- 1154
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 111 تا 114 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 111 تا 114 سوره بقره
- ادعای حقانیت یهودیان و مسیحیان
- ادعای تصاحب بهشت توسط آنها
- حرمت عظیم تخریب مساجد
- اهمیت مساجد برای مبارزه باظلم و جور
- انهدام مراکز فرهنگی و مساجد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَیٰ تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ بَلَیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَیٰ عَلَیٰ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَیٰ شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ٭ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَی فی خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلاّ خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
در جریان انحصار طلبی دینی یهودیان و مسیحیان قرآن کریم دو بخش را جدای از هم کرد، یک بخش آن است که حق با ماست و بهشت مال ماست، یک بخش آن است که دیگری باطل است. یک وقت فقط نفی و انکار است، یک وقت نفی و اثبات. آنجا که نفی و اثبات است فقط یهودیها و مسیحیها را در کنار هم ذکر میکند، سخن از مشرکین نیست. آنجا که فقط سخن از نفی محض است اهل کتاب را اعمّ از یهود و مسیحی با مشرکین یک جا ذکر میکند.
بیانَ ذلک این است که یک وقت اینها میگویند: ما اهل بهشتیم، غیر از ما کسی اهل بهشت نیست. یک وقت میگویند: اینها باطلند. آنجا که سخن از اثبات است و نفیِ ما عداه، آنجا یهودیها و مسیحیها فقط مطرحاند، آنها هستند که به بهشت معتقدند، به قیامت معتقدند. میگویند: بهشت فقط مال ماست. یهود میگوید: بهشت فقط مال ماست، مسیحی هم میگوید: بهشت مال ماست؛ این ادّعای حصر بهشت برای خود و نفی استحقاق بهشت از دیگران. در اینجا سخن از مشرکین نیست چون مشرک به قیامت و بهشت و جهنّم معتقد نیست، امّا آنجا که سخن از نفی محض است، هم یهود، هم مسیحی، هم مشرکین هر سه مطرحاند؛ لذا این دو آیه را جدای از هم ذکر فرمود و بین این دو آیه آن آیهٴ ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ را ذکر کرد. در بخش دیگر که سخن از نفی محض است فرمود: ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء﴾، اینجا لسان، لسان اثبات نیست که ما اهل بهشتیم، فقط لسان نفی حقّیت غیر است: ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء﴾ یعنی مسیحیها باطلند. ﴿و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء﴾ نصاری میگویند: یهودیها باطلند؛ این فقط نفی غیر است لذا میفرماید: ﴿و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم﴾؛ مشرکین هم همین حرف را میزنند، منتها مشرک میگوید: «لیست الیهود علی شیء و لیست النصاریٰ علی شیء و لیس المسلمون علی شیء»؛ چون نفی است، نفی را مشرک به هر سه نسبت میدهد و امّا آن قسمت چون نفی غیر است و اثبات خود، لذا فقط اهل کتاب مطرح شدند و مشرکین در آنجا سهمی ندارند به همین مناسبت این دو مطلب را از هم جدا فرمود و وسطش آیهٴ ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ را که سخن از استحقاق بهشتیان است ذکر فرمود.
اعتقاد اهل کتاب بر باطل بودن اسلام
در این کریمه که فرمود: ﴿قالوا لن یدخل الجنة الاّ من کان هوداً او نصاریٰ﴾ و بعد فرمود: یهود میگویند مسیحیها باطلند، مسیحیها میگویند یهودیها باطلند. این گرچه حصر حقّانیت در خودشان نیست، فقط نفی بطلان طرف است و چون نفی بطلان طرف است اگر یهود گفت نصاریٰ بر شیءای نیست از آن استفاده نمیشود که میگویند مسلمانها هم باطلند یا نصاری که میگویند: ﴿لیست الیهودُ علی شیء﴾ استفاده نمیشود که مسلمین هم «علی شیء» نیستند ولی به دو دلیل اینها دربارهٴ مسلمانها هم همین حکم را دارند: یکی همان آیهٴ قبل است که میگویند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً﴾؛ اگر یهودیها بهشت را مخصوص خود میدانند یعنی غیر یهودی هر که هست بر باطل است، خواه مسلمان، خواه مسیحی و اگر نصاری بهشت را مخصوص خود میداند یعنی غیر نصاری هر که هست باطل است، خواه یهودی، خواه مسلمان. گذشته از این در آیهٴ 120 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آمده است که ﴿ولَن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتّبع ملّتهم﴾ ؛ یهودیها شما را بر باطل میدانند، مسیحیها شما را بر باطل میدانند، اگر تابع ملّت یهود شدید یهودیها با شما موافقند، اگر تابع ملّت مسیحیها شدید نصاری با شما موافقند؛ معلوم میشود نصاری نه تنها حرفش این است که ﴿لیست الیهود علی شیء﴾ بلکه حرفش این است «لیست الیهود علی شیء و لیس المسلمون علی شیء» یهودیها هم حرفشان این است که نصاری و مسلمانها باطلند، نصاری هم حرفشان این است که یهودیها و مسلمین باطلاند.
ـ موضع منصفانه اسلام در برابر اهل کتاب
مسلمانها حرفشان این است که یهود منهای تورات باطل است، مسیحی منهای انجیل باطل است. این سخن حق است که اسلام دارد آن سخن باطلی است که آنها داشتند.
اعتقاد و عمل صالح، معیار بهشتی بودن
و امّا در اینکه بین این دو بخش فرمود: ﴿بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾؛ یعنی معیار بهشتی بودن آن است که انسان موحد و معتقد باشد و دارای عمل صالح. از نظر ادبی اوّل ضمیر را مفرد آورد بعد ضمیرِ جمع، فرمود: ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ که ضمیر را مفرد آورد، ضمیری که به ﴿من﴾ برمیگردد چه اینکه فعل را هم مفرد آورد ﴿و هو محسن﴾ که باز ضمیر را مفرد آورد ﴿فله اجره عند ربه﴾ که این ضمائر را هم مفرد آورد، بعد فرمود: ﴿ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ که ضمیر را جمع آورد؛ این نظراً به لفظ ﴿من﴾ مفرد ذکر شد و نظراً به معنای ﴿مَنْ﴾ جمع ذکر شد و اصولاً در اوّل، سخن از شخص است، نه سخن از جمع. سخن از جنس و نوع است یعنی هر کسی که معتقد بود و دارای عمل صالح اهل بهشت است بعد میفرمایند: این مسلمینی که به حق معتقدند، دیگر خوف و حزنی ندارند. خوف و حزن از آن غیر مسلمین است، آنهائی که باید بترسند و محزون باشند گروههای فراوانیاند که بعضی از گروهها را در آیهٴ بعد ذکر میکند.
راز تشبیه مشرکان به اهل کتاب
و در آیهٴ بعد هم که فرمود: یهودیها در حد مشرکیناند برای آن است که کسی که بی برهان سخن بگوید مثل آن است که کتاب آسمانی ندارد؛ چون کتاب آسمانی برای این آمده است که فکر را فکر مبرهن کند، اگر کسی بی دلیل سخن گفت. کمکم مانند مشرکینی خواهد شد که با کتاب آسمانی مأنوس نبودند. لذا فرمود به اینکه حرفی که یهودیها و مسیحیها میزنند مشابه حرفی است که مشرکین میگویند با اینکه یهودیها و مسیحیها دارای کتاباند و کتاب به آنها برهان آموخت مع ذلک ﴿کذلک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم﴾؛ حرف یهودیها و مسیحیها مثل مشرکین است، حرف مشرکین هم مثل یهودیها و مسیحیهاست.
ستمکارترین مردمان
بعد فرمودند به اینکه ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها اولئک ما کان لهم ان یدخلوها إلاّ خائفین﴾ آیاتی که شأن نزول دارد یک مقدار معنای آیه را روشن میکند وگرنه اختصاصی به شأن نزول نخواهد داد، فرمود: چه کسی از این گروه ظالمترند که مراکز عبادی را نمیگذارند به یاد حق معمور بشود و در خرابی آن معابد و مراکز عبادی کوشش میکنند. اینها حق ورود در مراکز عبادی را ندارند یعنی مسلمین باید اینها را منع کنند و اگر وارد شدند اینها را بیرون کنند، قهراً اینها اگر چنانچه وارد مراکز عبادی بشوند با ترس وارد میشوند، برای اینکه یا دفعاً نمیگذارند یا رفعاً اینها را طرد میکنند: ﴿لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم﴾
قرآن گرچه نوع معاصی را ستم میداند ولی هیچ ظلمی را همانند شرک نمیداند. لذا در نوع مواردی که فرمود: ﴿و من اظلم﴾ این ناظر به «مفتریان علی الله» است آنها که به خدا افترا میبندند و علیه توحید و شرک دست به افترا میزنند آنها ظالمترین مردماند: ﴿و من اظلم ممن افتریٰ علی الله الکذبً﴾ یا﴿ممن کذّب بآیات الله﴾ ؛ آنهائی که آیات الهی را تکذیب میکنند ظالمترین مردمند؛ چون مهمترین ظلم شرک است: ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ ؛ زیرا منشأ همهٴ معاصی همان شرک است چه اینکه منشأ همهٴ طاعات توحید است، هر عمل خیری که از انسان نشأت میگیرد این ثمرهٴ شجرهٴ توحید است که شجرهٴ طوبیٰ است و هر معصیتی که از انسان صادر میشود در اثرشجرهٴ خبیثهٴ شرک است که ﴿انّها شجرة تخرج فی أصل الجحیم﴾ ، هیچ معصیتی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد و هیچ طاعتی نیست مگر اینکه به توحید برمیگردد4 زیرا آن کسی که معصیت میکند به میل خود عمل میکند، اگر کسی به میل خود عمل کرد مشمول همان است که ﴿أفرأیت من اتخذ الٰهه هواه﴾ ، بازگشتش به شرک است چه اینکه هر کسی که اطاعت میکند هوای خودرا سرکوب میکند و به دستورِ وحی عمل میکند پس همهٴ اطاعات به توحید برمیگردد و همهٴ معاصی به شرک برمیگردد و اگر ظلم به نفس بد است، ظلم به غیر بد است منشأ این دوتا ظلم، ظلم به خداست یعنی شرک و اگر احسانِ به نفس خوب است و احسان به غیر خوب است منشأ هر دو توحید است؛ لذا در نوع موارد که سخن از بیان کردن ظالمترین انسانهاست میفرماید: ظالمترین انسانها کسی است که به آیات الهی افترا ببندد و آیات الهی را تکذیب کند.
بدترین ستم و برترین جهاد
در خصوص این آیه فرمود: ﴿ و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه﴾؛ اگر کسی مراکز دینی را ویران کند وسعی کند که آباد نشوند یا بعد ازآبادی اینها را ویران کنند، این هم در حقیقت با توحید میجنگد و با شرک هماهنگی دارد، از این جهت این هم جزء ظالمترین مردم است. یک وقت کسی خانهٴ دیگری را خراب میکند، یک وقت کسی مسجد را خراب میکند همانطوری که ظلم به دیگری بد است ولی به ظلم به خدا بدتر است، خراب کردن خانهٴ دیگران بد است و خراب کردن خانهٴ خدا بدتر؛ زیرا اگر ظلم بخواهد برداشته بشود باید خانهٴ خدا معمور باشد. و اگر خانهٴ خدا و مراکز عبادی معمور بود زمین آباد میشود، لذا قرآن کریم گاهی میفرماید به اینکه اگر چنانچه مبارزین نباشند اگر چنانچه مجاهدین در راه حق نباشند، ستم و فساد زمین را در برمیگیرد، بعد در بخش دیگر قرآن میفرماید: اگر دفاع نباشد، اگر جنگ نباشد مراکز عبادی آسیب میبیند. این دو آیه مزاحم هم نیستند، معارض هم نیستند منتها یکی به اصل پرداخت، دیگری به فرع، در طول هماند. اگر فرمود: ﴿ لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾ ؛ زمین فاسد میشود. بعد دربخش دیگر فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامعٌ و بیع و صلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله﴾ ، این در قبال هم نیست این دو مطلب، یک جا میفرماید: اگر دفاع نباشد زمین فاسد میشود. یک جا میفرماید: اگر دفاع نباشد مراکز دینی از بین میرود؛ یعنی آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد زمین فاسد میشود بیان ثمرهٴ تلخ عدم دفاع را ذکر کرد و آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد مراکز دینی ویران میشود ثمرهٴ تلخترش را ذکر کرد؛ چون اوّل بیگانه مراکز دینی را ویران میکند بعد سرزمینهای دیگر را .
سؤال ...
جواب: نه، اصل و فرع است، فرمود: اگر چنانچه دفاع نباشد مسجد ویران میشود، در جای دیگر فرمود: اگر دفاع نباشد زمینهٴ زندگی مردم تباه میشود. آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد مسجد فاسد میشود، اصل است. آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد زمینهٴ زندگی مردم فاسد میشود، فرع است. مثل این است که بگویند: شما اگر قیام نکنید در تاریکی میافتید، بعد بگویند: اگر قیام نکنید کارخانه برق را منفجر میکنند. این یکی اصل است یکی فرع؛ چون بیگانه اوّل میآید مراکز نور را خاموش میکند بعد در تاریکی حمله میکند. اگر یک وقتی به ما گفتند: قیام کنید و اگر قیام نگردید در تاریکی و تباهی میافتید نه یعنی دشمن شما را در تاریکی آسیب میرساند، بلکه به این منظور است که دشمن فضا را تاریک میکند بعد در تاریکی حمله میکند، لذا وقتی به ما گفتند: اگر قیام نکنید دشمن کارخانه برق را منفجر میکند، یعنی اوّل از آنجا شروع میکند. در قرآن این بخش هست که فایدهٴ دفاع این است که اگر شما دفاع نکنید مراکز دینی ویران میشود، این اختصاصی به مسلمین ندارد نباید گفت الآن یک میلیارد مسلمانِ روی زمین مکلّفاند، بلکه 3 میلیارد موحد روی زمین مکلّفاند در برابر این استکبار بایستند؛ برای اینکه استکبار تنها کاری به مسجد ندارد مراکز دینی هم همینطور است فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله﴾ ؛ آنجا که بالاخره بازار جانفروشی است آنجا را میخواهند ویران کنند.
ـ مراکز دینی، بازار خرید و فروش جانها
مراکز دینی را گاهی بِیَِع تعبیر میکنند، بیع یعنی بیعت، جای بیعت است یعنی آنجائی که انسان جانش را میفروشد آن بازار را میخواهند ببندند، گاهی خدا تعبیر به إشتری میکند، گاهی هم تعبیر به بیع میکند و بیعت، گاهی میفرماید: من خریدارم، گاهی میفرماید: شما بفروشید. خب انسان بخواهد جان را بفروشد، جان را که توی بازار و میدان نمیفروشد که، جان را در مسجد میفروشد، در مسجد میفهمد که باید دین خدا را حفظ کرد جان را به خدا داد و دینش را حفظ کرد، محل خرید و فروشِ جانها مسجد است اینجاست که آدم میسازد؛ لذا مراکز دینی را بیع یاد کرده است وگرنه انسان جانش را که مثل سبزی نیست در میدان تره بار بفروشد که، یا مثل پارچه نیست که در بازار خرید و فروش کند که، جان را در مسجد خرید و فروش میکنند، جان مسجدیها را هم خدا میخرد، نه جان غیر مسجدیها را، فرمود: اگر شما قیام نکنید بازار جان فروشی را اینها میبندند، آنجا که باید جان بفروشید آن بازار را میبندند. خب اگر بازار را بستند که خرید و فروش که راکد میشود.
سؤال ...
جواب: نه مسجد هم نمونهای است در بین مسلمین چه اینکه برای یهودیها و مسیحیها بیع تعبیر کردهاند، سرّ اینکه بیع تعبیر کرده اند این است که جای فروش جان است وگرنه همهٴ خرید و فروشها در مسجد ممنوع است، فقط خرید و فروش جان جایز است، گفتهاند: خرید و فروش نکنید، کسی کالا کَم کرده إنشاد ظالة نکند و اگر کسی برای پیدا شدن کالاهای گم شده مسجد را انتخاب کرد، انتخاب بدی کرده، فرمود: حرف دنیا را در مسجد نزنید، خرید و فروش در مسجد نکنید ، امّا مسجد فقط بازار جان فروشی است، جای بیع است. یک چیز را در مسجد میخرند و یک چیز را هم در مسجد میفروشند و آن خداست که میخرد و آن مؤمن است که میفروشد آن جان است که میفروشد و و آن بهشت است که میگیرد. فرمود: اگر شما دفاع نکنید مرکز خرید و فروش جانها را اینها میبندند، بیِعَ را میبندند آن وقت با چه کسی میخواهید بیعت کنید؟
سؤال ...
جواب: سرّش این است که آنها تورات را عمل نکردند، آنها یهودی نیستند، آنها مسیحی نیستند یهودی اگر هم بخواهد به تورات خود عمل بکند میشود مسلمان واقعی و اگر منهای اسلام باز هم بخواهد عمل کند از این ذلّت نجات پیدا میکند. منظور آن است که خدای سبحان از مراکز دینی به عنوان بِیَع یاد کرده و فرمود: اگر دفاع نباشد اینها بازار خرید و فروش جانها را میبندند؛ چون وقتی این بازار بسته شد زمین فاسد میشود؛ پس اینچنین نیست که این دوتا آیه معارض هم باشند یک جا فرمود: ﴿لولا دفع الله الناس بعضهم بعض لفسدت الأرض﴾ یک جا فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس ... لهدمت صوامع و بیع﴾ این نظیر همان مثال برقی است که به عرض رسید.
پرداخت جزیه و زندگی در پناه حکومت اسلامی
آنها اجباری ندارند. اگر واقعاً آنها جزیه پذیرفتند، خونشان، مالشان در پناه نظام اسلامی محترم است. معبد الهی هم میشود، کاری به آنها ندارند. وقتی جزیه بدهند زیر پوشش حکومت اسلامی باشند، کسی کاری به آنها ندارد، منتها در قیامت در جهنماند.
سؤال ...
جواب: نه، خدای سبحان همین انتساب آنها را در دنیا محسوب کرد، اینها را مثل مشرکین کافر حربی ندانست، به مشرکین فرمود به اینکه با برهان، یا برهان اگر روشن شدید روشن شدید چون ﴿قد تبین الرشد من الغی﴾ اگر برهان روشن نشد در شما اثر نکرد: ﴿قد تبیّن الرشد من الغیّ﴾ بخواهید بر شرکتان ادامه بدهید، کار جز شمشیر چیز دیگر نیست، دیگر از آنها جزیه قبول نمیکنند؛ بنابراین فرق مشرکین و أهل کتاب این است که اهل کتاب میتواند جزیه بدهند زیر پوشش نظام اسلامی همان دینشان را حفظ بکنند، منتها آثار و شعائر یهودیت را در کشور اسلامی به پا نکنند، شرائط جزیه عمل بکنند دیوارشان از دیوار مسلمین بالاتر نباشد و مانند آن، ولی مشرکین اینچنین نیست. برای اینکه در بسیاری از امور بالاخره، اهل عبادتند خدا را قبول دارند، نبوت عامه را قبول دارند، بعضی أنبیا را قبول دارند، بهشت و جهنم را قبول دارند و مانند آن.
سؤال ...
حکومت مهدوی(علیه السلام) و بقای یهودیّت و مسیحیّت
جواب: بله، برای اینکه نشان میدهد، آیه ظاهرش این است که اینها در زمان حضرت هم هستند، چون در سورهٴ مبارکهٴ مائده در دو بخش از این سوره دارد که اینها تا روز قیامت هستند و با هم اختلاف دارند: ﴿والقینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ ، یکی هم ﴿فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ یک جا القاست، یک جا إغراست؛ نسبت به یک گروه القای عداوت است، نسبت به گروه دیگر اغرای عداوت؛ معلوم میشود اینها در زمان حضرت هستند منتها جزیه میدهند، حکومت حکومت اسلامی است. اینها اگر ﴿یوم القیامه﴾ بر ظهور حضرت ولیعصر(سلام الله علیه و أرواحنا الفداه) تطبیق بشود که بعضی احتمال دادهاند. آن وقت معلوم میشود در زمان ظهور حضرت دیگر یهودیتی نیست، اما ظاهر آیه این است که تا روز قیامت اینها هستند.
سؤال ...
جواب: بله دیگر حکومت حکومت اسلامی میشود و عصر الآن، الآن نظام، نظام اسلامی است مع ذلک بعضی از بخشهایش اسلامی است و صریحاً آن کسی که در گروه ما بود در مجلس خبرگانِ تدوین قانون اساسی به صراحت اعلام کرد که اگر شما بخواهید مسئله جزیه را مطرح کنید، یهودیها قیام میکنند، از مسلمین در کشورهای دیگر هم جزیه میگیرند؛ لذا جزیه در قانون اساسی اصلاً نیامده، هیچ صحبتی از جزیه نیست با اینکه جزء مقررات قطعی قرآن کریم است. این در قانون اساسی نیامده است، چه برسد به قانون مجلس شورای اسلامی، چه برسد به آئیننامهها و بخشنامهها. این میرود ـ انشاء الله الرحمن ـ به سبک اسلامی شدن صد در صد برسد، بعد از قطع و قمع استکبار جهانی به لطف الهی و نباید ناامید بود چه اینکه 98% شد، بقیه هم به لطف الهی قابل حل است.
ولی منظور آن است که خدای سبحان هشدار داد فرمود: اگر شما دفاع نکنید مرکز دینی شما ویران میشود و اگر مرکز دینیتان ویران شد، فساد جامعه آسان است و فساد جامعه در اثر ویرانی مراکز دینی است. اگر مراکز دینی معمور باشد که جامعه آباد خواهد بود.
سؤال ...
جواب: نه، با مسلمین فرق نمیکند از این جهت، مالیاتهایی که به حکم اوّلی یا ثانوی مسلمین باید بدهند با یهودیها در این کشور فعلاً یکساناند دیگر، از این جهت هیچ فرقی بین آنها نیست.
سؤال: شما ید به اعتبار خرید و فروش بهشت، بیع گفته شده است؟
جواب: نه، اینکه قرآن، چنین کاری را باطل میداند
سؤال ...
جواب: در دنیا معمورند و امنیت دارند، مگر یک مستضعف فکری باشد و گرنه خدا با معجزات بیّنه پیامبرش را فرستاد آنها قبول ندارند دیگر
سؤال ...
جواب: یعنی توحید هست و نفی شرک و عدم اتخاذ بعضنا لبعضنا أربابا بیایید در همین حد باشیم، اینها حاضر نبودند، مسئله ابن الله بود: ﴿قالت الیهود عزیر ابن الله﴾ بود ﴿قالت النصاری المسیح ابن الله﴾ بود، امثال ذلک بود.
سؤال: استاد مالیاتی که الان یهود و نصاری میدهند کار جزیه را نمیکند؟
جواب: نه، مثل مالیاتی است که مسلمین میدهند دیگر.
سؤال: زکات از آنها گرفته نمیشود؟
جواب: نه، اینها [مسلمانها] که زکات هم میدهند، مالیات هم میدهند. آنها زکات نمیدهند، آنها اگر مسلمان بشوند«الاسلام یجب ما قبله» . دیگر بدهکار نیستند وجوهات شرعی بپردازند.
بازگشت به بحث: بدترین ستم و برترین جهاد
بنابراین اگر چنانچه خدای سبحان دربارهٴ ویرانی مسجد فرمود: ﴿ومن اظلم ممّن منع مساجد الله﴾؛ سرّش این است که مرکز توحید و مرکز اصلاح جامعه مسجد است، در سایر موارد فرمود: ﴿افتراء علی الله﴾ تکذیب آیات الهی بدترین ظلم است و ظالمترین افراد کسی است که بخدا افترا ببندد، در اینجا هم فرمود: ظالمترین گروه کسانیاند که مراکز دینی را ویران کنند. در سورهٴ مبارکهٴ حج آیهٴ 40 عظمت دفاع برای حفظ مراکز دینی را ذکر میکند میفرماید: ﴿الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق الاّ ان یقولوا ربنا الله ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع وصلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً﴾ ؛ فرمود: آنهائی که منزویاند، راهب منشاند صومعه نشینند، آنها هم به این سنگر نشینها دعا کنند. اگر این سنگر نشینها نبود، صومعهٴ راهب منزوی هم نبود، بساط عالم را کفر میگرفت؛ چون صومعه مال آن راهبان منزوی است. فرمود: آنها که اهل جنگ و جبهه نیستند باز بالاخره به رزمندهها دعا کنند، اگر نباشد این جنگ و دفاع، اگر نباشد جبهه، استکبار هم آنطور که مسجد نمیگذارد، صومعه و دیر نمیگذارد، نه عابد میگذارد، نه راهب، فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً﴾ بعد فرمود: ﴿ولینصرنّ الله من ینصره ان الله لقوی عزیز﴾ و آن آیهای که در سورهٴ دیگر است که فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾ ، این بیان فرع است و این آیهٴ سورهٴ حج بیان اصل. اینها که دفاع میکنند برای حفظ مراکز دینی دفاعشان مقدسترین دفاعهاست بر خلاف کسی که دفاع میکند برای اینکه معدن نفتش بماند یا خاکش بماند یا خانهاش بماند، همانطوری که آن ظلمها درجه دارد، این دفاعها و جهادها هم درجاتی دارد، یک وقت کسی برای آب و خاک دفاع میکند، یک وقت برای صیانت مراکز دین دفاع میکند؛ چون اگر مراکز دین بود در پناهش همهٴ آب و خاک محفوظ است و اگر مراکز دین محفوظ نبود: ﴿لفسدت الارض﴾، آنگاه فرمود: ظالمترین مردم کسانیاند که نگذارند مسجد خدا، خانهٴ خدا اسم صاحبخانه در آن برده شود.
تعمیر و تخریب ظاهری و باطنی مسجد
﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیه اسمه و سعی فی خرابها﴾ در ویرانی مراکز دینی کوشیدند، اینها ظالمترین مردمند. ویران کردن تنها این نیست که به حسب ظاهر بنائی را با کلنگ ویران کنند، اگر نگذارند آثار دینی و کلمات حقّه در مراکز عبادی احیا بشود این ویران کردن است. همانطوری که مرمت مسجد دو قسم است: یک مرمت صوری، یک مرمت باطنی و معنوی. ویرانی مسجد هم دو قسم است: این ﴿انّما یعمر مساجد الله من آمن بالله والیوم الآخر﴾ این هم تعمیر ظاهر را میگیرد، هم تعمیر باطن را. تعمیر ظاهر به ساختن مسجد روی اصولی که دین دستور داد، تعمیر باطن هم درس و بحث و عبادت و امثال ذلک که إحیای یاد خدا است. ویران کردن مسجد هم دو قسم است: یک وقت انسان با کلنگ ویران میکند، یک وقتی نمیگذارد حق در مسجد گفته شود؛ نظیر آنچه که در زمان رضاخانی بود که مراکز عبادی تبدیل شده بود به انبار آن اوائل قدرت رضا خانی نوع مسجدها مخصوصاً مساجد شمال تبدیل شده بود به انبار شالی و کنف؛ مسجد را ویران نکردند امّا نگذاشتند به عنوان یک مرکز دینی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد.
کیفر دنیوی و اخروی منع و تخریب مسجد
لذا فرمود: ﴿و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها﴾ فرمود: شما قیام کنید نگذارید اینها بیایند، اینها حق ندارند به مراکز عبادی سربزنند تا میخواهند بیایند شما جلوی آنها را باید بگیرید، اگر هم یک وقتی غافلاً آمدند اینها را بیرون کنید: ﴿ما کان لهم ان یدخلوها الاّ خائفین﴾ حالا این با قطع نظر از آن شأن نزولی است که مرحوم أمین الاسلام و دیگران نقل کردهاند. با رعایت آن شأن نزول هم باز باید برگردیم معنی بشود، فرمود: ﴿ما کان لهم ان یدخلوها إلاّ خائفین لهم فی الدنیا خزی﴾؛ اینها در دنیا رسوا خواهند شد، چون هرکه علیه مراکز دین قیام کرد بالاخره رسوا شد: ﴿لهم فی الدنیا خزئ﴾؛ این لام، لام اختصاص است وگرنه علیهم میفرمود، لام در برابر علی نیست، مثل اینکه بگویند: «له» و «علیه». این لام لهم اختصاص است یعنی خزی و رسوائی مال اینهاست: ﴿لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم﴾؛ پس اینها هم دنیا باختهاند، هم از آخرت محروم.
مرکز احیای نام و یاد خدا
دربارهٴ مسجد و مرکز دینی قرآن کریم مسجد را به عنوان جای یاد حق میداند و اگر یک چیزی به نام مسجد ساخته شد ولی به نام حق ساخته نشد آن را «مسجد ضرار» میشمارد.
در همان سورهٴ مبارکهٴ توبه به هر دو قسم اشاره کرد، فرمود: آیهٴ 107 و 108 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است ﴿والذین اتخذوا مسجداً ضراراً ...﴾؛ به منظور آسیب رساندن به وحدت اسلامی مرکز دینی را بهانه قرار دادند ﴿...و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفنّ إن أردنا الاّ الحسنی ...﴾ ؛ سوگند یاد بکنند که ما جز خیر هدف دیگر نداریم ﴿... والله یشهد انهم لکاذبون﴾ آنگاه فرمود: ﴿لا تقم فیه ابداً...﴾ این مسجدی است که برای یاد خدا نیست: ﴿... لمسجدٌ اُسس علی التقوی من اوّل یوم أحقّ أنْ تقوم فیه ...﴾؛ مسجدی که به حق مال خدا باشد و برای احیای یاد حق باشد آن شایسته است که شما در آن اقامه کنید، از نماز به قیام یاد شده است برای این که مهمترین رکن نماز همان قیام است و گاهی در برابر صیام قرار بگیرد نشانهٴ همین نماز است که در ماه مبارک رمضان میگوئیم که خدایا قیام مرا جزء قیام قائمین قرار بده! صیام مرا جزء صیام صائمین قرار بده! آنجا منظور از قیام همان صلات است: ﴿أحق ان تقوم فیه ...﴾؛ یعنی ان تصلی فیه ﴿... فیه رجالٌ یحبون ان یتطهّروا والله یحب المطهرین﴾ ؛ اینها محبّان و محبوبان الهیاند، اینها محبّاند و بعد میخواهند محبوب بشوند، میخواهند خودشان را تطهیر کنند و اگر کسی مطهَّر شد، محبوب خدای سبحان است. پس اگر مسجدی مؤسَّس بر تقوا بود، جای محبان الهی و محبوبان الهی است و اگر نبود نه.
و امّا این روایت را هم که قبلاً اشاره شد بخوانیم و تتمهٴ بحث مسجد به آینده موکول میشود به خواست خدا. اصل مسجد سازی در اسلام که چگونه ما مسجد بسازیم و امثال ذلک این در نوع جوامع روایی در بحث صلات به عنوان مکان مصلی مطرح است، تشویق به مسجد ساختن و مرکز عبادی را معمور نگه داشتن و مانند آن. امّا مسجد را مزیّن کردن یا مشرف بر خانههای مردم ساختن این ممنوع است، اما تحریماً یا تنزیهاً و کراهتاً مرحوم ابنبویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضر جلد اوّل از این مجلدات چهار جلدی صفحهٴ 235 به بعد این روایاتها را نقل میکند، میفرماید به اینکه از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که ما میتوانیم در مساجد مُظَلَّله، مسجدی که سقف دارد نماز بخوانیم؟ عن المساجد المظلّله یکره القیام فیها؟ نماز در مساجد سقفدار مکروه است یا نه «قال نعم ولکن لا تَضُرُّکم الصلاة فیها» فعلاً نماز در مسجدهای مسقف برای شما آسیب ندارد، آنگاه فرمود: و قال ابو جعفر(سلام الله علیه) «اوّلُ ما یبدأ به قائمنا (ارواحنا فداه) سقوف المساجد فیکسّرها و یأمر بها فیجعل عریشاً کعریش موسی» اینها فعلاً جامعههای اسلامی رو بروست با این وضع مسجد سازی أما حضرت که ظهور کرد بسیار از این تشریفات را جمع میکند و همانند آن سقف نباتی و گیاهی که رسول خدا(ص) در مسجد مدینه داشت یا آن تخت کونهای که موسایِ کلیم(سلام الله علیه) داشت به آن صورت تجملات و تشریفات و تشکیلات و امثال ذلک را برمیدارد خلاصه، منارهها را و امثال ذلک، خود حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی که یک جا وارد شد دستور حبل داد، ولی فعلاً بنابراین است که انسان یک چنین مسجدی داشته باشد.
«والحمد لله رب العالمین»
- ادعای حقانیت یهودیان و مسیحیان
- ادعای تصاحب بهشت توسط آنها
- حرمت عظیم تخریب مساجد
- اهمیت مساجد برای مبارزه باظلم و جور
- انهدام مراکز فرهنگی و مساجد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَیٰ تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ بَلَیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَیٰ عَلَیٰ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَیٰ شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ٭ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَی فی خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلاّ خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
در جریان انحصار طلبی دینی یهودیان و مسیحیان قرآن کریم دو بخش را جدای از هم کرد، یک بخش آن است که حق با ماست و بهشت مال ماست، یک بخش آن است که دیگری باطل است. یک وقت فقط نفی و انکار است، یک وقت نفی و اثبات. آنجا که نفی و اثبات است فقط یهودیها و مسیحیها را در کنار هم ذکر میکند، سخن از مشرکین نیست. آنجا که فقط سخن از نفی محض است اهل کتاب را اعمّ از یهود و مسیحی با مشرکین یک جا ذکر میکند.
بیانَ ذلک این است که یک وقت اینها میگویند: ما اهل بهشتیم، غیر از ما کسی اهل بهشت نیست. یک وقت میگویند: اینها باطلند. آنجا که سخن از اثبات است و نفیِ ما عداه، آنجا یهودیها و مسیحیها فقط مطرحاند، آنها هستند که به بهشت معتقدند، به قیامت معتقدند. میگویند: بهشت فقط مال ماست. یهود میگوید: بهشت فقط مال ماست، مسیحی هم میگوید: بهشت مال ماست؛ این ادّعای حصر بهشت برای خود و نفی استحقاق بهشت از دیگران. در اینجا سخن از مشرکین نیست چون مشرک به قیامت و بهشت و جهنّم معتقد نیست، امّا آنجا که سخن از نفی محض است، هم یهود، هم مسیحی، هم مشرکین هر سه مطرحاند؛ لذا این دو آیه را جدای از هم ذکر فرمود و بین این دو آیه آن آیهٴ ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ را ذکر کرد. در بخش دیگر که سخن از نفی محض است فرمود: ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء﴾، اینجا لسان، لسان اثبات نیست که ما اهل بهشتیم، فقط لسان نفی حقّیت غیر است: ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء﴾ یعنی مسیحیها باطلند. ﴿و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء﴾ نصاری میگویند: یهودیها باطلند؛ این فقط نفی غیر است لذا میفرماید: ﴿و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم﴾؛ مشرکین هم همین حرف را میزنند، منتها مشرک میگوید: «لیست الیهود علی شیء و لیست النصاریٰ علی شیء و لیس المسلمون علی شیء»؛ چون نفی است، نفی را مشرک به هر سه نسبت میدهد و امّا آن قسمت چون نفی غیر است و اثبات خود، لذا فقط اهل کتاب مطرح شدند و مشرکین در آنجا سهمی ندارند به همین مناسبت این دو مطلب را از هم جدا فرمود و وسطش آیهٴ ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ را که سخن از استحقاق بهشتیان است ذکر فرمود.
اعتقاد اهل کتاب بر باطل بودن اسلام
در این کریمه که فرمود: ﴿قالوا لن یدخل الجنة الاّ من کان هوداً او نصاریٰ﴾ و بعد فرمود: یهود میگویند مسیحیها باطلند، مسیحیها میگویند یهودیها باطلند. این گرچه حصر حقّانیت در خودشان نیست، فقط نفی بطلان طرف است و چون نفی بطلان طرف است اگر یهود گفت نصاریٰ بر شیءای نیست از آن استفاده نمیشود که میگویند مسلمانها هم باطلند یا نصاری که میگویند: ﴿لیست الیهودُ علی شیء﴾ استفاده نمیشود که مسلمین هم «علی شیء» نیستند ولی به دو دلیل اینها دربارهٴ مسلمانها هم همین حکم را دارند: یکی همان آیهٴ قبل است که میگویند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً﴾؛ اگر یهودیها بهشت را مخصوص خود میدانند یعنی غیر یهودی هر که هست بر باطل است، خواه مسلمان، خواه مسیحی و اگر نصاری بهشت را مخصوص خود میداند یعنی غیر نصاری هر که هست باطل است، خواه یهودی، خواه مسلمان. گذشته از این در آیهٴ 120 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آمده است که ﴿ولَن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتّبع ملّتهم﴾ ؛ یهودیها شما را بر باطل میدانند، مسیحیها شما را بر باطل میدانند، اگر تابع ملّت یهود شدید یهودیها با شما موافقند، اگر تابع ملّت مسیحیها شدید نصاری با شما موافقند؛ معلوم میشود نصاری نه تنها حرفش این است که ﴿لیست الیهود علی شیء﴾ بلکه حرفش این است «لیست الیهود علی شیء و لیس المسلمون علی شیء» یهودیها هم حرفشان این است که نصاری و مسلمانها باطلند، نصاری هم حرفشان این است که یهودیها و مسلمین باطلاند.
ـ موضع منصفانه اسلام در برابر اهل کتاب
مسلمانها حرفشان این است که یهود منهای تورات باطل است، مسیحی منهای انجیل باطل است. این سخن حق است که اسلام دارد آن سخن باطلی است که آنها داشتند.
اعتقاد و عمل صالح، معیار بهشتی بودن
و امّا در اینکه بین این دو بخش فرمود: ﴿بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾؛ یعنی معیار بهشتی بودن آن است که انسان موحد و معتقد باشد و دارای عمل صالح. از نظر ادبی اوّل ضمیر را مفرد آورد بعد ضمیرِ جمع، فرمود: ﴿بلی من اسلم وجهه لله﴾ که ضمیر را مفرد آورد، ضمیری که به ﴿من﴾ برمیگردد چه اینکه فعل را هم مفرد آورد ﴿و هو محسن﴾ که باز ضمیر را مفرد آورد ﴿فله اجره عند ربه﴾ که این ضمائر را هم مفرد آورد، بعد فرمود: ﴿ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ که ضمیر را جمع آورد؛ این نظراً به لفظ ﴿من﴾ مفرد ذکر شد و نظراً به معنای ﴿مَنْ﴾ جمع ذکر شد و اصولاً در اوّل، سخن از شخص است، نه سخن از جمع. سخن از جنس و نوع است یعنی هر کسی که معتقد بود و دارای عمل صالح اهل بهشت است بعد میفرمایند: این مسلمینی که به حق معتقدند، دیگر خوف و حزنی ندارند. خوف و حزن از آن غیر مسلمین است، آنهائی که باید بترسند و محزون باشند گروههای فراوانیاند که بعضی از گروهها را در آیهٴ بعد ذکر میکند.
راز تشبیه مشرکان به اهل کتاب
و در آیهٴ بعد هم که فرمود: یهودیها در حد مشرکیناند برای آن است که کسی که بی برهان سخن بگوید مثل آن است که کتاب آسمانی ندارد؛ چون کتاب آسمانی برای این آمده است که فکر را فکر مبرهن کند، اگر کسی بی دلیل سخن گفت. کمکم مانند مشرکینی خواهد شد که با کتاب آسمانی مأنوس نبودند. لذا فرمود به اینکه حرفی که یهودیها و مسیحیها میزنند مشابه حرفی است که مشرکین میگویند با اینکه یهودیها و مسیحیها دارای کتاباند و کتاب به آنها برهان آموخت مع ذلک ﴿کذلک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم﴾؛ حرف یهودیها و مسیحیها مثل مشرکین است، حرف مشرکین هم مثل یهودیها و مسیحیهاست.
ستمکارترین مردمان
بعد فرمودند به اینکه ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها اولئک ما کان لهم ان یدخلوها إلاّ خائفین﴾ آیاتی که شأن نزول دارد یک مقدار معنای آیه را روشن میکند وگرنه اختصاصی به شأن نزول نخواهد داد، فرمود: چه کسی از این گروه ظالمترند که مراکز عبادی را نمیگذارند به یاد حق معمور بشود و در خرابی آن معابد و مراکز عبادی کوشش میکنند. اینها حق ورود در مراکز عبادی را ندارند یعنی مسلمین باید اینها را منع کنند و اگر وارد شدند اینها را بیرون کنند، قهراً اینها اگر چنانچه وارد مراکز عبادی بشوند با ترس وارد میشوند، برای اینکه یا دفعاً نمیگذارند یا رفعاً اینها را طرد میکنند: ﴿لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم﴾
قرآن گرچه نوع معاصی را ستم میداند ولی هیچ ظلمی را همانند شرک نمیداند. لذا در نوع مواردی که فرمود: ﴿و من اظلم﴾ این ناظر به «مفتریان علی الله» است آنها که به خدا افترا میبندند و علیه توحید و شرک دست به افترا میزنند آنها ظالمترین مردماند: ﴿و من اظلم ممن افتریٰ علی الله الکذبً﴾ یا﴿ممن کذّب بآیات الله﴾ ؛ آنهائی که آیات الهی را تکذیب میکنند ظالمترین مردمند؛ چون مهمترین ظلم شرک است: ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ ؛ زیرا منشأ همهٴ معاصی همان شرک است چه اینکه منشأ همهٴ طاعات توحید است، هر عمل خیری که از انسان نشأت میگیرد این ثمرهٴ شجرهٴ توحید است که شجرهٴ طوبیٰ است و هر معصیتی که از انسان صادر میشود در اثرشجرهٴ خبیثهٴ شرک است که ﴿انّها شجرة تخرج فی أصل الجحیم﴾ ، هیچ معصیتی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد و هیچ طاعتی نیست مگر اینکه به توحید برمیگردد4 زیرا آن کسی که معصیت میکند به میل خود عمل میکند، اگر کسی به میل خود عمل کرد مشمول همان است که ﴿أفرأیت من اتخذ الٰهه هواه﴾ ، بازگشتش به شرک است چه اینکه هر کسی که اطاعت میکند هوای خودرا سرکوب میکند و به دستورِ وحی عمل میکند پس همهٴ اطاعات به توحید برمیگردد و همهٴ معاصی به شرک برمیگردد و اگر ظلم به نفس بد است، ظلم به غیر بد است منشأ این دوتا ظلم، ظلم به خداست یعنی شرک و اگر احسانِ به نفس خوب است و احسان به غیر خوب است منشأ هر دو توحید است؛ لذا در نوع موارد که سخن از بیان کردن ظالمترین انسانهاست میفرماید: ظالمترین انسانها کسی است که به آیات الهی افترا ببندد و آیات الهی را تکذیب کند.
بدترین ستم و برترین جهاد
در خصوص این آیه فرمود: ﴿ و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه﴾؛ اگر کسی مراکز دینی را ویران کند وسعی کند که آباد نشوند یا بعد ازآبادی اینها را ویران کنند، این هم در حقیقت با توحید میجنگد و با شرک هماهنگی دارد، از این جهت این هم جزء ظالمترین مردم است. یک وقت کسی خانهٴ دیگری را خراب میکند، یک وقت کسی مسجد را خراب میکند همانطوری که ظلم به دیگری بد است ولی به ظلم به خدا بدتر است، خراب کردن خانهٴ دیگران بد است و خراب کردن خانهٴ خدا بدتر؛ زیرا اگر ظلم بخواهد برداشته بشود باید خانهٴ خدا معمور باشد. و اگر خانهٴ خدا و مراکز عبادی معمور بود زمین آباد میشود، لذا قرآن کریم گاهی میفرماید به اینکه اگر چنانچه مبارزین نباشند اگر چنانچه مجاهدین در راه حق نباشند، ستم و فساد زمین را در برمیگیرد، بعد در بخش دیگر قرآن میفرماید: اگر دفاع نباشد، اگر جنگ نباشد مراکز عبادی آسیب میبیند. این دو آیه مزاحم هم نیستند، معارض هم نیستند منتها یکی به اصل پرداخت، دیگری به فرع، در طول هماند. اگر فرمود: ﴿ لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾ ؛ زمین فاسد میشود. بعد دربخش دیگر فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامعٌ و بیع و صلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله﴾ ، این در قبال هم نیست این دو مطلب، یک جا میفرماید: اگر دفاع نباشد زمین فاسد میشود. یک جا میفرماید: اگر دفاع نباشد مراکز دینی از بین میرود؛ یعنی آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد زمین فاسد میشود بیان ثمرهٴ تلخ عدم دفاع را ذکر کرد و آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد مراکز دینی ویران میشود ثمرهٴ تلخترش را ذکر کرد؛ چون اوّل بیگانه مراکز دینی را ویران میکند بعد سرزمینهای دیگر را .
سؤال ...
جواب: نه، اصل و فرع است، فرمود: اگر چنانچه دفاع نباشد مسجد ویران میشود، در جای دیگر فرمود: اگر دفاع نباشد زمینهٴ زندگی مردم تباه میشود. آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد مسجد فاسد میشود، اصل است. آنجا که فرمود: اگر دفاع نباشد زمینهٴ زندگی مردم فاسد میشود، فرع است. مثل این است که بگویند: شما اگر قیام نکنید در تاریکی میافتید، بعد بگویند: اگر قیام نکنید کارخانه برق را منفجر میکنند. این یکی اصل است یکی فرع؛ چون بیگانه اوّل میآید مراکز نور را خاموش میکند بعد در تاریکی حمله میکند. اگر یک وقتی به ما گفتند: قیام کنید و اگر قیام نگردید در تاریکی و تباهی میافتید نه یعنی دشمن شما را در تاریکی آسیب میرساند، بلکه به این منظور است که دشمن فضا را تاریک میکند بعد در تاریکی حمله میکند، لذا وقتی به ما گفتند: اگر قیام نکنید دشمن کارخانه برق را منفجر میکند، یعنی اوّل از آنجا شروع میکند. در قرآن این بخش هست که فایدهٴ دفاع این است که اگر شما دفاع نکنید مراکز دینی ویران میشود، این اختصاصی به مسلمین ندارد نباید گفت الآن یک میلیارد مسلمانِ روی زمین مکلّفاند، بلکه 3 میلیارد موحد روی زمین مکلّفاند در برابر این استکبار بایستند؛ برای اینکه استکبار تنها کاری به مسجد ندارد مراکز دینی هم همینطور است فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله﴾ ؛ آنجا که بالاخره بازار جانفروشی است آنجا را میخواهند ویران کنند.
ـ مراکز دینی، بازار خرید و فروش جانها
مراکز دینی را گاهی بِیَِع تعبیر میکنند، بیع یعنی بیعت، جای بیعت است یعنی آنجائی که انسان جانش را میفروشد آن بازار را میخواهند ببندند، گاهی خدا تعبیر به إشتری میکند، گاهی هم تعبیر به بیع میکند و بیعت، گاهی میفرماید: من خریدارم، گاهی میفرماید: شما بفروشید. خب انسان بخواهد جان را بفروشد، جان را که توی بازار و میدان نمیفروشد که، جان را در مسجد میفروشد، در مسجد میفهمد که باید دین خدا را حفظ کرد جان را به خدا داد و دینش را حفظ کرد، محل خرید و فروشِ جانها مسجد است اینجاست که آدم میسازد؛ لذا مراکز دینی را بیع یاد کرده است وگرنه انسان جانش را که مثل سبزی نیست در میدان تره بار بفروشد که، یا مثل پارچه نیست که در بازار خرید و فروش کند که، جان را در مسجد خرید و فروش میکنند، جان مسجدیها را هم خدا میخرد، نه جان غیر مسجدیها را، فرمود: اگر شما قیام نکنید بازار جان فروشی را اینها میبندند، آنجا که باید جان بفروشید آن بازار را میبندند. خب اگر بازار را بستند که خرید و فروش که راکد میشود.
سؤال ...
جواب: نه مسجد هم نمونهای است در بین مسلمین چه اینکه برای یهودیها و مسیحیها بیع تعبیر کردهاند، سرّ اینکه بیع تعبیر کرده اند این است که جای فروش جان است وگرنه همهٴ خرید و فروشها در مسجد ممنوع است، فقط خرید و فروش جان جایز است، گفتهاند: خرید و فروش نکنید، کسی کالا کَم کرده إنشاد ظالة نکند و اگر کسی برای پیدا شدن کالاهای گم شده مسجد را انتخاب کرد، انتخاب بدی کرده، فرمود: حرف دنیا را در مسجد نزنید، خرید و فروش در مسجد نکنید ، امّا مسجد فقط بازار جان فروشی است، جای بیع است. یک چیز را در مسجد میخرند و یک چیز را هم در مسجد میفروشند و آن خداست که میخرد و آن مؤمن است که میفروشد آن جان است که میفروشد و و آن بهشت است که میگیرد. فرمود: اگر شما دفاع نکنید مرکز خرید و فروش جانها را اینها میبندند، بیِعَ را میبندند آن وقت با چه کسی میخواهید بیعت کنید؟
سؤال ...
جواب: سرّش این است که آنها تورات را عمل نکردند، آنها یهودی نیستند، آنها مسیحی نیستند یهودی اگر هم بخواهد به تورات خود عمل بکند میشود مسلمان واقعی و اگر منهای اسلام باز هم بخواهد عمل کند از این ذلّت نجات پیدا میکند. منظور آن است که خدای سبحان از مراکز دینی به عنوان بِیَع یاد کرده و فرمود: اگر دفاع نباشد اینها بازار خرید و فروش جانها را میبندند؛ چون وقتی این بازار بسته شد زمین فاسد میشود؛ پس اینچنین نیست که این دوتا آیه معارض هم باشند یک جا فرمود: ﴿لولا دفع الله الناس بعضهم بعض لفسدت الأرض﴾ یک جا فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس ... لهدمت صوامع و بیع﴾ این نظیر همان مثال برقی است که به عرض رسید.
پرداخت جزیه و زندگی در پناه حکومت اسلامی
آنها اجباری ندارند. اگر واقعاً آنها جزیه پذیرفتند، خونشان، مالشان در پناه نظام اسلامی محترم است. معبد الهی هم میشود، کاری به آنها ندارند. وقتی جزیه بدهند زیر پوشش حکومت اسلامی باشند، کسی کاری به آنها ندارد، منتها در قیامت در جهنماند.
سؤال ...
جواب: نه، خدای سبحان همین انتساب آنها را در دنیا محسوب کرد، اینها را مثل مشرکین کافر حربی ندانست، به مشرکین فرمود به اینکه با برهان، یا برهان اگر روشن شدید روشن شدید چون ﴿قد تبین الرشد من الغی﴾ اگر برهان روشن نشد در شما اثر نکرد: ﴿قد تبیّن الرشد من الغیّ﴾ بخواهید بر شرکتان ادامه بدهید، کار جز شمشیر چیز دیگر نیست، دیگر از آنها جزیه قبول نمیکنند؛ بنابراین فرق مشرکین و أهل کتاب این است که اهل کتاب میتواند جزیه بدهند زیر پوشش نظام اسلامی همان دینشان را حفظ بکنند، منتها آثار و شعائر یهودیت را در کشور اسلامی به پا نکنند، شرائط جزیه عمل بکنند دیوارشان از دیوار مسلمین بالاتر نباشد و مانند آن، ولی مشرکین اینچنین نیست. برای اینکه در بسیاری از امور بالاخره، اهل عبادتند خدا را قبول دارند، نبوت عامه را قبول دارند، بعضی أنبیا را قبول دارند، بهشت و جهنم را قبول دارند و مانند آن.
سؤال ...
حکومت مهدوی(علیه السلام) و بقای یهودیّت و مسیحیّت
جواب: بله، برای اینکه نشان میدهد، آیه ظاهرش این است که اینها در زمان حضرت هم هستند، چون در سورهٴ مبارکهٴ مائده در دو بخش از این سوره دارد که اینها تا روز قیامت هستند و با هم اختلاف دارند: ﴿والقینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ ، یکی هم ﴿فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ یک جا القاست، یک جا إغراست؛ نسبت به یک گروه القای عداوت است، نسبت به گروه دیگر اغرای عداوت؛ معلوم میشود اینها در زمان حضرت هستند منتها جزیه میدهند، حکومت حکومت اسلامی است. اینها اگر ﴿یوم القیامه﴾ بر ظهور حضرت ولیعصر(سلام الله علیه و أرواحنا الفداه) تطبیق بشود که بعضی احتمال دادهاند. آن وقت معلوم میشود در زمان ظهور حضرت دیگر یهودیتی نیست، اما ظاهر آیه این است که تا روز قیامت اینها هستند.
سؤال ...
جواب: بله دیگر حکومت حکومت اسلامی میشود و عصر الآن، الآن نظام، نظام اسلامی است مع ذلک بعضی از بخشهایش اسلامی است و صریحاً آن کسی که در گروه ما بود در مجلس خبرگانِ تدوین قانون اساسی به صراحت اعلام کرد که اگر شما بخواهید مسئله جزیه را مطرح کنید، یهودیها قیام میکنند، از مسلمین در کشورهای دیگر هم جزیه میگیرند؛ لذا جزیه در قانون اساسی اصلاً نیامده، هیچ صحبتی از جزیه نیست با اینکه جزء مقررات قطعی قرآن کریم است. این در قانون اساسی نیامده است، چه برسد به قانون مجلس شورای اسلامی، چه برسد به آئیننامهها و بخشنامهها. این میرود ـ انشاء الله الرحمن ـ به سبک اسلامی شدن صد در صد برسد، بعد از قطع و قمع استکبار جهانی به لطف الهی و نباید ناامید بود چه اینکه 98% شد، بقیه هم به لطف الهی قابل حل است.
ولی منظور آن است که خدای سبحان هشدار داد فرمود: اگر شما دفاع نکنید مرکز دینی شما ویران میشود و اگر مرکز دینیتان ویران شد، فساد جامعه آسان است و فساد جامعه در اثر ویرانی مراکز دینی است. اگر مراکز دینی معمور باشد که جامعه آباد خواهد بود.
سؤال ...
جواب: نه، با مسلمین فرق نمیکند از این جهت، مالیاتهایی که به حکم اوّلی یا ثانوی مسلمین باید بدهند با یهودیها در این کشور فعلاً یکساناند دیگر، از این جهت هیچ فرقی بین آنها نیست.
سؤال: شما ید به اعتبار خرید و فروش بهشت، بیع گفته شده است؟
جواب: نه، اینکه قرآن، چنین کاری را باطل میداند
سؤال ...
جواب: در دنیا معمورند و امنیت دارند، مگر یک مستضعف فکری باشد و گرنه خدا با معجزات بیّنه پیامبرش را فرستاد آنها قبول ندارند دیگر
سؤال ...
جواب: یعنی توحید هست و نفی شرک و عدم اتخاذ بعضنا لبعضنا أربابا بیایید در همین حد باشیم، اینها حاضر نبودند، مسئله ابن الله بود: ﴿قالت الیهود عزیر ابن الله﴾ بود ﴿قالت النصاری المسیح ابن الله﴾ بود، امثال ذلک بود.
سؤال: استاد مالیاتی که الان یهود و نصاری میدهند کار جزیه را نمیکند؟
جواب: نه، مثل مالیاتی است که مسلمین میدهند دیگر.
سؤال: زکات از آنها گرفته نمیشود؟
جواب: نه، اینها [مسلمانها] که زکات هم میدهند، مالیات هم میدهند. آنها زکات نمیدهند، آنها اگر مسلمان بشوند«الاسلام یجب ما قبله» . دیگر بدهکار نیستند وجوهات شرعی بپردازند.
بازگشت به بحث: بدترین ستم و برترین جهاد
بنابراین اگر چنانچه خدای سبحان دربارهٴ ویرانی مسجد فرمود: ﴿ومن اظلم ممّن منع مساجد الله﴾؛ سرّش این است که مرکز توحید و مرکز اصلاح جامعه مسجد است، در سایر موارد فرمود: ﴿افتراء علی الله﴾ تکذیب آیات الهی بدترین ظلم است و ظالمترین افراد کسی است که بخدا افترا ببندد، در اینجا هم فرمود: ظالمترین گروه کسانیاند که مراکز دینی را ویران کنند. در سورهٴ مبارکهٴ حج آیهٴ 40 عظمت دفاع برای حفظ مراکز دینی را ذکر میکند میفرماید: ﴿الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق الاّ ان یقولوا ربنا الله ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع وصلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً﴾ ؛ فرمود: آنهائی که منزویاند، راهب منشاند صومعه نشینند، آنها هم به این سنگر نشینها دعا کنند. اگر این سنگر نشینها نبود، صومعهٴ راهب منزوی هم نبود، بساط عالم را کفر میگرفت؛ چون صومعه مال آن راهبان منزوی است. فرمود: آنها که اهل جنگ و جبهه نیستند باز بالاخره به رزمندهها دعا کنند، اگر نباشد این جنگ و دفاع، اگر نباشد جبهه، استکبار هم آنطور که مسجد نمیگذارد، صومعه و دیر نمیگذارد، نه عابد میگذارد، نه راهب، فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً﴾ بعد فرمود: ﴿ولینصرنّ الله من ینصره ان الله لقوی عزیز﴾ و آن آیهای که در سورهٴ دیگر است که فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾ ، این بیان فرع است و این آیهٴ سورهٴ حج بیان اصل. اینها که دفاع میکنند برای حفظ مراکز دینی دفاعشان مقدسترین دفاعهاست بر خلاف کسی که دفاع میکند برای اینکه معدن نفتش بماند یا خاکش بماند یا خانهاش بماند، همانطوری که آن ظلمها درجه دارد، این دفاعها و جهادها هم درجاتی دارد، یک وقت کسی برای آب و خاک دفاع میکند، یک وقت برای صیانت مراکز دین دفاع میکند؛ چون اگر مراکز دین بود در پناهش همهٴ آب و خاک محفوظ است و اگر مراکز دین محفوظ نبود: ﴿لفسدت الارض﴾، آنگاه فرمود: ظالمترین مردم کسانیاند که نگذارند مسجد خدا، خانهٴ خدا اسم صاحبخانه در آن برده شود.
تعمیر و تخریب ظاهری و باطنی مسجد
﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیه اسمه و سعی فی خرابها﴾ در ویرانی مراکز دینی کوشیدند، اینها ظالمترین مردمند. ویران کردن تنها این نیست که به حسب ظاهر بنائی را با کلنگ ویران کنند، اگر نگذارند آثار دینی و کلمات حقّه در مراکز عبادی احیا بشود این ویران کردن است. همانطوری که مرمت مسجد دو قسم است: یک مرمت صوری، یک مرمت باطنی و معنوی. ویرانی مسجد هم دو قسم است: این ﴿انّما یعمر مساجد الله من آمن بالله والیوم الآخر﴾ این هم تعمیر ظاهر را میگیرد، هم تعمیر باطن را. تعمیر ظاهر به ساختن مسجد روی اصولی که دین دستور داد، تعمیر باطن هم درس و بحث و عبادت و امثال ذلک که إحیای یاد خدا است. ویران کردن مسجد هم دو قسم است: یک وقت انسان با کلنگ ویران میکند، یک وقتی نمیگذارد حق در مسجد گفته شود؛ نظیر آنچه که در زمان رضاخانی بود که مراکز عبادی تبدیل شده بود به انبار آن اوائل قدرت رضا خانی نوع مسجدها مخصوصاً مساجد شمال تبدیل شده بود به انبار شالی و کنف؛ مسجد را ویران نکردند امّا نگذاشتند به عنوان یک مرکز دینی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد.
کیفر دنیوی و اخروی منع و تخریب مسجد
لذا فرمود: ﴿و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها﴾ فرمود: شما قیام کنید نگذارید اینها بیایند، اینها حق ندارند به مراکز عبادی سربزنند تا میخواهند بیایند شما جلوی آنها را باید بگیرید، اگر هم یک وقتی غافلاً آمدند اینها را بیرون کنید: ﴿ما کان لهم ان یدخلوها الاّ خائفین﴾ حالا این با قطع نظر از آن شأن نزولی است که مرحوم أمین الاسلام و دیگران نقل کردهاند. با رعایت آن شأن نزول هم باز باید برگردیم معنی بشود، فرمود: ﴿ما کان لهم ان یدخلوها إلاّ خائفین لهم فی الدنیا خزی﴾؛ اینها در دنیا رسوا خواهند شد، چون هرکه علیه مراکز دین قیام کرد بالاخره رسوا شد: ﴿لهم فی الدنیا خزئ﴾؛ این لام، لام اختصاص است وگرنه علیهم میفرمود، لام در برابر علی نیست، مثل اینکه بگویند: «له» و «علیه». این لام لهم اختصاص است یعنی خزی و رسوائی مال اینهاست: ﴿لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم﴾؛ پس اینها هم دنیا باختهاند، هم از آخرت محروم.
مرکز احیای نام و یاد خدا
دربارهٴ مسجد و مرکز دینی قرآن کریم مسجد را به عنوان جای یاد حق میداند و اگر یک چیزی به نام مسجد ساخته شد ولی به نام حق ساخته نشد آن را «مسجد ضرار» میشمارد.
در همان سورهٴ مبارکهٴ توبه به هر دو قسم اشاره کرد، فرمود: آیهٴ 107 و 108 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است ﴿والذین اتخذوا مسجداً ضراراً ...﴾؛ به منظور آسیب رساندن به وحدت اسلامی مرکز دینی را بهانه قرار دادند ﴿...و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفنّ إن أردنا الاّ الحسنی ...﴾ ؛ سوگند یاد بکنند که ما جز خیر هدف دیگر نداریم ﴿... والله یشهد انهم لکاذبون﴾ آنگاه فرمود: ﴿لا تقم فیه ابداً...﴾ این مسجدی است که برای یاد خدا نیست: ﴿... لمسجدٌ اُسس علی التقوی من اوّل یوم أحقّ أنْ تقوم فیه ...﴾؛ مسجدی که به حق مال خدا باشد و برای احیای یاد حق باشد آن شایسته است که شما در آن اقامه کنید، از نماز به قیام یاد شده است برای این که مهمترین رکن نماز همان قیام است و گاهی در برابر صیام قرار بگیرد نشانهٴ همین نماز است که در ماه مبارک رمضان میگوئیم که خدایا قیام مرا جزء قیام قائمین قرار بده! صیام مرا جزء صیام صائمین قرار بده! آنجا منظور از قیام همان صلات است: ﴿أحق ان تقوم فیه ...﴾؛ یعنی ان تصلی فیه ﴿... فیه رجالٌ یحبون ان یتطهّروا والله یحب المطهرین﴾ ؛ اینها محبّان و محبوبان الهیاند، اینها محبّاند و بعد میخواهند محبوب بشوند، میخواهند خودشان را تطهیر کنند و اگر کسی مطهَّر شد، محبوب خدای سبحان است. پس اگر مسجدی مؤسَّس بر تقوا بود، جای محبان الهی و محبوبان الهی است و اگر نبود نه.
و امّا این روایت را هم که قبلاً اشاره شد بخوانیم و تتمهٴ بحث مسجد به آینده موکول میشود به خواست خدا. اصل مسجد سازی در اسلام که چگونه ما مسجد بسازیم و امثال ذلک این در نوع جوامع روایی در بحث صلات به عنوان مکان مصلی مطرح است، تشویق به مسجد ساختن و مرکز عبادی را معمور نگه داشتن و مانند آن. امّا مسجد را مزیّن کردن یا مشرف بر خانههای مردم ساختن این ممنوع است، اما تحریماً یا تنزیهاً و کراهتاً مرحوم ابنبویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضر جلد اوّل از این مجلدات چهار جلدی صفحهٴ 235 به بعد این روایاتها را نقل میکند، میفرماید به اینکه از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که ما میتوانیم در مساجد مُظَلَّله، مسجدی که سقف دارد نماز بخوانیم؟ عن المساجد المظلّله یکره القیام فیها؟ نماز در مساجد سقفدار مکروه است یا نه «قال نعم ولکن لا تَضُرُّکم الصلاة فیها» فعلاً نماز در مسجدهای مسقف برای شما آسیب ندارد، آنگاه فرمود: و قال ابو جعفر(سلام الله علیه) «اوّلُ ما یبدأ به قائمنا (ارواحنا فداه) سقوف المساجد فیکسّرها و یأمر بها فیجعل عریشاً کعریش موسی» اینها فعلاً جامعههای اسلامی رو بروست با این وضع مسجد سازی أما حضرت که ظهور کرد بسیار از این تشریفات را جمع میکند و همانند آن سقف نباتی و گیاهی که رسول خدا(ص) در مسجد مدینه داشت یا آن تخت کونهای که موسایِ کلیم(سلام الله علیه) داشت به آن صورت تجملات و تشریفات و تشکیلات و امثال ذلک را برمیدارد خلاصه، منارهها را و امثال ذلک، خود حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی که یک جا وارد شد دستور حبل داد، ولی فعلاً بنابراین است که انسان یک چنین مسجدی داشته باشد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است