- 706
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 35 سوره رعد _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 35 سوره رعد _ بخش سوم"
- صفات و تمثیلات قرآن کریم؛
- تشبیه معقول به محسوس؛
- تبیین اوصاف بهشت؛
- بهشت ظاهری و بهشت باطنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ و ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا و عُقْبَی الْکافِرینَ النّارُ﴾
در این کریمه آن امری که بیش از هر چیزی مهم است مسئله مثل است که فرمود مثل بهشت این است سایر مضامین این آیه در آیات دیگر هست در آیات دیگر اوصاف بهشت مبسوطاً بیان شده طوری که هیچ تردیدی در جریان بهشت و نعمتهای جسمانی و ظاهریاش نیست اما در اینجا میفرماید مثل بهشت این است آیا این مثل به معنای وصف است که این آیه مانند سایر آیاتی باشد که اوصاف بهشت را تبیین میکند یا مثل همان معنای خودش را حفظ میکند که در مقام تشبیه معقول به محسوس تمثیل و مانند آن است اگر به معنای وصف باشد این آیه مضمون تازهای را نمیفهماند مشابه آیات دیگری است که اوصاف بهشت را تبیین میکند ولی اگر این مثل به معنای وصف نباشد همان معنای خود را حفظ کند که تمثیل است و تنزل یک حقیقت به صورتهای ظاهری است معلوم میشود غیر از این بهشت ظاهر یک بهشت باطن هم هست غیر از این لذایذ ظاهری یک لذایذ باطنی هم هست که آن لذایذ باطنی را اگر بخواهند برای ما تبیین کنند به صورت مثل ذکر میکنند و میگویند مثل بهشت این است مثل این است که آدم در باغ باشد مثل این است که نهرهای روان در اختیارش باشد مثل آن است که خوراکیهایش دائمی باشد مثل آن است که ظلش دائمی باشد دائماً در یک فضای مطبوع و آرام و گوارایی باشد و مانند آن در قرآن کریم گذشته از این نعمتهای ظاهری و جسمانی لذایذ دیگری را هم بیان کرده که مقداری از آنها گذشت و روایات هم آن معانی را به صورت مثل تبیین کرد از اینکه فرمود میوههای بهشت دائمی است هر میوهای را که بکنید فوراً جایش میروید تشبیه فرمود در روایت امام(علیه السلام) مثل چراغ که مرتب دارد نور میدهد هر شعلهای که از او ساطع شد باز جایش نور هست اینطور نیست که اگر یک شعله از چراغ ساتع شد جایش خالی باشد و مانند آن یا در روایت دیگر تشبیه فرمود، فرمود اینکه تمام نعمتهای بهشت دائمی است و میوههای بهشت دائمی است آنطور نیست که دیگران متوجه میشوند این مثل عالمی است که همواره علم دارد و همواره ثمرات علمی میدهد آن روایتی که از بصائر الدرجات نقل شده ولی در قرآن کریم فرمود هر نعمتی که خدا برای انسان ممکن باشد و بخواهد در بهشت هست این یک مطلب که هر چه بخواهد در بهشت هست هر چه نفس میطلبد در بهشت هست این یک مطلب، مطلب دیگر اینکه بهشتی اگر بخواهد به نعمتهای بهشت برسد به صرف اراده میرسد نه خودش را به زحمت میاندازد که میوه بچیند نه به کسی میگوید برای من میوه بیارید اگر اراده کرد چیزی را، غذایی را، میوهای را، آبی را اراده او همان و حصول مراد برای او همان نیازی نیست کسی بگوید به من آب بدهید یا خودش کنار نهر برود و آب بگیرد و بنوشد این یک مطلب
مطلب دیگر اینکه در بهشت یک سلسله لذایذی هست که فوق آرزوی بهشتیهاست انسان اگر بخواهد چیزی را آرزو کند به مقدار علمش آرزو میکند چیزهایی را که میداند آرزو میکند چیزی را که نمیداند و بیرون از منطقه ادراک اوست آرزوی او را هم ندارد الان شما یک فرد عادی را بخواهید بگویید چه آرزو دارید او ممکن است از این لذایذ جسمانی چیزهایی را بخواهد اما هرگز نمیگوید من آرزویم آن است آن نسخه خطی که مرحوم شیخ طوسی در فلان ... نوشته من او را داشته باشم یا آن رساله دست نویس شیخ مفید را ای کاش من پیدا میکردم اصلاً یک هم چنین چیزی نشنید تا آرزو بکند آن رسالهای که مثلاً شیخ طوسی در شرح نهج البلاغه نوشته و خطی است و در دسترس کسی نیست ای کاش من میداشتم یک هم چنین چیزی را آرزو نمیکند چون نمیداند تا آرزو بکند در قرآن کریم میفرماید که نه تنها در بهشت هرچه نفس اشتها دارد هست و نه تنها هرچه انسان بخواهد به مرادش میرسد بلکه در بهشت چیزهایی هست که مومن نمیداند چیست تا آرزو کند فوق آرزوی او در بهشت است فوق آنچه او میطلبد در بهشت است این هم یک مطلب
مطلب بعدی اینکه آیا انسان که در بهشت به سر میبرد یک آدم خالی است که در دریای نعمت غرق است یعنی همه آن عقائدش و ملکات فاضلهاش و اعمال صالحش تبدیل شده به باغ و نهر یا در درون خود هم بهشتی دارد؟ آیا همه آن نتایج عمرش از معارف و عقائد و از ملکات فاضله و از اعمال صالحه همه اینها به صورت ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِها الأنْهَارُ﴾ به عنوان جزا درآمد یا اینها گوشهای از جزاست یک سلسله جزاهای معنوی هم با خودش هست خودش هم بهشت است یک انسان توحید درون در بهشت است که در درون او چیزی نیست فقط از لذایذ بیرونی بهره میگیرد یا نه خودش هم یک بهشت است در کنار این بهشتی که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ خود هم بهشت است این را هم باید آیات تبیین کند در اینکه خدای سبحان بهشتیان و متقیان را وعده داد به این وعده هم عمل میکند و اهل تقوا به این وعده الهی میرسند میگویند خدا را شکر که به وعدهاش وفا کرد در سورهٴ «زمر» آیه 73 و 74 این است ﴿وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا﴾ گروه گروه اینها را به بهشت هدایت میکنند ﴿حتّی إِذا جاؤُها و فُتِحَتْ أَبْوابُها و قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ﴾ که این آیه بحثش قبلاً گذشت که خبر اذا جاوا محذوف شده است للاهمیة آنگاه وقتی وارد بهشت شدند ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ﴾ اگر در دنیا به ما وعده بهشت داد الآن به این وعده عمل کرد ما را وارد بهشت کرد پس ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ و أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ﴾ این زمین بهشت را میراث ما قرار داد که ما هرجای این زمین بهشت بخواهیم بیارمیم میتوانیم ﴿نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ مزاحمتی در کار نیست هرجا بخواهیم برای ما آزاد است ﴿فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ﴾ این مقام پاداش عمل صحیح است پس خدای سبحان به این وعده وفا میکند یک، و مومن باتقوا در هر جای بهشت بخواهد میتواند بیارمد و به سر ببرد در سورهٴ «زخرف» آیه70 و 71 این است ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ و أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ﴾ حبور یعنی سرور محبور یعنی مسرور ﴿یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ و أَکْوابٍ و فیها ما تَشْتَهیهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْیُنُ و أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ﴾ در ذیل این جمله مبارکه که ﴿وَ فیها ما تَشْتَهیهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْیُنُ﴾ از مرحوم امینالاسلام طبرسی دارد که اگر همه گویندگان خلاصه جمع بشوند و بخواهند عصاره بهشت را در یک لفظ کوتاهی برسانند مثل این نمیتوانند تبیین کنند زیرا همه نعم را با این یک جمله کوتاه خدا بیان کرد هرچه که نفس میطلبد و هرچه را که چشم لذت میبرد اگر این عیون و اعین، اعین ظاهری باشد لذایذ ظاهری مراد است و اگر آنها که قلبشان بصیر و بیناست و دارای چشم دلاند لذایذ باطنی را هم میگیرد بنابراین هرچه انسان بخواهد در بهشت است این حصر نمیکند که غیر آنچه را نفس میطلبد نیست این بیان بعضی از نعم بهشت است نه همه نعم فرمود هرچه بخواهد انسان در آنجا هست اما یک چیزهایی را هم در بهشت را خدا آفرید که انسان آرزوی او را هم ندارد چون نمیداند تا آرزو کند آن را سورهٴ «ق» آیه 34 و 35 فرموده است ﴿ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ ٭ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها﴾ هر که هرچه بخواهد دیروز به عرض رسید که ممکن نیست اهل بهشت خلاف بخواهند حق دیگری را طمع کنند درجه بالاتر از درجه خود را مسئلت کنند چرا چون اینها کسانیاند که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾ کسی که به مقام رضا رسید از خود خواستهای ندارد چیزی را میخواهد که خدای او بخواهد و خدای او نه بد میخواهد نه برای او مقرر کرده که بیش از این و بالاتر از این برود اگر خدا بد نمیخواهد اگر خدای سبحان برای او درجه خاصی را معین کرده پس این شخص در آن درجه معین چیزی جز رضای حق نمیخواهد نه کسی بد نمیکند بدی را در بهشت راه نیست ﴿لا لَغْوٌ فیها و لا تَأْثیمٌ﴾ این نفی جنس است آنجا جای اسم و گناه و تجاوز نیست بنابراین اهل بهشت اگر هرچه بخواهند برای آنها حاصل است جز خیر چیزی نمیطلبند کسی که به مقام رضا رسیده است ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾ یا فرمود: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ این ممکن نیست چیزی بخواهد که خدا راضی نیست بنابراین در مشئیت او خلاف راه ندارد این بیان ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها﴾ اما ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ یک چیزهایی لدیالله است که فوق مشیئت اوست فوق اراده اوست او اصلاً نمیداند تا اراده کند الآن شما به یک عالم متوطه بگویید هرچه شما میخواهید من به شما بدهم این را وارد یک کتابخانه یک میلیونی بکنید چون کتابخانههای دنیا بالاخره همه نسخ خطی در او جمع شده این در همان رشته خودش آرزو میکند ای کاش من در آن رشته کلام یا تفسیر یا فقه یا فلان رشته این نسخ خطی را میداشتم اما در رشتهای که آگاه نیست هرگز نمیگوید ای کاش آن رساله خطی که جابرحیان در زمینه فلان نوشته ای کاش من میداشتم که آن آشنا به آن رشته نیست یک هم چنین چیزی را که آرزو نمیکند زیرا آرزو به منطقه ادراک معدود است هرجا انسان درکش حضور دارد آنجا آرزو حضور دارد اگر از منطقه درک گذشت دیگر آرزو هم در آنجا راه ندارد لذا در این کریمه فرمود یک سلسله نعم در بهشت حضور دارد و وجود دارد که اصلاً بهشتیان نمیدانند اینجا چه خبر است تا از ما بخواهند نخواسته به اینها میدهیم همانطوری که علوم لدنی اینچنین است در دنیا انسان نمیداند چیست تا طلب کند آن لذایذ بهشت هم نمیداند تا از خدای سبحان مسئلت کند لذا فرمود آنچه او میخواهد هست و بالاتر و این معنا را در سورهٴ «سجده» با یک تعبیر دیگری بیان فرمود سورهٴ «سجده»
پرسش ...
پاسخ: بله بطور اجمال از خدای سبحان به مقدار وسعت روحش لذت معنوی میطلبد اما آن لذتی که میخواهد چیست او هرگز نیست یکی از اساتید ما(رضوان الله علیه) میگفت آرزوی ما این است که ما در کنار حوض کوثر نهج البلاغه را خدمت حضرت امیر بخوانیم این یک آرزو یک آرزو هم دیگری چیز دیگر از خدای سبحان مسئلت میکند در این سورهٴ «سجده» آیه هفدهم این است فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ خیلیها نمیدانند در آنجا چه خبر است تا از خدا بخواهند خب خیلی از این خواستهها در ادعیه آمده در آیات قرآن آمده خب در بسیاری از روایات خصوصیتهای نعم بهشتی ذکر شده در ادعیه ذکر شده به ما گفتند از خدا اینها را بخواهید اما یک سلسله اصول کلیه را هم فرمودند که آنجا چه چیزهایی هست که شما نمیدانید تا بخواهید این را گفتند پاداش شب زنده دارهاست ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بنابراین یک سلسله چیزهایی هست که انسان نمیداند تا آنها را از خدای سبحان مسئلت کند
پرسش ...
پاسخ: ظاهر نکره در سیاق نفی این است ولی خب قائل به تخصیص است دیگر
پرسش ...
پاسخ: بله خب ممکن است آنکه وارد بهشت شده و چون همه اینها را انبیاء به وسیله وحی برای انسانها آوردند دیگر
پرسش ...
پاسخ: اگر در انبیاء انسانهایی هستند که صادر اولاً ظاهراً فرض ندارد که چیزی در جهان امکان باشد و صادر اول به آن مقام معنویاش ندارد چون همه اینها جزء صوادر بعدیاند اگر «اول ما خلق الله نوری» دیگر فرض ندارد که چیزی مادون او باشد و او در آن مقام نورانیت احاطه علمی نداشته باشد
پرسش ...
پاسخ: نه چون ﴿وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی﴾ برای همان صادر اول است و صادر اول میفرماید منتهای تو با منتهای دیگران فرق دارد همه در قیامت الی الله محشور میشوند اما اینطور نیست که ﴿وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی﴾ مثل اینکه در قوس نزول همه من اللهاند اما اینطور نیست که همه صادر اول باشند مثل این جدولها که همه به طرف دریا میریزند اما این جدولهای کم آب همان اوایل دریا که رفتند همان جا میمانند اما سیل پرخروش که آمده همه اینها را کنار میزند میرود عمق دریا
پرسش ...
پاسخ: بله
پرسش ...
پاسخ: قوس صعود بالأخره یک موجود امکانی است که زیر پوشش صادر اول است دیگر
پرسش ...
پاسخ: آنچه را که در قوس نزول به صورت اجمال و وساطت داشت در قوس صعود باز میشود چیز تازهای نمیتواند باشد که دیگر فرض ندارد که یک حقیقت فائقهای را در قوس صعود طی بکند و خدای سبحان تازه ایجاد بکند که بالاتر از آن صادر اول باشد چون اولیت زمانی که نیست که خب بنابراین در اینکه خدای سبحان به وعده وفا میکند حرفی نیست و در اینکه در بهشت هرچه نفس اشتها داشته باشد وجود دارد این هم حرفی نیست و یک چیزهایی هم در بهشت وجود دارد که انسان نمیداند تا آنها را آروز کند این هم یک و انسانی که به آن درجه رسید هرچه بخواهد با اراده و مشیئت او حاصل است این هم یک مطلب اما حالا هرچه بخواهد حاصل است یعنی اگر اراده کرد باید برود تحصیل کند اگر اراده یک میوهای کرد باید از آن غرف مبنیه پایین بیاید برود کنار باغ میوه بکند یا با همان اراده حاصل است در ذیل این آیهٴ 10 سورهٴ «یونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ و تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ روایتی نقل کرده مرحوم فیض در علم الیقین و دیگران که دعوای آنها تسبیح است یعنی اگر یک آبی خواستند بنوشند، میوهای خواستند میل کنند و مانند آن اینطور نیست که خودشان بروند تحصیل کنند یا به کسی بگویند به ما آب بدهید میگویند سبحان الله و آن خواسته اینها پیش اینها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: اینها هم این نعم را حاضر دارند اما اینطور نیست که انسان اگر بخواهد به یک نعمت برسد به اینها بگوید شما این نعمت را به ما بدهید در ذیل این آیه کریمه این روایت وارد شده ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ﴾ یعنی خواستن اینها و طلب اینها با تسبیح است نه اینکه بگویند آن آب را به ما بدهید یا اینکه خودشان بروند آب تهیه کنند یا به کسی بگویند آب بدهید دعوای اینها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است و چون به نقص خود پی میبرند و این نقص را ذات اقدس الهی که منزه از هر نقص است بر طرف میکند میگویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با تسبیح به آن مطلب میرسند نه اینکه تلاش و کوشش بکنند بنابراین گرچه با اراده هرچه بخواهند به مرادشان میرسند اما معنای کناییای نیست که اگر هرچه اراده کردی حاصل است اراده کردی بگو برای تو بیاورند یا برو بگیر نه گفتن لازم است و نه رفتن ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾ یعنی در بهشت ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ تحیتی هم که نسبت به هم دارند ﴿وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ وقتی به آن نعم رسیدند حق حمد دارند میگویند الحمد لله رب العالمین
پرسش ...
پاسخ: این نعمات مشترک است ولی عدد قرآن طرز سؤال کردن را هم به ما آموخت هیچ جای قرآن سخن از آن نیست که همان طوری که برای مردها همسری است زنها چه کنند چون یک چنین ادبی را قرآن به ما آموخت ما هم در سوالها باید این ادب را رعایت کنیم با اینکه فرمود همه نعم هست اما هیچ جای قرآن آن تعبیرات را نداریم علیای حال وقتی که هرچه نعمتی را خواستند برایشان حاصل شده است آخر میگویند الحمدلله رب العالمین آخرین سخن اینها الحمدلله رب العالمین است بیانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن مستدرک نهج البلاغه آمده که در فضیلت حمد این بس که فاتحه کتاب او و خاتمه دعوای بهشتیان اوست در فضل حمد این بس که فاتحه کتاب اوست که قرآن با حمد شروع میشود و خاتمه دعوای اهل بهشت است ﴿آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این در مستدرک نهج البلاغه هست
اما این حمد را خدای سبحان را به اینها اجازه داد که اینها خدا را حمد کنند مگر هر کسی مجاز است که خدا را حمد کند توصیف کند وقتی مخلصین را قرآن میستاید میفرماید خدا منزه از هر گونه توصیف است مگر آنکه مخلصین خدا را توصیف کنند ﴿سُبْحانَ الله عَمّا یَصِفُونَ ٭ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصینَ﴾ اینهایند که مجازند خدا را توصیف کنند و بدون اذن خدا و به غیر خواسته خدا، خدا را توصیف نمیکنند الحمد لله رب العالمین بنابراین اگر چیزی را بخواهند طلب کنند با تسبیح طلب میکنند همین که گفتند سبحانک اللهم برای آنها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: یعنی گناه، غل، خیانت عداوت، کینه نسبت به هم امثال ذلک ندارند ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ و امثال ذلک نه اینکه ناقص نیستند یک موجود ممکن و مخلوق هرجا باشد نقص با او هست و چگونه ممکن است یک موجودی مخلوق باشد و ممکن باشد و محتاج نباشد نقص با او هست آن عیوب و گناهان و پلیدیها و آلودگیهایی که در دنیا بود اینها به وسیله توبه به وسیله برزخ به وسیله فشارهای قیامت، همه و همه برداشته شد ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ آنگاه وارد بهشت شدند بهشت جای آدمی نیست که نسبت به کسی کینه داشته باشد این بهشتیاناند که در دنیا میگویند خدایا طوری ما تهذیب بکن که ما نسبت به احدی از مومنین کینه نداشته باشیم اگر دربارهٴ مؤمنین بهشت فرمودی ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ هیچ مومنی نسبت به مومن دیگر کینه ندارد گرچه درجات او خیلی بیشتر باشد و نعم او بیشتر باشد که این هرگز احساس حسد و رنج نمیکند نسبت به کسی عداوت ندارد این مؤمنین در دنیا هم از خدای سبحان یک هم چنین فضیلت را مسئلت میکنند میگویند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خدایا آن توفیق را به ما بده که ما نسبت به هیچ مومنی کینه نداشته باشیم
پرسش ...
پاسخ: چون اینها میگویند محتاج غنی نمیشود ولی مستغنی میشود که خدای سبحان میفرماید ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَرَسُولِه مِنْ فَضْلِهِ﴾ ما غنی غیر از ذات اقدس الهی که نداریم هرچه هستند محتاجند و خدای سبحان حاجت اینها را به مقدار لیاقت اینها برطرف میکند میشوند مستغنی و نه غنی لذا در نوع موارد قرآن کریم تسبیح را با تحمید یک جا ذکر میکند میفرماید: ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ تسبیح با تحمید مقرون هم است وقتی یک محتاج به نقص خود پی میبرد به بی نقص متوسل میشود وقتی مشکلش را خدای منزه سبوح برطرف کرد آن خدا را تحمید میکند ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ و مانند آن
پرسش ...
پاسخ: بله امکان دارد ولی آن روایت شریف که در ذیل این آیه وارد شده میفرماید به اینکه ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾ معنایش این است که به کسی نمیگویند به ما چیز بدهید فقط از خدای سبحان میطلبد آن هم نمیگویند خدایا به ما میوه بده میگویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ معنای ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ﴾ این است نه ذکرشان تسبیح است ذکرشان تسبیح است یک مطلب دعوای اینها تسبیح است مطلب دیگر یعنی اگر چیزی را بخواهند میگویند سبحان الله نه تنها ذکر میکنند ذکر یک تعبیر است دعوا تعبیر دیگر است اگر میفرمود اینها ذکرشان تسبیح است این مطلب استفاده نمیشد اما میفرماید دعوای اینها تسبیح است این آیه ظهور را دارد و آن روایت هم این را به خوبی تبیین میکند.
پرسش ...
پاسخ: آن هم دعوای حمد است دعوای ثناست دیگر بله دیگر برای اینکه اینها مدعی هستند این همه نعمت از آن تو است و برابر این نعمت حمد میکنید این ادعا را دارند این شناخت را دارند نه اینکه همینطوری به ما رسیده نمیگویند ما خودمان زحمت کشیدیم به اینجا رسیدیم آنکه میگوید من خودم زحمت کشیدم به اینجا رسیدم این فکر، فکر موحد نیست این فکر، فکر قارونی است قارون میگفت ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ من خودم زحمت کشیدم مالدار شدم آن کسی هم که نمیداند میگوید من خودم عمری زحمت کشیدم درس خواندم عالم شدم فرق نمیکند ولی اهل تقوا همواره میگویند خدایا «ما بنا من نعمة فمنک» همان بیان امام رضا(سلام الله علیه) که عرض میکند خدایا ما اصابنی من حسنة فمنک «لا صنع لی و لا لغیری فی احسانک و لا عذر لی ان أساتُ ما اصابنی من حسنة فمنک» خدایا در این نعمتی که به من دادی نه خود من نقش داشتم نه دیگری همه و همه مجاری فیض تو بود «لا صنع لی ولا لغیری اغفر لمن فی مشارق الارض و مغاربها من المؤمنین و المؤمنات» که برای همه مؤمنین من الاول الی الآخر طلب مغفرت میکند این خاصیت توحید است که همه نعم از خدای سبحان میداند و همه تقصیرها را از خودش اینها تا حال ثابت کرده و ظهور در این معنا دارد که انسان هرچه بخواهد در بهشت هست فوق خواسته او هم هست و مانند آن اما این مومنی که در بهشت است یک انسان تهی دل هست که از نعمتهای بیرون استفاده میکند یا در کنار این نعمتهای بیرون یک بهشتی هم در درون اوست اگر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» را ملاحظه بفرمایید تعبیر اینچنین دارد در سورهٴ «واقعه» آیات 88 ـ 89 ﴿فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ اگر کسی جزء مقربین شد ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ یعنی ما بگوییم یک حرفی در تقدیر است یعنی فله روح و ریحان و له جنه نعیم یا خود روح و ریحان جنة نعیم است اگر ما دلیل عقلی داشتیم به اینکه ممکن نیست انسان در درونش بهشت باشد آن وقت میگفتیم حتماً این ﴿فَرَوْحٌ﴾ یعنی فله روحٌ و له ریحان و له جنة نعیم اگر دلیل عقلی برخلاف نیست بلکه از آن طرف ادله عقلی تأیید میکند یا لا اقل دلیلی برخلاف ندارید این ظاهر مأخوذ است اگر آن روایت شریفی که حضرت رسول به حضرت امیر(علیهم السلام) فرمود: «یا علی انا مدینة الحکمة و انت بابها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو دری و اگر آیات دیگر و روایات دیگر کم و بیش تأیید میکند ضرورتی در کار نیست که ما بگوییم ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ یعنی فله روح و ریحان نه آن له روح و ریحان و جنة نعیم را آیات دیگر تثبیت کرد آن مما لا ریب فیه است و مفروق عنه این یک مطلب جدایی است در برابر آن این دو امر را در بحث آیه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» ملاحظه فرمودید در سورهٴ «انفال» میفرماید مومنینی که دارای این اوصاف بودند ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ وقتی پنج وصف برجسته را برای اهل ایمان ذکر میکند میفرماید ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ ولی در سورهٴ «آلعمران» سخن از لهم نیست با لام نمیفرماید میفرماید: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ خود این ذوات درجات است نه اینکه ذوات خالی باشد از ملکات و فضائل و درجات کمالی و تمام این درجات بیرون از هستی اینها باشد یک لذایذ بیرونی داشته باشند و نه درونی این چنین نیست که ما بگوییم حتماً لام در آنجا محذوف است ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ برای اوایل امر است که انسان ایمان برای او ملکه نشد ولی اگر کسی چون عمار یاسر شد که من قرنه الی قدم ایمان شد یا بالاتر از او به حضرت امیر(سلام الله علیه) توسل کنیم که درباره او حضرت فرمود اسلام محض در برابر کفر محض آمد این اسلام ممثل است این گذشته از اینکه ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَار﴾ خود ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ یک جنتی هم در درون او هست با او مأنوس است ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ این برای مقربین است درباره اینکه مقربین با ابرار چه فرقی دارند یک مقدار بحثش گذشت و برای ابرار رسیدن به درجات مقربین کار آسانی نیست حجاب ابرار همان مقربیناند در بعضی از جوامع روایی ما یا مرحوم کلینی یا مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در توحید نقل کردند که خدای سبحان فیوضات را برای خلق تنظیم فرمود و آفرید و مهمترین حجاب پیامبر است «ومحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجابٌ» این حجاب نوری است مگر میشود انسان به اینها دسترسی پیدا کند یا از اینها بگذرد به بالاتر از اینها برسد اینکه در مناجات شعبانیه به ما آموختند که بخوانیم «و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرج ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک» این حجابهای نوری را بشکافت به آنجا برسد این میسور همه نیست اینطور نیست که انسان بتواند به آسانی مقام مقربین برسد خیلی سخت است این حجاب، حجاب نوری است معارف حجاب نوری است در همین کتابهای معمولی شما میبینید یک مسئله فقهی وقتی که پیچیده شد انسان به آسانی آن را نمیفهمد این مسئله فقهی حجاب است هر کسی نمیتواند این مسئله فقهی را با اجتهاد کامل درک کند اما حجاب، حجاب نوری است یک وقت انسان نمیتواند از این دیوار بیرون برود این حجاب مادی است یک وقت نمیتواند این مسئله را خوب بفهمد این آیه را خوب بفهمد این حجاب، حجاب نوری است ابرار اگر بخواهند به مقام مقربین دسترسی پیدا کنند این حجاب، حجاب نوری است در آن حدیث شریف فرمود بالاترین حجاب خود رسول الله است که نمیشود از آن حجاب انسان بگذرد و ماورای آن را ببیند حالا آن اوصافی که خدای سبحان برای مقربین ذکر کرده فاصله ابرار و مقربین ممکن است در بحثهای بعد مطرح بشود.
«والحمدلله رب العالمین»
- صفات و تمثیلات قرآن کریم؛
- تشبیه معقول به محسوس؛
- تبیین اوصاف بهشت؛
- بهشت ظاهری و بهشت باطنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ و ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا و عُقْبَی الْکافِرینَ النّارُ﴾
در این کریمه آن امری که بیش از هر چیزی مهم است مسئله مثل است که فرمود مثل بهشت این است سایر مضامین این آیه در آیات دیگر هست در آیات دیگر اوصاف بهشت مبسوطاً بیان شده طوری که هیچ تردیدی در جریان بهشت و نعمتهای جسمانی و ظاهریاش نیست اما در اینجا میفرماید مثل بهشت این است آیا این مثل به معنای وصف است که این آیه مانند سایر آیاتی باشد که اوصاف بهشت را تبیین میکند یا مثل همان معنای خودش را حفظ میکند که در مقام تشبیه معقول به محسوس تمثیل و مانند آن است اگر به معنای وصف باشد این آیه مضمون تازهای را نمیفهماند مشابه آیات دیگری است که اوصاف بهشت را تبیین میکند ولی اگر این مثل به معنای وصف نباشد همان معنای خود را حفظ کند که تمثیل است و تنزل یک حقیقت به صورتهای ظاهری است معلوم میشود غیر از این بهشت ظاهر یک بهشت باطن هم هست غیر از این لذایذ ظاهری یک لذایذ باطنی هم هست که آن لذایذ باطنی را اگر بخواهند برای ما تبیین کنند به صورت مثل ذکر میکنند و میگویند مثل بهشت این است مثل این است که آدم در باغ باشد مثل این است که نهرهای روان در اختیارش باشد مثل آن است که خوراکیهایش دائمی باشد مثل آن است که ظلش دائمی باشد دائماً در یک فضای مطبوع و آرام و گوارایی باشد و مانند آن در قرآن کریم گذشته از این نعمتهای ظاهری و جسمانی لذایذ دیگری را هم بیان کرده که مقداری از آنها گذشت و روایات هم آن معانی را به صورت مثل تبیین کرد از اینکه فرمود میوههای بهشت دائمی است هر میوهای را که بکنید فوراً جایش میروید تشبیه فرمود در روایت امام(علیه السلام) مثل چراغ که مرتب دارد نور میدهد هر شعلهای که از او ساطع شد باز جایش نور هست اینطور نیست که اگر یک شعله از چراغ ساتع شد جایش خالی باشد و مانند آن یا در روایت دیگر تشبیه فرمود، فرمود اینکه تمام نعمتهای بهشت دائمی است و میوههای بهشت دائمی است آنطور نیست که دیگران متوجه میشوند این مثل عالمی است که همواره علم دارد و همواره ثمرات علمی میدهد آن روایتی که از بصائر الدرجات نقل شده ولی در قرآن کریم فرمود هر نعمتی که خدا برای انسان ممکن باشد و بخواهد در بهشت هست این یک مطلب که هر چه بخواهد در بهشت هست هر چه نفس میطلبد در بهشت هست این یک مطلب، مطلب دیگر اینکه بهشتی اگر بخواهد به نعمتهای بهشت برسد به صرف اراده میرسد نه خودش را به زحمت میاندازد که میوه بچیند نه به کسی میگوید برای من میوه بیارید اگر اراده کرد چیزی را، غذایی را، میوهای را، آبی را اراده او همان و حصول مراد برای او همان نیازی نیست کسی بگوید به من آب بدهید یا خودش کنار نهر برود و آب بگیرد و بنوشد این یک مطلب
مطلب دیگر اینکه در بهشت یک سلسله لذایذی هست که فوق آرزوی بهشتیهاست انسان اگر بخواهد چیزی را آرزو کند به مقدار علمش آرزو میکند چیزهایی را که میداند آرزو میکند چیزی را که نمیداند و بیرون از منطقه ادراک اوست آرزوی او را هم ندارد الان شما یک فرد عادی را بخواهید بگویید چه آرزو دارید او ممکن است از این لذایذ جسمانی چیزهایی را بخواهد اما هرگز نمیگوید من آرزویم آن است آن نسخه خطی که مرحوم شیخ طوسی در فلان ... نوشته من او را داشته باشم یا آن رساله دست نویس شیخ مفید را ای کاش من پیدا میکردم اصلاً یک هم چنین چیزی نشنید تا آرزو بکند آن رسالهای که مثلاً شیخ طوسی در شرح نهج البلاغه نوشته و خطی است و در دسترس کسی نیست ای کاش من میداشتم یک هم چنین چیزی را آرزو نمیکند چون نمیداند تا آرزو بکند در قرآن کریم میفرماید که نه تنها در بهشت هرچه نفس اشتها دارد هست و نه تنها هرچه انسان بخواهد به مرادش میرسد بلکه در بهشت چیزهایی هست که مومن نمیداند چیست تا آرزو کند فوق آرزوی او در بهشت است فوق آنچه او میطلبد در بهشت است این هم یک مطلب
مطلب بعدی اینکه آیا انسان که در بهشت به سر میبرد یک آدم خالی است که در دریای نعمت غرق است یعنی همه آن عقائدش و ملکات فاضلهاش و اعمال صالحش تبدیل شده به باغ و نهر یا در درون خود هم بهشتی دارد؟ آیا همه آن نتایج عمرش از معارف و عقائد و از ملکات فاضله و از اعمال صالحه همه اینها به صورت ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِها الأنْهَارُ﴾ به عنوان جزا درآمد یا اینها گوشهای از جزاست یک سلسله جزاهای معنوی هم با خودش هست خودش هم بهشت است یک انسان توحید درون در بهشت است که در درون او چیزی نیست فقط از لذایذ بیرونی بهره میگیرد یا نه خودش هم یک بهشت است در کنار این بهشتی که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ خود هم بهشت است این را هم باید آیات تبیین کند در اینکه خدای سبحان بهشتیان و متقیان را وعده داد به این وعده هم عمل میکند و اهل تقوا به این وعده الهی میرسند میگویند خدا را شکر که به وعدهاش وفا کرد در سورهٴ «زمر» آیه 73 و 74 این است ﴿وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا﴾ گروه گروه اینها را به بهشت هدایت میکنند ﴿حتّی إِذا جاؤُها و فُتِحَتْ أَبْوابُها و قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ﴾ که این آیه بحثش قبلاً گذشت که خبر اذا جاوا محذوف شده است للاهمیة آنگاه وقتی وارد بهشت شدند ﴿وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ﴾ اگر در دنیا به ما وعده بهشت داد الآن به این وعده عمل کرد ما را وارد بهشت کرد پس ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ و أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ﴾ این زمین بهشت را میراث ما قرار داد که ما هرجای این زمین بهشت بخواهیم بیارمیم میتوانیم ﴿نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ مزاحمتی در کار نیست هرجا بخواهیم برای ما آزاد است ﴿فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ﴾ این مقام پاداش عمل صحیح است پس خدای سبحان به این وعده وفا میکند یک، و مومن باتقوا در هر جای بهشت بخواهد میتواند بیارمد و به سر ببرد در سورهٴ «زخرف» آیه70 و 71 این است ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ و أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ﴾ حبور یعنی سرور محبور یعنی مسرور ﴿یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ و أَکْوابٍ و فیها ما تَشْتَهیهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْیُنُ و أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ﴾ در ذیل این جمله مبارکه که ﴿وَ فیها ما تَشْتَهیهِ اْلأَنْفُسُ و تَلَذُّ اْلأَعْیُنُ﴾ از مرحوم امینالاسلام طبرسی دارد که اگر همه گویندگان خلاصه جمع بشوند و بخواهند عصاره بهشت را در یک لفظ کوتاهی برسانند مثل این نمیتوانند تبیین کنند زیرا همه نعم را با این یک جمله کوتاه خدا بیان کرد هرچه که نفس میطلبد و هرچه را که چشم لذت میبرد اگر این عیون و اعین، اعین ظاهری باشد لذایذ ظاهری مراد است و اگر آنها که قلبشان بصیر و بیناست و دارای چشم دلاند لذایذ باطنی را هم میگیرد بنابراین هرچه انسان بخواهد در بهشت است این حصر نمیکند که غیر آنچه را نفس میطلبد نیست این بیان بعضی از نعم بهشت است نه همه نعم فرمود هرچه بخواهد انسان در آنجا هست اما یک چیزهایی را هم در بهشت را خدا آفرید که انسان آرزوی او را هم ندارد چون نمیداند تا آرزو کند آن را سورهٴ «ق» آیه 34 و 35 فرموده است ﴿ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ ٭ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها﴾ هر که هرچه بخواهد دیروز به عرض رسید که ممکن نیست اهل بهشت خلاف بخواهند حق دیگری را طمع کنند درجه بالاتر از درجه خود را مسئلت کنند چرا چون اینها کسانیاند که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾ کسی که به مقام رضا رسید از خود خواستهای ندارد چیزی را میخواهد که خدای او بخواهد و خدای او نه بد میخواهد نه برای او مقرر کرده که بیش از این و بالاتر از این برود اگر خدا بد نمیخواهد اگر خدای سبحان برای او درجه خاصی را معین کرده پس این شخص در آن درجه معین چیزی جز رضای حق نمیخواهد نه کسی بد نمیکند بدی را در بهشت راه نیست ﴿لا لَغْوٌ فیها و لا تَأْثیمٌ﴾ این نفی جنس است آنجا جای اسم و گناه و تجاوز نیست بنابراین اهل بهشت اگر هرچه بخواهند برای آنها حاصل است جز خیر چیزی نمیطلبند کسی که به مقام رضا رسیده است ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ﴾ یا فرمود: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ این ممکن نیست چیزی بخواهد که خدا راضی نیست بنابراین در مشئیت او خلاف راه ندارد این بیان ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها﴾ اما ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ یک چیزهایی لدیالله است که فوق مشیئت اوست فوق اراده اوست او اصلاً نمیداند تا اراده کند الآن شما به یک عالم متوطه بگویید هرچه شما میخواهید من به شما بدهم این را وارد یک کتابخانه یک میلیونی بکنید چون کتابخانههای دنیا بالاخره همه نسخ خطی در او جمع شده این در همان رشته خودش آرزو میکند ای کاش من در آن رشته کلام یا تفسیر یا فقه یا فلان رشته این نسخ خطی را میداشتم اما در رشتهای که آگاه نیست هرگز نمیگوید ای کاش آن رساله خطی که جابرحیان در زمینه فلان نوشته ای کاش من میداشتم که آن آشنا به آن رشته نیست یک هم چنین چیزی را که آرزو نمیکند زیرا آرزو به منطقه ادراک معدود است هرجا انسان درکش حضور دارد آنجا آرزو حضور دارد اگر از منطقه درک گذشت دیگر آرزو هم در آنجا راه ندارد لذا در این کریمه فرمود یک سلسله نعم در بهشت حضور دارد و وجود دارد که اصلاً بهشتیان نمیدانند اینجا چه خبر است تا از ما بخواهند نخواسته به اینها میدهیم همانطوری که علوم لدنی اینچنین است در دنیا انسان نمیداند چیست تا طلب کند آن لذایذ بهشت هم نمیداند تا از خدای سبحان مسئلت کند لذا فرمود آنچه او میخواهد هست و بالاتر و این معنا را در سورهٴ «سجده» با یک تعبیر دیگری بیان فرمود سورهٴ «سجده»
پرسش ...
پاسخ: بله بطور اجمال از خدای سبحان به مقدار وسعت روحش لذت معنوی میطلبد اما آن لذتی که میخواهد چیست او هرگز نیست یکی از اساتید ما(رضوان الله علیه) میگفت آرزوی ما این است که ما در کنار حوض کوثر نهج البلاغه را خدمت حضرت امیر بخوانیم این یک آرزو یک آرزو هم دیگری چیز دیگر از خدای سبحان مسئلت میکند در این سورهٴ «سجده» آیه هفدهم این است فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ خیلیها نمیدانند در آنجا چه خبر است تا از خدا بخواهند خب خیلی از این خواستهها در ادعیه آمده در آیات قرآن آمده خب در بسیاری از روایات خصوصیتهای نعم بهشتی ذکر شده در ادعیه ذکر شده به ما گفتند از خدا اینها را بخواهید اما یک سلسله اصول کلیه را هم فرمودند که آنجا چه چیزهایی هست که شما نمیدانید تا بخواهید این را گفتند پاداش شب زنده دارهاست ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بنابراین یک سلسله چیزهایی هست که انسان نمیداند تا آنها را از خدای سبحان مسئلت کند
پرسش ...
پاسخ: ظاهر نکره در سیاق نفی این است ولی خب قائل به تخصیص است دیگر
پرسش ...
پاسخ: بله خب ممکن است آنکه وارد بهشت شده و چون همه اینها را انبیاء به وسیله وحی برای انسانها آوردند دیگر
پرسش ...
پاسخ: اگر در انبیاء انسانهایی هستند که صادر اولاً ظاهراً فرض ندارد که چیزی در جهان امکان باشد و صادر اول به آن مقام معنویاش ندارد چون همه اینها جزء صوادر بعدیاند اگر «اول ما خلق الله نوری» دیگر فرض ندارد که چیزی مادون او باشد و او در آن مقام نورانیت احاطه علمی نداشته باشد
پرسش ...
پاسخ: نه چون ﴿وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی﴾ برای همان صادر اول است و صادر اول میفرماید منتهای تو با منتهای دیگران فرق دارد همه در قیامت الی الله محشور میشوند اما اینطور نیست که ﴿وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی﴾ مثل اینکه در قوس نزول همه من اللهاند اما اینطور نیست که همه صادر اول باشند مثل این جدولها که همه به طرف دریا میریزند اما این جدولهای کم آب همان اوایل دریا که رفتند همان جا میمانند اما سیل پرخروش که آمده همه اینها را کنار میزند میرود عمق دریا
پرسش ...
پاسخ: بله
پرسش ...
پاسخ: قوس صعود بالأخره یک موجود امکانی است که زیر پوشش صادر اول است دیگر
پرسش ...
پاسخ: آنچه را که در قوس نزول به صورت اجمال و وساطت داشت در قوس صعود باز میشود چیز تازهای نمیتواند باشد که دیگر فرض ندارد که یک حقیقت فائقهای را در قوس صعود طی بکند و خدای سبحان تازه ایجاد بکند که بالاتر از آن صادر اول باشد چون اولیت زمانی که نیست که خب بنابراین در اینکه خدای سبحان به وعده وفا میکند حرفی نیست و در اینکه در بهشت هرچه نفس اشتها داشته باشد وجود دارد این هم حرفی نیست و یک چیزهایی هم در بهشت وجود دارد که انسان نمیداند تا آنها را آروز کند این هم یک و انسانی که به آن درجه رسید هرچه بخواهد با اراده و مشیئت او حاصل است این هم یک مطلب اما حالا هرچه بخواهد حاصل است یعنی اگر اراده کرد باید برود تحصیل کند اگر اراده یک میوهای کرد باید از آن غرف مبنیه پایین بیاید برود کنار باغ میوه بکند یا با همان اراده حاصل است در ذیل این آیهٴ 10 سورهٴ «یونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ و تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ روایتی نقل کرده مرحوم فیض در علم الیقین و دیگران که دعوای آنها تسبیح است یعنی اگر یک آبی خواستند بنوشند، میوهای خواستند میل کنند و مانند آن اینطور نیست که خودشان بروند تحصیل کنند یا به کسی بگویند به ما آب بدهید میگویند سبحان الله و آن خواسته اینها پیش اینها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: اینها هم این نعم را حاضر دارند اما اینطور نیست که انسان اگر بخواهد به یک نعمت برسد به اینها بگوید شما این نعمت را به ما بدهید در ذیل این آیه کریمه این روایت وارد شده ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ﴾ یعنی خواستن اینها و طلب اینها با تسبیح است نه اینکه بگویند آن آب را به ما بدهید یا اینکه خودشان بروند آب تهیه کنند یا به کسی بگویند آب بدهید دعوای اینها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است و چون به نقص خود پی میبرند و این نقص را ذات اقدس الهی که منزه از هر نقص است بر طرف میکند میگویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با تسبیح به آن مطلب میرسند نه اینکه تلاش و کوشش بکنند بنابراین گرچه با اراده هرچه بخواهند به مرادشان میرسند اما معنای کناییای نیست که اگر هرچه اراده کردی حاصل است اراده کردی بگو برای تو بیاورند یا برو بگیر نه گفتن لازم است و نه رفتن ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾ یعنی در بهشت ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ تحیتی هم که نسبت به هم دارند ﴿وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ و آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ وقتی به آن نعم رسیدند حق حمد دارند میگویند الحمد لله رب العالمین
پرسش ...
پاسخ: این نعمات مشترک است ولی عدد قرآن طرز سؤال کردن را هم به ما آموخت هیچ جای قرآن سخن از آن نیست که همان طوری که برای مردها همسری است زنها چه کنند چون یک چنین ادبی را قرآن به ما آموخت ما هم در سوالها باید این ادب را رعایت کنیم با اینکه فرمود همه نعم هست اما هیچ جای قرآن آن تعبیرات را نداریم علیای حال وقتی که هرچه نعمتی را خواستند برایشان حاصل شده است آخر میگویند الحمدلله رب العالمین آخرین سخن اینها الحمدلله رب العالمین است بیانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن مستدرک نهج البلاغه آمده که در فضیلت حمد این بس که فاتحه کتاب او و خاتمه دعوای بهشتیان اوست در فضل حمد این بس که فاتحه کتاب اوست که قرآن با حمد شروع میشود و خاتمه دعوای اهل بهشت است ﴿آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ این در مستدرک نهج البلاغه هست
اما این حمد را خدای سبحان را به اینها اجازه داد که اینها خدا را حمد کنند مگر هر کسی مجاز است که خدا را حمد کند توصیف کند وقتی مخلصین را قرآن میستاید میفرماید خدا منزه از هر گونه توصیف است مگر آنکه مخلصین خدا را توصیف کنند ﴿سُبْحانَ الله عَمّا یَصِفُونَ ٭ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصینَ﴾ اینهایند که مجازند خدا را توصیف کنند و بدون اذن خدا و به غیر خواسته خدا، خدا را توصیف نمیکنند الحمد لله رب العالمین بنابراین اگر چیزی را بخواهند طلب کنند با تسبیح طلب میکنند همین که گفتند سبحانک اللهم برای آنها حاصل است
پرسش ...
پاسخ: یعنی گناه، غل، خیانت عداوت، کینه نسبت به هم امثال ذلک ندارند ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ و امثال ذلک نه اینکه ناقص نیستند یک موجود ممکن و مخلوق هرجا باشد نقص با او هست و چگونه ممکن است یک موجودی مخلوق باشد و ممکن باشد و محتاج نباشد نقص با او هست آن عیوب و گناهان و پلیدیها و آلودگیهایی که در دنیا بود اینها به وسیله توبه به وسیله برزخ به وسیله فشارهای قیامت، همه و همه برداشته شد ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ آنگاه وارد بهشت شدند بهشت جای آدمی نیست که نسبت به کسی کینه داشته باشد این بهشتیاناند که در دنیا میگویند خدایا طوری ما تهذیب بکن که ما نسبت به احدی از مومنین کینه نداشته باشیم اگر دربارهٴ مؤمنین بهشت فرمودی ﴿وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ هیچ مومنی نسبت به مومن دیگر کینه ندارد گرچه درجات او خیلی بیشتر باشد و نعم او بیشتر باشد که این هرگز احساس حسد و رنج نمیکند نسبت به کسی عداوت ندارد این مؤمنین در دنیا هم از خدای سبحان یک هم چنین فضیلت را مسئلت میکنند میگویند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خدایا آن توفیق را به ما بده که ما نسبت به هیچ مومنی کینه نداشته باشیم
پرسش ...
پاسخ: چون اینها میگویند محتاج غنی نمیشود ولی مستغنی میشود که خدای سبحان میفرماید ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَرَسُولِه مِنْ فَضْلِهِ﴾ ما غنی غیر از ذات اقدس الهی که نداریم هرچه هستند محتاجند و خدای سبحان حاجت اینها را به مقدار لیاقت اینها برطرف میکند میشوند مستغنی و نه غنی لذا در نوع موارد قرآن کریم تسبیح را با تحمید یک جا ذکر میکند میفرماید: ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ تسبیح با تحمید مقرون هم است وقتی یک محتاج به نقص خود پی میبرد به بی نقص متوسل میشود وقتی مشکلش را خدای منزه سبوح برطرف کرد آن خدا را تحمید میکند ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ ﴿سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ و مانند آن
پرسش ...
پاسخ: بله امکان دارد ولی آن روایت شریف که در ذیل این آیه وارد شده میفرماید به اینکه ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾ معنایش این است که به کسی نمیگویند به ما چیز بدهید فقط از خدای سبحان میطلبد آن هم نمیگویند خدایا به ما میوه بده میگویند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ معنای ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ أَللّهُمَّ﴾ این است نه ذکرشان تسبیح است ذکرشان تسبیح است یک مطلب دعوای اینها تسبیح است مطلب دیگر یعنی اگر چیزی را بخواهند میگویند سبحان الله نه تنها ذکر میکنند ذکر یک تعبیر است دعوا تعبیر دیگر است اگر میفرمود اینها ذکرشان تسبیح است این مطلب استفاده نمیشد اما میفرماید دعوای اینها تسبیح است این آیه ظهور را دارد و آن روایت هم این را به خوبی تبیین میکند.
پرسش ...
پاسخ: آن هم دعوای حمد است دعوای ثناست دیگر بله دیگر برای اینکه اینها مدعی هستند این همه نعمت از آن تو است و برابر این نعمت حمد میکنید این ادعا را دارند این شناخت را دارند نه اینکه همینطوری به ما رسیده نمیگویند ما خودمان زحمت کشیدیم به اینجا رسیدیم آنکه میگوید من خودم زحمت کشیدم به اینجا رسیدم این فکر، فکر موحد نیست این فکر، فکر قارونی است قارون میگفت ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ من خودم زحمت کشیدم مالدار شدم آن کسی هم که نمیداند میگوید من خودم عمری زحمت کشیدم درس خواندم عالم شدم فرق نمیکند ولی اهل تقوا همواره میگویند خدایا «ما بنا من نعمة فمنک» همان بیان امام رضا(سلام الله علیه) که عرض میکند خدایا ما اصابنی من حسنة فمنک «لا صنع لی و لا لغیری فی احسانک و لا عذر لی ان أساتُ ما اصابنی من حسنة فمنک» خدایا در این نعمتی که به من دادی نه خود من نقش داشتم نه دیگری همه و همه مجاری فیض تو بود «لا صنع لی ولا لغیری اغفر لمن فی مشارق الارض و مغاربها من المؤمنین و المؤمنات» که برای همه مؤمنین من الاول الی الآخر طلب مغفرت میکند این خاصیت توحید است که همه نعم از خدای سبحان میداند و همه تقصیرها را از خودش اینها تا حال ثابت کرده و ظهور در این معنا دارد که انسان هرچه بخواهد در بهشت هست فوق خواسته او هم هست و مانند آن اما این مومنی که در بهشت است یک انسان تهی دل هست که از نعمتهای بیرون استفاده میکند یا در کنار این نعمتهای بیرون یک بهشتی هم در درون اوست اگر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» را ملاحظه بفرمایید تعبیر اینچنین دارد در سورهٴ «واقعه» آیات 88 ـ 89 ﴿فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ اگر کسی جزء مقربین شد ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ یعنی ما بگوییم یک حرفی در تقدیر است یعنی فله روح و ریحان و له جنه نعیم یا خود روح و ریحان جنة نعیم است اگر ما دلیل عقلی داشتیم به اینکه ممکن نیست انسان در درونش بهشت باشد آن وقت میگفتیم حتماً این ﴿فَرَوْحٌ﴾ یعنی فله روحٌ و له ریحان و له جنة نعیم اگر دلیل عقلی برخلاف نیست بلکه از آن طرف ادله عقلی تأیید میکند یا لا اقل دلیلی برخلاف ندارید این ظاهر مأخوذ است اگر آن روایت شریفی که حضرت رسول به حضرت امیر(علیهم السلام) فرمود: «یا علی انا مدینة الحکمة و انت بابها» من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و تو دری و اگر آیات دیگر و روایات دیگر کم و بیش تأیید میکند ضرورتی در کار نیست که ما بگوییم ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ یعنی فله روح و ریحان نه آن له روح و ریحان و جنة نعیم را آیات دیگر تثبیت کرد آن مما لا ریب فیه است و مفروق عنه این یک مطلب جدایی است در برابر آن این دو امر را در بحث آیه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» ملاحظه فرمودید در سورهٴ «انفال» میفرماید مومنینی که دارای این اوصاف بودند ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ وقتی پنج وصف برجسته را برای اهل ایمان ذکر میکند میفرماید ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ ولی در سورهٴ «آلعمران» سخن از لهم نیست با لام نمیفرماید میفرماید: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ خود این ذوات درجات است نه اینکه ذوات خالی باشد از ملکات و فضائل و درجات کمالی و تمام این درجات بیرون از هستی اینها باشد یک لذایذ بیرونی داشته باشند و نه درونی این چنین نیست که ما بگوییم حتماً لام در آنجا محذوف است ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ برای اوایل امر است که انسان ایمان برای او ملکه نشد ولی اگر کسی چون عمار یاسر شد که من قرنه الی قدم ایمان شد یا بالاتر از او به حضرت امیر(سلام الله علیه) توسل کنیم که درباره او حضرت فرمود اسلام محض در برابر کفر محض آمد این اسلام ممثل است این گذشته از اینکه ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَار﴾ خود ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ یک جنتی هم در درون او هست با او مأنوس است ﴿فَرَوْحٌ و رَیْحانٌ و جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ این برای مقربین است درباره اینکه مقربین با ابرار چه فرقی دارند یک مقدار بحثش گذشت و برای ابرار رسیدن به درجات مقربین کار آسانی نیست حجاب ابرار همان مقربیناند در بعضی از جوامع روایی ما یا مرحوم کلینی یا مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در توحید نقل کردند که خدای سبحان فیوضات را برای خلق تنظیم فرمود و آفرید و مهمترین حجاب پیامبر است «ومحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجابٌ» این حجاب نوری است مگر میشود انسان به اینها دسترسی پیدا کند یا از اینها بگذرد به بالاتر از اینها برسد اینکه در مناجات شعبانیه به ما آموختند که بخوانیم «و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرج ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک» این حجابهای نوری را بشکافت به آنجا برسد این میسور همه نیست اینطور نیست که انسان بتواند به آسانی مقام مقربین برسد خیلی سخت است این حجاب، حجاب نوری است معارف حجاب نوری است در همین کتابهای معمولی شما میبینید یک مسئله فقهی وقتی که پیچیده شد انسان به آسانی آن را نمیفهمد این مسئله فقهی حجاب است هر کسی نمیتواند این مسئله فقهی را با اجتهاد کامل درک کند اما حجاب، حجاب نوری است یک وقت انسان نمیتواند از این دیوار بیرون برود این حجاب مادی است یک وقت نمیتواند این مسئله را خوب بفهمد این آیه را خوب بفهمد این حجاب، حجاب نوری است ابرار اگر بخواهند به مقام مقربین دسترسی پیدا کنند این حجاب، حجاب نوری است در آن حدیث شریف فرمود بالاترین حجاب خود رسول الله است که نمیشود از آن حجاب انسان بگذرد و ماورای آن را ببیند حالا آن اوصافی که خدای سبحان برای مقربین ذکر کرده فاصله ابرار و مقربین ممکن است در بحثهای بعد مطرح بشود.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است