- 518
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 40 سوره روم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 40 سوره روم"
- سازگاری زندگی توحیدی با فطرت انسان؛
- آگاهی مؤمن از آزمون و آیت بودن قبض و بسط در زندگی؛
- تقسیم ربا به حلال و حرام و توضیح آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (36) أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَیْتُم مِن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40)﴾
سازگاری زندگی توحیدی با فطرت انسان
در این سورهٴ مبارکهٴ «روم» بعد از بیان آیات توحید و وحی و نبوّت و بیان فطرت انسان که خدای سبحان هویّت انسان را مطابق با آنچه حقیقت خارج است ساخت آنگاه دستور داد که از فطرتتان حمایت کنید و هویّتتان را به سمت آفریدگارتان متوجه کنید این دین, تحمیلی بر شما نیست احکام شریعت کلفتی بر شما نیست بلکه شرافت شماست چه اینکه مرحوم ابن طاووس روز تکلیف را روز تشریف دانستند.
تبیین واژه «مَسّ» و دلالت آن بر بیثباتی در زندگی غیر توحیدی
فرمودند آنها که در مسیر فطرت نیستند به اندک چیزی برمیگردند اگر کمترین ضرری به آنها برسد اینها به طرف خدا حرکت میکنند و اگر کمترین راه نشاطی و نجاتی به روی اینها باز بشود اینها به همان شرک قبلی برمیگردند در آیه 33 که فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ﴾ تنها المیزان نیست که مسّ را به برخورد اندک معنا کردند[1] بلکه برخی از مفسّران عرب هم گفتند مسّ به معنای برخورد اندک است چون مسّ گاهی در قبال احاطه است گاهی در قبال غَشیه است که ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ آنجا که فرا میگیرد و فرو میبرد میگویند غشیه و غشوه آنجا که باز فرا میگیرد و فرو میبرد میشود احاطه آنجا که به اندک برخورد است میگویند مسّ, تماس گرفتن همین است منافاتی با آن ندارد اینطور نیست که اگر یک جا احاطه بود یا غشیه بود مسّ نباشد و اما از مس نمیشود عنوان فراگیری و فرو بردن را استفاده کرد; این در قبال همان غَشیه است چه اینکه ذوق که فرمود: ﴿إِذَا أَذَاقَهُم﴾ در قبال اکل و شرب است ما یک چشیدن داریم یک نوشیدن داریم یک خوردن, چشیدن در قبال نوشیدن و خوردن است ذوق همان چشیدن است چشیدن اندک غیر از نوشیدن سیراب شدن یا اکلِ سیر شدن است یعنی این گروه کسانیاند که به اندک حادثهای عوض میشوند ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ اینها به اندک چیزی برمیگردند.
آگاهی مؤمن از آزمون و آیت بودن قبض و بسط در زندگی
بعد فرمود اگر گاهی در اثر سیّئه اینها به اینها فشار وارد میشود یا در اثر سِعه رحمت ما چیزی نصیب اینها میشود هر دو صِبغه آزمون دارد صبغه امتحان دارد یک جا برای صبر است یک جا برای شکر است پاداش و کیفر در آخرت است آنچه در دنیا نصیب انسان میشود از قبض و بسط الهی هر دو صبغه آزمون دارد فرمود کسی که مؤمن باشد میداند این آیات الهی است.
اسناد کلمه «حق» به «ذا القربی» دال بر اهتمام نه اختصاص
بعد رسیدیم به مسئله ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ قبل از اینکه مسکین و ابن سبیل را بفرماید کلمه حق را به ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ اسناد داد فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ این نه برای آن است که فقط ذاالقربی حق دارند, مسکین و ابن سبیل حق ندارند, بلکه از قرینه میتوان استفاده کرد که «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ حقّه وابن السبیل حقّه» منتها ذکر حق بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ برای اهتمام است نه برای اختصاص زیرا این آیه اگر ناظر به مسئله خمس باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ آنجا سخن از مسکین و ابن سبیل است اگر خمس باشد همانطوری که سخن از ذبیالقربی است اگر منظور زکات باشد که در سورهٴ «توبه» است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ در مصارف هشتگانه سخن از مسکین و ابن سبیل هم است پس اینطور نیست که ذیالقربی حق داشته باشند ولی مسکین و ابنالسبیل حق نداشته باشند ذکر ﴿حَقَّهُ﴾ بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ برای اهتمام است و نه برای اختصاص.
تقویت قول به اختصاص نزد محقق طوسی(رحمه الله) و تأیید آن با روایت اهدای فدک
مطلبی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان ذکر فرمود بعد امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان ذکر فرمود[2] طبق روایتی که از وجود مبارک امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) رسیده است وقتی این آیه نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فدک را به صدیقه کبرا(سلام الله علیها) داده است فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که برخیها خواستند بگویند این ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی﴾ مطلق است اعمّ از ذا القربای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران و قول دیگر آن است که مخصوص حضرت است و این قول, مقدم است بر آن قولی که میگوید عام است و این اختصاص, مشهور است و از دو امام(علیهما السلام) هم رسیده است که وقتی ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی﴾ نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فدک را به حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیها) عطا کرده است[3] «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِین حقّه وَابْنَ السَّبِیلِ حقّه» که آن حقّ اول قرینه است برای اینکه اینها هم حقوقی دارند ﴿ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ آن کسی که وجه خدا را قُرب الهی را میطلبد خیر او در این است که حقوق مستحقّان را عطا کند و اینها هستند که به فلاح میرسند و مفلح دنیا و آخرتاند.
پرسش:... پاسخ: ایتای حق, لله که باشد این خیر است برای افراد و باعث فلاح آنهاست.
تقسیم ربا به حلال و حرام و توضیح آن
بعد فرمود: ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ﴾ روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است فرمود ربا دو قسم است یک ربای حلال داریم یک ربای حرام, ربای حلال آن است که کسی حالا از سفر برگشته یا ساختمان ساخته یا عروسی کرده انسان یک چشمروشنی یا هدیهای برایش میفرستد که او هم جبران بکند در سفر بعد یا ساختمان بعد یا نوزاد بعد یک چشمروشنی بیشتری برایش بفرستد این حرام نیست لکن فیض و فوز و ثواب خاص را که باید داشته باشد ندارد اما آن ربای حرام مشخص است که انسان مالی را قرض بدهد و اضافه بگیرد[4] در مسئله قرض, مطلق اضافه میشود ربا, در مسئله بیع در خصوص مَکیل و موزن میشود ربا.
توصیه روایات به قصد تقرّب نمودن در دادن هدایا
این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است خیلی آموزنده است انسان اگر واقعاً دوستش از سفر برگشت یا یکی از ارحامش ازدواجی کرده است یا خدا به او فرزندی داد بهترین راه این است که اگر هدیهای میدهد چشمروشنی میدهد قربة الی الله باشد خب آن شخص مسلمان است از سفر برگشت یا خانهای ساخت انسان قربة الی الله چیزی به او عطا بکند هم افزایش مال را دارد هم سعادت آخرت را دارد هم قرب الی الله را در دنیا تأمین میکند.
تبیین رشدآور نبودن ربا و سودآوری عمل خیر با تشبیه آن به رَبْوه
فرمود: ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ اگر ربای مصطلح باشد معنایش این است که چیزی را که انسان قرض میدهد به عنوان ربا آن گیرنده که مالک نمیشود و شمای ربادهنده هم ثواب نمیبرید شما مال دادید که مال او افزوده بشود او که مالک نمیشود شما هم که گرفتار عذاب خواهید بود رَبْوَه یعنی جای برجسته اگر زمینی مسطّح باشد بخشی از آن برجستگی داشته باشد تپّهای داشته باشد به آن میگویند رَبْوه اگر در این ربوه در این برجستگی, پارکی, باغی باشد این بیش از جای دیگر رشد میکند برای اینکه بیشترین آفتاب برای اوست و بیشترین بارش هم برای اوست اگر باغی در جای برجستهای باشد که خود آن برای دیگران سایه ایجاد میکند ولی زمینی برای او سایه ایجاد نمیکند و هر بارانی که از بالا بیاید اول آن میگیرد و سیراب میشود و اگر اضافه آمد به دامنهاش میریزد این را میگویند خیلی رشد میکند در قرآن کریم از چنین جایی به عنوان رَبْوه یاد کرده است یعنی زمین برجسته که این خوب رشد میکند آیه 265 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً گذشت این بود فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِن أنْفُسِهِم﴾ که انفاق واقعاً موقعیّت خود انسان را ثابت میکند دیگر نمیگذارد انسان در حوادث بلغزد ﴿وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ یک وقت است باغی است در وادی یعنی در درّه خب آفتاب کمتر میگیرد این رشد چندانی ندارد و یک وقت است که نه, در زمین صاف است آن یک رشد متوسط دارد برای اینکه این زمین در دامنه کوه است بخشی از روز آفتاب به آن نمیرسد اما اگر در جایی باشد که ربْوه باشد برجسته باشد صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم که بیاید اول آن میگیرد و اگر اضافه آمد به دامنهاش میریزد لذا فرمود: ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ﴾ که این به ربْوه باشد یعنی در جای برجسته باشد ﴿أَصَابَهَا وَابِلٌ﴾ باران فراوانی هم به آن برسد چنین باغی ﴿فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ﴾ و اگر باران فراوان به نام وابل به آن نرسید لااقل باران اندک به آن میرسد ﴿فَإِن لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ﴾ یعنی باران فراوان رگبار ﴿فَطَلٌّ﴾ یعنی بارانِ کم لااقل به آن میرسد فرمود این خاصیّت چنین عمل خیر است غرض اینکه ربْوه چنین جای برجستهای را میگویند.
فاقد نموّ بودن رباخواری و تشبیه حرکت رباخوار به جنزدگان
ربا در اسلام نه نموّ است و نه چاقی الآن مستحضرید که مسئله ربا به عنوان یک فنّ پیچیده اقتصادی است و این هوش حساب میشود و این خردمندی حساب میشود و بانکهای جهان هم بر اساس این ربا دارد میگردد خب خیلی فرق است بین کسی که این ربا را هوش اقتصادی بداند و قرآن کریم این را جنون بداند اگر ـ خدای ناکرده ـ نظامی بخواهد با ربا پیش برود وقتی قرآن با آن موافق نیست موفقیّتش بسیار بعید است فرمود اینها که ربا میخورند مثل کسی است که مخبّط باشد و قیام و قعودش مخبّطانه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 275 این بود ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ﴾ قیام در قبال قعود نیست; یعنی مقاومت او, ایستادگی او ایستادگی جنونآمیز است در قیامت هم همینطور است وقتی از قبر برمیخیزد همینطور است ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ این مخبّط است دیوانه است جنزده است دیوانه یعنی دیوزده .
تشریح ماهیت وجودی جن و علت تشبیه رباخواران به جنزدگان
جن موجودی است مثل انسان, مسلمان دارند کافر دارند منافق دارند موذی دارند غیر موذی دارند, گاهی ممکن است بعضی از بیماریها را انسان دیوانگی خطاب بکند ولی خب نه, آنها یک وجود واقعی هستند گاهی هم برخورد میکنند.
پرسش: شیعه و سنّی هم دارند؟
پاسخ: سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی از بعضی از بزرگان نقل کردند آنها که با جِنّه نه اجنّه, اجنّه جمع جَنین است نه جمع جِن, ﴿أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ یعنی همه شما جنین بودید جمع جِن, جِنّه است ایشان میفرمودند آنها که با این گروه ارتباط داشتند میگویند اینها میگویند ما اهل سنّت نداریم اینها چون عمر طولانی میکنند میگویند بعضی از ماها کسانی هستند که زمان غدیر را درک کردند چون آن زمان غدیر را درک کردند در ماها کسی سنّی نیست به هر تقدیر اینها این طورند خب یک سلیمان پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) میخواهد تا آنها را استخدام کند به فرمان الهی از آنها کار بگیرد غوص در دریا را به آنها ارجاع بدهد که ﴿یَغُوصُونَ لَهُ﴾ باشد فرمان حضرت را گوش بدهند و مانند آن به هر تقدیر اینها یک موجود خارجی هستند مسلمان دارند کافر دارند منافق دارند گاهی موذیاند, مبادا کسی هر بیماری را خیال جنزدگی بکند آن یک حساب خاصّ خودش را دارد.
ظهور جنون رباخواران در برزخ و قیامت
اگر کسی جنزده باشد کار او عاقلانه نیست رباخوار, رباگیر, بانک ربوی که معاملات ربوی رد و بدل میکنند اگر جنون اینها در دنیا ظاهر نشود عندالقیام مِن القبر در برزخ یا قیامت ظاهر خواهد شد فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ در حالی که ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾.
پایمال شدن دیون ربوی توسط رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آن رباهایی که قبل از اسلام بود اگر اسلام آوردند بر اساس قانون جب که «الاسلام یَجبّ ما قبله»[5] مورد عفو است و اگر بعداً دوباره مبتلا شدند کیفر خواهند دید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تمام قرضهای ربوی اسناد ربوی, املاک ربوی که در جاهلیت بود باطل و مردود هستند, بعد فرمود اول ربایی را که من اسقاط میکنم و طلبها را از بین میبرم ربای عموی من عباس است[6] چون او هم در جاهلیت گرفتار ربا بود فرمود ربا را بالأخره باید به قرضالحسنه تبدیل کرد و این ربا باعث سقوط اقتصاد یک ملت است.
تشبیه چگونگی سقوط اقتصاد جامعه ربوی به هلال ماه و محاق آن
شما این ماه را میبینید اول ماه هلال است و محبوب هم است بعد در وسط ماه بدر است و نورافشانی میکند و درخشندگی دارد و چشمگیر است بعد آخرها به محاق میافتد آخر ماه یک باریکهای از آن هست این تا میرود خودش را نشان بدهد از زیر افق آفتاب در میآید آن محو خواهد شد این را میگویند محاق, میگویند ماه در محاق افتاده فرمود وضع رباخوار و بانکهای ربوی این است اول از ضعف شروع میکنند بعد وضع مالیشان خوب میشود مثل بدر میشود مثل ماه شب چهارده میشود همه به آنها نگاه میکنند بعد آخرهای عمر هم به محاق میافتند ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾, ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾.
تبیین نموّ نبودن فربهی رباخواران با تشبیه آن به ورم کردن اعضا
از نظر اقتصاد, مسئله ربا نه نموّ است نه ثِمن است بلکه وَرم است یک وقت است کسی جوان است ورزشکار است بالنده است این رشد میکند اما اقطار سهگانه بدن او متناسب هم رشد میکنند; یعنی هم قد کشیدنش مناسب است هم عرضش مناسب است هم قطرش مناسب است این اقطار سهگانه مناسب با سنّ او رشد میکند این را میگویند نمو, یک وقت است که انسان در سنّ نمو نیست میانسالگی است از چهل به بالاست ولی در اثر آن چربی زیاد چاق میشوند وزن اضافه پیدا میکند این نموّ و فربهی نیست این ثمن است و چاقی است باید علاج کرد قسم سوم آن است که گاهی زنبور دست کسی را میزند این ورم میکند این آماس نه نمو است نه ثمن مشکل برخی از جاهلها این است که زنبور اینها را زده ورم کردند خیال میکنند نمو کردند این مَثل عرب که «استسمنت ذا ورم»[7] همین است در فارسی ما میگوییم آماس در عربی میگویند ورم این کسی که آماس دارد ورم کرده دستش بالا آمده این مرض است این نه چاقی است و نه فربهی واقع بانکهای ربوی اینطور است واقع کار رباخوارها این است بالأخره اگر کسی به خدا و قیامت معتقد است و به سرنوشت خود معتقد است با هویّت خود بازی نکند فرمود این ربا، کار را به این صورت در میآید ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ حالا او را اگر در زمان حیاتش به محاق نینداخت دودمان او را بالأخره به محاق میاندازد از مردم مال گرفتن, فشار آوردن, در مضیقه اقتصادی قرار دادن خطرش همین است.
نارسایی عقل انسان علت عدم تشخیص زیانآوری ربا
پرسش...
پاسخ: آن خرید و فروش است تجارت است کار در تولید باشد نعمت خوبی است خرید و فروش باشد نعمت خوبی است اما هیچ کاره است پولی را داده اضافه میگیرد نه تولید کرده نه کالا فروخته.
پرسش:... پاسخ: بله, اجتماعی دارد اقتصادی دارد همه جوانب را دارد.
پرسش:... پاسخ: خیلی فرق دارد خیلی از موارد است که قرآن کریم نظیر دختر و پسر و امثال ذلک فرمود این سهامی را که خداوند برای ورثه قرار داد دست به آن نزنید.
﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ فرمود شما که از اسرار عالَم باخبر نیستید عقل ما حداکثر این است که برخی از امور را میبیند نه از آینده خبر دارد نه از گذشته خبر دارد چنین عقلی نمیتواند منبع فقهی باشد درست است که یکی از منابع اجتهاد ما عقل است اما در کنار قرآن و عترت, هیچ فقیهی, هیچ اصولی نمیگوید که حسبنا العقل میگوید عقل هست قرآن هست سنّت هست مخصّص لُبّی داریم مخصّص لفظی داریم خود عقل میفهمد که نمیفهمد مهمترین برهان ضرورت وحی و نبوّت و ولایت را عقل اقامه میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه, آیات الهی ما آیهای نداریم که قابل درک نباشد اما اسرار احکام را که خیلیها نمیدانند همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «إنّ السنّة إذا قِیست مُحِق الدین»[8] عقل میفهمد که نمیفهمد این همه براهین که حکما اقامه کردند برای همین است ما اصلاً نمیدانیم از کجا آمدیم به کجا میرویم اسرار عالَم چیست ما همین مقدار میفهمیم که نمیفهمیم, میفهمیم که محتاج به وحی و نبوّت هستیم این بر اساس تلاش و کوشش حکماست خب مسافری در بین راه هست اصلاً نمیداند از کجا آمده بعد به کجا میرود یا ـ معاذ الله ـ خیال میکند مرگ پوسیدن است و آخر خط است یا اگر احتمال میدهد بعد از مرگ خبری هست سرگردان است اما وقتی ثابت شد که انسان مردنی نیست مبدیی دارد معادی دارد با عالَم ارتباط دارد خیلی از اسرار گذشته را نمیداند آینده را نمیداند باید گوشش به وحی باشد و اگر به زعم خودش بانک ربوی راهاندازی کرد میشود مخبّط پایانش هم مَحق است ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ اما ﴿وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ اگر کسی صدقه بدهد قرضالحسنه بدهد آن را خدا به ربْوه میرساند این قرضالحسنه نه تنها ورم و آماس نیست ثمن و چاقی هم نیست بلکه نمو و فربهی است فرمود خدا این را بالا میآورد ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ این است که عقل میگوید چشم تسلیم معنایش همین است.
بیان تفاوت ربای حلال و حرام
پرسش:...
پاسخ: نه, غرض آن است که این روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است فرمود ما یک ربای حلال داریم یک ربای حرام, ربای حلال این است که انسان چیزی را میدهد هدیهای میدهد تا به بهترش برسد این ثواب ندارد ولی حلال است حرمت ندارد حلال است کسی یک ساختمان درست کرده یا از سفر برگشته کسی چشمروشنی به او بدهد برای اینکه او هم در موقع سفر چیزی بهتر جبران کند.
آنکه فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ فرمود من جبران میکنم فرمود شما مگر به ما نمیدهید ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾.
تبیین چگونگی تقاضای قرضالحسنه از سوی خدا و مضاعف دادن سود آن
مستحضرید که قرضالحسنه مربوط به خصوص امور مالی نیست نماز قرضالحسنه است, روزه قرضالحسنه است همه اینها قرضالحسنه است; یعنی دارید با خدا معامله میکنید فرمود به من قرض بدهید من چند برابر به شما میدهم حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[9] مبادا خیال کنید که اگر خدا فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ﴾ نیازی به شما دارد خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را فرمود این سورهای که در آن قرضالحسنه است ملاحظه کنید آغازش با تسبیح شروع میشود یعنی همه موجودات میگویند خدایا تو منزّه از نقصی بعد در وسطهایش دارد که ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ﴾ سورهای که با این جلال و شکوه شروع میشود یعنی خدا منزّه از حاجت است بعد میفرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ فرمود اول سوره را ببینید بعد این طبق رهنمود بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» خب چنین خدایی است اگر ما باور کردیم با او معامله کردیم میشود ﴿یُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾.
علت از بین رفتن سرمایه در ربا و تضایف آن در قرضالحسنه
در این آیه فرمود در ابتدای سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم این جای برجسته را این تلّ برجسته را فرمود ربوه است آیه پنجاه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این بود ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ﴾ یک جای برجسته و بلندی که بتوانند خوب در آنجا قرار داشته باشند آب فراوان داشته باشد درخت فراوان داشته باشد ﴿إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ﴾ آب جاری که «تراه العیون وتناله الدلاء» آن آبی که چشم آن را میبیند و دلو به آن میرسد یعنی در دسترس است آن را میگویند ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾, ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾ آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء» در این آیه فرمود اگر کسی ربا خواست بگیرد این دیگر ﴿فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾, ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ گیرنده که مالک نمیشود دهنده هم که به مقصد نمیرسد اما ﴿وَما آتَیْتُم مِن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ هم حُسن فعلی هم حسن فاعلی, کار خوب از صاحبکار خوب, صاحبکار باید قصدش قربة الی الله باشد کارش هم عنوان زکات باشد اگر حُسن فعلی با حُسن فاعلی دوتایی کنار هم جمع شد چنین کسانی هستند که مُضعفاند یعنی چند برابر میگیرند مضعف نه یعنی دو برابر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ این یکی شده هفتصدتا برای اینکه یک حبّه وقتی غرس شد هفت خوشه دارد هر خوشهای هم صد دانه دارد یکی شده هفتصدتا بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ یکی شده 1400 بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که دیگر مرز و حدّ خاص ندارد این کار خیر است و آثار خیر و برکات خیر دارد. فرمود اینها مُضعِفاند یعنی افزونی نصیب آنها میشود به افزونی میرسند زمینه ضِعفیابی را از ذات اقدس الهی فراهم میکنند.
طرح مجدد اصل توحید و بیان ناروایی طلب شفاعت از بتها
آنگاه دوباره به اصل توحید برمیگردند میفرمایند: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ الله این است اینها را که شما باور دارید اینها هم معقول است هم مقبول که میشود جدال احسن چرا به غیر خدا مراجعه میکنید شما این بتها را رازق نمیدانید میگویید این بتها مقرِّب ما هستند شفیع ما هستند ما را به خدا نزدیک میکنند که خدا مشکل ما را حل کند خب خدا که به شما از هر موجودی نزدیکتر است از این صنم و وثن که کاری ساخته نیست شفاعت هم که به اذن خدا باید باشد به اینها اذن داده نشده تقریب هم که باید به اذن خدا باشد به اینها اذن داده نشده الله است که خالق شماست رازق شماست ممیت شماست محیی شماست آیا هیچ کدام از شریکهایی که شما برای خدا قرار دادید این کار را میکنند ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از آن است که شریک داشته باشد.
بیان بطلان شرک با تفسیر آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾
در بحثهای قبل هم در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم در سایر موارد مسئله شرک مطرح شد و قرآن کریم ابطال کرد بطلان شرک را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به این صورت فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر بیش از یک خدا باشد که این ﴿إِلَّا﴾ به معنی غیر است مثل «لا إله الاّ الله» این «لا إله الاّ الله» بارها ملاحظه فرمودید دو قضیه نیست یک قضیه موجبه یک قضیه سالبه که ما بگوییم جان ما از سلب و ایجاب بیخبر است خالی است بعد بیاییم بگوییم شرک باطل است توحید حق است به قلبمان توحید را بدهیم از قلبمان شرک را بزداییم یا قلب ما که نسبت به هر دو بیتفاوت است بگوییم ای قلب! شرک را نپذیر توحید را بپذیر معنای «لا اله الاّ الله» این نیست که دو قضیه باشد این «الاّ» به معنی غیر است چون «الاّ» به معنی غیر است وصف خواهد بود چون وصف است مجموع یک قضیه است وقتی مجموع یک قضیه شد معنای «لا اله الاّ الله» این است که یعنی غیر از الله که دلپذیر است و داریم دیگران هیچ! «لا اله» غیر از همین یکی که ما داریم نه اینکه قلب ما نسبت به ایجاب و سلب هر دو تهی باشد و بیخبر باشد ما به قلب برای اوّلین بار بگوییم شرک باطل است قبول نکن, توحید حق است قبول بکن چون «الاّ» وقتی به معنی غیر شد دیگر این «لا اله الاّ الله» دو قضیه نیست یک قضیه است یعنی «لا اله» غیر از همین یکی که ما داریم همین! آن وقت ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی﴾ همینطور است. برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به عنوان توحید اقامه شده میفرماید اگر دو خدا باشد خدا یعنی چه خدا موجودی که حیّ است علیم است قدیر است اگر دو خدا باشد دو ذات باشد چون صفات خدا عین ذات اوست دو علم است دو قدرت است دو اراده, اگر دو نفر بخواهند این عالَم را اداره کنند چون دو ذات است دو علم است دو اراده است دو گونه باید عالم را اداره کنند آن شبههای که قبلاً نقل شد و ابطال شد این بود که برخیها خیال میکنند برهان تمانع به توارد علّتین برمیگردد میگویند چه عیب دارد که دو خدا مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاک, ما هو المصلحه, ما هو فی نفس الأمر» عمل کنند اینها خیال میکنند دو خدا ـ معاذ الله ـ مثل دو پیغمبر هستند که دو پیغمبر برابر با ما هو الواقع و نفسالأمر عمل میکنند اگر ـ معاذ الله ـ دو خدا شد در قبال دو خدا, عدم محض است ما واقعیتی نداریم نفسالأمری نداریم ملاک و مصلحتی نداریم چیزی در خارج باشد به نام مصلحت, ملاک, واقعیت, نفسالأمر که ـ معاذ الله ـ این دو خدا کارهایشان را مطابق با آن واقعیت انجام بدهند.
بررسی تصویر باطل مشرکان به وجود دو خدا در اداره جامعه
فرمود اگر دو خدا باشد ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اینها خیال میکردند که دو خدا چون جهل ندارند غرض ندارند هوس ندارند هر دو مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاک, ما هو المصلحه, ما هو فی نفس الأمر» عمل بکنند خیال میکردند ـ معاذ الله ـ این دو خدا مثل دو پیغمبرند بله, دو پیغمبر بخواهند کشور را اداره کنند هیچ نزاعی ندارند اما دو خدا که شد دو ذات است دو علم است دو علم متباین است دو حقیقت متباین است این علم یک نحو میخواهد آن علم طور دیگر میخواهد لذا فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ قیاس استثنایی یک مقدمهاش را که مقدمه شرطی است در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» فرمود آن مقدمه حملی را که بطلان تالی است در سورهٴ «مُلک» ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ و التالی مستحیل فالمقدم مِثله تالی چرا مستحیل است چون در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» فرمود: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ نگاه کن دو بار, ده بار, صد بار نگاه کن ببین در جهان بینظمی میبینی؟! ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ این بطلان تالی در سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» آمده اصل آن مقدمه شرطی در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده.
جمع نقیضین علت بطلان توارد علتین
اما توارد دو علت مستقل این قبل از اینکه به مقام اثبات برسد مستحیل است کاری به نظام ندارد بیان ذلک این است که اگر الف دو علت تامّه داشته باشد قبل از اینکه به کار برسد چنین چیزی مستحیل است زیرا اگر باء علت تامه و مستقل الف باشد جیم علت تامه و مستقل الف باشد لازمهاش جمع بین نقیضین است زیرا الف به باء محتاج است چون علت تامه الف است از باء بینیاز است به باء احتیاج ندارد چون جیم آن را تأمین میکند الف به جیم محتاج است چون علت تامه الف است به جیم محتاج نیست چون باء نیاز او را تأمین میکند فرض دو علت تامه داشتن نه جزء العلّه, دو علت تامه مستقل داشتن برای معلول واحد در مقام ثبوت مشکل است نه اینکه عالَم به هم میخورد قبل از اینکه کاری انجام بگیرد قبل از اینکه فعلی صادر بشود چنین چیزی محال است لذا برهان توارد علّتین جای دیگر است برهان تمانع علّتین جای دیگر. فرمود خدای سبحان این کار را کرده است و غیر خدا احدی این کار را نکرده شما به دنبال چه چیزی میگردید.
نفی هر گونه تصرف بتها بر مدیریت عالم دال بر بطلان بتپرستی
آن بحثی که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» بود فرمود ما چهار مطلب داریم سه تای آن که مستحیل است یکی از آنها که ممکن است ولی حاصل نشده این بتها و صنمها و وثنها که شما میپرستید نسبت به یک ذرّه از ذرّات عالَم ولو یک ذرّه یا باید مالک بالاستقلال باشند (یک) یا مالک بالشرکه باشند (دو) یا ظَهیر و دستیار و کمککار ذات اقدس الهی باشند (سه) «و التالی بأسره مستحیل» ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ این سه فرض, مستحیل است که غیر خدا ذرّهای را بالاستقلال مالک باشد در ذرّهای شریکالباری باشد در ذرّهای ظهیر و پشتوان و پشتیبان خدا باشد دستیار خدا باشد میماند قسم چهارم که ممکن است و آن شفاعت است آن را در آیه بعد فرمود شفاعت ممکن است ولی باید به اذن خدا باشد خدا که به صنم و وثن اذن شفاعت نداد به انبیا و اولیا اذن داد آنها هم کارشان مشخص است که ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ بنابراین شما به چه مناسبت به دنبال وثن و صنم میگردید شما که قبول دارید از اینها کاری ساخته نیست اگر میگویید اینها مأذوناند خب دلیل بیاورید ما هم به شما گفتیم در بحثهای قبل هم گذشت دلیل یا عقلی است یا نقلی فرمود که دلیل نقلی نفرستادیم در هیچ کتاب آسمانی نیامده برهان عقلی هم ندارید که اینها شفیعاند در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» فرمود یا دلیل عقلی بیاورید ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یا دلیل نقلی بیاورید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ آخر یک حرف بزنید یا بگویید در فلان کتاب آسمانی بوده یا طبق فلان برهان عقلی اینها شفیعاند, اگر دستتان خالی است نه برهان عقلی دارید نه برهان نقلی دارید خب چرا اینها را میپرستید در همین آیه هم بعد از اینکه فرمود شرک, محال است فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ﴾ این تنوینش هم تحقیر است یعنی یک کار هم نکردند یک کار از اینها برنمیآید ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» بود فرمود هرگز از اینها کاری ساخته نیست نه مستقلاند نه شریکالباریاند و نه ظَهیر ذات اقدس الهی هستند هیچ سِمتی نخواهند داشت آیه 22 و 23 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ این قسم اول ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ در یک مثقال ذرّه شریکالباری هم نیستند (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ خدا از اینها به عنوان مُظاهر و ظَهیر و پشتوان و پشتیبان کمک نگرفته آخر اینها چه کارهاند (سه) میماند شفاعت, خب شفاعت حق است ولی شفاعت باید به اذن او باشد ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ خب پس آن سه که مستحیل است این چهارم که ممکن است هم که فقط با انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) است از بتها کاری ساخته نیست لذا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» فرمود که یا برهان عقلی بیاورید یا برهان نقلی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . المیزان, ج16, ص182.
[2] . مجمعالبیان, ج8, ص478.
[3] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص253 و 254.
[4] . الکافی, ج5, ص145 و 146.
[5] . الخلاف (شیخ طوسی), ج5, ص469 و 548 و ج6, ص117.
[6] . الخصال. ج2, ص486 و 487.
[7] . معجمالأدباء (یاقوت حموی), ج5, ص2196.
[8] . الکافی, ج1, ص57.
[9] . نهجالبلاغه, خطبه 183.
- سازگاری زندگی توحیدی با فطرت انسان؛
- آگاهی مؤمن از آزمون و آیت بودن قبض و بسط در زندگی؛
- تقسیم ربا به حلال و حرام و توضیح آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (36) أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَیْتُم مِن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40)﴾
سازگاری زندگی توحیدی با فطرت انسان
در این سورهٴ مبارکهٴ «روم» بعد از بیان آیات توحید و وحی و نبوّت و بیان فطرت انسان که خدای سبحان هویّت انسان را مطابق با آنچه حقیقت خارج است ساخت آنگاه دستور داد که از فطرتتان حمایت کنید و هویّتتان را به سمت آفریدگارتان متوجه کنید این دین, تحمیلی بر شما نیست احکام شریعت کلفتی بر شما نیست بلکه شرافت شماست چه اینکه مرحوم ابن طاووس روز تکلیف را روز تشریف دانستند.
تبیین واژه «مَسّ» و دلالت آن بر بیثباتی در زندگی غیر توحیدی
فرمودند آنها که در مسیر فطرت نیستند به اندک چیزی برمیگردند اگر کمترین ضرری به آنها برسد اینها به طرف خدا حرکت میکنند و اگر کمترین راه نشاطی و نجاتی به روی اینها باز بشود اینها به همان شرک قبلی برمیگردند در آیه 33 که فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ﴾ تنها المیزان نیست که مسّ را به برخورد اندک معنا کردند[1] بلکه برخی از مفسّران عرب هم گفتند مسّ به معنای برخورد اندک است چون مسّ گاهی در قبال احاطه است گاهی در قبال غَشیه است که ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ آنجا که فرا میگیرد و فرو میبرد میگویند غشیه و غشوه آنجا که باز فرا میگیرد و فرو میبرد میشود احاطه آنجا که به اندک برخورد است میگویند مسّ, تماس گرفتن همین است منافاتی با آن ندارد اینطور نیست که اگر یک جا احاطه بود یا غشیه بود مسّ نباشد و اما از مس نمیشود عنوان فراگیری و فرو بردن را استفاده کرد; این در قبال همان غَشیه است چه اینکه ذوق که فرمود: ﴿إِذَا أَذَاقَهُم﴾ در قبال اکل و شرب است ما یک چشیدن داریم یک نوشیدن داریم یک خوردن, چشیدن در قبال نوشیدن و خوردن است ذوق همان چشیدن است چشیدن اندک غیر از نوشیدن سیراب شدن یا اکلِ سیر شدن است یعنی این گروه کسانیاند که به اندک حادثهای عوض میشوند ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ اینها به اندک چیزی برمیگردند.
آگاهی مؤمن از آزمون و آیت بودن قبض و بسط در زندگی
بعد فرمود اگر گاهی در اثر سیّئه اینها به اینها فشار وارد میشود یا در اثر سِعه رحمت ما چیزی نصیب اینها میشود هر دو صِبغه آزمون دارد صبغه امتحان دارد یک جا برای صبر است یک جا برای شکر است پاداش و کیفر در آخرت است آنچه در دنیا نصیب انسان میشود از قبض و بسط الهی هر دو صبغه آزمون دارد فرمود کسی که مؤمن باشد میداند این آیات الهی است.
اسناد کلمه «حق» به «ذا القربی» دال بر اهتمام نه اختصاص
بعد رسیدیم به مسئله ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ قبل از اینکه مسکین و ابن سبیل را بفرماید کلمه حق را به ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ اسناد داد فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ این نه برای آن است که فقط ذاالقربی حق دارند, مسکین و ابن سبیل حق ندارند, بلکه از قرینه میتوان استفاده کرد که «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ حقّه وابن السبیل حقّه» منتها ذکر حق بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ برای اهتمام است نه برای اختصاص زیرا این آیه اگر ناظر به مسئله خمس باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ آنجا سخن از مسکین و ابن سبیل است اگر خمس باشد همانطوری که سخن از ذبیالقربی است اگر منظور زکات باشد که در سورهٴ «توبه» است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ در مصارف هشتگانه سخن از مسکین و ابن سبیل هم است پس اینطور نیست که ذیالقربی حق داشته باشند ولی مسکین و ابنالسبیل حق نداشته باشند ذکر ﴿حَقَّهُ﴾ بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَی﴾ برای اهتمام است و نه برای اختصاص.
تقویت قول به اختصاص نزد محقق طوسی(رحمه الله) و تأیید آن با روایت اهدای فدک
مطلبی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان ذکر فرمود بعد امینالاسلام(رضوان الله علیه) در مجمعالبیان ذکر فرمود[2] طبق روایتی که از وجود مبارک امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) رسیده است وقتی این آیه نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فدک را به صدیقه کبرا(سلام الله علیها) داده است فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که برخیها خواستند بگویند این ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی﴾ مطلق است اعمّ از ذا القربای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران و قول دیگر آن است که مخصوص حضرت است و این قول, مقدم است بر آن قولی که میگوید عام است و این اختصاص, مشهور است و از دو امام(علیهما السلام) هم رسیده است که وقتی ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی﴾ نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فدک را به حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیها) عطا کرده است[3] «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِین حقّه وَابْنَ السَّبِیلِ حقّه» که آن حقّ اول قرینه است برای اینکه اینها هم حقوقی دارند ﴿ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ آن کسی که وجه خدا را قُرب الهی را میطلبد خیر او در این است که حقوق مستحقّان را عطا کند و اینها هستند که به فلاح میرسند و مفلح دنیا و آخرتاند.
پرسش:... پاسخ: ایتای حق, لله که باشد این خیر است برای افراد و باعث فلاح آنهاست.
تقسیم ربا به حلال و حرام و توضیح آن
بعد فرمود: ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ﴾ روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است فرمود ربا دو قسم است یک ربای حلال داریم یک ربای حرام, ربای حلال آن است که کسی حالا از سفر برگشته یا ساختمان ساخته یا عروسی کرده انسان یک چشمروشنی یا هدیهای برایش میفرستد که او هم جبران بکند در سفر بعد یا ساختمان بعد یا نوزاد بعد یک چشمروشنی بیشتری برایش بفرستد این حرام نیست لکن فیض و فوز و ثواب خاص را که باید داشته باشد ندارد اما آن ربای حرام مشخص است که انسان مالی را قرض بدهد و اضافه بگیرد[4] در مسئله قرض, مطلق اضافه میشود ربا, در مسئله بیع در خصوص مَکیل و موزن میشود ربا.
توصیه روایات به قصد تقرّب نمودن در دادن هدایا
این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده است خیلی آموزنده است انسان اگر واقعاً دوستش از سفر برگشت یا یکی از ارحامش ازدواجی کرده است یا خدا به او فرزندی داد بهترین راه این است که اگر هدیهای میدهد چشمروشنی میدهد قربة الی الله باشد خب آن شخص مسلمان است از سفر برگشت یا خانهای ساخت انسان قربة الی الله چیزی به او عطا بکند هم افزایش مال را دارد هم سعادت آخرت را دارد هم قرب الی الله را در دنیا تأمین میکند.
تبیین رشدآور نبودن ربا و سودآوری عمل خیر با تشبیه آن به رَبْوه
فرمود: ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ اگر ربای مصطلح باشد معنایش این است که چیزی را که انسان قرض میدهد به عنوان ربا آن گیرنده که مالک نمیشود و شمای ربادهنده هم ثواب نمیبرید شما مال دادید که مال او افزوده بشود او که مالک نمیشود شما هم که گرفتار عذاب خواهید بود رَبْوَه یعنی جای برجسته اگر زمینی مسطّح باشد بخشی از آن برجستگی داشته باشد تپّهای داشته باشد به آن میگویند رَبْوه اگر در این ربوه در این برجستگی, پارکی, باغی باشد این بیش از جای دیگر رشد میکند برای اینکه بیشترین آفتاب برای اوست و بیشترین بارش هم برای اوست اگر باغی در جای برجستهای باشد که خود آن برای دیگران سایه ایجاد میکند ولی زمینی برای او سایه ایجاد نمیکند و هر بارانی که از بالا بیاید اول آن میگیرد و سیراب میشود و اگر اضافه آمد به دامنهاش میریزد این را میگویند خیلی رشد میکند در قرآن کریم از چنین جایی به عنوان رَبْوه یاد کرده است یعنی زمین برجسته که این خوب رشد میکند آیه 265 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً گذشت این بود فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِن أنْفُسِهِم﴾ که انفاق واقعاً موقعیّت خود انسان را ثابت میکند دیگر نمیگذارد انسان در حوادث بلغزد ﴿وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ یک وقت است باغی است در وادی یعنی در درّه خب آفتاب کمتر میگیرد این رشد چندانی ندارد و یک وقت است که نه, در زمین صاف است آن یک رشد متوسط دارد برای اینکه این زمین در دامنه کوه است بخشی از روز آفتاب به آن نمیرسد اما اگر در جایی باشد که ربْوه باشد برجسته باشد صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم که بیاید اول آن میگیرد و اگر اضافه آمد به دامنهاش میریزد لذا فرمود: ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ﴾ که این به ربْوه باشد یعنی در جای برجسته باشد ﴿أَصَابَهَا وَابِلٌ﴾ باران فراوانی هم به آن برسد چنین باغی ﴿فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ﴾ و اگر باران فراوان به نام وابل به آن نرسید لااقل باران اندک به آن میرسد ﴿فَإِن لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ﴾ یعنی باران فراوان رگبار ﴿فَطَلٌّ﴾ یعنی بارانِ کم لااقل به آن میرسد فرمود این خاصیّت چنین عمل خیر است غرض اینکه ربْوه چنین جای برجستهای را میگویند.
فاقد نموّ بودن رباخواری و تشبیه حرکت رباخوار به جنزدگان
ربا در اسلام نه نموّ است و نه چاقی الآن مستحضرید که مسئله ربا به عنوان یک فنّ پیچیده اقتصادی است و این هوش حساب میشود و این خردمندی حساب میشود و بانکهای جهان هم بر اساس این ربا دارد میگردد خب خیلی فرق است بین کسی که این ربا را هوش اقتصادی بداند و قرآن کریم این را جنون بداند اگر ـ خدای ناکرده ـ نظامی بخواهد با ربا پیش برود وقتی قرآن با آن موافق نیست موفقیّتش بسیار بعید است فرمود اینها که ربا میخورند مثل کسی است که مخبّط باشد و قیام و قعودش مخبّطانه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 275 این بود ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ﴾ قیام در قبال قعود نیست; یعنی مقاومت او, ایستادگی او ایستادگی جنونآمیز است در قیامت هم همینطور است وقتی از قبر برمیخیزد همینطور است ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ این مخبّط است دیوانه است جنزده است دیوانه یعنی دیوزده .
تشریح ماهیت وجودی جن و علت تشبیه رباخواران به جنزدگان
جن موجودی است مثل انسان, مسلمان دارند کافر دارند منافق دارند موذی دارند غیر موذی دارند, گاهی ممکن است بعضی از بیماریها را انسان دیوانگی خطاب بکند ولی خب نه, آنها یک وجود واقعی هستند گاهی هم برخورد میکنند.
پرسش: شیعه و سنّی هم دارند؟
پاسخ: سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی از بعضی از بزرگان نقل کردند آنها که با جِنّه نه اجنّه, اجنّه جمع جَنین است نه جمع جِن, ﴿أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ﴾ یعنی همه شما جنین بودید جمع جِن, جِنّه است ایشان میفرمودند آنها که با این گروه ارتباط داشتند میگویند اینها میگویند ما اهل سنّت نداریم اینها چون عمر طولانی میکنند میگویند بعضی از ماها کسانی هستند که زمان غدیر را درک کردند چون آن زمان غدیر را درک کردند در ماها کسی سنّی نیست به هر تقدیر اینها این طورند خب یک سلیمان پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) میخواهد تا آنها را استخدام کند به فرمان الهی از آنها کار بگیرد غوص در دریا را به آنها ارجاع بدهد که ﴿یَغُوصُونَ لَهُ﴾ باشد فرمان حضرت را گوش بدهند و مانند آن به هر تقدیر اینها یک موجود خارجی هستند مسلمان دارند کافر دارند منافق دارند گاهی موذیاند, مبادا کسی هر بیماری را خیال جنزدگی بکند آن یک حساب خاصّ خودش را دارد.
ظهور جنون رباخواران در برزخ و قیامت
اگر کسی جنزده باشد کار او عاقلانه نیست رباخوار, رباگیر, بانک ربوی که معاملات ربوی رد و بدل میکنند اگر جنون اینها در دنیا ظاهر نشود عندالقیام مِن القبر در برزخ یا قیامت ظاهر خواهد شد فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ در حالی که ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾.
پایمال شدن دیون ربوی توسط رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آن رباهایی که قبل از اسلام بود اگر اسلام آوردند بر اساس قانون جب که «الاسلام یَجبّ ما قبله»[5] مورد عفو است و اگر بعداً دوباره مبتلا شدند کیفر خواهند دید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تمام قرضهای ربوی اسناد ربوی, املاک ربوی که در جاهلیت بود باطل و مردود هستند, بعد فرمود اول ربایی را که من اسقاط میکنم و طلبها را از بین میبرم ربای عموی من عباس است[6] چون او هم در جاهلیت گرفتار ربا بود فرمود ربا را بالأخره باید به قرضالحسنه تبدیل کرد و این ربا باعث سقوط اقتصاد یک ملت است.
تشبیه چگونگی سقوط اقتصاد جامعه ربوی به هلال ماه و محاق آن
شما این ماه را میبینید اول ماه هلال است و محبوب هم است بعد در وسط ماه بدر است و نورافشانی میکند و درخشندگی دارد و چشمگیر است بعد آخرها به محاق میافتد آخر ماه یک باریکهای از آن هست این تا میرود خودش را نشان بدهد از زیر افق آفتاب در میآید آن محو خواهد شد این را میگویند محاق, میگویند ماه در محاق افتاده فرمود وضع رباخوار و بانکهای ربوی این است اول از ضعف شروع میکنند بعد وضع مالیشان خوب میشود مثل بدر میشود مثل ماه شب چهارده میشود همه به آنها نگاه میکنند بعد آخرهای عمر هم به محاق میافتند ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾, ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾.
تبیین نموّ نبودن فربهی رباخواران با تشبیه آن به ورم کردن اعضا
از نظر اقتصاد, مسئله ربا نه نموّ است نه ثِمن است بلکه وَرم است یک وقت است کسی جوان است ورزشکار است بالنده است این رشد میکند اما اقطار سهگانه بدن او متناسب هم رشد میکنند; یعنی هم قد کشیدنش مناسب است هم عرضش مناسب است هم قطرش مناسب است این اقطار سهگانه مناسب با سنّ او رشد میکند این را میگویند نمو, یک وقت است که انسان در سنّ نمو نیست میانسالگی است از چهل به بالاست ولی در اثر آن چربی زیاد چاق میشوند وزن اضافه پیدا میکند این نموّ و فربهی نیست این ثمن است و چاقی است باید علاج کرد قسم سوم آن است که گاهی زنبور دست کسی را میزند این ورم میکند این آماس نه نمو است نه ثمن مشکل برخی از جاهلها این است که زنبور اینها را زده ورم کردند خیال میکنند نمو کردند این مَثل عرب که «استسمنت ذا ورم»[7] همین است در فارسی ما میگوییم آماس در عربی میگویند ورم این کسی که آماس دارد ورم کرده دستش بالا آمده این مرض است این نه چاقی است و نه فربهی واقع بانکهای ربوی اینطور است واقع کار رباخوارها این است بالأخره اگر کسی به خدا و قیامت معتقد است و به سرنوشت خود معتقد است با هویّت خود بازی نکند فرمود این ربا، کار را به این صورت در میآید ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ حالا او را اگر در زمان حیاتش به محاق نینداخت دودمان او را بالأخره به محاق میاندازد از مردم مال گرفتن, فشار آوردن, در مضیقه اقتصادی قرار دادن خطرش همین است.
نارسایی عقل انسان علت عدم تشخیص زیانآوری ربا
پرسش...
پاسخ: آن خرید و فروش است تجارت است کار در تولید باشد نعمت خوبی است خرید و فروش باشد نعمت خوبی است اما هیچ کاره است پولی را داده اضافه میگیرد نه تولید کرده نه کالا فروخته.
پرسش:... پاسخ: بله, اجتماعی دارد اقتصادی دارد همه جوانب را دارد.
پرسش:... پاسخ: خیلی فرق دارد خیلی از موارد است که قرآن کریم نظیر دختر و پسر و امثال ذلک فرمود این سهامی را که خداوند برای ورثه قرار داد دست به آن نزنید.
﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ فرمود شما که از اسرار عالَم باخبر نیستید عقل ما حداکثر این است که برخی از امور را میبیند نه از آینده خبر دارد نه از گذشته خبر دارد چنین عقلی نمیتواند منبع فقهی باشد درست است که یکی از منابع اجتهاد ما عقل است اما در کنار قرآن و عترت, هیچ فقیهی, هیچ اصولی نمیگوید که حسبنا العقل میگوید عقل هست قرآن هست سنّت هست مخصّص لُبّی داریم مخصّص لفظی داریم خود عقل میفهمد که نمیفهمد مهمترین برهان ضرورت وحی و نبوّت و ولایت را عقل اقامه میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه, آیات الهی ما آیهای نداریم که قابل درک نباشد اما اسرار احکام را که خیلیها نمیدانند همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «إنّ السنّة إذا قِیست مُحِق الدین»[8] عقل میفهمد که نمیفهمد این همه براهین که حکما اقامه کردند برای همین است ما اصلاً نمیدانیم از کجا آمدیم به کجا میرویم اسرار عالَم چیست ما همین مقدار میفهمیم که نمیفهمیم, میفهمیم که محتاج به وحی و نبوّت هستیم این بر اساس تلاش و کوشش حکماست خب مسافری در بین راه هست اصلاً نمیداند از کجا آمده بعد به کجا میرود یا ـ معاذ الله ـ خیال میکند مرگ پوسیدن است و آخر خط است یا اگر احتمال میدهد بعد از مرگ خبری هست سرگردان است اما وقتی ثابت شد که انسان مردنی نیست مبدیی دارد معادی دارد با عالَم ارتباط دارد خیلی از اسرار گذشته را نمیداند آینده را نمیداند باید گوشش به وحی باشد و اگر به زعم خودش بانک ربوی راهاندازی کرد میشود مخبّط پایانش هم مَحق است ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ اما ﴿وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ اگر کسی صدقه بدهد قرضالحسنه بدهد آن را خدا به ربْوه میرساند این قرضالحسنه نه تنها ورم و آماس نیست ثمن و چاقی هم نیست بلکه نمو و فربهی است فرمود خدا این را بالا میآورد ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ این است که عقل میگوید چشم تسلیم معنایش همین است.
بیان تفاوت ربای حلال و حرام
پرسش:...
پاسخ: نه, غرض آن است که این روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است فرمود ما یک ربای حلال داریم یک ربای حرام, ربای حلال این است که انسان چیزی را میدهد هدیهای میدهد تا به بهترش برسد این ثواب ندارد ولی حلال است حرمت ندارد حلال است کسی یک ساختمان درست کرده یا از سفر برگشته کسی چشمروشنی به او بدهد برای اینکه او هم در موقع سفر چیزی بهتر جبران کند.
آنکه فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ فرمود من جبران میکنم فرمود شما مگر به ما نمیدهید ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾.
تبیین چگونگی تقاضای قرضالحسنه از سوی خدا و مضاعف دادن سود آن
مستحضرید که قرضالحسنه مربوط به خصوص امور مالی نیست نماز قرضالحسنه است, روزه قرضالحسنه است همه اینها قرضالحسنه است; یعنی دارید با خدا معامله میکنید فرمود به من قرض بدهید من چند برابر به شما میدهم حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[9] مبادا خیال کنید که اگر خدا فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ﴾ نیازی به شما دارد خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را فرمود این سورهای که در آن قرضالحسنه است ملاحظه کنید آغازش با تسبیح شروع میشود یعنی همه موجودات میگویند خدایا تو منزّه از نقصی بعد در وسطهایش دارد که ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ﴾ سورهای که با این جلال و شکوه شروع میشود یعنی خدا منزّه از حاجت است بعد میفرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ فرمود اول سوره را ببینید بعد این طبق رهنمود بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» خب چنین خدایی است اگر ما باور کردیم با او معامله کردیم میشود ﴿یُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾.
علت از بین رفتن سرمایه در ربا و تضایف آن در قرضالحسنه
در این آیه فرمود در ابتدای سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم این جای برجسته را این تلّ برجسته را فرمود ربوه است آیه پنجاه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این بود ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ﴾ یک جای برجسته و بلندی که بتوانند خوب در آنجا قرار داشته باشند آب فراوان داشته باشد درخت فراوان داشته باشد ﴿إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ﴾ آب جاری که «تراه العیون وتناله الدلاء» آن آبی که چشم آن را میبیند و دلو به آن میرسد یعنی در دسترس است آن را میگویند ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾, ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾ آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء» در این آیه فرمود اگر کسی ربا خواست بگیرد این دیگر ﴿فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾, ﴿وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ گیرنده که مالک نمیشود دهنده هم که به مقصد نمیرسد اما ﴿وَما آتَیْتُم مِن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ هم حُسن فعلی هم حسن فاعلی, کار خوب از صاحبکار خوب, صاحبکار باید قصدش قربة الی الله باشد کارش هم عنوان زکات باشد اگر حُسن فعلی با حُسن فاعلی دوتایی کنار هم جمع شد چنین کسانی هستند که مُضعفاند یعنی چند برابر میگیرند مضعف نه یعنی دو برابر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ این یکی شده هفتصدتا برای اینکه یک حبّه وقتی غرس شد هفت خوشه دارد هر خوشهای هم صد دانه دارد یکی شده هفتصدتا بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ یکی شده 1400 بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که دیگر مرز و حدّ خاص ندارد این کار خیر است و آثار خیر و برکات خیر دارد. فرمود اینها مُضعِفاند یعنی افزونی نصیب آنها میشود به افزونی میرسند زمینه ضِعفیابی را از ذات اقدس الهی فراهم میکنند.
طرح مجدد اصل توحید و بیان ناروایی طلب شفاعت از بتها
آنگاه دوباره به اصل توحید برمیگردند میفرمایند: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ الله این است اینها را که شما باور دارید اینها هم معقول است هم مقبول که میشود جدال احسن چرا به غیر خدا مراجعه میکنید شما این بتها را رازق نمیدانید میگویید این بتها مقرِّب ما هستند شفیع ما هستند ما را به خدا نزدیک میکنند که خدا مشکل ما را حل کند خب خدا که به شما از هر موجودی نزدیکتر است از این صنم و وثن که کاری ساخته نیست شفاعت هم که به اذن خدا باید باشد به اینها اذن داده نشده تقریب هم که باید به اذن خدا باشد به اینها اذن داده نشده الله است که خالق شماست رازق شماست ممیت شماست محیی شماست آیا هیچ کدام از شریکهایی که شما برای خدا قرار دادید این کار را میکنند ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از آن است که شریک داشته باشد.
بیان بطلان شرک با تفسیر آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾
در بحثهای قبل هم در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم در سایر موارد مسئله شرک مطرح شد و قرآن کریم ابطال کرد بطلان شرک را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به این صورت فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر بیش از یک خدا باشد که این ﴿إِلَّا﴾ به معنی غیر است مثل «لا إله الاّ الله» این «لا إله الاّ الله» بارها ملاحظه فرمودید دو قضیه نیست یک قضیه موجبه یک قضیه سالبه که ما بگوییم جان ما از سلب و ایجاب بیخبر است خالی است بعد بیاییم بگوییم شرک باطل است توحید حق است به قلبمان توحید را بدهیم از قلبمان شرک را بزداییم یا قلب ما که نسبت به هر دو بیتفاوت است بگوییم ای قلب! شرک را نپذیر توحید را بپذیر معنای «لا اله الاّ الله» این نیست که دو قضیه باشد این «الاّ» به معنی غیر است چون «الاّ» به معنی غیر است وصف خواهد بود چون وصف است مجموع یک قضیه است وقتی مجموع یک قضیه شد معنای «لا اله الاّ الله» این است که یعنی غیر از الله که دلپذیر است و داریم دیگران هیچ! «لا اله» غیر از همین یکی که ما داریم نه اینکه قلب ما نسبت به ایجاب و سلب هر دو تهی باشد و بیخبر باشد ما به قلب برای اوّلین بار بگوییم شرک باطل است قبول نکن, توحید حق است قبول بکن چون «الاّ» وقتی به معنی غیر شد دیگر این «لا اله الاّ الله» دو قضیه نیست یک قضیه است یعنی «لا اله» غیر از همین یکی که ما داریم همین! آن وقت ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی﴾ همینطور است. برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به عنوان توحید اقامه شده میفرماید اگر دو خدا باشد خدا یعنی چه خدا موجودی که حیّ است علیم است قدیر است اگر دو خدا باشد دو ذات باشد چون صفات خدا عین ذات اوست دو علم است دو قدرت است دو اراده, اگر دو نفر بخواهند این عالَم را اداره کنند چون دو ذات است دو علم است دو اراده است دو گونه باید عالم را اداره کنند آن شبههای که قبلاً نقل شد و ابطال شد این بود که برخیها خیال میکنند برهان تمانع به توارد علّتین برمیگردد میگویند چه عیب دارد که دو خدا مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاک, ما هو المصلحه, ما هو فی نفس الأمر» عمل کنند اینها خیال میکنند دو خدا ـ معاذ الله ـ مثل دو پیغمبر هستند که دو پیغمبر برابر با ما هو الواقع و نفسالأمر عمل میکنند اگر ـ معاذ الله ـ دو خدا شد در قبال دو خدا, عدم محض است ما واقعیتی نداریم نفسالأمری نداریم ملاک و مصلحتی نداریم چیزی در خارج باشد به نام مصلحت, ملاک, واقعیت, نفسالأمر که ـ معاذ الله ـ این دو خدا کارهایشان را مطابق با آن واقعیت انجام بدهند.
بررسی تصویر باطل مشرکان به وجود دو خدا در اداره جامعه
فرمود اگر دو خدا باشد ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اینها خیال میکردند که دو خدا چون جهل ندارند غرض ندارند هوس ندارند هر دو مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاک, ما هو المصلحه, ما هو فی نفس الأمر» عمل بکنند خیال میکردند ـ معاذ الله ـ این دو خدا مثل دو پیغمبرند بله, دو پیغمبر بخواهند کشور را اداره کنند هیچ نزاعی ندارند اما دو خدا که شد دو ذات است دو علم است دو علم متباین است دو حقیقت متباین است این علم یک نحو میخواهد آن علم طور دیگر میخواهد لذا فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ قیاس استثنایی یک مقدمهاش را که مقدمه شرطی است در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» فرمود آن مقدمه حملی را که بطلان تالی است در سورهٴ «مُلک» ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ و التالی مستحیل فالمقدم مِثله تالی چرا مستحیل است چون در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» فرمود: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ نگاه کن دو بار, ده بار, صد بار نگاه کن ببین در جهان بینظمی میبینی؟! ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ این بطلان تالی در سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» آمده اصل آن مقدمه شرطی در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده.
جمع نقیضین علت بطلان توارد علتین
اما توارد دو علت مستقل این قبل از اینکه به مقام اثبات برسد مستحیل است کاری به نظام ندارد بیان ذلک این است که اگر الف دو علت تامّه داشته باشد قبل از اینکه به کار برسد چنین چیزی مستحیل است زیرا اگر باء علت تامه و مستقل الف باشد جیم علت تامه و مستقل الف باشد لازمهاش جمع بین نقیضین است زیرا الف به باء محتاج است چون علت تامه الف است از باء بینیاز است به باء احتیاج ندارد چون جیم آن را تأمین میکند الف به جیم محتاج است چون علت تامه الف است به جیم محتاج نیست چون باء نیاز او را تأمین میکند فرض دو علت تامه داشتن نه جزء العلّه, دو علت تامه مستقل داشتن برای معلول واحد در مقام ثبوت مشکل است نه اینکه عالَم به هم میخورد قبل از اینکه کاری انجام بگیرد قبل از اینکه فعلی صادر بشود چنین چیزی محال است لذا برهان توارد علّتین جای دیگر است برهان تمانع علّتین جای دیگر. فرمود خدای سبحان این کار را کرده است و غیر خدا احدی این کار را نکرده شما به دنبال چه چیزی میگردید.
نفی هر گونه تصرف بتها بر مدیریت عالم دال بر بطلان بتپرستی
آن بحثی که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» بود فرمود ما چهار مطلب داریم سه تای آن که مستحیل است یکی از آنها که ممکن است ولی حاصل نشده این بتها و صنمها و وثنها که شما میپرستید نسبت به یک ذرّه از ذرّات عالَم ولو یک ذرّه یا باید مالک بالاستقلال باشند (یک) یا مالک بالشرکه باشند (دو) یا ظَهیر و دستیار و کمککار ذات اقدس الهی باشند (سه) «و التالی بأسره مستحیل» ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ این سه فرض, مستحیل است که غیر خدا ذرّهای را بالاستقلال مالک باشد در ذرّهای شریکالباری باشد در ذرّهای ظهیر و پشتوان و پشتیبان خدا باشد دستیار خدا باشد میماند قسم چهارم که ممکن است و آن شفاعت است آن را در آیه بعد فرمود شفاعت ممکن است ولی باید به اذن خدا باشد خدا که به صنم و وثن اذن شفاعت نداد به انبیا و اولیا اذن داد آنها هم کارشان مشخص است که ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ بنابراین شما به چه مناسبت به دنبال وثن و صنم میگردید شما که قبول دارید از اینها کاری ساخته نیست اگر میگویید اینها مأذوناند خب دلیل بیاورید ما هم به شما گفتیم در بحثهای قبل هم گذشت دلیل یا عقلی است یا نقلی فرمود که دلیل نقلی نفرستادیم در هیچ کتاب آسمانی نیامده برهان عقلی هم ندارید که اینها شفیعاند در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» فرمود یا دلیل عقلی بیاورید ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یا دلیل نقلی بیاورید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ آخر یک حرف بزنید یا بگویید در فلان کتاب آسمانی بوده یا طبق فلان برهان عقلی اینها شفیعاند, اگر دستتان خالی است نه برهان عقلی دارید نه برهان نقلی دارید خب چرا اینها را میپرستید در همین آیه هم بعد از اینکه فرمود شرک, محال است فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ﴾ این تنوینش هم تحقیر است یعنی یک کار هم نکردند یک کار از اینها برنمیآید ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» بود فرمود هرگز از اینها کاری ساخته نیست نه مستقلاند نه شریکالباریاند و نه ظَهیر ذات اقدس الهی هستند هیچ سِمتی نخواهند داشت آیه 22 و 23 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ این قسم اول ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ در یک مثقال ذرّه شریکالباری هم نیستند (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ خدا از اینها به عنوان مُظاهر و ظَهیر و پشتوان و پشتیبان کمک نگرفته آخر اینها چه کارهاند (سه) میماند شفاعت, خب شفاعت حق است ولی شفاعت باید به اذن او باشد ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ خب پس آن سه که مستحیل است این چهارم که ممکن است هم که فقط با انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) است از بتها کاری ساخته نیست لذا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» فرمود که یا برهان عقلی بیاورید یا برهان نقلی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . المیزان, ج16, ص182.
[2] . مجمعالبیان, ج8, ص478.
[3] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص253 و 254.
[4] . الکافی, ج5, ص145 و 146.
[5] . الخلاف (شیخ طوسی), ج5, ص469 و 548 و ج6, ص117.
[6] . الخصال. ج2, ص486 و 487.
[7] . معجمالأدباء (یاقوت حموی), ج5, ص2196.
[8] . الکافی, ج1, ص57.
[9] . نهجالبلاغه, خطبه 183.
تاکنون نظری ثبت نشده است