display result search
منو
تفسیر آیات 84 تا 88 سوره قصص

تفسیر آیات 84 تا 88 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 101 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 تا 88 سوره قصص"
- تشابه وقایع مربوط به پیامبر اکرم (ص) با داستان موسای کلیم؛
- غیرمنتظره بودن نیل به مقام رسالت برای پیامبر اکرم (ص)؛
- زوال دین انسان در اثر کینه و اختلاف.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَبِّی أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَی وَمَنْ هُوَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (85) وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکَافِرِینَ (86) وَلاَ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیْکَ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ وَلاَ تُکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (87) وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)﴾

شبههای پیرامون عبارت ﴿فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ و پاسخ آن
این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که به منزله جمع‌بندی و نتیجه‌گیری معارف این سور‌ه است آیه 84 که فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ برخی‌ها گفتند که بعضی از حسنات ﴿خَیْرٌ مِنْهَا﴾ ندارند بالاتر از خود ندارند مثلاً حسنهٴ توحید بالاتر از خود ندارد بالاتر از حسنهٴ توحید دیگر چه چیزی هست؟![1] پاسخش این است که بالاتر از ذات اقدس الهی چیزی نیست مثل خدای سبحان چیزی نیست اما موحّد بودن, توحید داشتن, عقیده‌ای است, وصفی است برای یک انسان مکلّف این وصف که خود این شخص دارد هر اندازه که او زحمت علمی و عملی کشید پاداشش بیش از آن است سخن در این نیست که بالاتر از حقیقتِ توحید چیزی هست یا نه, سخن در این است که بالاتر از وصف و علمِ این آقا چیزی هست بهتر از این را خدای سبحان به او عطا می‌کند.
تشابه وقایع مربوط به پیامبر اکرم با داستان موسای کلیم
سورهٴ مبارکهٴ «قصص» با قصّه وجود مبارک موسای کلیم در چند مقطع شروع شد محرومیّت وجود مبارک موسای کلیم در یکی از این مقاطع زندگی, تلاش و کوشش ایشان در مقطع دیگر, برخورد ایشان با فرعونی که داعیه شرک داشت در مقطع دیگر, مبارزات نفس‌گیر آن حضرت با فرعون و ملأ فرعون از نظر دیگر, مبارزاتش با قارون که ﴿فَبَغَی عَلَیْهِمْ﴾[2] در مقطع دیگر, سرانجام آنها به هلاکت رسیدند و موسای کلیم(سلام الله علیه) پیروز شد و قوم مستضعف او نجات پیدا کردند این قصّه مبسوط که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» بخش مهمّش آمده درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مطرح است فرمود شما الآن در مکه هستید وجود مبارک موسای کلیم هم در مصر بود اما در اثر فشاری که بر آن حضرت آوردند ناچار شد از مصر فاصله بگیرد بعد مقتدراً به مصر برگردد شما هم چنین روزگاری دارید از مکه خارج می‌شوید به عنوان هجرت بعد مقتدراً به مکه برمی‌گردید ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ این ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ﴾ جمله‌ای است که در وسط ذکر شده به منزله تعلیل است یعنی همان خدایی که این حقیقت قرآن را به شما داد و شما فکر نمی‌کردید به مقام وحی و نبوّت و رسالت و خلافت الهی برسید همان خدا شما را می‌تواند دوباره به مکه برگرداند مقتدراً, این سورهٴ «قصص» در مکه نازل شد در زمان نزول این سور‌ه وجود مبارک حضرت در مکه بود اما اینکه می‌فرماید: ﴿إِلَی مَعَادٍ﴾ شما را دوباره برمی‌گرداند یعنی شبیه قصّه حضرت موسای کلیم است که موسی(سلام الله علیه) در مصر بود رنج‌های فراوانی بر آن حضرت تحمیل شد همه را با حِلم تحمّل کرد از مصر بیرون رفت ولی مقتدراً قوم او به مصر برگشتند, ولو خود آن حضرت ممکن است در آن تیه رحلت کرده باشند ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ برخی‌ها خواستند بگویند این معاد همان معاد مصطلح است یعنی بعدالموت به معاد برمی‌گردید[3] آن حق است در آیات فراوانی هم به آن مطلب اشاره شده ولی مناسب با این قسمت نیست این تنوین ﴿مَعَادٍ﴾ هم این تنکیرش برای تفخیم و تعظیم است که به یک نحو خاصّی به معاد برمی‌گردی که مقتدراً به معاد برمی‌گردی, فاتحاً به معاد برمی‌گردی همان حرفی که وجود مبارک موسای کلیم به ملأ فرعون زد که ﴿رَبِّی أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَی﴾[4] اینجا هم وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد بگوید که ﴿رَبِّی أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَی﴾ و همان طوری که وجود مبارک موسای کلیم مأمور شد بگوید که ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[5] اینجا هم ذات اقدس الهی به آن حضرت می‌فرماید: ﴿فَلاَ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکَافِرِینَ﴾ این هم‌آوایی و اشتراک در معارف و در اخلاق و در عمل کاملاً مشهود است.
غیرمنتظره بودن نیل به مقام رسالت، برای پیامبر اکرم
در جریان قرآن که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ﴾ این را بازتر ذکر فرمود, فرمود: ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ﴾ شما هیچ فکر نمی‌کردی که پیامبر بشوی خب این رحمت الهی بود این عنایت الهی بود الآن هم به حسب ظاهر هیچ فکر نمی‌کنید که شما بر این صنادید قریش پیروز بشوید همه اینها از بین بروند و آنها که ماندند تسلیم بشوند یا مُسلِم بشوند یا مُستسلِم مکه با همه عظمت در اختیار شما قرار بگیرد هیچ فکر نمی‌کنید. بنابراین ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ درست است که این شبیه آن آیات فراوانی است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» گذشت که خدای سبحان به وجود مبارک پیامبر می‌فرماید تو در آن صحنه نبودی ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾,[6] ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾,[7] ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾[8] که در سورهٴ «آل‌عمران» درباره حضرت مریم آمده فرمود تو در فلان صحنه نبودی ولی قصّه همین است اما اینجا که می‌فرماید: ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ تنها ناظر به اِخبار به غیب نیست ناظر به این هم است که شما هیچ فکر نمی‌کردید به مقام نبوّت برسید و الآن هم هیچ فکر نمی‌کردید به مقام حکومت برسید که حاکم الهی و حاکم دینی بشوید و مقتدراً به مکه برگردید ولی این توفیق نصیب شما هست.
شأن نزول­های عبارت شریفه ﴿لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾
برخی‌ها نقل کردند که وجود مبارک حضرت با اینکه سورهٴ «قصص» در مکه نازل شد و حضرت هنوز در فضای مکه و در محدوده مکه بود وقتی وارد آن غار شدند از غار که بیرون آمدند تا به آن راه اصلی برسند میل این داشتند که شهرشان را ترک نکنند به جُحفه که رسیدند آن راه اصلی که باز شد چنین آیه‌ای جبرئیل(سلام الله علیه) نازل کرد که گرچه شما مایلید به مکه برگردید ولی ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ منتها الآن زود است.[9] جحفه را مستحضرید که قبلاً جحفه نبود یک منطقه وسیعی بود که به آن می‌گفتند مهیعه در این صلواتی که در ظهر روزهای پربرکت شعبان با آن دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) خوانده می‌شود ما مأمور شدیم عرض کنیم که «و طریقاً إلیک مَهیعا»[10] مَهیع یعنی راه باز, زمین باز وسیع را می‌گویند مهیعه یعنی راه رسیدن به الطاف و برکات و هدایت‌های نبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باز است بسته نیست یک راه باریک نیست یک خیابان نیست که یک عدّه زیادی بخواهند بروند گرفتار ترافیک و اینها بشوند این طور نیست الآن این بیابان بازی که بین تهران و قم است خب هر کس بخواهد برود راه باز است اما در خیابان بخواهد برود در این جادّه صاف بخواهد برود بله این سخت است مهیعه چنین بیابانِ بازی را می‌گویند. وقتی سیل آمد اجحافی نسبت به این زمین شد بخش قابل توجّهی از این را بُرد و این را به یک صورت محدودتری در آورد، شده جحفه وگرنه اسم اوّلی و اصلی‌اش مهیعه بود نه جحفه, بعدها شده جحفه, جحفه یعنی سرزمینی که مورد اجحاف سیل قرار بگیرد. این جحفه وقتی که وجود مبارک حضرت به آنجا رسید علاقه خاص داشت که به مکه برگردند در اینجا آیه نازل شد که ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾ بنابراین ممکن است معاد بر معاد مصطلح حمل بشود یا بر رجعت طبق بعضی از روایات حمل بشود[11] لکن مصداق روشن و شفافش همین معاد به معنای مکه است آنها هم ممکن است از مصادیق این مطلق یا عام باشند.
بیان امیر مؤمنان درباره آثار شوم اختلاف
پرسش:... پاسخ: حالا آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که فرمود شما مواظب باشید که این فضیلت‌هایی که خدای سبحان به شما داد این را حفظ بکنید خدای سبحان صحنه را صحنه امتحان قرار داد در قرآن فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾,[12] ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾[13] این طور نیست که ما چیزی به شما بدهیم شما مسئول نباشید ما مرتّب برای شما حفظ بکنیم چه بد باشید چه خوب باشید ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾, ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ وجود مبارک حضرت امیر در خطبه قاصعه وضع حجاز را تبیین کرد فرمود مردم شما جایی بودید به نام حجاز که این حیاط خلوت دو امپراطوری بود امپراطوری ایران برای شما حساب باز نمی‌کرد امپراطوری روم هم برای شما حساب باز نمی‌کرد قرآن و وحی و نبوّت و دیانت و اینها را ذات اقدس الهی نصیب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد و عدّه‌ای به او ایمان آوردند و همین حیاط خلوت یعنی حجاز این دو امپراطوری را رام کرد و آنها تابع شدند و پذیرفتند اگر شما ـ خدای ناکرده ـ این مسیر اصلی دین را حفظ نکنید باز اکاسره و قیاصره, این اکاسره و قیاصره در همین خطبه قاصعه وجود مبارک حضرت امیر در نهج‌البلاغه هست فرمود هم کسراهای ایران هم قیصرهای روم شما را اینجا این وسط خفه می‌کنند مگر شما ندیدید همین گروه بعد از حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) با فرزندان ابراهیم چه کردند فرمود در همین خاورمیانه در همین محدوده مکه در همین محدوده خاص که شما آشنایید پیغمبری به نام وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) ظهور و حضور پیدا کرد انقلابی کرد, توحید آورد, دست به تبر کرد, بت‌ها را شکست در امواج آتش رفت گلستانش کرد کلّ این منطقه را بیدار کرد و شده رهبر مردم که ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾[14] بعد از او کم کم فرزندان او, وابستگان او, انقلابیّون او, حامیان او, راهیان خطّ او اختلاف کردند وقتی اختلاف کردند همین اکاسره همین قیاصره همین غربی‌ها همین شرقی‌ها آمدند پیغمبرزاده‌ها را این پیغمبرزاده‌ها را چاروادار کردند اصحاب دَبَر و وَبر کردند آن روز شترها بالأخره یک چاروادار می‌خواست این چهارپادار چه کار می‌کند اگر زخمی روی دوش این شتر باشد این چاروادار باید حل کند پشم سینه شتر را این چاروادار باید بچیند. فرمود یک عدّه از همین پیغمبرزاده‌ها وقتی اکاسره و قیاصره وارد حجاز شدند و آن منطقه را گرفتند که به اینها شغل‌های خوب ندادند به اینها مسئولیت ندادند اینها را چاروادار کردند گفتند زخم‌های این شترها را شما باید درمان کنید تیمار کنید پشم‌های این شترها را هم شما باید بچینید اصحاب وَبر, چاروادارهای مخصوصی بودند که این پشم‌ها را می‌چیدند اصحاب دَبر آ‌ن چاروادارهایی بودند که زخم‌های روش دوش شتر را خوب می‌کردند فرمود من را تنها نگذارید بگذارید این نظام بماند الآن هم ـ خدای ناکرده ـ اگر در بین مسئولین اختلاف بشود, اگر در بین ملت اختلاف بشود, اگر در بین ملت و مسئولین اختلاف بشود هم غرب, هم شرق می‌آید این مسئولین ما را ماشین‌شوی می‌کند حالا دل خوش کردند که مثلاً با بی.بی.سی و امثال بی.بی.سی تماس بگیرند این طور نیست که آ‌نها به اینها سِمت بدهند شغل بدهند اگر آنها بیایند همان کاری که با پیغمبرزاده‌ها کردند با اینها هم می‌کنند فرمود اختلاف نکنید مرا تنها نگذارید بگذارد این مسائل حل بشود کدام مشکل علمی است که حل نشود اینکه مشکل علمی نیست این خودخواهی و مقام است خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را ماها هم عملاً قرآن را می‌بوسیم کسی قرآن بخواهد دست ما بدهد یا ما بخواهیم قرآن دست کسی بدهیم می‌بوسیم این عادت همه ماست اما حالا نهج‌البلاغه را به ما دادند ما ببوسیم این کم است گاهی ممکن است افرادی پیدا بشود که این کتاب را مثل قرآن ببوسند ولی سیدناالاستاد نهج‌البلاغه را می‌بوسید مثل قرآن این طور نبود که با آن مثل یک کتاب عادی عمل بکند این کاملاً نهج‌البلاغه را مثل قرآن می‌بوسید.
زوال دین انسان, در اثر کینه و اختلاف
فرمود برای هیچ, اختلاف نکنید این مقام‌ها که عفطه عنز است آنها که خردمند و دانشمندند که برای اینها حساب باز نمی‌کنند یک چیز زودگذری است این عطفه عنز است عطسه عنز است و مانند آن فرمود مبادا با هم اختلاف داشته باشید این اختلاف, تیغ است «إنّ البغضَة حالقة الدین»[15] فرمود این اختلاف, تیغ تیزی است که شما دارید دینتان را تیغ می‌کنید چه کسی از علی راستگوتر است؟! در طیّ این سال‌ها آزمون شده که یک عدّه در زباله‌دان رفتند اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ راه امام را, خون شهدا را, این نظام را سبک بشمارد همان در می‌آید فرمود این تیغ تیزی است شما نمی‌دانید اختلاف چه می‌کند این با مال شما که کار ندارد با دین شما کار دارد این را تیغ می‌کند اگر کسی یک تیغ تیز در دستش است دارد دینش را تیغ می‌کند دیگر دینی نمی‌روید. به هر تقدیر وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر اختلاف کردید این اکاسره این قیاصره در راهند می‌آیند شما را چاروادار می‌کنند و همین کار را هم کردند بعداً این عرب‌ها همین طور شدند این برای آن خطبه قاصعه. وصیت‌نامه حضرت هم همین است در وصیت‌نامه‌اش این را فرمودند «إنّ البغضة حالقة الدین» «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
غیرمنتظره بودن فتح مقتدرانه مکه توسط رسول اکرم
به هر تقدیر فرمود کتاب الهی به تو داده شد تو فکر نمی‌کردی حالا هیچ کس فکر نمی‌کرد که وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مقتدراً وارد مکه بشود و مکه را فتح کند و خانه ابوسفیان را بست قرار دهد و بر آنها منّت بگذارد فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»[16] که زینب کبرا(سلام الله علیها) سند رسوایی اینها را در شام امضا کرده فرمود: «أمِنَ العبد یابن الطلقاء»[17] برای همیشه هم مانده فرمود شما فکر این را نمی‌کردید مگر آن نبوّت را فکر می‌کردید اینها را هم فکر نمی‌کردید اینها را ما به شما دادیم و می‌دهیم.
وحی الهی به پیامبر، در تحذیر حضرت از پیروی مشرکان
فرمود: ﴿وَلاَ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیْکَ﴾ فرمود مبادا میل به آنها یا ترس از آنها وادارت بکند که کوتاه بیایی, کم بیاوری, تساهل کنی, تسامح کنی, صَدّ یعنی منصرف کردن, کافران اهل صدّند هم «ینصرفون بانفسهم» هم «یصرفون غیرهم» اینها که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یعنی همین, راه خدا را می‌بندند نه خودشان می‌روند نه اجازه می‌دهند دیگری برود فرمود مبادا میل به اینها از یک سو یا هراس از اینها از سوی دیگر صد کند, منصرفت کند, نگذارد این راهت را ادامه بدهی البته فعلاً دشواری هست ولی پیروزمندانه برمی‌گردی ﴿وَلاَ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیْکَ﴾ همین آیاتی که هرگز تو فکر نمی‌کردی اینها بر تو نازل بشود ﴿وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ﴾ نه تنها کوتاه نیا همان راهت را کاملاً ادامه بده مبادا از مشرکین باشی البته پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مادامی که در جهان امکان هست مکلّف است تکلیف با عصمت منافات ندارد امر و نهی با عصمت منافات ندارد فرمود اگر این کار را کردی اگر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[18] خواه به صورت قضیه شرطیه خواه به صورت قضیه حملیه به معصومی امر کرد به معصومی می‌شود نهی کرد و او یقیناً امتثال می‌کند غرض آن است که تکلیف با عصمت منافات ندارد مادامی که معصوم‌اند مختاراً قادراً جلوی هوا و هوس را می‌گیرند.
برهان­پذیر نبودن شرک
﴿وَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ این مضمون در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت؛ آیه 117 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون»: ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ﴾ فرمود اصلاً شرک, برهان‌پذیر نیست نه اینکه احتیاج دارد ما دلیل بیاوریم بر اینکه خدا شریک ندارد چون یک حقیقت نامتناهی است حقیقت نامتناهی جا برای خدای دیگر نمی‌گذارد عبارت آیه 117 این است ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ اینجا باید وقف کرد این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ این جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ اصلاً ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ برهان‌پذیر نیست مثلاً اگر کسی بگوید «دو دوتا پنج‌تاست که دلیل‌پذیر نیست فهو کذا و کذا» این دلیل‌پذیر نبودن, صفت دو دوتا پنج‌تاست ﴿مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ اگر کسی غیر از خدا, خدای دیگری را بخواند که دلیل ندارد این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ این جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ آن مضمون چون در آن آیه مبسوطاً گذشت دیگر اینجا تکرار نمی‌شود چه اینکه تعبیر ﴿لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ در آیه هفتاد همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» قبلاً گذشت اینجا هم که فرمود: ﴿لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ این مطابق با آیه هفتاد همین سورهٴ «قصص» است که قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ که تقدیم خبر بر مبتدا یا تقدیم متعلّق بر فعل در آن دو جمله مفید حصر است.
بررسی وجوهی در تفسیر کریمه ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾
اما عمده این است که ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ هر چیزی هالک است مگر وجه الله, اگر این «هالک» که مشتق است به معنای متلبّس بالفعل باشد نه متلبّس آینده معنایش این است که هر چیزی هم‌اکنون ذاتاً هالک است این دیگر استثناپذیر نیست مگر فیض خدا, اگر وجه به معنای ذات بود که برخی‌ها گفتند[19] خب ذات خدا منزّه از هلاکت است ولی قرآن کریم درباره ذات خدا, درباره الله چنین چیزی را استثنا نمی‌کند که مثلاً «کل من علیها فان و یَبقی الله» او بالاتر از آن است که اصلاً به این وصف و به این حکم در بیاید اسمای حسنای او از بین رفتنی نیست اسمای حسنای او که به وسیله او اولیا به او متوجّه می‌شوند از بین رفتنی نیست مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از معصوم(سلام الله علیه) نقل کرده که «قد قامت الصلاة» یعنی چه؟ فرمود: «حان وقت الزیارة»[20] زیارت معصوم حساب دیگری دارد که انسان کنار مزارش می‌رود یا از دور زیارتنامه می‌خواند اما بخواهد به زیارت الله برود نماز می‌خواند نماز, زیارتنامه خداست همان طوری که معصومین زیارتنامه‌ای به اذن خدا دارند فرمود معنای «قد قامت الصلاة» یعنی «حان وقت الزیارة» صلات, زیارتنامه خداست اسمای حسنای الهی وجه الله است اگر وجه به معنای ذات بود که خب روشن است ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ﴾ مگر وجه خدا یعنی ذات خدا اما اگر وجه به معنای اسمای حسنای او بود مثل الله, مثل حیّ, مثل قیّوم, مثل قدیر, مثل علیم و اینها بود باز هم ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ﴾ یعنی هر چیزی ذاتاً هالک است الیوم هالک است الآن هالک است مگر وجه او و اما اگر این «هالک» اسم فاعل بود و به معنای آینده بود یعنی «سیهلک» آن‌گاه باید یک معنای قابل جمع با آیات و روایات کرد چون دیگر بهشت از بین ‌رفتنی نیست قیامت از بین رفتنی نیست ارواح مؤمنان, ابدان مؤمنان که وارد بهشت شدند دیگر از بین رفتنی نیستند در دنیا بله, «کلّ شیء فی الدنیا سیهلک», ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ﴾[21] یعنی «علی الأرض فان» اما نسبت به آخرت این‌چنین نیست که ما بگوییم آنها هم از بین می‌روند چه اینکه عرش الهی, اسمای حسنای الهی, مخزن الهی اینها از بین نمی‌روند به دلیل همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[22] یکی از مصادیق وجه خدا که سهمی از بقا دارد و منزّه از فناست دین خداست دین خدا از بین نمی‌رود ادیان دیگر نسخ شده‌اند اما دین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسخ‌شدنی نیست بنابراین اگر ﴿هَالِکٌ﴾ به معنای هم‌اکنون هالک باشد بله این ﴿کُلُّ﴾ هم للکثرة است هم للعموم, هر چیزی ذاتاً هالک است مگر اسمای حسنای الهی.
فقر و نیازمندی، ذاتیِ هویت ممکنات
قبلاً هم گذشت این کلمه ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[23] که گفته می‌شود «الانسان فقیرٌ» چهار قضیه فرض شده بود که سه قضیه‌اش ناتمام بود یک قضیه‌اش تام, اگر می‌گوییم «الانسان فقیرٌ» نظیر «زیدٌ قائم» نیست که قیام یک عرض مفارق باشد دو: نظیر «الأربعة زوجٌ» نیست که فقر برای انسان عرض ذاتی باشد چون اگر لازم ذات بود لازم در مقام ملزوم نیست عرض در مقام معروض و موضوع نیست اگر فقر, عرض ذاتی باشد نظیر زوجیّت اربعه معنایش این است که در مقام ذات انسان نیست سه: اگر گفته می‌شود «الانسان فقیر» نظیر «الانسان حیوانٌ ناطق» نیست زیرا ناطق گرچه عرضِ ذاتی نیست ذاتیِ جنس و فصل است اما ذاتیِ ماهوی است و چون ماهیّت تابع هستی است و بعد از هستی است و در مرحله هستی نیست اگر فقر برای انسان نظیر ناطقیّت و حیوانیّت باشد لازمه‌اش این است که این در مقام هویّت نباشد. این قضایای سه‌گانه تام نیست بلکه چهارمی تام است اگر گفتیم «الانسان فقیر» مثل اینکه گفتیم «الانسان موجودٌ» هویّت او [فقیر است] ذاتیِ به معنای هویّت نه ذاتیِ به معنای ماهیّتِ جنس و فصل این عمیق‌ترین فقری است که در درون ذات هر کسی نهادینه شده است انسان فقیر است قبلاً هم گذشت که فقیر به معنای ندار و گدا نیست فقیر به معنای کسی است که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد انسان در برابر ذات اقدس الهی این‌چنین است فقیر است یعنی ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد می‌گوید: «بحول الله و قوّته أقوم و أقعد»[24] یعنی در تمام موارد قدرت تو, حول تو و قوّه تو دستم را می‌گیرد من قدرت ایستادن ندارم, قدرت نشستن ندارم, قدرت خوابیدن ندارم, قدرت حرف زدن ندارم «بحول الله و قوّته تعالی أتکلّم و اُبصر و أسمع و آکُلُ و أمشی» و مانند آن این نماز دارد به ما مکتب توحید یاد می‌دهد نه یعنی قیام و قعود درباره نماز. دیگر حالا به پایان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» رسیدیم همه شما را به خدای سبحان سپردیم ـ ان‌شاءالله ـ بعد از تعطیلات دهه محرّم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . ر.ک: مجمع‌البیان, ج7, ص371; ر.ک: التفسیر الکبیر, ج24, ص575.
[2] . سورهٴ قصص, آیهٴ 76.
[3] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص183.
[4] . سورهٴ قصص, آیهٴ 37.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 44.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 46.
[8] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 44.
[9] . تفسیر مقاتل بن سلیمان, ج3, ص359.
[10] . مصباح المتهجّد, ص829.
[11] . تفسیر القمی, ج1, ص25 و ج2, ص147.
[12] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 8.
[13] . سورهٴ انفال, آیهٴ 19.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 124.
[15] . تهذیب الأحکام, ج9, ص177.
[16] . الکافی, ج3, ص513.
[17] . اللهوف, ص182.
[18] . سورهٴ زمر, آیهٴ 65.
[19] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص184.
[20] . التوحید (شیخ صدوق), ص241.
[21] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 26.
[22] . سورهٴ نحل, آیهٴ 96.
[23] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 15.
[24] . الکافی, ج3, ص338.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی