- 645
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 102 سوره بقره _ بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 102 سوره بقره _ بخش چهارم
- نمونههای خوابها و رؤیاهای صادقه و کاذبه و اوهام و خیالات شیطانی و الهامات الهی و فرشتگانی
- سحر بیفایده و مضر
- فرق معجزه, سحر، اعانت, کرامت و اهانت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ٭ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
ضمن شمارش أوصافی که بنیاسرائیل به آن اوصاف متصّف بودند، مسئلهٴ گرایش آنها را به سحر مطرح فرمود، و اینکه نه تنها یهودیها به سحر گرایش دارند، بلکه برای توجیه این گرایش سحر را به سلیمان(سلام الله علیه) نسبت دادند و احیاناً انگشتر سلیمانی و امثال ذلک را هم مطرح میکنند که اگر کسی آن انگشتر را داشت نه تنها از خطرات جنّ و أمثال جنّ مصون است، بلکه میتواند بر آنها سلطه پیدا کند در حالی که باید روح سلیمانی پیدا کرد تا از آن انگشتر استفاده کرد وگرنه از آن انگشتر نقشی و اثری ساخته نیست.
قرآن کریم هم سلیمان(سلام الله علیه) را به عنوان یکی از أنبیای عظام میستاید و معرفی میکند و هم سلطنت او را الهی میداند، با حکمت و فصل خطاب و امثال ذلک، آمیخته میداند و هم دامنهٴ حکومت سلیمان(سلام الله علیه) را از آلودگی به رجسِ سحر و امثال ذلک تطهیر میکند.
و هم اینکه میفرماید: کاری از ساحران ساخته نیست، اینها نه تنها سودی نمیبرند و نمیرسانند بلکه هم متضرّر میشوند و هم ضرر میرسانند.
قسمت مهمّ بحث این کریمه همان مسئلهٴ سحر است که فرمود: ﴿وما هم بضارین به من احدٍ إلا باذن الله﴾ در این بیان مطالبی به عرض رسید که عصارهاش این بود که سحر یک قسمت از آنها سبب مادی محسوس دارد، قسمتی دیگر سبب مادی غیر محسوس دارد، قسم سوم سبب معنوی دارد که در اثر تقویت اراده اینها، با بعضی از مبادی میتوانند رابطه برقرار کنند4 مثل إخبار به غیب، آن قسم اولش که اسباب مادّی محسوس دارد جزء علوم غریبه به شمار میرود، نظیر کسانی که به خوردن سمّ و امثال سمّ عادت کردهاند، لذا سموم در آنها اثر نمیگذارد اینها یک سلسله اسباب مادی محسوس دارد و در اثر تمرین صاحبان این حرفه کار غیر عادی انجام میدهند. قسم دوم اسباب مادی غیر محسوس دارد که آنها هم احیاناً کارهای مادی خارق عادت انجام میدهند، قسم سوّم در اثر تقویت اراده و روح میتوانند از آینده با خبر بشوند، این مقدور هر انسانی هست؛ چون روح انسانی مجرّد است و چون مجرّد است در رهن زمان نیست و اگر ما سرگرمی روح را از عالم طبیعت کم بکنیم میتوانیم از گذشته یا آینده به اذن خدا مستحضر بشویم.
انصراف صحیح از عالم طبیعت، آشنایی با عالم غیب
منتها اگر روح را در راه صحیح تربیت کنیم و از عالم طبیعت از راه صحیح منصرفش کنیم، مطالب غیبی برای انسان کشف میشود، نظیر اینکه بعضی از شاگردان ائمه(علیهم السلام) از بهشت و جهنم با خبر بودند، جریان حارثة بن مالک و مانند آن از این قبیل است، و قرآن کریم این راه را هم باز گذاشت، فرمود: ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروّن الجحیم﴾ ؛ شما اگر اهل علم الیقین باشید و اهل تهذیب نفس باشید هم اکنون جهنم را میبینید، اهل جهنم را میبینید، بهشت را میبینید، اهل بهشت را میبینید؛ ائمه(علیهم السلام) حقیقتاً میدیدند، رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) در معراج بهشت تشریف بردند و اهلش را دیدند جهنم را هم از نزدیک بازدید کردند و اهلش را دیدند، و این کریمه هم راه را بازگذاشت، فرمود: شما اگر انسان وارسته باشید، جهنم را میبینید، اهلش را میبینید؛ البته بهشت و اهلش را مینگرید: ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروّن الجحیم﴾ این راههای صحیح باز است.
انگیزه تهذیب روحِ اهل معنا و انگیزه ریاضت مرتاضان
آنها که اهل معنایند سعی میکنند از راه تهذیب روح به این سمت حرکت کنند، آنها که اهل دنیایند سعی میکنند از راه تقویت روح، مطالب دنیائی فراهم کنند. نظیر رهبانان و مراتضه که دنیا را برای دنیا ترک میکنند، نه دنیا را برای آخرت: «ومنهم من ترک الدنیا للدنیا»؛ آنها برای رسیدن به جاه و مقام و کسب شهرت، ریاضتی میکشند تا از آیندهٴ جهان طبیعت با خبر بشوند، این راه شدنی است که اینها بتوانند بفهمند که در فلان وقت یک چنین حادثهای اتفاق میافتد، البته چون روحشان پلید است و معصوم نیست، اشتباه میکنند ولی راه دارد که انسان از آینده با خبر شود؛ چون روح یک امر مجرّد است، اگر ما روح را به طبیعت سرگرم نکنیم او به عالم خود سفر میکند و کم و بیش مستحضر میشود.
ـ علوم غریبه فاقد راه اثباتی
عمده این قسم أخیر است که اگر در اثر تقویت اراده و روح، به آینده ارتباط برقرار کردند، میتوانند از آینده با خبر بشوند، این در مقام ثبوت، اما در مقام اثبات اگر کسی ادّعا کرد که من با فلان فرشته در ارتباط بودم یا با جن ارتباط برقرار کردم یا با روح فلان شخص مرده ارتباط برقرار کردم یا با روح فلان شخص زنده ارتباط برقرار کردم، این برهانی ندارد، ثبوتاً ممکن است ولی اثباتاً دلیل میخواهد. او غیر از اینکه بگوید: من فلان شخص را در خانهٴ خود دیدم یا روح فلان شخص را در منزلم احضار کردم و دیدم، غیر از این دلیلی ندارد این دیدن اگر یک دیدن خارجی باشد نشانهٴ صدق است، ولی اگر یک دیدن مثالی باشد او در مثال متصل ببیند، نه در مثال منفصل، در خیال متصل ببیند، نه درخیال منفصل، او در محدودهٴ خود دید نه با واقع رابطه برقرار کرد؛ البته هم فرشتگان سهمی از قدرت دارند و بر انسانهایی نازل میشوند هم جنّیان سهمی از قدرت دارند و بر انسان نازل میشوند، هم فرشتگان قدرتهای حق میرسانند، هم جنیان قدرتهای باطل میرسانند. اینها راه را قرآن کریم اشاره داد که فی الجمله هست ولی اگر کسی ادّعا کرد راهی برای اثباتش نیست.
امکان نزول فرشته بر انسان
اما از اینکه فرشتگان نازل میشوند همان آیهٴ معروف که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ألا تخافوا ولاتحزنوا وأبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ ؛ این اختصاصی به حالت احتضار ندارد، در غیر حالت احتضار اگر کسی گفت: ﴿الله﴾ و روی این گفتهاش ایستادگی کرد، فرشته بر او نازل میشود. گاهی تصمیم گیریهای خیلی قطعی و خیر نصیب انسان میشود، انسان نمیداند که با کدام دست این تصمیم گیری به قلب او القا شده است، این همان دست فرشته است. گاهی مطلب خوبی در قلب انسان القا میشود، این همان تعلیم فرشتگان است که تعبیر دینی آن است که «نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد قذف میکند» . فرشته نازل میشود.
امکان نزول شیاطین بر انسان
چه اینکه در طرف مقابل شیاطین نازل میشدند که آیاتش در بحث قبل خوانده شد که ﴿تنزل علی کل أفاک أثیم﴾ ؛ اگر کسی اهل إفک و إثم بود، اهل معصیت و دروغ بود شیاطین بر او نازل میشوند: ﴿إن الشیاطین لیوحون إلی اولیائهم﴾ هست، یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾ هست، اینها هست که هم شیاطین نازل میشوند و هم فرشتگان، چه در جنگ چه در غیر جنگ، خدای سبحان مؤمنین را در جنگ با فرشتگان تأیید کرده است، فرشتگان به کمک مسلمین آمدند و آنها را یاری کردند.
تجرد وهمی و قدرت تحریکی جن
چه اینکه برای جنّ این قدرت هست که با سرعت سیر کارهای خارق العاده انجام بدهد، جنّ گرچه از نظر قدرت فکری ضعیف است، ولی قدرت تحریکیاش زیاد است، او میتواند بار سنگینی را در نزدیکترین فرصت و کوتاهترین مدّت ازجایی به جایی منتقل کند، و اما درک جنّ درک قوی و عقلی نیست، حداکثر تجرّد اینها تجرّد خیالی و وهمی است، اینها به تجرّد عقلی نمیرسند. اینکه به سلیمان(سلام الله علیه) گفت: ﴿قال عفریتٌ من الجنّ انا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ، حضرت او را تکذیب نکرد، گرچه در قرآن ندارد که او آورد، دیگری گفت: ﴿قال الّذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتدّ الیک طرفک﴾ و این دیگری اطاعت کرد ﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ و امّا آنکه گفت: ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ حرف او را سلیمان(سلام الله علیه) تکذیب نکرد و قرآن هم کتاب قصّه نیست که حرف کسی را نقل کند و با سکوت بگذرد، هیچ ممکن نیست حرفی را خدا در قرآن نقل کند و آن حرف باطل باشد و آن را ابطال نکند، اگر باطل است فوراً ابطالش میکند، حرف این شخص را ابطال نکرد، این قدرت را داشت که گفت: ﴿أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ؛ این قدرت را دارند و انسان میتواند با اینها رابطه برقرار کند، ولی گر کسی مدّعی ارتباط بود دلیل ندارد، اگر بگوید من دیدم حداکثر آن است که در مثال متصل میبیند یعنی در حسّ مشترک درون خود میبیند، نه در بیرون، اگر بیرون باشد هر سلیم الحسّی هم باید ببیند، گذشته از اینکه روح یک امر مجرّد است و قابل دیدن نیست.
بنابراین اگر یک سلسله حرکتهای تندی و خارقعادتی از بعضی نشأت میگیرد قابل تکذیب نیست و قابل قبول است، برای اینکه یا اسباب مادی محسوس دارند در اثر تمرین او به این قدرت رسیده است یا اسباب مادی غیر محسوس دارد، او آشنا شد به این راه رسیده است یا اسباب معنوی دارد که او ارتباط برقرار کرده است، مهمتر از همه قدرت روح است، روح وقتی قوی شد میتواند خیلی از کارها را انجام بدهد، اوّل در درون خود و در بدن خود، بعد در بیرون، شما میبینید یک آدم اگر بخواهد 60 یا 70 کیلو بار را از جایی به جایی منتقل کند، برای او خیلی سخت است، امّا میبینید همین آدم در اثر تمرین 70 کیلو بار را در چند متر پرت میکند، اینها که پرش دارند بالاخره این بدن است که 60 کیلو است این را از جائی به جائی پرت میکند؛ همین آدم اگر عصبانی بشود 10 نفر بخواهند او را جابجا کنند، نمیتوانند، این قدرت روح است که در بدن ظهور کرد وگرنه در حال عادی وزنش 60 کیلو است، یک آدم بطور معمول او را حمل میکند، از جایی به جایی میبرد، ولی وقتی غضب کرد و عصبانی شد در شدت غضب 10 نفر بخواهند او را تکان بدهند، نمیتوانند. این قدرت روح است که بدن را نیرومند کرد، اگر روح قوی شد در حالتهای غیر عادی، نه تنها در بدن خود مؤثر است، در بدن دیگری هم مؤثر است. از روح قوی هر کاری بگوئید ساخته است، البته در محدودهٴ خود، به اندازهای که علم قوی باشد، اراده قوی است، به اندزاهٴ قدرت اراده در بدن خود یا در بدن دیگران این آثار پیدا میشود.
سحر و ساحری در تشریع
امّا آنچه که مهم است چند مسئله است: یکی اینکه اصل مسئلهٴ سحر را قرآن کریم از شراب خوری و شراب فروشی و امثال ذلک بدتر میداند؛ زیرا برای شراب در عین حال که رجس و رجز است، در عین حال که وارد شده است «مدمن الخمر کعابد وثن» مع ذلک یک سلسله منافع مادی هست، منتها «اثمه اکثر من نفعه»، ولی برای سحر نه تنها نفع نیست، بلکه سراسر ضرر است، لذا فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم ولاینفعهم﴾ این ﴿ولاینفعهم﴾ برای آن است که مبادا کسی خیال کند، سحر نظیر شرب خمر است. شرب خمر و خمّاری و خمر فروشی، گرچه معصیت کبیره است و پرده روی عقل میگذارد، امّا نفعی دارد ولی«اثمه اکثر من نفعه» یک نفع مادی زودگذر دارد که عدهای بهرهٴ مادی میبرند، امّا خطرش به مراتب بیشتر از نفع مادّی آن است؛ لذا فرمود: ﴿اثمهما اکبر من نفعهما﴾ ؛ چه میسر و چه خمر، امّا دربارهٴ سحر فرمود: ﴿مایضرهم ولاینفعهم﴾؛ اصلاً نفع هم ندارد، لذا بدترین گروه و فقیرترین گروه همین گروه سحرهاند، که هرگز به جایی نرسیدهاند.
پناهگاه حقیقی
ـ تخطئهٴ قرآن از پناهجویی از جن
و آنهایی هم که به دنبال سحر ساحران حرکت میکردند که آنها در اثر جنگیری مشکلشان را حل کنند، این را قرآن تخطئه کرد و فرمود: بیراهه میروید، فرمود: ﴿کان رجالٌ من الإنس یعوذون برجال من الجن﴾ ، این را نقل کرد بعد فرمود: شما پناهگاهی دارید و آن پناهگاتتان را معوذتین تشریح میکنند، در سورهٴ مبارکهٴ جن آیهٴ ٦ این است که فرمود: ﴿وأنه کان رجالٌ من الانس یعوذون برجالٍ من الجن فزادوهم رهقاً﴾ ؛ بعضی از مردم در مشکلات به بعضی از مردان از جنیّان پناهنده میشدند، جِن جمعش أجنّه نیست أجنّه جمع جنین است ﴿وإذ أنتم اجنّةً فی بطون أمهاتکم﴾ ؛ یعنی شما جنینهایی بودید در بطن رحم، أجنّه جمع جنین است، نه جمع جن فرمود: بعضی از مردان به بعضی از مردان جن و جِنّة پناه میبردند: ﴿کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن﴾ و این را با محکومیت یاد میکند و میگوید به اینکه نه از جن ساخته است که مشکلی را حل کند، نه اینها که به جن پناهنده میشوند میتوانند مشکلی را حل کنند: ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ آن خطر فراگیر که انسان را میپوشاند، میگویند: رَهَقْ فرمود: ﴿ترهقهم ذلّة﴾ ؛ یعنی ذلّت اینها را پوشاند. ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ یعنی فقر و مسکنت و بدبختی فراگیر اینها شد و اینها را فرو برد. هم احتمال این هست که ضمیر «هُم» به آن رجال جن برگردد، هم احتمال این است که به انس برگردد، یعنی مراجعهٴ انس به جن باعث بدبختی آن رجال جن شد، چون یک کبریایی بیجایی احساس میکردند، یا رجوع رجال إنس به رجال جن باعث بدبختی روز افزون این مراجعه کنندهها شد، چون به بیگانه پناهنده شدند. این را قرآن محکوم میکند.
ـ خدای سبحان پناهگاه حقیقی
بعد میفرماید: در حال خطر شما به یک تکیه گاهی باید پناهنده شوید که مرکز قدرت است: ﴿قل اعوذ برب الفلق﴾ ؛ این معوذتین یک راه خوبی به انسان نشان میدهد میفرماید: هم انسان نیازمند است. انسان درمعرض حوادث دردناک است و هم نه قدرت دارد که خود آن حوادث دردناک را طرد کند، نه از دیگری ساخته است که او مشکلات را از سر راه او بردارد، فقط یک مبدأ است که میتواند مشکلات را حل کند «وهوالله». این معوذتین از بهترین تعلیمات توحیدی ماست؛ ﴿قل اعوذ برب الفلق ٭ من شرّ ما خلق ٭ ومن شر غاسقٍ إذا وقب و من شرّ النفاثات فی العقد ٭ ومن شرّ حاسدٍ اذا حسد﴾ ؛ چون حاسد بالاخره جزء شیاطین انس است او اگر خدای نکرده به بیماری حسد مبتلا شد، دست بردار نیست انسان را به اختلاف و غیر اختلاف میکشاند، یک قسم مهمّ مشکلات ما همین حسد است فرمود: ﴿ومن شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾ .
استعاذه به خدا از شرّ سحره
آن کسی که در گرهها میدمد سحر و شعبده و جادو و طلسم دارند باید از شرّ او هم به خدا پناهنده شد. نه تنها در قرآن به ما فرمود: شما به این جن و جنگیران پناهنده نشوید، بلکه میفرماید: از شرّ آنها هم به خدا پناهنده بشوید؛ هم پناه بردن به غیر خدا را محکوم میکند و هم میفرماید: از خطر این گروه هم به خدا پناهنده بشوید: ﴿ومن شرّ النفاثات فی العقد﴾ ؛ خدا چیزی که شر باشد خلق نکرد شرّ مال مخلوق است، نه شرّ مال خلقت یا مال خالق، لذا فرمود: ﴿قل اعوذ برب الفلق ٭ من شرّ ما خلق﴾ ؛ آن خدایی که افق را میشکافد و شمس را طالع میکند و ظلمتها را طرد میکند، به آن خدا پناه ببرید که هر ظلمتی را با نور فیض خود برطرف کند. او که رب فلق است، او که قدرت دارد افق را بشکافد و شمس را بالا بیاورد، او میتواند مشکل شما را حل کند و زندگی شما را روشن کند، آن هم ﴿من شرّ ما خلق﴾ ؛ یعنی مخلوق شرّ دارد نه خالق و نه خلقت، یا فرمود: ﴿قل اعوذ برب الناس ٭ ملک الناس ٭ اله الناس ٭ من شر الوسواس الخنّاس ٭ الذی یوسوس فی صدور الناس ٭ من الجنة والناس﴾ ؛ فرمود: در مسائل فکری، از وسوسهها بخواهید نجات پیدا کنید، به الله که هم ربّ است، هم مالک است، هم اله است، به او پناهند بشوید: ﴿قل اعوذ برب الناس ٭ ملک الناس ٭ اله الناس﴾ ؛ اگر ربوبیّت است مال اوست، اگر سلطنت است مال اوست، اگر الوهیّت است مال اوست، به این الله پناهنده بشوید، از شرّ وسوسههای جن و انس نجات پیدا کنید؛ ﴿من شرّ الوسواس الخناس ٭ الّذی یوسوس فی صدور الناس﴾ ، خواه آن موسوس گاهی شیاطیناند، گاهی شیاطین انس. انسان باید از نشست و برخاست و صحابت و رفاقت بعضیها به خدا پناه ببرد، فرمود: ﴿من شر الوسواس﴾ ؛ وسواس، خنّاس است.
هجمهٴ نامردانه شیطان در بیان امیر بیان علی(علیه السلام)
خنّاس را در بعضی از بیانات مبارک نهج البلاغه، حضرت فرمود به اینکه همیشه شیطان با دو پا مردانه حمله نمیکند، یک پا جلو، یک پا به دنبال که آمادهٴ فرار است، نظیر آن خائنی که خائف است ، میخواهد متاعی را سرقت کند، آن با دو پا وارد خانه نمیشود، با یک پا وارد خانه میشود، با یک پا بیرون که همین که صاحبخانه فهمید فرار کند که یقدم رجلاً و یؤخر أخریٰ، حضرت وقتی نفاق و اهل نفاق و شیطنت و اهل شیطنت و شیاطین را معرفی میکند، میفرماید: شما اگر قیام کنید شیطان را سر جایش مینشانید، شیطان آن قدرت ا ندارد که مستقیم حمله کند، آن «یقدم رجلاً و یؤخر أخریٰ» او یک پا جلو، یک پا دنبال، مواظب است که شما او را نبینید که اگر دیدید، زود فرار کند، این خاصیت، خاصیت خنّاس بودن است، زود در دهلیز خود را پنهان میکند، البته از بین نمیرود مگر شما خانهٴ دل را تطهیر کنید، بیرونش کنید وگرنه بالاخره در دهلیز خانه جاسازی کرده است، این حالت را میگویند حالت خنس بودن، فرمود: شما از خطرات دشمن درون به خدا پناه ببرید: ﴿من شرّ الوسواس الخناس﴾ ؛ این وسواس خناس کارش این است که ﴿یوسوس فی صدور الناس﴾ ؛ در دلهای مردم وسوسه میکند.
شیاطین جن و شیاطین انس
خب، اینها که در دلهای مردم وسوسه میکنند کیانند؟ ﴿من الجنة والناس﴾ یعنی دو قسمند: بعضی جناند، میشود شیاطین جن، بعضی انساند، میشود شیاطین انس، رفیق بد همان وسواس خنّاس است، همانطوری که شیطان وسواس خنّاس است، دوست بد هم وسواس خنّاس است. فرمود: وسواس خنّاس ﴿الذی یوسوس فی صدور النّاس﴾ ؛ در دلهای مردم وسوسه میکند، آنهایی که وسوسه میکنند کیانند؟ مُوَسْوِس، فاعل وسوسه کیست؟ ﴿من الجنة والناس﴾ این ﴿من الجنة والناس﴾ بیان و تقسیم آن وسواس خنّاس است، نه بیان و تقسیم ناس باشد؛ چون ناس به ناس و جن تقسیم نمیشود.
تبیین معنای استعاذه
بنابراین چه شیاطین انس که واقعاً وسواس خنّاسند، چه شیاطین جن، که وسواس خناسند، انسان از خطر وسوسهٴ اینها باید به الله پناه ببرد. پس انسان همواره در معرض خطر هست، خواه خطرات درونی، خواه خطرات بیرونی، ولی اینکه به رجال من الجنّ پناه ببرد این باطل است و با توحید سازگار نیست، چون کاری از غیر خدا ساخته نیست؛ لذا فرمود: ﴿کان رجالٌ من الانس یعوذون برجالٍ من الجن فزادوهم رهقاً﴾ ؛ نفرمود فما نفعوهم، نفرمود این استعاذهٴٴ به غیر خدا مشکلی را حل نمیکند میفرماید: این مشکلی بر مشکلهای اینها میافزاید که ﴿ترهقهم ذلّة﴾ خواهد شد، ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ یعنی مراجعهٴ به غیر خدا یک گناه مضاعف است، مشکل را دو چندان میکند، و راه حل مشکل تنها استعاذهٴ به خداست، که ﴿قل اعوذ بربّ الفلق﴾ و ﴿قل اعوذ برب الناس﴾ و در ادعیهٴ وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) آمده است که روزانه از شش چیز به خدا پناه میبرد: «من الشک و الشرک و الحمیّة والغضب والبغی والحسد» روزانه از این شش چیز به خدا پناه میبرد، این دعای حضرت بود، این هم که به ما فرمودند: پناه ببرید، یک وقتی به عرض شما رسید نه یعنی بگوئید: أعوذ بالله، پناه ببرید یعنی واقعاً بروید پناهگاه، اگر گفتند: آژیر خطر را شنیدید، حمله نزدیک است، بروید پناهگاه نه یعنی در همان بیابان باز باشید و بگوئید: من میخواهم بروم پناهگاه، این حل نشد، اینکه خدا میفرماید: ﴿ َإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ ؛ اگر یک وسوسهای به سراغ شما آمد، به خدا پناه ببرید نه یعنی بگوئید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»؛ این نازلترین درجهٴ استعاذه است. وقتی خدا میفرماید: آژیر خطر را شنیدید به خدا پناه ببرید، یعنی بروید به پناهگاه اگر یک کسی دید نامحرمی از کنارش میگذرد وسوسه کرد نگاه کند، خب فوراً آژیر خطر شنید؛ یعنی این وسوسه به سراغش آمد، فوراً باید به پناهگاه برود، جدّاً جلوی این هوس را بگیرد یا غیبت یا تهمت یا دروغ یامعاصی دیگر، فرمود: بروید پناهگاه، نه بگوئید: من میخواهم بروم پناهگاه. اینکه انسان میگوید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و مشکلی حل نمیشود، برای آن است که، مثل آن است که کسی آژیر خطر را بشنود و در جای خود بماند، بدون محفظه بگوید: من میخواهم بروم پناهگاه؛ اینکه پناهندگی نشد، فرمود: اگر شما صحبت وسوسه را از درون شنیدید فوراً التجا کنید، فوراً به خدا پناه ببرید، اضطراب در شما پیدا شود، خطر احساس کنید و به پناهگاه بروید و تنها پناهگاه هم خداست، فرمود: شما سراسر عالم را بگردید ﴿ولن تجد من دونه ملتحداً﴾ ؛ ملتحد یعنی سنگر، انسان وقتی در یک لَحْد و در یک لَحَد در یک کنار میآرمد، در یک گوشهای محفوظ میماند، میگویند: إلْتَحَدَ یعنی به لَحْد و لَحَد و سنگر پناه برد، در این آیهٴ کریمه با نفیِ تأکید به نام ﴿لن﴾ فرمود: سنگری غیر از عنایت حق نیست ﴿ولَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ ؛ یک پناهگاه است و آن توکّل به خدای سبحان است.
بنابراین نه تنها از جنّ کاری ساخته نیست، نه تنها از جنگیر کاری ساخته نیست، بلکه از اینها باید به خدا پناه برد فرمود: خطر سحر و جنگیری از مسئلهٴ شراب و قمار هم بدتر است؛ برای اینکه لذّت موقت یا نفع مادّی زودگذر دارد اما مسئلهٴ جنگیری و سحر و امثال ذلک نه تنها خطر دارد، نه تنها آن نفع زودگذر را ندارد، بلکه سراسر خطر است؛ لذا فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم ولاینفعهم﴾؛ یعنی این مثل قمار بازی نیست که انسان «یتعلم شیئاً» که «اثمه اکثر من نفعه» این چنین نیست، این نظیر شراب سازی نیست که یتعلم شیئاً «اثمه اکثر من نفعه» بلکه «یتعلم شیئاً ضارّاً محضاً» ﴿یتعلمون ما یضرهم ولاینفعهم﴾.
تفاوت سحر و معجزه
ـ سرّ برتری معجزه بر سحر
اما دربارهٴ اینکه سحر نسبت به معجزه چرا پهلو نمیزند؟ و گفتند سحر با معجزه پهلو نزند، برای آن است که این سحر اگر هم صحیح باشد بالاخره یا به جنّ متکی است یا به شیاطین انس متّکی است و مانند آن. قدرتش، علمش، محدود و مقیّد است، اما معجزه به قدرت لایزال الهی متّکی است و اگر جن در عالم مؤثر است، مأموری از مأموران الهی است. اگر فرشته در عالم مؤثر است، بندهای از بندگان الهی است؛ چون ﴿لله جنودُ السمٰوات والارض﴾ ؛ هیچ موجودی، در هیچ گوشهای از عالم اثر نمیگذارد، مگر به اذن خدا، اذن تکوینی هست گرچه نهی تشریعی، نظیر قتل انبیاء و نظیر قتل مظلومین و امثال ذلک، اذن تکوینی هست منتها نهی تشریعی، ممکن نیست خدا تکویناً به چیزی اذن ندهد و آن شئ اثر کند، این با ربوبیّت مطلقه خدای سبحان سازگار نیست اولاً، با فقر و مسکنت این شئ مؤثر سازگار نیست ثانیاً، پس هرچه در عالم اثر میکند باید به اذن خدای سبحان باشد، منتها گاهی نهی تشریعی هست و گاهی نهی تشریعی نیست. چون معجزه به خواست خدای سبحان است و همهٴ موجودات چه جن، چه انس و غیر اینها مأموران الهیاند: ﴿لله جنود السموات والارض﴾ لذا ممکن نیست در مقام مبارزه سحر بتواند بامعجزه پهلو بزند، همواره شکست میخورد، چون خدای سبحان در همان سورهٴ مجادله فرمود: ﴿کتب الله لأغلبن انا و رسلی﴾ ؛ این جزء مقرّرات قطعی ماست که رسالت شکست نمیخورد خب، اساس رسالت در مقام اثبات معجزه است، اگر معجزه با آوردن سحر شکست بخورد، رسالت و نبوت شکست خورده است، دین شکست خورده است، ولی اگر پیغمبر را شهید کردند دین زندهتر میشود، اگر اولیای الهی را شهید کردند دین زندهتر میشود، این شکست دین نیست، امّا اگر معجزه را با سحر ابطال کردند دین شکست میخورد؛ لذا فرمود: ﴿کتب الله لاغلبنّ انا ورسلی﴾ یا ﴿إن جندنا لهم الغالبون﴾ ؛ نصرت قطعی از آن مرسلین و اولیای الهی است، بنابراین معجزه قابل شکست نیست، مستحیل است که معجزه شکست بخورد.
حکمت ایمان آوردن سحره به حضرت موسی(علیه السلام)
و اما سحر درجاتی دارد و بعضی از سحرها ممکن است سحر دیگر را ابطال کند و مانند آن و آن که کارشناس سحر است زودتر از دیگران میفهمد که آنچه را که انبیا میآورند از سنخ معجزه است؛ نه از سنخ سحر؛ لذا سحرهٴ فرعون قبل از دیگران به موسای کلیم ایمان آوردند، چون فهمیدند سنخ کار اینها یک امر است و کار موسای کلیم(سلام الله علیه) سنخش دیگر است، آنها، همهٴ کارشناسان سحر جمع شدند: ﴿سحروا اعین الناس و استرهبوهم﴾ ؛ همه را مسحور کردند، امّا موسای کلیم همچنان مطمئن در حال آمادهباش برای مبارزهٴ با سحر بود، در بحثهای قبل به عرضتان رسید که سحر در موسای کلیم اثر نکرد و اینکه موسای کلیم در آن لحظه ترسید این را حضرت امیر(سلام الله علیه) در اوایل نهج البلاغه تبیین کرد فرمود: اینکه خداوند فرمود: ﴿فأوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ ؛ موسای کلیم از مشاهدهٴ آن منظره که میدان مبارزه شد میدان مار ترسید، نه برای خود ترسید؛ چون موسای کلیم میدانست اینها سحر است و کار او معجزه، حضرت فرمود: ترس موسای کلیم این بود که میفرمود: اگر من هم عصا را القا کنم و در این میدان مبارزه به صورت یک ماری از مارهای فراوانِ این میدان در بیاید، آنها هم که چوبها و طنابها را القا کردند، و به صورت مار دمان درآمد، خب این تماشاچیان میدان مسابقه و مبارزه اگر نتوانند بین معجزهٴ من و سحر ساحران فرق بگذارند، آن وقت چه کنم؟ آنگاه آلفرعون برنده میشوند . حضرت فرمود: ترس موسای کلیم از غلبهٴ دولت ضلال بود، نه از کار ساحران نشانهاش هم ذیل آیه است خدای سبحان به موسای کلیم فرمود: تو نترس من طوری این معجزه را در این میدان آیهٴ بیّنه میکنم که همه بفهمند، تو عصا را بینداز من سحر اینها را باطل میکنم: ﴿تلقف ما صنعوا﴾ ؛ سحر اینها را میخورد هرچه اینها کردهاند عصای تو آن را بلع میکند: ﴿إنک انت الأعلی﴾ ؛ تو پیروزی تو نترس، ترس موسای کلیم برای خود نبود، ترس موسای کلیم از تشخیص ندادن مردم بود، که اگر مردم بین معجزه و سحر فرق نگذارند باید چه کرد؟ و چون معجزه به قدرت لایزال الهی بسته است همواره پیروز است و سحر چون یا به خیال متصّل یا احیاناً به مثال منفصل ارتباط دارد محکوم آن قدرت لایزال الهی است؛ لذا در سوره مجادله فرمود: ﴿کتب الله لأغلبن أنا و رسلی﴾ ؛ همواره انبیاء پیروز شدند، با معجزه هم پیروز شدند یعنی عدهای را با براهین عقلیه، عدهای را با آیهٴ بیّنه روشن کردند که هیچ معجزهای شکست نخورد.
تفاوت معجزه و کرامت
امّا فرق معجزه و کرامت چیست؟ قبلاً اشاره شد که سنخ هردو یکی است، مربوط به ولایت نفس است، ولی الله میتواند این کارها را انجام بدهد منتها اگر با دعوای نبوت همراه بود با تحدی و مبارزطلبی همراه بود، اصطلاحاً میگویند، معجزه و اگر با دعوای تحدّی همراه نبود اصطلاحاً میگویند کرامت، برای مؤمنین عادی نه معجزه است، نه کرامت بلکه در حد اعانت است، برای کسانی که داعیهٴ دروغی دارند به نام متنبّیان در حد اهانت است. این چهار قسم را در کتب عقلی مطالعه میفرمایید، معجزه است و کرامت و اعانت و اهانت، معجزه مال انبیا، کرامت مال اولیاء، اعانت مال مؤمنین، مؤمنی دعا میکند مشکلش حل میشود، مؤمن را خدای سبحان تأئید میکند که ﴿ایّدهم بروح منه﴾ و امثال ذلک، اهانت مال آن جعفر کذّابها و امثال ذلک است که اینها ممکن است کارخارق العادة انجام بدهند آب دهن به درون چاه بریزند که آب فوران کند ولی بقیه آب هم میخشکد این کار خارق العاده است، یک بیماری را میخواهند درمان کنند ولی اتفاقاً بیمار با آب دهان اینها از بین میرود، این خارق عادت است ولی این را خدای سبحان برای اهانت انجام میدهد. کار خارق عادت به این چهار قسم تقسیم میشود، معجزه است و کرامت است و اعانت و اهانت، اهانت مال متنبیّان و دروغ پردازانِ علیه دین است، اعانت مال تودهٴ مؤمنین است، کرامت مال اولیا است معجزه مال انبیاست.
«والحمدلله رب العالمین»
- نمونههای خوابها و رؤیاهای صادقه و کاذبه و اوهام و خیالات شیطانی و الهامات الهی و فرشتگانی
- سحر بیفایده و مضر
- فرق معجزه, سحر، اعانت, کرامت و اهانت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ٭ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
ضمن شمارش أوصافی که بنیاسرائیل به آن اوصاف متصّف بودند، مسئلهٴ گرایش آنها را به سحر مطرح فرمود، و اینکه نه تنها یهودیها به سحر گرایش دارند، بلکه برای توجیه این گرایش سحر را به سلیمان(سلام الله علیه) نسبت دادند و احیاناً انگشتر سلیمانی و امثال ذلک را هم مطرح میکنند که اگر کسی آن انگشتر را داشت نه تنها از خطرات جنّ و أمثال جنّ مصون است، بلکه میتواند بر آنها سلطه پیدا کند در حالی که باید روح سلیمانی پیدا کرد تا از آن انگشتر استفاده کرد وگرنه از آن انگشتر نقشی و اثری ساخته نیست.
قرآن کریم هم سلیمان(سلام الله علیه) را به عنوان یکی از أنبیای عظام میستاید و معرفی میکند و هم سلطنت او را الهی میداند، با حکمت و فصل خطاب و امثال ذلک، آمیخته میداند و هم دامنهٴ حکومت سلیمان(سلام الله علیه) را از آلودگی به رجسِ سحر و امثال ذلک تطهیر میکند.
و هم اینکه میفرماید: کاری از ساحران ساخته نیست، اینها نه تنها سودی نمیبرند و نمیرسانند بلکه هم متضرّر میشوند و هم ضرر میرسانند.
قسمت مهمّ بحث این کریمه همان مسئلهٴ سحر است که فرمود: ﴿وما هم بضارین به من احدٍ إلا باذن الله﴾ در این بیان مطالبی به عرض رسید که عصارهاش این بود که سحر یک قسمت از آنها سبب مادی محسوس دارد، قسمتی دیگر سبب مادی غیر محسوس دارد، قسم سوم سبب معنوی دارد که در اثر تقویت اراده اینها، با بعضی از مبادی میتوانند رابطه برقرار کنند4 مثل إخبار به غیب، آن قسم اولش که اسباب مادّی محسوس دارد جزء علوم غریبه به شمار میرود، نظیر کسانی که به خوردن سمّ و امثال سمّ عادت کردهاند، لذا سموم در آنها اثر نمیگذارد اینها یک سلسله اسباب مادی محسوس دارد و در اثر تمرین صاحبان این حرفه کار غیر عادی انجام میدهند. قسم دوم اسباب مادی غیر محسوس دارد که آنها هم احیاناً کارهای مادی خارق عادت انجام میدهند، قسم سوّم در اثر تقویت اراده و روح میتوانند از آینده با خبر بشوند، این مقدور هر انسانی هست؛ چون روح انسانی مجرّد است و چون مجرّد است در رهن زمان نیست و اگر ما سرگرمی روح را از عالم طبیعت کم بکنیم میتوانیم از گذشته یا آینده به اذن خدا مستحضر بشویم.
انصراف صحیح از عالم طبیعت، آشنایی با عالم غیب
منتها اگر روح را در راه صحیح تربیت کنیم و از عالم طبیعت از راه صحیح منصرفش کنیم، مطالب غیبی برای انسان کشف میشود، نظیر اینکه بعضی از شاگردان ائمه(علیهم السلام) از بهشت و جهنم با خبر بودند، جریان حارثة بن مالک و مانند آن از این قبیل است، و قرآن کریم این راه را هم باز گذاشت، فرمود: ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروّن الجحیم﴾ ؛ شما اگر اهل علم الیقین باشید و اهل تهذیب نفس باشید هم اکنون جهنم را میبینید، اهل جهنم را میبینید، بهشت را میبینید، اهل بهشت را میبینید؛ ائمه(علیهم السلام) حقیقتاً میدیدند، رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) در معراج بهشت تشریف بردند و اهلش را دیدند جهنم را هم از نزدیک بازدید کردند و اهلش را دیدند، و این کریمه هم راه را بازگذاشت، فرمود: شما اگر انسان وارسته باشید، جهنم را میبینید، اهلش را میبینید؛ البته بهشت و اهلش را مینگرید: ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروّن الجحیم﴾ این راههای صحیح باز است.
انگیزه تهذیب روحِ اهل معنا و انگیزه ریاضت مرتاضان
آنها که اهل معنایند سعی میکنند از راه تهذیب روح به این سمت حرکت کنند، آنها که اهل دنیایند سعی میکنند از راه تقویت روح، مطالب دنیائی فراهم کنند. نظیر رهبانان و مراتضه که دنیا را برای دنیا ترک میکنند، نه دنیا را برای آخرت: «ومنهم من ترک الدنیا للدنیا»؛ آنها برای رسیدن به جاه و مقام و کسب شهرت، ریاضتی میکشند تا از آیندهٴ جهان طبیعت با خبر بشوند، این راه شدنی است که اینها بتوانند بفهمند که در فلان وقت یک چنین حادثهای اتفاق میافتد، البته چون روحشان پلید است و معصوم نیست، اشتباه میکنند ولی راه دارد که انسان از آینده با خبر شود؛ چون روح یک امر مجرّد است، اگر ما روح را به طبیعت سرگرم نکنیم او به عالم خود سفر میکند و کم و بیش مستحضر میشود.
ـ علوم غریبه فاقد راه اثباتی
عمده این قسم أخیر است که اگر در اثر تقویت اراده و روح، به آینده ارتباط برقرار کردند، میتوانند از آینده با خبر بشوند، این در مقام ثبوت، اما در مقام اثبات اگر کسی ادّعا کرد که من با فلان فرشته در ارتباط بودم یا با جن ارتباط برقرار کردم یا با روح فلان شخص مرده ارتباط برقرار کردم یا با روح فلان شخص زنده ارتباط برقرار کردم، این برهانی ندارد، ثبوتاً ممکن است ولی اثباتاً دلیل میخواهد. او غیر از اینکه بگوید: من فلان شخص را در خانهٴ خود دیدم یا روح فلان شخص را در منزلم احضار کردم و دیدم، غیر از این دلیلی ندارد این دیدن اگر یک دیدن خارجی باشد نشانهٴ صدق است، ولی اگر یک دیدن مثالی باشد او در مثال متصل ببیند، نه در مثال منفصل، در خیال متصل ببیند، نه درخیال منفصل، او در محدودهٴ خود دید نه با واقع رابطه برقرار کرد؛ البته هم فرشتگان سهمی از قدرت دارند و بر انسانهایی نازل میشوند هم جنّیان سهمی از قدرت دارند و بر انسان نازل میشوند، هم فرشتگان قدرتهای حق میرسانند، هم جنیان قدرتهای باطل میرسانند. اینها راه را قرآن کریم اشاره داد که فی الجمله هست ولی اگر کسی ادّعا کرد راهی برای اثباتش نیست.
امکان نزول فرشته بر انسان
اما از اینکه فرشتگان نازل میشوند همان آیهٴ معروف که ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ألا تخافوا ولاتحزنوا وأبشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ ؛ این اختصاصی به حالت احتضار ندارد، در غیر حالت احتضار اگر کسی گفت: ﴿الله﴾ و روی این گفتهاش ایستادگی کرد، فرشته بر او نازل میشود. گاهی تصمیم گیریهای خیلی قطعی و خیر نصیب انسان میشود، انسان نمیداند که با کدام دست این تصمیم گیری به قلب او القا شده است، این همان دست فرشته است. گاهی مطلب خوبی در قلب انسان القا میشود، این همان تعلیم فرشتگان است که تعبیر دینی آن است که «نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد قذف میکند» . فرشته نازل میشود.
امکان نزول شیاطین بر انسان
چه اینکه در طرف مقابل شیاطین نازل میشدند که آیاتش در بحث قبل خوانده شد که ﴿تنزل علی کل أفاک أثیم﴾ ؛ اگر کسی اهل إفک و إثم بود، اهل معصیت و دروغ بود شیاطین بر او نازل میشوند: ﴿إن الشیاطین لیوحون إلی اولیائهم﴾ هست، یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾ هست، اینها هست که هم شیاطین نازل میشوند و هم فرشتگان، چه در جنگ چه در غیر جنگ، خدای سبحان مؤمنین را در جنگ با فرشتگان تأیید کرده است، فرشتگان به کمک مسلمین آمدند و آنها را یاری کردند.
تجرد وهمی و قدرت تحریکی جن
چه اینکه برای جنّ این قدرت هست که با سرعت سیر کارهای خارق العاده انجام بدهد، جنّ گرچه از نظر قدرت فکری ضعیف است، ولی قدرت تحریکیاش زیاد است، او میتواند بار سنگینی را در نزدیکترین فرصت و کوتاهترین مدّت ازجایی به جایی منتقل کند، و اما درک جنّ درک قوی و عقلی نیست، حداکثر تجرّد اینها تجرّد خیالی و وهمی است، اینها به تجرّد عقلی نمیرسند. اینکه به سلیمان(سلام الله علیه) گفت: ﴿قال عفریتٌ من الجنّ انا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ، حضرت او را تکذیب نکرد، گرچه در قرآن ندارد که او آورد، دیگری گفت: ﴿قال الّذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتدّ الیک طرفک﴾ و این دیگری اطاعت کرد ﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ و امّا آنکه گفت: ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ حرف او را سلیمان(سلام الله علیه) تکذیب نکرد و قرآن هم کتاب قصّه نیست که حرف کسی را نقل کند و با سکوت بگذرد، هیچ ممکن نیست حرفی را خدا در قرآن نقل کند و آن حرف باطل باشد و آن را ابطال نکند، اگر باطل است فوراً ابطالش میکند، حرف این شخص را ابطال نکرد، این قدرت را داشت که گفت: ﴿أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ؛ این قدرت را دارند و انسان میتواند با اینها رابطه برقرار کند، ولی گر کسی مدّعی ارتباط بود دلیل ندارد، اگر بگوید من دیدم حداکثر آن است که در مثال متصل میبیند یعنی در حسّ مشترک درون خود میبیند، نه در بیرون، اگر بیرون باشد هر سلیم الحسّی هم باید ببیند، گذشته از اینکه روح یک امر مجرّد است و قابل دیدن نیست.
بنابراین اگر یک سلسله حرکتهای تندی و خارقعادتی از بعضی نشأت میگیرد قابل تکذیب نیست و قابل قبول است، برای اینکه یا اسباب مادی محسوس دارند در اثر تمرین او به این قدرت رسیده است یا اسباب مادی غیر محسوس دارد، او آشنا شد به این راه رسیده است یا اسباب معنوی دارد که او ارتباط برقرار کرده است، مهمتر از همه قدرت روح است، روح وقتی قوی شد میتواند خیلی از کارها را انجام بدهد، اوّل در درون خود و در بدن خود، بعد در بیرون، شما میبینید یک آدم اگر بخواهد 60 یا 70 کیلو بار را از جایی به جایی منتقل کند، برای او خیلی سخت است، امّا میبینید همین آدم در اثر تمرین 70 کیلو بار را در چند متر پرت میکند، اینها که پرش دارند بالاخره این بدن است که 60 کیلو است این را از جائی به جائی پرت میکند؛ همین آدم اگر عصبانی بشود 10 نفر بخواهند او را جابجا کنند، نمیتوانند، این قدرت روح است که در بدن ظهور کرد وگرنه در حال عادی وزنش 60 کیلو است، یک آدم بطور معمول او را حمل میکند، از جایی به جایی میبرد، ولی وقتی غضب کرد و عصبانی شد در شدت غضب 10 نفر بخواهند او را تکان بدهند، نمیتوانند. این قدرت روح است که بدن را نیرومند کرد، اگر روح قوی شد در حالتهای غیر عادی، نه تنها در بدن خود مؤثر است، در بدن دیگری هم مؤثر است. از روح قوی هر کاری بگوئید ساخته است، البته در محدودهٴ خود، به اندازهای که علم قوی باشد، اراده قوی است، به اندزاهٴ قدرت اراده در بدن خود یا در بدن دیگران این آثار پیدا میشود.
سحر و ساحری در تشریع
امّا آنچه که مهم است چند مسئله است: یکی اینکه اصل مسئلهٴ سحر را قرآن کریم از شراب خوری و شراب فروشی و امثال ذلک بدتر میداند؛ زیرا برای شراب در عین حال که رجس و رجز است، در عین حال که وارد شده است «مدمن الخمر کعابد وثن» مع ذلک یک سلسله منافع مادی هست، منتها «اثمه اکثر من نفعه»، ولی برای سحر نه تنها نفع نیست، بلکه سراسر ضرر است، لذا فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم ولاینفعهم﴾ این ﴿ولاینفعهم﴾ برای آن است که مبادا کسی خیال کند، سحر نظیر شرب خمر است. شرب خمر و خمّاری و خمر فروشی، گرچه معصیت کبیره است و پرده روی عقل میگذارد، امّا نفعی دارد ولی«اثمه اکثر من نفعه» یک نفع مادی زودگذر دارد که عدهای بهرهٴ مادی میبرند، امّا خطرش به مراتب بیشتر از نفع مادّی آن است؛ لذا فرمود: ﴿اثمهما اکبر من نفعهما﴾ ؛ چه میسر و چه خمر، امّا دربارهٴ سحر فرمود: ﴿مایضرهم ولاینفعهم﴾؛ اصلاً نفع هم ندارد، لذا بدترین گروه و فقیرترین گروه همین گروه سحرهاند، که هرگز به جایی نرسیدهاند.
پناهگاه حقیقی
ـ تخطئهٴ قرآن از پناهجویی از جن
و آنهایی هم که به دنبال سحر ساحران حرکت میکردند که آنها در اثر جنگیری مشکلشان را حل کنند، این را قرآن تخطئه کرد و فرمود: بیراهه میروید، فرمود: ﴿کان رجالٌ من الإنس یعوذون برجال من الجن﴾ ، این را نقل کرد بعد فرمود: شما پناهگاهی دارید و آن پناهگاتتان را معوذتین تشریح میکنند، در سورهٴ مبارکهٴ جن آیهٴ ٦ این است که فرمود: ﴿وأنه کان رجالٌ من الانس یعوذون برجالٍ من الجن فزادوهم رهقاً﴾ ؛ بعضی از مردم در مشکلات به بعضی از مردان از جنیّان پناهنده میشدند، جِن جمعش أجنّه نیست أجنّه جمع جنین است ﴿وإذ أنتم اجنّةً فی بطون أمهاتکم﴾ ؛ یعنی شما جنینهایی بودید در بطن رحم، أجنّه جمع جنین است، نه جمع جن فرمود: بعضی از مردان به بعضی از مردان جن و جِنّة پناه میبردند: ﴿کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن﴾ و این را با محکومیت یاد میکند و میگوید به اینکه نه از جن ساخته است که مشکلی را حل کند، نه اینها که به جن پناهنده میشوند میتوانند مشکلی را حل کنند: ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ آن خطر فراگیر که انسان را میپوشاند، میگویند: رَهَقْ فرمود: ﴿ترهقهم ذلّة﴾ ؛ یعنی ذلّت اینها را پوشاند. ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ یعنی فقر و مسکنت و بدبختی فراگیر اینها شد و اینها را فرو برد. هم احتمال این هست که ضمیر «هُم» به آن رجال جن برگردد، هم احتمال این است که به انس برگردد، یعنی مراجعهٴ انس به جن باعث بدبختی آن رجال جن شد، چون یک کبریایی بیجایی احساس میکردند، یا رجوع رجال إنس به رجال جن باعث بدبختی روز افزون این مراجعه کنندهها شد، چون به بیگانه پناهنده شدند. این را قرآن محکوم میکند.
ـ خدای سبحان پناهگاه حقیقی
بعد میفرماید: در حال خطر شما به یک تکیه گاهی باید پناهنده شوید که مرکز قدرت است: ﴿قل اعوذ برب الفلق﴾ ؛ این معوذتین یک راه خوبی به انسان نشان میدهد میفرماید: هم انسان نیازمند است. انسان درمعرض حوادث دردناک است و هم نه قدرت دارد که خود آن حوادث دردناک را طرد کند، نه از دیگری ساخته است که او مشکلات را از سر راه او بردارد، فقط یک مبدأ است که میتواند مشکلات را حل کند «وهوالله». این معوذتین از بهترین تعلیمات توحیدی ماست؛ ﴿قل اعوذ برب الفلق ٭ من شرّ ما خلق ٭ ومن شر غاسقٍ إذا وقب و من شرّ النفاثات فی العقد ٭ ومن شرّ حاسدٍ اذا حسد﴾ ؛ چون حاسد بالاخره جزء شیاطین انس است او اگر خدای نکرده به بیماری حسد مبتلا شد، دست بردار نیست انسان را به اختلاف و غیر اختلاف میکشاند، یک قسم مهمّ مشکلات ما همین حسد است فرمود: ﴿ومن شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾ .
استعاذه به خدا از شرّ سحره
آن کسی که در گرهها میدمد سحر و شعبده و جادو و طلسم دارند باید از شرّ او هم به خدا پناهنده شد. نه تنها در قرآن به ما فرمود: شما به این جن و جنگیران پناهنده نشوید، بلکه میفرماید: از شرّ آنها هم به خدا پناهنده بشوید؛ هم پناه بردن به غیر خدا را محکوم میکند و هم میفرماید: از خطر این گروه هم به خدا پناهنده بشوید: ﴿ومن شرّ النفاثات فی العقد﴾ ؛ خدا چیزی که شر باشد خلق نکرد شرّ مال مخلوق است، نه شرّ مال خلقت یا مال خالق، لذا فرمود: ﴿قل اعوذ برب الفلق ٭ من شرّ ما خلق﴾ ؛ آن خدایی که افق را میشکافد و شمس را طالع میکند و ظلمتها را طرد میکند، به آن خدا پناه ببرید که هر ظلمتی را با نور فیض خود برطرف کند. او که رب فلق است، او که قدرت دارد افق را بشکافد و شمس را بالا بیاورد، او میتواند مشکل شما را حل کند و زندگی شما را روشن کند، آن هم ﴿من شرّ ما خلق﴾ ؛ یعنی مخلوق شرّ دارد نه خالق و نه خلقت، یا فرمود: ﴿قل اعوذ برب الناس ٭ ملک الناس ٭ اله الناس ٭ من شر الوسواس الخنّاس ٭ الذی یوسوس فی صدور الناس ٭ من الجنة والناس﴾ ؛ فرمود: در مسائل فکری، از وسوسهها بخواهید نجات پیدا کنید، به الله که هم ربّ است، هم مالک است، هم اله است، به او پناهند بشوید: ﴿قل اعوذ برب الناس ٭ ملک الناس ٭ اله الناس﴾ ؛ اگر ربوبیّت است مال اوست، اگر سلطنت است مال اوست، اگر الوهیّت است مال اوست، به این الله پناهنده بشوید، از شرّ وسوسههای جن و انس نجات پیدا کنید؛ ﴿من شرّ الوسواس الخناس ٭ الّذی یوسوس فی صدور الناس﴾ ، خواه آن موسوس گاهی شیاطیناند، گاهی شیاطین انس. انسان باید از نشست و برخاست و صحابت و رفاقت بعضیها به خدا پناه ببرد، فرمود: ﴿من شر الوسواس﴾ ؛ وسواس، خنّاس است.
هجمهٴ نامردانه شیطان در بیان امیر بیان علی(علیه السلام)
خنّاس را در بعضی از بیانات مبارک نهج البلاغه، حضرت فرمود به اینکه همیشه شیطان با دو پا مردانه حمله نمیکند، یک پا جلو، یک پا به دنبال که آمادهٴ فرار است، نظیر آن خائنی که خائف است ، میخواهد متاعی را سرقت کند، آن با دو پا وارد خانه نمیشود، با یک پا وارد خانه میشود، با یک پا بیرون که همین که صاحبخانه فهمید فرار کند که یقدم رجلاً و یؤخر أخریٰ، حضرت وقتی نفاق و اهل نفاق و شیطنت و اهل شیطنت و شیاطین را معرفی میکند، میفرماید: شما اگر قیام کنید شیطان را سر جایش مینشانید، شیطان آن قدرت ا ندارد که مستقیم حمله کند، آن «یقدم رجلاً و یؤخر أخریٰ» او یک پا جلو، یک پا دنبال، مواظب است که شما او را نبینید که اگر دیدید، زود فرار کند، این خاصیت، خاصیت خنّاس بودن است، زود در دهلیز خود را پنهان میکند، البته از بین نمیرود مگر شما خانهٴ دل را تطهیر کنید، بیرونش کنید وگرنه بالاخره در دهلیز خانه جاسازی کرده است، این حالت را میگویند حالت خنس بودن، فرمود: شما از خطرات دشمن درون به خدا پناه ببرید: ﴿من شرّ الوسواس الخناس﴾ ؛ این وسواس خناس کارش این است که ﴿یوسوس فی صدور الناس﴾ ؛ در دلهای مردم وسوسه میکند.
شیاطین جن و شیاطین انس
خب، اینها که در دلهای مردم وسوسه میکنند کیانند؟ ﴿من الجنة والناس﴾ یعنی دو قسمند: بعضی جناند، میشود شیاطین جن، بعضی انساند، میشود شیاطین انس، رفیق بد همان وسواس خنّاس است، همانطوری که شیطان وسواس خنّاس است، دوست بد هم وسواس خنّاس است. فرمود: وسواس خنّاس ﴿الذی یوسوس فی صدور النّاس﴾ ؛ در دلهای مردم وسوسه میکند، آنهایی که وسوسه میکنند کیانند؟ مُوَسْوِس، فاعل وسوسه کیست؟ ﴿من الجنة والناس﴾ این ﴿من الجنة والناس﴾ بیان و تقسیم آن وسواس خنّاس است، نه بیان و تقسیم ناس باشد؛ چون ناس به ناس و جن تقسیم نمیشود.
تبیین معنای استعاذه
بنابراین چه شیاطین انس که واقعاً وسواس خنّاسند، چه شیاطین جن، که وسواس خناسند، انسان از خطر وسوسهٴ اینها باید به الله پناه ببرد. پس انسان همواره در معرض خطر هست، خواه خطرات درونی، خواه خطرات بیرونی، ولی اینکه به رجال من الجنّ پناه ببرد این باطل است و با توحید سازگار نیست، چون کاری از غیر خدا ساخته نیست؛ لذا فرمود: ﴿کان رجالٌ من الانس یعوذون برجالٍ من الجن فزادوهم رهقاً﴾ ؛ نفرمود فما نفعوهم، نفرمود این استعاذهٴٴ به غیر خدا مشکلی را حل نمیکند میفرماید: این مشکلی بر مشکلهای اینها میافزاید که ﴿ترهقهم ذلّة﴾ خواهد شد، ﴿فزادوهم رهقاً﴾ ؛ یعنی مراجعهٴ به غیر خدا یک گناه مضاعف است، مشکل را دو چندان میکند، و راه حل مشکل تنها استعاذهٴ به خداست، که ﴿قل اعوذ بربّ الفلق﴾ و ﴿قل اعوذ برب الناس﴾ و در ادعیهٴ وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) آمده است که روزانه از شش چیز به خدا پناه میبرد: «من الشک و الشرک و الحمیّة والغضب والبغی والحسد» روزانه از این شش چیز به خدا پناه میبرد، این دعای حضرت بود، این هم که به ما فرمودند: پناه ببرید، یک وقتی به عرض شما رسید نه یعنی بگوئید: أعوذ بالله، پناه ببرید یعنی واقعاً بروید پناهگاه، اگر گفتند: آژیر خطر را شنیدید، حمله نزدیک است، بروید پناهگاه نه یعنی در همان بیابان باز باشید و بگوئید: من میخواهم بروم پناهگاه، این حل نشد، اینکه خدا میفرماید: ﴿ َإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ ؛ اگر یک وسوسهای به سراغ شما آمد، به خدا پناه ببرید نه یعنی بگوئید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»؛ این نازلترین درجهٴ استعاذه است. وقتی خدا میفرماید: آژیر خطر را شنیدید به خدا پناه ببرید، یعنی بروید به پناهگاه اگر یک کسی دید نامحرمی از کنارش میگذرد وسوسه کرد نگاه کند، خب فوراً آژیر خطر شنید؛ یعنی این وسوسه به سراغش آمد، فوراً باید به پناهگاه برود، جدّاً جلوی این هوس را بگیرد یا غیبت یا تهمت یا دروغ یامعاصی دیگر، فرمود: بروید پناهگاه، نه بگوئید: من میخواهم بروم پناهگاه. اینکه انسان میگوید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و مشکلی حل نمیشود، برای آن است که، مثل آن است که کسی آژیر خطر را بشنود و در جای خود بماند، بدون محفظه بگوید: من میخواهم بروم پناهگاه؛ اینکه پناهندگی نشد، فرمود: اگر شما صحبت وسوسه را از درون شنیدید فوراً التجا کنید، فوراً به خدا پناه ببرید، اضطراب در شما پیدا شود، خطر احساس کنید و به پناهگاه بروید و تنها پناهگاه هم خداست، فرمود: شما سراسر عالم را بگردید ﴿ولن تجد من دونه ملتحداً﴾ ؛ ملتحد یعنی سنگر، انسان وقتی در یک لَحْد و در یک لَحَد در یک کنار میآرمد، در یک گوشهای محفوظ میماند، میگویند: إلْتَحَدَ یعنی به لَحْد و لَحَد و سنگر پناه برد، در این آیهٴ کریمه با نفیِ تأکید به نام ﴿لن﴾ فرمود: سنگری غیر از عنایت حق نیست ﴿ولَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ ؛ یک پناهگاه است و آن توکّل به خدای سبحان است.
بنابراین نه تنها از جنّ کاری ساخته نیست، نه تنها از جنگیر کاری ساخته نیست، بلکه از اینها باید به خدا پناه برد فرمود: خطر سحر و جنگیری از مسئلهٴ شراب و قمار هم بدتر است؛ برای اینکه لذّت موقت یا نفع مادّی زودگذر دارد اما مسئلهٴ جنگیری و سحر و امثال ذلک نه تنها خطر دارد، نه تنها آن نفع زودگذر را ندارد، بلکه سراسر خطر است؛ لذا فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم ولاینفعهم﴾؛ یعنی این مثل قمار بازی نیست که انسان «یتعلم شیئاً» که «اثمه اکثر من نفعه» این چنین نیست، این نظیر شراب سازی نیست که یتعلم شیئاً «اثمه اکثر من نفعه» بلکه «یتعلم شیئاً ضارّاً محضاً» ﴿یتعلمون ما یضرهم ولاینفعهم﴾.
تفاوت سحر و معجزه
ـ سرّ برتری معجزه بر سحر
اما دربارهٴ اینکه سحر نسبت به معجزه چرا پهلو نمیزند؟ و گفتند سحر با معجزه پهلو نزند، برای آن است که این سحر اگر هم صحیح باشد بالاخره یا به جنّ متکی است یا به شیاطین انس متّکی است و مانند آن. قدرتش، علمش، محدود و مقیّد است، اما معجزه به قدرت لایزال الهی متّکی است و اگر جن در عالم مؤثر است، مأموری از مأموران الهی است. اگر فرشته در عالم مؤثر است، بندهای از بندگان الهی است؛ چون ﴿لله جنودُ السمٰوات والارض﴾ ؛ هیچ موجودی، در هیچ گوشهای از عالم اثر نمیگذارد، مگر به اذن خدا، اذن تکوینی هست گرچه نهی تشریعی، نظیر قتل انبیاء و نظیر قتل مظلومین و امثال ذلک، اذن تکوینی هست منتها نهی تشریعی، ممکن نیست خدا تکویناً به چیزی اذن ندهد و آن شئ اثر کند، این با ربوبیّت مطلقه خدای سبحان سازگار نیست اولاً، با فقر و مسکنت این شئ مؤثر سازگار نیست ثانیاً، پس هرچه در عالم اثر میکند باید به اذن خدای سبحان باشد، منتها گاهی نهی تشریعی هست و گاهی نهی تشریعی نیست. چون معجزه به خواست خدای سبحان است و همهٴ موجودات چه جن، چه انس و غیر اینها مأموران الهیاند: ﴿لله جنود السموات والارض﴾ لذا ممکن نیست در مقام مبارزه سحر بتواند بامعجزه پهلو بزند، همواره شکست میخورد، چون خدای سبحان در همان سورهٴ مجادله فرمود: ﴿کتب الله لأغلبن انا و رسلی﴾ ؛ این جزء مقرّرات قطعی ماست که رسالت شکست نمیخورد خب، اساس رسالت در مقام اثبات معجزه است، اگر معجزه با آوردن سحر شکست بخورد، رسالت و نبوت شکست خورده است، دین شکست خورده است، ولی اگر پیغمبر را شهید کردند دین زندهتر میشود، اگر اولیای الهی را شهید کردند دین زندهتر میشود، این شکست دین نیست، امّا اگر معجزه را با سحر ابطال کردند دین شکست میخورد؛ لذا فرمود: ﴿کتب الله لاغلبنّ انا ورسلی﴾ یا ﴿إن جندنا لهم الغالبون﴾ ؛ نصرت قطعی از آن مرسلین و اولیای الهی است، بنابراین معجزه قابل شکست نیست، مستحیل است که معجزه شکست بخورد.
حکمت ایمان آوردن سحره به حضرت موسی(علیه السلام)
و اما سحر درجاتی دارد و بعضی از سحرها ممکن است سحر دیگر را ابطال کند و مانند آن و آن که کارشناس سحر است زودتر از دیگران میفهمد که آنچه را که انبیا میآورند از سنخ معجزه است؛ نه از سنخ سحر؛ لذا سحرهٴ فرعون قبل از دیگران به موسای کلیم ایمان آوردند، چون فهمیدند سنخ کار اینها یک امر است و کار موسای کلیم(سلام الله علیه) سنخش دیگر است، آنها، همهٴ کارشناسان سحر جمع شدند: ﴿سحروا اعین الناس و استرهبوهم﴾ ؛ همه را مسحور کردند، امّا موسای کلیم همچنان مطمئن در حال آمادهباش برای مبارزهٴ با سحر بود، در بحثهای قبل به عرضتان رسید که سحر در موسای کلیم اثر نکرد و اینکه موسای کلیم در آن لحظه ترسید این را حضرت امیر(سلام الله علیه) در اوایل نهج البلاغه تبیین کرد فرمود: اینکه خداوند فرمود: ﴿فأوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ ؛ موسای کلیم از مشاهدهٴ آن منظره که میدان مبارزه شد میدان مار ترسید، نه برای خود ترسید؛ چون موسای کلیم میدانست اینها سحر است و کار او معجزه، حضرت فرمود: ترس موسای کلیم این بود که میفرمود: اگر من هم عصا را القا کنم و در این میدان مبارزه به صورت یک ماری از مارهای فراوانِ این میدان در بیاید، آنها هم که چوبها و طنابها را القا کردند، و به صورت مار دمان درآمد، خب این تماشاچیان میدان مسابقه و مبارزه اگر نتوانند بین معجزهٴ من و سحر ساحران فرق بگذارند، آن وقت چه کنم؟ آنگاه آلفرعون برنده میشوند . حضرت فرمود: ترس موسای کلیم از غلبهٴ دولت ضلال بود، نه از کار ساحران نشانهاش هم ذیل آیه است خدای سبحان به موسای کلیم فرمود: تو نترس من طوری این معجزه را در این میدان آیهٴ بیّنه میکنم که همه بفهمند، تو عصا را بینداز من سحر اینها را باطل میکنم: ﴿تلقف ما صنعوا﴾ ؛ سحر اینها را میخورد هرچه اینها کردهاند عصای تو آن را بلع میکند: ﴿إنک انت الأعلی﴾ ؛ تو پیروزی تو نترس، ترس موسای کلیم برای خود نبود، ترس موسای کلیم از تشخیص ندادن مردم بود، که اگر مردم بین معجزه و سحر فرق نگذارند باید چه کرد؟ و چون معجزه به قدرت لایزال الهی بسته است همواره پیروز است و سحر چون یا به خیال متصّل یا احیاناً به مثال منفصل ارتباط دارد محکوم آن قدرت لایزال الهی است؛ لذا در سوره مجادله فرمود: ﴿کتب الله لأغلبن أنا و رسلی﴾ ؛ همواره انبیاء پیروز شدند، با معجزه هم پیروز شدند یعنی عدهای را با براهین عقلیه، عدهای را با آیهٴ بیّنه روشن کردند که هیچ معجزهای شکست نخورد.
تفاوت معجزه و کرامت
امّا فرق معجزه و کرامت چیست؟ قبلاً اشاره شد که سنخ هردو یکی است، مربوط به ولایت نفس است، ولی الله میتواند این کارها را انجام بدهد منتها اگر با دعوای نبوت همراه بود با تحدی و مبارزطلبی همراه بود، اصطلاحاً میگویند، معجزه و اگر با دعوای تحدّی همراه نبود اصطلاحاً میگویند کرامت، برای مؤمنین عادی نه معجزه است، نه کرامت بلکه در حد اعانت است، برای کسانی که داعیهٴ دروغی دارند به نام متنبّیان در حد اهانت است. این چهار قسم را در کتب عقلی مطالعه میفرمایید، معجزه است و کرامت و اعانت و اهانت، معجزه مال انبیا، کرامت مال اولیاء، اعانت مال مؤمنین، مؤمنی دعا میکند مشکلش حل میشود، مؤمن را خدای سبحان تأئید میکند که ﴿ایّدهم بروح منه﴾ و امثال ذلک، اهانت مال آن جعفر کذّابها و امثال ذلک است که اینها ممکن است کارخارق العادة انجام بدهند آب دهن به درون چاه بریزند که آب فوران کند ولی بقیه آب هم میخشکد این کار خارق العاده است، یک بیماری را میخواهند درمان کنند ولی اتفاقاً بیمار با آب دهان اینها از بین میرود، این خارق عادت است ولی این را خدای سبحان برای اهانت انجام میدهد. کار خارق عادت به این چهار قسم تقسیم میشود، معجزه است و کرامت است و اعانت و اهانت، اهانت مال متنبیّان و دروغ پردازانِ علیه دین است، اعانت مال تودهٴ مؤمنین است، کرامت مال اولیا است معجزه مال انبیاست.
«والحمدلله رب العالمین»
کاربر مهمان