display result search
منو
تفسیر آیات 50 تا 55 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 50 تا 55 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 90 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 تا 55 سوره عنکبوت"
- تبیین لغوی و اصطلاحی جدال؛
- دو عنصر محوری جدال احسن در قرآن؛
- ناتوانی اهل کتاب در جدال و روی آوری به سوی معجزه؛
- نمونه‌ای از تصرف اعجازی رسول خدا (ص).


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (50) أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51) قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (52) وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلاَ أَجَلٌ مُسَمّی لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَیَأْتِیَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (53) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (54) یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (55)﴾

سرّ تکرار مطالب آیات 32 و 33 سورهٴ عنکبوت
بخشی از مطالبی که مربوط به آیات قبل است این است که در آیه 32 و 33 سه مطلب در اثر اهمیّتی که بود تکرار شد تنها کلمه «غابرین» تکرار نشد آن مطالب سه‌گانه نجات حضرت لوط و نجات اهل بیت لوط و هلاکت همسر لوط این سه مطلب هم در آیه 32 آمده هم در آیه 33 این‌چنین نیست که فقط کلمه «غابرین» تکرار شده باشد و چون این فرستاده‌ها با حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) از یک طرف, با خود حضرت لوط(سلام الله علیه) از طرف دیگر گفتگو داشتند برای اهمیّت این مطلب این مطالب سه‌گانه در آیه 32 و 33 تکرار شد.
تبیین لغوی و اصطلاحی جدال
مطلب دیگر اینکه, اینکه فرمود جدال, لغتاً یعنی طنابی که آدم محکم می‌بافد می‌گویند این جَدْل است یعنی فَتل محکم است ولی در اصطلاح عامّه مردم و همچنین در اصطلاح خواص یعنی منطق, گفتگوهایی که برای انصراف مخاطب از آن روش به عمل می‌آید را می‌گویند جدال, پس یک معنای عامّ لغوی دارد یک معنای اصطلاحی, گرچه بین آنچه در اصطلاح عام یعنی توده مردم مطرح است و اصطلاح منطقی فرق است چه اینکه بین آنچه به عنوان مصطلح منطق است و آنچه به عنوان مصطلح قرآن کریم است باز فرق است ولی بالأخره جدال در این است که یک سلسله اصول مشترک و مقبولی بین طرفین باشد (یک) و این مورد گفتگو قرار بگیرد (دو) و هدف مجادل هم این باشد که طرف را از آن مذهبش منصرف کند (سه) این عناصر چندگانه در جدال معهود است.
دو عنصر محوری جدال احسن در قرآن
در قرآن کریم فرمود شما جدال احسن کنید اگر شما بخواهید جدال کنید در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[1] آنها اگر بخواهند حمله کنند و جدال کنند شما مواظب باشید که منحصراً به طریق حُسنا جدال کنید ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[2] جدال احسن چه به صورت مثبت که در سورهٴ «نحل» آمده چه به صورت حصر که در سورهٴ «عنکبوت» که محلّ بحث آمده است این دو عنصر محوری را دارد یکی خوب حرف زدن, یکی حرفِ خوب زدن; خوب حرف زدن همان است که فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾[3] حرفِ خوب زدن همان است که فرمود: ﴿وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾[4] حرف مُتقن, حرف محکم, حرف مبرهن, قول ثقیل است یک وقت است حرفی است انسان می‌زند که این حرف درباره دیگری است و این شخص را حد می‌زنند برای اینکه قذف کرده است یک وقت است همین حرف را دیگری با دلیل می‌زند آن متّهم را حد می‌زنند شهادت و قذف هر دو یک سخن می‌گویند هر دو می‌گویند «الزید زانٍ» اما آنجا که شهادت است مشهودعلیه را حد می‌زنند آنجا که حرف، بی‌دلیل است برهانی ندارد شاهدی ندارد گوینده را حد می‌زنند بین قذف و شهادت این فرق جوهری است ما در جدال موظفیم هم خوب حرف بزنیم هم حرفِ خوب حرف بزنیم خوب حرف زدن به رعایت کردن آداب فصاحت, بلاغت و رعایت ادبی و ادب, حرفِ خوب زدن حرف مبرهن زدن پس ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ یعنی خوب حرف بزنید ﴿وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾ یعنی حرفِ خوب بزنید.
داشتن پیش‌فرض مشترک, لازمه محققّانه بودن جدال
پرسش: در سورهٴ «لقمان» آمده که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾.[5]
پاسخ: در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم این دو آیه آمده بود که قبلاً بحث شد جدال بغیر علم می‌شود باطل در سورهٴ «حج» آیه سه و آیه هشت آنجا مشابه یکی از همین آیاتی است که در سورهٴ «لقمان» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» یک مطلب است در سورهٴ مبارکهٴ «حج» جامع‌تر, مفصل‌تر آیه سه و آیه هشت است فرمود اگر تابعی محقّق باش, متبوعی محقّق باش, امامی محقّق باش, مأمومی محقّق باش اگر بخواهی از کسی پیروی کنی باید تحقیق باشد بخواهی رهبری کنی باید محقّقانه باشد که فرق آیه سه و آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «حج» قبلاً گفته شد.
فرق گفتمان دینی در جدال با کفایت مذاکرات
پس گاهی یک سلسله اموری است که یک‌جانبه است یعنی از این طرف یک سلسله امور دارند از آن طرف یک سلسله در اینجا سخن از جدال نیست اینجا پیشنهاد کفایت مذاکرات است این ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾[6] این پیشنهاد کفایت مذاکرات است یعنی دیگر جای جدال نیست این گفتمان و گفتگوی دینی و اینها نیست اما در گفتگوی دینی یک دستور جلسه می‌خواهد اگر بنا شد که دو گروه با هم بنشینند بحث کنند دستور جلسه‌ای می‌خواهد آن دستور جلسه این است حُکم قرآن و تورات اصیل و انجیل اصیل یکی است, خدا, خدای ما و خدای شماست یکی است ما مألوه و مربوب اوییم بین ما و شما فرقی نیست بعد از مسئله اعتقادی نوبت به عمل می‌رسد ما و شما در برابر خدا منقادیم این امور چهارگانه دستور جلسه است نه اینکه این امور چهارگانه را طرفین قبول دارند اگر طرفین قبول داشته باشند که دیگر جدال نیست نه اینکه از همان اول یکی را این قبول دارد یکی را آن قبول ندارد این می‌شود ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ این دیگر جدال نیست می‌گویند شما هر مذهبی که دارید ما هر مذهبی که داریم قرار ما این باشد که روی این امور چهارگانه بحث بکنیم بحث ما هم درباره تورات اصیل است نه تورات محرّف، انجیل اصیل است نه انجیل محرّف ﴿مَا أُنْزِلَ إلَیْکُمْ﴾[7] نه «ما حرّفتم» پس این امور چهارگانه دستور جلسه است آن وقت دستور جلسه سامان‌پذیر است انسان گفتگو می‌کند یا به نتیجه می‌رسد یا به نتیجه نمی‌رسد فرمود اگر شما دستور جلسه عالمانه داشتید و به طریق حُسنا و به جدال احسن جدال کردید نتیجه‌ای دارد هم بعضی از داوران از بیرون ایمان می‌آورند هم برخی از اهل کتاب ایمان می‌آورند خب یک عدّه هم ایمان نمی‌آورند اگر چنین جدال احسنی کردید ﴿فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ﴾[8] از این مشرکینی که در جلسه نیستند ولی ناظر این مجادله هستند آنها هم ﴿یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ یک عدّه هم ایمان نمی‌آورند بنا نیست که در تمام گفتگوها همیشه طرفین به یک سَمت سوق داده بشوند.
امکان تحریف «ما أنزل الله» سرّ دعوت قرآن بر محوریّت تورات و انجیل اصیل
پرسش: «ما أنزل الله» قابل تحریف است؟
پاسخ: بله دیگر «ما أنزل الله» قابل تحریف است, تحریف کردند, فرمودند آنچه وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) آوردند آن حق است اما اینکه ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[9] ما به آن ایمان نمی‌آوریم ما به چیزی ایمان می‌آوریم که خدا بر موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) نازل کرده.
پرسش: آنچه هست محرَّف است.
پاسخ: نه, برخی از آن اصول بود لذا در قرآن فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[10] به علما و اهبار فرمود این نسخه‌های خطّی در خانه‌های شما هست بیاورید ببینید حرف ما درست است یا نه شما همه را که پنهان کردید و تفسیر انجیل را هم که منحصر به خودتان می‌دانید به کسی هم اجازه نمی‌دهید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب حالا برخی از امور را ممکن است تاکنون تحریف کرده باشد ولی قبلاً داعی بر تحریف نبود با وجود اسلام و ظهور اسلام که آثار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرده است اینها تحریف کردند احکام را تغییر دادند ولی برای توده مردم اما آ‌ن نسخه‌های اصلی هنوز بود فرمود آن نسخه‌ها را در بیاورید ببینید همین که ما می‌گوییم هست یا نه, ما که تورات را ندیدیم ما که انجیل را ندیدیم در عمرمان ندیدیم ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب همان‌ را کتمان کردند بنابراین یک اصول مشترکی ما داریم که دستور جلسه است این دستور جلسه غیر از پیشنهاد کفایت مذاکرات است دستور جلسه غیر از اینکه نتیجه را ما قبل از شروع جلسه اعلام بکنیم بگوییم این چهار امر مورد قبول طرفین است خیر این چهار امر مورد دستور جلسه است. در جریان جدال وقتی به این نتیجه رسید فرمود اینها در جدال ماندند سه گروه شدند مشرکین اهل حجاز آنها که بالأخره بر اساس فطرت توحیدی مانده بودند ایمان آوردند منصفان اهل کتاب ایمان آوردند که ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾[11] آن متعصّبان و متحجّرانشان جحود انکار کردند ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ﴾[12] یکی, ﴿إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[13] دوتا.
ناتوانی اهل کتاب در جدال و روی آوری به سوی معجزه
بعد بهانه آوردند گفتند معجزه‌ای نظیر معجزه حضرت موسی و حضرت عیسی که محسوس باشد بیاورید فرمودند معجزه آوردن که دست ما نیست که ما هر روز منتظر باشیم ببینیم شما چه پیشنهاد می‌دهید معجزه را ذات اقدس الهی می‌آورد (یک) خدا قدرتی در ما ایجاد می‌کند (دو) اگر آن قدرت را داد عملاً و اذن را داد علماً «دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد»[14] این درباره اصل معجزه که ما مگر قرآن را خودمان آوردیم که حالا معجزه را خودمان بیاوریم مگر دعوای نبوّت را خودمان داشتیم که حالا خودمان معجزه بیاوریم ما حرفی زدیم از طرف دیگری معجزه را هم باید دیگری بگوید اگر ما داعیه‌ای داشته باشیم بگوییم ما این علم را داریم بله شما حق دارید از ما دلیل طلب کنید اما ما که خودمان نگفتیم پیغمبریم به ما گفتند بگو پیغمبری ما هم گفتیم چشم, به ما هم باید معجزه بدهند ما هم می‌گوییم چشم.
تشبیه تصرّف انسان کامل در معجزه به تصرف نفس در بدن
منتها در موقع معجزه نفْس مبارک آن انسان کامل نسبت به آن قلمرو رسالتش یا مطلقا, به منزله نفس انسان است نسبت به بدن, همان‌طوری که بدن هر کسی به اذن خدا در اختیار روح آن بدن است انسان خواست بدنش را حرکت بدهد از جایی به جایی ببرد می‌تواند دستش را حرکت بدهد پایش را حرکت بدهد زبانش را حرکت بدهد اعضا و جوارح خود را حرکت بدهد به اذن خدا, اینهایی که می‌پرند بالأخره این هشتاد کیلو را از جایی به چند متر آن طرف‌تر پرت می‌کند بالأخره این روحِ قوی است که این بدن را پرت می‌کند آن طرف, یک انسان در حال عادی شصت کیلوست به طور عادی هفتاد کیلوست کسی می‌تواند این را بغل کند و جابه‌جا بکند اما در دعوا و عصبانیّت هفت, هشت نفر می‌خواهند این را تکان بدهند نمی‌توانند این قدرت برای آن روح است نه برای این بدن, این بدن اگر این‌طور بود خب چطور قبلاً در حال عادی یک نفر او را کاملاً جابه‌جا می‌کرد اما حالا که عصبانی شد در دعوا هفت, هشت نفر می‌خواهند این را تکان بدهند نمی‌توانند این قدرت روح است که این بدن را که هفتاد, هشتاد کیلوست یا هفت, هشت متر پرت می‌کند آن طرف مثل اینها که می‌پرند یا در دعوا قابل حرکت نیست بالأخره روح, سلطان بدن است و بدن را اداره می‌کند آن ولیّ الله که جانِ جانان است نسبت به کلّ نظام این‌طور است این نظام به منزلهٴ بدنِ اوست به منزلهٴ دست و پا و چشم اوست هر عضوی از اعضای این جهان را به اذن مدیر کل و ربّ کل بخواهد حرکت بدهد حرکت می‌دهد.
نمونه‌ای از تصرف اعجازی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این بیان نورانی حضرت امیر را که بارها ملاحظه فرمودید در نهج‌البلاغه در آن خطبه «قاصعه» هست حضرت فرمود در مکه عدّه‌ای آمدند گفتند تو اگر معجزه بیاوری ما ایمان می‌آوریم فرمود چه کار کنم فرمود این درختی که آنجاست دستور بدهید نیمی از آن درخت بماند نیمی بیاید نزد تو, وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید حضرت همین کار را کرد یعنی درختی که آنجا ایستاده بود این درخت دو نیم شد نیمی ماند و نیمی از آنجا حرکت کرد آمد خدمت حضرت, بعد عرض کردند دوباره دستور بدهید این نیم درخت برود سر جایش, همین کار را هم وجود مبارک حضرت کرد و مع ذلک گفتند این سِحر است خب «مَن اصدق من العلیّ قولاً» این بیان حضرت امیر است در نهج‌البلاغه در خطبه «قاصعه» خب این کارها را به اذن خدا کردند نفسِ انسان کامل نسبت به جهان به اذن الله به منزله نفس خود انسان است نسبت به بدن حالا اگر نبیّ غیر مرسل بود محدود است اگر نبیّ مرسل بود محدود نیست کلّ عالَم است, بدن ما در اختیار ماست به اذن چه کسی؟ به اذن خدا, اگر ذات اقدس الهی یکی از این ذرّات را بردارد انسان فلج می‌شود نمی‌تواند دستش را تکان بدهد نمی‌تواند زبانش را تکان بدهد این‌چنین نیست که بدن ـ معاذ الله ـ در اختیار ما باشد چه خدا بخواهد چه نخواهد, یکی از این ذرّات اگر از بین رود انسان نمی‌تواند, در این سکته‌های مغزی ـ معاذ الله ـ همین‌طور است, پس به اذن خدا نفسِ انسان بر بدن او مسلّط است فعّال ما یشاء است به اذن خدا نفس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام) در کلّ عالَم چون جان جانان‌اند مؤثّرند به اذن خدا.
پاسخ پیامبر به درخواست معجزه و شاهد آوردن بر آن
فرمود ما که بالذّات این کار را نداریم بالأخره ما از طرف ذات اقدس الهی مأذونیم, مگر ما خودمان گفتیم پیغمبریم ما که خودمان نگفتیم پیغمبریم خدا به ما فرمود برو گفتیم چشم, معجزه بیاور می‌گوییم چشم, تا دستور نداد قدرت نداریم هذا أولاً و ثانیاً چه معجزه‌ای بالاتر از این قرآن, اگر عصای موسی می‌خواهید خب آن در یک زمان خاص بود و اگر خَسف قارون را می‌طلبید آن در زمینِ مخصوصی بود ما معجزه‌ای آوردیم که زمان و زمین نمی‌شناسد همه جا با شماست این قرآن معجزه است می‌گویید نه, مثل این بیاورید.
مراد از شهید بودن خدا در آیه ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾
شما می‌خواهید بگویید که به چه دلیل این معجزه است من می‌گویم من شاهد دارم این شاهد دارم آن نیست که جناب زمخشری در کشاف معنا کرده زمخشری آیه 52 همین سورهٴ «عنکبوت» را ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾ را این‌طور معنا کرده که ما حجّت خدا را ابلاغ کردیم خدا شاهد است که من وظیفه خودم را انجام دادم و خدا شاهد است که شما وظیفه‌تان را انجام ندادید[15] این مطلب, حق است ولی با سیاق آیات هماهنگ نیست سیاق آیات این است که اینها معجزه خواستند ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بگو اولاً معجزه به اذن خداست و ثانیاً ما معجزه آوردیم و دلیل اینکه ما از طرف خدا هستیم خدا شهادت داد که من از طرف او هستم چرا؟ برای اینکه امضای او, نامه او, پیام او دست من است اگر کسی بگوید من از طرف فلان حاکم آمدم خطّ آن حاکم, امضای آن حاکم, پیام آن حاکم دست این باشد خب آدم باور می‌کند. فرمود من شاهد دارم که من از طرف خدا آمدم برای اینکه حرف خدا دست من است می‌گویید حرف خدا نیست مثل این بیاورید, این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «رعد» همین است آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «رعد» یعنی آیه 43 این است: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ کفار می‌گویند تو پیامبر نیستی بسیار خب, بگو من پیامبرم چرا؟ برای اینکه امضای خدا, نامه خدا, نام خدا, دستور خدا, کلام خدا در دست من است ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾.
سرّ ناتمامی دیدگاه زمخشری در تفسیر آیه شهادت
معنای ﴿شَهِیداً﴾ این نیست که خدا می‌داند این پیشنهاد کفایت مذاکرات است اینکه استدلال نیست کفار می‌گویند تو پیغمبر نیستی, این بگوید خدا می‌داند من پیغمبرم اینکه احتجاج نشد این شهادت به معنای علم نیست این شهادت به معنی گواهی است کفار می‌گویند تو پیغمبر نیستی از طرف خدا نیامدی فرمود بگو خدا گواهی داد که من از طرف او آمدم برای اینکه این کتاب دست من است این نامه اوست این امضای اوست این پیام اوست می‌گویید نه, مثل این بیاورید ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ این ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ هم که بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است[16] علمای شما هم می‌دانند نه اینکه خدا می‌داند من پیامبرم خب این چه حجّتی است؟! آنها می‌گویند تو پیغمبر نیستی این می‌گوید خدا می‌داند من پیغمبرم اینکه احتجاج نشد آنها می‌گویند تو پیغمبر نیستی از طرف خدا نیامدی ایشان می‌گوید نه, خدا شهادت می‌دهد من پیامبرم برای اینکه نامه‌اش را به من داد, کلامش به دست من است این آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» یعنی آیه 52 همان آیه‌ 43 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است که احتجاج الهی است ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾ خدا عالِم سماوات و ارض است و ما را فرستاده برای هدایت شما نامه خودش هم به دست ما داده ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ اینها خاسرند وگرنه آنهایی که «امنوا بالحق», نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾[17] آنها هستند که اهل نجات و اهل فلاح و رستگاری‌اند.
تبیین عدم کفایت عقل نظری در پذیرش حق
پرسش:... پاسخ: آن در بحث‌های قبل روشن شد که علم, مستلزم عمل نیست وجود مبارک موسای کلیم در همان سورهٴ «اسراء» دارد که به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[18] خب برای تو ثابت شد اینها معجزه است چطور ما عالِم بی‌عمل داریم بارها قبلاً مکرّر گذشت چون مشکل روز ماست چطور ما عالم بی‌عمل داریم یعنی ممکن است کسی قرآن را خوب بفهمد تفسیر کند سخنرانی خوب بکند ولی نامحرم را هم نگاه کند چرا؟ برای اینکه علم یک چیز دیگر است یک متولّی دارد که مسئول اندیشه است تصمیم, عزم یعنی عزم, جزم یعنی جزم بینشان بسیار فرق است نیّت داریم و اراده داریم و متولّی اینها که انگیزه است جزم داریم و تصور داریم و تصدیق داریم و قیاس اقترانی و استثنایی و اندیشه داریم که مسئولش چیز دیگر است اگر انسان، وارسته باشد بین اندیشه و انگیزه جمع می‌کند می‌شود عالِم عادل و اگر کاسب‌کار باشد عالِم بی‌عمل است بین دستگاه جزم و دستگاه عزم گاهی مانند بین الأرض و السماء فاصله است وجود مبارک موسی فرمود آخر برای تو روشن شد دو دوتا چهارتا، چرا ایمان نمی‌آوری این ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[19] برای این است که جَحْد, انکار برای عقل عملی است یعنی آن «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[20] حضرت امیر فرمود این اسیر شده «کَم مِن عقل أسیرٍ تحت هوی أمیر»[21] در جهاد درونی هوس این دستگاه اراده را به اسارت گرفته, خب اگر پای کسی فلج شد یا به زنجیر بسته شد شما به او دوربین بده میکروسکوپ بده تلسکوپ بده عینک بده او به خوبی مار و عقرب را می‌بیند او در دیدن مار و عقرب که مشکلی ندارد ولی نمی‌تواند فرار کند برای اینکه پایش بسته است حضرت امیر فرمود مشکل این بنده ‌خداها علم نیست که شما مرتب آیه بخوانی, مشکل اینها این است که در جهاد نفس این هوس آن متولّی اراده و نیّت را به اسارت گرفته «کَم مِن عقل أسیرٍ تحت هوی أمیر» آن وقت خوب سخنرانی می‌کند خوب مقاله می‌نویسد خوب حرف می‌زند مثل اینکه کسی دوربین گذاشته عینک گذاشته از دور و نزدیک مار و عقرب را می‌بیند و خبر هم می‌دهد خب بله, اما نمی‌تواند فرار کند چون چشم فرار نمی‌کند پا فرار می‌کند پا بسته است حضرت فرمود مواظب باشید در جریان جهاد نفس این به اسارت نرود اول کاری که آن شیطان می‌کند این را به بند می‌کِشد «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
فرمود: ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾ این دلیل ماست, البته او عالِم سماوات و ارض هم است و آنها که ایمان نیاوردند خسارت‌دیده‌اند.
بهانه‌تراشی اهل کتاب به آمدن عذاب از یأس در جدال
اینها وقتی به ستوه آمدند حرفی برای گفتن ندارند گاهی به انبیایشان می‌گویند شما ما را خسته کردی از بس گفتی ﴿یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾[22] اگر راست می‌گویید عذاب بیاید گاهی این‌طور حرف می‌زنند یا گاهی تعبیراتشان این است که ﴿کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ بیاید اصحاب ایکه به پیامبرشان می‌گفتند: ﴿فَأَسْقِطْ عَلَیْنَا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾[23] نظیر آنچه در اسلام برخی‌ها به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گفتند: ﴿إِن کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾[24] فرمود اینها ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ ولی عذاب حسابی دارد کتابی دارد مادامی که شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور دارد عذاب استئصال نمی‌آید و از طرفی مادامی که مثلاً در حضور حضرت‌اند باز هم عذاب نمی‌آید اینها یا نسبت به عذاب دنیایی عجله دارند یا نسبت به عذاب آخرت و قیامت شما ببینید کلّ عالَم نسبت به مسئله قیامت اصلاً قابل حساب نیست این ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ مثل کسی که در بازار اقتصاد یک مقدار پول خُرد در جیبش است اینکه اهل تجارت نیست فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[25] ما در برابر خود این حوادث دنیا و این راه شیری و اینها مانده‌ایم چه رسد به مسئله ابد, الآن این ستاره‌ای که ما شب‌ها می‌بینیم الآ‌ن معلوم نیست اینجا باشد این نورش میلیون‌ها سال قبل حرکت کرده تازه به ما رسیده این تازه برای این ستاره‌هاست که الآن وضعش معلوم نیست کجا رفته باشد ما که وضعمان نسبت به این مجموعه این‌طور است که «کحلقة فی فلات» نسبت به ابد چه عجله‌ای داریم, فرمود نسبت به عذا دنیا عجله می‌کنند عجله‌شان بیهوده است نسبت به عذاب آخرت عجله می‌کنند الآن اینها در عذاب‌اند خیلی‌ها همان‌طور که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾[26] الآن هم «فالنار محیطة بهم» الآن هم در جهنم‌اند دفعتاً می‌فهمند دارد گُر می‌گیرد می‌بینید این تعبیر استعجال را هم درباره عذاب دنیا بیان کردند هم درباره عذاب آخرت ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ ولی هر چیزی حسابی دارد کتابی دارد گاهی فرزندان صالح از اینها باید به دنیا بیایند ﴿وَلَوْلاَ أَجَلٌ مُسَمّی لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ﴾ و اگر نوبت فرا رسید ﴿وَلَیَأْتِیَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ اینکه می‌گویند فلان کس را بهتان زدند بهتان برای اینکه انسان کاری که نکرده به او بگویند این مبهوت می‌شود این را می‌گویند بهتان فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ در بخش‌های دیگر قرآن دارد عذاب الهی ﴿بَغْتَةً﴾ می‌آید ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾[27] اینها را مبهوت می‌کند دفعتاً غافلگیرشان می‌کند خبر نمی‌کنند که فلان ساعت می‌آید!
پرسش: استاد در ﴿ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ﴾ در واقع باطل چیزی نیست که اینها به آن ایمان بیاورند.
پاسخ: این اوثان و اصنامی که هست واقعش فرمود: ﴿أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ﴾ که مسمّا ندارد فرمود مجادله می‌کنید با ما ﴿فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا﴾[28] مثلاً شما کلمه رب را می‌گویید این رب لفظی است که شما می‌گویید ما هم می‌گوییم, مفهومی دارد که شما هم می‌فهمید ما هم می‌فهمیم این مفهوم را ما بر ذات اقدس الهی تطبیق می‌کنیم این اسم می‌شود بامسما شما همین مفهوم را بر صنم و وثن تطبیق می‌کنید این زیرش خالی است ﴿فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسم خالی است شما هر چه بگردید می‌بینید در بتکده رب پیدا نمی‌کنید به همین وهم و خیال شما ایمان دارید لذا فرمود: ﴿فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ این نامی است ﴿مَا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾[29] دلیلی ندارید که این اسم, مصداق دارد بلکه دلیل دارید که این اسم, مصداق ندارد اسم بی‌مسمّاست اینجا هم همین‌طور است باطل معنایش همین است.
تفهیم عذاب فعلی تبهکاران با روایتی از علی(علیه السلام)
فرمود درباره آخرت ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ که خب حالا عذاب قیامت بیاید اینها خیال می‌کنند که عذاب قیامت هم تعیینش به دست اینهاست یا مثلاً تاریخ زمانی و زمینی برمی‌دارد در حالی که ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ آیاتی که مربوط به محیط بودن جهنم است دو طایفه است یک طایفه مقیّد است نظیر همین طایفه که دارد ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ٭ یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ﴾ ظاهرش این است که جهنم در قیامت, محیط به اینهاست طایفه دیگر مطلق است که جهنم ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ظاهر مشتق هم این است که متلبّس بالحال است استعمال مشتق در آینده, مجاز است عندالکل درباره «ما انقضی عنه المبدأ» محل اختلاف است خب جهنم محیط به کافرین است این دو طایفه از آیات مثبتان‌اند دلیل بر تقیید نیست برخی‌ها هم‌اکنون در جهنم‌اند منتها عاملی می‌خواهد که نشان بدهد یک بیان لطیفی را مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف الغدیر از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند که در زمان سومی کسی جمجمه سرد کافری را آورده در حضور عثمان گفت شما می‌گویید کفار در جهنم‌اند و من دست زدم روی این سر, این سر سرد است اثری از حرارت نیست خب آنها که اهل این معارف نبودند به وجود مبارک حضرت امیر مراجعه شد برخی‌ها ادب را رعایت می‌کردند می‌رفتند خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) برخی‌ها هم این را رعایت نمی‌کردند حضرت را می‌آوردند خب آن انسان کامل برای حفظ آن موقعیّت و وحدت خیلی از کارها را می‌پذیرفت وقتی حضرت تشریف آوردند به مُستشکِل گفتند: «أعد المسألة» این مستشکل گفت که شما می‌گویید کفار بعد از مرگ در جهنم برزخی‌اند این هم سر یک کافر است و این سر, سرد است حضرت دستور داد زند و مسعار حاضر کنید حاضر کردند به هم زد جرقه پیدا شد فرمود دست بزن این زند هم سرد است این مسعار هم سرد است گفت بله سرد است, فرمود آتش در درون این است شما بیرون را دست می‌زنی می‌گویی خبری نیست از درون چه خبر داری.[30]
قیامت صحنه بروز عذاب الهی نه حدوث آن
بر اساس این موردی که مرحوم امینی(رضوان الله علیه) نقل کرده الآن جهنم محیط به کافرین است بله ظهورش مربوط به صحنه قیامت است قیامت ظرف ظهور این حقایق است نه ظرف حدوث این حقایق اگر فرمود: ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[31] یعنی الیوم ـ معاذ الله ـ امر لغیر الله است فردا لله است یا نه, فردا روشن می‌شود که در کلّ عالَم «الأمر لله» فردا یعنی قیامت ظرف ظهور این معارف است نه ظرف حدوث این معارف بر اساس آن جهت, باطناً جهنم محیط به کافرین است ولی ظهورش البته مربوط به قیامت است فعلاً آرام‌اند اگر باطن را بخواهیم این کسی که از منزل تا مغازه یا از مغازه تا منزل کارش رباخواری و امثال ذلک است این ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾[32] بخواهد روشن بشود برای همه البته به قیامت مربوط است اما این‌چنین نیست که الآن در روح و ریحان باشد قیامت ببرندش جهنم, باطن گناه حقیقتاً نار است باطن گناه حقیقتاً سمّ است.
تبیین چگونگی احاطه عذاب الهی
پرسش:... پاسخ: بله, یکی مربوط به عذاب قیامت است یکی مربوط به عذاب دنیا آن ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ مربوط به دنیاست نظیر آ‌نچه اصحاب ایکه گفتند: ﴿فَأَسْقِطْ عَلَیْنَا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾[33] در اسلام هم بعضی‌ها گفتند: ﴿أَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾[34] یا ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴾[35] از این قبیل است استعجال دوم درباره عذاب آخرت است ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ اما ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ چه وقت ظاهر می‌شود؟ ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اینکه ـ معاذ الله ـ دارد ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾[36] این است دیدید این تنورها برای اینکه خوب آن نان یا غیر نان کاملاً داغ بشود این را چه کار می‌کنند این را پر از آتش می‌کنند درش را می‌گذارند این طِباق است چون جهنم به صورت یک اتاق ترسیم شده است اتاق سقف دارد و کف دارد از بالا و پایین بسته است درِ جهنم را هم می‌بندند که کسی بیرون نیاید درِ بهشت باز است با اینکه کسی بیرون نمی‌آید اما باز بودنِ در، خودش یک نحو نعمت و آزادی است ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾[37] نه بیگانه مجاز است به بهشت برود نه آشنا از بهشت بیرون می‌آید اما باز بودن در، خودش نعمتی است رفاهی است ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ اما درباره دوزخیان درِ جهنم را می‌بندند این در را کیپ می‌کنند الآن دیگر دزدگیر هست قفل هست قفل رمزی هست اما سابقاً که این‌طور نبود برای تشبیه معقول به محسوس آن‌ کلیدهایی که سابقاً روی درهای محکم بود آن را بیان فرمود, فرمود: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ الآ‌ن هم شما می‌بینید بعضی از جاها همین‌طور است یک وقت است این لنگه در و آن لنگه دیگر را وصل می‌کنند یک جایش را قفل می‌کنند یک جا را بند می‌زنند اما یک وقت است که یک بند سر تا سری از بالا تا پایین می‌زنند که به هیچ وجه قابل باز شدن نباشد این را می‌گویند ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ یعنی این در بند امتداد دارد از بالا تا پایین مثل اینکه دزدگیری از بالا تا پایین این دو لنگه را به هم زدن که هیچ راه برای باز شدن نیست فرمود: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ نحل, آیهٴ 125.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 46.
[3] . سورهٴ طه, آیهٴ 44.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 70.
[5] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20.
[6] . سورهٴ کافرون, آیات 1 ـ 6.
[7] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 199.
[8] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 47.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 79.
[10] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 93.
[11] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 113.
[12] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 47.
[13] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 49.
[14] . دیوان حافظ، غزل 143.
[15] . الکشاف, ج3, ص459.
[16] . الکافی, ج1, ص229; الامالی (شیخ صدوق), ص565.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 137.
[18] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[19] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[20] . الکافی، ج1، ص11.
[21] . نهجالبلاغه، حکمت 211.
[22] . سورهٴ هود, آیهٴ 32.
[23] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 187.
[24] . سورهٴ انفال, آیهٴ 32.
[25] . سورهٴ نجم, آیات 29 و 30.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 81.
[27] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 40.
[28] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 71.
[29] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 71.
[30] . ر.ک: الغدیر, ج8, ص214.
[31] . سورهٴ انفطار, آیهٴ 19.
[32] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 44.
[33] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 187.
[34] . سورهٴ انفال, آیهٴ 32.
[35] . سورهٴ معارج, آیهٴ 1.
[36] . سورهٴ همزه, آیهٴ 9.
[37] . سورهٴ ص, آیهٴ 50.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی