display result search
منو
تفسیر آیات 47 تا 51 سوره سبأ

تفسیر آیات 47 تا 51 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 65 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 51 سوره سبأ"
- نیازمندی موجود ممکن به أجر الهی؛
- دعای ختم قرآن امام سجاد (ع) بیان کننده جایگاه امامت در تفسیر قرآن؛
- تبیین تفاوت بین بیت المال و خمس و اجر رسالت.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (48) قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ (49) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50) وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ (51)﴾

نیازمندی موجود ممکن به أجر الهی
در جریان مسئلت اجر دو مبحث است یک مبحث, اجر الهی است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقیناً اجر می‌خواهد و می‌طلبد چون موجود ممکن, فقیر است و فقیر بالذّات نیازمند به اجر است برخی‌ها اجرشان نجات از نار است برخی اجرشان ورود به بهشت است برخی هم اجرشان لقاءالله است بالأخره ممکن, اجر می‌طلبد. وجود نورانی حضرت امیر و سایر ائمه(علیهم السلام) که عبادت را سه قسم کردند هیچ عابدی را مستثنا نکردند هر عابدی بالأخره مقصدی دارد اوساط از اهل ایمان یا «خوفاً من النار» عبادت می‌کنند یا «شوقاً الی الجنّة» اوحدی از اهل ایمان هم عبادتشان «حبّاً لله» و برای لقاء الله است[1] آن هم درجاتی دارد پس آن مبحث که اجر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به ذات اقدس الهی است مفروغ‌عنه است و خارج از بحث است تعبیر به ﴿عَلَی﴾ هم تعبیر قرآنی است قرآن کریم یاد داد و آموخت که فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[2] در حقیقت خود خدای سبحان این تعبیر را امضا کرده است وگرنه بنده چیزی بر خدا تحمیل نمی‌کند این راجع به مبحث اول.
بررسی طوایف سه‌گانه آیات پیرامون اجر رسالت
درباره مبحث دوم که اجرخواهی آن حضرت از امت باشد آیات وارد شده در این زمینه سه طایفه است: طایفه اُولیٰ آیاتی است که خود آن حضرت به دستور خدا دارد یا مستقیماً خود ذات اقدس الهی می‌فرماید تو از مردم اجر نمی‌خواهی که در سوره مبارکه «یوسف» آمده است در سوره «یوسف» آیه 104 این است ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ﴾ تو از مردم چیزی نمی‌خواهی ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِین﴾ این یادآوری جهانی است تو که از مردم چیزی طلب نمی‌کنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین تعبیر را دارد که ما از شما چیزی نمی‌خواهیم این طایفه اولیٰ. طایفه ثانیه آیاتی است که دلالت می‌کند که آن حضرت از مردم چیزی طلب می‌کند و آن مودّت در قُرباست یا ﴿مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً﴾ است آیه 23 سوره مبارکه «شوری» این است ﴿ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ این هم به دستور خود خدای سبحان است همان خدایی که در آیه 104 سوره «یوسف» می‌فرماید: ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ﴾ همان خدا به حضرتش می‌فرماید به مردم بگو: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ یا در سوره مبارکه «فرقان» قریب به همین مضمون آمده است که من اجری از شما نمی‌خواهم مگر کسی که بخواهد به طرف ذات اقدس الهی راهی را طی کند آیه 57 سوره مبارکه «فرقان» این است ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً﴾ مگر کسی بخواهد به طرف ذات اقدس الهی سفری کند اهل سیر و سلوک باشد سیر الهی داشته باشد. پس طایفه اُولیٰ خود خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید تو از مردم چیزی نمی‌خواهی, طایفه ثانیه خود خدا به آن حضرت می‌فرماید به مردم بگو من از شما چیزی نمی‌خواهم مگر مودّت در قربا یا ﴿مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً﴾. طایفه ثالث, مفسّر این دو طایفه است شارح این دو طایفه است که نسخی در کار نیست تنافی در کار نیست تا کسی بگوید آن آیات سوره «شوری» مدنی است این آیه سوره «سبأ» مکّی است خود سوره «شوری» مستحضرید که مکّی است چهار آیه در کنار هم راجع به همین مودّت و سه آیه در غیر این مورد در سوره مبارکه «شوری» است که استثنا شده که اینها مدنی است که در سوره مکّی واقع شده.[3]
آیهٴ مورد بحث مبیّن بازگشت اجرخواهی رسول خدا به امت
این طایفه ثالثه که در سوره مبارکه «سبأ» محلّ بحث است به منزله تفصیل و تبیین و شرح این دو طایفه است یعنی آن طایفه اُولیٰ که فرمود از مردم چیزی نمی‌خواهی خب از مردم چیزی طلب نمی‌کنی این طایفه ثانیه که می‌فرماید مودّت در قُرباست یا ﴿إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً﴾ این را در همین آیه محلّ بحث سوره مبارکه «سبأ» تشریح می‌کند که به مردم بگو ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ این برای شماست, اینجا هم باز به دستور خداست مودّت اهل قربا مثل این است که طبیب به بیمار بگوید من این نسخه که نوشتم معاینه‌ای که کردم هیچ چیزی از شما طلب نمی‌کنم فقط شما این آقا که نسخه را برای شما شرح می‌دهد حرف او را گوش بده خب اینکه اجر نیست این می‌شود طبّ رایگان, اگر طبیبی به بیمار بعد از همه تلاش و کوشش بگوید من برای شما نسخه نوشتم این نسخه‌ای است که دومی ندارد بعضی از نسخه‌ها خب موادّش خیلی شفاف و روشن است اما قسمت مهمّش ترجمه‌کننده می‌خواهد تنها اجر من این است که حرف این ترجمه‌کننده را گوش بدهی که این نسخه چه می‌گوید به آن عمل کنی خب این اجر طبیب نیست فرمود مودّت در قُربا به من برنمی‌گردد اینها شارح‌اند, مفسّرند, مبیّن‌اند, راهنمایند خودشان عمل می‌کنند شما را هم به دنبال خودشان می‌برند این چیزی به من برنمی‌گردد این هم به دستور خود خدای سبحان است فرمود به مردم بگو﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ما که از شما چیزی نخواستیم.
دعای ختم قرآن امام سجاد(علیه السلام) بیان کننده جایگاه امامت در تفسیر قرآن
حالا می‌بینید آن بحث‌هایی که در دیروز اشاره شده که وجود مبارک امام سجاد در صحیفه سجادیه اهل بیت را مشخص می‌کند این است. صحیفه سجادیه مستحضرید زبور اهل بیت است انجیل اهل بیت است در دعای ختم قرآن صحیفه سجادیه که غالب شما بالأخره قرآن ختم می‌کنید سعی کنید ان‌شاءالله بعد از ختم قرآن این دعای صحیفه سجادیه را که حضرت هنگام ختم قرآن قرائت می‌فرمودند, قرائت بفرمایید. در دعای ختم قرآن وجود مبارک امام سجاد عرض می‌کند که «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ» این سه بخشی که در دیروز عرض شد که قرآن سه مرحله دارد بخشی را پیغمبر, بخشی را اهل بیت(علیهم السلام) به عهده دارند این است «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا» قرآن, قانون اساسی است قانون اساسی اصول کلی است کلیات است «اعطیت جوامع الکلم»[4] جوامع‌الکلم, کلیات را باید بیان کند جزئیات که به عهده جوامع‌الکلم نیست این اصل اول, مُجمَل یعنی کلی; دوم: «وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلًا» از راه وحی، این کلمات جامع و قانون اساسی را به حضرت دادی که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ و از راه الهام, عجایب قرآن را, معارف قرآن را به آن حضرت آموختی که بعد به حضرت فرمودی: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تو باید بیان کنی که این قانون اساسی شرحش چیست, تحریرش چیست. سوم: حالا آن حضرت رحلت کرده است و بعد از آن حضرت پیامبری نمی‌آید پس سخنگویی نیست و کتابی نمی‌آید پس کلامی نیست چه کسی باید ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ را از یک سو, ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ را از سوی دیگر تبیین کند فرمود آن سومی به عهده ماست.
وراثتی بودن علم ائمه(علیهم السلام) در تفسیر از دیدگاه امام سجاد(علیه السلام)
«وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً» تفسیر قرآن را ما از راه علم‌الوراثه می‌دانیم نه علم‌الدراسه همه ما این‌طوریم که هیچ کدام ما مکتب نرفتیم همه ما جزء نگاران مکتب نرفته‌ایم[5] ما علم‌الوراثه داریم نه علم‌الدراسه از تو ارث بردیم تو توریث کردی از راه نبیّ‌ات, از راه قرآنت, از راه وحی‌ات به برکت پیغمبر، اینها را به ما ارث دادی «وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ».
ناتوانی کوه از حمل آیات الهی و حمل آن توسط اهل‌بیت(علیهم السلام)
بعد در صفحه بعد می‌فرماید خدایا تو فرمودی این قرآن را اگر بر کوه نازل می‌کردیم کوه تحمّلش را نداشت اما ما می‌خواهیم کاری بکنیم که از کوه برنمی‌آید خب این حرف, حرف آدم عادی که نیست عرض می‌کند «وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الِاعْتِبَارِ نَاشِراً حَتَّی تُوصِلَ إِلَی قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِی ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی عَلَی صَلَابَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ»[6] آن توفیق را به ما بده که کوه با آن صلابتش نمی‌تواند بفهمد ما بفهمیم یعنی آنکه در سوره «حشر» فرمودی: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾[7] کوه نمی‌تواند حقایق قرآن را درک کند ما کاری بکنیم که بالاتر از کوه باشیم این حرف حضرت است, پس معلوم می‌شود تا آنجا راه دارد ما هم باید در دامنه این قلّه باشیم بالأخره اگر کسی بخواهد تشنه نباشد و نمیرد باید به دامنه این کوه سری بزند از چشمه‌های آن استفاده بکند فرمود کاری که ما می‌کنیم از کوه برنمی‌آید این ادّعای حضرت است و درست هم فرمود, اینها همه‌شان ﴿مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾[8] هستند معصوم‌اند, حرف آنها, رفتار آنها, سنّت آنها, سیرت آنها می‌شود حجّت, فرمود ما کاری می‌کنیم که از کوه برنمی‌آید و درست هم است.
غدیر، روز شناسایی جایگاه امامت در دین
بنابراین غدیری که ما در پیش داریم چنین روزی است آن تاریخ را بیش از هزار بار گفتند و نوشتند چون بیش از هزار سال گذشت عمده آن است که الامام مَن هو؟ الامامة ما هی؟ اینها چقدر سخنگوی خدا هستند, چقدر قرآن را می‌فهمند, چطور قرآن را می‌فهمند, چطور قرآن را منتشر می‌کنند, کوه ذخیره می‌کند در دلش معدن می‌پروراند در دلش چشمه می‌پروراند بعضی‌ها برای استخراج معدن می‌روند, بعضی برای استخراج آب‌ها و چشمه‌ها می‌روند, بعضی هم این خاک‌های روی کوه را برای خانه‌سازی می‌گیرند بالأخره هر کسی از راهی استفاده می‌کند اینها بیانات نورانی آن حضرت است.
تبیین وراثت علمی ائمه(علیهم السلام) از طریق پیوند با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: در مورد علم الدراسة این چیزهایی که فرمودید درست اما این علم الوراثة چگونه به آنها رسیده؟
پاسخ: خب وراثت, پیوند است الآن شما می‌توانید از یک عالِم اقتصاددان از یک تاجر سؤال بکنی چطور کسب کردی, این راه اقتصاد را راه می‌گیرد هر کسی هوشمند است درس می‌گیرد اما از پسری سؤال بکنی شما چه کار کردی که این مال فراوان را به دست آوردی می‌گوید من کاری نکردم من پیوند دارم [و ارث بردم].
پرسش: حرف من این است که نسبت به تمام علوم آنها اینگونه است؟
پاسخ: غرض این است که آن پیوند است آن «چگونه» و «چطور» نیست علم‌الدراسه راه فکری دارد چون راه فکری دارد از یک عالِم اقتصاد می‌شود سؤال کرد که شما چگونه این ثروت را پیدا کردی او هم درس می‌دهد و شاگردانی تربیت می‌کند و اینها می‌روند مطابق هوش خود عالِم اقتصاد می‌شوند و وارد تجارت می‌شوند و تاجر می‌شوند و سوداگر اما اگر ارث کلانی به یک پسر برسد ما بگوییم آقا تو چه کار کردی که این ارث به تو رسید آخر او کاری نکرده بود این فقط پیوند دارد; در علم‌الوراثه, پیوند است ما به همه چیز مرتبطیم به خدا هم مرتبطیم! اگر کسی واقعاً دوره‌ای از عمر را گذرانده باشد این آیه را لمس کند, الآن ما این آیه را لمس می‌کنیم ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾[9] این برای ما خیلی ملموس است هر روز می‌بینید کسی به دنبال کاری است تا کسی به قدرتی رسیده به دنبال او راه می‌افتد این الآن برای ما یک امر بیّن‌الرشدی شد در سایه این تجربه‌های چند سال; خدا را هم قبول دارد یکی از چیزهایی که قبول دارد خداست تا کسی به قدرتی رسیده به دنبال او راه می‌افتد دیگر به فکر حلال و حرام نیست ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ اکثر مؤمنین, مشرک‌اند آن وقت می‌بینید آنکه خدای سبحان فرمود: ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[10] آن برای اصل مبدأ است «معروفٌ عند کلّ جاهل»[11] برای اصل مبدأ است آن توحید برای خواص است آن توحیدِ اخص برای اوحدیّ از اهل ایمان است آنها اصلاً [برای ماها] مطرح نیست اصلِ اینکه خدایی هست مورد قبول خیلی‌هاست مورد قبول مشرکین هم است.
تشبیه ضرورت ارتباط ما با امام(علیه السلام) به انسان تشنه با چشمه
به هر تقدیر ارتباط ما به این خاندان ارتباط یک آدم تشنه است به کسی که تمام چشمه‌ها در اختیار اوست بالأخره ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[12] که منقطع‌الآخر نیست ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾[13] که منقطع‌الآخر نیست پیامبر نشد, امامی که جانشین آن پیغمبر است و به منزله ﴿أَنْفُسَنَا﴾ است غدیر یعنی چنین چیزی, تنها شخص وجود مبارک حضرت معیار نیست آن امامت است آن ولایت است آن مقام عصمت است آن حجیّت الهی است.
ناتمامی شبهه طرح خلافت علی(علیه السلام) در اواخر رسالت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: استاد! حرف این بود که آیا آیه مکی میتواند مفسّر مدنی باشد؟
پاسخ: فرق نمی‌کند گاهی بیان, قبل می‌آید اولاً در بحث دیروز اشاره شد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان روزهای آغازین رسالت مسئله خلافت اینها را مطرح کرد در ماجرای ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ که حضرت همه اینها را جمع کرده فرمود اول کسی که به من ایمان بیاورد خلیفه من است, وصیّ من است[14] همه را از همان روز فرموده, بارها هم می‌فرمود, بنابراین گاهی یک اصل قبل می‌آید گاهی یک اصل بعد می‌آید آن هم سوره «شوری» سوره مکّی است آن چند آیه را گفتند مدنی است شاید آن چند آیه هم در بخش‌هایی از اوایل [حضور در] مدینه نازل شده باشد که قابل جمع باشد بالأخره گاهی بیان, قبل می‌آید گاهی بیان, بعد می‌آید یک اصل کلی است این را مشخص نکرده که شما ولایت را یا مودّت را می‌خواهی تا کسی بگوید این در مکه نازل شد این یک اصل کلی است چه اینکه در سوره «فرقان» هم فرمود: ﴿إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً﴾.
ردّ کلام زمخشری در تفسیر آیه: ﴿وَمَا سَالتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾
اصل کلی را در سوره مبارکه «سبأ» فرمود اگر چیزی از مردم بخواهی به سود آنهاست این یک اصل کلی, بعد هم مطابق این اصل کلی فرمود ما مودّت را می‌خواهیم یعنی آن مودّت به سود شماست. زمخشری و امثال زمخشری دو احتمال می‌دهند می‌گویند این ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ این کنایه از آن است که ما چیزی از شما نمی‌خواهیم مثل اینکه در عرف کسی رایگان به دیگری خدمت کرده بعد بگوید «إن أعطیتنی شیئاً فخذه»[15] اگر چیزی به من دادی برای خودت یعنی چیزی به من ندادی این خوب است اما این در حدّی نیست که انسان آیه را بر آن تطبیق بکند.
تبیین تفاوت بین بیتالمال و خمس و اجر رسالت
پرسش: ببخشید! پس جایگاه خمس کجاست؟
پاسخ: آن هم همین‌طور است اینها دیگر مصرف‌کننده هستند آنجا هم اعتراض کردند در سوره مبارکه «حشر» هم غیر از ذوی‌القربی, ابناء‌السبیل و اینها هم آمده است[16] به خود پیغمبر هم که ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾[17] آنجا هم اعتراض مختصری کردند بعد دیدند که نه, این مصرف‌کننده است در توزیع غنایم بیت‌المال برخی‌ها اعتراض کردند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریف بردند کنار شتر بعد با دو انگشتشان مقداری از این پشم و کرک شتر را کَندند فرمودند: «ما لی مِن فیئکم هذه الوبرة إلاّ الخمس»[18] این یک تار مویی, یک تک‌پشمی که می‌بینید لای دو انگشت من است این یک پنجمش برای من است اگر سهم من را می‌خواهی به تو می‌دهم اما سهم دیگران را به تو نمی‌دهم «ما لی مِن فیئکم هذه الوبرة» وَبره مثل وَبْر, مثل تمره و تمر یعنی این تک‌پشم «الاّ الخمس». گروهی آمدند خدمت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که فلان سربازت شهید شد فرمود: «إنّ الشَملة التی أخذ یوم خیبر مِن الْمُغانم لم تصبْها المقاسم لتشتعل علیه ناراً»[19] آن پارچه‌ای که بدون اجازه حکومت اسلامی از غنایم خیبر گرفته الآن در گورش شعله‌ور است ولو شهید شد این می‌شود بیت‌المال, بیت‌المال یعنی این.
رفتار نبوی در مواجهه با بیتالمال سبب پذیرش آیات خمس و انفال
مردم دیدند پیغمبر این‌طور است زندگی‌اش را دیدند, حشر و نشرش را دیدند, سابقه تجاری‌اش را دیدند, آنها که مال خود او بود در راه خدا صرف کرده; لذا اول ممکن بود یک عده بهانه بگیرند اما نه درباره خمس دهنشان باز بود نه درباره سوره «شوری» دهنشان باز بود ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ انفال, دریاها, قلل جبال, بطون اودیه, معادن بزرگ, اینها برای پیغمبر است و برای امام, اینها دیگر خمس تعلّق نمی‌گیرد اینها دیگر مِلک شخصی نیست که خمس به آن تعلّق بگیرد اینها جزء انفال است لذا در معدن گاز, در معدن نفت با اینکه معدن هستند خمس تعلّق نمی‌گیرد جزء انفال است آن معادن خصوصی که در مِلک‌های اشخاص است به آن خمس تعلّق می‌گیرد خب مردم این را دیدند دیگر نتوانستند اعتراض کنند.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مفسر ﴿وَمَا سَالتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ نه مُبدع آن
اما این را که اوایل بود ﴿مَا أسْألُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ﴾ را خود خدای سبحان فرمود این‌طور بگو این دارد تفسیر می‌کند که آنکه من خواستم مودّت اهل قُربا این به سود من نیست مثل همان جریان نسخه‌ای که گفتیم, اگر کسی بگوید ما هیچ چیزی از شما نمی‌خواهیم مگر اینکه حرف کسی که این نسخه را برای شما ترجمه می‌کند به این عمل بکنی این بازگشتش به این است که من از شما چیزی نمی‌خواهم. بنابراین اینکه فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ناظر به این است.
اشتباه مشرکین در خلط بین تکوین و تشریع
آن خلط تکوین و تشریع که بحثش گذشت آن مشرکین خلطی کردند گفتند خدای سبحان که عالِم به کار ماست که ما بت‌پرست هستیم قادر مطلق هم است که می‌تواند جلوی ما را بگیرد چون جلوی ما را نگرفته پس حق است ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾[20] که این روشن شد خلط بین تکوین و تشریع است که اینها اشتباه کردند و اگر این حق باشد که اباحه‌گری است خب این همه معاصی که در عالَم واقع می‌شود راهزنی‌ها و قتل و غارت‌ها خدا هم عالِم است هم قادر, چون جلویشان را نگرفته پس معلوم می‌شود حق است؟! این اباحه‌گری مشئوم و مذمومی است این راه باطل است.
تبیین وابستگی امور اعتباری به امور حقیقی
اما آن مطلبی که بین تکوین و اعتبار باید فاصله باشد, هر امر اعتباری باید به امر حقیقی برگردد امر اعتباری چون این اعتباریات که فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است این باید و نبایدها اعتباری است انسان یک موجود حقیقی است (یک) کمال موجود حقیقی, حقیقی است (دو) راه بین متکامل و کمال, حقیقت است (سه) یعنی همه این اصول به بود و نبود برمی‌گردد نه به باید و نباید این باید و نباید اعتباری مثل حلیّت, مثل حرمت, مثل ریاست, مثل مالکیت, مثل مملوکیت اینها عناوین اعتباری است که از یک حقیقت گرفته شده آن حقیقت در اختیار خداست که به اهل بیت و انبیا فرمود, آن حقیقت است که با حقایق ما رابطه دارد هرگز امور اعتباری باعث تکامل موجود حقیقی نمی‌شود این باید و نبایدهای اعتباری باید به یک بود و نبودِ حقیقی تکیه کنند (یک) آن بود و نبود حقیقی به حقیقت انسان وابسته باشد (دو) تا انسان را متکامل کند (سه) اگر باید و نباید اعتباری بود و قرارداد بشری بود هیچ کمالی برای بشر نمی‌آورد اما اگر اینها یک پشتوانه حقیقت داشت که از آن حقیقت گرفته شده به این صورت در آمده کما هو الحق که انبیا و اولیا به اذن الهی باخبرند این امور اعتباری یعنی حلیّت و حرمت, باید و نباید اعتباری چون به یک حقیقت تکیه می‌کند و آن حقیقت با حقیقت ما رابطه دارد باعث کمال ماست اینکه فرمود باطن گناه, زباله است یعنی زباله است اینکه می‌بینید در عالَم رؤیا برای برخی کشف می‌شود همین است اگر به کسی بگویند آقا به این زباله دست نزن درست است این به حسب ظاهر نهی است و امر اعتباری است اما از یک واقعیت گرفته شده حضرت فرمود استغفار کنید وگرنه بوی بد گناه رسوایتان می‌کند[21] یعنی این اموری که ما تحریم کردیم از حقیقتی گرفته شده صِرف قرارداد و اعتبار نیست.
قذف حق به صورت نعمت و نقمت
فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ این وقتی که بخواهد حق را قذف کند یا به صورت نعمت مثل «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء»[22] یا «الایمان نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء» یا به صورت نقمت ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ این عالِم غیب است می‌داند به چه کسی بدهد, چقدر بدهد, چقدر قذف کند و کجا قذف کند و چطور قذف کند ﴿عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ است.
ناسازگاری حق با باطل نو و کهنه
﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾ فرمود وقتی حق آمده حق این‌طور نیست که التقاطی باشد, حق این‌طور نیست که اختلاطی باشد, حق این‌طور نیست تلفیقی باشد. حق, سازشکار نیست که یک روز با باطل این‌قدر بسازد یا این‌طور بسازد اصلاً با باطل سازگار نیست لذا جا برای باطل در نظام حق نیست نه باطلِ کهنه و فرسوده, نه باطل نو و تازه در آمده ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ﴾ ابداء باطل یعنی باطل نو ﴿وَمَا یُعِیدُ﴾ اعاده باطل یعنی عود باطل گذشته. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در عهدنامه مالک این است که بدترین وزرا, وزرای رژیم سابق‌اند «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً» مبادا آنها را که در دستگاه‌های دیگران کار می‌کردند بیاوری خب این اعاده باطل است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی وارد مکه شدند و سیصد و اندی بت کنار کعبه بود «ثلاثمائه و ستّین» سیصد و شصت بت بود همه را با دست خودشان اشاره می‌کردند برمی‌داشتند می‌فرمودند: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِید﴾ یا ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾[23] وقتی باطل مُرد نه جا برای نوآوری آن است نه جا برای بازگشت مطالب کهن آن است.
تبیین کلام پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابطال جبر بعد از تبیین حق
در ابطال جبر هم فرمود: ﴿قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی﴾ بگو اگر من ـ معاذ الله ـ گمراه شدم به ضرر خود من است مبادا بگویی که من در گمراهی مجبور بودم جبر را با این راه ابطال کرده است اگر کسی گمراه شد بعد از تبیّن حق از باطل, تبیّن رشد و غیّ این گرفتار می‌شود ﴿قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی﴾ دو مطلب است: یکی اینکه من خودم گمراه می‌شوم نه کسی مرا گمراه کند این است که به زیان خود من است من اگر گمراه شدم اسناد ضلالت به من حق است کسی مرا مجبور نکرده (یک) به زیان خود من هم است (دو) اما اگر هدایت شدم من هدایت شدم من مبدأ قابلی هستم ولی راهنما دارم برای اینکه در این حوادث من نمی‌دانم از کجا آمدم به کجا دارم می‌روم با این اسرار جهان آشنا نیستم چگونه با اینها معامله کنم چگونه با مردم معامله کنم من هستم و انباری از جهالات کدام حیوان حلال است, کدام حیوان حرام است, کدام شیء پاک است, کدام شیء نجس است اینها را من چه می‌دانم, اگر هدایت شدم درست است من هدایت شدم, جبر نیست اما بالأخره کسی ما را راهنمایی کرده ﴿وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی﴾ چون ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[24] اگر راهنما نباشد و راه را نشان ندهد خب ما چراغ دستمان است بسیار خوب, عقل و فطرت چراغی است دست ما, عقل سراج است و نه صراط; عقل که دین نیست عقل که راه‌ساز نیست مهندس نیست عقل چراغ است راه را نشان می‌دهد پس مهندسی هست, راهی هست, راهنمایی هست.
انحصار مهندسی راه رسیدن به خدا در پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
وجود مبارک حضرت در جمع اصحاب خطّ مستقیمی کشید خطوط فرعی هم دو طرفش رسم کرد, فرمود راهی که من آوردم این خطّ مستقیم وسط است اینکه دیگران آوردند در سَمت چپ و راست از دیگران است[25] بالأخره ما یک مهندس می‌خواهیم ما باید بدانیم «الصراط ما هو؟», «السراج ما هو؟» چراغ دست ماست بله خب چراغ دست ماست خب چراغ دست ماست که راه را ببینیم ما که خودمان اصلاً گُم‌شده هستیم اصلاً نمی‌دانیم از کجا آمدیم به کجا می‌رویم ما همین‌جا باید تکان نخوریم انسان اگر انسان است هیچ تکان نمی‌خورد برای اینکه نمی‌داند از کجا آمده کجا می‌خواهد برود به کدام طرف می‌خواهد برود اگر عاقل است هیچ تکان نمی‌خورد می‌گوید: «قِف عند الشبهة»[26] ولی وقتی مهندس آمد و راه نشان داد و به وسیله عقل و نقل این راه را به ما ارائه کردند بله خب ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾[27] شد این راه را می‌رویم.
انبیا و اولیای الهی مهندسین هدایت بشر
پرسش...
پاسخ: برای اینکه عمل کردند, صلات مجسّم‌اند, عدل مجسّم‌اند, تقوای مجسّم‌اند اینها به ما فرمودند سنّت اینها حجّت است مهندس‌اند دیگر, مهندس که محتاج به راه نیست خودش می‌رود می‌شود راه. این مهندس هم مستحضرید که عربی نیست این نظیر «دحرجَ یدحرج» نیست که رباعی مجرّد باشد این «هندسَ یُهندس» معرّب است «هندسه» معرّب «اندزه» است, «اندزه» مخفّف «اندازه» است این فارسی است که تعریب شده وگرنه ما عربی به نام هندس و یهندس و مهندس نداریم این مهندس که به صورت رباعی مجرّد ترسیم شده است این معرّب است در بعضی از نصوص بر ذات اقدس الهی اطلاق شده است که او مهندس است[28] خب مهندس باید راه نشان بدهد راه که خود ذات اقدس الهی که نیست انبیا و اولیا را بر اساس همان علم‌الوراثه مهندسِ خود قرار می‌دهد اینها این راهی را که می‌روند برای ما می‌شود صراط مستقیم فرمود: «خذوا عنّی مناسککم»[29] (یک) «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی»[30] (دو) ببینید من چه کار می‌کنم خب ما اگر ـ معاذ الله ـ راهی از قبل داشته باشیم این پیغمبر باید در این راه برود خب آن راه که دین است پس معلوم می‌شود او راه را نیاورد او راهیِ راه است راه یعنی دین را او آورده, او آورده با چه چیزی آورده؟ با گفتارش, گفتار, عمل خارجی نیست فقط بهره علم حصولی دارد این مهندس است این راه درست می‌کند خطّ مشی اینها برای ما راه است فرمود ببینید من چطور نماز می‌خوانم شما همین‌طور نماز بخوانید اینها تمثیل است و نه تعیین «خذوا عنّی مناسککم» هست, سایر مسائل هم هست «خذوا عنّی جهادکم, خذوا عنّی صومکم, خذوا عنّی فطرکم», «صلوا کما رأیتمونی اُصلّی», «صوموا کما رأیتمونی صُمت» همه کارها همین‌طور است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . ر.ک: الکافی, ج2, ص84; ر.ک: نهج‌البلاغه, حکمت 237.
[2] . سوره هود, آیه 6.
[3] . مجمع‌البیان, ج9, ص31.
[4] . من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 241.
[5] . ر.ک: دیوان حافظ, غزل 167؛ نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت٭٭٭به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.
[6] . الصحیفة السجادیة, دعای 42.
[7] . سوره حشر, آیه 21.
[8] . سوره نجم, آیه 3.
[9] . سوره یوسف, آیه 106.
[10] . سوره لقمان, آیه 25; سوره زمر, آیه 38.
[11] . الکافی, ج1, ص91.
[12] . سوره قصص, آیه 51.
[13] . سوره مؤمنون, آیه 44.
[14] . ر.ک: علل الشرائع, ج1, ص170; ر.ک: الارشاد (شیخ مفید), ج1, ص50; ر.ک: الامالی (شیخ طوسی), ص583.
[15] . الکشاف, ج3, ص591.
[16] . سوره حشر, آیه 7
[17] . سوره انفال, آیه 1.
[18] . اعلام الوری, ص121.
[19] . الموطأ (مالک), ج2, ص459.
[20] . سوره انفال, آیه 148.
[21] . الامالی (شیخ طوسی), ص372.
[22] . مصباح الشریعه, ص16.
[23] . (سوره اسراء, آیه 81) الامالی (شیخ طوسی), ص336 و 337.
[24] . سوره نحل, آیه 53.
[25] . مسند احمد, ج1, ص435.
[26] . ر.ک: الکافی، ج 1، ص 50.
[27] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 6.
[28] . ر.ک: الکافی, ج1, ص158.
[29] . الانتصار فی انفرادات الامامیة (شریف مرتضی), ص254 و 255.
[30] . حیاة ابن أبی عقیل و فقهه, ص225; المسائل الناصرات (شریف مرتضی), ص211, 218, 226 و 229.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی