display result search
منو
تفسیر آیات 38 تا 40 سوره نور

تفسیر آیات 38 تا 40 سوره نور

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 31 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 40 سوره نور"
- انقسام آیات قرآن کریم در یک تقسیم به محکم و متشابه؛
- نظام تکوین، نظامی نورانی است که همه موجودات موحّدند؛
- تسبیح برای تنزیه از عیب و تقدیس برای تبرئه از نقص است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (37) لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزیدَهُم مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (38) وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ (39) أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ (40)﴾

آیه مبارکهٴ نور همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید طبق بیان سیدناالاستاد «مرحوم» علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) که این ایام سالگرد ارتحال این مرد الهی است از غرر آیات است[1] و خود ایشان هم از مصادیق بارز ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ بود اینکه می‌بینید ماها در این مباحثات گاهی تند می‌شویم گاهی حرفهایی می‌زنیم در طی این 25 سالی که ما در خدمتشان بودیم هرگز این برخورد را از ایشان مشاهده نکردیم نه با ما نه با دیگری چه آنهایی که اشکالِ وارد می‌کردند چه آنهایی که اشکال ناوارد می‌کردند یک انسان ملکوتی خودساخته بود یعنی دیگران باید تلاش و کوشش کنند صبر کنند خویشتن‌داری کنند تا آدم خوب باشند این اصلاً یک آدم خوبی بود برای او زحمت نبود سخت نبود که این حوادث را تحمل بکند چنین انسانی بود حشرش ـ ان‌شاءالله ـ با اولیای الهی باشد! ایشان این آیه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[2] را نظیر بعضی از آیات دیگر قرآن کریم جزء غرر آیات می‌دانند تاکنون روشن شد که آیات قرآن کریم طبق یک تقسیم به محکم و متشابه مُنقسِم می‌شوند که بعضی محکم‌اند بعضی متشابه و این تقسیم هم در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» مبسوطاً گذشت.
مطلب دوم آن است که در بین محکمات, آیات به غرر و غیر غرر تقسیم می‌شوند آنها که محکمات‌اند بعضی از آنها جزء غرر آیات‌اند بعضیها جزء آیات عادی‌اند.
مطلب سوم این بود که غرر آیات, آیاتی‌اند که کلّ جهان را بر اساس توحید و نورانیّت ترسیم می‌کنند موجودات تکوینی را مشخص می‌کنند تکوین آنها را تبیین می‌کنند موجودات تشریعی و تشریع و شریعت آنها را بازگو می‌کنند گروههایی که در نظام تکوین‌اند یک دست‌اند و هرگز اختلافی ندارند گروههایی که در نظام تشریع‌اند دو دسته‌اند بعضی مهتدی‌اند بعضی ضالّ‌اند بعضی اهل بهشت‌اند بعضی اهل جهنم‌اند گروههایی که در نظام تشریع‌اند آنها که در صراط مستقیم‌اند بعضی نور دارند بعضی ﴿نُّورٌ عَلَی نُورٍ﴾ دارند آنهایی هم که بیراهه می‌روند برخیها ظلمت دارند برخی «ظلمات بعضها فوق بعض» دارند که همه اینها را ترسیم می‌کند این نقشهٴ توحیدی جهان را این آیه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[3] و آنچه مربوط به این است ترسیم می‌کند اگر آیه‌ای به این خصوصیّت بود جزء غرر آیات است و اگر آیه‌ای در این حدّ جهان‌بینی و مهندسی عالَم و نقشهٴ جهان و تبیین تکوین و تشریع و مانند اینها نبود یا جزء غرر نیست یا اگر جزء غرر بود غرّه بودن و روشن و شفاف بودن هم چون درجات دارد اینها در آن درجات میانی قرار دارند این هم یک سلسله مطالب.
مطلب بعدی آن است که ما اگر خواستیم از آیه‌ای مطلبی در بیاوریم همان طوری که قبلاً بیان شد دو راه دارد یکی راه سِباق است به اصطلاح و یکی راه سیاق روایاتی که در ذیل آیه است برای بیان مصداق است برای بیان شأن نزول است برای بیان ترجیح احدی‌الجهات است برای تخصیص عام است برای تقیید مطلق است که حجیّت آیه به وسیله آن روایات تأمین می‌شود اما از خود آیه اگر خواستیم مطلبی را به دست بیاوریم این به احد النحوین است که جمع را باید لحاظ بکنیم به نحو مانعةالخلو است حتماً جمعش ممکن است یکی سِباق به اصطلاح یکی سیاق. سباق همان است که در اصول ملاحظه فرمودید تبادر «ما یَنسبق مِن اللفظ الی الذهن» می‌شود سباق آیه; سیاق این است که کمک گرفتن از قبل یا از بعد باشد; به شهادت آیات قبل به شهادت آیات بعد مطلبی را می‌شود از آیه استفاده کرد. این سیاق برای همه آیات نیست سباق برای همه آیات است سیاق وقتی برای آیه‌ای خواهد بود که با گذشته یا آینده ارتباط داشته باشد آیات به چهار گروه تقسیم می‌شود بعضی از آیات‌اند که با قبل و بعد یکجا نازل شدند نظیر سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که هر آیه‌ای که حساب بشود قبل و بعدش با هم نازل شدند چون این سور‌ه دفعتاً نازل شد که می‌گویند هفتاد هزار فرشته این سور‌ه را بدرقه کردند با هم به قلب مطهّر حضرت وارد شد[4] سورهٴ مبارکهٴ «کوثر» این طور است سورهٴ مبارکهٴ «اخلاص» این طور است سورهٴ مبارکهٴ «حمد» این طور است اینها با هم نازل شدند لذا هم سباق دارند هم سیاق.
برخی از آیات‌اند که تتمّه آیات قبل‌اند با آینده ارتباط ندارند سیاق اینها را باید با گذشته ملاحظه کرد این دو قِسم. برخی از آیات‌اند که سرفصل آیات آینده‌اند سیاق اینها را باید با آیات بعدی ملاحظه کرد نه قبلی چون آیات قبلی در یک عصر نازل شد این بخش در یک زمان دیگری در یک خصوصیّت دیگری نازل شد. قِسم چهارم آن است که خود این آیه به تنهایی نازل شده است نظیر آیه تطهیر و آیات دیگری که به قبل و بعد کار ندارد با قبل و بعد هم منسجم نیست این آیه که به تنهایی نازل شده است این فقط سباق دارد و سیاق ندارد البته بعد از تنظیم این گروههای چهارگانه این مطلب هم در ذهن خواهد بود که بالأخره به دستور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه در یک مقطع خاصّی از سور‌ه قرار گرفت این‌چنین نیست که گسیخته و گسسته از گذشته یا آینده باشد, فی‌الجمله با قبل و بعد ارتباط دارد گرچه بالجمله مرتبط نیست بنابراین هر آیه‌ای را که ما بررسی می‌کنیم از این چهار قسم بیرون نیست باید مشخص بشود نزول این یا با قبل و بعد بود یا با قبل بود یا با بعد بود یا به تنهایی که از این چهار حال بیرون نیست. این آیه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[5] گرچه خیلی روشن نیست با گذشته رابطه داشته باشد اما ارتباطش با آینده به خوبی مشخص است خدای سبحان کلّ نظام را ترسیم کرد که نظام, نظام نورانی است در این نظام نورانی یک نیّرِ بالذّات است که این نظام را حدوثاً و بقائاً روشن کرد و روشن نگه می‌دارد و همه موجودات ثناگوی او هستند
توحیدگوی او نه بنی‌آدم‌اند و بس٭٭٭ هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد[6]
خب اگر همه موجودات موحّدند همه مسبّح‌اند همه منزّه‌اند به استثنای نظام تشریع حرف همه موجودات این است که این نیّر بالذّات, سبّوح است و قدّوس هم منزّه از عیب است هم مبرّای از نقص. فرق نقص و عیب هم قبلاً بیان شد یک وقت است یک کالا معیب است مثل فرشی که یک گوشه‌اش سوخته است پاره شده است این فرش معیب است یک وقت است که این فرش نو و تازه‌بافته است و سالم است ولی ناقص است برای یک مساحت بیست متری فرش شانزده متری ناقص است عیبی ندارد ولی همه آن مساحت را پوشش نمی‌دهد پس نقص چیزی است و عیب چیز دیگر. تسبیح برای تنزیه از عیب است تقدیس برای تبرئه از نقص است کمالهایی که ممکنات دارند علمی که ممکن دارد حیات و قدرت و سمع و بصری که ممکن دارد این ناقص است زیرا این موجود ممکن, محدود است قهراً علم او هم محدود قدرت او محدود حیات او محدود. برخیها جاهل‌اند یا جهل علمی دارند یا جهالت عملی دارند آنها عیب است ذات اقدس الهی هم از عیبِ مَعیبان منزّه است هم از نقص ناقصان, لذا او سبّوح است یعنی هیچ عیبی ندارد قدّوس است یعنی هیچ نقصی ندارد اینکه فرشته‌ها عرض کردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾[7] ناظر به این دو مطلب است و اگر تسبیح در قبال تقدیس قرار نگیرد بگوییم سراسر جهان مسبّح حق‌ّ‌اند این هر دو مطلب را بیان می‌کند یعنی او هم منزّه از عیب است هم مبرّای از نقص, قهراً می‌شود حقیقت نامتناهی زیرا اگر متناهی باشد می‌شود ناقص دیگر قدّوس نیست پس نوری است نامتناهی و کلّ جهان را دارد اداره می‌کند گذشته و حال و آینده را دارد تعیین می‌کند آینده هم با ابدیّت همراه است یعنی انسان وقتی وارد بهشت شد دیگر تا و حتّی و متیٰ و امثال ذلک ندارد انسان چند میلیارد سال در بهشت می‌ماند این حد ندارد انسان ابدیّ بالعرض است به آن ابدیّ بالذّات متّکی است اگر دلیلی داشتیم که موجوداتی نظیر ارواح ائمه(علیهم السلام) قدّوسی عالین امثال ذلک اینها ازلی بودند ازلی بالعرض‌اند هیچ موجودی ازلی بالذّات نیست فقط ذات اقدس الهی است که ازلی بالذّات است اگر او «دائم الفضل علی البریّه»[8] بود در دو طرف فیض او «لانقطاع له» بود محذور عقلی ندارد اگر «کلّ مَنّه قدیم» بود در دو {طرف این‌چنین بود محذور عقلی ندارد در بهشت ابدیّت هست خود بهشت ابدی است مؤمنین در بهشت ابدی‌اند سخن از هزار میلیارد سال نیست سخن از میلیارد میلیارد سال نیست می‌شود ابدی, ابدی بالغیر ابدی بالعرض ابدی بالتّبع با امکان ذاتی هماهنگ است ولی ازلی بالغیر ازلی بالتّبع ازلی بالعرض اگر دلیلی داشتیم, برهان عقلی بر خلافش نیست فیض او دائمی است ازل و ابد, عالَم حادث است زیرا جهان مادّه در حرکت است و موجود متحرّک بقا ندارد فضلاً از قِدَم ولی ارواح انبیا مقام عصمت مقام ولایت مقام نبوّت این گونه از مقامها اگر ازلی بالعرض باشند دلیلی داشته باشیم اثباتاً, برهانی بر خلافش نیست.
خب این نیّر حقیقی کلّ عالم را دارد اداره می‌کند ما اگر طعم ازلیّت را نچشیدیم ـ ان‌شاءالله ـ طعم ابدیّت را خواهیم چشید و برای ابد خواهیم ماند دیگر نظیر موجودات مادّی نیستیم که مرگ به سراغ ما بیاید وقتی آنجا رفتیم در عین حال که جسم داریم در عین حال که روح داریم در عین حال که مرکّب از جسم و روحیم دیگر لا موت ابداً چون مرگ را اماته می‌کنند مرگ را می‌میرانند در قیامت مرگ می‌میرد این نظام را با این آیات می‌شود تثبیت کرد لذا این می‌شود جزء غرر آیات با آیات دیگر خب خیلی فرق می‌کند.
روایات نورانی در این کتاب شریف کنزالدقائق قسمت مهمّش درباره این است که یا بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده یا ائمه فرمودند این آیهٴ «نور» دربارهٴ ما نازل شده به هر تقدیر حصر ندارد آنها در اندراج تحت این آیه دارای مقام امامت‌اند شاگردان اینها مأموماً مندرج تحت این آیه‌اند به برکت اینها مشمول این آیات خواهند بود. خب حالا خدای سبحان دو گروه کرد بعد از اینکه دو بحث کرد دو فصل یکی به لحاظ تکوین یکی به لحاظ تشریع; به لحاظ تکوین فرمود همه در یک سقف‌اند هیچ کافری در نظام تکوین نیست همه مسبّح او هستند همه تنزیه‌کننده او هستند و مانند آن. در نظام تشریع افراد دو قسم‌اند فرمود اینهایی که ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[9] حالا یا مسجد است یا حرم است یا هر جایی را که مشمول این آیه باشد البته بهترین بیتی که مشمول این آیه است همان بیت الله است که بعضیها به دست ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) ساخته شده بعضیها به وسیله داوود و سلیمان مثل بیت المقدس ساخته شده بعضیها باز به دست خود پیغمبر و اصحاب آن حضرت(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) ساخته شده نظیر مسجد مدینه و مسجد قبا و امثال ذلک و اینکه وجود مبارک نوح فرمود: ﴿وَلِمنَ دَخَلَ بَیْتِیَ﴾[10] آن بیت هم جزء بیوتی است که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است. به هر تقدیر اگر کسی وارد بیت‌النبوّه شد بیت‌الولایه شد بیت‌التوحید شد خدای سبحان با او چند کار می‌کند اولاً تمام اعمال او را که حساب‌ شده پاداش می‌دهد (یک) ثانیاً وقتی می‌خواهد پاداش بدهد این طور نیست که برابر همان عمل پاداش بدهد بر اساس اصل کلّی که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[11] (یک) بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[12] (دو) بر اساس ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ﴾[13] (سه) ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ یعنی این‌چنین نیست که برابر همان عمل, پاداش بدهد فرمود: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ اگر این شخص در مدّت عمر که حالا هفتاد سال یا هشتاد سال یا کمتر و بیشتر زندگی کرده این صد عمل خیر دارد در این صد عمل یکی از همه بااخلاص‌تر است فرمود ما آن 99 عمل او را که عمل صحیح است ولی به درجه عالیه نرسیده همه آن 99 عمل را مطابق با این احسن الأعمال جزا می‌دهیم مثل اینکه کسی بخواهد احسان بکند از یک میوه‌فروشی که در طبق میوهٴ او سه درجه سیب هست سیب ضعیف و متوسّط و اقوا آن سیب اقوا قیمتش گران‌تر است سیب متوسّط ثمنش متوسّط است سیب ضعیف ثمنش ارزان‌تر اگر کسی خواست احسان بکند تمام این سیبها را به قیمت آن بهترین سیب بخرد می‌شود ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ این نهایت احسان است خب این اوّلین کاری است که ذات اقدس الهی با مؤمنین می‌کند به همین اندازه بسنده بکند نه خیر این‌چنین نیست فرمود: ﴿وَیَزیدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾ اگر این صد عمل دارد یکی خیلی بااخلاص است بقیه متوسط‌اند همه را برابر آن أحسن الأعمال جزا می‌دهد گذشته از این چیزهایی هم برابر فضل خود به او عنایت می‌کند شاید آنچه را که خدای سبحان برابر فضل خود به او عطا کرده است جزء آرزوهای او بود اما برخی از امور است که جزء طبقه سوم است نه از سنخ ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ است (یک) و نه از سنخ ﴿وَیَزیدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾ که مورد توقّع او بود هست (دو) بلکه چیزهایی است که مورد توقّع او هم نیست (سه) در بهشت سه درجه نعمت هست یک درجه نعمت همان است که در برابر اعمال اینهاست یک درجه فیض و فضل, عنایت الهی است که فوق اعمال اینهاست که اینها اصلاً چنین کاری را نکردند یک سلسله مزایایی است که اصلاً فوق تصوّر اوست اینکه فرمود اینها که وارد بهشت شدند ﴿لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا﴾ هر چه بخواهند حاصل است خب انسان مشیئت او محدوده‌ای دارد به اندازه معرفت و شناخت, مشیئت دارد چیزهایی است که اصلاً نمی‌داند و تصوّر نمی‌کند تا بخواهد بارها این مَثل ذکر می‌شد که یک انسان کشاورز یک انسان دامدار یک انسان پیشه‌ور در تمام مدّت عمر هرگز چنین آرزویی ندارد که ای کاش من نسخه خطّی تهذیب مرحوم شیخ طوسی را در خانه می‌‌داشتم این اصلاً تهذیب نشنیده نسخه خطّی نشنیده این‌چنین نیست که حالا در تمام مدّت عمر چنین آرزویی داشته باشد زیرا او اصلاً اهل این کار نیست تا آرزو داشته باشد. در این بخش سوم فرمود چیزهایی است که فوق آرزوی شماست ﴿لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا﴾ بسیار خوب اما ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾[14] یعنی فوق مشیئت اینها چیزهایی نزد ماست واقعاً اینکه فرمودند «ما لا عین رأت و لا اُذن سَمعت و لا خطرَ بقلب بشر»[15] همین است دیگر, وقتی انسان چیزی را نمی‌داند چه آرزو بکند؟! فرمود این قسم سوم هم نزد ما هست ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ممکن است این ﴿وَیَزیدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾ ناظر به آن درجه دو باشد (یک) یا ناظر به درجه سه باشد (دو) یا ناظر به درجتین باشد (سه) یعنی هر دو را شامل بشود بالأخره چیزهایی را ذات اقدس الهی به انسان عطا می‌کند که انسا اصلاً فکرش را نمی‌کرد یعنی اصلاً درکش نبود چون او هر چه را از بهشت می‌شنید خیال می‌کرد نظیر باغهای دنیاست یا نظیر میوه‌های دنیاست.
بعد فرمود چون بر این اساس است ﴿وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾. ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ به چند معنا می‌تواند باشد یکی اینکه یعنی ـ معاذ الله ـ بی‌حساب می‌دهد, نه [این طور نیست] چون فرمود: ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾[16] با نظم هندسی کار می‌کند این‌چنین نیست که بی‌حساب کار بکند اما دومی و سومی صحیح است این ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ سه فرض دارد که یکی‌اش باطل است دو فرضش صحیح است; کار خدا ـ معاذ الله ـ بی‌حساب نیست او حکیم است ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ است ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[17] است قَدَر و قَدر و اندازه و هندسه مسلّم است اما آن دو معنا صحیح است یعنی این قدر به برخیها عطا می‌کند که به حساب در نمی‌آید. معنای سوم آن است که در محاسبه بالأخره انسان چون «فإنّ الناقد بصیر»[18] باید دقیقاً محاسبه بکند خب اگر این مثالی که ما زدیم ممثّل را با همین مثال بسنجیم اگر کسی میوه یک دست‌فروشی را یک طبق‌داری را همه میوه را به قیمت آن احسن بخرد معلوم می‌شود بی‌حساب است دیگر یعنی به حساب نیست برای اینکه میوه‌های این طبق سه قسمت است انسان اگر بخواهد برابر محاسبه خرید و فروش کند باید سه حساب داشته باشد آن سیبهای ضعیف یک قیمت سیبهای متوسّط یک قیمت آن سیبهای شاداب قیمت دیگر اگر کسی همه را بخواهد به قیمت سیب شاداب بخرد ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ است دیگر. خب پس به غیر حساب بودن به معنای بی‌حسابی و بی‌نظمی باشد این نقص است و خدا فرمود: ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ یکی اینکه دقّت در حساب بکند و کم بدهد در برابر کم این‌چنین نیست.
مطلب دیگری که طبق روایاتی که فرمودند اهل بیت(علیهم السلام) مصداق کامل این آیه‌اند مناسبتش هم همین است وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این آیات را حمل بر تمثیل می‌کرد نه تعیین, اینکه فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ﴾ این آیه را در جبهه‌های جنگ می‌خواند[19] ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ و عن الجهاد و عن الحرب و عن القتال و عن المقاتلة و عن الشهادة و مانند آن معلوم می‌شود ﴿ذِکْرِ اللَّهِ﴾ شامل همه اینها می‌شود (یک) ﴿إِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ﴾ تمثیل است و نه تعیین (دو) اینها را در جبهه‌ها می‌خواند یعنی هیچ چیزی مجاهدان فی سبیل الله را از جهاد و شهادت اِلها نمی‌کند باز نمی‌دارد خب اینها تمثیل است. این کلمهٴ اِقام چون مصدرش اقامه است نه اِقام آن «تاء» حذف شده و اضافه به صلات به جای آن «تاء» نشسته چه اینکه اعلالی هم در وسط کلمه راه پیدا کرده خب این برای گروهی است که در بیوتی هستند که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[20] یا صاحب خانه‌اند مثل خود ائمه(علیهم السلام) یا مهمانان صاحب خانه‌اند مثل شیعیان اینها که بالأخره در این بیت واردند در بیت‌الولایه واردند.
در مقابل, ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ هستند که اینها به دنبال سراب می‌گردند خیلیها هم هستند که در شرایط کنونی به دنبال سراب می‌روند آخرهای عمر که همه اعضا و جوارح را از دست دادند دیدند دستشان خالی است رهبران الهی هستند که گفتند آنچه شما به سوی آن می‌روید تکاثر است و نه کوثر شما تشنه کمالید تشنه معرفتید اما آن راهی که شما می‌روید آن چشمه نیست اگر کسی حرف راهنما را گوش ندهد به جای اینکه به دنبال کوثر برود به دنبال تکاثر بدود تمام تلاش و کوشش‌ خود را مصرف می‌کند آخرهای عمر اعضا و جوارح را از دست می‌دهد (یک) عطشْ روزافزون است (دو) آنجا می‌فهمد که خبری نیست سراب بود آب‌نما بود آب نبود (سه) راه برگشت نیست (چهار) خب کسی که تمام تلاشش را دوان دوان به دنبال سراب که کرانه افق است به امید آب حرکت بکند و تمام قدرتش را از دست بدهد وقتی به پایان افق رسید ببیند خبری نیست این راه برگشت ندارد دستش افتاده پایش افتاده نفسش افتاده این چه راهی دارد؟! فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ﴾ که در قیعه است قیعه همان قاع صف صف [است] افق وسیعی که در اثر تابش آفتاب آن کرانه‌اش سبز و خرّم نشان می‌دهد این یک آب‌نمایی است که آب در آن نیست. قیعه مثل قاع صف صف, آن بیابان وسیع هموار را می‌گویند خب ﴿بِقِیعَةٍ﴾ که این «باء» جزء کلمه نیست اگر در قیعه در قاع صف صف کسی سرابی را دید و حرف راهنما را گوش نداد آنها گفتند چشمه جای دیگر است آب در جای دیگر است این سمت که تو می‌روی به ترکستان است نه حجاز این گوش نمی‌دهد این وقتی پایان کار شد که ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾, ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ نه «وَجده لا شیء» چون معدوم قابل وجدان نیست سراب قابل وجدان نیست نه اینکه انسان می‌یابد که سراب است امر عدمی قابل دید و یافت نیست این عدم الوجدان است نه وجدان العدم هیچ چیزی را نمی‌بیند آن‌گاه ذات اقدس الهی به حسابش همان‌جا می‌رسد و دردش همان‌جا شروع می‌شود که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . المیزان, ج15, ص78.
[2] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[3] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[4] . الکافی, ج2, ص622.
[5] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[6] . کلیات سعدی, قصیده 12.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[8] . المصباح (کفعمی), ص647.
[9] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.
[10] . سورهٴ نوح, آیهٴ 28.
[11] . سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[12] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 261.
[14] . سورهٴ ق, آیهٴ 35.
[15] . عدّة الداعی, ص109 و ص241.
[16] . سورهٴ رعد, آیهٴ 8.
[17] . سورهٴ قمر, آیهٴ 49.
[18] . الاختصاص (شیخ مفید), ص341.
[19] . الکافی, ج5, ص36 و 37..
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی