display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 31 سوره فرقان

تفسیر آیات 23 تا 31 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 90 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 31 سوره فرقان"
- نابودی اعمال کفار در قیامت؛
- کافران در رفاه نسبی هستند اما مومنان در آخرت در رفاه مطلقند؛
- مهجور بودن قرآن یعنی تمسخر آن؛

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً (23) أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً (24) وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلاَئِکَةُ تَنزِیلاً (25) الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَکَانَ یَوْماً عَلَی الْکَافِرِینَ عَسِیراً (26) وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً (27) یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً (29) وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً (31)﴾

چون عمل کافر چه بخش اعتقادی که عمل جانحهٴ اوست چه بخش اخلاقی که عمل نفسانی اوست و چه اعمال ظاهری او که کردار بدنی اوست همه اینها باطل است فرمود ما این را هباء منثور قرار می‌دهیم یعنی این هباء منثور را برای اینها مکشوف می‌کنیم نمونه‌هایی از این را قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بیان فرمود آیه هجده سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این بود که ﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّریحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ﴾[1] اگر یک مقدار خاکستر روی یک سنگ بزرگ املسی باشد و باد تندی بوزد چیزی از این ذرّات نمی‌ماند در قیامت این حقیقت برای آنها روشن می‌شود. در قبال کافران, مؤمنانی هستند که اصحاب جنّت‌اند اصحاب جنّت در آن روز هم از استقرار خوبی برخوردارند هم از آسایشگاهی, این مَقیلْ اگر زمان قیلوله باشد با مستقر که اسم مکان است تفاوت پیدا می‌کند و اگر مَقیل به معنای مکان قیلوله باشد تفاوتش با مستقر این است که جایی که جای آسایش آنهاست و جایی که جای زندگی آنهاست هم جای آسایش آنها خیر است و حَسن هم جای زندگی آنها خیر است و حَسن بالأخره بین مقیل و مستقر فرقی باید باشد لکن مقیل به معنای زمان قیلوله یا مکان قیلوله نیست به معنی خوابِ وسط روز زیرا این در بهشت کبراست در برزخ ممکن است که این مسائل نظیر خواب و شبیه خواب مطرح باشد ولی در بهشت عدن, جنّت کبرا جا برای قیلوله و خواب و امثال ذلک نیست و اگر گفته شد مقیل این ناظر به آسایش و استراحت و امثال ذلک است وگرنه آنجا ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ اگر ماه نیست و اگر آفتاب نیست دیگر شب و روزی نیست تا نیم‌روز مطرح بشود و آسایش یا خواب نیم‌روز مطرح بشود.
در بخشهایی از قرآن فرمود: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ «انسان» این است ﴿مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ برای اینکه ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[2] شد, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[3] شد و شمس و قمر بساطشان برچیده شد در بهشت جا برای آفتاب و ماه و امثال ذلک نیست قهراً جا برای شب و روز نیست زمان مطرح است اما شب و روز مطرح نیست شب و روز به این است که بالأخره کُره‌ای باشد و دور خود بگردد شب و روز تولید بشود.
پرسش: خداوند متعال مگر دست از خلقت برمی‌دارد؟
پاسخ: خلقت الهی دائمی است منتها این مخلوق تبدیل می‌شود به مخلوق دیگر.
پرسش:
پاسخ: نه خب, آنجا شمس و قمرش نور و ایمان خود افراد است هر کس شمس و قمر را باید به همراه خودش ببرد, نشد در تاریکی است همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دارد که ﴿ضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾[4] همین است دیگر; آنجا نور هست ولی نور را هر کسی به همراه خودش می‌برد اگر یک بیابان تاریکی باشد و کسی چراغ به همراه نبرد خب در تاریکی است دیگر آنجا نور را فقط خود مؤمن به همراه دارد که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾.[5] بالأخره در قیامت وقتی بساط این دنیا برچیده شد و قیامت به ‌پا شد آنجا شمس و قمری نیست هر کسی نور را از اینجا به همراه برد ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾ است نشد در تاریکی است.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» آیه سیزده فرمود: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ اگر شمس و قمر نیست پس لیل و نهار هم نیست اگر لیل و نهار نبود دیگر مقیل به این معنا نخواهد بود اگر جنّت, جنّت برزخی باشد که تمثّل لیل و نهار در آنجا راه دارد آن را ممکن است بفرماید ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ در بعضی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» گذشت که اینها رزقشان را در بامداد و شامگاه می‌یابند ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً ٭ لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ لکن این آیات یعنی آیات 61 و 62 سورهٴ «مریم» هم به مناسبت اینکه فرمود: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ آن هم جنّت عدن است نه جنّت برزخی آنجا هم لیل و نهاری نیست ولی مع‌ذلک تعبیر به بُکره و عشیّ یعنی بامداد و شامگاه شده صبح را می‌گویند بُکره و غروب را می‌گویند عشیّ, این کنایه از دوام و استمرار است نه واقعاً آنجا صبحی هست و عصری هست و ظهری هست برای اینکه بالأخره اگر شب و روز نیست و اگر کُره‌ای به دور خودش نمی‌گردد لیل و نهاری پدید نمی‌آید, کنایه از دوام خواهد بود.
مطلب دیگر اینکه, اینکه فرمود: ﴿خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در اینجا فرمودند مَقیل به معنای نوم و امثال ذلک نیست و اینجا را به معنای جنّت برزخی معنا نکردند[6] ولی در بحث روایی روایتی را مرحوم کلینی با دو سند نقل کرده که آنجا از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که به مؤمن در قبر می‌گویند: «نَم قَرین العین» یعنی با چشمِ روشن بخواب بعد, بعد از چند جمله حضرت این جمله را قرائت فرمود که ﴿خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾[7] در ذیل آن روایت چون وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) صدرش دارد که وقتی وارد قبر شد به او می‌گویند «نَم قَرین العین» و در ذیلْ این آیه را فرمود, سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود این اشاره است که این آیه راجع به جنّت برزخی است. [8]
پس اینجا چند مطلب است یکی اینکه ایشان در بحث تفسیری, آیه را به برزخ معنا نکردند دوم اینکه در بحث روایی روایت را معنا کردند که روایت صدرش مربوط به قبر است و قبر همان برزخ است آن وقت برخی از متأخّران گفتند که مرحوم علامه در المیزان این آیه را به برزخ تطبیق کرده است به استناد دو روایت که هر دو ضعیف است در حالی که این‌چنین نیست ایشان در تفسیر این آیه, آیه را به برزخ معنا نکردند در تفسیر روایی روایت خب روایت را معنا کردند روایت روشنِ در باب برزخ است دیگر, حالا سند روایت ضعیف است مطلب دیگر است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ اگر این نسبت به دنیا و آخرت باشد یعنی کفار در دنیا در یک رفاه نسبی‌اند ولی مؤمنین در بهشت در رفاه مطلق‌اند اگر کسی خواست بین رفاه کفار در دنیا و راه مؤمنان در بهشت بسنجد آن وقت این ﴿خَیْرٌ﴾ معنای افعل تفضیلی می‌تواند داشته باشد آن ﴿أَحْسَنُ﴾ هم معنای افعل تفضیلی می‌تواند داشته باشد اما وقتی فضا, فضای قیامت شد یک طرفش جهنم است یک طرف بهشت آن ﴿خَیْرٌ﴾ و این ﴿أَحْسَنُ﴾ هیچ کدام معنای افعل تفضیلی را ندارند هر دو معنای تعیینی را دارند.
غرض این است که در جهنم سخن از خیر نیست تا ما بگوییم بهشت بهتر از جهنم است در قیامت اگر تعبیر به خیر شده است که بهشت بهتر از جهنم است این خیر, خیر تفضیلی نیست تعیینی است (این یک) یا به عنوان تهکّم و استهزاست (این دو). در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آنجا هم شبیه اینها گذشت که فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً ٭ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾[9] نسبت به دنیا آنها می‌گویند که ما بهتریم یا شما اینجا جا برای خیر هست ولو به زعم آنها ولی در جریان قیامت که حالا روشن شد یکی بیّن‌الغی درآمد یکی بیّن‌الرشد آنجا دیگر خیر حتماً افعل تعیینی است و نه تفضیلی.
بعد فرمود: ﴿وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلاَئِکَةُ تَنزِیلاً﴾ فرشته‌ها نازل می‌شوند برای اجرای مأموریتهایی که مربوط به حال انتقال است و اینجا که وصف را ذکر کرد تعلیق حکم بر وصف هم مُشعر به علیّت است در این آیه 27 فرمود: ﴿وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ و در آیه 55 همین سور‌ه دارد که ﴿وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَی رَبِّهِ ظَهِیراً﴾ ممکن است بعضی از مصادیق ظالم در اینجا و کافر در آنجا در روایات آمده باشد اما اینها تطبیق است و نه تفسیر مفهومی و سند ﴿یَعَضُّ﴾ هم ظلم است و سند ظهیر بودن هم کفر است آنجا کفر معیار است اینجا ظلم معیار است ﴿وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ﴾ آن‌گاه ﴿یَقُولُ﴾ می‌گوید ای کاش ما در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودیم راهی به آن حضرت داشتیم که او ما را به قرآن هدایت می‌کرد البته چون حقیقت رسالت و حقیقت قرآن یک چیز است اگر سخن از نبوّت است قرآن مطرح است, اگر سخن از قرآن است نبوّت مطرح است لکن بالأخره قرآن را رسول و اهل بیت باید به جامعه معرّفی بکنند لذا این شخص می‌گوید ای کاش من در صحابت پیامبر بودم که او مرا به قرآن هدایت می‌کرد ولی این رفیق ظالم و منحرف مرا از قرآن جدا کرد این رسول خب معلوم است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن ذکر ظاهرش همان قرآن کریم است برای اینکه فرمود بعد از ﴿إِذْ جَاءَنِی﴾ معمولاً دربارهٴ قرآن تعبیر به ﴿جَاءَکُم﴾ یا ﴿جَاءَنِی﴾ آمده که می‌گوید ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾[10] دربارهٴ پیامبر خیلی کم اطلاق شده که «جاءکم الرسول» اگر مَجیء به پیامبر اسناد داده شد آن با «باء» استعمال شده یعنی «جاءکم الرسول بالقرآن بالکتاب بالذکر بالوحی» پس اگر گفته شد «جاءنی الذکر» یعنی «جاءنی القرآن» چون در آیات دیگر آمده ﴿جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ دربارهٴ رسول سخن از ارسال است دربارهٴ رسول اگر مَجیء به کار رفت گفته می‌شود که «جاءکم الرسول بالقرآن» که آنجا «جاء» چون با «باء» استعمال شد به معنای ایتاء است یعنی آوردن نه اتیٰ یعنی آمدن. خب پیامبر قرآن را برای ما آورد کم استعمال شده باشد که مثلاً بگویند «جاءکم الرسول» مگر اینکه با «باء» آمده باشد به معنی «جاءکم الرسول بالوحی» اینجا چون دارد ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی﴾ ظاهرش همان ذکر است یعنی قرآن ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً﴾ شیطان چه جنّی باشد چه انسی باشد مخالف عزّت انسان است و می‌خواهد انسان را فرومایه کند, رسوا کند و خاکسارش کند حالا شیطان چه شیطان انس باشد چه شیطان جن باشد ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[11] مشمول این هستند آن ابلیس اصلی هم که دست‌بردار نیست ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً﴾.
آن‌گاه فرمود: ﴿وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی دید که این نور الهی در جامعه اثر نکرد بلکه آنها عکس‌العمل سوء انجام دادند به ذات اقدس الهی پناهنده شد با او مناجات کرد مناجات انبیا دو قسم است یک وقت است که شکوه است و درخواست عذاب نظیر آنچه وجود مبارک نوح داشت یک وقت درخواست تکلیف است نه درخواست عذاب آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آمده این است که اینها دیگر ﴿وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آیه پنج به بعد این است که وجود مبارک نوح عرض کرد که ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً ٭ فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَاراً ٭ وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَاراً ٭ ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً ٭ ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً﴾ تا به اینجا می‌رسد که خدایا اینها دیگر ایمان نمی‌آورند و عذاب الهی را بر اینها نازل بکن و مانند آن ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾.[12]
بعد از عرض حال, درخواست نزول عذاب کرد اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اینجا درخواست عذاب نکرد بلکه اصل جریان را به ذات اقدس الهی گزارش داد عرض کرد ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ در بحثهای قبل نظیر سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که اگر با «حاء» باشد که همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾[13] آن یعنی «مَنعاً» که این حَجْر به معنای منع, [موضوع] کتابی از کتابهای فقه ماست که کتاب حَجر داریم چه کسی محجور است سفیه محجور است مفلّس محجور است صبیّ محجور است و امثال ذلک آن محجور یعنی ممنوع آن با «حاء» است اما اگر با «هاء» باشد این یا به معنی ترک است مثل هجرت و امثال ذلک یا به معنی هذیان و مسخره و امثال ذلک است اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ نه یعنی متروکا برای اینکه این سور‌ه و این بخش از آیات در مکه نازل شد در مکه آنها که مسلمان بودند اسلام آوردند که قرآن را حفظ می‌کردند و قرائت می‌کردند و احترام می‌کردند آنها که قوم حضرت بودند یعنی قریش و ایمان نیاورده بودند قرآن را ـ معاذ الله ـ سِحر و شعبده و جادو و امثال ذلک می‌دانستند مهجور به معنی متروک نبود مهجور از هجر به معنی هذیان بود همان تعبیر ناروایی که در هنگام رحلت حضرت گفته شده بود که ـ معاذ الله ـ «إنّ الرجل لیهجر»[14] از همان قبیل است و خود سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همین معنا را در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که قبلاً گذشت آنجا قبول فرمودند[15] یعنی آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آنجا کاملاً شفاف و روشن است که هَجر به معنای هذیان است اما اینجا می‌فرمایند بعضیها این هجر را به معنی هذیان گرفتند و این ضعیف است.[16] در آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾ شما مستکبرانه با وحی برخورد کردید اهل شب‌نشینی هستید «سَمیر» عضو شب‌نشین را می‌گویند منادمه ندیم بودن مسامره سمیر بودن [اشاره است به] اینها که دور هم می‌نشینند و گعده‌ای دارند این مفرد و جمع مشمول این سامِر است اینها در کنار کعبه یا غیر کعبه شبها می‌نشستند مسامره می‌کردند شب‌نشینی داشتند و قرآن را ـ معاذ الله ـ هذیان, سِحر, شعبده, جادو, شعر و اینها می‌دانستند برای اینکه اگر کسی بخواهد ﴿تَهْجُرُونَ﴾ را به معنی «تترکون» معنا کند که دیگر مربوط به شب‌نشینی نیست در شب‌نشینی جا برای اهانت کردن به قرآن است آنجا قبول فرمودند که هجر در آن آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به معنای هذیان است ﴿مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾ اما اینجا متأسفانه می‌فرماید برخیها گفتند که این هجر به معنای هذیان است و این ضعیف است. خب بنابراین اینکه فرمود: ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ به قرینه اینکه در مکه نازل شد و در مکه آنها که ایمان آوردند که قرآن را با جان می‌پذیرفتند آنها که ایمان نیاوردند مسئله هجر و هذیان و سِحر و شعبده گفتند این مهجور به همان معنا خواهد بود نه مهجور به معنی متروک.
پرسش: آیا این آیه سخن حضرت در قیامت نیست؟
پاسخ: نه, حضرت در دنیا این فرمایش را فرمود دیگر, بعد خدای سبحان هم تسلیت می‌دهد که شما باید صابر باشید برای اینکه انبیای دیگر دشمن داشتند بنای نظام عالم بر این است که انبیا دشمن داشته باشند تا آزموده بشوند دیگر, ما هر اندازه که عمر داریم به اندازه عمرمان در کلاس امتحانیم آن که ما را آفرید و نظام را آفرید قسم یاد کرد که این انسان در فشار است این لام, لام قسم است دیگر ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[17] سوگند یاد کرد فرمود ما انسان را در فشار آفریدیم بعضی شصت سال, بعضی هشتاد سال, بعضی نود سال, بعضی کمتر بعضی بیشتر باید امتحان بدهند اینجا جای آسایش نیست جای آسایش جای دیگر است که ﴿خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ اینجا جای آزمون است هر مقامی که به ما دادند یا از ما گرفتند, هر حالی که پیش آمده قبض و بسط ما, غم و نشاط ما, سرور و اندوه ما همه و همه آزمون است ما مبتلا به سلامتیم و آن که در بیمارستان است مبتلا به مرض مبتلا یعنی ممتحن.
خب اینجا خدای سبحان فرمود تنها تو نیستی ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً﴾ خب شما البته باید بسازید صابر باشید. عدّه‌ای «کدود کدود القزّ ینسجُ دائماً»[18] بعضیها کدودند; کدّ و تلاش و کوشش دارند مثل کرم ابریشم در همان مجموعه‌ای که خودش جمع کرده همان‌جا دفن می‌شود و می‌میرد «کدود کدود القزّ ینسج دائماً» بعضی این طورند بعضیها هم با فقر و اینها آزموده می‌شوند به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ این معلوم می‌شود که صحنه, صحنه دنیاست خب در دنیا پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذات اقدس الهی ارائه کرده که من وحی و نبوّت شما را به اینها رساندم اینها در قبال گفتند این سِحر است و شعبده است و جادو هست و مسخره کردند چه کنم؟ فرمود باید صابر و بردبار باشی تا اینکه مسئله حل بشود.
مطلب دیگر این است که نظام هستی بدون علت و معلول نخواهد بود چه قبل از دنیا چه در دنیا چه بعد از دنیا بالأخره اشیاء به ذات اقدس الهی وابسته‌اند تصادف و شانس و گُتره و گزاف در هیچ گوشه عالَم نیست چه قبل از دنیا چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت هر چیزی سببی دارد از آن راه باید انجام بشود منتها اسباب فرق می‌کند آنچه را که ما در دنیا سبب می‌دانستیم این مقطعی سبب است ولی آنجا این سببیّت را از دست می‌دهد مثلاً ما خیال می‌کنیم که آب آن است که خنک باشد یا آب مثلاً یک حدّ متوسّطی از برودت را دارد می‌گوییم «باردٌ» خب اگر ما در منطقه سردسیر زندگی بکنیم بله آب سرد است در منطقه گرمسیر زندگی بکنیم آب گرم است این طور نیست که حرارت و برودت, ذاتی آب باشد که تا هوا چطور باشد. ما خیال می‌کنیم که انسانْ وزین است و وزنی دارد و سنگین است قبل از اینکه مسئله جاذبه و خروج از مدار جاذبه و رفتن به فضای بی‌وزنی و اینها کشف بشود بشر خیال می‌کرد که وزن داشتن و سنگین بودن ذاتی یک جسم است بعد معلوم ‌شد که در اثر فشار جوانب است که انسان احساس ثِقل می‌کند وقتی از مدار جاذبه رفت بالا در جای دیگر رفت وزنی ندارد پس این‌چنین نیست که وزن داشتن و سنگین بودن ذاتی جسم باشد اگر در این فضا زندگی کردیم آثارش این است شرایطش این است در جای دیگر زندگی کردیم شرایط دیگر است اما نظام عالَم نظام علّت و معلول است در بهشت علّت و معلولهایش فرق می‌کند در جهنم علّت و معلولهایش فرق می‌کند ولی این‌چنین نیست که اگر کسی را بخواهند بسوزانند با هر چیزی بسوزانند, نه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[19] لازم است یا اگر کسی را بخواهند بنوازند با هر چیزی می‌شود نواخت, نه خیر, ﴿خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ خواهد بود.
فتحصّل که نظام هستی بدون علت و معلول نیست گُتره و گزاف نیست منتها در هر زمان و زمینی علّتها فرق می‌کند ما مادامی که در زیر فشار جاذبه هستیم حتماً از جسم, سنگینی تراوش می‌کند لازمهٴ او همین است از اینجا که بیرون رفتیم می‌بینیم نه وزنی نداریم ما مادامی که در دنیا هستیم می‌شود کسی مالک باشد دیگری مملوک باشد از دیگری غصب بکند بر دیگری حمل بکند و مانند آن, وقتی وارد صحنه قیامت شدیم می‌بینیم نه آنجا جز حق چیز دیگری حاکم نیست ﴿الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ این از آن غرر آیات است سخن از آسمان و زمین نیست سخن از حق بودن مِلک است در دنیا این طور نیست غصب هم راه دارد سرقت هم راه دارد.
این از غرر بیانات وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است شما این حرف را حتماً در نهج‌البلاغه نگاه کنید چرا مال حرام بی‌برکت است؟ برای اینکه مال دیگری است مال آدم که نیست, حضرت فرمود بعضی از علمها هم علم بی‌برکتی است فرمود ما درِ خانهٴ علمیم خب حالا اگر کسی بخواهد وارد بیت‌العلم بشود باید از بابش وارد بشود دیگر فرمود ما اهل بیت درِ علمیم از این در باید وارد شد خدا هم فرمود: ﴿وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن أَبْوَابِهِا﴾[20] اگر کسی وارد خانه علم شد ولی از درِ اهل بیت وارد نشد «سُمّی سارقاً»[21] این درس خوانده است ولی دزد است این چه حرفی می‌خواهد بگوید؟! منهای اهل بیت کسی وارد حرم علمِ پیغمبر بشود علم قرآن بشود بله ممکن است که درس هم بخواند و تفسیر هم بنویسد اما «سُمّی سارقاً» علمِ سرقتی خب معلوم می‌شود اثر ندارد دیگر این خیلی پیام دارد ما خیال می‌کنیم که همه‌اش فرش و در و دیوار غصب می‌شود نه خیر, علم هم علمِ غصبی است مثلاً کسی سی چهل سال زحمت کشیده تلاش و کوشش می‌کند تا کیفیت سرقت و اختلاس را یاد بگیرد بعد هم مال را به اختلاس می‌برد این هم محصول کار اوست اما مال, مال مسروقه است این مال مسروق بی‌برکت است درسها هم همین طور است علمها هم همین طور است این را حتماً مراجعه کنید به نهج‌البلاغه.
پرسش: کسی تلاش کند با تلاش عقلی خودش به مطالب عرفانی و دینی می‌رسد.
پاسخ: بالأخره با راهنمایی قرآ‌ن و عترت است دیگر, اگر ـ معاذ الله ـ بگوید «حسبنا کتاب الله»[22] این هم «سُمّی سارقاً» اگر ـ معاذ الله ـ این عقیده را نداشته باشد که «إنّی تارک فیکم الثقلین»,[23] «سُمّی سارقاً» این خیلی حرف بلندی است که فرمود خدا در قرآن فرمود: ﴿وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن أَبْوَابِهِا﴾ ما درِ این علمیم اگر کسی از راه ما چیزی را یاد نگیرد «سُمّی سارقاً» خب این سرقت در معاد راه ندارد.
پرسش:
پاسخ: علمِ حق دیگر; علمی که انبیا آوردند اما سِحر و شعبده و اینها دیگر علم نافع نیست اینکه ما در نمازها در تعقیبات هم علم نافع را از خدا می‌خواهیم هم به خدا از علمِ غیر نافع پناه می‌بریم «أعوذ بک مِن علمٍ لا یَنفع»[24] همین است دیگر, یک وقت است علم در جوهره خود, نافع نیست مثل سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک که اصلاً این علم, علم نافعی نیست یک وقت است علم در جوهره خود نافع است فقه است فلسفه است تفسیر است کلام است اینها علمی است که فی‌نفسه نافع است ولی به حال این عالِم نافع نیست برای اینکه سرقتی است خب حالا چرا مال مردم را آدم بگیرد بی‌برکت است چون مال او نیست از در وارد نشده از دیوار وارد شده گرفته خب مالِ سرقتی است «سُمّی سارقاً» ؛ «أعوذ بک مِن علمٍ لا یَنفع» شامل این گونه از مصادیق هم می‌شود ولی در قیامت خبری از این علمها و اعمال و اینها نیست ﴿الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ آنجا مگر جای سرقت است آنجا مگر جای خلاف است آنجا مگر جای تعدّی است؟! اصلاً در آنجا گناه ممکن نیست در آنجا تعدّی ممکن نیست ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾[25] این ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ نفی جنس است دیگر آنجا تعدّی اصلاً راه ندارد پس هر مِلک و مُلکی در قیامت هست حق است گاهی این ﴿الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ وارد شده گاهی هم نه, دارد ﴿الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ آنجا هم ﴿الْمُلْکُ﴾ که الف و لامش می‌تواند الف و لام عهد باشد ناظر به مُلک حق است آنجا هیچ راه برای تعدّی و بطلان ندارد مُلک, مُلک حق است (یک) و مالک و مَلکش الله است (دو) این از غرر آیات است که فرمود: ﴿الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ﴾ در بعضی از آیات البته سخن از حق نیست اما خب آن الف و لامش می‌تواند عهد باشد آیه شانزده سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است که ﴿یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لاَ یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾, ﴿الْمُلْکُ﴾ برای چه کسی است امروز؟ ﴿لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾. الْمُلک الحق منحصراً از آنِ خداست اما مُلکهایی که در اختیار دیگران است ممزوج از حق و باطل است. در قیامت ﴿لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً﴾[26] هیچ کسی مالک چیزی نیست هم آنجا از نظر مِلک و مُلک منحصر در حق است هم از نظر مالک و مَلک منحصر در خداست که او ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[27] است, «مَلک یوم الدین» است پس در آنجا مِلک و مُلک غیر حق یافت نمی‌شود مالک و مَلکی هم غیر از خدا یافت نمی‌شود.
فتحصّل چه قبل از دنیا چه در دنیا چه بعد از دنیا, نظام, نظام علّت و معلول است گُتره و گزاف نیست منتها علل فرق می‌کند اسباب فرق می‌کند شرایط فرق می‌کند بعضی از جاهاست که اثر دارد چون محدوده خاص است اما ذاتیِ به این معنا که این شیء فی أیّ زمانٍ و زَمَنٍ این اثر را دارد این کار آسانی نیست که ما بگوییم ذاتی جسم این است که سنگین باشد نه خیر این ضرورت بشرط المحمول است نه ضرورت ذاتی, جسم مادامی که زیرمجموعه دستگاه جاذبه است بله سنگین است خب.
فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ او شما را هدایت کرده مؤمنین را هم هدایت کرده نصرت هم عطا کرده نصرت هم عطا می‌کند شما چه مشکل دارید مقداری که تلاش و کوششتان را ذات اقدس الهی ببیند که شما خوب امتحان دادید بعد ﴿نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی﴾[28] می‌شود به آسانی این بار را می‌برید ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[29] خیلی از افرادند که زندگی ساده را خیلی با سهولت تحمل می‌کنند بارهای سنگین را خیلی به سهولت می‌برند این برای اینکه ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) آن بار سنگین را با تَیسیر الهی پشت‌سر گذاشت که فرمود: ﴿وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾[30] فرمود بالاتر از آن به ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی﴾ نه کار را برای تو آسان می‌کنم تو را آن قدر مقتدر می‌کنم که به آسانی کار را انجام بدهی نه «نیسّر الامور لک» بلکه «نُیسّرک للامور» این خیلی فرق دارد با آنچه به موسای کلیم دارد برای ما همین که ﴿یَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ باشد کافی است اما «یسّرنی» یا «یسّرنا للامور» آن یک مقام شامخ است شامل پیغمبر شده فرمود: ﴿نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی﴾ نه «نیسّر الامور لک» تو به قدری قوی هستی که به آسانی کار انجام می‌دهی نه در کار تصرّف می‌کنم که کار را برای شما کوچک بکنم تو را آسان می‌کنم که کار را انجام بدهی نه اینکه کار را برای تو آسان می‌کنم تو همین حدّی که هستی باشی من در تو تصرّف می‌کنم نه در کار, یک وقت در کار تصرّف می‌کنند همه مقدّماتش را فراهم می‌کنند کار برای آدم آسان می‌شود یک وقت در خود انسان تصرّف می‌کنند این را بالا می‌آورند به آسانی کار انجام می‌دهند. ﴿لِلْیُسْرَی﴾ یعنی «للخصلة الیسریٰ» اما درباره حضرت موسای کلیم که عرض کرد خدایا! ﴿یَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ یعنی کار را برای من آسان بکن خیلی فرق است تازه موسای کلیم از خدا خواست ولی خدا به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾[31] آن تفاوتش این است که موسای کلیم خواست اما درباره پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عطای ابتدایی است اما در مسئله تیسیر یک وقت باید کار را سبک بکنند به دست آدم بدهند بارِ سبکی را به آدم بدهند یک وقت انسان را بالا می‌آورند وزین می‌کنند که خودش می‌تواند این بار را به آسانی ببرد فرمود: ﴿نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی﴾[32].
فرمود این اصل هست ما برای هر پیامبری دشمن قرار دادیم برای آزمون در سورهٴ مبارکهٴ «حج» گذشت ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾[33] شیطان نمی‌گذارد اهداف انبیا(علیهم السلام) پیاده بشود این هست بنابراین هم جامعه هم مردم هم امّت باید تلاش و کوشش کنند مبارزه کنند هم رهبران الهی باید تلاش و کوشش کنند و صابر و بردبار باشند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 18.
[2] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[3] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[4] . سورهٴ حدید, آیهٴ 13.
[5] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 8.
[6] . المیزان, ج15, ص201.
[7] . الکافی, ج3, ص232.
[8] . المیزان, ج15, ص207.
[9] . سورهٴ مریم, آیات 73 و 74.
[10] . سورهٴ مائده, آیهٴ 15.
[11] . سورهٴ انعام, آیهٴ 112.
[12] . سورهٴ نوح, آیهٴ 26.
[13] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 22.
[14] . الطرائف, ج2, ص432.
[15] . المیزان, ج15, ص44.
[16] . المیزان, ج15, ص205.
[17] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
[18] . نهایة الأرب فی فنون الأدب, ج5, ص272.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24; سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 189.
[21] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 154.
[22] . مسند احمد ج1, ص325; الصحیح (البخاری), ج5, ص138.
[23] . عیون اخبارالرضا, ج2, ص30 و 31.
[24] . کنزالفوائد, ج1, ص385.
[25] . سورهٴ غافر, آیهٴ 17.
[26] . سورهٴ انفطار, آیهٴ 19.
[27] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 4.
[28] . سورهٴ اعلیٰ, آیهٴ 8.
[29] . سورهٴ لیل, آیات 5 ـ 7.
[30] . سورهٴ طه, آیهٴ 26.
[31] . سورهٴ شرح, آیهٴ 1.
[32] . سوره اعلی، آیهٴ 8.
[33] . سورهٴ حج, آیهٴ 52.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی