display result search
منو
تفسیر آیات 200 تا 209 سوره شعراء

تفسیر آیات 200 تا 209 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 87 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 200 تا 209 سوره شعراء"
- رابطه نزول قرآن با دلهای مشرکین چگونه است؟
- حبل متین از ذات اقدس الهی برای هدایت مردم به زمین آویخته شد نه انداخته؛
- هفت قصّه از قصص انبیاء (ع).

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200) لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ (201) فَیَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ (203) أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَفَرَأَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ (205) ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ (206) مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ (207) وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ (208) ذِکْرَی وَمَا کُنَّا ظَالِمِینَ (209)﴾

در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» دو مطلب اساسی را به عنوان متن ذکر فرمود بعد در اثنای این سور‌ه آن دو مطلب را مبسوطاً شرح فرمود یکی مسئله تنزیل کتاب آسمانی نزول قرآن کریم؛ یکی هم عنایت خاصّ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هدایت مردم. برای تبیین آن قسمت دوم هفت قصّه از قصص انبیا(علیهم السلام) را ذکر فرمود تا از جریان آنها روشن بشود که وظیفه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیست درباره جریان قرآن کریم هم از آیه 192 به بعد مبسوطاً مسئله تنزیل قرآن را شرح فرمود بعد در بخشی از مطالب این سور‌ه پیوند این دو مطلب را کنار هم ذکر کرد که رابطه نزول قرآن با دلهای مشرکین چگونه است.
در جریان نزول قرآن روشن شد که این قرآن کریم که مطابق اول سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» از علیّ حکیم شروع می‌شود تا به عربی مبین ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[1] یک حبل متین است این حبل متین از ذات اقدس الهی برای هدایت مردم به زمین آویخته شد نه انداخته, پس نزول قرآن نظیر نزول حبل متین است نه نظیر نزول باران و از علیّ حکیم تا عربی مبین همه را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً تلقّی می‌کند در همه مراحل وجود مبارک آن حضرت مستمعِ محض است هیچ کلمه‌ای و حرفی از خود پیغمبر نیست منتها همه این معارف از علیّ حکیم تا عربی مبین به منزله جوامع‌الکلم است به منزله قواعد کلی است از قواعد کلی صدها مسئله در می‌آید از این به بعد این اقیانوس جوشان با تعلیم الهی از این جوامع‌الکلم مطلب در می‌آورد آن جوامع‌الکلمی که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم کرد میلیونها مطلب الی یوم القیامه به برکت اهل بیت از آن در می‌آید. این‌چنین نیست که ـ معاذ الله ـ معنا برای خدا باشد الفاظ برای پیغمبر یا بخشی از مراحل عالیه وجود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطلب را به مرحله نازله او القا کرده باشد درست است که حضرت بالاتر از جبرئیل است تنها گوینده خداست و تنها شنونده پیغمبر است منتها در بخشی از مراحل، جبرئیل حضور دارد در بخشی از مراحل ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2] حضور دارند اگر فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ﴾[3] همه مراحل سه‌گانه، متکلّم خداست و لاغیر دیگران آورنده‌اند منتها هر کسی به اندازه خودش ادراک می‌کند «إنّ هذه القلوب أوعیةٌ فخیرها أوعاها»[4].
در بخشی از مراحل قرآن کریم جبرئیل(سلام الله علیه) حضور دارد در بخشی از مراحل برتر و بالاتر جبرئیل(سلام الله علیه) حضور ندارد آنجا که فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾[5] معلوم می‌شود که بعضی از مراحل بلاواسطه است بعضی مِن وراء حجاب است نظیر آنچه برای موسای کلیم(سلام الله علیه) اتفاق افتاده برخی از مراحل هم از قبیل ارسال رسول است نظیر توفّی که هر کس می‌میرد جان او را خدا می‌‌گیرد فقط ذات اقدس الهی مُمیت بالاصاله و متوفّی بالاصاله است منتها برخی از متوفّاها خدا را مشاهده می‌کنند نظیر خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام) برخیها عزرائیل(سلام الله علیه) را مشاهده می‌کنند برخیها فرستاده‌ها و مأمورانی که زیرنظر عزرائیل(سلام الله علیه)اند را مشاهده می کنند که فرمود:﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[6] بنابراین در بخشهای وحی‌یابی هیچ سهمی برای غیر خدا نیست فقط این قوانین کلی و اصول کلی که معارف غیبی است به وسیله ذات اقدس الهی به قلب مطهّر پیغمبر القا شده است بخشی به وساطت جبرئیل, بخشی بلاواسطه و از این اصول کلی و قواعد کلی, معارف غیبی و دینی الی یوم القیامه قابل استنتاج است.
پرسش...
پاسخ: برای دیگران نطق می‌کند وگرنه خودش مستمِع است همان طوری که به ما گفتند: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[7] سکوتِ محض باشید ذات اقدس الهی هم به آن حضرت می‌فرماید وقتی گفته می‌شود تابع قرائت باش ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[8] او هم «إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُ لَهُ وَأَنْصِتْ» به هر تقدیر این معارف در جامعه در کمال عصمت به سطح مردم می‌رسد یعنی از علیّ حکیم تا عربی مبین در قلب مطهر حضرت معصومانه وارد می‌شود چون فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾[9] نگهداری, نگهبانی, ضبط و حفظ آن حضرت هم معصومانه است ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾[10] بعد از دریافت معصومانه (یک) و ضبط و نگهداری معصومانه (دو) نوبت به ابلاغ و املاء و انشاء می‌رسد لبان مطهر آن حضرت معصوم است ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[11] (سه) این مراحل سه‌گانه که معصومانه شد این وحی، معصومانه به جامعه رسیده است بدون کم و بدون زیاد از آن به بعد مردم یا می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند این طور نیست که ـ معاذ الله ـ وحی محرَّفی به جامعه رسیده باشد.
پرسش:مگر جملات دیگر پیامبرهمین حکم را ندارد؟
پاسخ: بله خب آنچه مربوط به حضرت است از نظر حکم, وحی است منتها بین روایات و احادیث قدسی و قرآن فرق است که در بحثها گذشت حکم که حکم خداست همین حکم را دارد ولی الفاظ فرق می‌کند قرآن لفظش معجزه است و از طرف ذات اقدس الهی است. وقتی به جامعه معصومانه منتقل شد آن‌گاه از آن به بعد ممکن است کسی بپذیرد کسی نپذیرند کسی کم بکند کسی زیاد بکند ولی به سطح جامعه معصومانه رسیده است این درباره وحی اما آنها که مؤمن‌اند که هیچ, درباره آنها که کافرند فرمود ما این کوثر را در قلب اینها جریان دادیم همان طوری که آب شفاف و صافی را ذات اقدس الهی در زیر زمین راهنمایی می‌کند دو راهه است سه راهه است چهارراهه است ورود ممنوع است بزرگراه است کوچک‌راه است فرمود: ﴿فسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ﴾[12] این باران که می‌آید ذات اقدس الهی این باران را به دل خاک راه می‌دهد برای اینها سه راه و چهار راه و بزرگراه و کوچک‌‌راه مشخص می‌کند کجا باید ذخیره بشود به صورت چاه و قنات در بیاید کجا باید ذخیره بشود به صورت چشمه در بیاید همه اینها را فرمود ما مَسلکهای اینها, معبرهای اینها را زیر زمین مشخص می‌کنیم بعد بین سنگ و گِل آب شفاف در می‌آوریم شما این چشمه‌ها را که می‌بینید اینها واقعاً معجزه است برای اینکه این طور نیست دستگاه تصفیه در زیر زمین باشد یا لوله‌کشی شده باشد، از گِل و لای در می‌آید ولی هیچ آلوده نمی‌شود همان طوری که شیر شفاف و صاف را از بین فرث و دم در می‌آورد و آلوده نمی‌شود بعد که در آمد البته می‌شود آن را آلوده کرد.
فرمود ما همین کاری را که درباره زیرزمین کردیم و آب را جاری می‌کنیم این کوثر را این معارف قرآنی را در دلهای کفار جاری می‌کنیم یعنی برای آنها با دلیل عقلی روشن می‌شود این حقٌّ لا ریب فیه, با دلیل نقلی روشن می‌شود این حقٌّ لا ریب فیه, به طوری که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[13] این در بخش اندیشه و علم اما آنکه باید قبول بکند ایمان بیاورد بخش انگیزه و عقل عملی است اینها چون در جریان جهاد با دشمن درون شکست خوردند و این بخش انگیزه و بخش اراده و عزم و تصمیم‌گیری به اسارت رفته است اینها سدّی برای قبول به سوء اختیار خود ایجاد کردند می‌توانند این سد را بشکنند ولی الآن بسته است مطلب برایشان روشن شده است یعنی صددرصد فرعون فهمید که حق با موسای کلیم است وجود مبارک موسای کلیم هم بالصراحه فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[14] برای تو صد درصد روشن شد که کار من معجزه است سِحر نیست قرآن هم فرمود: ﴿جَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[15] این یقینِ علمی کار اندیشه را تمام می‌کند اما اراده و تصمیم بسته است فرمود ما در دلهای مجرمین این را راه دادیم اما قبول نکردند, مثل آدم تشنه‌ای که دهن خودش را خودش بست ما آب زلال را آوردیم تا لب دهنش خب ما که نباید دهنش را باز کنیم به اجبار آب را در دهنش بریزیم این می‌شود جبر، ما آب آوردیم دم دهنش این دست خودش را با سوء اختیار خودش بست دهن خودش را بست تشنه می‌میرد فرمود ما بردیم تا دلِ او بردیم این طور نیست که ما فقط به گوش او رسانده باشیم اگر به گوش او رسانده باشیم به دل او نرسانده باشیم این می‌شود کافر مستضعف، اینکه جهنم نمی‌رود اینکه درک نکرده حجّت خدا بر او بالغ نشده اما اینها که درک کردند مشرکین مکه و مانند آنها این مجرمین این تبهکاران حق برایشان روشن شد ولی عالِم شدن نیمی از جریان است بین نفس و این مراحل علمی چیزی است به نام عقل عملی که باید به جان گِره بزند قبلاً فرق بین قضیه و عقیده گذشت؛ قضیه را عقد می‌گویند زیرا بین موضوع و محمول دستِ اندیشه گِره می‌زند اما عصاره قضیه با جان به دست عقل عملی ـ عقل عملی یعنی عقل عملی ـ یعنی «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان»[16] باید گِره بخورد که این شخص بشود معتقد. سرّ اینکه ما عالم بی‌عمل داریم برای اینکه او بین موضوع و محمول توانست گِره بزند عالم بشود اما این عصاره علم را با جان خود گره نزد که بشود آدم عادل فرمود ما این را در دلهای اینها عبور دادیم ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مشابه این مبسوطاً گذشت آنجا با تعبیر ﴿نَسْلُکُهُ﴾ که فعل مضارع است یاد شده است فرمود: ﴿وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ ٭ کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾[17] این سنّت ماست ما هیچ کسی را بدون حجّت بالغه عذاب نمی‌کنیم ما این را بردیم در دلهای اینها فرمود دلیل عقلی داریم (یک) دلیل نقلی داریم (دو)؛ دلیل عقلی داریم برای اینکه تحدّی کردیم معجزه ثابت شد, دلیل نقلی داریم برای اینکه علمای بنی‌اسرائیل آمدند گواهی دادند که حقانیّت اسلام در کتابهای آسمانی آمده و اگر شما هم دلیل عقلی دارید هم دلیل نقلی دارید جمع بین معقول و منقول کردید علماً خب قبول کنید دیگر.
پرسش...
پاسخ: بله قلب همان عقل عملی است دیگر, قلب همان «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» است اما اینجا قلب همان ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[18] است این را به قلب بدهند یعنی چه؟ این اصطلاح قلب که فرمود قلبشان مریض است خب وقتی قلب مریض است چه چیزی را قبول می‌کند عقلشان یعنی اندیشه‌شان مریض نیست برای اینکه ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[19] اما آنکه باید بپذیرد مریض است ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ مرضِ قلب هم این‌چنین نیست که اگر شما نوار قلب بگیرید بگویید که این شخص چون منافق است نوار قلب بد نشان می‌دهد نه خیر, جوانی است سالم از هر نظر قلبش هم آن پالایش خونش تشکیلات خونش کارهای فیزیکی‌اش کارهای طبّی‌اش صددرصد سالم است اما دین را نمی‌پذیرد اینکه ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ این‌چنین است اگر قلب کسی سالم باشد ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾[20] این بسته نیست این در رهن شیطان نیست این قبول می‌کند وقتی قبول کرد یعنی این علم را به جان خود گره زد آن وقت می‌شود معتقد, می‌شود عالم عادل. بنابراین فصلی از این مباحث مربوط به وحی است که ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[21] که در صدر این سور‌ه است بخشی مربوط به نبوّت و رسالت انبیا(علیهم السلام) است که ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ﴾[22] است و آن قصّه‌های هفت‌گانه مربوط به آن است, بخشی برای هماهنگی این دو قسمت است که فرمود این وحی را ما بردیم در دلهای اینها خب حالا اگر کسی تب داشته باشد خب غذای سالم را قبول نمی‌کند برمی‌گرداند این نه برای آن است که غذا سالم نیست بلکه او نمی‌پذیرد اینجا دو برهان اقامه فرمود یکی برهان عقلی و یکی برهان نقلی هر دو را فرمود.
مطلب بعدی درباره ایمان است مادامی که انسان در دنیاست و خطری او را تهدید نکرده مختار است بین ایمان و کفر هر کدام را بپذیرد بالاختیار است هم ایمان او قبول است و هم کفر او علیه او نوشته می‌شود ولی اگر خطر را دید اضطراب را دید غرق را دید نظیر جریان فرعون، این ایمانِ اضطراری است. اگر یک فرد عادی بود در اثر گناه و امثال ذلک تا حال ایمان نیاورد الآن که خطر را دید ایمان آورد این ایمان در حال اضطرار را خدا قول نداد که قبول کند لکن اگر عنایت الهی شامل حال بشود نظیر قوم یونس بله ممکن است خدا قبول کند اما اگر کسی ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾[23], ﴿فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[24], ﴿طغَوْا فِی الْبِلاَدِ﴾[25] این تا توانست آدم کُشت شد الآن که خطر را احساس کرد گفت: ﴿آمَنْتُ﴾[26] به او گفته می‌شود ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾[27].
پس ایمان تاکنون دو مرحله‌اش روشن شد؛ در حال اختیار ایمان قبول است در حال اضطرار ممکن است قبول باشد ممکن است قبول نباشد. اگر کسی گناهش عادی بود ممکن است مورد عنایت الهی بشود و قبول بشود مثل قوم یونس که خدا فرمود ما ایمان آنها را قبول کردیم[28] اما اگر کسی در اثر طغیان‌گری که اگر هم بعد برگردد از قبیل ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[29] ممکن است بشود این تا آنجا که ممکن بود آدم کشت حالا که خطر را دید دارد ایمان می‌آورد به او می‌گویند: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ اما قسم سوم ایمان در صحنه قیامت است ایمان در صحنه قیامت مُمتنِع ـ ممتنع یعنی ممتنع ـ است برای اینکه دار قیامت دار عمل نیست اگر آنجا ایمان ممکن باشد خب بر انسان واجب است ایمان بیاورد وقتی وجوب شد می‌شود دار تکلیف, دار تکلیف که شد می‌شود دار وحی و نبوّت و رسالت, دار وحی و نبوّت شد می‌شود دنیا دیگر آخرت نیست. در قیامت، خطر این است که انسان حق را می‌بیند نمی‌تواند ایمان بیاورد نمونه‌هایش را همه ما در خواب دیدیم خیلی از چیزهاست که انسان در عالم رؤیا می‌بیند بعد وقتی بیدار شد می‌گوید ای کاش من فلان مطلب را سؤال می‌کردم یا فلان کار را می‌کردم خب این ای کاش که فایده ندارد ما باید قبلاً بیداریهایمان را مواظب باشیم تا در عالم رؤیا به استناد آن ملکات بیداری بتوانیم سؤال خوب داشته باشیم وگرنه ما در عالم رؤیا هر سؤالی که داریم نتیجه ملکات قبلی ماست ما که فعل اختیاری نداریم چرا در عالم رؤیا اگر کسی فحش بدهد گناه نیست برای اینکه فعل اختیاری نیست یک انسانِ بددهن در عالم خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌دهد یک انسان متهجّد ذاکر در عالم خواب هم می‌خواهد حرف بزند «لا إله الاّ الله» می‌گوید این «لا إله الاّ الله» ثواب ندارد اما نتیجه ملکات قبلی اوست این فعل اختیاری نیست ذکری نیست که ثواب داشته باشد بنابراین در صحنه قیامت تمام خطر این است که انسان حق را می‌بیند راه برای ایمان نیست اگر واقعاً راه برای ایمان باشد این شخص مؤمن می‌شود البته عمل صالح نیست نماز و روزه و اینها نیست اطاعت و حقّ‌الله و حقّ‌الناس و اینها انجام بدهد نیست ولی اگر مؤمن شد واقعاً موحّد شد دیگر مخلّد در نار نیست در حالی که این کفار، مخلّد در نارند. این ایمان جلوی آن خلود را می‌گیرد گرچه جلوی اصل ورود به جهنم را نمی‌گیرد. پس فتحصّل که سه مرحله است در دنیا ایمان اختیاری ممکن است و اثربخش, در حال اضطرار ممکن است ولی به عنایت الهی وابسته است گاهی قبول می‌کند گاهی قبول نمی‌کند, در آخرت اصلاً ایمان ممکن نیست.
پرسش:آنجا که می­فرماید:﴿ رَبِّ ارجِعون ٭ لَعَلّی اَعمَلُ صـٰالِحًا﴾ چرا نمی گوید مرا برگردان تا مؤمن شوم؟ پاسخ: همان عمل صالح اعم از جارحه و جانحه است دیگر ﴿أَعْمَلُ صَالِحاً﴾[30] چون ایمان، مِن الأعمال است دیگر مِن العلوم که نیست. ما یک علم داریم یک ایمان, علم همان رابطه موضوع و محمول است ایمان, قبولِ آن و گره زدن آن به جان است این عملِ قلبی است؛ ایمان، عملِ جانحه و قلب است اقرار زبان را هم به همراه دارد عمل ارکان را هم به همراه دارد اگر گفته شد عمل, جامع بین عملِ جانحه و عملِ جارحه و اقرار لسان است.
اما اینکه از کفار گاهی ـ این راجع به مسائل سابق است ـ ربا گرفته می‌شود ولی تطفیف و کم‌فروشی حرام است برای اینکه ربا یک امر دارج بین خود آنهاست چون ربا دارج بین خود آنهاست بر اساس <الزِموهم بما الزَموا انفَسهم>[31] گرفتن ربا از آنها عیب ندارد ولی کم‌فروشی نزد همه محکوم است از این جهت قرآن کریم کم‌فروشی به کفار را تحریم کرده ولی گرفتن ربا را منع نکرده.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بخش پایانی‌اش یعنی آیه 158 فرمود: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ بعد در جای دیگر فرمود: ﴿إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ﴾[32] که ما ایمان آنها را قبول کردیم بر اساس اضطراری که آنها داشتند ما ایمانشان را قبول کردیم. فرمود ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ﴾ آن وقت آن ایمان, ایمان اضطراری است ایمان اضطراری مقبول نیست ﴿فَیَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ عذاب الهی دفعتاً می‌آید و اینها شعور ندارند شعور همان ادراک لطیف است نظیر شَعْر آن مو که رقیق است. آن‌گاه بعد نظیر همان فرعون که مهلت می‌طلبند ﴿فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ﴾ آیا انظار, مهلت ممکن است یا نه؟ فرمود نه, چطور مهلت بدهیم سالیان متمادی ما به شما مهلت دادیم اثر نکرد ﴿أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ ٭ أَفَرَأَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ﴾ بر فرض سالیان متمادی ما به اینها مهلت بدهیم باز همین وضع است دیگر ﴿ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ ٭ مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ﴾ آن تمتّعها و لذایذ قبلی که اثر نکرد الآن هم بر فرض ده سال بمانید لذّت ببرید چطور می‌شود بالأخره؟! بعد فرمود ما هیچ گروهی را هلاک نکردیم الاّ اینکه حجّت الهی بر اینها بالغ شده است و ما هرگز ستم نکردیم.
حالا چون در آستانه فاطمیه صدیقه کبرا(سلام الله علیها) هستیم عنایت کنید که وجود مبارک آن حضرت طوری برای اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) روشن بود که این حجّت بالغه الهی بود صاحب عصمت کبرا بود و اهل بیت(علیهم السلام) وجود مبارک صدیقه کبرا را به عنوان اینکه مَهبط وحیِ تَسدیدی و اعلام غیب و اخبار غیبیه است معرفی می‌کردند و عظمت آن حضرت هم برای خیلی از این سقیفه‌ایها روشن شده بود آن وقت امّت را تحریک کردند برای منزوی کردن حضرت حالا تنها سخن از فدک و امثال فدک نیست حالا این روایت مرحوم کلینی را ملاحظه بفرمایید.
مرحوم کلینی در جلد اول کافی باب مولد الزهراء(صلوات الله و سلامه علیها) چند روایت نقل می‌کند این کلمه «سَبعین» با «تسعین» ممکن است در نوشتنها فرق بشود گاهی 75 روز است گاهی 95 همان طوری که مرحوم کلینی یک نظر خاصّی در میلاد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد که میلاد حضرت را دوازده ربیع می‌داند[33] و خیلیها هفده می‌دانند ایشان اینجا به صورت 75 روز نقل کردند. از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کنند «إنّ فاطمة(علیها السلام) مَکَثَتْ بعد رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حُزنٌ شدیدٌ علی أبیها و کان یأتیها» این استمرار را نشان می‌دهد «و کان یأتیها جبرئیل» این خیلی حرف است نه یک بار آمد در تمام این 75 روز به طور مستمر جبرئیل(سلام الله علیه) می‌آمد «و کان یأتیها جبرئیل» آن «کان» با این «یأتی» که مضارع است و مفید استمرار, نشان استمرار این فعل است «فیُحسِنُ عزائها علی أبیها و یُتَطیّب نَفسها و یُخبرها عن أبیها ومکانِهِ» مکان وجود مبارک پیغمبر «و یُخبرُها بما یکونُ بعدَها فی ذریّتها» همه این گزارشها را داد «و کان علیٌّ(علیه السلام) یَکتبُ ذلک»[34].
روایت دوم این است «عن أبی‌الحسن» وجود مبارک امام هفتم فرمود: «إنّ فاطمةَ(علیها السلام) صدیقةٌ شهیدةٌ »[35] این روایت دوم. روایت سومی که ایشان نقل می‌کند این است که وجود مبارک ابی‌عبدالله حسین‌بن‌علی(علیهما الصلاة و علیهما السلام) دارد که «لما قُبِضَت فاطمه(علیها السلام) دَفَنها امیرالمؤمنین سرّاً و عَفا علی موضِع قَبرها» نه تنها جای قبر مشخص نبود, اثر قبر هم مشخص نبود تا کسی بفهمد «ثمّ قامَ فَحوَّل وجهه إلی قبر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» که این نشان می‌دهد که در همان نزدیکهای قبر پیغمبر بود «فقال» حالا سیّدالشهداء(سلام الله علیه) نقل می‌کند که پدرم علی‌بن‌ابی‌طالب بعد از اینکه مادرم را دفن کرد (یک) اثر قبر را محو کرد (دو) خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد (سه) فرمود: «السّلامُ علیک یا رسول الله عنّی و السلام علیک عن ابنتک و زائرتکَ و البائتة فی الثری بِبُقعَتکَ و المختارِ اللهُ لَها سُرعةَ اللحاقَ بِکَ» ذات اقدس الهی خواست او سریع‌تر از دیگران به شما ملحق بشود حالا ملاحظه بفرمایید «قَلّ یا رسول الله عن صَفِیّتک صَبری و عَفا عن سیّدة نساء العالمین» خب این علی است دیگر می‌گوید فاطمه سیّده نساء عالمین است «و عَفا عن سیّدة نساء العالمین تَجلُّدی إلاّ أنّ لی فی التّأسّی بِسُنّتک فی فُرقَتک موضِعَ تَعزٍّ» ما شما را که از دست دادیم دیگر حالا باید کم کم تحمل این سختیها را بکنیم «فقد وسّدتک فی ملحودة قبرک و فاضَت نفسُکَ بین نَحری و صدری» یا رسول الله تو سر مطهّرت روی سینه من بود رحلت کردی تو را من به خاک سپردم خب از این به بعد ما باید این سختیها را تحمل بکنیم بعد فرمود: «بلیٰ و فی کتاب الله أنعمُ القبول» ذات اقدس الهی بهترین سفارش را به ما کرده که ما مطابق آن صابر و بردباریم و آن این است که فرمود: ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾[36] بعد فرمود: «قد اسْتُرْجِعَت الودیعةُ و اُخِذَت الرهینةُ».
مستحضرید آن جریان امانت و ودیعه وجود مبارک پیغمبر در لیلةالزفاف سرِ جایش محفوظ, اما انسانها را می‌گویند: <رَهائنُ القبور>[37], <رهائن‌ القبور> یعنی قبر طلبی دارد (یک) رهن و گِرو می‌خواهد (دو) ماها, بدنهای ما گِرو قبر است (این سه) از انسانها تعبیر به <رهائن القبور> می‌شود برای اینکه ما بدهکاریم این بدهکار را گرو می‌گیرند در دنیا اگر کسی بدهکار داشته باشد بالأخره خانه, فرش, مال منقول یا غیر منقول را گرو می‌دهند اما در مسائل آخرت و قیامت و دین خود شخص را گرو می‌گیرند نه خانه را اینکه فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ این فَعیل به معنی مفعول است دیگر یعنی «کلّ نفس بما کسبت مرهونةٌ» ﴿إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ﴾[38], ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾[39] یعنی «مرهونٌ» خود ما را به گرو می‌گیرند نه مال و امثال ذلک را لذا انسانها رهائن‌القبورند اینکه فرمود: «اُخذت الرهینة» هم ناظر به آن قصّه لیلةالزفاف می‌تواند باشد هم ناظر به اصل کلی.
بعد فرمود: «و اُخلِسَتِ الزهراء» ولایت را اینها اختلاس کردند «فَما أقبحَ الخضراءَ و الغَبراءَ یا رسول الله» نه آسمانِ خضرا زیباست نه زمینِ غَبرا زیباست چرا؟ برای اینکه «أمّا حُزنی فسَرْمَد و أمّا لیلی فمُسَهَّد و هَمٌّ لا یَبرحُ مِن قلبی أو یختار الله لی دارکَ الّتی أنت فیها مُقیمٌ» قلبِ من مُقیّح است و مهیّج است «سرعانَ ما فرّق بیننا و إلی الله أشکو» از این به بعد ملاحظه بفرمایید چرا این همه ناله‌ها را من می‌کنم برای اینکه «سَتنبّئک إبنتکَ بِتَظافُر امّتک علی هَضمها» ما کاری نکردیم حالا سخن از فدک و امثال فدک نیست همه اینها جمع شدند اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند این یعنی چه؟! سخن از در و پیکر نیست سخن از آتش زدن در نیست امّت جمع شدند که زهرا را منزوی کنند این یعنی چه؟! نه مرا منزوی کنند اگر من را منزوی می‌کردند و او را منزوی نمی‌کردند او با خطبه خودش در مسجد غوغا به پا می‌کرد یک بار رفته خطبه بخواند همین کلینی نقل می‌کند که فرمود اگر من دعا کنم باگناه و بی‌گناه عذاب می‌شوند اما من نمی‌خواهم[40]! همین کلینی نقل می‌کند اگر بچه‌های بیگناه, زنهای بیگانه, مردم بیگناه نبود آن وقت معلوم می‌شد من چه می‌کردم این زهراست! «سَتنبّئک ابنتک بتظافر امّتک علی هضمها» همه خواستند زهرا را خانه‌نشین کنند این تنها برای زهد و مقامات و اینها نبود این برای اینکه این دارای ولایت کلیه الهی بود «فأحفها السؤال واستخبرها الحال فکم مِن غلیل معتلجٍ بصدرها لم تَجد إلی بثّه سبیلا و سَتقول و یَحکم الله و هو خیر الحاکمین سلام مودِّعٍ لا قال و لا سَئم»[41] امیدواریم که همه جهان اسلام به برکت آن حضرت از حقایق استفاده کنند!
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] - سوره زخرف، آیات 3و4.
[2] - سوره عبس، آیات15 و16.
[3] - سوره شوری، آیه 51.
[4] - نهج البلاغه، حکمت 147.
[5] - سوره شوری، آیه51.
[6] - سوره انعام، آیه61.
[7] - سوره اعراف، آیه204.
[8] - سوره قیامت، آیه18.
[9] - سوره نمل، آیه6.
[10] - سوره اعلی، آیه6.
[11] - سوره نجم، آیات3و4.
[12] - سوره زمر، آیه21.
[13] - سوره بقره، آیه256.
[14] - سوره اسراء، آیه102.
[15] - سوره نمل، آیه14.
[16] - الکافی، ج1، ص11.
[17] - سوره حجر، آیات11و12.
[18] - سوره بقره، آیه10.
[19] - سوره بقره، آیه256.
[20] - سوره شعراء، آیه89.
[21] - سوره شعراء، آیه2.
[22] - سوره شعراء، آیه3.
[23] - سوره قصص، آیه4.
[24] - سوره فجر، آیه12.
[25] - سوره فجر، آیه11.
[26] - سوره یونس، آیه90.
[27] - سوره یونس، آیه91.
[28] - سوره یونس، آیه98.
[29] - سوره انعام، آیه28.
[30] - سوره مؤمنون، آیات99و100.
[31] - تهذیب الاحکام، ج9، ص322.
[32] - سوره یونس، آیه98.
[33] - الکافی، ج1، ص439.
[34] - الکافی، ج1، ص458.
[35] - الکافی، ج1، ص458.
1. سورهٴ بقره، آیهٴ 156.
[37] - نهج البلاغه، نامه45.
[38] - سوره مدثر، آیات38و39.
[39] - سوره طور، آیه21.
[40] - الکافی، ج1، ص460.
[41] - الکافی، ج1، ص458و459.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی