display result search
منو
تفسیر آیات 214 تا 217 سوره شعراء

تفسیر آیات 214 تا 217 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 93 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 214 تا 217 سوره شعراء"
- تولّی و تبرّی هم برای امام و پیامبر (علیهم السلام) مطرح است هم برای پیروان آنها؛
- انذار با تبشیر همراه است
- انسان تا در دنیا هست مختار است بین ایمان و کفر.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (214) وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (125) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَتَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (217) الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ (218) وَتَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ (221) تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (222) یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ (223) وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (224) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ (225) وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ (226) إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ(227)﴾

سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» که در مکه نازل شد عناصر محوری آن یکی توحید بود و یکی هم وحی و نبوت لذا مطالب مهم این سوره دربارهٴ این دو مطلب بود که تا حدودی گذشت. به این بخش رسیدیم که فرمود بستگان نزدیکت را انذار بکن البته انذار با تبشیر همراه است و شش مطلب دربارهٴ ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ مطرح شده بود که چطور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد به انذار عشیره، احادیث و روایات نورانی فراوانی ذیل این آیه آمده است که جریان حدیث «یوم الدار» حدیث «یوم الانذار» آنجا کاملاً مطرح است که وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چندین معجزه آنجا نشان داد و ابولهب گفت ـ معاذ الله ـ سحر است بعد حضرت فرمود اوّل کسی که به من ایمان بیاورد و به من جواب مثبت بدهد این وزیر من می‌شود نایب من می‌شود خلیفهٴ من می‌شود سه بار این فرمایش را فرمود. وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود من این کار را می‌کنم که ابولهب به ابی‌طالب طعن زد گفت حالا تو باید از پسرت دستور بگیری[1] فرمود اگر کسانی به تو ایمان آورده‌اند نسبت به آنها در کمال مهربانی و تواضع رفتار بکن ولی اگر معصیت کرده‌اند کار آنها را توجیه نکن (یک) آنها را به خود مرتبط ندان (دو) صریحاً تبرّی بجوی (سه) این‌طور نباشد که چون اینها مومن‌اند به تو وابسته‌اند خود را در حاشیهٴ امن ببینند این‌طور نباشد این تولّی و تبرّی هم برای امام و پیامبر (علیهم السلام) مطرح است هم برای پیروان آنها فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این می‌شود تولّی ﴿فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ این می‌شود تبرّی.
در جریان حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) هم همین‌طور بود که فرمود: ﴿إِنَّا بُرَآؤُا مِنکُمْ﴾[2] در قرآن کریم هم فرمود مومنان به حضرت ابراهیم تأسّی دارند که فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾[3] یا ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾[4] تناسب ما با وجود مبارک حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) در محورهای فراونی است که یکی از آن مهم‌ترین محور همین است که فرمود: ﴿إِنَّا بُرَآؤُا مِنکُمْ﴾ که در این بخش فرمود موٴمنین به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) تأسّی دارند. بنابراین مسئلهٴ تبرّی باعث می‌‌‌‌شود که موٴمنین اگر لغزشی مرتکب شدند خود را در حاشیهٴ امن نبینند اگر کسی مرتبط به حکومت بود یا به حاکم اسلامی بود احساس امنیت کاذب نکند. فرمود: ﴿فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ در تمام این بخشها اعتمادت به ذات اقدس الهی باشد تکیه‌گاهت به کسی باشد که هم مقتدر است و هم نسبت به مؤمنان مهربان است هم دارای عزّت است نفوذناپذیری است اقتدار است پس می‌شود به او اعتماد کرد هم می‌توان از لطف او مدد جست چون رحیم است این‌طور نیست که او فقط عزیز باشد مقتدر باشد قدرتمند باشد بلکه مهمان و سایه‌افکن هم هست بر چنین ذاتی اعتماد بکن و کارها را انجام بده.
چند مطلب مربوط به سوالات بحثهای قبلی بود در بحثهای قبل به این نتیجه رسیدیم که انسان مادامی که در دنیا هست مختار است بین ایمان و کفر مختار است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[5] است ﴿فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[6] است و مانند آن، ایمان او هم مقبول است و اگر حالت اضطرار پیش آمد نظیر آنچه برای فرعون پیش آمد این ایمان چون روی ترس است روی اجبار و اضطرار است مقبول نیست این دو. در چنین حالتی البته لطف ذات اقدس الهی بسته نیست ممکن است همین ایمان را هم بپذیرد ولی مربوط است به سیّئات گذشتهٴ انسان تائب اگر جزء ﴿الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ﴾[7] باشد ﴿فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[8] باشد ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾[9] باشد به او می‌فرمایند: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾[10] امّا اگر نظیر قوم یونس باشد سیّئاتشان در آن حد نباشد ممکن ذات اقدس الهی بپذیرد غرض آن است که در حال اضطرار، خدای سبحان وعدهٴ قبول نداد ممکن است بپذیرد ممکن است نپذیرد و صریحاً هم اعلام کرد بر ما ضرورتی تحمیل نیست که بپذیریم.
قسم سوم در جریان بعد از مرگ است در جریان بعد از مرگ، ایمان ممکن نیست یعنی بین انسان و ایمان سدّ عمیقی و عظیمی بسته می‌شود که انسان دیگر فعل اختیاری ندارد تکامل علمی فراوان است خیلی از چیزها را که در دنیا متوجه نبود آنجا می‌فهمد یا اگر به علم حصولی می‌دانست به علم حضوری می‌یابد یا اگر به علم حضوری ضعیف می‌یافت به علم حضوری قوی می‌یابد تکامل علمی کاملاً آنجا مقدور است امّا تکامل عملی که کاری انجام بدهد که به کمال برسد این در برزخ ممکن نیست وگرنه آنجا می‌شد عالم تکلیف و وحی و نبوت و رسالت. در جریان جهنّم هم که اینها درخواست می‌کنند که ما را برگردان خدا می‌فرماید ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[11] اینها با اینکه جهنّم را دیدند سوخت و سوز را دیدند اگر برگردند در دنیا باز گرفتار تباهی و سیاهی می‌شوند سرّش آن است که اینها از نظر علم به صد درصد رسیدند نه تنها علم حصولی و برهانی‌شان صد درصد شد علم شهودی‌شان هم صد درصد شد منتها بارها ملاحظه فرمودید آن که کار انجام می‌دهد بخش اندیشه و علم نیست انسان ممکن است چیزی را صددرصد بداند خودش هم آزموده تجربه کرده طبیب است می‌داند که خمر برای همهٴ دستگاه او زیانبار است و مانند آن امّا آن که متصدی عمل است متوّلی کار است بخش انگیزه و اراده است اراده یک متولی دیگر دارد یک دستگاه دیگر دارد یک شأن دیگر دارد کاملاً از بخش علم جداست آن اگر از کار افتاده باشد شما هر چه هم بر علم آن بیفزایید مشکلش حل نمی‌شود نظیر همین مثالی که مکرر ذکر می‌شد ما همان‌طوری که در دستگاه بیرونی ما یک سلسله مجاری ادراکی داریم به نام چشم و گوش یک سلسله مجاری تحریکی داریم به نام دست و پا و از این منظر به چهار قسم تقسیم می‌شویم بعضیها هر دو بخششان سالم است بعضی هر دو بخششان مریض است بعضی بخش اداراکی­شان سالم است و تحریکی­شان بیمار بخشی به عکس چهار گروه‌اند اگر کسی مجاری ادراکیاش سالم مجاری تحریکی­اش سالم دست و پایش هم باز و سالم چشم و گوشاش هم باز و سالم این اگر مار و عقرب را دید خب فرار می‌کند دیگر این علم دارد به ضرر و با حرکت، خودش را نجات می‌دهد ولی اگر همین شخص کاری کرد که دست و پای او فلج شد این مار را می‌بیند عقرب را می‌بیند امّا قدرت فرار ندارد شما مرتب به او دوربین بده عینک بده تلسکوپ بده میکروسکوپ بده دور را ببیند نزدیک را ببیند ریز را ببیند درشت را ببیند چشم فرار نمی‌کند آن که فرار می‌کند دست و پاست دست و پا فلج است عالم بی‌عمل یعنی کسی که مسئلهٴ علمی او تصور او تصدیق او ادراک او جزم او کاملاً شفاف و روشن است می‌فهمد چه چیزی حلال است چه چیزی حرام امّا بخش علم متولی علم عمل صالح ندارد آن بخش اراده است که به تعبیر روایات نورانی ما عقل «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[12] است شیطان در جریان جهاد نفس این بخش عقل «ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» را به زنجیر می‌کشد.
این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر»[13] خب این بخش اراده بخش عزم بخش نیّت بخش اخلاص بخش قصد بخش تصمیم، اینها متولیان مخصوص دارند شیطان اینها را به بند کشیده زنجیری کرده خب شما مرتب آیه بخوان مرتب روایت بخوانی بگویی مگر نمی‌دانستی بله می‌دانست امّا علم پنجاه درصد قضیه را حل می‌کند بخش دیگرش مربوط به اراده است که زنجیری است الآن اینها که ـ معاذ الله ـ معتادند اینها هم کارتن و کارتن‌خواب را می‌‌‌‌بینند هم جدول و جدول‌خواب را می‌بینند هم زندان و زندانیها را می‌بینند مع ذلک دست‌بردار نیستند از زندان هم که در‌‌‌‌آمده یا از جدول هم که درآمده یا از کارتن هم که درآمده باز به دنبال قاچاق مواد می‌گردد.
پرسش: جناب استاد به هر حال شدت یقین, اراده را تقویت می‌کند.
پاسخ: نه اگر اراده‌ای به بند کشیده شده باشد اگر اراده‌ای در اسارت شیطان باشد چه کار می‌تواند بکند مگر اینکه نیم‌بند باشد. الآن اینها که زندان می‌روند از کارتن بیرون می‌آیند از جدول بیرون می‌آیند باز به دنبال قاچاق‌اند اینها مشکل علمی ندارند خطر را دیدند بارها چشیدند صد درصد چشیدند امّا آن که باید تصمیم بگیرد فلج است این «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) این عقل نظری را که نمی‌گوید این عقل عملی که «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[14] را می‌گوید خب این زنجیری است شما مرتب آیه بخوان مرتب روایت بخوان. ذات اقدس الهی می‌فرماید این بخش ارادهٴ خود را زنجیری کرده است در اثر اسارت شیطان و از جهنم هم دربیاید باز همان گناه را انجام میدهد ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[15] که در سوره مبارکه «انعام» بود.
بنابراین بخش وسیعی از مراقبت در این است که این آسیب نبیند یعنی انسان به آسانی کار خیر انجام بدهد به آسانی از گناه چشم بپوشد مراقب بودن همین است یک وقت است اول انسان مکروهات را انجام می‌دهد بعد معاصی صغیره انجام می‌دهد بعد معاصی عادی بعد اکبر الکبائر. غرض این است که اگر این نیرویی که متوّلی تصمیم و اراده است به اسارت گرفته بشود از علم هیچ کاری برنمی‌آید ولو انسان جهنم برود از نزدیک هم ببیند وگرنه ممکن نیست که کسی اراده‌اش باز باشد دستگاه تصمیم و اخلاص و قصد و نیّتش فعال باشد و این از جهنم دربیاید دوباره معصیت بکند‌ امّا آنچه مربوط به جریان حضرت آدم (سلام الله علیه) هست که توبهٴ آدم اگر جریان حضرت آدم (سلام الله علیه) در همین دنیا بود که «ذهب الیه بعض المفسرین» خب در دنیا انسان یک ترک اولایی می‌کند بعد توبه می‌کند امّا اگر جریان برزخی باشد که مثلاً برخی دیگر از مفسران بر آن هستند و از برخی از تعبیرات سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) هم برمی‌آید این اولاً در برزخ نزولی است نه در برزخ صعودی و حکم برزخ نزولی با صعودی در بعضی از موارد فرق می‌کند و ثانیاً اینکه آن بزرگان فرمودند، فرمودند از سنخ تمثّل برزخی است نه واقعاً معصیتی شده بعد حضرت توبه کرده ولو ترک اولی، می‌فرمایند اصلاً آنجا شریعتی نیامده چون می‌فرماید ﴿اهبطوا﴾[16] از این به بعد دینی می‌آید که اگر کسی مطیع بود کذا عاصی بود کذا قبل از دین بود قبل از دین یعنی قبل از دین عالَمی باید فرض کرد در آنجا دین نبود آن عالمی که دین نبود همان تمثل برزخی است دیگر یا یک نشئات دیگری که بالأخره تفسیرش درست مثلاً برای ما حل نشده. غرض آن است که قصهٴ حضرت آدم (سلام الله علیه) اگر در دنیا بود خب یک ترک اولایی بود و یک توبه اگر برزخ بود در برزخ نزولی بود و اگر گفته‌های المیزان و امثال المیزان است تمثل برزخی بود چون از فرمایش ایشان برمی‌آید که داستان جریان بهشت رفتن حضرت آدم و خروجش از بهشت این قبل از شریعت و دین بود فضای شریعت نبود.[17]
پرسش: استاد در هر حال فرمان است.
خب نه خب فرمان تکوینی داریم تشریعی داریم تمثل فرمان داریم فرمود بروید زمین اگر دینی آمد کذا و کذا, معلوم می‌شود آنجا دینی نبود.
پرسش: حاج آقا در عصیان شیطان آیا آنجا هم اطاعت بود هم عصیان یا.....
پاسخ: نه آنجا هم همین است چون فرمود: ﴿اهبطوا﴾ ضمیر جمع است نه تثنیه یعنی آدم و حوا و شیطان ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً﴾[18] این ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است هم در سوره مبارکه «طه» یعنی اگر دستورات دینی آمده هر که فلان کرد کذا هر که بهمان کرد کذا، ظاهرش این است که آن قصه قبل از جریان تدوین دین بود.
آن جریان حدیث «یوم الدار» را حتماً ملاحظه بفرمایید گرچه خب مکرر اینها را برای دیگران گفتید ولی توجه به اینکه در حدیث انذار «یوم الدار» چه گذشت برکات خاصی است.
مطلب دیگر مربوط به نزول شیاطین است. در جریان نزول شیاطین فرمود شما گفتید این حرفها ـ معاذ الله ـ حرفهایی است که شیطان نازل کرده گاهی می‌گویید فلان شخص این داستانها را برای حضرت گفته ما گفتیم ﴿لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾[19] که گذشت برخیها گفتند این کهانت است برخیها گفتند شعر است برخیها گفتند این القائات شیطان است. جریان شعر و القائات شیطان را در این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» حل می‌کند که این شعر نیست برای اینکه شعر مشخصاتی دارد شعرا مشخصاتی دارند پیروان شعرا مشخصاتی دارند صالحان آنها مشخص‌اند طالحان آنها مشخص‌اند و مانند آن که بحثش خواهد آمد امّا جریان شیطان می‌فرماید می‌دانید شیطان بر چه کسی نازل می‌شود؟ بر انسان افّاک، افک یعنی زیر و رو کردن وارونه کردن تحریف کردن کسی که حق را باطل می‌کند زشت را زیبا نشان می‌‌‌‌دهد خیر را شر نشان می‌دهد صدق را کذب نشان می‌دهد و بالعکس این را می‌گویند افّاک، افک یعنی انصراف و انحراف. فرمود اوّلاً چنین آدمهایی اینها مهبط شیاطین‌اند که شیطان بر آنها وارد می‌شود در حالی که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ شما عمری را به عظمت و امانت او را ‌‌‌‌آزمودید او افّاک نیست او اثیم نیست و مانند آن پس او ﴿تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ و حرفهای آنها هم حرفهای دروغ است امّا وجود مبارک پیغمبر حرفهایی زده که این حرفهایش را هم دلیل عقل قبول کرده هم دلیل نقل قبول کرده آنچه مطالب جهان‌بینی است با برهان عقلی هماهنگ بود آنچه مطالب نقلی است علمای بنی‌اسرائیل‌ تأیید کردند صاحبان کتاب تأیید کردند مسیحیها تأیید کردند یهودیها تأیید کردند فرمودند در تورات این‌چنین است در انجیل این‌چنین است بعضیها تصدیق کردند بعضی کتاب را پنهان کردند آیات نازل شد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[20] خب این توراتها را در خانه‌هایتان برای چه چیزی پنهان کردید دربیاورید ببینید همین حرفی که من می‌گویم هست یا نیست لذا فرمود علمای بنی‌اسرائیل تأیید کردند پس اگر حرف نقلی است که علمای بنی‌اسرائیل تأیید می‌کنند تورات و انجیل تأیید می‌کنند اگر حرف عقلی است که برهان عقلی آن را تأیید می‌کند پس اینها کذب نیستند شیاطین کذب می‌آورند اینها کذب نیستند پس اینها حرف شیاطین نیستند شیاطین بر ﴿أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ نازل می‌شوند وجود مبارک حضرت، امین است پس بر او نازل نمی‌شوند همهٴ اینها به صورت شکل ثانی منطقی است که از دو مقدمه تشکیل می‌شود یکی موجبه یکی سالبه و حرفهای او کذب است و وجود مبارک رسول خدا حرفهایش حق است و صدق بنابراین جا برای این توهم نیست امّا این بخشی که فرمود عدّه‌ای می‌گویند شعرا این حرف را زدند آن را می‌فرماید شعرا بحثهای خاص خودشان را دارند که الآن ما باید در سه، چهار بخش آنها را مطرح کنیم.
گاهی سوال می‌شود که اگر ذات اقدس الهی عزیز است رحیم است سایر اسمای حسنا را دارند و جهان امکان, آیت و آینه اوست خب چگونه خودش فقیر محض است هیچ چیز ندارد و مع ذلک عزّت را نشان می‌دهد رحمت را نشان می‌دهد اسمای حسنا را نشان می‌دهد قدرت و حیات ابد را نشان می‌دهد. سرّش این است که اگر چیزی آینه باشد نشان می‌دهد امّا اگر یک چیز تابلوی نقاشی شده باشد که جایی را نشان نمی‌دهد این تابلوی نقاشی شده باشد که جایی را نشان نمی‌هد این تابلوی نقاشی فقط نقشهای خودش را نشان می‌دهد آن که باید آیت باشد علامت باشد چیز دیگر را نشان بدهد نباید در خودش هیچ چیز باشد و تمام قدرتهایی که علمهایی که کمالهایی که در انسان هست همه آینه است دیگر انسان کم کمالی ندارد چیزی در عالم نیست که انسان نتواند آن را تسخیر کند به اذن خدا, فرمود من زمین را برای شما آسمان را برای شما همه را برای شما آماده کردم الآن شما می‌بینید به صورت عادی بشر در صدد ساخت ترمینال در دورترین کره است در زحل می‌خواهد حالا آنجا یک ترمینال درست کند این هم شدنی است خب این تسخیر فضا به عنایت الهی است دیگر فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾[21] امّا همهٴ اینها قدرت او را نشان می‌دهد نه قدرت برای خود انسان باشد اگر انسان چیزی از خودش داشته باشد که آیت او نیست و اگر در درون انسان و گوهر ذات انسان یک هستی حقیقتی کمالی باشد دیگر او را نشان نمی‌دهد امّا همهٴ این کمالاتی که هست برای اوست و انسان، آینه‌دار کمال و جمال اوست یعنی این زید که قدرت دارد یک آینه‌ٴ خوبی است که قدرت خدا را دارد نشان می‌دهد برای اینکه این قدرتها حدوثاً و بقائاً به عنایت الهی است یک لحظه اگر او دیر بجنبد ممکن است حیات به او نرسد همین که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود چشمی که باز است من نمی‌دانم که می‌توانم این چشم را ببندم و بمیرم یا با چشم باز می‌میرم[22] خب من اینم! سؤال کردند چرا این قدر بی‌تابی فرمود: «إلاّ أکون عبداً شکوراً»[23] همهٴ ما همین‌طوریم اگر چیزی برای خودمان باشد که دیگر آیت دیگری نیست.
دیگر بارها به عرضتان رسید که اگر گفته شد موجودات، آیت حق‌اند هر چه در آسمان است هر چه در زمین است آیات حق است ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[24] اگر گفته شد که «زید آیة الحق» «الأرض آیة الحق»این چهارتا قضیه دارد که سه‌تایش درست نیست یکی‌اش درست است این آیت بودن برای حق که می‌گوییم «الأرض آیة الحق، السماء آیة الحق، الانسان آیة الحق» آیا این محمول برای موضوع عرض مفارق است یعنی گاهی هست و گاهی نیست نظیر «الماء حارٌ» نه این‌چنین نیست برای اینکه انسان دائماً آیت حق است پس این قضیهٴ اولی کاذب است آیا «الارض آیة الحق الانسان آیة الحق» از سنخ «الأربعة زوجٌ» است که عرض ذاتی و عرض لازم باشد نه این‌چنین نیست زیرا درست است زوجیت, اربعه را رها نمی‌کند لازمهٴ ذات است امّا هر لازمی از مرتبهٴ ملزوم متأخر است اربعه که در مقام ذات به صورت جنس و فصل، زوجیت ندارد زوجیت داخل در مقولهٴ کیف است از کیفیات مختص به کمیات است اربعه از مقولهٴ کم است بینهما بونٌ بعید آن یک چیز دیگر است این یک چیز دیگر است و هر لازمی از مرتبهٴ ملزوم متأخر است پس اگر گفتیم «الأرض آیة الحق» نظیر «الأربعة زوج» این هم قضیهٴ کاذبه است.
سوم آیا اگر گفتیم « الأرض آیة الحق، السماء آیة الحق، الانسان آیة الحق» نظیر «الانسان حیوانٌ ناطق» است که ذاتی آن باشد؟ نه ـ نه یعنی نه ـ این حرف دیگر حرف حکیم است ما اگر خواستیم قضایا را معنا بکنیم نباید از ادیب بپرسیم که این اسناد، حقیقی است یا اسناد مجازی؛ ادیب فقط می‌گوید این کلمه برای هر معنا که استعمال شد استعمالش در «غیر ما وضع له» مجاز است مجاز علاقه می‌خواهد مجاز مرسل داریم استعاره داریم اینها کار ادیبانهٴ ادیب است و اگر محمول برای موضوع نبود «اسناد الی غیر ما هو له» بود این اسناد می‌شود مجاز پس ما یا حقیقت داریم یا مجاز، مجاز یا لغوی است یا عقلی این کار ادیب است امّا حالا در فلان قضیه که می‌گو‌ییم «الف» «باء» است این مجاز است یا نه این دیگر کار ادیب نیست این کار حکیم است یا کار ریاضیدان است آیا این محمول برای این موضوع است یا نه ادیب می‌گوید اگر محمول برای موضوع نبود اسنادش حقیقی نیست اسنادش مجازی است این یکی دوتا مثالی که در مطول دارد به‌عنوان نمونه ذکر کرده است و گرنه کار ادیب نیست که «انبت الله البقل» یا «انبت الربیع البقل» که این دوتا مثال در مطول ملاحظه بفرمایید هست.
ادیب هرگز توان آن را ندارد که بگوید این محمول برای این موضوع است یا نیست باید دید این چه قضیه‌ای است این قضیه در هر علمی که باشد صاحب آن علم باید فتوا بدهد در اینجا حکیم باید فتوا بدهد نه ادیب اگر گفته شد «الانسان آیة الحق، الارض آیة الحق» آن طوری که می‌گوییم «الانسان حیوان ناطق» است که این آیت بودن ذاتی انسان است نظیر اینکه حیوان ناطق ذاتی انسان است آیا این درست است یا نه؟ حکیم می‌گوید نه چون آن که اصیل است هستی است نه ماهیت اگر آیت بودن در حوزهٴ ماهیت باشد یعنی در حوزه یک امر اعتباری است آن که اصیل است و واقعیت دارد هستی است که فیض خداست و خدا هستی‌بخش است و از هستی ما ماهیت را انتزاع می‌کنیم اگر شما آیت بودن را به ماهیت دادید نه به هویت معلوم می‌شود در مقام هویت مستقل است پس آن سه قضیه باطل است یک قضیه حق است و آن اینکه «الانسان آیة الحق هویّتاً» یعنی ذات به معنای هویت و هستی نه ذات به معنای ماهیت «الانسان آیة الحق، الارض آیة الحق» همین حکیم می‌گوید وقتی شما خواستید «الانسان موجود» را ترکیب کنید نمی‌توانید بگویید «الانسان» مبتدا «موجود» خبر بلکه باید بگویید «الانسان» خبر مقدم «موجودٌ» مبتدای موٴخّر زیرا هستی است که به تعیّن انسانیت درمی‌آید نه اینکه موضوع اوّل باشد به نام انسان بعد ما هستی را بر او حمل بکنیم مگر انسان معدوم هستی‌پذیر است انسانیت تابع هستی است نه هستی تابع انسانیت خب «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»[25].
غرض این است که وقتی ذات اقدس الهی کل جهان را مسخّر ما کرده است ما می‌توانیم در همهٴ این امور اثر کنیم ولی همه این قدرتها او را نشان می‌دهد حتّی در مقام هویتمان فقیریم اگر گفته شد ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[26] این «الانسان فقیر» از قبیل آن قضیهٴ چهارم است نه سه قضیهٴ یاد شده فقر برای انسان عرض مفارق نیست عرض ذاتی نیست جنس و فصل نیست بلکه در حریم هویت او و متن هویت اوست چنین موجودی هر چه دارد خدا را نشان می‌دهد لذا سراسر عالم آینهٴ حق است اگر وجود مبارک عیسای مسیح فرمود: ﴿وَأُحْیِ الْمَوْتَی﴾[27] این آینه است آن احیای محیی حقیقی را دارد نشان می‌دهد و اگر وجود مبارک موسای کلیم بر اساس ﴿أنْ اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾[28] دریا را خشک کرد آن قدرت الهی را دارد نشان می‌دهد این‌طور نیست که انسانی که آیت حق است خودش باید چیزی داشته باشد خب مقام بعدی که بحث شعر است گفتند اینها شعر است می‌فرماید من شعر را معنا کنم شاعر را معنا کنم همراهان شاعر را معنا کنم تا معلوم بشود که گفته پیامبر شعر نیست پیامبر شاعر نیست همراهان او هم همراهان شاعر نیستند.
پرسش...
پاسخ: خب آن یکی از برکاتش است فرمود: ﴿کَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[29] اینها خیال می‌کنند با طبیعت سر و کار دارند این که می‌بینید غرب زیر این بار نمی‌رود و غرب‌زده زیر این بار نمی‌رود که علم، الهی است ما علم غیر الهی نداریم اینها می‌کنند طبیعت، محل بحث است در علوم فیزیک و شیمی و امثال ذلک می‌گویند فیزیک که اسلامی و غیر اسلامی ندارد زمین‌شناسی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد خب شما آمدید این زمینی که فعل خداست خلقت است این خلقت را از آن خلع کردید لباس غصبی طبیعت را بر پیکر او پوشاندید خب معلوم است طبیعت‌شناسی دینی و غیر دینی ندارد.
این بیان چقدر زیباست در فرمایشات وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود اگر کسی حرفی دارد ولی به ما ارتباط ندارد «سمّی سارقاً»[30] چقدر این حرف زیباست فرمود درست است کسی چهارتا مطلب یاد گرفت ولی اصلش برای ما بود ما گفتیم دیگر حالا به ما اسناد نمی‌دهد به فلان زید و ابوحنیفه و به طلحه و اینها نسبت میدهد این می‌شود سارق دیگر خب اگر شما یک فرش دستباف ابریشمی پرنیانی یک بافندهٴ خوب را گرفتید به جای دیگر بردید شرح دادید این بافندگی و شرح ترکّب این فرش از تار و پود ابریشم و اینها که جدا نیست ولی این کار، کار سرقتی است برای شما نیست برای دیگری است حضرت فرمود چهارتا کلمه یاد گرفتید گفتید بله خب گفتید چهارتا آیه را معنا کردید چهارتا روایت را معنا کردید ولی اصلش از ما بود دیگر، درِ خانه ما را بستید به دیگری اسناد دادید می‌گویید «قال کذا و قال کذا» حتماً یعنی حتماً این را به نهج‌البلاغه مراجعه کنید که فرمود اگر کسی به غیر بیت ما چیزی را بگوید و بشنود «سمّی سارقا» نه این علمش باطل است ولی بالأخره برای ماست ما گفتیم اگر ما نگفته بودیم شما که جای دیگر بودید شما سوابقتان که جای دیگر است تا دیروز هم داشتید بت‌پرستی می‌کردید.
این علامهٴ دوّانی یک حرف لطیفی در آن رساله دارد که چرا دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر می‌گویند «کرّم الله وجهه»[31] فرمود شما تا دیروز داشتید بت‌پرستی می‌کردید شما این حرفها را بلد نبودید حالا از ما گرفتید و نقل کردید الآن دانشگاه‌ها خلقت را کردند طبیعت، خب بله طبیعت دینی و غیر دینی ندارد شما اوّل را گرفتید آخر را گرفتید فعل را گرفتید طبیعت را جایش گذاشتید الآن ـ معاذ الله ـ اگر «قال الله» را بگیری «انزل الله» را بگیری «نزّل الله» را بگیرید از این کتاب, این می‌شود یک کتاب عربی خب کتاب عربی دیگر قرآن نیست آن‌وقت شما بگویید قرآن تفسیر قرآن که دینی نیست خب بله دیگر شما همه چیزش را گرفتید الآن کسی ـ معاذ الله ـ «الله» را بگیرد «انزل» و «نزّل» و اینها را بگیرد خب می‌شود کتاب عربی دیگر این به درد نحو و صرف می‌خورد شما خلقت را گرفتید کار خدا را گرفتید تسخیر خدا را گرفتید گفتید طبیعت یعنی زمین لخت خب زمین لخت معلوم می‌شود که دینی و غیر دینی ندارد امّا اگر گفتید این فعل خداست چطور در حوزه اگر بگویند بحث در قول معصوم است بحث دینی است بحث در فعل معصوم است دینی است یعنی اگر کسی بحث بکند که امام صادق (سلام الله علیه) چه چیزی فرمود می‌شود دینی امام صادق (سلام الله علیه) چه کار کرد می‌شود دینی پس بحث در فعل معصوم دینی است بحث در قول معصوم دینی است چه اینکه بحث در تقریر معصوم دینی است.
حالا بحث در قول خدا دینی است بحث در فعل خدا، فعل خدا یعنی فعل خدا بحث در فعل خدا دینی نیست؟ فرض ندارد کسی بخواهد فعل خدا را تفسیر کند و دینی نباشد ما دانش غیر دینی نداریم علم غیر دینی نداریم اینها آمدند خلقت را طرد کردند طبیعت را به جای آن آوردند خب البته «سمّی سارقا» این مال مسروقه را در میدان مسروقه می‌خرند ولی مال­شناس که نمی‌خرد آیت بودن معنایش همین است اگر کسی کاری که خدا کرده به نام خودش اسناد داد خب داعیه «أنا الله» دارد و گرنه آنچه را که انسان انجام می‌دهد بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[32] مربوط به ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . الامالی (شیخ طوسی), ص582 و 583; سعدالسعود, ص105 و 106.
[2] . سورهٴ ممتحنه, آیهٴ 4.
[3] . سورهٴ ممتحنه, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 68.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 256.
[6] . سورهٴ کهف, آیهٴ 29.
[7] . سورهٴ فجر, آیهٴ 11.
[8] . سورهٴ فجر, آیهٴ 12.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 6.
[10] . سورهٴ یونس, آیهٴ 91.
[11] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[12] . الکافی, ج1, ص11.
[13] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[14] . الکافی, ج1, ص11.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 38.
[17] . المیزان, ج1, ص134 و 135.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 38.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 103.
[20] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 93.
[21] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 13.
[22] . مجموعه ورّام, ج1, ص272.
[23] . الکافی, ج2, ص95.
[24] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.
[25] . دیوان حافظ, غزل 2.
[26] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[27] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 49.
[28] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 63.
[29] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 105.
2. نهجالبلاغه، خطبهٴ 154.
[31] . الرسائل المختارة, (رساله نور الهدایة), ص122.
[32] . سورهٴ نحل, آیهٴ 53.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی