- 583
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 43 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 43 سوره قصص"
- فرعون بر اساس معرفت حسّی و تجربی راهی برای اثبات واقع غیر از حس و تجربه نداشت؛
- منشأ مشکلات به جهت فراموشی روز حساب؛
- امامت به ظالمین نمیرسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (38) وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لاَ یُنصَرُونَ (41) وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ (42) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولَی بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)﴾
در این بخش از قصه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود فرعون بر اساس آن معرفت حسّی و تجربی که راهی برای اثبات واقع غیر از حس و تجربه نداشت اگر چیزی را نمیدید نمیپذیرفت چه اینکه فکر غالب بر بنیاسرائیل آن عصر هم همین بود آنها که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[1] یا میگفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] تنها معیار معرفتشناسی آنها حس و تجربه بود براهین تجریدی برای آنها مطرح نبود چون اینچنین بود فرعون میگفت مردم مصر غیر از من الهی ندارند اینکه گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ من برای شما غیر از خودم نمیدانم یعنی الهی برای شما غیر از من نیست اگر کسی محیط بود بر شیئی احاطه کامل داشت وقتی او چیزی را نیابد دلیل نبودن است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس»[3] و غیر «یونس»[4] درباره خدای سبحان آمده است که خداوند بعد از بیان شرک مشرکان میفرماید شما که مشرک هستید حرفی میزنید که خدا نمیداند ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ﴾[5] اگر چیزی را خدا نمیداند یعنی نیست عدم وجدانِ خدا یقیناً دلیل عدم وجود است چون خدا محیط مطلق است اگر چیزی را نیافت یعنی نیست. مسئله «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» در حیطه آن شیء محدود است اگر شیئی محاط بود و محدود بود و نیافت دلیل نیست که آن شیئی که یافته نشده وجود ندارد ولی اگر آن نیابنده, محیط مطلق باشد خب عدمِ وجدان او یقیناً دلیل بر عدم وجود است. فرعون ادّعای الوهیّت میکرد در محدوده مصر نه اله عالَم نه اله مشرق و مغرب میگفت اله این مردم منم اینکه گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ شبیه ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ﴾ است که این را زمخشری در کشاف گفته[6] گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نقدی کردند.[7] این میگوید که غیر از من برای شما مردم مصر اله دیگر نیست حالا جهان، الهی دارد یا نه از حیطه بحث من خارج است موسی هم در همین سرزمین رشد کرد او الآن ادّعا میکند که غیر از من الهی دارد من باید اله او را ببینم در مصر که نیست یک برج روشن و شفاف و رفیعی بسازید که صَرْح باشد یعنی منطقه وسیعی را بالصراحه نشان بدهد یک بنای کوچک صرح نیست یک خانه محدود صرح نیست قصری که گرچه بلند باشد ولی اطرافش بسته است صرح نیست آن برجی که هم از نظر رفعت، مانع درونی ندارد هم از لحاظ مجاورها مانع بیرونی ندارد این صرح است یعنی فضا را صریحاً نشان میدهد بعد حرف فرعون این نبود که من بخواهم از راه علم بررسی کنم او میخواهد اطلاع پیدا کند اصلِ اطلاع به معنای معرفت نیست «طَلَع» یعنی «صَعَد» وقتی میگوییم آفتاب طلوع کرد یعنی از این زیر کرانه افق سر بر آورد اینکه گفت: ﴿أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ یعنی برسم به او نه معرفت پیدا کنم از راه رصد «طلع» و «اطّلع» به معنای «صَعد» است نه به معنای «عَلِمَ» و نشان آن هم استعمال کلمه «الی» است بعد از اطلاع, ﴿أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ نه اینکه «عرفته» و «عَلِمته» و امثال ذلک باشد میخواهم به او دسترسی پیدا کنم ببینم هست یا نیست خب این جز بر اساس معرفت حسّی و تجربی هماهنگ در نمیآید و اگر کسی هم در همین حدّ از معرفت حسی و تجربی باشد ولی قیامت را باور کند بالأخره مواظب گفتار و رفتار خودش است برای اینکه در برابر کار خودش احساس مسئولیت میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود منشأ مشکلات اینها این است که ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾[8] اینها چون روز حساب را فراموش کردند خودشان را مسئول نمیدانند اگر کسی خود را مسئول ندانست خب جلوی خودش باز است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» است هم همین است فرمود اینها شهوت عملی دارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[9] اَمام یعنی پیشرو، این میخواهد فجور کند فسق کند جلویش باز باشد کسی که قیامت را باور نکرده است این جلوی بازی میخواهد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ جلویش باز باشد هیچ کسی جلوی او را نگیرد این بر اساس نسیان قیامت است هم ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» نشان میدهد که اینها میخواهند جلویشان باز باشد فرعون هم در اثر اینکه قیامت را باور نداشت دست به این کارها میزد قدرت باشد بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ حسابی هم نباشد همین فساد در میآید. فرمود اینها حرفشان این بود ﴿فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ﴾ یعنی «أصعد» ﴿إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ٭ وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ برای تأکید آمده وگرنه استکبار در برابر ذات اقدس الهی که نمیشود دو قسم باشد یکی بالحق باشد یکی بغیر الحق تا ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ بشود برای احتراز.
﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ همه اینها را ریختیم دریا. این همه اینها را ریختیم دریا برای آن است که نشان بدهد اینها مقدور الهیاند نظیر آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» که دارد ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ زمین و کوه این پَستی و بلندیها همه را یکجا گرفت و کوبید و نَرم کرد وقتی که سؤال کردند این جبال چطور میشود ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾[10] اینها را پودر میکند این درّهها را پر میکند زمین میشود مسطّح ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ آنگاه طرزی تسطیح میکند که ﴿لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾[11] عِوَج, کجی, اَمْت, پستی و بلندی و انحراف در سطح زمین دیگر نیست همه یکدست میشود این جبال، کوبیده میشود درّهها پر میشوند آنگاه هیچ کسی در صحنه قیامت نمیتواند خودش را مخفی کند الآن شرمنده ممکن است پشت دیوار و پشت کوه و درخت خودش را پنهان کند ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ حالا از فرعون و امثال فرعون به عنوان رهبران کفر یاد میکند میفرماید اینها اول گرفتار مکروهات بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره و مانند آن شدند بعد خدای سبحان اینها را مؤاخذه کرده کیفر اینها را که اضلال کیفری است و نه اضلال ابتدایی فرمود ما اینها را رهبران کفر قرار دادیم که این اضلال کیفری است که خدا اگر بخواهد کسی را بگیرد این است که نه تنها او را گمراه میکند بلکه او را رهبر کفار و منافقین قرار میدهد. بیان ذلک این است که خدای سبحان چراغی در درون, چراغی در بیرون به انسان داد که انسان با داشتن این چراغ راه را پیدا کند و به مقصد برسد هم عقل و فطرت را در درون, هم وحی و نبوّت و امامت را از بیرون که اینها دو کار میکنند هم راهنمایی میکنند چراغ دستشان است میگویند «إنّ الحسین مصباح الهدیٰ»,[12] «کلّ امامٍ مصباح الهدیٰ», «کلّ معصومٍ مصباح الهدیٰ» این هست از طرف دیگر هم این فتیله درون اینها را بالا میکشند فطرت اینها را عقل اینها را بالا میکشند میشود «یثیروا لهم دفائن العقول»[13] هم چراغ دستشان است هم چراغ درون را افروخته نگه میدارند حالا اگر کسی با داشتن همه این راههای هدایت بیراهه رفت خدای سبحان چندین بار مهلت میدهد راه توبه را باز میکند راه برگشت را باز میکند اگر او عمداً درهای رحمت را به روی خود بست به جایی رسید که دیگر قابل هدایت نیست از آن به بعد ذات اقدس الهی اینها را میگیرد این یک مطلب. میگیرد یعنی چه؟ ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾[14] که منحصراً اضلال خدا برای فاسقین است اضلال میکند یعنی چه؟ یعنی ـ معاذ الله ـ اینها را گمراه میکند چنین چیزی که نیست, عقل را از اینها میگیرد که نیست, انبیا, اولیا, علما تا آخرین نفس اینها را هدایت میکنند اضلال ابتدایی که محال بود اضلال کیفری هم امر وجودی نیست که خدا کسی را گمراه بکند بلکه آن توفیق و هدایت و رحمت ویژهای که تا حالا داشت آن را سلب میکند او را به حال خودش رها میکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» بود که ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[15] کار خدا یا فتح است یا اِمساک یا میدهد یا نمیدهد چیزی به نام اضلال کیفری، یک امر وجودی باشد مثلاً ظلمتی, گناهی چیزی به کسی بدهد نیست آن لطف الهی را که تا حالا میداد حالا نمیدهد همین! نه اینکه ـ معاذ الله ـ چیزی به کفار بدهد به نام امامت کفار ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً﴾ یعنی اینها را به حال خودشان رها کردیم اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکرد: «اللهمّ و لا تَکِلْنی إلی نفسی طَرفةَ عَین أبدا»[16] همین است یک لحظه انسان را به حال خودش رها بکنند انسان پایگاهی ندارد این نه تنها بیراهه میرود خیلیها را هم به طرف بیراهه میکشاند این میشود امامت باطل کافرانهٴ کافر این جعل, جعل ابتدایی نیست جعل کیفری است (اولاً) و جعل امامت هم امر وجودی نیست امر عدمی است (ثانیاً) عدمی بودن این است که اینها را به حال خودشان رها میکنیم (ثالثاً) خب اگر انسان به حال خود رها شد آن نفس امّاره آن شهوت و غضب در بخش عمل, آن وهم و خیال در بخش اندیشه، آخر چه چیزی برای انسان میماند؟! میشود همین ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ وگرنه امامت حق, عهد الهی است این عهد الهی آن قدر با جلال و شکوه و جبروت است که هرگز کسی که اهل ستم باشد ولو در دوران گذشته امامت حق آنجا پرواز نمیکند ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ وقتی وجود مبارک ابراهیم عرض کرد ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِی﴾, ﴿قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾[17] انسان میتواند درس بخواند بشود مرجع, حکیم, فقیه, فیلسوف و مانند آن اما امامت, درسخواندنی نیست امامت دستیافتنی نیست امامت یک مرغ ملکوتی است که باید پرواز بکند و امامت است که باید بنشیند نفرمود کسی به امامت نمیرسد مگر به اذن من, فرمود امامتِ من باید برسد امامت من به همه نمیرسد این فاعل ﴿یَنَالُ﴾, ﴿عَهْدِی﴾ است این ﴿عَهْدِی﴾ مرفوع است تا فاعل ﴿یَنَالُ﴾ باشد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ امامت باید برسد نه مردم دسترسی پیدا کنند درس بخوانند امام بشوند هیچ ممکن نیست کسی با ریاضت با درس با بحث بشود پیغمبر, بشود امام, این طور نیست امامت باید برسد امامت به همه نمیرسد شما دیدید آن بلبلهای خوشطبع همه جا نمیخوانند اگر باغی کثیف باشد نمیخوانند امامت باید برسد این به همه نمیرسد نفرمود «لا ینال عهدی الظالمون» ظالمون به عهد من نمیرسند عالمون هم نمیرسند, عادلون هم نمیرسند هیچ کس به امامت نمیرسد امامت باید برسد لذا فرمود امامت به ظالمین نمیرسد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ که این ﴿عَهْدِی﴾ فاعل است ﴿الظَّالِمِینَ﴾ اگر امامت یک مرغ ملکوتی است هر جا پرواز نمیکند امامت یقیناً درباره فرعون از این قبیل نیست, فتحصّل که امامت آنها نسبت به کفار و منافقین از سنخ عدمی است نه وجودی و بازگشتش هم به امساک فیض است خدا چیزی به نام امامتِ باطل به کسی نمیدهد چیزی به نام ضلالت و کفر و نفاق به کسی نمیدهد همین که فیض را برداشت او میافتد اگر مادر دست از پذیرایی و پرستاری این کودک بردارد این کودک را رها کند میافتد.
اگر موجودی فقیر محض بود قیام نداشت کسی که تا حال او را سرپرستی میکرد فیضش را بردارد خب میافتد اینچنین نیست که امری باشد به نام ظلمت و ظلمانی را ما به آنها بدهیم نه خیر, وقتی که چراغ را خودش خاموش کرده ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[18] و چیزی برای او نمانده مگر وهم و خیال در بخش فکر و اندیشه و شهوت و غضب در بخش انگیزه, چیزی دیگر برایش نمیماند لذا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ این ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ خب خیلیها این طور معنا کردند و به حسب ظاهر هم همین است که ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار»[19] این معنایی است که غالباً میکنند, درست هم است اما قرآن درجاتی دارد قرآن حبل متین است طناب آویخته است نه انداخته و معنای انزال قرآن کریم هم این است که این حبل متین را خدا آویخت طبق آن حدیث معروف ثقلین که «طرفه بید الله»[20] است پس این حبل متین را ذات اقدس الهی آویخت به طوری که یک طرف این طناب به دست اوست یک طرفش به دست مردم است این را نینداخت به زمین, طنابِ انداخته به زمین مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه کسی با اعتصام به آن نجات پیدا کند طنابی اعتصام به او نافع است که به جای بلند بسته باشد این «اقرأ و ارقَ»[21] هم همین است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[22] یعنی قرآن یک طرفش عربی مبین است که شما در خدمت آن هستید یک طرفش علیّ حکیم است آنکه علیّ حکیم است بالای قرآن است لدی الله است اینکه عربی مبین است پایین قرآن است و لدی الناس است شما میتوانید از عربی مبین به علیّ حکیم حرکت کنید و هجرت کنید «اقرأ و ارق» لذا ظاهر, باطنی دارد باطن, باطنی دارد و هر کدام از اینها زمینه صعود به مرحله بالاتر است شما وقتی ظاهر این را میگیرید و این معنایی که غالب مفسّرین کردند این درست است ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار» قدری که جلوتر همین طبقه ظالمین در جهنم گُر میگیرند که هیزم جهنم خود ظالم است. خود ظالم وقتی بخواهد گُر بگیرد آتشش از کجاست؟ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾[23] آتشش از درون در میآید کلّ این شخص را میسوزاند و گر میگیرد الآن ما اگر بخواهیم کورهای درست کنیم چیزی را آب کنیم چه کار میکنیم یک موادّ اولیه فراهم میکنیم حالا یا هیزم است یا زغالسنگ است یا گازوئیل است یا نفت است یا بنزین است چیزی است که مواد اولیه سوخت و سوز است بعد یک مادّه انفجاری هم به آن میزنیم آن گر میگیرد بعد آن مواد را هم در آن میریزیم میجوشانیم قرآن میفرماید ما هر سه این را در جهنم داریم اما هر سه خود انسان است آن موادّ اولیه سوخت و سوز که هیزم است که خود ظالمین است قاسِط از قَسط است قَسط یعنی جور و ظلم قِسط یعنی عدل اما قَسط یعنی جور ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اینها هیزماند این هیزمها را در جهنم ریختیم اینها موادّ اولیه سوخت و سوز است آن مادّه انفجاری که اینها را گُر میدهد چیست آن رهبران کفرند که از آنها به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میکند وقود, ما توقد به النار است فرمود آلفرعون این طور است در بخشهای دیگر فرمود: ﴿فأتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ پس آن مادّه انفجاری آنکه دیگر اشیا را گُر میدهد آن رهبران کفر است آنها را که انداختند این گُر میگیرد وقتی گر گرفت افرادی را که باید بسوزانند ﴿فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾[24] این سه طایفه آیات مشخص میکند که مواد اوّلیه سوخت و سوز، ظالمیناند آن مادّه انفجاری که دیگران را در دنیا میسوزاند مشتعل میکرد در آخرت هم مشتعل میکند سران کفرند وقتی جهنم افروخته شد افرادی را که باید عذاب بکنند میبرند داخل آن, اگر این دید را آیات دیگر برای ما تشریح میکند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ درست است دیگر مضافی در تقدیر نیست «الی المعاصی التی یوجب ارتکابها دخول النار» نه خیر نار است دیگر در قصّه وجود مبارک حضرت امیر در جریان ذیل قصّه عقیل که فرمود مگر رشوه را یک آدم عاقل میخورد برای اینکه این قیکرده افعی است[25] یعنی این واقعاً سم است تشبیه نیست حضرت ـ معاذ الله ـ نخواست که اغراق و مبالغه و اینها بکند فرمود این سم است یک وقت که اشیا باطنشان معلوم میشود آن وقت معلوم میشود رشوه واقعاً ظاهرش رشوه است و باطنش سم است بر اساس این تحلیل که آیات دیگر تأیید میکند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ ظاهرش محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: در دنیا وجود ندارد جهنم در جای خودش وجود دارد الآن موجود است الآن جهنم و بهشت و اینها همه موجودند وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم خلق نشده[26] الآن جهنم موجود است الآن بهشت موجود است و عدّهای هم میبینند غرض این است که اگر بر اساس آن آیات باشد این دیگر احتیاجی به حذف مضاف و امثال ذلک نیست.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[3] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[6] . الکشاف, ج3, ص413.
[7] . المیزان, ج16, ص38.
[8] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[9] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 5.
[10] . سورهٴ طه, آیهٴ 105.
[11] . سورهٴ طه, آیهٴ 107.
[12] . مدینة المعاجز, ج4, ص52.
[13] . نهجالبلاغه, خطبه 1.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 26.
[15] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[16] . تفسیر القمی, ج2, ص75.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 124.
[18] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[19] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص155; ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص398; ر.ک: التفسیر الکبیر, ج24, ص601.
[20] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[21] . الکافی, ج2, ص606.
[22] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[23] . سورهٴ همزه, آیات 6 و 7.
[24] . سورهٴ غافر, آیهٴ 72.
[25] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبه 224; «... کَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِها».
[26] . عیون اخبار الرضا, ج1, ص116.
- فرعون بر اساس معرفت حسّی و تجربی راهی برای اثبات واقع غیر از حس و تجربه نداشت؛
- منشأ مشکلات به جهت فراموشی روز حساب؛
- امامت به ظالمین نمیرسد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (38) وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لاَ یُنصَرُونَ (41) وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ (42) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولَی بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)﴾
در این بخش از قصه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود فرعون بر اساس آن معرفت حسّی و تجربی که راهی برای اثبات واقع غیر از حس و تجربه نداشت اگر چیزی را نمیدید نمیپذیرفت چه اینکه فکر غالب بر بنیاسرائیل آن عصر هم همین بود آنها که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[1] یا میگفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] تنها معیار معرفتشناسی آنها حس و تجربه بود براهین تجریدی برای آنها مطرح نبود چون اینچنین بود فرعون میگفت مردم مصر غیر از من الهی ندارند اینکه گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ من برای شما غیر از خودم نمیدانم یعنی الهی برای شما غیر از من نیست اگر کسی محیط بود بر شیئی احاطه کامل داشت وقتی او چیزی را نیابد دلیل نبودن است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس»[3] و غیر «یونس»[4] درباره خدای سبحان آمده است که خداوند بعد از بیان شرک مشرکان میفرماید شما که مشرک هستید حرفی میزنید که خدا نمیداند ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ﴾[5] اگر چیزی را خدا نمیداند یعنی نیست عدم وجدانِ خدا یقیناً دلیل عدم وجود است چون خدا محیط مطلق است اگر چیزی را نیافت یعنی نیست. مسئله «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» در حیطه آن شیء محدود است اگر شیئی محاط بود و محدود بود و نیافت دلیل نیست که آن شیئی که یافته نشده وجود ندارد ولی اگر آن نیابنده, محیط مطلق باشد خب عدمِ وجدان او یقیناً دلیل بر عدم وجود است. فرعون ادّعای الوهیّت میکرد در محدوده مصر نه اله عالَم نه اله مشرق و مغرب میگفت اله این مردم منم اینکه گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ شبیه ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ﴾ است که این را زمخشری در کشاف گفته[6] گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نقدی کردند.[7] این میگوید که غیر از من برای شما مردم مصر اله دیگر نیست حالا جهان، الهی دارد یا نه از حیطه بحث من خارج است موسی هم در همین سرزمین رشد کرد او الآن ادّعا میکند که غیر از من الهی دارد من باید اله او را ببینم در مصر که نیست یک برج روشن و شفاف و رفیعی بسازید که صَرْح باشد یعنی منطقه وسیعی را بالصراحه نشان بدهد یک بنای کوچک صرح نیست یک خانه محدود صرح نیست قصری که گرچه بلند باشد ولی اطرافش بسته است صرح نیست آن برجی که هم از نظر رفعت، مانع درونی ندارد هم از لحاظ مجاورها مانع بیرونی ندارد این صرح است یعنی فضا را صریحاً نشان میدهد بعد حرف فرعون این نبود که من بخواهم از راه علم بررسی کنم او میخواهد اطلاع پیدا کند اصلِ اطلاع به معنای معرفت نیست «طَلَع» یعنی «صَعَد» وقتی میگوییم آفتاب طلوع کرد یعنی از این زیر کرانه افق سر بر آورد اینکه گفت: ﴿أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ یعنی برسم به او نه معرفت پیدا کنم از راه رصد «طلع» و «اطّلع» به معنای «صَعد» است نه به معنای «عَلِمَ» و نشان آن هم استعمال کلمه «الی» است بعد از اطلاع, ﴿أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ نه اینکه «عرفته» و «عَلِمته» و امثال ذلک باشد میخواهم به او دسترسی پیدا کنم ببینم هست یا نیست خب این جز بر اساس معرفت حسّی و تجربی هماهنگ در نمیآید و اگر کسی هم در همین حدّ از معرفت حسی و تجربی باشد ولی قیامت را باور کند بالأخره مواظب گفتار و رفتار خودش است برای اینکه در برابر کار خودش احساس مسئولیت میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود منشأ مشکلات اینها این است که ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾[8] اینها چون روز حساب را فراموش کردند خودشان را مسئول نمیدانند اگر کسی خود را مسئول ندانست خب جلوی خودش باز است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» است هم همین است فرمود اینها شهوت عملی دارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[9] اَمام یعنی پیشرو، این میخواهد فجور کند فسق کند جلویش باز باشد کسی که قیامت را باور نکرده است این جلوی بازی میخواهد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ جلویش باز باشد هیچ کسی جلوی او را نگیرد این بر اساس نسیان قیامت است هم ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» نشان میدهد که اینها میخواهند جلویشان باز باشد فرعون هم در اثر اینکه قیامت را باور نداشت دست به این کارها میزد قدرت باشد بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ حسابی هم نباشد همین فساد در میآید. فرمود اینها حرفشان این بود ﴿فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ﴾ یعنی «أصعد» ﴿إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ٭ وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ برای تأکید آمده وگرنه استکبار در برابر ذات اقدس الهی که نمیشود دو قسم باشد یکی بالحق باشد یکی بغیر الحق تا ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ بشود برای احتراز.
﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ همه اینها را ریختیم دریا. این همه اینها را ریختیم دریا برای آن است که نشان بدهد اینها مقدور الهیاند نظیر آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» که دارد ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ زمین و کوه این پَستی و بلندیها همه را یکجا گرفت و کوبید و نَرم کرد وقتی که سؤال کردند این جبال چطور میشود ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾[10] اینها را پودر میکند این درّهها را پر میکند زمین میشود مسطّح ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ آنگاه طرزی تسطیح میکند که ﴿لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾[11] عِوَج, کجی, اَمْت, پستی و بلندی و انحراف در سطح زمین دیگر نیست همه یکدست میشود این جبال، کوبیده میشود درّهها پر میشوند آنگاه هیچ کسی در صحنه قیامت نمیتواند خودش را مخفی کند الآن شرمنده ممکن است پشت دیوار و پشت کوه و درخت خودش را پنهان کند ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ حالا از فرعون و امثال فرعون به عنوان رهبران کفر یاد میکند میفرماید اینها اول گرفتار مکروهات بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره و مانند آن شدند بعد خدای سبحان اینها را مؤاخذه کرده کیفر اینها را که اضلال کیفری است و نه اضلال ابتدایی فرمود ما اینها را رهبران کفر قرار دادیم که این اضلال کیفری است که خدا اگر بخواهد کسی را بگیرد این است که نه تنها او را گمراه میکند بلکه او را رهبر کفار و منافقین قرار میدهد. بیان ذلک این است که خدای سبحان چراغی در درون, چراغی در بیرون به انسان داد که انسان با داشتن این چراغ راه را پیدا کند و به مقصد برسد هم عقل و فطرت را در درون, هم وحی و نبوّت و امامت را از بیرون که اینها دو کار میکنند هم راهنمایی میکنند چراغ دستشان است میگویند «إنّ الحسین مصباح الهدیٰ»,[12] «کلّ امامٍ مصباح الهدیٰ», «کلّ معصومٍ مصباح الهدیٰ» این هست از طرف دیگر هم این فتیله درون اینها را بالا میکشند فطرت اینها را عقل اینها را بالا میکشند میشود «یثیروا لهم دفائن العقول»[13] هم چراغ دستشان است هم چراغ درون را افروخته نگه میدارند حالا اگر کسی با داشتن همه این راههای هدایت بیراهه رفت خدای سبحان چندین بار مهلت میدهد راه توبه را باز میکند راه برگشت را باز میکند اگر او عمداً درهای رحمت را به روی خود بست به جایی رسید که دیگر قابل هدایت نیست از آن به بعد ذات اقدس الهی اینها را میگیرد این یک مطلب. میگیرد یعنی چه؟ ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾[14] که منحصراً اضلال خدا برای فاسقین است اضلال میکند یعنی چه؟ یعنی ـ معاذ الله ـ اینها را گمراه میکند چنین چیزی که نیست, عقل را از اینها میگیرد که نیست, انبیا, اولیا, علما تا آخرین نفس اینها را هدایت میکنند اضلال ابتدایی که محال بود اضلال کیفری هم امر وجودی نیست که خدا کسی را گمراه بکند بلکه آن توفیق و هدایت و رحمت ویژهای که تا حالا داشت آن را سلب میکند او را به حال خودش رها میکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» بود که ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[15] کار خدا یا فتح است یا اِمساک یا میدهد یا نمیدهد چیزی به نام اضلال کیفری، یک امر وجودی باشد مثلاً ظلمتی, گناهی چیزی به کسی بدهد نیست آن لطف الهی را که تا حالا میداد حالا نمیدهد همین! نه اینکه ـ معاذ الله ـ چیزی به کفار بدهد به نام امامت کفار ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً﴾ یعنی اینها را به حال خودشان رها کردیم اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکرد: «اللهمّ و لا تَکِلْنی إلی نفسی طَرفةَ عَین أبدا»[16] همین است یک لحظه انسان را به حال خودش رها بکنند انسان پایگاهی ندارد این نه تنها بیراهه میرود خیلیها را هم به طرف بیراهه میکشاند این میشود امامت باطل کافرانهٴ کافر این جعل, جعل ابتدایی نیست جعل کیفری است (اولاً) و جعل امامت هم امر وجودی نیست امر عدمی است (ثانیاً) عدمی بودن این است که اینها را به حال خودشان رها میکنیم (ثالثاً) خب اگر انسان به حال خود رها شد آن نفس امّاره آن شهوت و غضب در بخش عمل, آن وهم و خیال در بخش اندیشه، آخر چه چیزی برای انسان میماند؟! میشود همین ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ وگرنه امامت حق, عهد الهی است این عهد الهی آن قدر با جلال و شکوه و جبروت است که هرگز کسی که اهل ستم باشد ولو در دوران گذشته امامت حق آنجا پرواز نمیکند ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ وقتی وجود مبارک ابراهیم عرض کرد ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِی﴾, ﴿قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾[17] انسان میتواند درس بخواند بشود مرجع, حکیم, فقیه, فیلسوف و مانند آن اما امامت, درسخواندنی نیست امامت دستیافتنی نیست امامت یک مرغ ملکوتی است که باید پرواز بکند و امامت است که باید بنشیند نفرمود کسی به امامت نمیرسد مگر به اذن من, فرمود امامتِ من باید برسد امامت من به همه نمیرسد این فاعل ﴿یَنَالُ﴾, ﴿عَهْدِی﴾ است این ﴿عَهْدِی﴾ مرفوع است تا فاعل ﴿یَنَالُ﴾ باشد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ امامت باید برسد نه مردم دسترسی پیدا کنند درس بخوانند امام بشوند هیچ ممکن نیست کسی با ریاضت با درس با بحث بشود پیغمبر, بشود امام, این طور نیست امامت باید برسد امامت به همه نمیرسد شما دیدید آن بلبلهای خوشطبع همه جا نمیخوانند اگر باغی کثیف باشد نمیخوانند امامت باید برسد این به همه نمیرسد نفرمود «لا ینال عهدی الظالمون» ظالمون به عهد من نمیرسند عالمون هم نمیرسند, عادلون هم نمیرسند هیچ کس به امامت نمیرسد امامت باید برسد لذا فرمود امامت به ظالمین نمیرسد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ که این ﴿عَهْدِی﴾ فاعل است ﴿الظَّالِمِینَ﴾ اگر امامت یک مرغ ملکوتی است هر جا پرواز نمیکند امامت یقیناً درباره فرعون از این قبیل نیست, فتحصّل که امامت آنها نسبت به کفار و منافقین از سنخ عدمی است نه وجودی و بازگشتش هم به امساک فیض است خدا چیزی به نام امامتِ باطل به کسی نمیدهد چیزی به نام ضلالت و کفر و نفاق به کسی نمیدهد همین که فیض را برداشت او میافتد اگر مادر دست از پذیرایی و پرستاری این کودک بردارد این کودک را رها کند میافتد.
اگر موجودی فقیر محض بود قیام نداشت کسی که تا حال او را سرپرستی میکرد فیضش را بردارد خب میافتد اینچنین نیست که امری باشد به نام ظلمت و ظلمانی را ما به آنها بدهیم نه خیر, وقتی که چراغ را خودش خاموش کرده ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[18] و چیزی برای او نمانده مگر وهم و خیال در بخش فکر و اندیشه و شهوت و غضب در بخش انگیزه, چیزی دیگر برایش نمیماند لذا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ این ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ خب خیلیها این طور معنا کردند و به حسب ظاهر هم همین است که ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار»[19] این معنایی است که غالباً میکنند, درست هم است اما قرآن درجاتی دارد قرآن حبل متین است طناب آویخته است نه انداخته و معنای انزال قرآن کریم هم این است که این حبل متین را خدا آویخت طبق آن حدیث معروف ثقلین که «طرفه بید الله»[20] است پس این حبل متین را ذات اقدس الهی آویخت به طوری که یک طرف این طناب به دست اوست یک طرفش به دست مردم است این را نینداخت به زمین, طنابِ انداخته به زمین مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه کسی با اعتصام به آن نجات پیدا کند طنابی اعتصام به او نافع است که به جای بلند بسته باشد این «اقرأ و ارقَ»[21] هم همین است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[22] یعنی قرآن یک طرفش عربی مبین است که شما در خدمت آن هستید یک طرفش علیّ حکیم است آنکه علیّ حکیم است بالای قرآن است لدی الله است اینکه عربی مبین است پایین قرآن است و لدی الناس است شما میتوانید از عربی مبین به علیّ حکیم حرکت کنید و هجرت کنید «اقرأ و ارق» لذا ظاهر, باطنی دارد باطن, باطنی دارد و هر کدام از اینها زمینه صعود به مرحله بالاتر است شما وقتی ظاهر این را میگیرید و این معنایی که غالب مفسّرین کردند این درست است ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی الّتی یوجب ارتکابها دخول النار» قدری که جلوتر همین طبقه ظالمین در جهنم گُر میگیرند که هیزم جهنم خود ظالم است. خود ظالم وقتی بخواهد گُر بگیرد آتشش از کجاست؟ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾[23] آتشش از درون در میآید کلّ این شخص را میسوزاند و گر میگیرد الآن ما اگر بخواهیم کورهای درست کنیم چیزی را آب کنیم چه کار میکنیم یک موادّ اولیه فراهم میکنیم حالا یا هیزم است یا زغالسنگ است یا گازوئیل است یا نفت است یا بنزین است چیزی است که مواد اولیه سوخت و سوز است بعد یک مادّه انفجاری هم به آن میزنیم آن گر میگیرد بعد آن مواد را هم در آن میریزیم میجوشانیم قرآن میفرماید ما هر سه این را در جهنم داریم اما هر سه خود انسان است آن موادّ اولیه سوخت و سوز که هیزم است که خود ظالمین است قاسِط از قَسط است قَسط یعنی جور و ظلم قِسط یعنی عدل اما قَسط یعنی جور ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اینها هیزماند این هیزمها را در جهنم ریختیم اینها موادّ اولیه سوخت و سوز است آن مادّه انفجاری که اینها را گُر میدهد چیست آن رهبران کفرند که از آنها به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میکند وقود, ما توقد به النار است فرمود آلفرعون این طور است در بخشهای دیگر فرمود: ﴿فأتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ پس آن مادّه انفجاری آنکه دیگر اشیا را گُر میدهد آن رهبران کفر است آنها را که انداختند این گُر میگیرد وقتی گر گرفت افرادی را که باید بسوزانند ﴿فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾[24] این سه طایفه آیات مشخص میکند که مواد اوّلیه سوخت و سوز، ظالمیناند آن مادّه انفجاری که دیگران را در دنیا میسوزاند مشتعل میکرد در آخرت هم مشتعل میکند سران کفرند وقتی جهنم افروخته شد افرادی را که باید عذاب بکنند میبرند داخل آن, اگر این دید را آیات دیگر برای ما تشریح میکند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ درست است دیگر مضافی در تقدیر نیست «الی المعاصی التی یوجب ارتکابها دخول النار» نه خیر نار است دیگر در قصّه وجود مبارک حضرت امیر در جریان ذیل قصّه عقیل که فرمود مگر رشوه را یک آدم عاقل میخورد برای اینکه این قیکرده افعی است[25] یعنی این واقعاً سم است تشبیه نیست حضرت ـ معاذ الله ـ نخواست که اغراق و مبالغه و اینها بکند فرمود این سم است یک وقت که اشیا باطنشان معلوم میشود آن وقت معلوم میشود رشوه واقعاً ظاهرش رشوه است و باطنش سم است بر اساس این تحلیل که آیات دیگر تأیید میکند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ ظاهرش محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: در دنیا وجود ندارد جهنم در جای خودش وجود دارد الآن موجود است الآن جهنم و بهشت و اینها همه موجودند وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم خلق نشده[26] الآن جهنم موجود است الآن بهشت موجود است و عدّهای هم میبینند غرض این است که اگر بر اساس آن آیات باشد این دیگر احتیاجی به حذف مضاف و امثال ذلک نیست.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[3] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[6] . الکشاف, ج3, ص413.
[7] . المیزان, ج16, ص38.
[8] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[9] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 5.
[10] . سورهٴ طه, آیهٴ 105.
[11] . سورهٴ طه, آیهٴ 107.
[12] . مدینة المعاجز, ج4, ص52.
[13] . نهجالبلاغه, خطبه 1.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 26.
[15] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[16] . تفسیر القمی, ج2, ص75.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 124.
[18] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[19] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص155; ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص398; ر.ک: التفسیر الکبیر, ج24, ص601.
[20] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[21] . الکافی, ج2, ص606.
[22] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[23] . سورهٴ همزه, آیات 6 و 7.
[24] . سورهٴ غافر, آیهٴ 72.
[25] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبه 224; «... کَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِها».
[26] . عیون اخبار الرضا, ج1, ص116.
تاکنون نظری ثبت نشده است