- 682
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 192 تا 204 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 192 تا 204 سوره شعراء"
- حبّ وطن زمینی یک دستور ظاهری است که همه باید احترام بگذارند؛
- اسلام دین همیشگی است؛
- استوای خلقت روح به چیست؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (193) عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (196) أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200) لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ (201) فَیَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ (203) أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ (204)﴾
پرسش...
پاسخ: بله دیگر انسان از اصل آمده باید به اصل برگردد به وطن اصلیاش برگردد این «حُبّ الوطن»[1] زمینی که نیست حبّ وطن زمینی یک دستور ظاهری است که همه باید احترام بگذارند انسان از جایی که آمده باید به شهر خودش برگردد حضرت سیّدالشهداء فرمود شما بالأخره وطنتان را دوست داشته باشید هر جایی که هستید باید به همانجا برگردید «مَن کان باذلاً فینا مُهجته ومُوَطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا»[2] شما چرا شهر خودتان را گُم کردید شما باید توطین کنید وطنشناس باشید وطنی باشید به کشورتان علاقهمند باشید کشورتان لقاءالله است مگر از آنجا نیامدید «مُوَطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا» شما که زمینی نیستید مگر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[3] نیامده مگر از آنجا نیامدید خب باید به آنجا برگردید. خب فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾
در صدر این سورهٴ مبارکه دو عنوان مطرح فرمود که این دو عنوان به منزله متن است و بقیه آیات این سوره به منزله شرح این دو متن, متن اول این است که ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[4] این وحی است کتاب الهی است دوم سیره و سنّت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[5] قسمت دوم را در طیّ قصص هفتگانه تبیین کرد فرمود جریان نوح این طور است هود این طور است صالح این طور است ابراهیم این طور است موسی این طور است لوط این طور است شعیب این طور است این قصص هفتگانه را در تبیین ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ فرمود, که شما باید صابر باشید بردبار باشید استقامت داشته باشید اندوهگین نباشید غصّه نخورید کمحوصله نباشید, برای اینکه انبیای قبل از شما بودند بعضیها نهصد سال بعضیها کمتر این مشکلات را تحمل کردند و راه را ادامه دادند.
با گذشت آن قصص هفتگانه این بخش دوم که ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ گذشت. فرمود انبیا در عالم فراوان بودند ما بخشی از آنها را گفتیم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[6] برای اینکه ما اگر از خاوردور یا باختردور نقل میکردیم شما که دسترسی نداشتید. آن وقتی که این آیات نازل شده بود دسترسی نبود الآن که دسترسی هست آنها از بین رفتند و خاک شدند سودی ندارد اگر میفرمود ما چند هزار سال قبل در خاوردور یا باختردور امّتی را داشتیم الآن که راه برای تحقیق نیست بنابراین نه برای سابقین اثر داشت نه برای لاحقین سودمند بود این قصّهها را فرمود ما نگفتیم.
پرسش: اسلام دین همیشگی است، خب الان که دسترسی هست؟
پاسخ: بله حرفِ همیشگی هم زده, دسترسی هست برای چه؟ برای آثار باستانی؟! اگر الآن میفرمود ده هزار سال قبل قومی بودند و پیغمبری بود و خاک شدند بعد بفرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ﴾[7] این فقط به درد باستانشناسی میخورد پس نه آن وقت اثر داشت نه الآن, منتها اصل کلی را بیان کرده هیچ جایی نیست که اندیشه باشد و وحی نباشد برای اینکه اگر اندیشمندی هست یعنی انسانی هست راهنما میخواهد دیگر, انسان اندیشهاش و عقلش یک چراغ خوبی است خب چراغ بدون صراط مشکل را حل نمیکند شما حالا آفتابی هم در دستتان باشد وقتی راه نباشد کجا را میخواهی ببینی عقل ذرّهای در مهندسی دین سهمی ندارد ذرّه یعنی ذرّه؛ نه موضوع را آفریده نه محمول را آفریده نه رابطه موضوع و محمول را میشناسد عقل که دینساز نیست قانونگذار نیست عقل یک چراغ خوبی است راه را انبیا نشان میدهند موضوعات را خدا آفرید محمولات را خدا آفرید انسان را خدا آفرید رابطه انسان با جهان را خدا آفرید رابطه جهان بعضها با بعض را خدا آفرید او باید دین تعیین کند ذرّهای از ذرّات دین به دست عقل نیست عقل یک چراغ خوبی است نه عقل قانونگذار, عقل یک قانونشناس خوبی است حالا قانونشناس چراغِ خوب, سراج منیر اگر راه نباشد او کجا را ببیند بنابراین تا اندیشه هست تا فکر هست, وحی هست این اصل کلّی، ممکن نیست جایی بشر زندگی کند و وحی الهی نباشد این ممکن نیست در کرات دیگر هم همین طور است اگر منظومهای, سیّارهای کشف بشود و بعد معلوم بشود که در آن اندیشمندی زندگی میکند یقیناً پیغمبر دارد این اصل کلی بعد فرمود یک مقدار را گفتیم یک مقدار را نگفتیم آن وقتی که اینها بودند شما دسترسی نداشتید تا ما بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ کذا و کذا, الآن که دسترسی دارید آنها خاک شدند شما که آثار باستانی نمیشناسید که ببینید که چند هزار سال قبل چه کسی اینجا بود که بنابراین ﴿مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[8] این برای جریان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[9] که این فصل دوم بود با قصص هفتگانه گذشت ممکن است بعضی از مباحث تأییدی هم بیاید.
اما فصل اول که مربوط به قرآن است و وحیانی بودن قرآن است که ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[10] از این بخش شروع میشود که فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ فرمود الفاظش برای خدا معانیاش برای خدا ارسالش برای خدا آورندگان, مأموران الهی قلب مطهّر پیغمبر فقط تحویلگیرنده است از آن به بعد استخراجش استنباطش ارجاع آیات به آیاتش تطبیق اصول بر فروع اندراج فروع تحت اصول همه اینها با علمِ فراوان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای اینکه او اوّلین مُبیِّن است اوّلین مفسّر است استنباط اصول کلّی در اختیار اوست تطبیق اصول بر فروع در اختیار اوست اندراج فروع تحت اصول در اختیار اوست این دریای علم را ذات اقدس الهی از این اقیانوس به پیغمبر داد فرمود الفاظش برای من است حروفش برای من است معنایش برای من است تو فقط گیرنده خوبی از آن به بعد یک دریای موّاج و اقیانوس متلاطمی این حرفها برای ماست.
پرسش...
پاسخ: بله سه قسم در بحث دیروز گذشت یعنی خواه قرآن خواه حدیث قدسی خواه احکام اما کیفیت تبیینش کیفیت اندراج مصادیق تحت قوانین کلی کیفیت تطبیق قوانین کلی بر این, این تفسیر است و تعلیم است و کار استاد است فرمود این کار توست ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[11] اما قوانین و احکام در سه بخش یعنی قرآن حدیث قدسی روایات, اینها کلاً برای خداست اما گفتن و تبیین کردن و تطبیق کلی بر جزیی و اندراج جزیی تحت کلی که تدریس است برای توست و این جوشاندن میخواهد که انسان جزئیات را تحت کلی مندرج کند در اندراج جزیی تحت کلی خطا نکند در تطبیق کلی بر جزئیات خطا نکند این اقیانوس موّاج، علم اهل بیت است خب فرمود اینها برای توست. الفاظ را در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» گذشت که فرمود اینها را ما میخوانیم تو صبر بکن بعد از قرائت ما بخوان آیه هفده به بعد سورهٴ «قیامت» این بود: ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ٭ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ﴾[12] بعد که یاد میگیری برای دیگران تبیین میکنی فرمود ﴿تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ﴾[13] این طور نیست ـ معاذ الله ـ ما معانی را به تو بدهیم الفاظ در اختیار تو باشد آن میشود روایات، دیگر قرآن نیست دیگر معجزه نیست پس این تنزیل است منتها به صورت آویختن است نه انداختن و اگر کسی بنا شد که قرآن را با قرآن تفسیر کند در بخشهای گوناگون باید همراه باشد.
در بحثهای قبل هم داشتیم که از کتاب جناب طبری که از او به عنوان امام المفسّرین یاد میکنند تا نوشته المنار تمام این تفسیرها شما ببینید هر کدام از آنها به نوبه خود دارند «قرآن یفسّر بعضه بعضا» این حرف هم در تفسیر طبری هست که از قدیمیترین تفسیرهای رایج است و هم در المنار که جزء متأخّرین است تا آنجا که ما دیدیم همه این را گفتند اما برخیها فقط در برخی از محدوده عربی مبین ارجاعاتی دادند آن هم در حدّ ضعیف, هرگز با علیّ حکیم رابطه نداشتند علیّ حکیمها را به هم مرتبط کنند مقدورشان نبود عربی مبین را تحت علیّ حکیم مندرج کنند مقدورشان نبود علیّ حکیم را بر عربی مبین منطبق کنند مقدورشان نبود این کارها فقط از فحلی مثل علامه طباطبایی ساخته است فرمود از قدما در این زمینه مطالب کمی به ما رسیده است ما مثل کسی که میخواهیم میدان جنگ برویم و اسلحه نداریم این را در طلیعه رسالةالمعادشان گفتند اما بالأخره تا آنجا که ممکن بود موفق شدند.
در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[14] انسان تا علیّ حکیم را نداند عربی مبین را همین طوری ترجمه میکند ولو در یک آیه ده صفحه چیز بنویسد این ترجمه است اما وقتی علیّ حکیم پشتوانه عربی مبین بود آن وقت این میشود تفسیر آن وقت علیّ حکیمها را به هم مرتبط میکند عربی مبینها را به هم مرتبط میکند علیّ حکیمها را بر عربی مبین منطبق میکند عربی مبین را تحت علیّ حکیم مندرج میکند این میشود المیزان، فرمود این تَنزیل ربّ العالمین است از جای دور هم آمده ما این را آویختیم نه انداختیم یک طرفش هم به دست ماست که « طرفه بید الله»[15] بعد فرمود ما مستقیماً این طناب را در قلب مطهّر تو انداختیم چه کسی این طناب را آورده؟ جبرئیل آورده اما تو هم به همراه این طنابی نه اینکه آنجا که جبرئیل آوردی فقط تو درک میکنی تو همین طناب را گرفتی بالا آمدی تا آنجا که دستِ من است نزدیک شدی آنجا که در دست و در دسترس جبرئیل نبود تو آمدی برای اینکه جبرئیل گفت: «لو دنوت انملة لاحترقت»[16] چون « طرفه بید الله» است طبق آن حدیث ثقلین, بنابراین تو ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾[17] که این میشود علم لدنّی ـ علم لدنّی یعنی علم لدنّی ـ یعنی آنجایی که بین خالق و مخلوق هیچ کسی واسطه نیست وگرنه میشود «عند» نه «لَدُن», «لدن» یعنی سرچشمه یعنی آنجایی که بین عبد و معبود هیچ بیگانهای واسطه نیست فرمود آنجا این را تو تلقّی میکنی ما به تو میگوییم.
اینکه مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مدّت عمر با احدی به اندازه عمق فکر خود حرف نزد روی همین جهت بود که «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العبادَ بِکُنه عقله قَطُّ»[18] منتها حالا اهل بیت(علیهم السلام) چون نور واحدند با پیغمبر، هر چه پیامبر اکرم میفرمود اینها ادراک میکردند. غرض این است که آنجایی که علیّ حکیم است آنجا را جبرئیل هم نیاورده آنجا را مستقیماً ذات اقدس الهی به قلب مطهّر پیغمبر القا کرده تا این عربی مبین.
فرمود این کتاب، خودش معجزه است برای تحدّی مکرّری که ما کردیم از کلّ قرآن از ده سوره از یک سوره اینها عاجز شدند (این یک) اخبار غیبی را ما در اینجا آوردیم آن درسخواندهها اخبار غیبی ندارند چه رسد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) (این دو) سوم هم این است که علما و دانشمندان اهل کتاب که ایمان آوردند همهشان میدانند ﴿أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب اینها که ایمان آوردند این یهودیها که ایمان آوردند این مسیحیها که ایمان آوردند کم نبودند اینها همهشان میدانند که این حرفها در تورات بود در انجیل بود. در سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ما این حرفها را در تورات گفتیم در انجیل گفتیم توراتشناسها میدانند انجیلشناسها میدانند فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾[19] بعضی از احکام فقهی که اسلام گفته بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند در تورات بود آن وقت چاپ که نبود کتاب در دسترس همه نبود برخی از عالمان یهود این را پنهان کرده بودند آیه نازل شد که ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[20] خب چرا این توراتها را در خانههایتان پنهان کردید در بیاورید ببینید همین که ما میگوییم هست یا نیست؟! شما اگر اهل توراتاید خب نشان بدهید دیگر شما که این را در خانههایتان پنهان کردید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب کسی که اُمّی است از گذشته خبر میدهد از چند هزار سال قبل خبر میدهد خبرهایی که در کتابهای شما هست پس عالمان یهود و مسیحی که منصف بودند و ایمان آوردند اینها شهادت میدهند پس اِخبار غیب از یک سو, وجود این مطالب در تورات و انجیل از سوی دیگر, گواهی علمای یهود از سوی دیگر, خود معجِز بودن قرآن کریم از سوی دیگر، اینها کافی است نشان میدهد که این «تَنزیل ربّ العالمین» است لذا در صدر این سوره که فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[21] با این بیانات آن متن شرح میشود ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ خب برای اینکه چه کار بکنی؟ برای اینکه جامعه را هدایت بکنی بهترین راه هدایت هم اِنذار است چون مسئله قیامت است که مسئولیت را به همراه میآورد ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ این کتاب به لسان عربی مبین آمده یعنی اینها هیچ بهانهای ندارند معجزه است و قابل فهم هم هست و شفاف هم هست هیچ پیچیدگی در آن ندارد ﴿وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾ زُبُر جمع زبور است زبور یعنی کتاب در کتابهای انبیای گذشته هست. گذشته از اینکه عدّه زیادی از علمای بنیاسرائیل علمای یهود علمای مسیحی که اسلام را پذیرفتند اینها هم گواهی میدهند که این حرفها در کتابهای آسمانی گذشته هست ﴿أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ کِتابت علما به واو نظیر کتابت صلات و زکات است که با واو نوشته میشود بعد فرمود اینها به قدری خشناند که ما همه بهانهها را از دست اینها گرفتیم اگر همین کتاب را به زبان دیگر نازل میکردیم اینها بهانه میآورند که اینکه عجمی است اینکه عربی نیست ما این را نمیفهمیم اما این بهانه را هم از دست اینها گرفتیم اینها کاملاً میفهمند به زبان اینها حرف زدیم ما که از اینها آن علیّ حکیم را نخواستیم ما از اینها همین عربی مبین را خواستیم که شرک باطل است ظلم باطل است انحراف باطل است کذب باطل است همه اینها باطل است دین حق است پذیرش توحید حق است عدالت حق است رعایت حقوق دیگران حق است اینها را خواستیم اگر ما این کتاب را بر یک انسان غیر عرب نازل میکردیم که قهراً غیر عربی بود اینها میگفتند ما نمیفهمیم یک بهانه میآوردند در حالی که این بهانه نیست برای اینکه الآن برای ما فارسیزبانها که قرآن نور است و فارسی نیست خب میفهمیم به ما فهماندند و ایمان میآوریم جهانی است دیگر, اگر کتابی جهانی بود مطلبش باید جهانی باشد نه زبانش منتها به زبان جهانیان باید سخن بگوید و آن فطرت است نه واژه, عمده آن زبان فطرت است فرهنگ فطرت است فرهنگ قلبی است نه زبان, زبان بالأخره یا تازی یا فارسی یا غیر اینها فرمود ما با زبان فطرت سخن گفتیم منتها حالا فطرت و دستگاه و ساختار انسان را ما شرح بدهیم و کسی هم آمده این ساختار را ویران کرده آن را هم به شما بگوییم ما الآن دو کار را باید بکنیم این دو کار قبلی را تمام بکنیم تا آن دو کار بعدی را شروع بکنیم.
کار قبلی اوّلی این بود که ما به لسان عربی مبین معارف را آوردیم و شما هیچ بهانهای ندارید اگر همین کتاب را بر یک پیغمبر غیر عرب یعنی اعجم نازل میکردیم به زبان عربی مبین نبود به زبان عجمی بود شما بهانه میآوردید در حالی که بهانهای نیست برای اینکه ما برای مسیحیها و یهودیها, عِبری و سریانی حرف میزنند همین قرآن را حجّت بالغه قرار دادیم خیلیها هم ایمان آوردند منتها شما در اثر لجبازیهایتان بهانه بیجا دارید اگر ما این را بر یک پیغمبر غیر عرب نازل میکردیم (یک) به زبان غیر عربی نازل میکردیم (دو) شما بهانه بیجا میآوردید (سه) در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این مضمون هست؛ آیه 44 سورهٴ «فصلت» این است ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ﴾ یعنی آیا عربی و عجمی همتای هماند ما عربی میفهمیم اینکه عجمی است ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ فرمود اگر ما غیر عربی میآوردیم اینها بهانه داشتند در حالی که هیچ حجتی ندارند برای اینکه ما با زبان فطرت حرف زدیم ما میگوییم ظلم نکنید اینکه فارسی و تازی ندارد میگوییم موحّدانه زندگی کنید خداوند را عبادت کنید شما را آفریده جهان را آفریده این دیگر تازی و فارسی ندارد اینکه عبری و سریانی ندارد ما با زبان فطرت سخن گفتیم و این زبان فطرت دلپذیر است و شما باید میپذیرفتید ولی ما در اثر لجوج بودن شما این بهانه را هم از دست شما گرفتیم به زبان عربی مبین سخن گفتیم خب پس این دو کار شده یعنی قرآن به زبان عربی است فرهنگش هم به زبان فطرت است این دو کار را کردیم حالا آن بیگانه آمده هم زبان فطرت را گرفت هم این عربی مبین را در اثر اِزاله آن زبان فطرت, بیگانه نشان داد اساس کار این است که ما این مهندسیِ انسانیّت و ساختار شما را خوب تشریح بکنیم که شما را خدا چطور آفرید بعد بگوییم با زبان شما حرف زدیم فرمود ما شما را که بدون سرمایه خلق نکردیم ما شما را با سرمایه اوّلیه خلق کردیم (یک) این حرفهای ما هم هماهنگ با زبان فطرت شماست (دو) به شما گفتیم سرمایه را دادیم کالا را میدهیم با این تجارت کنید ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾[22] (این سه) یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[23] (چهار) یک عدّه متأسفانه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[24] (پنج) ما شما را با سرمایه خلق کردیم سرمایه هم این است که قانون به شما دادیم قانونشناسی به شما دادیم چراغ دادیم که قانون بشناسد دستگاه تَقنین شما را فقاهت شما را راهاندازی کردیم (یک) دستگاه اجرایی هم به شما دادیم (دو) دستگاه قضایی هم به شما دادیم که بین آن قانون و این اجرا تطبیق کند که اگر یک وقت کم بود یا زیاد بود جلوی شما را بگیرد (سه) خب یک کشور وقتی موفق است که قانون خوب داشته باشد (یک) مجری خوب داشته باشد (دو) داور خوبی هم داشته باشد (سه) که بین اجرا و قانون, توازن برقرار کند ببیند آیا مطابق قانون اجرا شده یا نشده این هر سه کار را فرمود من در نهاد شما کردم به شما روحی دادم که این روح مستویالخِلقه است نقصی در او نیست ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[25] ممکن است دست و پای کسی کج و معوج باشد ولی روح افراد اینچنین نیست.
خب سؤال: استوای خلقت روح به چیست؟ روحی که مجرّد است دست و پا ندارد مستویالخلقه است یعنی چه؟ او را با فاء تفسیریه بیان کرده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ معنای تسویه و استوای آفرینش روح این است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[26] من این روح را با سرمایه خلق کردم این میفهمد ظلم بد است این میفهمد عدل خوب است این کودک چرا از ظلم بدش میآید گریه میکند چرا از نوازش و عدل و احسان خوشش میآید میخندد برای اینکه دارای سرمایه است اینچنین نیست که او لوح نانوشته باشد ما این سرمایه را به او دادیم حالا این سرمایه را باید بگیرد و تحصیل کند و بالا بیاید وگرنه ما الهام کردیم (یک) در اثر شهوت و غضب یعنی جاذبه و دافعه گرایشها و گریزهای فراوانی دادیم که آن مصوّبات الهی را که به نام الهام است و نفس ملهمه این را به تعلیم الهی میشناسد و یاد میگیرد, اجرا کند پس فقاهت دادیم قانونشناسی دادیم فقهشناسی دادیم اخلاقشناسی دادیم او این را عالِم آفریدیم بخشهای گریز و گرایش هم به او دادیم که در جذب و دفع در عمل برابر آنها عمل کند (این دو) یک دستگاه دیگری هم در نهادش گذاشتیم یک کرسی قضا و داوری گذاشتیم به عنوان نفس لوّامه خب چرا انسان اگر در کاری موفق بشود خوشحال است اگر در کاری کامیاب نباشد پژمرده و افسرده است این افسردگی برای چیست؟ چه کسی انسان را افسرده میکند چه کسی خوشحال میکند اگر کار بدی کردیم چه کسی ما را سرزنش میکند این کیست این همان نفس لوّامه است این قاضی الهی است پس دستگاه قضا را جدا آفریده دستگاه اجرا را جدا آفریده دستگاه فقاهت را جدا آفریده روح دارای همه این شئون است «فی وحدتها کلّ القوی»[27] این میشود روحِ انسانی. از این زیباتر دیگر ممکن نیست فرمود: ﴿فتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[28] بعد بیگانه میآید اول در اجرا اثر میگذارد بعد در قانونگذاری, در اثر رشوه دادن به قاضی این نفس لوّامه را از کار میاندازد (یک) بعد وارونه از او فتوا میخواهد نظیر شریح قاضی (دو) به طوری که نفس لوّامه، انسان را در انجام کار خیر ملامت میکند میگوید چرا توبه کردی چرا این کار خیر را انجام دادی خب اگر این کار را کردی بچهها چه بکنند آینده چه میشود چرا خودت را به خطر انداختی؟ همین نفس لوّامه که فرشته الهی است و در برابر زشتیها انسان را ملامت میکند در اثر رشوه دادنهای مکرّر درون و بیرون همین نفس لوّامه، انسان را در برابر خوبیها سرزنش میکند کلّ مهندسی نظام را عوض کرده است اینها کسانیاند که ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[29] شیطان گفت من طرزی وسوسه میکنم اول مکروهات بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره این گرایشها طوری میشود که آن علم را از کار میاندازد چون بخش علمی فقط عهدهدار اندیشه و فتواست عمل را قوّه عملیه انجام میدهد.
در بحثهای قبل هم گفتیم اینهایی که معتادند این طور نیست که کارتن و کارتنخواب را نبینند, جدول و جدولخواب را نبینند علم نیمی از قضیه است بخش اندیشه که کار به دست او نیست آن بخش انگیزه است که فعال است آن بخش انگیزه را شیطان فلج کرده بسته مثل انسانی که مار و عقرب را میبیند ولی قدرت فرار ندارد چون دست و پایش بسته است همانجا مینشیند و مسموم میشود اینکه میبینید عالم بیعمل داریم برای همین است شاید دهها بار این گفته شد چرا یک کسی آیه ﴿قُلْ لِلْمُؤمِنِینَ﴾[30] را خوب معنا میکند تفسیر میکند تدریس میکند بعد نامحرم را دید نگاه میکند برای اینکه علمش تام است اما آن نیروی اراده و عزم و اخلاصش زنجیری است خب میشود عالم فاسق مکرّر اعتراض بکنی مگر تو نمیدانستی, تو که میدانی خب مثل کسی که دست و پایش زنجیری است این تلسکوپ دارد میکروسکوپ دارد دوربین دارد عینک دارد دور و نزدیک و همه را میبیند که کجا مار حرکت کرده کجا عقرب حرکت کرده آن عقربی که از سوراخش حرکت کرده دارد میآید از راه دور این میبیند اما آنکه فرار میکند دست و پاست که زنجیری است عالم بیعمل علمش مشکلی ندارد اما نیروی اراده و تصمیم و اخلاصش که عقل «ما عُبد به الرحمن واکْتُسِب به الجِنان»[31] زنجیری است این ابلیس این ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[32] اول در اثر گناهان و لذّت کاذبه، این بخش عملی را میگیرند این را به زنجیر میکشند بعد کم کم به دستگاه فقهی و قانونشناسی میرسند آنهاییاند که ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[33] بد را خوب نشان میدهند خوب را بد نشان میدهند بعد این نفس لوّامه که قاضی و داور است در اثر ارتشاء طرفین به جایی میرسد که اول معزول از حکم میشود بعد هم کرسی قضا را وارونه میکند روی کرسی قضا مینشیند انسان را در انجام کار خیر ملامت میکند نمیگذارد کار خیر انجام بدهند ابلیس هم گفت من این کار را میکنم ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[34] این ساختار را به هم میزنم حالا که ساختار را به هم زد خدای سبحان فرمود آنهایی که ساختارشان به دست خودشان ویران شده ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ ما این آیات را در گذشته رساندیم, حال میرسانیم, در آینده میرسانیم آن که مجرم و تبهکار است دستگاه قضایی را عوض کرده دستگاه اجرایی را عوض کرده دستگاه قانونشناسی را عوض کرده این آیات میرود در دلش اما بیاثر است ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است این آب زلال را ما دادیم ولی خب این لوله آلوده است این مسیر آلوده است لجن است شما کوثر را هم اگر در مسیر لجن بریزی خب این آلوده میشود دیگر. این در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که «طهّروا أفواهکم فإنّها طُرُق القرآن»[35] این دهن را پاک کنید نه بگذارید حرف بد از این دهن بیرون بیاید نه اجازه بدهید غذای بد از این دهن فرو برود این مجرا را پاک کنید برای اینکه قرآن میخواهد اینجا عبور کند خب این قرآن که طیّب و طاهر است از این دهن عبور کرده این دهن اگر آلوده باشد خب آب طیّب و طاهر از یک لوله آلوده خب اثرش کم است دیگر یا بیاثر است.
پرسش...
پاسخ: خب البته, این دیگر زنجیر کرده این خطبه نهجالبلاغه را یک روز مفصّل اینجا خواندیم در برابر قُرب نوافل یک بُعد دینی هم هست در برابر قرب نوافل که آن حدیث را فریقین نقل کردند[36] یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که شیطان اولاً اِحرام میبندد همین حرامی این حرامی احرام میبندد تا وارد قلب بشود به استناد همان آیه ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[37] افرادی که بینا هستند اهل بصیرتاند و عقلشان تام است اینها همیشه کشیک میدهند مراقباند دیگر، میبینند این کسی که احرام بست و دارد طواف میکند دور کعبه دل این حرامی است ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ با استعاذه به هر وسیله است شیطان را طرد میکنند این کعبه را و این حرم و این حریم را حفظ میکنند اما بیگانهای که غافل است میبیند همین حرامی احرام بسته دارد اطراف کعبه دل طواف میکند ﴿طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا ببیند چه وقت در کعبه باز میشود وقتی وارد کعبه دل شد این بیان نورانی حضرت امیر بود در نهجالبلاغه که اولاً آشیانه میسازد مرغی که بخواهد جایی تخمگذاری بکند آشیانه میسازد, آشیانه میسازد «فَباض» آنجا بیضه و تخمگذاری میکند «و فَرَّخَ» این بیضه و این تخم را به صورت جوجه در میآورد وقتی آشیانه ساخت، تخمگذاری کرد و این تخمها را جوجه کرد، «و دَّبَّ و دَرَج» اینکه میبینید بعضیها هیچ آرامش ندارند نه در نماز نه در غیر نماز خاطرات از این طرف از آن طرف میلولد این دَبیبِ وساوس شیطانی است دَبَّ یعنی دابّهگونه یعنی همین طور که میبینید یک مرغ این طرف و آن طرف میکند یک بچه این طرف و آن طرف میکند این را میگویند دابّه, دبّ یعنی دابّهگونه فضای قلب را گرفته «و دَرَج» این دابّهها این دارجها کلّ فضای ذهن را آشفته میکنند وقتی که آشفته کردند فضای دل را مسخّر کردند تمام این نیروها را تسخیر میکنند وقتی تسخیر کردند آنگاه «فَنظر بأعینهم و نَطَق بألسنتهم»[38] آنجا ذات اقدس الهی میفرماید: «کنت سمعه ... و بصره»[39] کذا و کذا, اینجا هم «صار الشیطان سمعه و بصره» «فَنظر بأعینهم» از آن به بعد شیطان با چشم اینها نگاه میکند چون اینها را به بند کشیده دیگر «و نَطَق بألسنتهم» در بعضی از بیاناتی که به وجود مبارک حضرت امیر اعتراض کردند که این در خطبه دیگر است حضرت فرمود شیطان با زبان تو حرف زد[40] این مسائل چون در حوزهها بسیار کم است و در زاویه است افسانه است برای خیلیها که شیطان تخمگذاری میکند «نَظر بأعینهم» اینها افسانه است حداکثر این است که ما ترجمهاش را میخوانیم اما واقعاً این طور است شیطان موجودی است نفوذ میکند نفس هم محلّ نفوذ اوست همان طوری که فرشتهها نفوذ میکنند صحنه قلب را پر میکنند شیاطین واقعاً نفوذ میکنند وسوسه میکنند آرامش را از آدم میگیرند «فنظر بأعینهم و نَطق بألسنتهم» با زبان اینها حرف میزند گاهی انسان, شیطانی سخن میگوید شیطانی عمل میکند.
به هر تقدیر فرمود: ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ ما این کوثر را دادیم هیچ قلبی نیست که این حرفها نرفته باشد چون ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾[41] فرمود ما در قلب مجرمین این حرفها را راه دادیم منتها اینها بالا آوردند «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - تفسیرابن عربی، ج2، ص329.
[2] - اللهوف،ص61.
[3] - سوره حجر، آیه29؛ سوره جن، آیه72.
[4] - سوره شعراء، آیه2.
[5] - سوره شعراء، آیه3.
[6] - سوره غافر، آیه78.
[7] - سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[8] - سوره غافر، آیه78.
[9] - سوره شعراء، آیه3.
[10] - سوره شعراء، آیه2.
[11] - سوره نحل، آیه44.
[12] - سوره قیامت، آیات17-19.
[13] - سوره بقره، آیه252؛ سوره آل عمران، آیه108؛ سوره جاثیه، آیه6.
[14] - سوره زخرف، آیات3و4.
[15] - الامالی(شیخ مفید)، ص135.
[16] - المناقب، ج1، ص179.
[17] - سوره نمل، آیه6.
[18] - الکافی، ج1، ص23.
[19] - سوره اعراف، آیه157.
[20] - سوره آل عمران، آیه93.
[21] - سوره شعرا، آیه2.
[22] - سوره صف، آیه10.
[23] - سوره فاطر، آیه29.
[24] - سوره بقره، آیه16.
[25] - سوره شمس، آیه7.
[26] - سوره شمس، آیه8.
[27] - اسرارالحکم، ص320.
[28] - سوره مؤمنون، آیه14.
[29] - سوره نساء،آیه119.
[30] - سوره نور، آیه30.
[31] - الکافی، ج1، ص11.
[32] - سوره انعام، آیه112.
[33] - سوره کهف،آیه104.
[34] - سوره نساء، آیه119.
[35] - ارشاد القلوب، ج1، ص184.
[36] - الکافی، ج2، ص352؛ الصحیح البخاری، ج7، ص190.
[37] - سوره اعراف، آیه201.
[38] - نهج البلاغه، خطبه7.
[39] - الکافی، ج2، ص352؛ الصحیح البخاری، ج7، ص190.
[40] - نهج البلاغه، بعدازنقل خطبه193.
[41] - سوره انفال، آیه42.
- حبّ وطن زمینی یک دستور ظاهری است که همه باید احترام بگذارند؛
- اسلام دین همیشگی است؛
- استوای خلقت روح به چیست؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (193) عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (196) أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200) لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ (201) فَیَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ (203) أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ (204)﴾
پرسش...
پاسخ: بله دیگر انسان از اصل آمده باید به اصل برگردد به وطن اصلیاش برگردد این «حُبّ الوطن»[1] زمینی که نیست حبّ وطن زمینی یک دستور ظاهری است که همه باید احترام بگذارند انسان از جایی که آمده باید به شهر خودش برگردد حضرت سیّدالشهداء فرمود شما بالأخره وطنتان را دوست داشته باشید هر جایی که هستید باید به همانجا برگردید «مَن کان باذلاً فینا مُهجته ومُوَطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا»[2] شما چرا شهر خودتان را گُم کردید شما باید توطین کنید وطنشناس باشید وطنی باشید به کشورتان علاقهمند باشید کشورتان لقاءالله است مگر از آنجا نیامدید «مُوَطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا» شما که زمینی نیستید مگر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[3] نیامده مگر از آنجا نیامدید خب باید به آنجا برگردید. خب فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾
در صدر این سورهٴ مبارکه دو عنوان مطرح فرمود که این دو عنوان به منزله متن است و بقیه آیات این سوره به منزله شرح این دو متن, متن اول این است که ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[4] این وحی است کتاب الهی است دوم سیره و سنّت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[5] قسمت دوم را در طیّ قصص هفتگانه تبیین کرد فرمود جریان نوح این طور است هود این طور است صالح این طور است ابراهیم این طور است موسی این طور است لوط این طور است شعیب این طور است این قصص هفتگانه را در تبیین ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ فرمود, که شما باید صابر باشید بردبار باشید استقامت داشته باشید اندوهگین نباشید غصّه نخورید کمحوصله نباشید, برای اینکه انبیای قبل از شما بودند بعضیها نهصد سال بعضیها کمتر این مشکلات را تحمل کردند و راه را ادامه دادند.
با گذشت آن قصص هفتگانه این بخش دوم که ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ گذشت. فرمود انبیا در عالم فراوان بودند ما بخشی از آنها را گفتیم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[6] برای اینکه ما اگر از خاوردور یا باختردور نقل میکردیم شما که دسترسی نداشتید. آن وقتی که این آیات نازل شده بود دسترسی نبود الآن که دسترسی هست آنها از بین رفتند و خاک شدند سودی ندارد اگر میفرمود ما چند هزار سال قبل در خاوردور یا باختردور امّتی را داشتیم الآن که راه برای تحقیق نیست بنابراین نه برای سابقین اثر داشت نه برای لاحقین سودمند بود این قصّهها را فرمود ما نگفتیم.
پرسش: اسلام دین همیشگی است، خب الان که دسترسی هست؟
پاسخ: بله حرفِ همیشگی هم زده, دسترسی هست برای چه؟ برای آثار باستانی؟! اگر الآن میفرمود ده هزار سال قبل قومی بودند و پیغمبری بود و خاک شدند بعد بفرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ﴾[7] این فقط به درد باستانشناسی میخورد پس نه آن وقت اثر داشت نه الآن, منتها اصل کلی را بیان کرده هیچ جایی نیست که اندیشه باشد و وحی نباشد برای اینکه اگر اندیشمندی هست یعنی انسانی هست راهنما میخواهد دیگر, انسان اندیشهاش و عقلش یک چراغ خوبی است خب چراغ بدون صراط مشکل را حل نمیکند شما حالا آفتابی هم در دستتان باشد وقتی راه نباشد کجا را میخواهی ببینی عقل ذرّهای در مهندسی دین سهمی ندارد ذرّه یعنی ذرّه؛ نه موضوع را آفریده نه محمول را آفریده نه رابطه موضوع و محمول را میشناسد عقل که دینساز نیست قانونگذار نیست عقل یک چراغ خوبی است راه را انبیا نشان میدهند موضوعات را خدا آفرید محمولات را خدا آفرید انسان را خدا آفرید رابطه انسان با جهان را خدا آفرید رابطه جهان بعضها با بعض را خدا آفرید او باید دین تعیین کند ذرّهای از ذرّات دین به دست عقل نیست عقل یک چراغ خوبی است نه عقل قانونگذار, عقل یک قانونشناس خوبی است حالا قانونشناس چراغِ خوب, سراج منیر اگر راه نباشد او کجا را ببیند بنابراین تا اندیشه هست تا فکر هست, وحی هست این اصل کلّی، ممکن نیست جایی بشر زندگی کند و وحی الهی نباشد این ممکن نیست در کرات دیگر هم همین طور است اگر منظومهای, سیّارهای کشف بشود و بعد معلوم بشود که در آن اندیشمندی زندگی میکند یقیناً پیغمبر دارد این اصل کلی بعد فرمود یک مقدار را گفتیم یک مقدار را نگفتیم آن وقتی که اینها بودند شما دسترسی نداشتید تا ما بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ کذا و کذا, الآن که دسترسی دارید آنها خاک شدند شما که آثار باستانی نمیشناسید که ببینید که چند هزار سال قبل چه کسی اینجا بود که بنابراین ﴿مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[8] این برای جریان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[9] که این فصل دوم بود با قصص هفتگانه گذشت ممکن است بعضی از مباحث تأییدی هم بیاید.
اما فصل اول که مربوط به قرآن است و وحیانی بودن قرآن است که ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[10] از این بخش شروع میشود که فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ فرمود الفاظش برای خدا معانیاش برای خدا ارسالش برای خدا آورندگان, مأموران الهی قلب مطهّر پیغمبر فقط تحویلگیرنده است از آن به بعد استخراجش استنباطش ارجاع آیات به آیاتش تطبیق اصول بر فروع اندراج فروع تحت اصول همه اینها با علمِ فراوان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای اینکه او اوّلین مُبیِّن است اوّلین مفسّر است استنباط اصول کلّی در اختیار اوست تطبیق اصول بر فروع در اختیار اوست اندراج فروع تحت اصول در اختیار اوست این دریای علم را ذات اقدس الهی از این اقیانوس به پیغمبر داد فرمود الفاظش برای من است حروفش برای من است معنایش برای من است تو فقط گیرنده خوبی از آن به بعد یک دریای موّاج و اقیانوس متلاطمی این حرفها برای ماست.
پرسش...
پاسخ: بله سه قسم در بحث دیروز گذشت یعنی خواه قرآن خواه حدیث قدسی خواه احکام اما کیفیت تبیینش کیفیت اندراج مصادیق تحت قوانین کلی کیفیت تطبیق قوانین کلی بر این, این تفسیر است و تعلیم است و کار استاد است فرمود این کار توست ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[11] اما قوانین و احکام در سه بخش یعنی قرآن حدیث قدسی روایات, اینها کلاً برای خداست اما گفتن و تبیین کردن و تطبیق کلی بر جزیی و اندراج جزیی تحت کلی که تدریس است برای توست و این جوشاندن میخواهد که انسان جزئیات را تحت کلی مندرج کند در اندراج جزیی تحت کلی خطا نکند در تطبیق کلی بر جزئیات خطا نکند این اقیانوس موّاج، علم اهل بیت است خب فرمود اینها برای توست. الفاظ را در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» گذشت که فرمود اینها را ما میخوانیم تو صبر بکن بعد از قرائت ما بخوان آیه هفده به بعد سورهٴ «قیامت» این بود: ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ٭ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ﴾[12] بعد که یاد میگیری برای دیگران تبیین میکنی فرمود ﴿تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ﴾[13] این طور نیست ـ معاذ الله ـ ما معانی را به تو بدهیم الفاظ در اختیار تو باشد آن میشود روایات، دیگر قرآن نیست دیگر معجزه نیست پس این تنزیل است منتها به صورت آویختن است نه انداختن و اگر کسی بنا شد که قرآن را با قرآن تفسیر کند در بخشهای گوناگون باید همراه باشد.
در بحثهای قبل هم داشتیم که از کتاب جناب طبری که از او به عنوان امام المفسّرین یاد میکنند تا نوشته المنار تمام این تفسیرها شما ببینید هر کدام از آنها به نوبه خود دارند «قرآن یفسّر بعضه بعضا» این حرف هم در تفسیر طبری هست که از قدیمیترین تفسیرهای رایج است و هم در المنار که جزء متأخّرین است تا آنجا که ما دیدیم همه این را گفتند اما برخیها فقط در برخی از محدوده عربی مبین ارجاعاتی دادند آن هم در حدّ ضعیف, هرگز با علیّ حکیم رابطه نداشتند علیّ حکیمها را به هم مرتبط کنند مقدورشان نبود عربی مبین را تحت علیّ حکیم مندرج کنند مقدورشان نبود علیّ حکیم را بر عربی مبین منطبق کنند مقدورشان نبود این کارها فقط از فحلی مثل علامه طباطبایی ساخته است فرمود از قدما در این زمینه مطالب کمی به ما رسیده است ما مثل کسی که میخواهیم میدان جنگ برویم و اسلحه نداریم این را در طلیعه رسالةالمعادشان گفتند اما بالأخره تا آنجا که ممکن بود موفق شدند.
در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[14] انسان تا علیّ حکیم را نداند عربی مبین را همین طوری ترجمه میکند ولو در یک آیه ده صفحه چیز بنویسد این ترجمه است اما وقتی علیّ حکیم پشتوانه عربی مبین بود آن وقت این میشود تفسیر آن وقت علیّ حکیمها را به هم مرتبط میکند عربی مبینها را به هم مرتبط میکند علیّ حکیمها را بر عربی مبین منطبق میکند عربی مبین را تحت علیّ حکیم مندرج میکند این میشود المیزان، فرمود این تَنزیل ربّ العالمین است از جای دور هم آمده ما این را آویختیم نه انداختیم یک طرفش هم به دست ماست که « طرفه بید الله»[15] بعد فرمود ما مستقیماً این طناب را در قلب مطهّر تو انداختیم چه کسی این طناب را آورده؟ جبرئیل آورده اما تو هم به همراه این طنابی نه اینکه آنجا که جبرئیل آوردی فقط تو درک میکنی تو همین طناب را گرفتی بالا آمدی تا آنجا که دستِ من است نزدیک شدی آنجا که در دست و در دسترس جبرئیل نبود تو آمدی برای اینکه جبرئیل گفت: «لو دنوت انملة لاحترقت»[16] چون « طرفه بید الله» است طبق آن حدیث ثقلین, بنابراین تو ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾[17] که این میشود علم لدنّی ـ علم لدنّی یعنی علم لدنّی ـ یعنی آنجایی که بین خالق و مخلوق هیچ کسی واسطه نیست وگرنه میشود «عند» نه «لَدُن», «لدن» یعنی سرچشمه یعنی آنجایی که بین عبد و معبود هیچ بیگانهای واسطه نیست فرمود آنجا این را تو تلقّی میکنی ما به تو میگوییم.
اینکه مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مدّت عمر با احدی به اندازه عمق فکر خود حرف نزد روی همین جهت بود که «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العبادَ بِکُنه عقله قَطُّ»[18] منتها حالا اهل بیت(علیهم السلام) چون نور واحدند با پیغمبر، هر چه پیامبر اکرم میفرمود اینها ادراک میکردند. غرض این است که آنجایی که علیّ حکیم است آنجا را جبرئیل هم نیاورده آنجا را مستقیماً ذات اقدس الهی به قلب مطهّر پیغمبر القا کرده تا این عربی مبین.
فرمود این کتاب، خودش معجزه است برای تحدّی مکرّری که ما کردیم از کلّ قرآن از ده سوره از یک سوره اینها عاجز شدند (این یک) اخبار غیبی را ما در اینجا آوردیم آن درسخواندهها اخبار غیبی ندارند چه رسد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) (این دو) سوم هم این است که علما و دانشمندان اهل کتاب که ایمان آوردند همهشان میدانند ﴿أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب اینها که ایمان آوردند این یهودیها که ایمان آوردند این مسیحیها که ایمان آوردند کم نبودند اینها همهشان میدانند که این حرفها در تورات بود در انجیل بود. در سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ما این حرفها را در تورات گفتیم در انجیل گفتیم توراتشناسها میدانند انجیلشناسها میدانند فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾[19] بعضی از احکام فقهی که اسلام گفته بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند در تورات بود آن وقت چاپ که نبود کتاب در دسترس همه نبود برخی از عالمان یهود این را پنهان کرده بودند آیه نازل شد که ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[20] خب چرا این توراتها را در خانههایتان پنهان کردید در بیاورید ببینید همین که ما میگوییم هست یا نیست؟! شما اگر اهل توراتاید خب نشان بدهید دیگر شما که این را در خانههایتان پنهان کردید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب کسی که اُمّی است از گذشته خبر میدهد از چند هزار سال قبل خبر میدهد خبرهایی که در کتابهای شما هست پس عالمان یهود و مسیحی که منصف بودند و ایمان آوردند اینها شهادت میدهند پس اِخبار غیب از یک سو, وجود این مطالب در تورات و انجیل از سوی دیگر, گواهی علمای یهود از سوی دیگر, خود معجِز بودن قرآن کریم از سوی دیگر، اینها کافی است نشان میدهد که این «تَنزیل ربّ العالمین» است لذا در صدر این سوره که فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[21] با این بیانات آن متن شرح میشود ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ خب برای اینکه چه کار بکنی؟ برای اینکه جامعه را هدایت بکنی بهترین راه هدایت هم اِنذار است چون مسئله قیامت است که مسئولیت را به همراه میآورد ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ این کتاب به لسان عربی مبین آمده یعنی اینها هیچ بهانهای ندارند معجزه است و قابل فهم هم هست و شفاف هم هست هیچ پیچیدگی در آن ندارد ﴿وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾ زُبُر جمع زبور است زبور یعنی کتاب در کتابهای انبیای گذشته هست. گذشته از اینکه عدّه زیادی از علمای بنیاسرائیل علمای یهود علمای مسیحی که اسلام را پذیرفتند اینها هم گواهی میدهند که این حرفها در کتابهای آسمانی گذشته هست ﴿أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ کِتابت علما به واو نظیر کتابت صلات و زکات است که با واو نوشته میشود بعد فرمود اینها به قدری خشناند که ما همه بهانهها را از دست اینها گرفتیم اگر همین کتاب را به زبان دیگر نازل میکردیم اینها بهانه میآورند که اینکه عجمی است اینکه عربی نیست ما این را نمیفهمیم اما این بهانه را هم از دست اینها گرفتیم اینها کاملاً میفهمند به زبان اینها حرف زدیم ما که از اینها آن علیّ حکیم را نخواستیم ما از اینها همین عربی مبین را خواستیم که شرک باطل است ظلم باطل است انحراف باطل است کذب باطل است همه اینها باطل است دین حق است پذیرش توحید حق است عدالت حق است رعایت حقوق دیگران حق است اینها را خواستیم اگر ما این کتاب را بر یک انسان غیر عرب نازل میکردیم که قهراً غیر عربی بود اینها میگفتند ما نمیفهمیم یک بهانه میآوردند در حالی که این بهانه نیست برای اینکه الآن برای ما فارسیزبانها که قرآن نور است و فارسی نیست خب میفهمیم به ما فهماندند و ایمان میآوریم جهانی است دیگر, اگر کتابی جهانی بود مطلبش باید جهانی باشد نه زبانش منتها به زبان جهانیان باید سخن بگوید و آن فطرت است نه واژه, عمده آن زبان فطرت است فرهنگ فطرت است فرهنگ قلبی است نه زبان, زبان بالأخره یا تازی یا فارسی یا غیر اینها فرمود ما با زبان فطرت سخن گفتیم منتها حالا فطرت و دستگاه و ساختار انسان را ما شرح بدهیم و کسی هم آمده این ساختار را ویران کرده آن را هم به شما بگوییم ما الآن دو کار را باید بکنیم این دو کار قبلی را تمام بکنیم تا آن دو کار بعدی را شروع بکنیم.
کار قبلی اوّلی این بود که ما به لسان عربی مبین معارف را آوردیم و شما هیچ بهانهای ندارید اگر همین کتاب را بر یک پیغمبر غیر عرب یعنی اعجم نازل میکردیم به زبان عربی مبین نبود به زبان عجمی بود شما بهانه میآوردید در حالی که بهانهای نیست برای اینکه ما برای مسیحیها و یهودیها, عِبری و سریانی حرف میزنند همین قرآن را حجّت بالغه قرار دادیم خیلیها هم ایمان آوردند منتها شما در اثر لجبازیهایتان بهانه بیجا دارید اگر ما این را بر یک پیغمبر غیر عرب نازل میکردیم (یک) به زبان غیر عربی نازل میکردیم (دو) شما بهانه بیجا میآوردید (سه) در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این مضمون هست؛ آیه 44 سورهٴ «فصلت» این است ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ﴾ یعنی آیا عربی و عجمی همتای هماند ما عربی میفهمیم اینکه عجمی است ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ فرمود اگر ما غیر عربی میآوردیم اینها بهانه داشتند در حالی که هیچ حجتی ندارند برای اینکه ما با زبان فطرت حرف زدیم ما میگوییم ظلم نکنید اینکه فارسی و تازی ندارد میگوییم موحّدانه زندگی کنید خداوند را عبادت کنید شما را آفریده جهان را آفریده این دیگر تازی و فارسی ندارد اینکه عبری و سریانی ندارد ما با زبان فطرت سخن گفتیم و این زبان فطرت دلپذیر است و شما باید میپذیرفتید ولی ما در اثر لجوج بودن شما این بهانه را هم از دست شما گرفتیم به زبان عربی مبین سخن گفتیم خب پس این دو کار شده یعنی قرآن به زبان عربی است فرهنگش هم به زبان فطرت است این دو کار را کردیم حالا آن بیگانه آمده هم زبان فطرت را گرفت هم این عربی مبین را در اثر اِزاله آن زبان فطرت, بیگانه نشان داد اساس کار این است که ما این مهندسیِ انسانیّت و ساختار شما را خوب تشریح بکنیم که شما را خدا چطور آفرید بعد بگوییم با زبان شما حرف زدیم فرمود ما شما را که بدون سرمایه خلق نکردیم ما شما را با سرمایه اوّلیه خلق کردیم (یک) این حرفهای ما هم هماهنگ با زبان فطرت شماست (دو) به شما گفتیم سرمایه را دادیم کالا را میدهیم با این تجارت کنید ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾[22] (این سه) یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[23] (چهار) یک عدّه متأسفانه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[24] (پنج) ما شما را با سرمایه خلق کردیم سرمایه هم این است که قانون به شما دادیم قانونشناسی به شما دادیم چراغ دادیم که قانون بشناسد دستگاه تَقنین شما را فقاهت شما را راهاندازی کردیم (یک) دستگاه اجرایی هم به شما دادیم (دو) دستگاه قضایی هم به شما دادیم که بین آن قانون و این اجرا تطبیق کند که اگر یک وقت کم بود یا زیاد بود جلوی شما را بگیرد (سه) خب یک کشور وقتی موفق است که قانون خوب داشته باشد (یک) مجری خوب داشته باشد (دو) داور خوبی هم داشته باشد (سه) که بین اجرا و قانون, توازن برقرار کند ببیند آیا مطابق قانون اجرا شده یا نشده این هر سه کار را فرمود من در نهاد شما کردم به شما روحی دادم که این روح مستویالخِلقه است نقصی در او نیست ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[25] ممکن است دست و پای کسی کج و معوج باشد ولی روح افراد اینچنین نیست.
خب سؤال: استوای خلقت روح به چیست؟ روحی که مجرّد است دست و پا ندارد مستویالخلقه است یعنی چه؟ او را با فاء تفسیریه بیان کرده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ معنای تسویه و استوای آفرینش روح این است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[26] من این روح را با سرمایه خلق کردم این میفهمد ظلم بد است این میفهمد عدل خوب است این کودک چرا از ظلم بدش میآید گریه میکند چرا از نوازش و عدل و احسان خوشش میآید میخندد برای اینکه دارای سرمایه است اینچنین نیست که او لوح نانوشته باشد ما این سرمایه را به او دادیم حالا این سرمایه را باید بگیرد و تحصیل کند و بالا بیاید وگرنه ما الهام کردیم (یک) در اثر شهوت و غضب یعنی جاذبه و دافعه گرایشها و گریزهای فراوانی دادیم که آن مصوّبات الهی را که به نام الهام است و نفس ملهمه این را به تعلیم الهی میشناسد و یاد میگیرد, اجرا کند پس فقاهت دادیم قانونشناسی دادیم فقهشناسی دادیم اخلاقشناسی دادیم او این را عالِم آفریدیم بخشهای گریز و گرایش هم به او دادیم که در جذب و دفع در عمل برابر آنها عمل کند (این دو) یک دستگاه دیگری هم در نهادش گذاشتیم یک کرسی قضا و داوری گذاشتیم به عنوان نفس لوّامه خب چرا انسان اگر در کاری موفق بشود خوشحال است اگر در کاری کامیاب نباشد پژمرده و افسرده است این افسردگی برای چیست؟ چه کسی انسان را افسرده میکند چه کسی خوشحال میکند اگر کار بدی کردیم چه کسی ما را سرزنش میکند این کیست این همان نفس لوّامه است این قاضی الهی است پس دستگاه قضا را جدا آفریده دستگاه اجرا را جدا آفریده دستگاه فقاهت را جدا آفریده روح دارای همه این شئون است «فی وحدتها کلّ القوی»[27] این میشود روحِ انسانی. از این زیباتر دیگر ممکن نیست فرمود: ﴿فتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[28] بعد بیگانه میآید اول در اجرا اثر میگذارد بعد در قانونگذاری, در اثر رشوه دادن به قاضی این نفس لوّامه را از کار میاندازد (یک) بعد وارونه از او فتوا میخواهد نظیر شریح قاضی (دو) به طوری که نفس لوّامه، انسان را در انجام کار خیر ملامت میکند میگوید چرا توبه کردی چرا این کار خیر را انجام دادی خب اگر این کار را کردی بچهها چه بکنند آینده چه میشود چرا خودت را به خطر انداختی؟ همین نفس لوّامه که فرشته الهی است و در برابر زشتیها انسان را ملامت میکند در اثر رشوه دادنهای مکرّر درون و بیرون همین نفس لوّامه، انسان را در برابر خوبیها سرزنش میکند کلّ مهندسی نظام را عوض کرده است اینها کسانیاند که ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[29] شیطان گفت من طرزی وسوسه میکنم اول مکروهات بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره این گرایشها طوری میشود که آن علم را از کار میاندازد چون بخش علمی فقط عهدهدار اندیشه و فتواست عمل را قوّه عملیه انجام میدهد.
در بحثهای قبل هم گفتیم اینهایی که معتادند این طور نیست که کارتن و کارتنخواب را نبینند, جدول و جدولخواب را نبینند علم نیمی از قضیه است بخش اندیشه که کار به دست او نیست آن بخش انگیزه است که فعال است آن بخش انگیزه را شیطان فلج کرده بسته مثل انسانی که مار و عقرب را میبیند ولی قدرت فرار ندارد چون دست و پایش بسته است همانجا مینشیند و مسموم میشود اینکه میبینید عالم بیعمل داریم برای همین است شاید دهها بار این گفته شد چرا یک کسی آیه ﴿قُلْ لِلْمُؤمِنِینَ﴾[30] را خوب معنا میکند تفسیر میکند تدریس میکند بعد نامحرم را دید نگاه میکند برای اینکه علمش تام است اما آن نیروی اراده و عزم و اخلاصش زنجیری است خب میشود عالم فاسق مکرّر اعتراض بکنی مگر تو نمیدانستی, تو که میدانی خب مثل کسی که دست و پایش زنجیری است این تلسکوپ دارد میکروسکوپ دارد دوربین دارد عینک دارد دور و نزدیک و همه را میبیند که کجا مار حرکت کرده کجا عقرب حرکت کرده آن عقربی که از سوراخش حرکت کرده دارد میآید از راه دور این میبیند اما آنکه فرار میکند دست و پاست که زنجیری است عالم بیعمل علمش مشکلی ندارد اما نیروی اراده و تصمیم و اخلاصش که عقل «ما عُبد به الرحمن واکْتُسِب به الجِنان»[31] زنجیری است این ابلیس این ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[32] اول در اثر گناهان و لذّت کاذبه، این بخش عملی را میگیرند این را به زنجیر میکشند بعد کم کم به دستگاه فقهی و قانونشناسی میرسند آنهاییاند که ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[33] بد را خوب نشان میدهند خوب را بد نشان میدهند بعد این نفس لوّامه که قاضی و داور است در اثر ارتشاء طرفین به جایی میرسد که اول معزول از حکم میشود بعد هم کرسی قضا را وارونه میکند روی کرسی قضا مینشیند انسان را در انجام کار خیر ملامت میکند نمیگذارد کار خیر انجام بدهند ابلیس هم گفت من این کار را میکنم ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[34] این ساختار را به هم میزنم حالا که ساختار را به هم زد خدای سبحان فرمود آنهایی که ساختارشان به دست خودشان ویران شده ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ ما این آیات را در گذشته رساندیم, حال میرسانیم, در آینده میرسانیم آن که مجرم و تبهکار است دستگاه قضایی را عوض کرده دستگاه اجرایی را عوض کرده دستگاه قانونشناسی را عوض کرده این آیات میرود در دلش اما بیاثر است ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است این آب زلال را ما دادیم ولی خب این لوله آلوده است این مسیر آلوده است لجن است شما کوثر را هم اگر در مسیر لجن بریزی خب این آلوده میشود دیگر. این در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که «طهّروا أفواهکم فإنّها طُرُق القرآن»[35] این دهن را پاک کنید نه بگذارید حرف بد از این دهن بیرون بیاید نه اجازه بدهید غذای بد از این دهن فرو برود این مجرا را پاک کنید برای اینکه قرآن میخواهد اینجا عبور کند خب این قرآن که طیّب و طاهر است از این دهن عبور کرده این دهن اگر آلوده باشد خب آب طیّب و طاهر از یک لوله آلوده خب اثرش کم است دیگر یا بیاثر است.
پرسش...
پاسخ: خب البته, این دیگر زنجیر کرده این خطبه نهجالبلاغه را یک روز مفصّل اینجا خواندیم در برابر قُرب نوافل یک بُعد دینی هم هست در برابر قرب نوافل که آن حدیث را فریقین نقل کردند[36] یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که شیطان اولاً اِحرام میبندد همین حرامی این حرامی احرام میبندد تا وارد قلب بشود به استناد همان آیه ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[37] افرادی که بینا هستند اهل بصیرتاند و عقلشان تام است اینها همیشه کشیک میدهند مراقباند دیگر، میبینند این کسی که احرام بست و دارد طواف میکند دور کعبه دل این حرامی است ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ با استعاذه به هر وسیله است شیطان را طرد میکنند این کعبه را و این حرم و این حریم را حفظ میکنند اما بیگانهای که غافل است میبیند همین حرامی احرام بسته دارد اطراف کعبه دل طواف میکند ﴿طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا ببیند چه وقت در کعبه باز میشود وقتی وارد کعبه دل شد این بیان نورانی حضرت امیر بود در نهجالبلاغه که اولاً آشیانه میسازد مرغی که بخواهد جایی تخمگذاری بکند آشیانه میسازد, آشیانه میسازد «فَباض» آنجا بیضه و تخمگذاری میکند «و فَرَّخَ» این بیضه و این تخم را به صورت جوجه در میآورد وقتی آشیانه ساخت، تخمگذاری کرد و این تخمها را جوجه کرد، «و دَّبَّ و دَرَج» اینکه میبینید بعضیها هیچ آرامش ندارند نه در نماز نه در غیر نماز خاطرات از این طرف از آن طرف میلولد این دَبیبِ وساوس شیطانی است دَبَّ یعنی دابّهگونه یعنی همین طور که میبینید یک مرغ این طرف و آن طرف میکند یک بچه این طرف و آن طرف میکند این را میگویند دابّه, دبّ یعنی دابّهگونه فضای قلب را گرفته «و دَرَج» این دابّهها این دارجها کلّ فضای ذهن را آشفته میکنند وقتی که آشفته کردند فضای دل را مسخّر کردند تمام این نیروها را تسخیر میکنند وقتی تسخیر کردند آنگاه «فَنظر بأعینهم و نَطَق بألسنتهم»[38] آنجا ذات اقدس الهی میفرماید: «کنت سمعه ... و بصره»[39] کذا و کذا, اینجا هم «صار الشیطان سمعه و بصره» «فَنظر بأعینهم» از آن به بعد شیطان با چشم اینها نگاه میکند چون اینها را به بند کشیده دیگر «و نَطَق بألسنتهم» در بعضی از بیاناتی که به وجود مبارک حضرت امیر اعتراض کردند که این در خطبه دیگر است حضرت فرمود شیطان با زبان تو حرف زد[40] این مسائل چون در حوزهها بسیار کم است و در زاویه است افسانه است برای خیلیها که شیطان تخمگذاری میکند «نَظر بأعینهم» اینها افسانه است حداکثر این است که ما ترجمهاش را میخوانیم اما واقعاً این طور است شیطان موجودی است نفوذ میکند نفس هم محلّ نفوذ اوست همان طوری که فرشتهها نفوذ میکنند صحنه قلب را پر میکنند شیاطین واقعاً نفوذ میکنند وسوسه میکنند آرامش را از آدم میگیرند «فنظر بأعینهم و نَطق بألسنتهم» با زبان اینها حرف میزند گاهی انسان, شیطانی سخن میگوید شیطانی عمل میکند.
به هر تقدیر فرمود: ﴿کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ﴾ ما این کوثر را دادیم هیچ قلبی نیست که این حرفها نرفته باشد چون ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾[41] فرمود ما در قلب مجرمین این حرفها را راه دادیم منتها اینها بالا آوردند «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - تفسیرابن عربی، ج2، ص329.
[2] - اللهوف،ص61.
[3] - سوره حجر، آیه29؛ سوره جن، آیه72.
[4] - سوره شعراء، آیه2.
[5] - سوره شعراء، آیه3.
[6] - سوره غافر، آیه78.
[7] - سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[8] - سوره غافر، آیه78.
[9] - سوره شعراء، آیه3.
[10] - سوره شعراء، آیه2.
[11] - سوره نحل، آیه44.
[12] - سوره قیامت، آیات17-19.
[13] - سوره بقره، آیه252؛ سوره آل عمران، آیه108؛ سوره جاثیه، آیه6.
[14] - سوره زخرف، آیات3و4.
[15] - الامالی(شیخ مفید)، ص135.
[16] - المناقب، ج1، ص179.
[17] - سوره نمل، آیه6.
[18] - الکافی، ج1، ص23.
[19] - سوره اعراف، آیه157.
[20] - سوره آل عمران، آیه93.
[21] - سوره شعرا، آیه2.
[22] - سوره صف، آیه10.
[23] - سوره فاطر، آیه29.
[24] - سوره بقره، آیه16.
[25] - سوره شمس، آیه7.
[26] - سوره شمس، آیه8.
[27] - اسرارالحکم، ص320.
[28] - سوره مؤمنون، آیه14.
[29] - سوره نساء،آیه119.
[30] - سوره نور، آیه30.
[31] - الکافی، ج1، ص11.
[32] - سوره انعام، آیه112.
[33] - سوره کهف،آیه104.
[34] - سوره نساء، آیه119.
[35] - ارشاد القلوب، ج1، ص184.
[36] - الکافی، ج2، ص352؛ الصحیح البخاری، ج7، ص190.
[37] - سوره اعراف، آیه201.
[38] - نهج البلاغه، خطبه7.
[39] - الکافی، ج2، ص352؛ الصحیح البخاری، ج7، ص190.
[40] - نهج البلاغه، بعدازنقل خطبه193.
[41] - سوره انفال، آیه42.
تاکنون نظری ثبت نشده است