display result search
منو
تفسیر آیات 43 سوره رعد

تفسیر آیات 43 سوره رعد

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 113 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 43 سوره رعد"
- هر سوره بسان فصلی از کتاب؛
- درخواست معجزه به دلخواه کفار؛
- عدم نقل بدون دلیل در قرآن کریم؛
- انکار در قرآن کریم با شهادت شاهد؛
- به معنای علیم بودن شهادت.

أَعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾
این آخرین آیه از سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است معمولاً یک سوره به منزله یک فصلی از کلام است که این فصل محتوای او با پایان پذیرفتن آن فصل تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و برای اینکه هماهنگی محتوای سوره مشخص بشود آخر سوره مطلبی بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که با اول سوره و اولین آیه سوره تناسب داشته باشد در اول سورهٴ «رعد» همین سوره محل بحث این‌چنین است ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ٭ المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ﴾ درباره وحی است و حقانیت کتاب است و رسالت در پایان این سوره هم درباره حقانیت وحی و رسالت آیه نازل شده چه اینکه در اثنای این سوره هم مکرر درباره حقانیت وحی و رسالت سخن به میان آمد مشرکین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند تو اگر پیامبر هستی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌أی به دلخواه ما بیاور قرآن را معجزه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند در این زمینه چند فراز از فرازهای همین سورهٴ «رعد» آیه نازل کرد و دلالت کرد به اینکه این پیشنهاد برای آن نیست که اینها ایمان بیاورند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند معجزه را ملعبه قرار بدهند هر روز بگویند یا این کوهها را کنارتر ببر یا این دشتها را سرسبز و خرم بکن و مانند آن و چون دیدند به دلخواه آنها معجزه آورده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود صریحاً انکارشان را تصریح کردند گفتند: ﴿لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ توکه مدعی رسالتی رسول نیستی قرآن که یک کتاب نور و برهان و حجت است سخنی را بدون دلیل نقل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و انکاری را هم بدون قیام شهادت شاهد رها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند به منکرینی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: ﴿لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید من دو شاهد دارم که پیامبر هستم که اینها شاهد رسالت من هستند شمایی که اصل رسالت پیامبر را انکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید بدانید که هم خدا شاهد رسالت من است و هم کسی که عنده علم الکتاب او شاهد رسالت است ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ این احتجاج است این شهادت باید شهادتی باشد که ادعا را تثبیت کند آن مدعا را تثبیت کند یعنی اگر کسی مدعی بود و دیگری منکر شاهد باید شهادتش قاطع باشد که مدعا را تثبیت کند آن شهادتی که مدعا را تثبیت می‌کند به معنای علم نیست به معنای تحمل جریان نیست به معنای آگاهی نیست به معنای ادای شهادت است چون گاهی شهادت به معنای علم است که شهید یعنی علیم ﴿‌والله بکل شیء شهید﴾ یعنی «بکل شیء علیم» یک وقت شهادت به معنای آگاهی است یک وقت شهادت به معنای تعدیه و ابراز این آگاهی است در محکمه آن شهادتی که به دعوا خاتمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد مقام ادای شهادت است نه مقام تحمل هر شاهدی که در محکمه حضور پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند این باید دو مرحله را طی کند تا با حفظ آن دو مرحله شهادت او نافذ باشد اول مرحله تحمل است که در حین آن حادثه و سانحه حضور داشته باشد و جریان را ببیند و ضبط کند و به خاطر بسپارد کسی که عبور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند یک صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای اتفاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد او در صحنه حاضر است و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند و به خاطر می‌سپارد این مرحله را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند مرحله تحمل شهادت یعنی دید فهمید ضبط کرد مرحله دوم مرحله ادای شهادت است وقتی محکمه تشکیل شد مدعی و مدعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علیه پیش حاکم حضور پیدا کردند شاهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید آنچه را که دید ادا می‌کند که این مرحله دوم مرحله ادای شهادت است آن مرحله اول مرحله تحمل شهادت است پس هر شهادتی تا دو مرحله نداشته باشد نافذ نیست اگر ادا باشد و تحمل نباشد این شهادت نافذ نیست کسی در محکمه حضور پیدا بکند و شهادت بدهد در حالی که در صحنه حاضر نبود تا بداند این گفته او نافذ نیست این مرسله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که مرحوم محقق در متن شرایع ذکر کردند که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌رسیده است که به شخصی خطاب کرد فرمود: «علی مثلها فاشهد او دع» اشاره به آفتاب کرد فرمود اگر مطلب مثل آ‏فتاب برای تو روشن شد شهادت بده وگرنه ترک کن «علی مثلها فاشهد او دع» این ناظر به آن است که شاهد باید عن حسٍ شهادت بدهد عالمانه شهادت بدهد احیاناً براساس مؤدای استصحاب هم گفته شد که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان شهادت داد که بالأخره به حجت شرعی تکیه کند پس شهادت اول مرحله تحمل دارد که انسان در متن جریان باشد و بداند مقام دوم شهادت مقام اداست که در محکمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید آنچه را که دید و ضبط کرد همان را بدون کم و زیاد بازگو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند این مقام ادای شهادت است اگر کسی تحمل کرده جریان را و نیامد در محکمه ادا کند مشکل حل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یا اگر کسی در محکمه حضور پیدا کرد بدون اینکه در صحنه حاضر بوده باشد قبلاً باز گفتار او نافع نیست شهادت کسی نافع است که در هر دو مرحله حضور داشته باشد هم مقام تحمل هم مقام ادا و آن شهادتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به دعوا خاتمه بدهد که شهادت ادایی باشد یعنی ادای شهادت باشد نه شهادت علمی یعنی دانستن الان مدعی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌است منکر کفار مکه آنچه به این دعوا خاتمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد شهادت خداست به معنای ادا یعنی خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که من پیامبر هستم نه خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که من پیامبر هستم ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ این انکار از آن طرف هم رسول خدا مدعی رسالت است برای پایان بخشیدن به این خصومت پیامبر بفرماید به اینکه خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که من پیامبر هستم اینکه دعوا تمام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که نه انکار آنها برطرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نه ادعای حضرت سودی دارد حضرت مدعی رسالت است آنها منکرند حضرت دلیل اقامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که من پیامبر هستم آنها می‌گویند خدا نمیداند چون تو نیستی پس ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ ‌﴿شَهِیداً﴾ به معنای علیما نیست نظیر ﴿اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ شهید است یعنی شاهد است در محکمه عقل شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که این ناظر به ادای شهادت است نه ناظر به تحمل پس شهید است یعنی شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد حالا یا قولاً شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد یا فعلاً شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد این شهید بمعنای شاهد در مقام اداست نه در مقام علم نه اینکه انسان بگوید که خدا می‌داند خیلی خوب خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند تازه اول دعواست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید تو پیامبر نیستی حضرت هم مدعی نبوت است دلیل چیست دلیل این است که خدا می-داند آن هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید نه خدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند چون خدا چیزی که هست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند نبوت تو که نیست وجود ندارد معلوم هم نیست.
پرسش ...
پاسخ: نه در محکمه عقل در محکمه عقل، عقل را قاضی قرار دادند این شخص ادعای رسالت دارد آنها انکار دارند در محکمه عقل خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که این پیغمبر است به چه دلیل آن باید تبیین بشود که منظور از این شهادت مقام اداست نه مقام تحمل ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ یعنی خدا گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و گواهی خدا کافی است.
پرسش ...
پاسخ: الان حالا ببینیم که یک وقت کسی بعد از قیام حجت عقلی انکارش را ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد نظیر ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ یک وقت است نه در محکمه عقل ما برویم حرف تام نیست آیا در محکمه عقل حرف تام است و آنها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرند یا نه اصلا در محکمه عقل حرف تام نیست اگر در برابر ادعای حضرت آنها انکار می‌کنند آن‌گاه حضرت بفرماید که خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که من پیامبر هستم این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود احتجاج این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود استدلال آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تو پیامبر نیستی حضرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید من پیامبر هستم برای حل این خصومت حضرت بفرماید که خدا می‌داند که من پیامبر هستم آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند خدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند پس این ﴿شَهِیداً﴾ به معنای علیما نیست ﴿شَهِیداً﴾ یعنی شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد این یک مطلب.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر خدا یک وقتی هر حادثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که اتفاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد خدا در همان حادثه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در جایش هم می-گوید دیگر اینها اوصاف فعلیه حق است در مقام ذات البته دو حالت متصور نیست پس ﴿کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ در مقام احتجاج است خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که من پیامبرم پس حضرت مدعی آنها منکر محکمه هم محکمه عقل و برهان ببینیم شاهد چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید از اینکه فرمود: ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ پس این شهید به معنی گواه است نه شهید یعنی علیم حضرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید به اینکه من مدعیم شما منکرید در محکمه عقل و برهان من شاهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورم خدا گواهی داد که من پیامبرم چرا برای اینکه این کتابش دست من است شما فقط باید بگویید این کتاب الله نیست دیگر خب مثل این بیاورید اینجا حجت تمام است آنها از آن به بعد دیگر لجاجت می‌کنند در محکمه عقل محکوم‌اند حضرت می‌فرماید من پیامبرم خدا شهادت داد برای اینکه کلامش دست من است این کلام اوست و کتاب اوست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید نیست بیاورید من که یک نفرم تحصیل نکرده شما همه تحصیل کرده‌های عالم را جمع کنید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم یک قرآن مثل این بیاورید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم ده سوره مثل این بیاورید ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ﴾ یک سوره کوچک بیاورید اگر از این به بعد لجاجت کردند معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود در محکمه عقل و برهان محکوم شدند به کفرشان عناد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورزند حرفیست عقل پسند حضرت ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند من پیامبرم شاهدش هم اینست که من رسول از طرف خدایم برای اینکه کتاب خدا به دست من است کلام خدا به دست من است می‌گویید نیست شماهم بیاورید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید من افترا بستم شما هم افترا ببندید این کتاب کتابی نیست که قابل افترا باشد ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ اصلاً این قابل نیست مثل او بدلی بیاورد جاهای دیگر می‌شود بدلی جعل کرد اما این قابل بدلی جعل کردن نیست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید نه، شما جعل کنید این کتابی نیست که کسی ساخته باشد می‌گویید من ساختم من نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم یک کتاب مثل این بیاورید یا ده سوره مثل این بیاورید یک سوره مثل این بیاورید آن‌هم همه‌تان جمع شوید این شهادت یعنی گواهی دادن کسی ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند من پیک و نماینده خدایم به دلیل اینکه سخنش دست من است کلام و کتابش دست من است این حجت قاطع عقلی است در محکمه عقل آنها حرفی ندارند آن‌گاه از این به بعد اگر کسی به کفرش اصرارکرد و عناد ورزید خب آزاد است ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ از آن به بعد اگر کسی خواست بپذیرد و یا نخواست بپذیرد آزاد است ولی در محکمه عقل حجت تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: حالا این مقام ثانی بحث است که ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب﴾ چه کسی است آیا علمای اهل کتابند یا حضرت امیر(سلام الله علیه) است معصومین(سلام الله علیهم) است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید به خواست خدا بنابراین این ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ شهید یعنی گواه در مقام ادا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید دو نفر وقتی با هم دعوا کردند برای اینکه این به ستوه آمده مشکل را حل کند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید خب خدا که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند در قیامت حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند در قیامت حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از لاعلاجی حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند والا دعوا سر جایش است اینکه دعوا را حل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که، اینکه دو نفر در مخاصمه یکی که دلیل ندارد گرچه حق با او باشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و در قیامت حل می‌شود یعنی این دعوا همین طور هست تا یوم الفصل که بین حق و باطل امتیاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این یعنی دعوا فعلاً مسکوت باشد تا آن روز این نه به این معناست که دعوا تمام است اما آیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد دعوا را تمام کند قطع کند یعنی همین است که از آن به بعد اگر کسی نپذیرفت ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است یعنی مطلب تمام است مطلب مثل آفتاب روشن است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ اگر این چنین باشد که خب خدا که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند در قیامت بالأخره معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بالأخره الان چه شد این ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نیست قهراً این ﴿شَهِیداً﴾ یعنی گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم منتها درباره شهادت قرآن کریم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید به اینکه راجع به توحید هم خدا شاهد وحدانیت است هم ملائکه هم اولو العلم که در سورهٴ «آل‌عمران» آن آیه معروف است که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ درباره رسالت هم این شهادتهای سه قسمی را قرآن کریم بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد گاهی می‌فرماید خدا به من عنده علم الکتاب شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد گاهی می-فرماید خدا به ملائکه شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در سورهٴ «نساء» سخن از شهادت ملائکه مطرح است آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» بعد از اینکه جریان نبوت انبیا را نبوت عامه را بیان فرمود آن‌گاه اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند درباره نبوت خاتم(سلام الله علیه و علیهم الصلوه و علیهم السلام) می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که ﴿لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ یَشْهَدُونَ﴾ هم خدا شاهد است هم آن فرشتگانی که آوردند شاهدند و گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند ﴿لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ یَشْهَدُونَ﴾ پس هم الله شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد هم ملائکه هم من عنده علم الکتابی که در آیه سورهٴ «رعد» است که بحثش در مقام ثانی خواهد آمد همان‌طوری که در اصل شهادت بر توحید خدا و ملائکه و اولوالعلم شهادت می‌دهند که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ درباره حقانیت وحی و رسالت هم خدا و ملائکه و من عنده علم الکتاب شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که برجسته‌ترین فرد از اولوالعلم خواهد بود مطلب بعدی این است که این شهادتها گرچه هم خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد هم اولوالعلم هم ملائکه الا اینکه این شهادتها اولاً و بالذات از آن خدای سبحان است ثانیاً و بالعرض مربوط به ملائکه و من عنده علم الکتاب یا اولواالعلم تمام اوصاف کمالی این‌چنین است اگر قرآن کریم یک سلسله از اوصاف کمالی را برای خدا و برای غیر خدا ثابت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند مثل قدرت مثل شفاعت و امثال ذلک مثل عزت که می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یا مثل قوت که خیلی از اشیاء را قوی و مقتدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند یا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ و مانند آن در جای دیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ ‌همه قوتها از آن خداست یعنی اگر برای غیر خدا قوتی ثابت است بالعرض است نه بالذات مسئله شفاعت هم این‌چنین است اگر برای غیر خدا شفاعت قائل است ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاَّ بِإِذْنِهِ﴾ در جای دیگر تصریح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که ﴿لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً﴾.
پرسش ...
پاسخ: حالا الآن برسیم به نحوه شهادت ملائکه و من عنده علم الکتاب الآن بحث در این است که این شهادتهایی که ملائکه و من عنده علم الکتاب یا اولوالعلم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند اینها بالعرض است درباره عزت هم این‌چنین است اگر یک جایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِین﴾ ‌در جای دیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ یعنی این‌طور نیست که مؤمنین و انبیاء بالذات و در عرض خدای سبحان عزیز باشند عزت اولاً و بالذات از آن خداست ثانیا و بالعرض از آن انبیا و مؤمنین است شفاعت این‌چنین است قوت هم این‌چنین است درباره شهادت که محل بحث است آن هم ، هم اینطور است اگر در سورهٴ «نساء» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید الله و ملائکه شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند اگر در پایان سورهٴ «رعد» که محل بحث است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید الله و من عنده علم الکتاب شهادت می‌دهند در جای دیگر فقط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید الله شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و این هم کافی است و آن در سورهٴ «اسراء» است.
پرسش ...
پاسخ: سنبحث عنه انشاء الله تعالی سوره «اسراء» آیهٴ 96 در آنجا یک آیه است فقط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ دیگر سخن از ملائکه نیست که در سورهٴ «نساء» بود دیگر سخن از من عنده علم الکتاب نیست که در سورهٴ «رعد» بود ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ ‌گرچه در سورهٴ «نساء‌» که شهادت ملائکه در کنار شهادت الله ذکر شد گرچه در پایان سوره رعد شهادت من عنده علم الکتاب در کنار شهادت الله ذکر شد در هر دو جا سخن از کفی بالله است که این نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد به ذات از آن خدا است و خدا شهادتش کافی است شهادت دیگران بالعرض وبالتبع است اما این آیهٴ 96 سورهٴ «اسراء‌» دیگر همراهی ندارد که شهادت خدا و ملائکه یا شهادت خدا و من عنده علم الکتاب کنارش باشد ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ .
پرسش ...
پاسخ: اگر او کافی است دیگر کمبودی ندارد که غیر بیاید که
پرسش ...
پاسخ: یعنی دیگران دیگر لازم نیست دیگر پرسش ...
پاسخ: خب اگر این کافی است معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود دیگران هر چه دارند از ناحیه اوست دیگر یک جا هر دو را ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند یک جا شهادت الله را با شهادت ملائکه یک جا شهادت الله را با شهادت من عنده یک جا فقط شهادت الله است مثل آیهٴ 96 سورهٴ «اسراء»‌.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر البته بله منظور این است که در آنجاهایی که به غیر از خدا نسبت داده نشد مثل فاطر بودن و امثال ذلک آنجا سؤالی پیش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید اما آنجاهایی که نسبت داده شد سؤال پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید مثل قوت مثل عزت مثل شفاعت مثل شهادت که ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِین﴾ اینجا سؤال پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید اما عبادت این‌چنین نیست فاطر بودن این‌چنین نیست به غیر خدا نسبت داده نشد تا سوالی پیش بیاید اما شهادت ملائکه برای آن است که خود وحی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند که این آورنده فرشته است زیرا انسان که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند و کلام، کلام خود او نیست سخن کسی را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود آن گوینده که مستقیماً ذات اقدس الهی نیست او فوق آن است که کلامی داشته باشد که انسان بشنود و انسان وقتی که سخنی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود سخن آن پیک را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود شخصی را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند آن پیک است وحی خصوصیتش این است وحی بستگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به این است که انسان هم آن آورنده را ببیند و هم کلام او را بشنود لذا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌که وحی برای او حاصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد مجموعه اینها را ادراک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد هم با سمعش هم با بصرش هم با قلبش اما مقام ثانی بحث که منظور از ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب﴾ چه کسی است«یوم القیامه یوم یشهد هناک شاهد علی مشهود الا انه لایدل علی ان کل ما اطلق فیه شهید و هو یرجع الی یوم القیامه».
پرسش ...
پاسخ: با این عظمت مخصوص حضرت است که جبرئیل(سلام الله علیه) را با آن حال ببیند و دیگران هم می-دیدند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدند بنابراین اگر در این کریمه فرمود: ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾ منظور شهادت بالاصاله و بالذات است آن هم در مقام ادا اما مقام ثانی بحث که فرمود: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ هم خدا شاهد است هم کسی که علم الکتاب پیش اوست منظور از علم الکتاب لوح محفوظ باشد چه اینکه بعضی احتمال دادند و مراد از ﴿مَن﴾ خدای سبحان باشد این اتحاد معطوف و معطوف علیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود در یک همچنین مواردی عطف روا نیست که ما بگوییم خدا شاهد است خدایی که عنده علم الکتاب است مثل آن است که ما بگوییم زید شاهد است فقیه شاهد است باید بگوییم زید فقیه شاهد است نه زید شاهد است و فقیه شاهد است آن فقیه صفت زید است که صفت را در اینجا بر موصوف که عطف نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم زید شاهد است و فقیه شاهد است باید بگوییم زید فقیه شاهد است نباید بگوییم که خدا شاهد است ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهد است باید بگوییم خدایی که من عنده علم الکتاب شاهد است نه اینکه عطف بکنیم این عطف نشانه آن است که معطوف غیر از معطوف علیه است ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ غیر از الله است پس مراد از من عنده ذات اقدس الهی نخواهد بود این یک امر آیا منظور از این کتاب تورات و انجیل است که بعضی از مفسرین و خیلی از مفسرین اهل سنت گفتند یعنی خدا شاهد است و علمای یهود و مسیحیت که عالم به تورات و انجیل هستند شاهد هستند که منظور از این کتاب تورات و انجیل باشد این هم نمی-تواند مراد باشد برای اینکه آنها آن علمای یهود و مسیحی که عالم به تورات و انجیل بودند و در تورات و انجیل نوشته بود و بشارت داده بود که خاتم ظهور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند اینکه دعوا و مشکل را حل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که بله آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند که حضرت رسول است مگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند در محکمه شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند مگر برای مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند مگر به مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند در تورات و انجیل ما نوشته این پیغمبر است پس این دعوا به حالتش باقی است پس من عنده علم الکتاب یعنی آن علمای یهودی و مسیحی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند مطالب تورات و انجیل چیست مگر آنها شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند بعضی ها گفتند که منظور از این علم الکتاب تنها
جواب سؤال: آن شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد این کفایت بالاصاله از آن خدا است اینها زیر پوشش شهادت خدا شهادتشان کافی است دیگر بله اما شهادت که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و کافی هم هست اما آیا این کفایت شهادت در عرض هم هست یا در طول هم این است که آنها که شهادت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند که آنها فقط علم داشتند به معنی تحمل بود نه به معنی ادا آنها می-دانستند که در تورات و انجیل چه چیزی هست اینها که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند که بگویند که مشکل را حل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌مدعی است آنها منکر هستند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ﴿لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ شاهد در این جریان چه کسی است علمای یهود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند خوب مگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند کفار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بگویند اگر علمای یهود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و در کتابهای آسمانی هم نوشته خوب بیایند بگویند دیگر چطور آنها انکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند مثل ما آنها هم انکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند دیگر خود علمای یهود هم مثل این کفار انکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند پس صرف اینکه در تورات و انجیل چیزی نوشته باشد و علمای یهود و مسیحیت بدانند که در آنجا چه چیزی نوشته است این حجت نیست و دعوا را تمام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند پس منظور از این کتاب و من عنده علم الکتاب علمای یهودی و مسیحی نیست.
جواب سؤال :حال ببینیم آنهایی که ایمان آوردند شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند یا نه اگر بعضی از اهل کتاب که یهودی هستند و مسیحی هستند و بعد ایمان آوردند آنها اگر شهادت بدهند کافی است یا نه آنها اگر شهادت بدهند فی الجمله سودمند است نه بالجمله کافی باشد و نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌أی که بعد خواهد آمد و اما این احتجاج در مکه است و در مکه هیچکدام از اهل کتاب ایمان نیاورده بودند در مکه بیش از چند نفر در اوایل از همان مردم مکه کسی ایمان نیاورد بقیه هم مشرکینی بودند که علیه اسلام قیام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و در مکه هم کسی از اهل کتاب مسلمان نشد و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این مسئله را به مدینه واگذار کرد بگوییم به اینکه خوب بعدها بالاخره یک عده یهودیها و مسیحیها مسلمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند آنها شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند این که دعوا را تمام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که این که در محکمه عند الحتجاج که سودی ندارد که امروز که هیچ یهودی مسلمان نشد و مسیحی هم مسلمان نشد تا شهادت بدهد که در کتابهای آسمانی ما نوشته است پس این من عنده علم الکتاب کی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند شهادت بدهد دیدند هیچ راهی ندارند آمدند گفتند ایه مدنی است در صورتی که این آیه در سوره رعد است و سوره رعد مکی است گفتند چه عیب دارد که خودش سوره مکی باشد بعضی از آیاتش مدنی بله هیچ عیبی ندارد اما دلیل باید داشته باشید بله احتمال این هست این معنا جایز است ممکن است که یک سوره خودش مکی باشد بعضی از آیاتش در مدینه نازل شده باشد این هست نظیرش هم در قرآن هست اما دلیل داریم کدام آیه در مدینه نازل شد به دستور حضرت در وسط کدام سوره گذاشته شد شما هم دلیل بیاورید که این آیه در مدینه نازل شد ظاهر یک سوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که مکی است این است که همه آیاتش مکی است اگر یک آیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌أی بر خلاف این ظاهر بگویید در مدینه نازل شد دلیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد پس این آیه مانند سایر آیات این سوره در مکه نازل شد
جواب سؤال: مسلمانها چه اطلاع دارند از کتب آنها حضرت رسول خودش مدعی است اینها که بخواهند شهادت بدهند اگر در مکه اسلام آورده بودند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند این من عنده علم الکتاب بود و اما در مکه هیچ یهودی مسلمان نشد که شهادت بدهد هیچ مسیحی اسلام نیاورد که شهادت بدهد آن هم کدام یهودی و کدام مسیحی که شهادت بدهد و شهادت او ارزش داشته باشد که در عقل شهادت الله باشد که بگوییم ﴿کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ یک شاهدی که بالاخره شهادتش بیرزد آن کسی که هم علما مورد اطمینان باشد هم عقلا مورد وثوق باشد و عدالتا مورد وثوق باشد یک همچنین آدمی می‌خواهیم که شهادت او در عقل شهادت الله کافی باشد ﴿کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ پس این کتاب منظور لوح محفوظ نیست و منظور از من عنده ذات اقدس اله نیست مورد از این کتاب هم تورات و انجیل نیست و مراد از من عنده علماء‌ و اهبار و رهبان مسیحی و یهودی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیستند و مراد از این کتاب تورات و انجیل نیست و من عنده نظیر عبدالله بن سلام و سایر یهودیها که اسلام آورده بودند هم نیست ناچار این کتاب قرآن کریم خواهد بود و منظور از آن ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب﴾ آن قرآن شناس کامل است.
پرسش ...
پاسخ: ‌آن من اول کان یعارضه(صلی الله علیه و آله و سلم) ‌هو المشرکون ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ هنا لیس هو الله و لا الاحبار و لاالرهبان و لاالمؤمن الیهودی و لاالمؤمن المسیحی بشهاده سب و تسلیم بشهاده الاستقرا..
پرسش ...
پاسخ: الکتاب اما لوح محفوظ اما تورات و انجیل واما قرآن اذ لیس فی هذا القرآن الکریم الا فی هذا فاذا صبرنا واستقرینا و علمنا انه لیس المراد بالکتاب لو کتاب لوح المحفوظ ولا التورات و لا الانجیل لا بد ان یکون هو القرآن ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب﴾ لایمکن ان یراد به الاحبار و الرهبان لانهم لایشهدون و لایمکن ان یکون مراد بمن عنده علم الکتاب المؤمنین من الیهودی والنصرانی لانهم لم یکونوا آمنوا فی مکه منذ ذلک الیوم حیث انهم آمنوا فی المدینه و الآیه مکیه لامحیث الا ان یقال بان المراد من الکتاب القرآن و المراد بمن عنده علم الکتاب هو علی(علیه السلام) ‌و اگر در روایات ما وارد شده و بسیار از مفسرین امامیه تطبیق کردند که منظور از ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب﴾ ذات مقدس علی ابن ابی طالب(سلام الله علیه) است این براساس برهان قرآنی است نه براساس تعصب امامیت است.
پرسش ...
پاسخ: مگر تثبیت مقام ثبوت است یا مقام اثبات
پرسش ...
پاسخ: خیلی خب دیگر در مقام اثبات که یک شاگرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بگوید که من دیدم استادم این حرف را زد در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت.
پرسش ...
پاسخ: ‌آن که خودش مدعی است که.
پرسش ...
پاسخ: نه در مقام احتجاج است آنها ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ این انکار.
پرسش ...
پاسخ: حالا این انکار حضرت هم ادعا دارد که من رسول خدا هستم باید شهادتی باشد که عقل بپسندد ولو آنها بعد از تمامیت حجت عقل عناد داشته باشند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ باشد باید ما به این نصاب برسیم بعداً هر کسی هر چه خواست بگوید، بگوید حضرت می‌فرماید من پیامبر هستم آنها هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند نیستی حضرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید من کلام خدا را آوردم دیگر من از طرف او آمدم حرفش هم دست من است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید این حرف او نیست مثل او بیاورید دیگر ما دعوا نداریم که من یک نفر تحصیل نکرده شما همه علمایتان جمع بشوید من یک کتاب آوردم شما یک سوره بیاورید این حجت قاطعه است پس خدا شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که این کتاب، کتاب اوست در این کتاب به تعبیر سیدالاستاد(رضوان الله علیه) آمده هم شهادت فعلی است برای اینکه مهرش را به دست من داد هم شهادت قولی است در آن آمده ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ در سورهٴ «یس» است ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید ما نیاز نداریم که بگوییم این شهادت تنها شهادت فعلی است تا بگوییم شهادت فعلی اقواست یا نه نه در این کتاب صریحاً با دلالت مطابقه گفت تو پیغمبری دیگر ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ ﴿یس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ٭ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ ‌این شهادت لفظی هم هست شهادت فعلی هم که هست و آن هم که این قرآن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد من پیامبر هستم برای اینکه او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند بدون اینکه از من معجزه طلب کند این فهمید من پیامبر هستم مگر حضرت علی[(سلام الله علیه)] از پیامبر[(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم)] معجزه طلب کرد که این درخت را حرکت بده آن سنگریزه را گویا بکن آن مرده را زنده بکن تا من به تو ایمان بیاورم این کسی که کارشناس وحی است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد که این گوینده از وحی سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید آدمهای عادی هستند که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که تا مرده زنده نکردی این سنگ را حرف نیاوردی آن درخت را نجنباندی ما ایمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم و الا حضرت که معجزه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست که فرمود آنکه این قرآن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد کلام، کلام خدا است در وسطهای همین سوره هم آمد همین سورهٴ «رعد» که محل بحث است در وسطهایش که قبلاً بحثش گذشت این آیه نوزدهم این است ﴿أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی﴾ آنکه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند تو حق آوردی با نابینا یکسان است اگر گسی بصیر باشد خب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند دیگر آن کسی که نمی-داند این حق است می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اعما در وسطهای سوره هم این مسئله هست که بصیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد اعما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد بنابراین فرمود کسی که بصیر است و کتاب‌شناس است و خدا شناس است و وحی‌شناس است او شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و ذات اقدس الهی هم که هم لفظاً شهادت داد فرمود: ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ هم فعلاً شهادت داد که کتابش را به دست من داد .
پرسش ...
پاسخ: آن در سورهٴ «منافقین» است که آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند ما شهادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم که تو پیامبر هستی و خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند که تو پیامبر هستی ولی اینها دروغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند البته آن هم شهادت لفظی است ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ باید طوری باشد که از خود همین این شعر که «آفتاب آمد دلیل آفتاب» از همین این استدلال کند آن ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ کسی باید باشد که خبیر باشد علماً و ثقه باشد عملاً حرف چهارتا یهودی مگر در مسائل اصول دین یقین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد یک کسی که عمری به طهارت و وثاقت گذرانده و کارشناس است حرف او یقین می‌آورد برفرض هم یک عبدالله سلامی هم ایمان آورده بود و گفته بود مگر مسئله را حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد آن هم تورات و انجیل محرَّف که هزار اما در آن هست بنابراین اینکه در روایات فراوان آمده و بسیاری از بزرگان اهل تفسیر هم گفتند این یک بر اساس استدلال عقلی است که از خود قرآن کریم استفاده کردند لذا در جوامع روایی ما در فضیلت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) ‌آمده که آن کسی که شاگرد سلیمان[(سلام الله علیه)] بود و گفت: ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾‌ آن یک مقدار از کتاب را بلد بود ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ آنکه یک کمی بلد بود توانست آن طی الارض داشته باشد و آن تخت را بیاورد علی و اولاد علی که که همه کتاب پیششان است نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند!؟ این ناظر به آن است.
«والحمد لله‌ربّ‌ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی