display result search
منو
تفسیر آیات 55 تا 57 سوره نور

تفسیر آیات 55 تا 57 سوره نور

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 30 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 57 سوره نور"
- خداوند در مسئله دعا به بندگانش اجازه داد که با او مناجات داشته باشند؛
- خداوند آنقدر فیض و لطفش به ما نزدیک است که به ما اجازه می‌دهد با او عهد ببندیم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55) وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56) لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ (57)﴾

بعد از بیان آن خطوط کلی توحید و سایر معارف فرمود ذات اقدس الهی با بشر نزدیک است چه اینکه بشر هم می‌تواند به خدا نزدیک بشود بر اساس بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که این مضمون در صحیفه مبارکه هست «الدانی فی علوّه و العالی فی دنوّه»[1] خداوند هم در مسئله دعا به بندگانش اجازه داد که با او مناجات داشته باشند (اولاً) بعد مناجات داشته باشند (ثانیاً) بعد مستمع مناجات خدا باشند (ثالثاً) که خدا مناجات کند و اینها بشنوند اینها عصاره آن «مناجات شعبانیه» است اینها در مسئله دعا و نیایش. از نظر مسائل فقهی به بندگانش اجازه عهد داد که انسان با خدا معاهده برقرار می‌کند می‌گوید «عاهدت الله» من با خدا عهد بستم که فلان کار را انجام بدهم یا فلان خلاف را نکنم این تعهّد با خدا نشانه قرب الهی است که «أنّ الراحل إلیک قریب المسافة»[2] آن قدر فیضش و لطفش به ما نزدیک است که به ما اجازه می‌دهد با او عهد ببندیم. مرحله سوم همین وعدی است که خدا به ما داده است خدا وعده می‌دهد به ما ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ از این وعده‌ها در قرآن کم نیست حالا یا مسائل عبادی است یا مسائل اجتماعی است یا مسائل جهادی است و مانند آن.
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این وعده نسبت به کسانی است که از نظر عقیده مؤمن‌اند و از نظر عمل, کارهای خیر و لازم را انجام می‌دهند.
مسئله بعدی آن است که راجع به استخلاف است. صِرف استخلاف کمال نیست که عدّه‌ای را خدا ببرد عدّه دیگر را جانشین آنها قرار بدهد چه اینکه نمونه‌هایی از آن قبلاً گذشت بعد از جریان قوم نوح, عاد و ثمود مطرح شدند اینکه ثمود و عاد بعد از قوم نوح آمدند نه یعنی بعد از آن هشتاد نفر یعنی بعد از قوم نوح که به هلاکت رسیدند ثمود و عاد پدید آمدند.
خب اصل استخلاف نشانه کمال نیست عمده آن شرایط و وعده‌هایی است که خدا بر اساس آن شرایط عطا می‌کند درباره اصل استخلاف [مثلاً] فرمود: ﴿جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾[3] منظور از قوم نوح همانهایی بودند که هلاک شدند ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾[4] نه هشتاد نفر یا کمتر و بیشتری که ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾[5] عمده در کمال این است که فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ﴾ این امور را نصیب کسانی می‌کند که از نظر عقیده مؤمن‌اند و از نظر عمل واجبها را انجام می‌دهند و محرّمات را ترک می‌کنند ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ آن دین خداپسند را که فرمود: ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾[6] برای اینها متمکّن می‌کنند که اینها در همه ابعاد بتوانند این را پیاده کنند.
پرسش...
پاسخ: البته جزء مصادیق هست دیگر ولی طبق روایاتی که در ذیل این آیه آمدند آیه مربوط به وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است.
پرسش: یک روایت هم نقل می‌کند از خود حضرت علی(علیه السلام) می‌فرماید هر کس به من نگوید خلیفه چهارم لعنت خدا بر او.
پاسخ: خب بله برای اینکه آن سه نفر را که دین امضا نکرده غرض این است که طبق روایاتی که در ذیل این آیه آمده است ـ آن طوری که در کنزالدقائق آمده ـ این آیه مربوط به وجود مبارک حضرت حجّت است. [7] می‌بینید المیزان چقدر در مسیر روایت حرکت می‌کند با اینکه وجوه فراوانی در اینجا گفته شد ایشان سعی کردند همه این وجوه را بررسی کنند ضعف همه آنها را تبیین کنند بعد بفرمایند که منطبق می‌شود بر حضرت حجّت[8] روایاتی که می‌بینید, می‌بینید که بر حضرت حجّت تطبیق شده این هماهنگی المیزان است با روایات منتها تمام وجوهش را بررسی می‌کند در هر جایی که روایت یک مطلب قابل اعتمادی دارد یک وقت یک روایت ضعیف است یا مرسل است با او نمی‌شود مسیر آیه را تعیین کرد یا تغییر داد ولی یک روایت معتبری باشد به هر وسیله‌ است ایشان سعی می‌کنند مسیر آیه را با روایت هماهنگ کنند یکی از موارد هم همین‌جاست.
غرض این است که آنچه در روایات آمده که بر وجود مبارک حضرت تطبیق می‌شود این نکته‌ای را هم به همراه دارد و آن این است که اگر منظور این ارض کلّ ارض باشد بله همین روایت کنزالدقائق است که بر وجود مبارک حضرت حجّت منطبق می‌شود اما اگر «أرض کلّ عصرٍ و مصرٍ» ملاحظه بشود ممکن است که مصادیق دیگر هم داشته باشد منتها آن مصادیق دیگر فی‌الجمله است نه بالجمله آن طوری نیست که حالا گسترده باشد همه اقطار را بگیرد یا همه ازمان را بگیرد این دو اصل همگانی را همیشگی را به همراه داشته باشد اگر این‌چنین شد آدم احتمال می‌دهد که در منطقه‌ای اگر چند صباحی دین حاکم بود این هم مصداق آیه است ولی اگر ﴿فِی‌ الأرْضِ﴾ را گفتیم ظاهرش کلّ ارض است بله این مخصوص حضرت می‌شود.
خب ﴿کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ آن دین خداپسند. همان راهی را که جناب زمخشری در کشّاف رفت[9] همان راه را جناب فخررازی در تفسیر کبیرشان می‌روند[10] خب مستحضرید که هر دو ناصواب است. ﴿وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ قبلاً بودند دشمن داخلی داشتند دشمن خارجی داشتند امنیّتی در کار نبود حالا در کمال امنیّت‌اند امنیّت هم از بهترین نعمتهای الهی است ﴿وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان این بیان را دارد که برخیها خواستند این را بر خلفای راشدین تطبیق کنند برای اینکه مثلاً خلیفه دوم تلاش و کوشش کرده است از مدائن کسرا تا خراسان و تا سجستان همه را فتح کرده است و حکومت اسلامی را مستقر کرد بنابراین این مشمول آیه خواهد بود. نقد ایشان این است که خب اگر شما گستره اسلام ظاهری را می‌خواهید بگویید بعد از ایشان در عصر اموی ایام معاویه فتوحات که بیشتر بود اینها در غرب خیلی پیشرفت کردند در حالی که آنجا خبر از اسلام نبود[11] این حرفها از این به بعد دیگر در فرمایش مرحوم شیخ طوسی نیست قبل از مرحوم شیخ طوسی جناب ابوریحان بیرونی این مطلب را نقل کرد جناب ابوالحسن عامری نقل کرد اینها قبل از مرحوم شیخ طوسی بودند. نقل کردند که وقتی معاویه به حکومت رسید یک رابطه تجاری با سلاطین بت‌پرست هند برقرار کرد ببینید به عنوان حکومت اسلامی به عنوان خلیفه مسلمانها چطور بت‌فروشی و بت‌پرستی را ترویج می‌کردند خب این دو حکیم از بزرگان جهان اسلام‌اند هم ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند این را فرمودند هم ابوالحسن عامری بالأخره در طیّ این هزار سال اینها به عظمت علمی شناخته شدند این دو بزرگوار نقل می‌کنند که وقتی معاویه به قدرت رسید بخشی از مغرب زمین را فتح کرد آن قسمتها بت‌پرستی رواج داشت این منطقه خاورمیانه بت‌پرستی در کار نبود هندِ دور این بت‌پرستی را داشت معاویه همین بتهایی که از بتکده‌های مغرب زمین به دست آورد اینها را مزیّن کرد مرصّع کرد به سلاطین هند منتقل کرد و پول زیاد گرفت[12] بت‌فروشی کرد یک خلیفه رسمی مسلمانها با این داشت حکومت می‌کرد. حرف مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که صرف گسترش نظامی و پیروزی ظاهری مشمول این آیه نخواهد بود اگر شما بگویید دومی از مدائن کسرا تا خراسان و سجستان را فتح کرد خب مشابه این یا بیش از این طرف مغرب زمین را ایام معاویه فتح کردند. آن فرمایش دو بزرگواری که قبل از مرحوم شیخ طوسی بودند این است خب این چه اسلامی است که بتها را مزیّن می‌کند و مرصّع می‌کند و به سلاطین بت‌پرست هند می‌فروشد چنین دینی را داشتند ترویج می‌کردند دیگر خب بنابراین آنها یقیناً منظور نیست ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ که اینها در کمال امنیّت موحّدانه خدا را عبادت کنند ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ که این نکته که جمله دوم بر جمله اول عطف نشده است و باهم ذکر شدند نظیر «لا إله إلاّ الله» خواهد بود ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ خب فِسق ضعیف‌تر از کفر است چطور می‌فرماید اگر کسی کافر بود فاسق می‌شود یا منظور آن أفحش مراتب فسق است یا نه, منظور از کفر, کفران نعمت است بالأخره یا باید در کفر تصرّف کرد یا در فسق اگر کفر معنای معهود خود را دارد آن فسق, خروج أفحش است «فَسَق» یعنی «خَرج عن الصراط» خب اگر فسق پایین‌ترین درکه‌اش اینجا مراد است بله این می‌تواند بعد از کفر باشد بالأخره یا باید در کفر تصرّف کرد و گفت کفر, کفر در مقابل ایمان نیست یعنی بعد از اینکه ما این حکومت را این نعمت را این نظام اسلامی را به اینها دادیم اگر کسی کفران نعمت بکند می‌شود فاسق یا اگر در کفر تصرّف نکردیم در فسق باید تصرّف بکنیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنجا سخن از کفران نعمت مطرح شده; آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است که ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾ این کفران نعمت است در مقابل شکر. این کفران نعمت منتهی به فسق خواهد شد یا خودش نوعی از فسق است به هر تقدیر در احدی‌اللفظین باید تأمّل کرد و آن را توجیه کرد. بعد فرمود: ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ در چنین فضایی سه اصل را شما باید رعایت کنید که امور دیگر به همین سه اصل برمی‌گردد رابطه‌تان را با خدا باید همیشه مستحکم کنید که نماد این تحکیم ارتباط, نماز است فرمود: ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یعنی ارتباط با ذات اقدس الهی باید کاملاً محفوظ باشد ﴿وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ رابطه‌تان را با خلق خدا باید رعایت کنید این «زکاة کلّ شیء بحسبه» وقتی که آیات زکات در سوَر مبارک مکّی نازل شد آنجا بحثش گذشت که منظور زکات مال نیست چون زکات فقهی مال در مدینه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ﴾[13] این به تزکیه نفس تزکیه اخلاقی یا زکات مستحبّی و مانند آن برمی‌گردد وگرنه زکات فقهی در مدینه نازل شده در بخشی از سوَر مکّی سخن از زکات مطرح است در حالی که زکات فقهی مراد نیست آنجا روایاتی هم که در زمینه «زکاة کلّ شیء بحسبه» مطرح بود یادآور شد که «زکاةُ الجمال العفاف»[14] هر مکلّفی موظف است عفیف باشد آن کس که از جمال بیشتری برخوردار است وظیفه او بیشتر است هر کسی موظف است در راه خدا جهاد کند آن کسی که شجاعتش بیشتر است وظیفه‌اش بیشتر است «زکاة الشجاعة الجهاد فی سبیل الله»[15] زکات علم, تعلیم است[16] زکات جاه رسیدگی به امور دیگران است[17] اینها را ائمه(علیهم السلام) فرمودند.
بنابراین در چنین نظامی انسان رابطه‌اش را با خدا صحیحاً برقرار می‌کند (یک) رابطه‌اش را با خلق خدا صحیحاً برقرار می‌کند (دو) رابطه‌اش را با حکومت اسلامی درست برقرار می‌کند (سه) که فرمود: ﴿وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ خب این ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ ناظر به مسائل فقهی و عبادی و امثال ذلک که نیست چون آن را در صورت صلات و زکات و امثال ذلک بیان فرمود, فرمود آنچه را که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند آن را اطاعت کنید. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» اصل کلّی است که فرمود هرگز مؤمن حق ندارد وقتی چیزی را که پیامبر فرمود این امتناع بکند آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً﴾ برای اهمیت مسئله نام زن را در کنار نام مرد جداگانه برد فرمود وقتی خدا حکمی کرد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکمی کرد کسی حق ندارد بگوید من نظرم این است. خب پس این سه عنصر محوری همه دستورها را زیرمجموعه خود دارد آنچه به خدا برمی‌گردد آنچه به خلق خدا و امّت برمی‌گردد آنچه به حکومت برمی‌گردد اگر چنین نظامی مستقر شد دیگر کسی حق ندارد در هیچ کدام از این اضلاع سه‌گانه تخلّف بکند.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که آیه‌اش قبلاً خوانده شد یعنی آیه 41 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ نماز را هم فرمود: ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ درباره نماز هم بارها ملاحظه فرمودید که سخن از اقامه نماز است یعنی ابزار و مصالح اوّلیه نماز که قرائت چیست رکوع چیست سجده چیست ذکر سجده چیست این در کتاب و سنّت آمده شما باید دو کار بکنید یکی اینکه این اجزا و شرایط را شناسایی بکنید و به هم مرتبط بکنید دوم اینکه این را به صورت یک ستون نگه بدارید آن مطلبی که بارها تکرار شد این بود که شما می‌بینید هیچ جا سخن از خواندن نماز نیست برای اینکه اگر دین, خود را به عنوان یک کتاب حکیم و مکتب حکیم معرفی کرد فرمود: ﴿یس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾[18] حرفش باید حکیمانه باشد خب اگر دین خود را به حکمت معرفی کرد همین دین فرمود: «الصّلاة عمود الدین»[19] بعد همین دین بخواهد بگوید نماز بخوان این دیگر سخن حکیمانه نیست برای اینکه ستون را کسی نمی‌خواند ستون خواندنی نیست اگر گفتی ستون است بگو ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یا نگو نماز ستون دین است یا اگر گفتی نگو نماز بخوان برای اینکه ستون خواندنی نیست قرائت شدنی نیست ستون را اقامه می‌کنند لذا شما می‌بینید هر جا سخن از نماز است اقامه صلات است ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾,[20] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾,[21] ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ همه جا اقامه است فرمود ما این مصالح اوّلیه را به شما دادیم شما این را به صورت یک ستون در بیاورید.
مطلب بعدی آن است که خب روی زمین ستون برای چیست؟ برای اینکه تکیه بدهیم این را که نمی‌گویند ستون, خیمه‌ای لازم است عمود دین نماز است[22] خیمه دین جهاد است این جهاد خیمه درست می‌کند این نماز ستون این خیمه است حالا «جهاد کلّ شیء بحسبه» جهاد فرهنگی هست جهاد اخلاقی هست جهادهای اصغر هست اوسط هست اکبر هست و مانند آن بالأخره ما خیمه‌ای لازم داریم که در زیر این خیمه به برکت ستون نماز زندگی کنیم اینکه تعبیر فرمود: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ برای همین جهت است ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾.
پرسش: یکی از دلایل مظلومیت قرآن در حوزه‌های علمیه یا در تاریخ شیعه در مقابله فقه این نوع استدلال نبوده که بگویم زکات در ..
پاسخ: بالأخره فقهای بزرگوار کارهای خودشان را کردند ولی اینکه فرمودند: ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[23] مستحضرید که این مهجور به معنای متروک نیست ما یک هجرت و هَجر به معنی ترک داریم یک هُجر به معنای هذیان داریم که ـ معاذ الله ـ در جریان ارتحال حضرت گفتند «إنّ الرجل» ـ معاذ الله ـ «لیهجر»[24] این مهجور آن مهجور است برای اینکه قوم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن وقت قرآن را در جانشان نگه می‌داشتند همان چند نفری که ایمان آورده بودند قرآن را حفظ کردند سحرها می‌خواندند در نمازها می‌خواندند خیلی از افراد حافظ قرآن بودند آن روز کسی قرآن را مهجور نکرد متروک نکرد منتها قوم یعنی قریش قرآن را به استهزا گرفتند گفتند ـ معاذ الله ـ این هُجر است هذیان است فسون است و فسانه. متأسفانه مهجور بودن قرآن به معنی متروک بودن در حوزه‌هاست دیگر این دینی که به ما گفته «طلب العلم فریضة»[25] این دینی که به ما گفته «اطلبوا العلم ولو بالسین»,[26] «ولو بخوض اللجج»[27] این همه ترغیبی که کرده عالِم بشوید گفته چه بخوان گفته «إنّما العلم ثلاثة آیةٌ محکمة أو فریضة عادلة أو سنّة قائمة»[28] ما گفتیم «آیة محکمة» فقه و اصول, «فریضة عادلة» فقه و اصول, «سنّة قائمة» فقه و اصول این حوزه ما به این صورت در آمد «آیة محکمة» چه کار به فقه و اصول دارد این مربوط به جهان‌بینی است فلسفه است کلام است خدا هست یا نه, واحد هست یا نه, رابطه خلق و خالق چگونه است بعد معاد چگونه است بهشت چگونه است برزخ چگونه است دوزخ چگونه است اینها به «آیة محکمة» برمی‌گردد اینها در حوزه‌ها مطرح نیست فقه مطرح است البته آن هم فقه به همین صورت که ملاحظه می‌فرمایید ولی بالأخره این حرفها در کتابها آمده دیگر اگر هر کدام از ما بالأخره یک گوشه این علوم را بگیریم بعضیها آیه محکمه بعضیها فریضه عادله بعضیها سنّت قائمه ـ ان‌شاءالله ـ حوزه به جامعیّت خودش می‌رسد.
خب عمده امر به معروف و نهی از منکر است که ما الآن در ماه محرّم هستیم این ماه, ماه امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر در بحث دیروز اشاره شد که این سهل‌المئونه است خیلی هم اثر دارد یعنی اگر کسی را مجرم شد حالا یا مجرم اقتصادی است یا مجرم اخلاقی است بالأخره روشن شد یک جرم مشهودی دارد مردم می‌دانند که او چه کاره است این اگر در جامعه زندگی می‌کند کسی هیچ اعتراضی نسبت به او نکند فقط این کار آسان را که نازل‌ترین مرتبه امر به معروف است و بر همه ما واجب هم است انجام دهیم که او را با یک چهره عبوس نگاه کنیم به او لبخند نزنیم اینکه بر همه ما واجب است مقدور همه ما هم است اگر یک زن بی‌حجابی دارد می‌گذرد تمام این خانمها وقتی او را نگاه می‌کنند با چهره غضبان نگاه کنند متنفرانه نگاه کنند خب او یقیناً خودش را جمع می‌کند دیگر این وجوه مکفهرّه که فرمودند[29] همین است دیگر.
این امر به معروف و نهی از منکر چند قسم است فرمود نماز جلوی منکر را می‌گیرد منکر یعنی چیزی که خدا او را به رسمیّت نشناخت قرآن او را به رسمیّت نشناخت اهل بیت آن را به رسمیّت نشناختند نزد اهل بیت نکره است نزد عقل نکره است. معروف یعنی چیزی که خدا او را به رسمیّت شناخت نزد اهل بیت معرفه است نزد قرآن معرفه است نزد عقل معرفه است یعنی او را به رسمیّت شناختند نماز چنین کاری می‌کند جلوی منکر را می‌گیرد نهی می‌کند. خب در اینکه نماز هر کسی ناهیِ اوست این حرفی در آن نیست ما حالا لازم نیست که بمیریم و ترازوی اعمالی نصب بکنند که بفهمیم اعمال ما قبول شد یا نه, آن مرحله کامل است اما مراحل عادی‌اش دیگر خدا علامت را به ما داد دیگر فرمود من میزان نازل کردم[30] یعنی قرآن ترازوست دیگر ما کاملاً می‌توانیم بفهمیم این نماز ظهر و عصری که خواندیم قبول شد یا قبول نشد اگر تا غروب ـ ان‌شاءالله ـ آلوده نشدیم معلوم می‌شود این قبول شد دیگر برای اینکه «الصلاة ما هی» جنس و فصلش را قرآن مشخص کرد فرمود نماز آن است که نهی از فحشا و منکر می‌کند ما خوشحالیم که تا عصر آلوده نشدیم و نماز ظهرین ما مقبول شد اما اگر ـ خدای ناکرده ـ آلوده شدیم بعد از اینکه از مسجد و حسینیه در آمدیم تن به تباهی دادیم این دیگر می‌فهمیم که نماز مقبول نیست دیگر صحیح است قضا و اعاده ندارد اما قبول نشده آن حکم کلامی که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾[31] در آن نیست این مشخصات را دین فرمود حالا آن اسرار و رموز این حقایق در قیامت عندالحساب روشن می‌شود ولی این خصوصیات را که خدا فرمود من ترازو فرستادم مشخص می‌شود.
غرض این است که نماز افراد, ناهی خود آن افراد است نماز جماعت ناهی آن جماعت است نماز جمعه ناهی نمازگزاران جمعه است اگر فضای مملکت فضای نماز بود باید این فضا عطرآگین باشد این امّت را این مملکت را از فحشا و منکر باز بدارد اگر این نماز مقبول باشد اگر نماز فُرادا نماز جماعت نماز جمعه قبول شد کشور عطرآگین می‌شود و اگر ـ خدای ناکرده ـ کشور آلوده شد معلوم می‌شود این نمازها مقبول نیست اینها معیارهای است که قرآن کریم مشخص فرمود, فرمود: ﴿وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[32] خب «زکاة کلّ شیء بحسبه» زکات هر چیزی به حسب خودش است «زکاة الشجاعة الجهاد فی سبیل الله»[33] در اینجا که فرمود: ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ همه این مراتب را بازگو فرمود.
می‌ماند مطلب دیگری که بعضیها خیال کردند با قدرتشان می‌توانند در برابر دین خدا بایستند فرمود اینها که کافرند بسیار خب حالا قبول نکردند دین را نپذیرفتند ولی این را باید بفهمند که کاری از آنها ساخته نیست ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ﴾ اینها می‌خواهند دین را از پا در بیاورند مسلمانها را از پا در بیاورند نظام اسلامی را از پا در بیاورند از اینها کاری ساخته نیست اینها مُعجِز نیستند معجز به کسی می‌گویند که دیگری را عاجز بکند فرمود هیچ چیزی در عالم پیدا نمی‌شود که اراده خدا را عاجز بکند و هیچ چیزی در عالم پیدا نمی‌شود که جلو بیفتد و اراده خدا را عقب بزند این دو اصل را قرآن کریم بالصراحه بیان کرد فرمود ما هرگز عقب نمی‌افتیم ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[34] که کسی جلو بزند ما عقب بیفتیم اراده او خواست او قدرت او جلوی مکتب ما دین ما را بگیرد این‌چنین نیست.
پرسش: کسی جلوی عمل صالح را بگیرد خداوند اراده عمل صالح را کرده و این جلوی آن را گرفته.
پاسخ: خب جلوی آن آقا را گرفته و آن آقا به مقصد رسیده است و ذات اقدس الهی از راه دیگری همین آقا را تأیید می‌کند و آن شخص را هم سر جایش می‌نشاند.
در این قسمت فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مبادا خیال بکنید آنها که قدرت دارند جلوی مکتب را بگیرند جلوی قرآن و عترت را بگیرند این شدنی نیست ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ اینها در یک گوشه زمین بخواهند جلوی دین را بگیرند نمی‌شود مگر اینکه خود افراد دین‌دار نباشند اگر افراد این شرایطی که ما گفتیم داشتند هرگز بیگانه نمی‌تواند اینها را به زانو در بیاورد مکتب را یعنی دین را عاجز بکند ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ کاری در دنیا از آنها ساخته نیست از لحاظ آخرت هم ﴿وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ آتش جای اینهاست بعد مصیر اینها هم آتش است یعنی اینها مسیر را که همان سیّئات و گناهان باشد طی می‌کنند تا می‌شوند آتش. اسرار قیامت برای خیلی از ماها روشن نیست و دسترسی هم نداریم اما بخشی از این اسرار را در آیات قیامت به خوبی می‌شود فهمید ما جریان جهنم را که شنیدیم, ندیده باور داریم درکات جهنم را که قرآن و روایات فرمودند باور داریم شعله‌های جهنم را باور داریم اما درختِ نسوز جهنم چطور است که ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾[35] درختی است که با آتش آبیاری می‌شود اینها چطور است هیزمی است که با آتش دوام پیدا می‌کند و هیزمی است که آتش جهنم با آن هیزم مخصوص افروخته می‌شود اینها را قرآن مشخص کرده فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[36] کسی که قاسط است اهل قَسط است قَسط یعنی جور در قبال قِسط به معنای عدل, قَسط به معنی جور یعنی هیزم جهنم خود این ظالمان‌اند یعنی خود این ظالم گُر می‌گیرد این مقدار را که می‌فهمیم اما حالا هیزم دیگر دارد ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[37] آن ناسش را می‌فهمیم این حجاره همان حجاره‌ای است که به صورت بت در می‌آوردند می‌پرستیدند و مانند آن فهم اینها ممکن است ولی غرض این است که این گونه از آیات را آدم به خوبی می‌فهمد که بعضی افراد گُر می‌گیرند و نمی‌سوزند, نمی‌سوزند یعنی خاکستر نمی‌شوند برای اینکه یک هیزم نسوزند هیزم نسوز مرتّب در سوخت و سوز است برای اینکه در سورهٴ «نساء» گذشت که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[38] دیگر خب این دائماً دارد می‌سوزد دیگر آن درخت که ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ این می‌شود ائمه کفر اینها هم می‌شوند ظالمین خب ظاهر اینها را که آدم می‌فهمد که شخص خودش مرتب می‌شود مَصیر بنابراین این مصیر سر جایش محفوظ است سبیلِ غیّ هم مسیر است که آن هم سر جایش محفوظ است این کسی که راه گناه را دارد طی می‌کند این سبیل غیّ است و مسیر است وقتی که به قیامت رسیده خود این شخص می‌شود هیزم جهنم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[39] هیزم جهنم می‌شود لذا این مصیر سر جایش محفوظ است.
خب در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود نه تنها اینها هیچ چیزی در عالم نیست که جلوی اراده خدای سبحان را بگیرد; آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این است ﴿أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ‏ءٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ آخر قدری اینها تاریخ بخوانند قدری آثار باستانی را ببینند کسانی را ما خاک کردیم که چند برابر اینها قدرت داشتند نه تنها آنها و شما بلکه چیزی در عالم پیدا نمی‌شود که در برابر اراده خدا بایستد ﴿مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ‏ءٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ چون او قدیر مطلق است, علیم محض است. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود این صنادید قریش مگر چقدر سرمایه دارند چقدر عِدّه و عُدّه دارند ما کسانی را خاک کردیم که اینها یک دهم قدرت آنها را ندارند; در آیه 45 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ رسول من! کسانی قبل از این صنادید قریش انبیای گذشته را تکذیب کردند ما آنها را خاک کردیم که این صنادید مکه این سرمایه‌داران مکه یک دهم قدرت آنها را ندارند خود حجاز یک حیاط خلوتی برای این دو امپراطوری بود چه چیزی داشت حجاز که حالا اینها بنازند فرمود: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ این جریان عاد و ثمود را ما از بین بردیم اینها چه می‌خواهند بگویند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ وقتی من می‌خواهم بگیرم خوب می‌گیرم خب بنابراین اگر کسی بخواهد در برابر دین بایستد این پوزش به خاک مالیده می‌شود به اسوء وجه رسوا خواهد شد این خیال نکند که با فردی طرف است. این با حق طرف است این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که یک کشتی‌گیر است که پشت همه را به خاک می‌مالد و آن حق است «مَن صارع الحقّ صَرَعَه»[40] مصارعه یعنی کشتی‌گیری اگر کسی بخواهد با حق کشتی بگیرد حتماً پشتش به خاک می‌افتد هر کس با حق کشتی گرفت شکست خورد «مَن صارع الحقّ صَرَعَه» حق او را به زمین می‌زند همه جا همین طور است حالا یک وقت در برابر اصل مکتب است یک وقت در برابر یک انسان مظلوم است که حق با اوست و انسان می‌خواهد او را از پا در بیاورد.
بنابراین آنچه در بخشهای دیگر آمده ناظر به همین قسمتهاست که این آیه اصل کلی را مشخص کرد فرمود اصل کلی توحید است و اطاعت خداست از یک سو و اطاعت پیامبر است در فرمایشاتی که آن حضرت به ما فرمودند. اگر منظور از این ارض مقطعی باشد شامل خیلیها می‌شود و اگر منظور از ارض کلّش باشد مخصوص حضرت حجت(سلام الله علیه) است و روایاتی که کنزالدقائق ذکر کرده همین جریان حضرت حجّت(سلام الله علیه) است[41] منتها می‌ماند یک شبهه که این آیه که به صورت وعده ذکر شده ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اگر درباره حضرت حجّت(سلام الله علیه) باشد هیچ کدام از آنها که در زمان نزول آیه نبودند آیه با چه کسی دارد حرف می‌زند این ﴿مِنْکُم﴾ خطاب با چه کسی است هیچ فردی هیچ جمعیّتی هیچ کدام از آنها که در زمان حضرت حضور دارند الآن نیستند و هیچ کدام از اینها که الآن هستند و به حسب ظاهر مخاطب‌اند آن وقت نیستند. سرّش این است که آیات الهی چند نحو است چند صنف است چند قسم است یک قسم‌اش درباره اشخاص مخصوص است مثل قسمت مباهله مثل آیه تطهیر مثل آیه ولایت که اینها مخصوص است یک قسمت مخصوص به یک قوم خاص است مثل مهاجرین مثل انصار اینها هم مخاطب خاصّ خودش را دارد یک قسمت به عنوان قضیه حقیقیه است راجع به عنوان است شما دنبال چه کسی می‌گردید اگر کسی گفت «کلّ نارٍ حارّ» شما می‌گویید الآن اینجا که آتش نیست خب نباشد ما که نه قضیه شخصیه داریم (یک) نه قضیه خارجیه داریم (دو) یک قضیه حقیقیه است قضیه حقیقیه «کلّ نار حارّ» که احتیاج ندارد که الآن آتشی باشد این به صورت یک قضیه حقیقیه است هر قومی هر عصر و مصری اگر این شرایط را داشت ذات اقدس الهی آنها را تأیید می‌کند منتها در عصر حضرت حجّت این شرایط حاصل می‌شود.
فتحصّل که آیات قرآن گاهی مربوط به شخص است یک نفر یا چند نفر مثل آیه مباهله یا آیه تطهیر یا آیه ولایت اینها مرزش مشخص است یک وقت است راجع به قوم است نظیر مهاجرین نظیر انصار آنها محورش مشخص است یا قضیه شخصیه است نظیر آیه ولایت و تطهیر و مباهله یا قضیه خارجیه است نظیر مهاجرین و انصار و امثال ذلک یا قضیه حقیقیه است نظیر همین گونه از آیات این وعده‌های الهی که مخصوص یک گروه خاص نیست این‌چنین نیست که مخصوص آنها باشد آنها موفق می‌شوند این را پیاده کنند امروز اگر حضرت ظهور بکند پیاده بکند همین طور است قبلاً هم اگر حضرت ظهور می‌کرد پیاده می‌کرد همین طور بود آیه مخصوص نیست آنها این توفیق را دارند که مشمول آیه باشند آیه به صورت قضیه حقیقیه است اگر کسی گفت هر وقت لامپ فلان روشن کردید فضا دیگر از تاریکی نجات پیدا می‌کند این یک قضیه حقیقیه است حالا الآن آن لامپ نیست یا الآن آن نورافکن نیست حساب دیگر است هر کسی موفق شد نورافکنی ایجاد کرد فضا را کاملاً زیر نظر دارد آن وقت حضرت نورافکنی دارد ﴿أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾[42] و کلّ زمین ـ ان‌شاءالله ـ اصلاح می‌شود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . الصحیفة السجادیة, دعای 47.
[2] . مصباح المتهجّد, ص583.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 69.
[4] . سورهٴ نوح, آیهٴ 25.
[5] . سورهٴ صافات, آیهٴ 77.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 3.
[7] . تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص338 و 339.
[8] . المیزان, ج15, ص156.
[9] . الکشاف, ج3, ص252.
[10] . التفسیر الکبیر, ج24, ص413.
[11] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص456 و 457.
[12] . تحقیق ماللهند, ص87.
[13] . سورهٴ مؤمنون, آیات 1 ـ 4.
[14] . غررالحکم و دررالکلم, ص256, ح5409.
[15] . غررالحکم و دررالکلم, ص333, ح7666.
[16] . الکافی, ج1, ص41; غررالحکم و دررالکلم, ص44, ح131 و 132.
[17] . غررالحکم و دررالکم, ص376, ح8472 و ص381, ح8649.
[18] . سورهٴ یس, آیات 1 و 2.
[19] . الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 3.
[21] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 78.
[22] . الکافی, ج2, ص19; الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[23] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 30.
[24] . الطرائف, ج2, ص432.
[25] . الکافی, ج1, ص30.
[26] . روضة الواعظین, ج1, ص11.
[27] . بحارالأنوار, ج75, ص277.
[28] . الکافی, ج1, ص32.
[29] . الکافی, ج5, ص59.
[30] . سورهٴ شوری, آیهٴ 17; سورهٴ حدید, آیهٴ 25.
[31] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 45.
[32] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[33] . غررالحکم و دررالکلم, ص333, ح7666.
[34] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60; سورهٴ معارج, آیهٴ 41.
[35] . سورهٴ صافات, آیهٴ 64.
[36] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[37] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24.
[38] . سورهٴ نساء, آیهٴ 56.
[39] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[40] . نهج‌البلاغه, حکمت 408.
[41] . تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص338 و 339.
[42] . سورهٴ زمر, آیهٴ 69.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی