, بالمظاهره سهمی داشته باشند محال است می‌ماند مسئله شفاعت, شفاعت حق است ولی به اذن خداست خدا به اینها اجازه نداده ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ اینها که مأذون نیستند. پس اقسام قبلی که محال است آن قسم که ممکن است به اذن خداست اذن خدا هم که برای انبیا و اولیاست. آن دو آیه, جامع‌تر از آیه محلّ بحث سوره مبارکه «فاطر» است. فرمود اینها هیچ کاره‌اند.
نیازمندی موجودات در حدوث و بقا به خداوند
بعد از آن برهان, در آیه 41 برهان دیگری اقامه می‌کند می‌فرماید اشیا همان‌طوری که در اصل آفرینش محتاج به ذات اقدس الهی هستند در نگهداری و پرورش و پردازش هم محتاج خدای سبحان‌اند این‌طور نیست که اشیا در حدوث محتاج به حق‌تعالی باشند در بقا ـ معاذ الله ـ بی‌نیاز باشند. خدای سبحان که بدون شرکت و بدون مظاهره کلّ نظام را آفرید همان خدای واحدِ احد به تنهایی ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ اینها را نگه می‌دارد که مبادا از بین بروند. پس احداث اینها به قدرت حق است ابقای اینها هم به قدرت حق است در احداث, آنها نه بالاستقلال سهیم‌اند, نه بالمشارکه سهیم‌اند, نه بالمظاهره سهیم‌اند در اِبقا هم این چنین است نه بالاستقلال, نه بالشرکه, نه بالمظاهره; نه در احداث نه در ابقا پس اینها بیکار محض‌اند.
دلالت روایت امام رضا(علیه السلام) بر هفت طبقه بودن آسمان و زمین
پرسش: در قرآن معمولاً سماوات جمع آمده ولی أرض مفرد اما در روایات « و الأرضین» میفرماید ... .
پاسخ: بله در سوره مبارکه «طلاق» آن‌جا که فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾[11] آن‌جا یک روایت نورانی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که حضرت دستان مبارکشان را روی هم گذاشتند و فرمود: «أرضٌ و سماءٌ, أرضٌ و سماءٌ»[12] ذیل این آیه سوره «طلاق» که فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ اگر زمین مثل سماوات است پس ارضین سبع است بنابراین چه در احداث چه در ابقا، غیر خدا لا بالاستقلال, با بالمشارکه, لا بالمظاهره هیچ سهمی ندارد.
عدم اختصاص امور ششگانه در احداث و ابقای موجودات به غیر خدا
﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ اینها بیفتند; با اراده, خدا اینها را نگه می‌دارد. این پرنده‌ها را فرمود ما با اراده نگه می‌داریم شما بالأخره الآن دستتان چند کیلوست این را همین‌طور نگه داشتید با چه چیزی دستتان را نگه می‌دارید این دستتان را که این‌طور نگه می‌دارید این دست یک چیز سنگین است اگر اراده‌تان را بردارید می‌افتد اراده کردید این دست را نگه می‌دارید خب می‌ماند, اگر ذات اقدس الهی اراده کرد سماوات را نگه می‌دارد, زمین را نگه می‌دارد, ﴿صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ﴾[13] پرنده‌ها را در آسمان با اراده خود نگه می‌دارد اگر کسی «مَن عرف نفسه» را خوب دقّت کند «عرف ربّه»[14] هست خب بالأخره این جسم سنگینی است این دست چند کیلو وزنش است شما اراده کردید این را این‌جا نگه دارید خب می‌ماند این با اراده شما می‌ماند این دیگر با چوب و عمود نمی‌ماند اراده کردید بیاورید پایین, هر کاری که اراده کردید می‌کنید اینها که ورزشکارند این هیکل شصت, هفتاد کیلو را چندین متر پرت می‌کنند آن‌طرف‌تر این با اراده پرت می‌کند اگر جسمی را از جایی بخواهد بردارد به جای دیگر بگذارد با اراده این کار را می‌کند یک وقت است جسم شصت کیلو را از جایی به جایی حمل می‌کند یک وقت این بدن شصت, هفتاد کیلو را جای دیگر پرت می‌کند این هم با اراده نفس است چه کسی این بدن را چندین متر پرت می‌کند. اگر انسان با اراده این کار را می‌کند و برایش هست خب یک جسم سنگینی را با اراده نگه می‌دارد البته خسته می‌شود ولی ذات اقدس الهی خستگی در او نیست ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ﴾[15] فرمود خدای سبحان اینها را نگه می‌دارد حالا اگر جاذبه شد یا علل و عوامل دیگری شد و علم ثابت کرد آن هم مخلوق الهی و در تحت تدبیر خداست. فرمود چه در احداث چه در بقا هیچ کدام از این امور ششگانه نصیب غیر خدا نیست «لا بالاستقلال, لا بالمشارکه, لا بالمظاهره; لا فی الإحداث و لا فی الإبقاء» بنابراین در احداث و اِبقا و حدوث و بقا غیر خدا هیچ سهمی ندارد.
بیان علامه طباطبایی ـ ره ـ درباره نوع پرستش ایرانیان قدیم
حالا در بحثی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل این, چهار طایفه را ذکر کرده درباره ایرانی‌ها و فُرس که ایشان تعبیری دارند[16] این را بررسی کنید که آیا در ایران قدیم این تفکّر بود یا نه, اینها موحّد بودند و کم کم مثلاً یک سلسله عنصرپرستی یا آتش‌پرستی یا گرامیداشت آتش و مانند آن راه پیدا کرده نه اینکه مثلاً ایرانی‌های قدیم اینها را می‌پرستیدند. ایشان فرمایششان این است که فُرس قدیم بالأخره زمینه شرکی در آنها بود البته بعد از جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) کلّ خاورمیانه اصلاح شده است منتها زودتر از همه یونان به فکر توحید افتاد اما با مسموم شدن سقراط که زهر را چشید در راه توحید بعد توانست ارسطو و افلاطون تربیت کند آن‌طوری که ابوریحان بیرونی نقل می‌کند[17] او دیگر شهید سیاسی که نبود شهید نظامی و آب و خاک که نبود او را در راه توحید شهید کردند که این فکر الهی را باید رد کند و این هم توحید را پذیرفته بود و شهید شد.
امیدواری به خدا در بخشش گناهان با توجه به حلیم و غفور بودن او
پس احداث و اِبقا مخصوص ذات اقدس الهی است. ﴿وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ﴾ اگر آسمان و زمین بخواهند بلرزند و سقوط کنند خدا حافظ است نمی‌گذارد ﴿وَلَئِن زَالَتَا﴾ یعنی «إن أشرفتا علی الزوال». همان خدایی که کلّ این آسمان با این قدرت را نگه می‌دارد می‌تواند خویشتن‌دار باشد از گناهان ما هم صرف‌نظر کند این بار را ببرد حَلیم در عربی معادل فارسی ندارد صبر غیر از حلیم است و انسانی که حلیم است در فارسی می‌گوییم بردبار این بردبار مرکّب است یعنی این بار را می‌برد این کار سنگین را که علیه او انجام دادند این بار را می‌تواند ببرد خم به ابرویش نمی‌آید تحمل می‌کند اما کلمه بسیطی که بتواند ترجمه حلیم باشد فعلاً در دسترس نیست حلیم با بردبار یعنی کلمه مرکّب ترجمه می‌شود. آن خدایی که این بار سنگین آسمان و زمین را می‌برد در برابر معصیت ما هم حلیم است و زود تصمیم نمی‌گیرد, نمی‌رنجد, عصبانی نمی‌شود, امید بخشش هست لذا ﴿غَفُوراً﴾ را کنار آن ذکر کرده.
سوگند مشرکان حجاز بر هدایت بیشتر خود نسبت به دیگر امم در صورت حضور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود مشرکان حجاز شنیدند که برای بعضی از اهل ملل و نِحل، پیامبری آمده اینها پیامبرشان را تکذیب کردند اینها گفتند اگر برای ما پیامبر آمده بود ما حتماً می‌پذیرفتیم پیامبرمان را تکذیب نمی‌کردیم اینها الله را به عنوان خالق کل, به عنوان مدیر کل, به عنوان ربّ کل قبول داشتند اما گرفتار ارباب متفرّقه بودند. اینها سوگند یاد کردند ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ﴾ با یک سوگند غلیظی که ﴿لَئِن جَاءَهُمْ نَذِیرٌ﴾ اگر پیامبری از طرف خدا بیاید همان‌طوری که برای اهل کتاب آمد ﴿لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ از یکی از این امّت‌ها هدایت‌شده‌تر بودند مهتدی‌تر بودند.
وجوه تفاسیر ذکر شده از آیه ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾
این ﴿أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ به چند وجه تفسیر شده یکی از معانیش این است که ما از بعضی از این اُمم اَهدا بودیم «أهدای مِن جمیعهم» نبودیم اَهدای ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ بودیم. تفسیر دیگر این است که اگر پیامبری بود ما هم در ردیف یکی از اُمم بودیم, پس ما که ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ هستیم, ﴿أَهْدَی﴾ هستیم نه از اینها, چون حذف متعلّق روشن می‌کند که اَهدای از چه کسی هستیم یعنی اَهدای از همه, خود ما ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ می‌شویم مسیحی‌ها ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ هستند, یهودی‌ها ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ هستند صابئین ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ هستند ما هم جزء ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ بودیم الآن جزء ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ نیستیم برای اینکه پیامبر نداریم ما اگر پیامبر می‌داشتیم جزء ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ بودیم, یک; و اهدا هم بودیم, دو; این ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ از باب اینکه اگر ما پیامبر داشتیم خب ﴿إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ بودیم این چیز روشنی است اهدا بودن اینها هم ادّعاست پس این ﴿أهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ یا این ﴿مِنْ﴾, «مِن» تفضیلیه است که از بعضی از اُمم ما اهدا بودیم یا نه, ما که خودمان ﴿مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾ محسوب می‌شدیم اَهدای از دیگران بودیم این سوگند اینها ﴿لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ﴾.
علت مضاعف شدن معصیت مشرکان با حضور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ قبلاً شرک داشتند الآن شرکشان بدتر شد و اینکه بعداً گرفتار معصیت بیشتری شدند برای اینکه قبلاً مشرک بودند بدون پیامبر, الآن هم مشرک‌اند با پیامبر, نفرت اینها, استکبار اینها, معصیت اینها دوچندان شده است ﴿مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ برای اینکه اینها عکس‌العمل نشان می‌دهند نظیر ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ است از این سنخ، نه اینکه آمدنِ این پیامبر باعث زیادت نفرت بود بلکه آمدن نور آفتاب برای کسی که اعشاست چشمش درد می‌گیرد این باید در غار برود. شمس, آسیبی نمی‌رساند این نمی‌تواند در برابر نور آفتاب قرار بگیرد اگر آفتاب طلوع بکند این باید جای دیگری باشد وگرنه درد می‌کشد این نه برای آن است که آفتاب، زیانبار است و آسیب‌رسان بلکه او مریض است در برابر آفتاب قدرت تحمل ندارد.
عدم تعلّق ثواب به ذکر بهشتیان به علت نبود شریعت در بهشت
اما در بحث‌هایی که آیا اهل بهشت از ذکر لذّت می‌برند یا نه, البته لذّت می‌برند اما ثوابی در کار نیست که مثلاً این ذکر بر آنها واجب باشد یا مستحب باشد مثل اینکه فرشته‌ها لذّتشان در ذکر الهی است اما حالا بر آنها واجب باشد یا مستحب باشد نیست برای اینکه در بهشت شریعت نیست که این کار برایشان واجب باشد یا مستحب باشد.
چگونگی تکامل علمی و عملی بهشتیان
بعد از مرگ, تکامل علمی فراوان است بسیاری از حقایق برای اینها کشف می‌شود, یک; و تکامل عملی به هیچ وجه نیست, دو; یعنی کسی کار واجبی انجام بدهد یا کار مستحبی انجام بدهد ترقّی بکند نیست چون آ‌نجا شریعت نیست, دستوری نیست, تکلیفی نیست و مانند آن; سه: برای تکامل عملی اینها شفاعت اولیای الهی یا توسّل دیگران برای آنها کاملاً اثر دارد; چهار: آثاری که خودشان گذاشتند پشت سر هم به آنها می‌رسد «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»;[18] پنج: طلب مغفرتی که دیگران برای آنها می‌کنند تبرّعاً یا نیابتاً به آنها می‌رسد کسی به نیابت از آنها حج یا عمره انجام می‌دهد به آنها می‌رسد, به نیابت از آنها روزه می‌گیرد به آنها می‌رسد یا نه, نیابت نیست اهدای ثواب است کار خیری انجام می‌دهد بعد ثواب را به روح او اهدا می‌کند این هم به او می‌رسد همه اینها درست است اما خودش کاری انجام بدهد که بر او واجب باشد یا مستحب باشد طبق این بیان نورانی که : «إنّ الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[19] فردا یعنی بعد از مرگ, شریعتی, حسابی, کتابی, دستوری که چه چیزی واجب باشد چه چیزی مستحب باشد اینها نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره هود, آیه 61.
[2] . سوره زمر, آیه 41.
[3] . سوره اسراء, آیه 7.
[4] . سوره انفال, آیه 2.
[5] . سوره توبه, آیه 125.
[6] . سوره اسراء, آیه 82.
[7] . سوره بقره, آیه 10.
[8] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص435.
[9] . سوره ملک, آیه 1.
[10] . سوره یونس, آیه 18.
[11] . سوره طلاق, آیه 12.
[12] . ر.ک: تفسیر القمی, ج2, ص328 و 329.
[13] . سوره ملک, آیه 19.
[14] . مصباح الشریعه, ص13; متشابه‌القرآن, ج1, ص44.
[15] . سوره ق, آیه 15.
[16] . المیزان, ج17, ص55.
[17] . ر.ک: تحقیق ماللهند, ص21.
[18] . جامع‌الأخبار, ص105.
[19] . نهج‌البلاغه, خطبه 42.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی