display result search
منو
تفسیر آیات 10 تا 12 سوره فاطر

تفسیر آیات 10 تا 12 سوره فاطر

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 131 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 10 تا 12 سوره فاطر"
- عدم ثمربخشی علم در عالمان بی‌عمل؛
- دعای انسان در حق فرشتگان و فایده آن؛
- تبیین دو وجه در معنای خلقت انسان از خاک.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10) وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (11) وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلَیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)﴾

مروری بر مباحث عزّت‌طلبی انسان و جامعه و راهکار رسیدن به آن
در خلال بیان عناصر محوری این سوره که مسئله توحید و وحی و نبوّت و معاد و خطوط کلی فقه و حقوق است به این بخش رسیدیم که فرمود عزّت, امری است مطلوب هر فرد و جامعه و این عزّت تنها در اختیار ذات اقدس الهی است و راه مشخّصی هم دارد که آن راه, اعتقاد صحیح و عمل صالح است. با تحصیل آن اعتقاد صحیح که حُسن فاعلی است و عمل صالح که حُسن فعلی است می‌شود به خدای عزیز نزدیک شد و از عزّت برخوردار شد. آنهایی که این راه را طی کردند و عزیز شدند به نام انبیا و اولیا و ائمه(علیهم السلام) و در ذیل آنها مؤمنین, حکمشان در آن سوره‌ای که در بحث دیروز گذشت آمده که ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾[1] پس هم راه مشخص است, هم راهیان راه مشخص‌اند, هم رونده‌های این راه مشخص‌اند, هم به مقصد رسیده‌های این راه مشخص‌اند هیچ محذوری در کار نیست و هیچ ابهامی هم وجود ندارد.
نکته ادبی در مذکّر آوردن فعل, وصف و ضمیر در آیه
مسئله فعل مذکّر, وصف مذکّر, ضمیر مذکّر هر سه به لحاظ لفظ ﴿الْکَلِم﴾ است که «تَصعدُ» نفرمود این فعل مذکر است, «الطیّبة» نفرمود این وصف مذکر است, «یَرفعها» نفرمود این ضمیر مذکر است هر سه به لحاظ لفظ ﴿الْکَلِمْ﴾ است که این اسم جنس است و کار جمع را می‌کند «یستوی فیه المذکر و المؤنث».
بررسی وجوه مطرح در مرجع ضمیر «یرفع»
در ﴿وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ ضمیر فاعل «یرفع» وجوهی مطرح است که آیا ﴿الْکَلِم﴾ رافع است, ﴿الْعَمل﴾ رافع است, «الله» رافع است درباره ضمیر، اختلاف فراوان هست آنها که خیال می‌کنند چون کلم طیّب اصل است و عمل, فرع; چگونه عمل, رافع آن است اینها باید عنایت کنند که منظور از رفع, رفع قابلی است نه رفع فاعلی. رفع یک وقت رفع فاعلی است نظیر آنچه در سوره «مجادله» آمده که ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[2] خدای ﴿رَفِیعُ ‌الدَّرَجات﴾,[3] درجات مؤمن و درجات عالِم با ایمان را بالا می‌برد خب این رفع فاعلی است که مخصوص خدا و مبادی عالیه است که ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ اما این رفع, رفع قابلی است گفتند عمل صالح نظیر سکّوی پرواز است و به تعبیر برخی از اهل تفسیر عمل صالح «کالبُراق» است برای کسی که اهل معراج است یرفعِ این بُراق به منزله «یحمل» است این‌چنین نیست که این مبدأ فاعلی باشد و کلم طیّب را بالا ببرد بلکه بار کلم طیّب را حمل می‌کند بُراق باعث بالا رفتن اهل معراج است ولی این‌چنین نیست که رفع بُراق, رفع فاعلی باشد بلکه از سنخ رفع قابلی است کسی که دارای اعتقاد طیّب است سوار بر مرکَب بُراق‌گونه می‌شود و حرکت می‌کند. بُراق را هم گفتند مثل بَرق خاطف, سریع‌السیر است در روایات معراج ملاحظه فرمودید که این بُراق, وصفش آمده است که «خُطاه مدّ البصر»[4] خُطاه یعنی گام‌های آن, خُطوه یعنی گام نه قدم, بین پاشنه تا سرانگشت را می‌گویند قدم, این قدم اول که آدم اینجا گذاشت (یعنی بین پاشنه تا سرانگشت) آن قدم دوم را که آ‌نجا گذاشت بین این قدمین یک خُطوه است یک گام است گام غیر از قدم است «خُطاه مدّ البصر» یعنی یک گام بُراق به اندازه چیزی است که چشم می‌بیند, الآن ما که چشم باز کردیم تا دورترین نقطه و ستاره‌های آسمان را حالا یا مریخ است یا بالاتر از مریخ است می‌بینیم. یک گامِ این بُراق از زمین تا آسمان‌هاست «خُطاه مدّ البصر» حالا چند لحظه بود, چند دقیقه بود کجا رفته,
چنان رفته باز آمده باز پس٭٭٭ که ناید در اندیشه هیچ کس[5]
غرض آن است که اگر ضمیر فاعل ﴿یَرْفَعُه﴾ به عمل برگردد از سنخ رفع قابلی است نه رفع فاعلی, نظیر سوره «مجادله» نیست که ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ باشد نظیر بُراق است که راکب خود را رفع می‌کند محمول خود را حمل می‌کند.
پرسش: طبق این فرمایش یعنی اینکه ما یک اعتقاد داریم که عمل صالح این اعتقاد را ترقّی می‌دهد در حالی که اعتقاد شرط حصولش عمل به مقتضایش است.
پاسخ: نه, اعتقاد پیدا می‌شود به وسیله برهان, عمل صالح, سکّوی پرواز این اعتقاد است.
فرق بین اعتقاد و علم و رابطه این دو با عمل
پرسش: یعنی اعتقاد و علم یکی است؟
پاسخ: اعتقاد, نتیجه علم است بعد از علم است اول علم است که به آن می‌گویند تصدیق علمی که جزم دارد به ثبوت محمول برای موضوع این می‌شود علم, بعد عقیده پیدا می‌شود اینکه در منطق ملاحظه فرمودید که «تسمّی القضیة عقدا» ما دو گِره لازم داریم یک گِره محقّقانه و عالمانه بین موضوع و محمول که با برهان بفهمیم این محمول برای این موضوع است و این موضوع دارای این محمول است این را می‌گویند علم و تصدیق و این قضیه را ملاحظه فرمودید در اصطلاح در منطق می‌گویند «و تسمّی القضیة عقداً» آن‌گاه نوبت به عقیده می‌رسد یعنی عقل نظری که مطلبی را فهمید, عقل عملی که «عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[6] باید وظیفه خودش را انجام بدهد باید عصارهٴ آن قضیه را با جان خود گِره بزند به نام عقیده, باور بکند. خیلی‌ها هستند که عالِم غیر معتقدند یعنی مطلب را می‌دانند ولی باور ندارند.
سرّ عدم ثمربخشی علم در عالمان بی‌عمل
سرّ اینکه ما عالِم بی‌عمل داریم برای آن است که آن عقل نظری که مسئول اندیشه است کارهای خودش را انجام داد عقل عملی که کاملاً مرزش از عقل نظری جداست باید این را به جانِ خود گِره بزند دستش فلج است چون دستش فلج است به جان خود گِره نزد وقتی به جان خود گِره نزد اثر نمی‌کند چون علم در گوشه‌ای است و آن‌که باید اهل عزم, اراده, نیّت باشد طبق بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَم مِن عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»[7] فلج است آنکه باید اراده کند, نیّت کند, تصمیم بگیرد, فرمان بدهد فلج است آنکه باید بفهمد, می‌فهمد, این شخص خوب سخنرانی می‌کند, خوب حرف می‌زند, اما نامحرم را هم نگاه می‌کند یا رومیزی و زیرمیزی هر دو را می‌گیرد برای اینکه آنکه نباید بگیرد فلج است مثالش هم قبلاً گفتیم یک سلسله نیروهایی در دستگاه بیرونی ماست که مشابه این در درون ما هم هست ما در بیرون چشم و گوش داریم که کار آنها فهمیدن است دست و پا هم داریم که کار آنها حرکت و فعالیت است اگر کسی چشم و گوش او سالم بود مار را دید, عقرب را دید, صدای خطرناک را شنید این جزم دارد به ضرر اما اگر دست و پایش فلج باشد این فرار نمی‌کند اینجا می‌نشیند و مار هم می‌آید و او را مسموم هم می‌کند نمی‌شود به او گفت تو مگر نمی‌دانستی, به او عینک بدهید, دوربین بدهید, میکروسکوپ بدهید, تلسکوپ بدهید مشکلش حل نمی‌شود او مشکل دید ندارد مشکل علم ندارد مشکل عمل دارد که دست و پایش بسته است عالم بی‌عمل مشکل حوزوی و دانشگاهی ندارد خوب مسئله را فهمیده تمام مشکلش این است که در جهاد درون «کَم من عقل أسیر تحت هوی أمیر» این دستگاه عزم که عزم چیزی است جزم چیز دیگر است عزم و اراده و نیّت و اخلاص, این مسئول انگیزه, فلج شده است لذا صد درصد مسئله را می‌داند و صد درصد هم گناه می‌کند. الآن اینها که معتادند شما بخواهید نصیحت کنید عمرتان را تلف کردید, بخواهید خطرات اعتیاد را بگویید این هر شب با این خطرات دست به گریبان است این بیش از همه و پیش از همه خطر را می‌داند شما چه نصیحتی می‌خواهید به معتادها بکنید سفارش و نصیحت و موعظه برای او لغو است برای اینکه او از نظر علمی بیش از دیگران عالِم است.
راهکار ثمربخشی علم در عالمان بی‌عمل
پرسش: برای این اشخاص چه کار می‌شود کرد؟
پاسخ: بالأخره باید انگیزه اینها را, دست و پای اینها را باز کرد باید دست و پایِ فلج اینها را باز کرد این بیان نورانی حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) که در آخرین جمعه ماه شعبان فرمود این حرف برای همیشه زنده است فرمود: «إنّ أنفسکم مرهونة بأعمالکم ففکّوها باستغفارکم»[8] این بسته است فکّ رهن کنید بیایید دست و پا و زنجیرتان را با توبه باز کنید این قدرت هست وقتی انسان این قدرت را دارد دست و پای بستهٴ خود را آزاد می‌کند زنجیر را باز می‌کند غرض آن است که بر همه ما لازم است اول عقد یعنی قضایای علمی را با برهان، عالمانه بفهمیم بشویم محقّق, بعد بشویم متحقِّق که بالاتر از محقّق است متحقّق کسی است که نتیجه تحقیق علمی را با جان خود گِره می‌زند باور می‌کند می‌شود مؤمن, اگر باور کرد آن‌گاه در ردیف اهل ایمان است و ثواب دارد و امثال ذلک حالا درصدد پرواز است.
عمل صالح سکّوی پرواز صاحبان علم آمیخته با ایمان
سکّوی پرواز او عمل صالح است درصدد معراج است «الصلاة معراج المؤمن»[9] نماز, بُراق اوست اگر گفته شد عمل صالح کَلِم طیّب را بالا می‌برد از سنخ ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ که در سوره «مجادله» آمده است نیست از سنخ آن است که بُراق, راکب خود را بالا می‌برد اسب, راکب خود را حمل می‌کند از این قبیل است هرگز عمل صالح به اندازه کلم طیّب نیست.
عدم دلیل بر عصمت ملائکةالأرض و امکان نقض آن
در جریان ملائکه که بحث‌های قبلی بود که همه ملائکه معصوم‌اند یا نه باز هم بحث ملائکه در پیش است در جریان ملائکه آ‌نها که حامل عرش‌اند, حامل وحی‌اند, وحی را تحویل می‌گیرند به قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل می‌شوند آنجا مهبط وحی است ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾, ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ آنجا ما برهان عقلی داریم که حتماً معصوم‌اند دلیل نقلی هم تأیید می‌کند اما ملائکةالأرض که هر قطره باران را ملائکه می‌آورند[10] برهان عقلی بر عصمت اینها نیست اگر ظواهر نقلی عموم نظیر دعای سوم صحیفه سجادیه که دارد بر طهارت اینها بیفزای, کرامتی بر کرامت اینها بیفزای به نحو عامّ استغراقی اینها را دعا می‌کند این دعاست نه خبر باشد خبر نمی‌دهد که همه اینها معصوم‌اند اگر هم دلیلی باشد بر عصمت اینها چون دلیل عقلی نیست دلیل نقلی است اگر روایتی آمده که فلان ملائکةالأرض, فرشته زمینی گناه کرده است این عام, تخصیص می‌خورد آن مطلق, تقیید می‌خورد اینها نظیر انبیا و ائمه(علیهم السلام) نیستند که آبی از تخصیص باشند نظیر فرشتگان حامل عرش و حامل وحی نیستند که آبی از تخصیص باشند اینها فرشتگان زمینی‌اند بدنی دارند, روحی دارند مثل انسان‌اند قدری لطیف‌تر.
دعای انسان در حق فرشتگان و فایده آن
پرسش: دعای آنها [اهل بیت(علیهم السلام)] مستجاب است.
پاسخ: بله خب مستجاب است اما معنایش این نیست که اینها را معصوم بکن این دعا را درباره مؤمنین هم کردند.
پرسش: فایده این دعا در حقّ ملائکه چیست؟
پاسخ: برای اینکه اینها مدبّرات امرند, دستورهای الهی را دارند انجام می‌دهند کلّ عالم به وسیله اینها دارد تدبیر می‌شود اینها مأموران الهی‌اند ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾[11] اینها هستند, ﴿النَّازِعَاتِ﴾[12] هستند, ﴿النَّاشِطَاتِ﴾[13] هستند, ﴿السَّابِحَاتِ﴾[14] هستند اینها انحای گوناگونی دارند که دارند عالَم را اداره می‌کنند.
پرسش: کمالی ندارند مگر اینها مجرّد نیستند؟
پاسخ: کمالِ محض نیستند آنها کمالشان, بدو و حشرشان یکی است حالا ان‌شاءالله آیات فراوانی هم درباره ملائکه داریم که خواهد آمد ولی این مقدار هست که ملائکه چند قسم است ولی اگر دلیلی ـ معاذ الله ـ درباره [خطا کردن یا معصیت کردن] انبیا و ائمه بود حتماً باید آن دلیل توجیه بشود برای اینکه برهان عقلی هست بر عصمت اینها و به هیچ وجه «عقلیة الأحکام لا تُخَصّص» دلیل عقلی, تخصیص‌بردار نیست. اما ما دلیل عقلی بر عصمت ملائکةالأرض و امثال ذلک نداریم می‌شود عموم لفظی یا اطلاق لفظی هم قابل تقییدند هم قابل تخصیص.
آیه ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ﴾ جامع بحث توحید و معاد
آیه یازده این است که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ﴾ هم درباره توحید در این سوره سخن گفته شد و بحث می‌شود هم درباره معاد, همان‌طوری که آیه نُه که فرمود: ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً﴾[15] هم صبغه توحیدی دارد هم صبغه معاد، این هم می‌تواند صبغه توحیدی داشته باشد و صبغه معاد, در آنجا فرمود ما زمینِ مرده را زنده می‌کنیم زمین واقعاً مرده است اگر بهار شد باران آمد هنوز مُرده است منتها قابل حیات است وقتی جذب گیاه شد; یعنی غذای درخت قرار گرفت, غذای بوته و خوشه قرار گرفت جان پیدا می‌کند وگرنه خودش با باران زنده نمی‌شود قابل حیات می‌شود; یعنی قوّه او برای زنده شدن از بُعد به قُرب می‌رسد قبلاً قوّه بعیده برای حیات داشت الآن قوّه قریبه دارد ولی آیه یازده فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ﴾.
تبیین دو وجه در معنای خلقت انسان از خاک
همه شما اصلتان از خاک بود حالا یا برای اینکه فرزندان آدم(سلام الله علیه) هستید خدا آدم را از خاک خلق کرد یا نه, همه انسان‌ها که از نطفه خلق می‌شوند این نطفه مسبوق به موادّ غذایی است موادّ غذایی هم از خاک گرفته شده قبلاً هم این نمونه را داشتیم که اگر کسی برود پشت‌بام این نظام می‌بیند این هفت میلیاردی که فعلاً روی کُره زمین هستند دویست سال قبل در این باغ‌ها و مزرعه‌ها و اینها بودند دویست سال بعد هم در باغ و مزرعه هستند یعنی این خاک‌های مزارع و مراتع کم کم شده میوه و بعد آمدند به بازار و نسل قبل از اینها استفاده کردند و شده نطفه, بعد از مدتی می‌میرند و بعد هم خاک می‌شوند بعد هم بعد از مثلاً چهل, پنجاه سال قبرستانشان می‌شود یک پارک عمومی یعنی این هفت میلیارد هم مسبوق به تراب‌اند هم ملحوق به تراب این برای بشرهای عادی حالا اینکه فرمود ما شما را خاک کردیم یا نسبت به حضرت آدم(سلام الله علیه) است که شما همه فرزندان آدم هستید و آدم از تراب است یا نه, خود شما از خاک خلق شدید و درست هم است. در سوره «سجده» و امثال «سجده» آمده است که ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾[16] اصلش که حضرت آدم بود از تراب بود نسلش از ماء مَهین است انسان‌های فعلی هم همین‌طورند قدم اوّلشان خاک بود قدم بعد وقتی غذا شدند و نطفه شدند ماء مهین است. بعد از اینکه به دنیا آمدید شما را به اصناف و ازواج و قبایل و عشایر تقسیم می‌کند یکی زن می‌شود یکی مرد می‌شود, یکی ابیض می‌شود یکی اسود می‌شود و هکذا ﴿ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً﴾ برای نسل بعد آنها که مؤنث‌اند بار حمل می‌کنند یعنی فرزند, آن بار را به زمین می‌نهند هم حملشان هم وضعشان به علم ذات اقدس الهی است این تعبیر ﴿وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ﴾ یعنی هیچ اُنثایی حامل نیست, هیچ انثایی واضع نیست وضع نمی‌کند مگر به علم خدا این ـ معاذ الله ـ مُشعر به این نیست که علم خدا زاید بر ذات خداست اگر گفتیم ﴿بِعِلْمِهِ﴾ مثل اینکه بگوییم بذاته, علم از اوصاف ذاتی ذات اقدس الهی است اگر گفتیم «بقدرته» یعنی «بذاته» این‌چنین نیست که علم, زاید بر ذات باشد البته علم فعلی بحثش جداست که در مسائل امتحانیه مطرح شد.
پرسش: ...حرکت به تراب و حرکت به طین با ﴿ثُمَّ﴾ سازگاری ندارد.
پاسخ: چرا, برای اینکه این ماده غذایی بود که اصلش از تراب است.
پرسش: «ثمّ» ترتیب را می‌رساند.
پاسخ: ترتیب هم هست.
پرسش: خدا شما را از تراب خلق کرد سپس از نطفه.
پاسخ: یعنی اصلِ اوّلی‌تان خاک بود بعد از خاک, نطفه است شما وقتی از آن بالا شروع می‌کنید اصل اوّلی تراب است بعد نطفه است بعد علقه و مضغه و امثال ذلک است.
در حدّ اقتضا بودن تعیین عمر انسان و امکان تغییر آن
وقتی که به دنیا آمدید بعضی‌ها عمر طولانی دارند بعضی‌ها عمر کوتاهی دارند خدای سبحان مطابق مصالحی که می‌داند از نظر مبدأ فاعلی استعدادهایی را که به علم خودش مشخص کرده است از نظر مبدأ قابلی برای هر کسی عمری معیّن کرده است اما این در حدّ اقتضاست این‌چنین نیست که وقتی برای هر کسی عمری معیّن کرده باشد دیگر قابل تغییر نیست فرمود این در حدّ اقتضاست یعنی شما اگر موانعی در کار نباشد و مقتضیات خوبی هم این را همراهی بکند به این عمر طولانی دسترسی پیدا می‌کنید.
راه‌های تقلیل یا طولانی شدن عمر انسان
اگر خواستید عمر اصیلتان بماند با صدقه, با صِله رَحِم, با رعایت بهداشت, با کم خوردن و خوب خوردن, این مقصود حاصل می‌شود, گفتند دو بار غذا برای انسان کافی است بارها این مطلب را شنیده‌اید کسی در محضر حضرت آروغ زد با اینکه حضرت ﴿لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ بود به او اعتراض کرد فرمود: «أقْصِر مِن جَشَأک»[17] مگر آدم این‌قدر می‌خورد که در مجلس عمومی آروغ بزند این با اینکه ﴿لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ بود فرمود: «أقصر مِن جَشَأک» جلوی آروغت را بگیرد یعنی کمتر بخور که در مجلس آروغ نزنی دو بار غذا برای آدم بس است اکثر بیماری‌ها در اثر پر خوردن و بدخوردن است فرمود اگر مواظب خوراکتان باشید, مواظب صِله رحم باشید, مواظب صدقه‌تان باشید عمر طولانی دارید نشد, ﴿یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾ عمرتان کمتر می‌شود این‌چنین نیست که قضا و قَدَر بر این مقرّر شده است که فلان شخص باید هفتاد سال زندگی کند چه بهداشت را رعایت بکند چه نکند, چه صدقه بدهد چه ندهد, چه صِله رحم بکند چه نکند این‌چنین نیست آنچه تنظیم شده است در حدّ اقتضاست چون ما در عالَمی هستیم که با تکالیف و با اعمال خوب و بد روبه‌رو هستیم فرمود این در حدّ اقتضاست که این شخص می‌تواند مثلاً هفتاد سال یا هشتاد سال یا نود سال یا صد سال زندگی کند در حدّ اقتضاست نه اینکه الاّ ولابد باید مثلاً هشتاد سال زندگی کند این مطلب اول. مطلب دوم این است که راه طولانی شدن عمر را بیان فرمودند, راهی که عمر را کوتاه می‌کند را هم بیان کردند.
عدم تعارض آیه ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ ... ﴾ با عدم تعیین عمر
مطلب سوم این است که برای ماها روشن نیست که چه وقت عمر ما به پایان می‌رسد اما جمع‌بندی شده‌اش را ذات اقدس الهی می‌داند خدا می‌داند که فلان شخص با حُسن اختیار خودش راه صدقه و صِله رحم و بهداشت را رعایت می‌کند و فلان شخص در اثر سوء اختیار خودش راه صدقه و صِله رحم و بهداشت را رعایت نمی‌کند; لذا به صورت جزم و یقین در کتاب دیگر می‌نویسد عمر فلان شخص هشتاد سال است, عمر فلان شخص صد سال. در نظام الهی هیچ چیزی مبهم نیست اول در حدّ اقتضاست بعد در مرحله بعد عمل، سهم تعیین‌کننده دارد, مرحله سوم جمع‌بندی شده‌ است جمع‌بندی شده‌اش هم در کتاب دیگر نوشته شده; لذا ذات اقدس الهی می‌داند که فلان شخص در فلان لحظه خواهد مُرد و فرستاده‌های الهی هم می‌آیند ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾.[18]
مراحل سه‌گانه اقتضا, اختیار و تعیین در سرنوشت انسان
سه مطلب کاملاً جدای از هم است اول تدوین در حدّ اقتضا, بعد مرحله عمل انسان‌هاست که با حُسن اختیار یا سوء اختیار راه خودشان را می‌روند مرحله سوم جمع‌بندی شده است که خدای سبحان می‌داند فلان شخص با حُسن اختیارش اهل صدقه و صِله رحم و رعایت بهداشت بود عمرش فلان قدر می‌شود آن را در آن کتاب می‌نویسد فلان شخص هم در اثر سوء اختیار خودش بهداشت را رعایت نکرده, صدقه را رعایت نکرده, صِله رحم را رعایت نکرده ﴿یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾ فرمود: ﴿وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ﴾ همه این امور سه‌گانه برای خدا آسان است چون علمش نامتناهی است, قدرتش نامتناهی است همه اینها را تنظیم می‌کند پس این هم جزء شواهد توحیدی و تدبیر موحّدانه خداست.
اختصاص کلام معصوم(علیه السلام) ـ «الشقیّ مَن شَقِیَ فی بطن اُمّه» ـ به مرحله اقتضا
پرسش: تعبیراتی مثل «الشقیّ شَقِی فی بطن امّه» برای کدام مرحله است؟
پاسخ: برای مرحله اقتضاست از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند «الشقیّ مَن شَقِیَ فی بطن اُمّه» یعنی چه؟ فرمود: «الشّقی مَن عَلِمَ الله و هو فی بَطن امّه أنّه سیعمل أعمال الأشقیاء»[19] نه اینکه خدای سبحان ـ معاذ الله ـ برای کسی در رَحِم مادر نوشته این شخص شقی است این بیان حضرت را مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید از معصوم (سلام الله علیه) نقل کرد در تفسیر «الشقیّ مَن شَقِیَ فی بطن اُمّه» خدا همه را بر اساس ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[20] آفریده همه را طیّب و طاهر آفریده «کلّ مولودٍ یولد علی الفطرة»[21] ولی وقتی در رَحم مادر هست خدا می‌داند یک برادر می‌شود کمیل‌بن‌زیاد نخعی از شاگردان سرّ وجود مبارک حضرت امیر, یک برادر می‌شود حارث‌بن‌زیاد نخعی قاتل بچه‌های مسلم، اینها برادرند از یک خانواده‌اند اما خدای سبحان می‌داند این شخص «یَعمل عمل الأشقیاء بسوء اختیاره» آن یکی «یعمل عمل السُّعداء بحسن اختیاره».
بررسی تمثیل بودن اختلاف دو دریا نشانه توحید بودن آن
فرمود: ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلَیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ فرمود دو بحر یکی آبش شیرین است, سودمند است, خُنک است, بارد است, گواراست یکی هم شور است و گدازنده است مثل اینکه انسان دارد آتش می‌خورد; «اُجاج», می‌گویند: «أجّت النار» یعنی شعله سوزنده پیدا کرده این در اثر شوری, سوزنده و گدازنده است این دو دریا یکسان نیستند برای اینکه آب‌هایشان فرق می‌کند اما منافعشان مشترک است پرورش ماهی‌های خوب در هر دو هست, پرورش لؤلؤ و مرجان در هر دو هست, کشتیرانی برای حمل و نقل کالا و مسافر در هر دو هست, آیا این آیه دوازده ناظر به یک تمثیل است که دو دریا یکسان نیستند یکی شیرین است و یکی شور نظیر آیاتی که بعد در پیش داریم در همین سوره مبارکه «فاطر» یعنی آیه نوزده و بیست و بیست و یک و بیست و دو که در آن آیات آمده ﴿وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ ٭ وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ ٭ وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ ٭ وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ﴾ که مؤمن و کافر را ذات اقدس الهی به اعما و بصیر یا ظلمت و نور یا ظلّ و حرور یا زنده و مُرده تشبیه می‌کند آیا ناظر به آن است که اکثر مفسّرین این را گفتند یا نه, اصلاً می‌خواهد بفرماید با اینکه اینها به حسب ظاهر مختلف‌اند آبشان خیلی فرق می‌کند ولی منافع مشترکی دارند آن ماهی خوش‌گوشت از همین آب شور برمی‌خیزد آن لؤلؤ و مرجان از همین آب شور برمی‌خیزد, کشتیرانی برای حمل و نقل مسافر و کالا از همین آب شور برمی‌خیزد اگر این باشد ناظر به بیان توحید و قدرت الهی است.
سخن اکثر مفسّران در تمثیل دانستن اختلاف دو دریا و ناتمامی آن
اما آنکه اکثری اهل تفسیر گفتند آن ناظر به آن است که مؤمن و کافر مثل آب شور و آب شیرین‌اند ولی از اینکه هیچ تعرّضی نسبت به اثر مختلف اینها نکرده تفاوت اینها را بازگو نکرده نظیر آن آیه نوزده تا بیست و دو همین سوره «فاطر» نیست این نظر دوم را ظاهراً تقویت می‌کند. در سوره مبارکه «نحل» هم مشابه این آمده آیه چهارده سوره مبارکه «نحل» این است ﴿وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَی الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این بحر, جامع بین مِلح اُجاج و عَذْب فرات است دیگر نفرمود دو گونه دریا داریم آب‌ها دو قسم است ﴿الْبَحر﴾ را به عنوان مطلق ذکر کرد منافع یادشده سوره «فاطر» را در سوره «نحل» به صورت مبسوط بیان فرمود اما اینجا می‌فرماید با اینکه اینها خیلی فرق می‌کنند ولی پرورش ماهی خوش‌گوشت از هر دو ممکن است, پرورش لؤلؤ و مرجان از هر دو ممکن است, کشتیرانی برای حمل و نقل کالا و مسافر از هر دو ممکن است این تدبیر الهی را نشان می‌دهد و اگر نظیر آیه نوزده به بعد بود یک گوشه‌ای اشاره می‌فرمود مثلاً انذاری, عذابی, چیزی اشاره می‌فرمود در آن آیات فرمود: ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ یعنی رسول من! بعضی‌ها پنج, شش نفر در یک خانه زندگی می‌کنند آنجا مثل یک مقبره خانوادگی است خب در این قبرستان‌ها مقبره خانوادگی هم کم نیست برخی‌ها هستند که نماز و روزه در خانه‌شان نرفته, قرآن و دعا نرفته, پنج شش نفر در آن خانه دارند زندگی می‌کنند یا در آن ویلا زندگی می‌کنند فرمود این یک مقبره خانوادگی است در اینجا زنده که نیست در اینجا پنج, شش‌تا مُرده هستند تو برای آدم‌های مرده که سخنرانی نمی‌کنی ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ اینها در مقبره خانوادگی‌اند خب بله حرف تو را گوش نمی‌دهند شما مگر بروی در قبرستان در مقبره خانوادگی موعظه بکنی اثر دارد؟! اثر ندارد اینها هم همین‌طورند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ﴾ خب این نشان می‌دهد که این آیه نوزده تا آیه بیست و دوم درصدد تمثیل است اما در این آیه محلّ بحث یعنی دوازده چنین علامتی نیست بنابراین آنچه را به تعبیر فخررازی اکثر مفسّرین گفتند[22] خب صاحب‌نظرند ولی این‌چنین نیست ظاهرش این است که شاید ناظر به تمثیل نباشد و اصلِ بیان توحید را بیان کند نظیر آنچه در سوره مبارکه «نحل» آمده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره منافقون, آیه 8.
[2] . سوره مجادله, آیه 11.
[3] . سوره غافر, آیه 15.
[4] . تفسیر نورالثقلین, ج2, ص320.
[5] . خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.
[6] . الکافی, ج1, ص11.
[7] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[8] . عیون أخبار الرضا, ج1, ص296.
[9] . التفسیر الکبیر, ج1, ص226 و 233.
[10] . الکافی, ج8, ص239; الصحیفة السجادیة, دعای 3.
[11] . سوره نازعات, آیه 5.
[12] . سوره نازعات, آیه 1.
[13] . سوره نازعات, آیه 2.
[14] . سوره نازعات, آیه 3.
[15] . سوره فاطر, آیه 9.
[16] . سوره سجده, آیه 8.
[17] . مجمع الزوائد (هیثمی), ج5, ص31.
[18] . سوره اعراف, آیه 34; سوره نحل, آیه 61.
[19] . التوحید (شیخ صدوق), ص356.
[20] . سوره روم, آیه 30.
[21] . الکافی, ج2, ص13.
[22] . التفسیر الکبیر, ج26, ص227.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:27

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی