- 1057
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 44 تا 46 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 46 سوره قصص"
- استکبار مخصوص خداست و استکبار فرعون محکوم به شکست است؛
- تعلیم انبیا چیزی نیست که بشر بتواند خود به آن دست پیدا کند؛
- بشر محتاج انبیا است؛
- علم غیب رسول اکرم (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (44) وَلکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (45) وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلکِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)﴾
بطلان استکبار فرعون
در مقطع بعدی داستان وحییابی وجود مبارک موسای کلیم(علیه السلام) را ذکر میفرماید. جریان فرعون به این صورت پایان پذیرفت که او هم ادّعای الوهیّت داشت هم ادّعای ربوبیّت این دو واژه مترادف نیستند ولی قابل اجتماعاند خدا هم اله است هم رب و فرق این دو در بحثهای قبل گذشت فرعون هم ادّعای الوهیّت داشت میگفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[1] هم داعیه ربوبیّت داشت میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[2] این دو ادّعا کنار هم جمع شد و هر دو بیدلیل بود و باطل بود آن ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾[3] را هم که داشت این دو ادّعا را هم که داشت بنابراین استکبار او, استکبار باطل خواهد بود و لاغیر. ممکن است کلمه تکبّر در مورد حق هم به کار برود مثل اینکه خدا متکبّر است کبریایی برای خداست و کبریایی مؤمنان به برکت کبریایی الهی است و مانند آن اما استکبار معمولاً بغیر حق است بر فرض استکبار دو قسم باشد در خصوص فرعون که ادّعای الوهیّت داشت, ادّعای ربوبیّت داشت, ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾[4] بود, ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ﴾[5] بود, ﴿وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾[6] بود همه این فجایع اعتقادی و اخلاقی و عملی را که خدا ذکر کرد فرمود این فرعون و آلفرعون ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾[7] این استکبار یقیناً بغیر حق است درست است ممکن است که استکبار فرضاً دو قسم باشد آن تکبّر است که دو قسم است بر فرض استکبار دو قسم باشد با شواهد موردی, این استکبار یقیناً بغیر حق است لذا کلمه ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ درباره استکبار فرعون میشود قید توضیحی و تأکیدی نظیر ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾.[8]
سر تداوم لعنت فرعونیان
اما اینکه فرمود: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً﴾[9] برای آن سنّت سیّئهای است که گذاشت, ربوبیّت و الوهیّت را ادّعا کردن, ستم به مستضعفان کردن, جامعه را فرقه فرقه کردن اینها سنّت سیّئه فرعونی است این سنّت سیّئه باعث تداوم لعن است لذا فرمود: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً﴾ بعد از غرق, چون سنّت سیّئه اینها همچنان مانده است در اثر این سنّت سیّئه که «مَن سَنَّ سنّة سیئة کان علیه وِزرها و وزر مَن عَمِلَ بها إلی یوم القیامة»[10] اینها همچنان ملعوناند و در یوم القیامه ﴿مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾[11]اند.
مراد فرعون از ادعای الوهیّت و ربوبیّت
پرسش:...
پاسخ: بله این نسبت به جامعه بود یعنی جامعه را فکر ما و اندیشه ما باید اداره کند این بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) بود که این ایام, ایام شهادت و رحلت آن حضرت است «مَن أصغیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَدَه» اگر کسی گوش به حرف دیگری بدهد دارد او را عبادت میکند یک وقت است که اعتقاد دارد او خالق است و اعتقاد دارد او محیی و ممیت است این مطلب دیگر است یک وقت او را دارد اطاعت میکند اطاعت, مرحلهای از پرستش است «مَن أصقیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَدَه فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس»[12] این از غرر فرمایشات امام جواد(سلام الله علیه) است هر ملّتی که گوش به حرف کسی میدهد و قانون او را محترم میشمارد و حرف او و اندیشه او را عمل میکند دارد او را عبادت میکند این در مقام عمل است یک وقت عبادت اعتقادی است که او شایسته پرستش است یک وقت نه, عملاً دارد قانون او را عمل میکند فرعون هم که میگفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾[13] یعنی همین دینی که رایج است ﴿مَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾[14] یعنی قانون سعادتبخش مملکت برابر اندیشه من است خودش هم که بتپرست بود ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[15] این ادعای الوهیّت و ربوبیّتی که داشت نسبت به قانونگذاری بود که من مقنّنم من هادیام اندیشه من سعادتبخش است و مانند آن. این باعث شد که استکبار او بغیر حق باشد (اولاً) و غرق بشود (ثانیاً) و این سنّت سیّئه او که مانده است باعث تداوم لعنت اوست (ثالثاً).
تعابیر دوگانه قرآن کریم درباره علم غیب پیامبر اکرم
بعد از جریان فرعون نوبت به وحییابی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) رسید وحیی که برای موسای کلیم(سلام الله علیه) رسید در مقاطع گوناگون بود خداوند آن وحی را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتقل کرد چه اینکه وحی انبیای دیگر را هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتقل کرد لکن در انتقال وحی انبیا به پیامبر یا علومی که مستقیماً به وجود مبارک حضرت افاضه میکند تعبیرات قرآن دو قسم است یعنی آیات الهی در این زمینه دو طایفه است یک طایفه این است که شما این مطلب را قبلاً نمیدانستید ما به وسیله وحی به شما گفتیم, از هیچ کسی هم استفاده نکردی فقط از راه وحی باخبر شدی یک طایفه این است که شما در آن صحنه نبودی ولی قصّه از این قرار است این طایفه ثانیه هم تعلیمِ الهی را میرساند اما نمیگوید تو قبلاً نمیدانستی میگوید قبلاً آنجا حضور نداشتی اینکه میفرماید قبلاً حضور نداشتی مُشعر به این معناست که طرزی ما آن صحنه را برای شما تبیین میکنیم که گویا حاضر بودی مطالب علمی را میفرماید قبلاً نمیدانستی ما به شما گفتیم اما قصّههایی که واقع شده میفرماید شما در آن صحنه نبودی ولی طرزی ما آن صحنه را برای تو تبیین میکنیم که گویا حضور داشتی آیات در این زمینه ملاحظه میفرمایید دو قسم است یک بخش مربوط به این است که شما این را قبلاً نمیدانستی ما این را به شما آموختیم آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است: ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو قبلاً نمیدانستی قرآن چیست, قبلاً نمیدانستی ایمان چیست, علم تو که ذاتی نبود.
پیامبر اکرم ، برترین مخلوق الهی
درست است وجود مبارک آن حضرت صادر اول است طبق روایاتی که فرمودند: «أوّل ما خلق الله نور نبیّنا»[16] و درست است که در جهان امکان، موجودی بالاتر از روح مطهّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست برای اینکه بالاتر از صادر اوّل چیزی باشد خب همان میشود صادر اول, اگر «أوّل ما خلق الله نور نبیّنا» است پس از وجود مبارک پیامبر بالاتر در جهان امکان کسی نیست اگر بود, او میشود صادر اول ولی همه اینها کمالاتی است که ذات اقدس الهی به آن حضرت عطا کرده است.
ذاتی نبودن علوم و معارف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله )
فرمود تو از ذات خودت چیزی نمیدانستی و از ذات خودت قدرت نداشتی لذا در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیء﴾[17] چون ذاتاً خب یک موجود ممکن, فقیر است اما در همین آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو آن نیستی که از ذات خود اینها را بدانی با همه نبوغ و استعدادی که ما به تو دادیم این معارف در دسترس فرد عادی و غیر راه وحیانی نیست حتی فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[18] نه «ما لا تعلم» فرمود اینها مطالبی است که نه تنها تو نمیدانستی, نمیتوانستی هم یاد بگیری ولو صدها سال درس میخواندی برای اینکه این غیب است نفرمود ما به تو چیزی یاد دادیم که تو نمیدانستی, فرمود به تو چیزی آموختیم که تو آن نبودی که یاد بگیری ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ اینجا فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی﴾ تو آن نبودی که بدانی ولو صادر اوّلی, ولو از تو بالاتر در جهان امکان کسی نیست ولو مثل تو هم در جهان امکان کسی نیست.
معارف ناب و بی بدیل انبیا، در پرتو وحی الهی
درباره انسان هم همین طور است فرمود انبیا یک حرف جدیدی آوردند حرفی نیاوردند که انسان بتواند با فناوری و پیشرفت و ترقّی و امثال ذلک یاد بگیرد فرمود: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمونَ﴾[19] نه «ما لا تعلمون» به جامعه بشری میفرماید ما حرفهایی آوردیم که اصلاً در قدرت بشر نیست یاد بگیرد این کجا را میخواهد یاد بگیرد این در آسمان نیست در زمین نیست عمق زمین نیست اوج مریخ نیست این غیب است غیب یعنی غیب ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمونَ﴾ نه «ما لا تعلمون» همین تعبیر را نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود, فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لم تعلم» خب ما چه میدانیم بهشت چه خبر است قیامت چه خبر است انسان بعد از مرگ کجا میرود نه راه تجربه است نه راههای دیگر است, آن را هم که خبر شد خبری باز نیامد[20] ما دسترسی نداریم چیزهایی وحی به آدم میگوید که اصلاً مقدور بشر نیست فرمود ما این چیزهایی که به تو یاد دادیم این چیزهایی نبود که تو نزد خودت یاد بگیری چه اینکه چیزهایی هم که برای بشر در قوانین الهی آوردیم این چیزی نیست که بشر با علم خودش بتواند کشف بکند, درک بکند تجربی نیست که با پیشرفت تجربی حل بشود در دسترس کسی نیست.
طوایف دوگانه آیات قرآن، درباره آگاهیهای غیبی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)
پس طایفه اُولیٰ این است که ما حرفهایی آوردیم که تو نه تنها نمیدانستی, ممکن هم نبود بدانی نه «ما لم تعلم» بلکه ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم هست فرمود ما چیزهایی آوردیم که مقدور شما نیست ﴿وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾[21] پس طایفه اُولیٰ این است که ما چیزهایی گفتیم که شما نمیدانستید و مقدورتان هم نبود که یاد بگیرید طایفه دیگر آیاتی است که میگوید تو در آن صحنه نبودی, نه نمیدانستی, تو در آن صحنه نبودی ما هم داریم میگوییم این تو در آن صحنه نبودی ما هم داریم میگوییم یک بار مثبت بهتری داد یعنی طرزی بیان میکنیم که گویا بودی.
پرسش: واقعاً هم بودند؟
پاسخ: در عالَم معنا بودهاند اما در نشئه مُلکی نبودند برای اینکه حضرت به دنیا نیامده بود.
فرمود ما طرزی این صحنه را بیان میکنیم که گویا شما بودید در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در قصّه حضرت مریم که عدّهای قرعه انداختند که کفالت مریم(سلام الله علیها) را به عهده بگیرند در آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ نمیفرماید تو نمیدانستی خب نمیدانستی معلوم بود, فرمود در آن صحنه حضور نداشتی اینها مخاصمه میکردند نزاع کردند که چه کسی تکفّل کند سرپرستی مریم(سلام الله علیها) را به عهده بگیرد بعد هم نوبت به قرعه زدن رسید تو در صحنه قرعه حضور نداشتی که قرعه به نام چه کسی در میآید ولی کلّ این صحنه را ما داریم برای شما ترسیم میکنیم ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ مراسم قرعهزنی, ﴿وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ قبل از قرعهزدن این ﴿مَا کُنْتَ﴾ یعنی آنجا نبودی ولی قضیه این طور است ما طرزی برای شما ترسیم میکنیم که گویا آنجا حضور داشتی.
بعد از جریان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» نوبت میرسد به سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه 102 این است ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ تو در بالای چاه نبودی تو در آن مرتع اطراف کنعان نبودی که این برادرها چگونه نشستند مشورت کردند نظر نهاییشان به این رسید که یوسف را به چاه بیندازند ولی عین آن صحنه را ما داریم برای تو ترسیم میکنیم.
فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ﴾ تو آنجا حضور نداشتی نفرمود تو نمیدانستی; یعنی طرزی ما قصّه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) را تبیین میکنیم که گویا آنجا حضور داشتی. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم مشابه این تعبیرات هست[22] مهمتر از همه همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که طایفه ثانیه را اینها تکمیل میکنند فرمود تو در جانب غربی نبودی ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ و تو در مدین نبودی ﴿وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ آنجا مثوا نداشتی مکان نداشتی ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلکِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهای هست که مربوط به آن طایفه اُولیٰ بود که میفرماید آنجا شما حضور نداشتید همین سورهٴ «قصص» آیه 86 این است ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ نه تنها این حرفها را نمیدانستی, امیدش هم نداشتی آخر یک امر غیر عادی است یک وقت است کسی من امیدوارم که با تحصیلاتم به فلان درجه برسم اما کسی بگوید من امیدوارم پیامبر بشوم چنین چیزی در ذهن کسی رسوخ نمیکند فرمود امید این کارها را هم نداشتی در جامعه شما چنین چیزی هم نبود که کسی بعد از چند سال بشود پیغمبر شما امید این کار را نداشتی ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ این آیه 86 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به آن طایفه اُولیٰ نزدیکتر از طایفه ثانیه است این طایفه ثانیه میفرماید تو در این صحنهها نبودی ما کلّ این صحنه را برای تو ترسیم کردیم این ﴿مَا کُنتَ﴾ غیر از «لم تعلم» است غیر از ﴿مَا کُنْتَ تَدْرِی﴾ است یک وقت است میفرماید تو نمیدانستی یک وقت میفرماید تو در این صحنه نبودی.
آگاهی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) از حوادث گذشته، در پرتو وحی الهی
انسان اگر بخواهد از حادثهای باخبر باشد یا باید در متن حادثه خودش ببیند یا آن نزدیکها باشد یا از دیگران بشنود فرمود هیچ کدام از این سه برای تو حاصل نبود تو در قصّه حضرت موسی(سلام الله علیه) نه در کنار موسی ایستاده بودی که متن جریان را مشاهده کنی نه نظیر ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾[23] بودی که ولو در متن جریان نبودند آن صحنه را شهود نکردند لکن حاضر بودند ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ آنها حضور داشتند نه شهود, هر که شاهد باشد یقیناً حاضر است اما هر که حاضر باشد اینچنین نیست که شاهد باشد در همین آیات محلّ بحث فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ نه جزء آن هفتاد نفر بودی که ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ نه مانند خود موسی(سلام الله علیه) شاهد صحنه بودی, میماند امر سوم, امر سوم این است که از کسی باید بشنوی خب خود موسی(سلام الله علیه) را هم که ادراک نکردی آنها هم که در آن صحنه بودند ادراک نکردی چون چند قرن گذشت لذا فرمود: ﴿وَلکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾ پس کلاً رابطه تو با طور قطع است فقط ما از راه وحی این مراحل را به تو ابلاغ میکنیم برای اینکه نه در کنار یوسف بودی نه در کنار آن هفتاد نفر بودی نه بعد از کسی شنیدی برای اینکه چندین قرن گذشت خبرها منقطع شد رابطهای نیست تاریخ مدوّنی نیست از کجا خبردار باشی ولی ما این صحنه را برای تو ترسیم کردیم.
تو ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾[24] هستی یقین داری که در کوه طور چه گذشت قسمت غربی چه بود قسمت طرف راست وجود مبارک موسای کلیم چه بود همه را میدانی.
مراد از تعبیر قرآن در برخورداری حضرت موسی از « سلطان»
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم در اثر وعده الهی مثل سایر انبیا بر دشمن مسلّط شد اینکه فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾[25] اینها مسلّط بر اعدای خودشان خواهند بود این معجزات و اینها گرچه گاهی بر برهان, گاهی بر معجزه, سلطان اطلاق میشود ولی مسلّط شدن بر دشمن با ابزار برهان یا ابزار معجزه شدنی است اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود ما سلطان قرار دادیم آیه 35 ﴿وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ یعنی شما مسلّط میشوید از چه راه مسلّط میشوید از راه معجزات ما چه اینکه در آن صحنه مناظره و مسابقه با سَحره فرمود تو پیروزی عصا را بینداز تا پیروزیات روشن بشود بعد از اینکه فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾[26] یعنی «فأوجس موسی فی نفسه خیفة» موسی(سلام الله علیه) طبق تفسیری که وجود مبارک حضرت امیر فرمود, ترسید که اگر مردم تماشاچی در اثر جهلشان نتوانند بین معجزه موسی و سِحر ساحران فرق بگذارند آنگاه موسی چه کند[27] خب موسی(سلام الله علیه) هم عصا را بیندازد بشود مار آنها هم که طنابها و چوبها را انداختند شده مار ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ که این هراس, از مار و عقرب نبود از جهل مردم بود طبق استدلالی که وجود مبارک حضرت امیر دارد و آیه هم همین را تأیید میکند بعد خدا فرمود یا موسی ما به موسی گفتیم ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾[28] تو پیروزی نترس چرا پیروزی برای اینکه اینکه در دست توست معجزه است و معجزه سِحر را باطل میکند این اجازه نمیدهد که سحر ساحران همچنان باشد. استدلال آیه این است که تو پیروزی چون معجزه داری معجزه, آیه است سلطان نیست سلطنت تو, علوّ تو به استناد این معجزه است ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ پس ﴿أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾[29] اینجا هم ﴿وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ این سلطنت شما, پیروزی شما به وسیله آیات ماست لذا سلطان با آیات میشود دوتا. در اینجا فرمود همه آن قصّهها را ما برای شما تبیین کردیم که گویا در آن صحنه بودی مثل جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) که گویا در آن صحنه بودی بعد از اینکه این حرفها را فرمود, فرمود هیچ راهی برای کشف این حقیقت نیست مگر از راه وحی.
بهانه جویی کافران و پاسخ قاطعانه قرآن کریم
بخشی از اینها در تورات موسی هست صنادید قریش گفتند اگر شما پیامبرید باید معجزاتی مثل معجزات وجود مبارک موسای کلیم بیاوری آیه نازل شد که همین شما مشرکین حجاز قبلاً با اهل کتاب تماس گرفتید معجزه موسای کلیم(سلام الله علیه) را شنیدید از تورات او باخبر شدید به او کفر ورزیدید الآن به من میگویید چرا مثل موسای کلیم کتاب نمیآوری یا معجزه نمیآوری مگر شما نبودید که به همان کفر ورزیدید من هم همان حرفها را آوردم به هر دو کفر ورزیدید شما مگر قبلاً نگفتید که هر دو سِحرند ﴿قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾[30] مگر شما نگفتید ما هم به تورات کافریم هم به قرآن کافریم.
حجیّت عقل و سر ارسال رسل در بیان قرآن
مطلب بعدی آن است که حجیّت عقل را قرآن کریم در موارد فراوان بیان کرده مطابق آن حجیّت عقل هر جا اندیشه است باید وحی باشد هر جا فکر است و کار اختیاری است معصیت ممکن هست وحی لازم است چه در آسمان چه در زمین چه در شرق چه در غرب این آیات فراوانی که بخشی از اینها خوانده شد بخش دیگر هم امروز اشاره میشود ناظر به همین است آن آیه معروف که در کتب اصول آمده است آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ که محقّقین بر این هستند که این دلیل برائت نیست این ناظر به قصّههای زمینی است یعنی ما اگر بخواهیم امّتی را مورد عذاب قرار بدهیم بعد از وحی است و بعد از ارسال رُسل است و بعد از انزال کتب است این ناظر به برائت اصولی نیست به هر تقدیر حجیّت عقل را در این زمینه ثابت میکند فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ٭ وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ کذا که آیه پانزده و شانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم مشابه این آمده است آن آیه 134 سورهٴ «طه» است ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾ ما اگر قبل از انبیا کسی را به عذاب الهی گرفتار بکنیم اینها احتجاج میکنند میگویند خدایا چرا راهنما نفرستادی پیامبر نفرستادی قانون نفرستادی که ما اطاعت کنیم این همان مضمون ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ است آیه 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که در دیروز خوانده شد آن درباره قیامت است که دنیا را هم البته شامل میشود آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «قصص» یعنی آیه 47 هم ناظر به همین مطلب است ﴿وَلَوْلاَ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ فتحصّل که آیاتی که مربوط به علم غیب حضرت است دو طایفه است یک طایفه این است که تو از ذات خود نمیدانستی ما گفتیم, یک طایفه این است که تو در آن صحنهها حضور نداشتی ولی ترسیم آنها از این قبیل است. مطلب بعدی آن است که عقل حجیّتش چه درباره دنیا چه درباره آخرت مورد امضای قرآن کریم است و جایی که یک موجود اندیشمند مختار متفکّر باشد که راه اطاعت و عصیان داشته باشد راه تکامل داشته باشد حتماً خدا برای آنها پیامبر میفرستد برای اینکه آنها را میخواهد هدایت کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[2] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[3] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 6.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 39.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 42.
[10] . الفصول المختارة (شیخ مفید), ص136.
[11] . سورهٴ قصص, آیهٴ 42.
[12] . تحفالعقول, ص456.
[13] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[14] . سورهٴ غافر, آیهٴ 29.
[15] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[16] . ر.ک: بحارالأنوار, ج15, ص24; ر.ک: کشف الخفاء (عجلونی), ج1, ص265.
[17] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 128.
[18] . سورهٴ نساء, آیهٴ 113.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
[20] . ر.ک: دیباچه گلستان سعدی, «این مدعیان در طلبش بیخبراناند٭٭٭ کان را که خبر شد خبری باز نیامد».
[21] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 48.
[22] . سورهٴ هود, آیهٴ 44.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 155.
[24] . سورهٴ هود, آیهٴ 17; سورهٴ محمد, آیهٴ 14.
[25] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 21.
[26] . سورهٴ طه, آیهٴ 67.
[27] . نهجالبلاغه, خطبه 4.
[28] . سورهٴ طه, آیهٴ 68.
[29] . سورهٴ طه, آیهٴ 69.
[30] . سورهٴ قصص, آیهٴ 48.
- استکبار مخصوص خداست و استکبار فرعون محکوم به شکست است؛
- تعلیم انبیا چیزی نیست که بشر بتواند خود به آن دست پیدا کند؛
- بشر محتاج انبیا است؛
- علم غیب رسول اکرم (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (44) وَلکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (45) وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلکِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)﴾
بطلان استکبار فرعون
در مقطع بعدی داستان وحییابی وجود مبارک موسای کلیم(علیه السلام) را ذکر میفرماید. جریان فرعون به این صورت پایان پذیرفت که او هم ادّعای الوهیّت داشت هم ادّعای ربوبیّت این دو واژه مترادف نیستند ولی قابل اجتماعاند خدا هم اله است هم رب و فرق این دو در بحثهای قبل گذشت فرعون هم ادّعای الوهیّت داشت میگفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[1] هم داعیه ربوبیّت داشت میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[2] این دو ادّعا کنار هم جمع شد و هر دو بیدلیل بود و باطل بود آن ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾[3] را هم که داشت این دو ادّعا را هم که داشت بنابراین استکبار او, استکبار باطل خواهد بود و لاغیر. ممکن است کلمه تکبّر در مورد حق هم به کار برود مثل اینکه خدا متکبّر است کبریایی برای خداست و کبریایی مؤمنان به برکت کبریایی الهی است و مانند آن اما استکبار معمولاً بغیر حق است بر فرض استکبار دو قسم باشد در خصوص فرعون که ادّعای الوهیّت داشت, ادّعای ربوبیّت داشت, ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ﴾[4] بود, ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ﴾[5] بود, ﴿وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾[6] بود همه این فجایع اعتقادی و اخلاقی و عملی را که خدا ذکر کرد فرمود این فرعون و آلفرعون ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾[7] این استکبار یقیناً بغیر حق است درست است ممکن است که استکبار فرضاً دو قسم باشد آن تکبّر است که دو قسم است بر فرض استکبار دو قسم باشد با شواهد موردی, این استکبار یقیناً بغیر حق است لذا کلمه ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ درباره استکبار فرعون میشود قید توضیحی و تأکیدی نظیر ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾.[8]
سر تداوم لعنت فرعونیان
اما اینکه فرمود: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً﴾[9] برای آن سنّت سیّئهای است که گذاشت, ربوبیّت و الوهیّت را ادّعا کردن, ستم به مستضعفان کردن, جامعه را فرقه فرقه کردن اینها سنّت سیّئه فرعونی است این سنّت سیّئه باعث تداوم لعن است لذا فرمود: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً﴾ بعد از غرق, چون سنّت سیّئه اینها همچنان مانده است در اثر این سنّت سیّئه که «مَن سَنَّ سنّة سیئة کان علیه وِزرها و وزر مَن عَمِلَ بها إلی یوم القیامة»[10] اینها همچنان ملعوناند و در یوم القیامه ﴿مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾[11]اند.
مراد فرعون از ادعای الوهیّت و ربوبیّت
پرسش:...
پاسخ: بله این نسبت به جامعه بود یعنی جامعه را فکر ما و اندیشه ما باید اداره کند این بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) بود که این ایام, ایام شهادت و رحلت آن حضرت است «مَن أصغیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَدَه» اگر کسی گوش به حرف دیگری بدهد دارد او را عبادت میکند یک وقت است که اعتقاد دارد او خالق است و اعتقاد دارد او محیی و ممیت است این مطلب دیگر است یک وقت او را دارد اطاعت میکند اطاعت, مرحلهای از پرستش است «مَن أصقیٰ إلی ناطقٍ فقد عَبَدَه فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس»[12] این از غرر فرمایشات امام جواد(سلام الله علیه) است هر ملّتی که گوش به حرف کسی میدهد و قانون او را محترم میشمارد و حرف او و اندیشه او را عمل میکند دارد او را عبادت میکند این در مقام عمل است یک وقت عبادت اعتقادی است که او شایسته پرستش است یک وقت نه, عملاً دارد قانون او را عمل میکند فرعون هم که میگفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾[13] یعنی همین دینی که رایج است ﴿مَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ﴾[14] یعنی قانون سعادتبخش مملکت برابر اندیشه من است خودش هم که بتپرست بود ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[15] این ادعای الوهیّت و ربوبیّتی که داشت نسبت به قانونگذاری بود که من مقنّنم من هادیام اندیشه من سعادتبخش است و مانند آن. این باعث شد که استکبار او بغیر حق باشد (اولاً) و غرق بشود (ثانیاً) و این سنّت سیّئه او که مانده است باعث تداوم لعنت اوست (ثالثاً).
تعابیر دوگانه قرآن کریم درباره علم غیب پیامبر اکرم
بعد از جریان فرعون نوبت به وحییابی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) رسید وحیی که برای موسای کلیم(سلام الله علیه) رسید در مقاطع گوناگون بود خداوند آن وحی را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتقل کرد چه اینکه وحی انبیای دیگر را هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتقل کرد لکن در انتقال وحی انبیا به پیامبر یا علومی که مستقیماً به وجود مبارک حضرت افاضه میکند تعبیرات قرآن دو قسم است یعنی آیات الهی در این زمینه دو طایفه است یک طایفه این است که شما این مطلب را قبلاً نمیدانستید ما به وسیله وحی به شما گفتیم, از هیچ کسی هم استفاده نکردی فقط از راه وحی باخبر شدی یک طایفه این است که شما در آن صحنه نبودی ولی قصّه از این قرار است این طایفه ثانیه هم تعلیمِ الهی را میرساند اما نمیگوید تو قبلاً نمیدانستی میگوید قبلاً آنجا حضور نداشتی اینکه میفرماید قبلاً حضور نداشتی مُشعر به این معناست که طرزی ما آن صحنه را برای شما تبیین میکنیم که گویا حاضر بودی مطالب علمی را میفرماید قبلاً نمیدانستی ما به شما گفتیم اما قصّههایی که واقع شده میفرماید شما در آن صحنه نبودی ولی طرزی ما آن صحنه را برای تو تبیین میکنیم که گویا حضور داشتی آیات در این زمینه ملاحظه میفرمایید دو قسم است یک بخش مربوط به این است که شما این را قبلاً نمیدانستی ما این را به شما آموختیم آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است: ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو قبلاً نمیدانستی قرآن چیست, قبلاً نمیدانستی ایمان چیست, علم تو که ذاتی نبود.
پیامبر اکرم ، برترین مخلوق الهی
درست است وجود مبارک آن حضرت صادر اول است طبق روایاتی که فرمودند: «أوّل ما خلق الله نور نبیّنا»[16] و درست است که در جهان امکان، موجودی بالاتر از روح مطهّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست برای اینکه بالاتر از صادر اوّل چیزی باشد خب همان میشود صادر اول, اگر «أوّل ما خلق الله نور نبیّنا» است پس از وجود مبارک پیامبر بالاتر در جهان امکان کسی نیست اگر بود, او میشود صادر اول ولی همه اینها کمالاتی است که ذات اقدس الهی به آن حضرت عطا کرده است.
ذاتی نبودن علوم و معارف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله )
فرمود تو از ذات خودت چیزی نمیدانستی و از ذات خودت قدرت نداشتی لذا در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیء﴾[17] چون ذاتاً خب یک موجود ممکن, فقیر است اما در همین آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ تو آن نیستی که از ذات خود اینها را بدانی با همه نبوغ و استعدادی که ما به تو دادیم این معارف در دسترس فرد عادی و غیر راه وحیانی نیست حتی فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[18] نه «ما لا تعلم» فرمود اینها مطالبی است که نه تنها تو نمیدانستی, نمیتوانستی هم یاد بگیری ولو صدها سال درس میخواندی برای اینکه این غیب است نفرمود ما به تو چیزی یاد دادیم که تو نمیدانستی, فرمود به تو چیزی آموختیم که تو آن نبودی که یاد بگیری ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ اینجا فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی﴾ تو آن نبودی که بدانی ولو صادر اوّلی, ولو از تو بالاتر در جهان امکان کسی نیست ولو مثل تو هم در جهان امکان کسی نیست.
معارف ناب و بی بدیل انبیا، در پرتو وحی الهی
درباره انسان هم همین طور است فرمود انبیا یک حرف جدیدی آوردند حرفی نیاوردند که انسان بتواند با فناوری و پیشرفت و ترقّی و امثال ذلک یاد بگیرد فرمود: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمونَ﴾[19] نه «ما لا تعلمون» به جامعه بشری میفرماید ما حرفهایی آوردیم که اصلاً در قدرت بشر نیست یاد بگیرد این کجا را میخواهد یاد بگیرد این در آسمان نیست در زمین نیست عمق زمین نیست اوج مریخ نیست این غیب است غیب یعنی غیب ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمونَ﴾ نه «ما لا تعلمون» همین تعبیر را نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود, فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لم تعلم» خب ما چه میدانیم بهشت چه خبر است قیامت چه خبر است انسان بعد از مرگ کجا میرود نه راه تجربه است نه راههای دیگر است, آن را هم که خبر شد خبری باز نیامد[20] ما دسترسی نداریم چیزهایی وحی به آدم میگوید که اصلاً مقدور بشر نیست فرمود ما این چیزهایی که به تو یاد دادیم این چیزهایی نبود که تو نزد خودت یاد بگیری چه اینکه چیزهایی هم که برای بشر در قوانین الهی آوردیم این چیزی نیست که بشر با علم خودش بتواند کشف بکند, درک بکند تجربی نیست که با پیشرفت تجربی حل بشود در دسترس کسی نیست.
طوایف دوگانه آیات قرآن، درباره آگاهیهای غیبی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)
پس طایفه اُولیٰ این است که ما حرفهایی آوردیم که تو نه تنها نمیدانستی, ممکن هم نبود بدانی نه «ما لم تعلم» بلکه ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم هست فرمود ما چیزهایی آوردیم که مقدور شما نیست ﴿وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾[21] پس طایفه اُولیٰ این است که ما چیزهایی گفتیم که شما نمیدانستید و مقدورتان هم نبود که یاد بگیرید طایفه دیگر آیاتی است که میگوید تو در آن صحنه نبودی, نه نمیدانستی, تو در آن صحنه نبودی ما هم داریم میگوییم این تو در آن صحنه نبودی ما هم داریم میگوییم یک بار مثبت بهتری داد یعنی طرزی بیان میکنیم که گویا بودی.
پرسش: واقعاً هم بودند؟
پاسخ: در عالَم معنا بودهاند اما در نشئه مُلکی نبودند برای اینکه حضرت به دنیا نیامده بود.
فرمود ما طرزی این صحنه را بیان میکنیم که گویا شما بودید در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در قصّه حضرت مریم که عدّهای قرعه انداختند که کفالت مریم(سلام الله علیها) را به عهده بگیرند در آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ نمیفرماید تو نمیدانستی خب نمیدانستی معلوم بود, فرمود در آن صحنه حضور نداشتی اینها مخاصمه میکردند نزاع کردند که چه کسی تکفّل کند سرپرستی مریم(سلام الله علیها) را به عهده بگیرد بعد هم نوبت به قرعه زدن رسید تو در صحنه قرعه حضور نداشتی که قرعه به نام چه کسی در میآید ولی کلّ این صحنه را ما داریم برای شما ترسیم میکنیم ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ مراسم قرعهزنی, ﴿وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ قبل از قرعهزدن این ﴿مَا کُنْتَ﴾ یعنی آنجا نبودی ولی قضیه این طور است ما طرزی برای شما ترسیم میکنیم که گویا آنجا حضور داشتی.
بعد از جریان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» نوبت میرسد به سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه 102 این است ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ تو در بالای چاه نبودی تو در آن مرتع اطراف کنعان نبودی که این برادرها چگونه نشستند مشورت کردند نظر نهاییشان به این رسید که یوسف را به چاه بیندازند ولی عین آن صحنه را ما داریم برای تو ترسیم میکنیم.
فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ﴾ تو آنجا حضور نداشتی نفرمود تو نمیدانستی; یعنی طرزی ما قصّه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) را تبیین میکنیم که گویا آنجا حضور داشتی. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم مشابه این تعبیرات هست[22] مهمتر از همه همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که طایفه ثانیه را اینها تکمیل میکنند فرمود تو در جانب غربی نبودی ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ و تو در مدین نبودی ﴿وَمَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ آنجا مثوا نداشتی مکان نداشتی ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَلکِن رَّحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهای هست که مربوط به آن طایفه اُولیٰ بود که میفرماید آنجا شما حضور نداشتید همین سورهٴ «قصص» آیه 86 این است ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ نه تنها این حرفها را نمیدانستی, امیدش هم نداشتی آخر یک امر غیر عادی است یک وقت است کسی من امیدوارم که با تحصیلاتم به فلان درجه برسم اما کسی بگوید من امیدوارم پیامبر بشوم چنین چیزی در ذهن کسی رسوخ نمیکند فرمود امید این کارها را هم نداشتی در جامعه شما چنین چیزی هم نبود که کسی بعد از چند سال بشود پیغمبر شما امید این کار را نداشتی ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾ این آیه 86 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به آن طایفه اُولیٰ نزدیکتر از طایفه ثانیه است این طایفه ثانیه میفرماید تو در این صحنهها نبودی ما کلّ این صحنه را برای تو ترسیم کردیم این ﴿مَا کُنتَ﴾ غیر از «لم تعلم» است غیر از ﴿مَا کُنْتَ تَدْرِی﴾ است یک وقت است میفرماید تو نمیدانستی یک وقت میفرماید تو در این صحنه نبودی.
آگاهی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) از حوادث گذشته، در پرتو وحی الهی
انسان اگر بخواهد از حادثهای باخبر باشد یا باید در متن حادثه خودش ببیند یا آن نزدیکها باشد یا از دیگران بشنود فرمود هیچ کدام از این سه برای تو حاصل نبود تو در قصّه حضرت موسی(سلام الله علیه) نه در کنار موسی ایستاده بودی که متن جریان را مشاهده کنی نه نظیر ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾[23] بودی که ولو در متن جریان نبودند آن صحنه را شهود نکردند لکن حاضر بودند ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ آنها حضور داشتند نه شهود, هر که شاهد باشد یقیناً حاضر است اما هر که حاضر باشد اینچنین نیست که شاهد باشد در همین آیات محلّ بحث فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ نه جزء آن هفتاد نفر بودی که ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ نه مانند خود موسی(سلام الله علیه) شاهد صحنه بودی, میماند امر سوم, امر سوم این است که از کسی باید بشنوی خب خود موسی(سلام الله علیه) را هم که ادراک نکردی آنها هم که در آن صحنه بودند ادراک نکردی چون چند قرن گذشت لذا فرمود: ﴿وَلکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾ پس کلاً رابطه تو با طور قطع است فقط ما از راه وحی این مراحل را به تو ابلاغ میکنیم برای اینکه نه در کنار یوسف بودی نه در کنار آن هفتاد نفر بودی نه بعد از کسی شنیدی برای اینکه چندین قرن گذشت خبرها منقطع شد رابطهای نیست تاریخ مدوّنی نیست از کجا خبردار باشی ولی ما این صحنه را برای تو ترسیم کردیم.
تو ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾[24] هستی یقین داری که در کوه طور چه گذشت قسمت غربی چه بود قسمت طرف راست وجود مبارک موسای کلیم چه بود همه را میدانی.
مراد از تعبیر قرآن در برخورداری حضرت موسی از « سلطان»
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم در اثر وعده الهی مثل سایر انبیا بر دشمن مسلّط شد اینکه فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾[25] اینها مسلّط بر اعدای خودشان خواهند بود این معجزات و اینها گرچه گاهی بر برهان, گاهی بر معجزه, سلطان اطلاق میشود ولی مسلّط شدن بر دشمن با ابزار برهان یا ابزار معجزه شدنی است اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود ما سلطان قرار دادیم آیه 35 ﴿وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ یعنی شما مسلّط میشوید از چه راه مسلّط میشوید از راه معجزات ما چه اینکه در آن صحنه مناظره و مسابقه با سَحره فرمود تو پیروزی عصا را بینداز تا پیروزیات روشن بشود بعد از اینکه فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾[26] یعنی «فأوجس موسی فی نفسه خیفة» موسی(سلام الله علیه) طبق تفسیری که وجود مبارک حضرت امیر فرمود, ترسید که اگر مردم تماشاچی در اثر جهلشان نتوانند بین معجزه موسی و سِحر ساحران فرق بگذارند آنگاه موسی چه کند[27] خب موسی(سلام الله علیه) هم عصا را بیندازد بشود مار آنها هم که طنابها و چوبها را انداختند شده مار ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ که این هراس, از مار و عقرب نبود از جهل مردم بود طبق استدلالی که وجود مبارک حضرت امیر دارد و آیه هم همین را تأیید میکند بعد خدا فرمود یا موسی ما به موسی گفتیم ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾[28] تو پیروزی نترس چرا پیروزی برای اینکه اینکه در دست توست معجزه است و معجزه سِحر را باطل میکند این اجازه نمیدهد که سحر ساحران همچنان باشد. استدلال آیه این است که تو پیروزی چون معجزه داری معجزه, آیه است سلطان نیست سلطنت تو, علوّ تو به استناد این معجزه است ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ پس ﴿أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾[29] اینجا هم ﴿وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً﴾ این سلطنت شما, پیروزی شما به وسیله آیات ماست لذا سلطان با آیات میشود دوتا. در اینجا فرمود همه آن قصّهها را ما برای شما تبیین کردیم که گویا در آن صحنه بودی مثل جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) که گویا در آن صحنه بودی بعد از اینکه این حرفها را فرمود, فرمود هیچ راهی برای کشف این حقیقت نیست مگر از راه وحی.
بهانه جویی کافران و پاسخ قاطعانه قرآن کریم
بخشی از اینها در تورات موسی هست صنادید قریش گفتند اگر شما پیامبرید باید معجزاتی مثل معجزات وجود مبارک موسای کلیم بیاوری آیه نازل شد که همین شما مشرکین حجاز قبلاً با اهل کتاب تماس گرفتید معجزه موسای کلیم(سلام الله علیه) را شنیدید از تورات او باخبر شدید به او کفر ورزیدید الآن به من میگویید چرا مثل موسای کلیم کتاب نمیآوری یا معجزه نمیآوری مگر شما نبودید که به همان کفر ورزیدید من هم همان حرفها را آوردم به هر دو کفر ورزیدید شما مگر قبلاً نگفتید که هر دو سِحرند ﴿قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾[30] مگر شما نگفتید ما هم به تورات کافریم هم به قرآن کافریم.
حجیّت عقل و سر ارسال رسل در بیان قرآن
مطلب بعدی آن است که حجیّت عقل را قرآن کریم در موارد فراوان بیان کرده مطابق آن حجیّت عقل هر جا اندیشه است باید وحی باشد هر جا فکر است و کار اختیاری است معصیت ممکن هست وحی لازم است چه در آسمان چه در زمین چه در شرق چه در غرب این آیات فراوانی که بخشی از اینها خوانده شد بخش دیگر هم امروز اشاره میشود ناظر به همین است آن آیه معروف که در کتب اصول آمده است آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ که محقّقین بر این هستند که این دلیل برائت نیست این ناظر به قصّههای زمینی است یعنی ما اگر بخواهیم امّتی را مورد عذاب قرار بدهیم بعد از وحی است و بعد از ارسال رُسل است و بعد از انزال کتب است این ناظر به برائت اصولی نیست به هر تقدیر حجیّت عقل را در این زمینه ثابت میکند فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ٭ وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً﴾ کذا که آیه پانزده و شانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم مشابه این آمده است آن آیه 134 سورهٴ «طه» است ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾ ما اگر قبل از انبیا کسی را به عذاب الهی گرفتار بکنیم اینها احتجاج میکنند میگویند خدایا چرا راهنما نفرستادی پیامبر نفرستادی قانون نفرستادی که ما اطاعت کنیم این همان مضمون ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ است آیه 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که در دیروز خوانده شد آن درباره قیامت است که دنیا را هم البته شامل میشود آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «قصص» یعنی آیه 47 هم ناظر به همین مطلب است ﴿وَلَوْلاَ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ فتحصّل که آیاتی که مربوط به علم غیب حضرت است دو طایفه است یک طایفه این است که تو از ذات خود نمیدانستی ما گفتیم, یک طایفه این است که تو در آن صحنهها حضور نداشتی ولی ترسیم آنها از این قبیل است. مطلب بعدی آن است که عقل حجیّتش چه درباره دنیا چه درباره آخرت مورد امضای قرآن کریم است و جایی که یک موجود اندیشمند مختار متفکّر باشد که راه اطاعت و عصیان داشته باشد راه تکامل داشته باشد حتماً خدا برای آنها پیامبر میفرستد برای اینکه آنها را میخواهد هدایت کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[2] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[3] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 6.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 39.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 42.
[10] . الفصول المختارة (شیخ مفید), ص136.
[11] . سورهٴ قصص, آیهٴ 42.
[12] . تحفالعقول, ص456.
[13] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[14] . سورهٴ غافر, آیهٴ 29.
[15] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[16] . ر.ک: بحارالأنوار, ج15, ص24; ر.ک: کشف الخفاء (عجلونی), ج1, ص265.
[17] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 128.
[18] . سورهٴ نساء, آیهٴ 113.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
[20] . ر.ک: دیباچه گلستان سعدی, «این مدعیان در طلبش بیخبراناند٭٭٭ کان را که خبر شد خبری باز نیامد».
[21] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 48.
[22] . سورهٴ هود, آیهٴ 44.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 155.
[24] . سورهٴ هود, آیهٴ 17; سورهٴ محمد, آیهٴ 14.
[25] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 21.
[26] . سورهٴ طه, آیهٴ 67.
[27] . نهجالبلاغه, خطبه 4.
[28] . سورهٴ طه, آیهٴ 68.
[29] . سورهٴ طه, آیهٴ 69.
[30] . سورهٴ قصص, آیهٴ 48.
تاکنون نظری ثبت نشده است