display result search
منو
تفسیر آیات 52 تا 56 سوره قصص

تفسیر آیات 52 تا 56 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 56 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 52 تا 56 سوره قصص"
- سرّ ایمان اهل کتاب به نبیّ خاتم؛
- تکریم اهل کتابِ مؤمن به رسول اکرم (ص).
- ثمره دلپذیر عفو و گذشت؛
- مصونیت اولیای الهی در برابر لغو و لهو.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ (52) وَإِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (53) أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (54) وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ (55) إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (56)﴾

سرّ ایمان اهل کتاب به نبیّ خاتم
بعد از اینکه جریان وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) را در چند مقطع ذکر فرمود به وضع داخلی حجاز پرداخت فرمود گروهی از همین مردم حجاز به تورات وجود مبارک موسای کلیم ایمان نیاوردند هم موسی و هارون(علیهما السلام) را به ساحر بودن متّهم کردند و هم تورات را و نیز قرآن کریم را که اخیراً عرضه شد به سِحر بودن متّهم کردند اینها ایمان نیاوردند ولی گروهی از همان مردم اهل کتاب آنها در گذشته به کتاب آسمانی قبلی ایمان آورده بودند در شرایط کنونی که قرآن کریم نازل شد به قرآن ایمان آوردند برهان آنها این بود که قرآن «من عند الله» است هر چه «من عند الله» است حق است ما به آن ایمان داریم این برهان آنها، فرمود: ﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ﴾ قبل قرآن, ﴿هُم بِهِ﴾ به این قرآن ﴿یُؤْمِنُونَ﴾ طوری است که ﴿وَإِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ همین آیات الهی و کتاب الهی یعنی قرآن ﴿قَالُوا آمَنَّا بِهِ﴾ دلیل آنها این است که این حق است چرا حق است چون ﴿مِن رَّبِّنَا﴾ است و هر چه ﴿مِن رَّبِّنَا﴾ باشد حق است ﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ﴾ ما آنچه از طرف خدا آمده چه بشارت‌هایی که در کتاب انبیای قبلی راجع به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند ایمان داریم الآن که آن بشارت به فعلیّت رسید هم به آن ایمان داریم.
تکریم اهل کتابِ مؤمن به رسول اکرم, در بیان قرآن کریم
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» از ایمان این گروه با اجلال و تکریم یاد شده است؛ آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود همین گروه اهل کتاب ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ٭ وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ٭ فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ﴾[1] فرمود اینها کسانی‌اند که بی‌صبرانه منتظر نزول قرآن کریم‌اند وقتی آیات الهی به وسیله وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اینها تلاوت می‌شد اینها کاملاً می‌فهمیدند, باور می‌کردند و اشک شوق از چشمانشان می‌ریخت که اینها مخاطب خدا قرار گرفتند خدا با اینها دارد حرف می‌زند کلام خدا را دارند تلقّی می‌کنند می‌گویند به جایی رسیدیم که آفریدگار عالَم با ما سخن می‌گوید اشک شوق از چشمانشان جاری می‌شود ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ در ذیل این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً گذشت که یک وقت انسان اشک می‌ریزد, گریه می‌کند «سلاحه البکاء» است یک وقت است که اشک‌های فراوانی می‌ریزد که این اشک‌های چشم او دیگر این طور نیست که با دستمال چشمش را پاک کند بلکه کلّ این اشک‌ها بر گونه او می‌ریزد که از این اشکِ ریزان به عَبَرات یاد می‌کنند که اینها عبور می‌کند که وجود مبارک حضرت فرمود: «أنا قَتیل العبرة»[2] یعنی این طور اشک که عبور بکند ریزش بکند مثل آبشار, یک وقت است که آن قدر اشک, چشم را پر می‌کند که نمی‌شود گفت اشک می‌ریزد بلکه باید گفت چشم می‌ریزد برای اینکه آدم چشم را که نمی‌بیند این اشک‌ها که در چشم پر شده انسان فقط این اشک را می‌بیند و خیال می‌کند این چشم است در چنین موقعیّتی وقتی این اشک‌ها می‌ریزد مثل اینکه چشم می‌ریزد نفرمود «تری دموعهم تفیض» فرمود: ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ﴾ نفرمود اشک‌هایشان می‌ریزد فرمود چشمشان می‌ریزد برای اینکه چشمشان را شما الآن نمی‌بینید هر چه می‌بینید اشک است همین‌ها دارند پایین می‌آیند مثل اینکه چشمشان دارد پایین می‌آید درباره کسانی هم که در زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌خواستند به جبهه بروند هم این تعبیر آمده[3] ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ﴾ حق برایشان روشن شد اینها دلبسته حق بودند اشک شوق می‌ریختند آنهایی هم که عازم جهاد بودند وقتی حضور مبارک حضرت می‌آمدند می‌گفتند ما را به جبهه اعزام بکنید حضرت می‌فرمود امکان اعزام نیست آنها اشک حسرت می‌ریختند که ﴿أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾.[4]
ویژگی‌های اهل کتاب مؤمن به پیامبر اکرم و پاداش آنان
فرمود این گروه که در برابر آیات الهی این قدر شاهقانه اشک می‌ریختند و حرفشان این بود که این کلام خداست و حق است ﴿فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُوا﴾ ثواب اینها را ذات اقدس الهی به اینها خواهد داد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ﴾.[5] در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که محلّ بحث است از همین گروه به این صورت یاد کرده است فرمود: ﴿وَإِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ ٭ أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ﴾ اینها هم اجرِ حَسنه دارند چون خوب فهمیدند, باور کردند, متخلّق شدند و عمل کردند هم اجر دفع السیّئة بالحسنه دارند که آثار سوء, نیش دیگران را, بدگویی دیگران را تحمل کردند با حِلم پاسخ دادند نه با جوابِ تند هم بر اساس آن ایمانی که آوردند اجر دارند هم بر اساس این صبری که کردند اجر دارند هم بر اساس ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ اجر دارند لذا فرمود: ﴿أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ﴾ نه تنها «بما آمنوا» بلکه ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ برای اینکه اینها در برابر بیگانگان این طعن‌ها را داشتند اولاً آن طعن‌ها و دشنام‌ها و تحقیرها را که سیّئه بود با حسنه جواب دادند ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ که «إدْرَؤُا الحدودَ بالشبهات»[6] یعنی دفع کنید ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ در ذیل این آیه برخی از مفسران مثل قرطبی گفتند این انفاق اختصاصی به مسائل مالی ندارد آن که روزه مستحبی می‌گیرد آن که نماز مستحبی می‌خواند یا واجب این انفاق بدنی می‌کند[7] بالأخره سلامت و قدرت, روزی الهی است چه بهتر که انسان این روزی را در راه خدا صرف بکند گفتند زمستان «ربیع المؤمن» است برای اینکه روزهایش کوتاه است برای روزه گرفتن آماده است و شب‌هایش بلند است برای شب‌زنده‌داری و احیاءاللیل مناسب است[8] (لذا «ربیع المؤمن» است) اگر کسی از استراحت خود بکاهد به عبادت بپردازد این ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ است که جریان انفاق، اختصاصی به مسائل مالی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: ایمان آوردن چه در آن مقطع چه در این مقطع, صبر را به همراه داشت هم آنجا اهانت می‌شدند هم اینجا, هم آنجا ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ هم اینجا, هم آنجا ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ هم اینجا, لذا این مجموعه با این امور همراه است دلیلی که می‌آورد به صبر و دریء سیّئه به حسنه و انفاق یاد می‌کند.
ثمره دلپذیر عفو و گذشت
این گروه وقتی با تحقیر دیگران برخورد می‌کردند از راه صبر و بردباری، سیّئه را دفع می‌کردند که در بحث دیروز گذشت یک وقت است که در جریان حکم قضاست خب وقتی به دستگاه قضا رسیده است آن ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اما جامعه را باید با ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ اداره کرد با گذشت با اغماض با صرف‌نظر کردن, اگر چنین کاری بشود آن کسی که بد گفته ولی مورد عفو قرار گرفته در کمال آرامش و درخواست گذشت برمی‌گردد ولیّ حمیم می‌شود[9] فرمود مبادا نسبت به همه تا آخرین مرحله دشمنی بکنید مقداری راه را برای دوستی بگذارید آن که بد کرد و شما گذشت کردید او ولیّ حمیم شما می‌شود دوست گرم و صمیمی می‌شود این سنگی که درونش خالی نیست پر است می‌گویند صمّا انسانی که نسبت به دیگری کم نمی‌گذارد می‌گویند دوست صمیمی اوست حمیم بودن این است صمیم بودن این است فرمود مقداری که شما گذشت بکنید آن دیگری که بد کرد و گذشت شما را بر اساس کرامت شما دید می‌شود ولیّ حمیم, جامعه را با این می‌شود اداره کرد.
مصونیت اولیای الهی در برابر لغو و لهو
بزرگانی که در برابر تلخ‌رفتاری و گفتاری دیگران قرار دارند قرآن کریم در چند مقطع از آنها به نیکی یاد می‌کند فرمود: ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ این گونه از بزرگان نسبت به لغو دو کار دارند نسبت به لهو هم دو کار دارند یک وقت است انسان عمداً به طرف لغو نمی‌رود دهنش باز نیست که هر چیزی بگوید ولی گاهی بالأخره لغو به طرف او می‌رود او را سرگرم می‌کند لهو و بازی هم این‌چنین است برخی‌ها به طرف لَعْب نمی‌روند یا به طرف لهو نمی‌روند ولی گاهی لهو و لعب به طرف آنها می‌رود اینها را سرگرم می‌کند مردان الهی و موحّدان ناب نه به طرف لغو می‌روند نه لغو به طرف آنها, نه به طرف لعب و لهو می‌روند نه لعب و لهو آن قدرت را دارد که به طرف اینها برود. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» وقتی این گونه از مردان الهی را نام می‌برد می‌فرماید مردان الهی کسانی‌اند که﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾؛ ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[10] اینها کار لغو نمی‌کنند در محلّ بحث می‌فرماید اگر کسی کار لغو کرد حرف لغو زد این لغو نمی‌تواند آنها را سرگرم کند که آنها پاسخ لغو را به لغو بدهند ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ پس خودشان ابتدائاً به طرف لغو بروند این‌چنین نیست اگر لغو آمده اینها را تعقیب کرده به اینها نمی‌رسد اینها مصون عن اللغوند در لهو هم همین طور است یک وقت بعضی‌ها اهل بازی‌اند یک وقت است نه, گاهی در اثر مهمانی یا جشن‌ها و مانند آن بازی به سراغ اینها می‌رود اینها را چند لحظه سرگرم می‌کند مردان الهی نه به طرف بازی می‌روند نه بازی به سراغ اینها می‌آید اما به طرف بازی نمی‌روند برای اینکه بازی هم در حکم کار لغو است و آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» شامل حال اینها می‌شود که فرمود: ﴿وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ اما لغو به سراغ اینها نمی‌رود لعب و بازی و لهو و سرگرمی به طرف اینها نمی‌رود همان آیه معروف سورهٴ مبارکهٴ «نور» است که ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾[11] هیچ چیزی اینها را سرگرم نمی‌کند آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «نور» ندارد که مردان الهی به طرف لهو نمی‌روند فرمود چیزی آنها را سرگرم نمی‌کند ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ نه تنها لهو, بلکه تجارت هم آنها را سرگرم نمی‌کند تجارت برای آنها لهو است مگر اینکه کسی کسب حلال بکند برای تأمین رزق خود، آن می‌شود کوثر دیگر تکاثر نیست آن تجارتی که منتظر است چه وقت ارز گران می‌شود چه وقت ارز فلان می‌شود بازار سیاه درست کند مسلمان‌ها را گرفتار بکند این تکاثر است ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ﴾[12] هیچ گاه مردان الهی به فکر این طور درآمد نیستند ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ چیزی اینها را سرگرم نمی‌کند نه اینکه بازی، اینها را سرگرم نمی‌کند شب ببینند که چه کسی می‌برد چه کسی گُل می‌زند اینکه هیچ, تجارت هم اینها را سرگرم نمی‌کند تجارت می‌کنند تجارت اینها لهو نیست کسب دارند کسب حلال دارند لهو نیست اینها را سرگرم نمی‌کند نه اینکه بازی اینها را سرگرم نمی‌کند اینها که اصلاً اهل بازی نیستند تجارت هم که برای عدّه‌ای بازی است اینها را سرگرم نمی‌کند.
بی‌اعتنایی اولیای حق به گستاخی تبهکاران
پس مردان الهی نه به طرف لغو می‌روند نه لغو می‌تواند به اینها برسد نه به طرف لهو می‌روند نه لهو می‌تواند به اینها برسد مصون از لغو و لعب و لهوند لذا فرمود اگر هم چند نفر نسبت به اینها لغو گفتند اینها اعتنا نمی‌کنند چیزی نیست حالا غصه بخورند که به ما بد گفتند به ما اهانت کردند همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که آن مرد بددهن که گفت: «لک أقول» حضرت هم فرمود: «و عنک اُعرض»[13] همین است گفت آقا این فحش‌ها را به شما گفتم, فرمود من هم از شما گذشتم.
فرمود ﴿وَإِذَا سَمِعُوا﴾ لغو را, اعراض می‌کنند چون لغو کوچک‌تر و کمتر از آن است که بتواند به سراغ اینها برود ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم مشابه این گذشت آیه 63 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این بود ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ لغو را هم که در آیه 72 اشاره کرد ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ چه درباره خود چه درباره دیگران در صحنه بازی نیستند در صحنه لغو نیستند خب خیلی هنر می‌خواهد که انسان به جایی برسد که نه تنها به لغو, لعب و لهو این امور سه‌گانه نظر مثبت ندارد اینها هم نمی‌توانند به گردش برسند پس معلوم می‌شود جای دیگر هست.
سرّ مصونیت مخلَصین از وسوسه‌های شیطان
بعضی‌ها به طرف گناه نمی‌روند خب اینها عادل‌اند بعضی‌ها به قدری والا هستند که اصلاً گناه به طرف اینها نمی‌رود خب گناه وسوسه شیطان است شیطان نه آن قدرت را دارد نه آن جرأت را، چرا گفته من نسبت به مخلَصین کار ندارم برای اینکه مخلَصین چیزی می‌خواهند که ابزارش در دست شیطان نیست شیطان چیزهایی دارد که مطلوب آنها نیست شیطان مقام دارد, دنیا دارد این چیزها را دارد که بدلیِ آنهاست آنها اصلش را نمی‌خواهند چه رسد به بدلی! آن چیزی که آنها طلب می‌کنند شیطان اصلاً نمی‌فهمد برای اینکه سطح تجرّد شیطان معلوم است تا کجاست این‌چنین نیست که بفهمد مخلَصین به دنبال چه چیزی هستند و آنها را به سبب محبّت یا لطف یا علاقه رها بکند چیزهایی آنها می‌طلبند که اصلاً شیطان نمی‌فهمد تا بدلی‌اش را بسازد شیطان همین چهار ابزار را دارد یک ابزارش جماد است یک ابزارش نبات است یک ابزارش حیوان است یک ابزارش انسان که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ﴾ این سرمایه فروشگاه و نمایشگاه شیطان است یا جمادات را عرضه می‌کند که قناطیر مُقنطَره است یا نباتات را عرضه می‌کند که کشاورزی و باغداری است یا دامداری را حیوانات را عرضه می‌کند یا از انسان ابزار می‌سازد ﴿مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ﴾ غیر از این که او چیزی ندارد در نمایشگاه شیطنت شیطان همین چهار رقم است آنها که از همه اینها گذشتند چیزی می‌طلبند که شیطان نمی‌فهمد چیزی می‌خواهند که در نمایشگاه شیطنت نیست خب چه کار می‌تواند بکند؟! اینکه گفت: ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[14] یعنی آنها در دسترس من نیستند من در نمایشگاهم همین چهار رقم را دارم آنها هم که اهل این چهار رقم نیستند من چگونه آنها را فریب بدهم.
نزاهت مخلَصین از گناه و دوری گناه از آنان
اگر کسی به آن مقام رسید نه تنها خودش به طرف گناه نمی‌رود گناه هم جرأت ندارد به طرف آنها برود لذا درباره مخلَصین فرمود گناه به طرف آنها نمی‌رود یعنی عرضه آن را ندارد گناه برای شیطنت شیطان است نمایشگاه شیطان هم مشخص است چیست فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾[15] نفرمود ما نگذاشتیم یوسف به طرف گناه برود, به گناه اجازه ندادیم به طرف یوسف برود گناه را چه کسی انجام می‌دهد؟ شیطان انجام می‌دهد, وسوسه می‌کند دیگر، نمایشگاه شیطان چیست؟ همین چهار رقم است این چهار رقم برای مخلَصین جاذبه ندارند ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾ نه «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» این معنای مخلَصین است لغو و لعب و لهو هم همین طور است این ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ از همین قبیل است یعنی «نَصرف اللهو و اللغو و اللعب عن هؤلاء الرجال» آن وقت راحت‌اند دیگر گرفتار جهاد اوسط نیستند اینها وارد محدوده جهاد اکبرند.
محدوده جهاد اکبر و جهاد اوسط
اگر کسی خواست آدم خوب بشود باتقوا بشود بهشتی بشود در حدّ شیخ انصاری بشود این در جهاد اوسط است یعنی بخواهد تهذیب بکند آدم خوب بشود کسی از این مرحله گذشته وارد مرحله بحرالعلوم شده یا ابن‌طاووس شده یا دیگران, وارد حوزه جهاد اکبر است جهاد اکبر این است که همه آن اوصاف و فضایل اخلاقی را دارد آدم خوب و عادلی است اما به دنبال این است که بهشت را ببیند جهنم را ببیند اولیای الهی را مشاهده کند او اهل رؤیت است به دنبال آن دارد می‌گردد نه اینکه می‌خواهد بهشت برود می‌خواهد بهشت را ببیند این می‌شود جهاد اکبر چون این در دسترس غالب ماها نیست در آن روایت معروف از جهاد اوسط به جهاد اکبر یاد شده[16] و آن اکبرِ نسبی است نه نفسی، جهاد اکبر برای مرحله عقل و قلب است نه مرحله عقل و نفس آنجا که انسان می‌خواهد مشاهده کند. پس اینجا وجود مبارک یوسف را که خدا جزء مخلَصین معرفی کرد فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾ پس اینها نه به طرف سوء و فحشا می‌روند نه سوء و فحشا آن قدرت را دارد به طرف اینها برود لهو این طور است.
سهولت اعراض مؤمنان از لغو و لهو
لغو این طور است لَعْب این طور است اینها کسانی‌اند که ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ بی‌اعتنایی می‌کنند برای آنها هم آسان است نه اینکه حالا غصّه بخورند شب بنشینند فکر بکنند خوابشان نبرد که به ما اهانت کردند در فلان روزنامه این طور نوشتند در فلان مقاله این طور گفتند به ما هتک حرمت شده اینها نیست اصلاً در این بازی‌ها نیستند آمدنش برای اینها فضیلت نیست چه رسد به اینکه رفتنش برای اینها رنج باشد اینها راحت زندگی می‌کنند اینها روح و ریحان دارند فرمود: ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که بحثش قبلاً گذشت اگر آیه 63 فرمود: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ حرف سلامت‌آمیز می‌زدند و در آیه 72 همان سوره فرمود: ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ در آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم فرمود: ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ مثل اینکه آدم در طبقه بالاست یکی به او سنگ بزند خب به او نمی‌رسد این خیال کرده سنگ به او رسید ولی او این سنگ را اصلاً ندیده گرفته ﴿قَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ این سلام تودیع است ﴿لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ﴾ ما با افرادی که جهلِ علمی دارند (یک) جهالت عملی دارند (دو) کاری نداریم مبارزه‌ای نمی‌کنیم مناظره‌ای نمی‌کنیم گفتگو نمی‌کنیم برای اینکه حرف ما در شما اثر ندارد گفته شما هم که برای ما سودآور نیست.
مراد از واجب «من الله» بودن ارسال رسل
مطلب بعدی آن است که در بخش‌های قبلی ذیل آیه 47 مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) می‌فرماید این دلیل بر وجوب لطف است[17] لطف که در کلام مطرح است نیازی به تتمیم و ترمیم دارد برهان اساسی‌اش که در حکمت عملی مطرح است عدل است عدل واجب است اما «مِن الله» نه «علی الله» آنها که منکر حُسن و قبح عقلی‌اند مثل اشاعره فتوا به وجوب نمی‌دهند آنها که قائل به حُسن و قبح عقلی‌اند فتوا به وجوب می‌دهند مثل معتزله منتها آنها نمی‌دانند که چیزی بر خدا واجب نیست ولی اینها صریحاً می‌گویند «یَجب علی الله» که این کار را بکند بر خدا واجب است که انبیا و اولیا و مؤمنین را به بهشت ببرد اما امامیه طبق رهنمود عقلی و نقلی ائمه(علیهم السلام) می‌فرمایند خدا محکومِ هیچ حکمی نیست اینکه مؤمنین را خدا به بهشت می‌برد یقینی است اینکه خدا به وعده خود عمل می‌کند یقینی است اینکه انبیا و دین و مکتب خود را حفظ می‌کند یقینی است اما آیا «یَجب علی الله» است یا «یَجب عن الله» آیا ـ معاذ الله ـ چیزی بر خدا واجب است که ما قانون پیش‌نوشته داشته باشیم پیش‌فرض داشته باشیم از خارج، آن قانون بر خدا حکم بکند ـ چنین چیزی نیست ـ یا نه, خدایی که عالِم است قدیر است مختار است دارای قدرت ذاتی است یقیناً این کار را می‌کند این «یجب عن الله» است نه «یجب علی الله» ما یقین داریم خدا به وعده‌اش وفا می‌کند یقین داریم خدا عادلانه رفتار می‌کند نه باید عادلانه رفتار کند چون آن قانون, جدای از فعل خدا نیست ما چیزی در خارج جدای از فعل خدا داشته باشیم به نام قانون که آن قانون بر خدا حکم بکند این طور نیست کلّ جهان معدومِ محض بود و خدا نقشه کشید و به نظام احسن جهان را آفرید چیزی در جهان جدای از فعل خدا نیست که بر فعل خدا حاکم باشد لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» گذشت که اصلاً خدا زیر سؤال نمی‌رود ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾[18] یعنی از چه چیزی می‌خواهید سؤال کنید؟! یک وقت است از فاعلی سؤال می‌کنید آقا چه کسی وادارت کرده که این کار را بکنی این سؤال معقول است او هم جواب می‌دهد, سؤال می‌کنند که برای چه این کار را کردی؟ این سؤال معقول است این جواب می‌دهد که من به فلان مطلب نیاز داشتم این کار را کردم که به مقصد برسم یک وقت سؤال می‌کنند مبدأ مادی‌اش چه بود از چه چیزی این کار را ساختی؟ این جواب می‌دهد که از فلان مصالح, به چه صورت ساختی؟ به فلان صورتی که قبلاً در ذهنم بود سؤال در همین چهار محور است درباره ذات اقدس الهی که خداست و لاغیر نمی‌شود گفت چه کسی وادارت کرد چه کسی در کار نبود برای چه این کار را کردی خودش هدفِ محض است با چه چیزی عالَم را ساختی چیزی نبود بر اساس کدام الگو و مدل ساختی, الگو و مدلی نبود ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ یعنی ﴿لاَ یُسْئَلُ﴾ اصلاً سؤال فرض ندارد.
پرسش: جناب استاد وقتی در سؤال ملائکه می‌فرمایند: ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾.[19]
پاسخ: خب در این محدوده است یعنی سماواتی هست ارضی هست بشر که زمینی باشد فساد می‌کند این سؤالِ داخلی است درون‌مرزی است اما اگر نسبت به کلّ عالَم کسی بخواهد سؤال بکند سؤال فرض ندارد نه سؤال بد است اصلاً سؤال به ذهن نمی‌آید لذا ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾.
کیفیت استدلال آیه 49 در برابر مشرکان
اگر کسی ملحد محض باشد بگوید: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[20] با آن راجع به وحی و نبوّت یک طور دیگر استدلال می‌کنند اما اگر کسی خدا را قبول دارد ولو معاد را هم قبول نداشته باشد می‌شود به او گفت که شما اگر خدا را قبول دارید این خدا که جهان را آفرید بشر را آفرید باید قانون بفرستد او را هدایت کند حرف مشرکان این است که بشر نمی‌تواند از طرف خدا پیام بیاورد لذا هر بشری که پیام را ادّعا کند این افتراست این بر اساس مبنای خودشان قابل قبول است اما می‌گویند اگر خدا پیامی دارد باید به وسیله فرشته باشد پس خدا را قبول دارند رسالت بشر را محال می‌دانند هر کتابی که بشر بیاورد و ادّعا کند از طرف خداست این را فِریه می‌پندارند در چنین فضایی انبیا استدلال کردند بسیار خب, شما که خدا را قبول دارید خدا که جهان را آفرید باید بپروراند, پرورش انسان هم بر اساس قانون است کتاب است یک موجود متفکّر مختار را با قانون اداره می‌کنند اگر تورات را قبول ندارید اگر قرآن را قبول ندارید کتابی بهتر از این بیاورید حالا یا از راه فرشته است یا هر راه دیگر اگر بگویید خدا بشر را همین طور رها کرده اینکه با ربوبیّت او سازگار نیست وقتی می‌گویید بشر هر کاری بکند فریه است برای اینکه بشر نمی‌تواند پیامبر باشد شما کتابی بیاورید که بهتر از این باشد چون اگر مثل این باشد که خب مثل این است شما این را قبول ندارید باید ـ معاذ الله ـ بهتر از قرآن باشد باید ـ معاذ الله ـ بهتر از تورات باشد چون اگر مثل تورات یا مثل قرآن باشد که خب همین‌هاست شما که اینها را قبول ندارید شما ﴿فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِندِ اللَّهِ﴾ که ﴿هُوَ أَهْدَی مِنْهُمَا﴾[21] در چنین فضایی این مناظره جدال احسن فرض دارد اما اگر کسی ملحد محض بود خدا را قبول نداشت یا اصلِ رسالت را چه برای فرشته چه برای انسان مستحیل می‌دانست این جدال احسن راه نداشت آنهایی که تا حدودی می‌پذیرند بشر ممکن است پیامبر بشود منتها می‌گویند یک انسان فقیری که از خانواده محروم برخاست او نمی‌تواند پیامبر بشود ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾[22] باید بالأخره یکی از این سرمایه‌دارها و اشراف, رسول بشود بالأخره او باید کتابی بیاورد نمی‌شود گفت خدا جهان را آفرید و رها کرد این می‌شود جدال احسن اگر ﴿هُوَ أَهْدَی مِنْهُمَا﴾ در چنین فضایی تقریر بشود قابل قبول است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ مائده, آیات 83 ـ 85.
[2] . الامالی (شیخ صدوق), ص137.
[3] . سورهٴ توبه, آیهٴ 92.
[4] . سورهٴ توبه, آیهٴ 92.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 85.
[6] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص74.
[7] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص298.
[8] . الامالی (شیخ صدوق), ص237.
[9] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 34.
[10] . سورهٴ مؤمنون, آیات 1 ـ 3.
[11] . سورهٴ نور, آیهٴ 37.
[12] . سورهٴ تکاثر, آیهٴ 1.
[13] . مجموعه ورّام, ج2, ص16.
[14] . سورهٴ حجر, آیات 39 و 40; سورهٴ ص, آیات 82 و 83.
[15] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 24.
[16] . الکافی, ج5, ص12.
[17] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص159.
[18] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 23.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[20] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[21] . سورهٴ قصص, آیهٴ 49.
[22] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 31.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی