display result search
منو
تفسیر آیات 115 تا 116 سوره بقره

تفسیر آیات 115 تا 116 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 107 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 115 سوره بقره
- تبیین رابع ثلاثه
- تبیین وجه الله؛ جهت عبادی در فقه و جهت عبادی مطلق
- تنزیه خدای سبحان از تهمت یهود در فرزند داشتن خداوند

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ٭ وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِی السَّمَاواتِ وَالآرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ﴾

این کریمه همان‌طوری که عنایت فرمودید، ناظر به سعهٴ علمی خدا از نظر جهت است، یعنی همانطوری که هر موجودی مخلوق خداست و معلوم خداست، همهٴ خصوصیّتهای هر موجود هم مخلوق خداست و معلوم خدا اگر آن خصوصیّت یک خصوصیّت کمالی باشد، این را قرآن کریم هم بالقول المطلق ذکر فرمود و هم به طور تفصیل بیان کرد: امّا بالقول المطلق فرمود: ﴿الله خالق کلّ شیءٍ﴾ ؛ یعنی کلّ ماصدق انّه شیء فهو مخلوق لله سبحانه وتعالی هر چه شیء باشد، همین معنا را به قول تفصیل باز کرد فرمود: اگر مکان هست همهٴ مکانها زیر پوشش احاطهٴ علمی خداست و اگر زمان است همهٴ أزمنه زیر پوشش علمی خداست و اگر جهت است همه جهات زیر پوشش علمی خداست.
مسئلهٴ جهت را با مکان نباید اشتباه کرد، آن‌طوری که زمحشری خلط کرد. چه اینکه مسئلهٴ جهت را نمی‌شود با زمان خلط کرد. زمان امری است، مکان امری است، جهت امری دیگر و این سه امر را قرآن کریم جدای از هم بیان کرد. هم مسئلهٴ زمانها را علیٰ حده بیان کرد که هر کاری در هر زمان واقع می‌شود زیر پوشش علم خداست. هم مسئلهٴ مکان را جداگانه طرح کرد فرمود: هر حادثه‌ای که در هر مکانی اتّفاق می‌افتد زیر پوشش علم خداست. و هم مسألهٴ جهت را جداگانه طرح کرد، فرمود: ﴿و لله المشرق و المغرب﴾؛ مشرق و مغرب جهت‌اند، نه مکان. نظیر أرض و سماء نیست. جهت اگر یک موجود نیّری نباشد و حرکت نباشد، طلوع و غروبی نیست؛ قهراً جهتی نیست، مثلاً زمین اگر حرکت نباشد زمان ندارد، مشرق نیست مغرب نیست، ولی مکان هست، مکان امری است، زمان امری است و جهت امری دیگر.

ـ احاطه علمی خدای سبحان از نظر «مکان»
امّا مسألهٴ مکان را خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ حدید مشخص کرد فرمود به اینکه: ﴿وهو معکم أینما کنتم﴾ ؛ شما هر مکانی که باشید خدا با شماست. در آیه ٤ سورهٴ حدید فرمود به اینکه ﴿وهو معکم أینما کنتم و الله بما تعملون بصیر﴾ ؛ در هر مکانی که باشید خدا با شماست.
انذار و تبشیر در آیهٴ ﴿هو معکم أینما کنتم﴾
این‌گونه از آیات مطلق هم هشدار و انذار است نسبت به گنهکار، هم تبشیر و مژده است نسبت به پرهیزکار. هم به تبهکار می‌گوید: در هر مکان اگر بخواهی تن به آلودگی بدهی خدا با توست می‌بیند، هم به پرهیزکار می‌گوید: در هر مکان اگر خواستی وارسته باشی مشهود حقّی: ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾ .

نمونه‌ای دیگر از آیات انذار و تبشیر
مشابه این بیان در سورهٴ مبارکهٴ مجادله است، منتها در سورهٴ مجادله جنبهٴ انذارش بیش از جنبهٴ تبشیر است. آیهٴ7 سورهٴ مجادله این است که ﴿ما یکون من نجوی ثلاثة إلاّ هو رابعهم و لاخمسة إلاّ هو سادسهم و لا أدنیٰ من ذلک و لاأکثر إلاّ هو معهم اینما کانوا ثمّ ینبّئهم بما عملوا یوم القیامة إنّ الله بکلّ شیء علیم﴾ ؛ فرمود: هیچ نجوا و رازگویی نیست مگر اینکه خدا با آن مناجات کننده‌ها و نجوا کننده‌هاست، این را به عنوان اصل کلّی بیان کرد. بعد فرمود به اینکه ﴿ما یکون من نجوی ثلاثة إلاّ هو رابعهم﴾؛ هیچ سه نفر کنارهم نمی‌نشینند مگر اینکه خدا رابعِ ثلاثه است. خدا رابع أربعه نیست رابع ثلاثه است، چه اینکه ثالث ثلاثه نیست، خامس خمسه نیست. خامس أربعه است.
تفاوت «رابع ثلاثه» با «ثالث ثلاثة» از حیث توحید و کفر
شاید در بحثهای قبل بین رابع ثلاثه که توحید است و ثالثِ ثلاثه که کفر است فرق گذاشته شد: ﴿لقد کفر الّذین قالوا انّ الله ثالث ثلاثة﴾ ؛ ثالث ثلاثة کفر است امّا رابع ثلاثه توحید یعنی اگر سه نفر کنار هم نشسته‌اند دارند نجوا می‌کنند، خدا با آنها هست امّا رابع أربعه نیست که خدا به علاوهٴ آن سه نفر بشوند چهار نفر. خدا نفر نیست. رقم پذیر نیست، عددپذیر نیست تا بگوئیم یکی خداست. سه نفر آنها می‌شود چهار نفر. اگر چیزی رابع أربعه بود حکم اربعه را خواهد داشت، حکم هر کدام را جداگانه خواهد داشت. یعنی اگر رابعِ أربعه بود، رابع، رابع است. ثالث، ثالث است. ثانی، ثانی است. اوّل، اوّل [است]. رابع دیگر با ثانی نیست، با ثالث نیست، با اول نیست. خاصیّت رابعِ أربعه آن است که هر کدام سرجای خود هستند و خدا رابع أربعه نیست که یک موجود جدا باشد. رابع اربعه یک عدد خاصّی است در موطن خود، ثالث هم در موطن خود، ثانی هم در موطن خود، اوّل هم در موطن خود؛ ولی خدای سبحان اگر سه نفر دور هم نشستند رابع ثلاثه است. یعنی هم با اوّلی هست، هم با دوّمی هست، هم با سوّمی هست، هم بین اوّل و دوم هست، هم بین سوّم واوّل هست. هم رابط بین هر سه است، هم به درون همهٴ اینها احاطه دارد، هم به بیرون همه إحاطه دارد و در هیچ جا هم حلول نکرده است. او رابع ثلاثه است. اگر سه نفر کنار هم نشستند اگر ما خواستیم سرشماری بکنیم می‌گوئیم: سه نفرند، نمی‌گوئیم چهار نفرند.
چهارمی ایشان خدا نیست، خدا عدد بر نمی‌دارد. عدد کمیّت است و عارض یک موجود مادّی خواهد شد. اینکه در بیانات معصومین(علیهم السّلام). در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «واحد لابعدد ... قائم لابعمد» ناظر به همین است که او کمیّت پذیر نیست. علیٰ ایّ حال فرمود: ﴿ما یکون من نجوی ثلاثة إلاّ هو رابعهم﴾ : هیچ سه نفر کنار هم نجوا نمی‌کنند، مگر اینکه خدای سبحان رابع ثلاثه است. ﴿و لا خمسة إلاّ هو سادسهم﴾ ؛ هیچ پنج نفری کنار هم نمی‌نشینند، مگر اینکه خدا ششمی پنج نفر است، نه باخدا اینها می‌شوند شش نفر. خدا سادس ستّه نیست، سادس خمسه است. یعنی بر همه محیط است و با همه محیط است و حکم هیچ‌کدام از اینها را هم ندارد ﴿و لا أدنیٰ من ذلک و لاأکثر الاّ هو معهم﴾ ؛ ادنای از ثلاثه می‌شود: اثنین و اکثر از خمسه هم لا إلی نهایه است. و کمتر از أثنین هم فرض ندارد برای اینکه سخن از نجواست، سخن از مناجات و رازگویی است و انسان به تنهایی که نجوا ندارد. آنگاه فرمود: ﴿أینما کانوا﴾ ؛ هر جا باشند خدا با اینهاست. پس این ناظر به احاطهٴ علمی خدای سبحان است از نظر مکان.


ـ احاطهٴ علمی خدای سبحان از نظر «زمان»
و امّا از نظر زمان در سورهٴ مبارکهٴ رعد آیهٴ ١٠ این‌چنین فرمود: ﴿سواءٌ منکم من أسرّ القول و من جهر به و من هو مستخفٍ باللّیل و ساربٌ بالنهار﴾ ؛ برای خدای سبحان یکسان است چه کسی راز بگوید، آهسته سخن بگوید، چه با جهر سخن بگوید، خدا می‌داند، چه کسی مخفیانه، شبانه حرکت کند خدا می‌داند. چه کسی روز اتخاذ سَرَب کند و سیر کند باز خدا می‌داند. کاری که در لیل و نهار انجام می‌گیرد خدا می‌داند؛ لذا می‌فرماید: ﴿و اقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من اللّیل﴾ یا ﴿الّذین ینفقون أموالهم باللّیل والنهار﴾ این ناظر به آن است که هر کاری در هر زمانی واقع می‌شود معلوم خدای سبحان است.
پس مسألهٴ مکان بحثش در سورهٴ مجادله و حدید جداست. مسألهٴ زمان بحثش در سورهٴ رعد و غیر رعد جداست.

ـ احاطهٴ علمی خدای سبحان از نظر«جهت»
مسألهٴ جهت بحثش در همین آیهٴ ١١٥ بقره علیٰ حده مطرح است که فرمود: ﴿و لله المشرق و المغرب﴾ این ناظر به جهت است نه ناظر به مکان. گفتند وقتی کریمهٴ﴿أدعونی أستجب لکم﴾ نازل شد عرض کردند به اینکه ما به کدام سمت رو کنیم و خدا را بخوانیم آیه نازل شد که ﴿و لله المشرق و المغرب﴾ .
سؤال ...
جواب: دعا جهتی ندارد.

احکام تعبدی قبله و توسعه جهت قبله در نافله و دعاها
این یک حکم فقهی و تعبّدی خاص است که گفته‌اند: به طرف کعبه بعضی از امور واجب است، بعضی از امور حرام گفتند به اینکه مسألهٴ ذبح چه در حال عادی، چه در حال قربانی به طرف کعبه واجب است، مسألهٴ صلات به طرف کعبه واجب است، مسألهٴ احتضار موتیٰ و مسألهٴ دفن به طرف کعبه واجب است. این «و الکعبة قبلتی» بعضی از کارها هم به طرف کعبه حرام است، آن کارهای قضای حاجت. پس این یک حکم فقهی است که بعضی از کارهای به طرف کعبه حرام، بعضی از کارها به طرف کعبه واجب. وگرنه از نظر بحثهای اصولی جهتی از جهات را نمی‌شود مشخّص کرد. نشانه‌اش آن است که اگر ما خواستیم در درون کعبه نماز بخوانیم آنجا هم ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾، آنجا اگر قیام معتبر نبود مستلقیاً هم می‌شود، منقطعاً هم می‌شود نماز خواند، نه به خاطر اینکه بالا و پایین کعبه نیست برای اینکه قیام معتبر است. نشانه‌اش آن است که اگر کسی بیمار بود در درون کعبه قرار داشت، بیماری که باید مستلقیاً نماز بخواند یا مجاز است منقطعاً نماز بخواند او به هر سمت که بخوابد یا به هر سمت که رو کند قبله است. درون کعبه مصداق ﴿فأینما تولّوا فثم وجه الله﴾ است. پس این‌چنین نیست که یک سمت معیّن خدا را بتوان عبادت کرد. این یک حکم فقهی و تعبّدی خاص است برای کسانی که از کعبه دورند وگرنه درون کعبه باز ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است، خواه در مسألهٴ دعا، خواه در مسألهٴ نوافل، خواه در مسألهٴ صلات عند الاضطرار، خواه درموقع دعا کردن: ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾.

وجه خدا
آن‌گاه این وجه را احیاناً به معنای رضا و امثال ذلک گرفته‌اند. وجه به معنای رضایِ حق نیست. وجه چیزی است که انسان متوجّه او می‌شود، به او رو می‌کند «وجه کلّ شیء بحسبه». اگر کسی به امید لقای حق کار کرد او طالب وجه الله است. اگر کسی گفته شد «شهید به وجه الله نظر می‌کند» ، یعنی توفیق لقاء الله نصیبش می‌شود. لقای خدا که با چشم ظاهری نیست.
این روایت شریف را شما در کتاب توحید مرحوم صدوق لابد ملاحظه فرموده‌اید در بحثهای قبل هم اشاره شد که أبا بصیر به امام صادق(سلام الله علیه) عرض می‌کند آیا خدا را در قیامت می‌توان دید؟ حضرت فرمود به اینکه مگر قبل از قیامت ندیدی یا ندیدند؟ در موقف دیگر در آن ﴿أشهدهم علیٰ أنفسهم ألست بربکم قالوا بلیٰ﴾ که دیدند. بعد کمی صبر کرد بعد فرمود: مگر الآن خدا را نمی‌بینید؟ به ابی بصیر کور می‌گوید. اصولاً اینها که نابینا هستند به ابوبصیر مکنّیٰ هستند. مثل اینکه عزرائیل(سلام الله علیه) که مسئول اماته است مکنّیٰ به ابو یحییٰ است حضرت به ابا بصیر نابینا فرمود: مگر الآن خدا را نمی‌بینی؟ عرض کرد من مجازم از طرف شما این حدیث را نقل کنم؟ فرمود: نه!
برای اینکه این حدیث را تو همین‌طور نقل کنی از دو حال بیرون نیست یا همین طور ساده این را می‌پذیرند این منتهی می‌شود به تجسّم و کفر یا اشکال می‌کنند حرف مرا که ولیّ اللهِ معصومم رد می‌کنند که کفر است. در هر دو حال بد است. اگر افراد شایسته، لایق و مستعد دیدی این حرف را نقل کن با بیان وگرنه افراد ناپخته یا همین طور قبول می‌کنند یا رد می‌کنند. این است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب توحید می‌فرماید: آن روایاتی که دربارهٴ رؤیت خدای سبحان صادر شده است و آن روایات را امیر المؤمنین(سلام الله علیه) معنا کرده است به اینکه چشم ظاهر خدا را درک نمی‌کند چون ﴿لاتدرکه الأبصار﴾ ولی با حقیقت ایمان می‌شود خدای سبحان را درک کرد ، آن روایت‌ها را مرحوم صدوق در توحید می‌فرماید: «کلّها عندی صحیحة» ولی من برای اینکه به دست هر کس نیفتد و هر کس معنا نکند در این کتاب نقل نمی‌کنم. بعضی از اخبار را در این کتاب شریف توحید نقل کرد بعضی از اخبار را فرمود: روایتهایی که فلان کس نقل کرد دربارهٴ رؤیت «کلّها عندی صحیحة» ولی من اگر همین طور نقل کنم چون زمینه نیست یا به ظاهر می‌پذیرند که ضلالت است یا اشکال می‌کنند حرف معصوم را رد می‌کنند که باز هم ضلالت است.
غرض آن است که اگر وجه به معنای لقاء الله شد، نه لقای ذات اقدس الٰه که ذات اقدس الٰه مشهود أحدی نخواهد بود، آن ذات را أحدی نمی‌تواند مشاهده کند، آن فیض خاصّش را، آن ظهور خاصّش را اولیای الٰهی ملاقات می‌کنند امّا نه با چشم، با دل، نه با فکر و علم و برهان و علم حصولی و استدلال که با حقیقت ایمان که فرمود: «و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان» ؛ بنابراین وجه خدا می‌تواند همان حقیقت خاصّه‌ای که از او به عنوان فیض الله یاد می‌شود تفسیر کرد و مؤمنین خواهان این فیض خاصّند که زوال ناپذیر است.
آن‌گاه به مناسبت بعضی از آیات وجه الله می‌شود رضای حق: أی: یبتغون مرضات الله در بعضی از آیات دارد که اینها ﴿یریدون وجه الله﴾ به این کلمهٴ ﴿یریدون وجه الله﴾ خواستند استشهاد کنند یعنی «یریدون ثواب الله»، «یریدون رضَی الله»، رضا مظاهری دارد که یکی از بهترین مظاهر رضای خدا بهشت است. آنها که ﴿یریدون وجه الله﴾ بالاتر از بهشت می‌اندیشند؛ آنها «طمعاً للجنّه» کار نمی‌کنند. آنکه می‌گوید: من تو را عبادت می‌کنم نه «خوفاً من النار» نه «شوقاً إلی الجنّه» او یرید لقاء الله، این جنّة اللّقاء می‌طلبد. این «جنّة اللّقاء» همان «وجه الله» خواهد بود که موجودات دیگر زیر پوشش وجه الله محفوظند. پس اگر در بعضی از آیات مسألهٴ وجه الله به رضای حق قابل تطبیق شد، این به عنوان مصداق است. فرمود: عدّه‌ای کارهای خیر را انجام می‌دهند: ﴿یریدون وجه الله﴾ نه وجه الله یعنی ثواب حق

ـ کامل‌ترین مصداق وجه الله
مرحوم صاحب تفسیر نور الثّقلین، این حدیث را از امام رضا(سلام الله علیه) نقل کرده که این ﴿فأینما تولّوا فثّم وجه الله﴾ چیست؟ فرمود: «قال: علی(علیه السلام)» ، خب خود علیّ بن ابی‌طالب(علیه السلام) که به وجه الله رو می‌کند این بیان مصداقی از مصادیق کامل است. خب اگر علیّ ابن ابی طالب(سلام الله علیه) وجه الله شد، سایر ائمّه(علیهم السّلام) هم وجه الله‌اند؛ چون یک نوراند. اینها که بیش از یک نور نیستند. منتها در قالبهای مختلف هستند. پس امام هشتم(سلام الله علیه) هم وجه الله است، وجیه عندالله است. اینکه در آستان حضرت عرض می‌کنیم: «و أنت عنده وجیه» . چون به وجه الله رسیدی وجیه هستی. مصداق وجه الله شدی. یعنی امام معصوم(سلام الله علیه) به نوبهٴ خود، وجه خداست. اینکه امام هشتم(سلام الله علیه) در جواب سائل فرمود: «علی علیه السلام)» یعنی امام معصوم وجه الله است . خب خود امام معصوم هم که می‌گوید: ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله﴾ امام معصوم(سلام الله علیه) وقتی که بخواهد مسکین و یتیم و اسیر را اطعام کند می‌فرماید: ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله﴾ این وجه الله چیست که امام معصوم لوجه الله کار می‌کند؟

وجه خدا مطلوب اولیای خدا
اینکه حضرت فرمود: ﴿لانرید منکم جزاءً و لاشکوراً﴾ بعد فرمود: ﴿إنّما نطعمکم لوجه الله﴾ این وجه الله یعنی بهشت؟ حضرت فرمود: من طمع بهشت ندارم. این وجه الله یعنی پرهیز از جهنّم؟ فرمود: من خوف من النّار ندارم و فرمود: بر فرض که مرا به جهنّم ببری آن قابل تحمّل است «هبنی صبرت علیٰ حرّ نارک فکیف أصبر عن النظر إلی کرامتک» ، خب آن وجه الله چیست که حضرت همان را می‌طلبد؟ و چون به مطلوب خود رسیده است شده وجه الله، خود حضرت شد وجه الله؛ چون کارش لوجه الله است. اگر حضرت کارش لوجه الله است و به مقصد رسیده است آن وقت خودش می‌شود وجه الله و می‌شود هو وجیهٌ عندالله.
در این دعای توسّل هم که به معصومین(علیهم السّلام) عرض می‌کنیم: «یا وجیهاً عندالله» همین است. این وجیه عندالله است، یعنی موجَّه عندالله است. یعنی خدا به او رو می‌کند، اگر خدا به او رو کرد یعنی همهٴ عالم به او رو می‌کند، این موجّه عندالله است یعنی چه؟ وجیه عندالله است یعنی چه؟ یعنی یتوجّه إلیه الله. خدا مگر در یک جهت خاصّ است که به یک انسان کامل رو کند؟ اگر خدا به انسان کامل رو کرد یعنی کلّ جهان به او رو می‌کند. لذا هر جا شما باشید می‌توانید به اینها متوسّل بشوید. اینکه به این خاندان عرض می‌کنیم: «یا وجیهاً عندالله» یعنی موجَّه عند الله‌اید یعنی خدا به تو رو کرد.

منشأ برکت بودن وجیه عند الله
اگر خدا به یک انسان رو کند آیا کل عالم به او رو می‌کند یا نمی‌کند؟ اگر خدا به یک انسان رو کرد نظیر عیسای مسیح، می‌بینید حرفش چیست. حرف عیسای مسیح(سلام الله علیه) که خدای سبحان در قرآن نقل می‌کند، می‌فرماید: ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ ؛ من هر جا باشم پر برکت‌ام. منشأ برکت‌ام. آسمان باشم مبارکم، زمین باشم مبارکم: ﴿و جعلنی مبارکاً أینما کنت﴾ . چون دربارهٴ عیسای مسیح قرآن کریم فرمود به اینکه این من المقرّبین است. خب اگر موجودی مقرّب شد و موجّه شد یعنی خدا به او رو می‌کند.
خدا به او رو می‌کند یعنی چه؟ یعنی خدایی که ﴿لله المشرق و المغرب﴾، خدایی که ﴿فأینما تولّوا فثّم وجه الله﴾، خدایی که جایی از وجه او خالی نیست این خدا به انسان کامل رو کرد یعنی این انسان کامل شده وجه الله جایی نیست که این انسان کامل حضور نداشته باشد. جایی نیست که توسّل به این انسان کامل اثر نداشته باشد. لذا امام هشتم(سلام الله علیه) طبق تفسیر نورالثقلین فرمود: «علیّ(علیه السلام)» این اوّلاً بعنوان تطبیق است. نه تفسیر و ثانیاً به عنوان بیان أحد المصادیق است؛ چون خودم امام هشتم(سلام الله علیه) هم وجه الله است، همهٴ معصومین(سلام الله علیهم) وجه الله‌اند.
﴿لله المشرق و المغرب﴾ بنابراین این فاء تفریع بر سعهٴ جهت وجهِ خدا مترتّب خواهد بود می‌فرماید: ﴿فأینما تولّوا فثّم وجه الله﴾ چرا ﴿فأینما تولّوا فثّم وجه الله﴾؟ برای اینکه ﴿إنّ الله واسعٌ﴾؛ خدای سبحان فیضش فراگیر است: ﴿وسع کرسیّه السّمٰوات و الأرض﴾ ؛ فیضش فراگیر است جایی نیست که از فیض خدای سبحان خالی باشد؛ چون ﴿رحمتی وسعت کلّ شیء﴾ و علیم هم هست که شما به کدام سمت رو کرده‌اید. همه جا هست و علیم هم هست. همه جا فیض او هست و علیم هم هست که شما به کدام سمت رو کردی و چه خواستی؛ پس ﴿انّ الله واسعٌ علیمٌ﴾.

احاطهٴ علمی مأموران الهی
گاهی به عنوان انذار به افراد می‌فرماید به اینکه همهٴ مکانها زیر پوشش ماست، نظیر اینکه ﴿أینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیّدة﴾ که این البتّه ناظر به مکان است. فرمود: هرجا باشید مرگ به سراغ شما خواهد آمد ولو در کاخهای گچ گرفتهٴ مشیَّدِ محکم شید و گچ‌دار و محکم‌کار باشید. هر جا باشید مرگ به سراغتان می‌آید. عزرائیل(سلام الله علیه) که مأموری از مأموران الٰهی است سعهٴ علمیش بقدری است که ﴿أینما تکونوا یدرککم الموت﴾، مگر موت جز آن است که توفّی است به وسیلهٴ عزرائیل(سلام الله علیه)؛ در لیلهٴ معراج رسول خدا(صلّی الله علیه و ٰاله وسلّم) به عزرائیل که رسید جبرئیل معرّفی کرد که این عزرائیل است. عزرائیل(سلام الله علیه) وقتی خودش را معرّفی کرد به رسول خدا گفت: من در هر شبانه‌روزی پنج بار به تمام خانه‌های عالم سر می‌زنم، گذشته از اینکه گفت کلّ عالم در کف دست من است. همه را می‌نگرم گذشته از آن فرمود: پنج بار در تمام شبانه روز به تمام خانه‌ها سری می‌زنم، که این را گفته‌اند ناظر به أوقات نمازهای پنجگانه است . که در اوقات نمازهای پنجگانه مردم چه می‌کنند؟ آیا نماز می‌خوانند یا نه؟ اوّل وقت می‌خوانند یا نه؟ با خضوع می‌خوانند یا نه؟ اساس کار نماز است. فرمود: من به تمام اینها احاطه دارم، خب اگر یک بنده‌ای از بندگان خدای سبحان این‌چنین احاطه داشت که ﴿أینما تکونوا یدرککم الموت﴾ ، خدای سبحان که خالق اوست به طریق أولیٰ. لذا خود عزرائیل(سلام الله علیه) هم در جمیع شئون عبد داخر و قانت خدای سبحان است چه اینکه سایر فرشتگان بشرح ایضاً.

ـ فیض بی‌کران و علم نامحدود راز إحاطهٴ علمی خدای سبحان
دلیل همهٴ این احاطه‌ها این است که ﴿إنّ الله واسع﴾؛ ذاتش نامحدود است که أحدی به آن ذات راه ندارد یک، فیضش هم بی‌کران است، محدود نیست. اگر از نظر أزل یک اختلافی بین صاحب نظران باشد، از لحاظ أبد که مورد اتّفاق است. از لحاظ أبد که کسی نگفت فیض خدا قطع می‌شود. بالاخره عدّه‌ای در جهنّم‌اند مخلّد و عدّه‌ای در بهشت‌اند مخلّد. پس از این طرف فیض نامحدود است. اگر موجودی کارش نامحدود بود، خودش به طریق اولیٰ. فیض خدا أبدی خواهد بود؛ پس ﴿إنّ الله واسع﴾ امّا به هر نیّتی به هر سمتی که نیّت کرد خدای سبحان آگاه است؛ چون ﴿إنّ الله واسعٌ علیمٌ﴾، ﴿ولله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إن الله واسع علیم﴾؛ خود «ثَمّ»، خود «وجه»، خود «تولیه»، خود «مولّی» همه و همه زیر پوشش وجه الله هستند. نه اینکه ما به هر سمت نگاه بکنیم: ﴿فثمّ وجه الله﴾ است، خب دیگری که به سمت ما نگاه می‌کند چطور؟ این‌چنین نیست که ما به هر سمت بنگریم ﴿فثمّ وجه الله﴾ است. دیگری به ما می‌نگرد، آنجا که ما هستیم وجه الله است و وجه الله به همه چیز محیط است و رنگ هیچ چیز را نمی‌گیرد، برای اینکه مطلق با مقیّد متّحد است و مقیّد با مطلق متّحد نیست. خدا در عین حال که صبغه دارد، رنگ خاص ندارد. این وجه الله نظیر صبغة الله است. که گاهی وجه الله به دین تفسیر می‌شود، این یک رنگ خاصّی است به نام دین: ﴿صبغة الله و من أحسن من الله صبغة﴾ .
پس ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ دلیلش هم همین دو صفتی است که در ذیل آیه است: ﴿إنّ الله واسعٌ علیمٌ﴾.
اگر بحثی دربارهٴ این آیهٴ ١١٥ سورهٴ مبارکهٴ بقره به میان آمد ممکن است مطرح بشود.

سخن مشترک مشرکان و أهل کتاب
امّا آیه بعد فرمود: ﴿و قالوا اتّخذ الله ولداً سبحانه بل له ما فی السّموات و الأرض کلّ له قانتون﴾؛ عدّه‌ای برای خدای سبحان فرزند قائل شدند، خواه اهل کتاب، خواه وثنیین حجاز. خواه أهل کتاب که عزیر را فرزند خدا دانستند یا مسیح(سلام الله علیه) را فرزند خدا دانستند. خواه وثنیین حجاز که فرشتگان را بنات الله پنداشتند. فرمود به اینکه خدا نیازی ندارد که فرزند داشته باشد، اوّلاً منزّه از تولید است، ثانیاً نیاز ندارد که فرزند اتّخاذ کند. بعضی‌ها از این یک مقدار بی‌پرواتر سخن گفته‌اند: ﴿لیقولون ٭ ولد الله﴾ که این را هم قرآن نقل می‌کند که خدا والد شد اصلاً. حالا این حرفِ جهلهٴ وثنییّن است، آن حرف علمای وثنییّن یا در دو مقطع گفته‌اند یا از حرف دو گروه است علیٰ ایّ حال، علیٰ حده باید مطرح بشود.

نزاهت خدا از اتخاذ فرزند
نه سخن از تولید است، نه سخن از اتّخاذ ولد. نه او والد است نه کسی را به عنوان فرزندی اتّخاذ می‌کند. چرا؟ چون اگر کسی اتّخاذ ولد می‌کند برای اینکه کارهای او را این کسی که متّخذ الولدیّه است انجام بدهد، سرّ اتّخاذ ولد آن است که انسان مشکلاتش را با کسی که دعّی اوست و فرزند خواندهٴ اوست در میان بگذارد و انجام بدهد. اگر خدای سبحان غنیّ عن العالمین بود و اگر کلّ مافی السمٰوات و ما فی الارض عبد قانت و عبد داخر او بودند جا برای اتّخاذ ولد نیست. همان‌طوری که جا برای ﴿ولد الله﴾ نیست، جا برای ﴿اتّخذ الله ولداً﴾ نیست. و در این‌گونه از موارد سخن از تسبیح به میان می‌آید. لذا خدای سبحان می‌فرماید به اینکه ﴿سبحانه﴾ او منزّه از آن است که والد باشد، مبرای از آن است که اتّخاذ ولد کند: ﴿وقالوا اتّخذ الله ولداً سبحانه﴾ ؛ او چون منزّه از هر نقص و مبرّای از هر عیب است نه والد است، نه متّخذ الولد.

ـ سراسر هستی بندهٴ قانت خدا
﴿بل له ما فی السّمٰوات و الأرض کلّ له قانتون﴾ آنچه در آسمان و زمین است مِلک و مُلک خداست و آنچه در آسمان و زمین است قانت و خاضع و خاشع است در پیشگاه خدای سبحان. آن وقت چه نیازی است به اتّخاذ ولد؟ عیسای مسیح عبدی است همانند دیگر عبید، عزیر عبدی است همانند دیگر عباد، ملائکه هم ﴿بل عبادٌ مکرمون﴾ ؛ وقتی خدای سبحان می‌خواهد این حرفها را نفی کند، هم به سبّوح بودن خود اشاره می‌کند، هم به عجز این اولاد یا متّخذ الولدها اشاره می‌کند، هم می‌فرماید: او منزّه از نقص است، هم می‌فرماید: اینها محتاجند، اینها عبدند. هم به ربوبیّت خود اشاره می‌کند، هم به عبودیّت اینها. لذا می‌فرماید به اینکه ﴿لن یستنکف المسیح أن یکون عبداً لله و لا الملائکة المقرّبون﴾ .

توصیه به قرائت مسبّحات در هر شب
این مسبّحات ست را که لابد شبها قرائت می‌کنید عنایت داشته باشید که بحث قرآن، یک بحث علمی نظیر سایر مباحثی که ما داریم نیست قرآن یک کتابی است که علم و عملش به هم آمیخته است، سعی کنید بیش از آن مقداری که قرآن تلاوت می‌کردید قرآن بخوانید. و رسول خدا﴿صلّی الله علیه وٰاله وسلّم﴾ هر شب این شش سوره‌ای که با ﴿سبّح﴾ یا ﴿یسبّح﴾ شروع می‌شود، تلاوت می‌فرمودند . این مسبّحات ستّ را هر شب حضرت تلاوت می‌کردند، بالاخره یک برنامهٴ قرآن خواه و ناخواه ما باید داشته باشیم. در این مسبّحات ستّ یا با ﴿سبّح﴾ شروع می‌شود یا با ﴿یسبّح﴾ یا امر است نظیرِ ﴿سبّح اسم ربّک الأعلیٰ﴾ ، ﴿سبّح اسم ربّک الاعلیٰ﴾ یا ﴿سبّح لله مافی السموات و الأرض﴾ یا ﴿یسبّح لله ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ و امثال ذلک. یا ﴿من فی السموات﴾ یا ﴿ما فی السموات﴾.
امّا وقتی خودش بخواهد از سبّوح بودن خودش یاد کند نظیر سورهٴ اسراء می‌فرماید: ﴿سبحان الّذی أسریٰ بعبده لیلاً﴾ با سبحان یاد می‌کند، با مصدر یاد می‌کند. آن نفسِ سبّوح بودن است، نفس سبحان بودن است. در این‌گونه از مواردِ شرک‌آلود که سخن از اتّخاذ ولد است وقتی خدای سبحان بخواهد جواب بدهد، اوّل با تسبیح جواب می‌دهد: ﴿سبحانه﴾ این یک جواب. این ﴿سبحانه﴾ جواب است یعنی این اتخاذ ولد باطل است چرا؟ چون او سبّوح است، او منزّه از هر نقص است، هم از نقص تولید مبّراست؛ پس ﴿ولد الله﴾ نیست، هم از عیب اتّخاذ ولد مبرّاست؛ پس ﴿اتّخذ الله ولداً﴾ نیست، ﴿سبحانه﴾ چون سبّوح است پس اتّخاذ ولد باطل است. این یک جواب. جواب دیگر این است که اینها برده‌اند، اینها بنده‌اند، برده و بنده که نمی‌تواند ولد ربّ باشد. خدا اینها را اتّخاذ نمی‌کند که. ﴿بل له ما فی السّمٰوات و الأرض کلٌّ له قانتون﴾ این دو یا سه جواب است. پس ﴿سبحانه﴾ یک اسمی است که دلیل بطلان داعیهٴ آنهاست، نه فقط ذکر است. چرا اتّخاذ ولد باطل است؟ چون منزّه است. اگر والد باشد می‌شود جسم او سبّوح از جسم و مادّه است. اگر نیاز داشته باشد برای حلّ حاجت کسی را فرزند خود اتّخاذ کند او غنیّ محض است. سبّوح است ﴿سبحانه﴾ این سبّوح بودن دلیل اوّل بر بطلان آن حرف ﴿بل له ما فی السّمٰوات و الأرض کلّ له قانتون﴾ جواب دوّم یا جواب سوّم.
«والحمدلله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی