- 5260
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 102 سوره بقره _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 102 سوره بقره _ بخش اول
- یهودیان الان و گذشته در دشمنی با دین اسلام فرقی ندارند
- توسل یهودیان به سحر
- تفرقه بین زن و شوهر با استفاده از سحر توسط یهودیان
- سحر خارج از دامنه اذن الهی نیست
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
این آیه از آیات قرآن کریمی است که کمتر در موارد دیگر به این مضمون آیه نازل شده است و در هر جا مطلبی را خدای سبحان یکبار ذکر بکند یا مکرّر ذکر نکند، اختلاف مفسرین در آن زیاد است؛ نظیر همان جریان کاری که سامری کرده است گفت: ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ و مانند آن، هر مطلبی که در قرآن کریم یک جا یا دو بار مثلاً ذکر شد، خیلی مکرّر ذکر نشد، بهرهبرداری مفسران از آن یک آیه یا دو آیه خیلی روشن نیست، این کریمه از آن کریمههایی است که به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) تقریباً 2260000 احتمال در این آیه است ، یعنی وقتی این احتمالات را ضرب میکنند به این صورت در میآید، چون کلمه به کلمه بین اهل تفسیر اختلاف است آن هم چند قول در هر کلمه است اینها که با هم ضرب بشود سر از 1260000 تقریباً در میآید، روی تک تک این کلمات چندین قول است؛ این ﴿تتلوا﴾ آیا به معنی «تقرءوا» است؟ آیا به معنای «تتبعوا» است؟ آیا به معنای «تکذبوا» است؟ آن ﴿علی ملک سلیمان﴾، یعنی فی عهد سلیمان یا بر سلطنت سلیمان؟ یا در خود سلیمان؟ این﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ سلیمان کفر نورزید، بخاطر اینکه سحر نکرد، چون سحر کفر است یا به خاطر این که تعلّم سحر نیاموخت. چون تعلّم کفر است و ﴿لکنّ الشیاطین کفروا﴾؛ منشأ کفر شیاطین همان آن تعلّم سحر است یا تعلیم سحر است یاعمل به سحر است و همچنین، اصل این قصه در چه زمانی واقع شده است و آیا منظور از این ﴿واتّبعوا﴾ که در طلیعه آیه آمده است، یعنی یهودیهایی که در عهد سلیمان بودند، یا یهودیهایی که در عصر رسول خاتم(علیه آلاف التحیة والثناء) است یا مجموع یهودیهایی که در عهد سلیمان و در اسلام بودند، در کلمه به کلمه اینها چندین وجه است، البته این وجوه که از میلیون میگذرد به دو قسم تقسیم میشود، بعضی از اینها با خطوط کلّی معارف قرآن کریم سازگار نیست، دلیل عقلی و نقلی بر بطلان آنها هست، بعضیها عقلاً سازگار است ولی برخلاف ظاهر است، بعضی هم عقلاً با خطوط کلی قرآن سازگار است و هم خلاف ظاهر نیست. این است که شما یکبار مراجعه بفرمایید این احتمالاتی که ایشان ذکر کردهاند و سرّ اینکه سر از 1260000 درآورده، روی این مطلب، عنایت بفرمایید که چرا اینچنین است؟ تا معلوم بشود که بهترین راه برای فهمیدن قرآن، همان تفسیر قرآن به قرآن است، هر جا یک آیه ذکر شد، این احتمالات است با ابهام آمیخته است، نظیر قصّهٴ ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ که یکبار ذکر شد، خیلی بین مفسّران روشن نیست که این آیه چه میخواهد بگوید. امّا مطالبی که در موارد گوناگون با تعبیرات گوناگون ذکر شده است، یک برداشت روشنی میتوان از آنها داشت.
علی ایّ حال فرمود: ﴿واتّبعوا﴾ یعنی یهودیها چون در این جهت خیلی مهم نیست که انسان بحث کند، یهودیهای عصر سلیمان یا عصر پیغمبر یا هر دو، برای اینکه این خوی یهودیت است، یعنی حاضرند برای پرستش منفعت، دست به هر گناهی بزنند، چون بسیاری از این معاصی که مال یهودیان پیشین بود خدای سبحان به یهودیهای معاصر اسلام نسبت داد و سرّش تنها وحدت قبیله نبود همانطوری که ملاحظه فرمودید، سرّش همان وحدت سنّت و سیرت بنیاسرائیل است، همان ﴿تشابهت قلوبهم﴾ مصحح اسناد است، نه صرف اینکه اینها یک قبیلهاند، خدای سبحان کار نیاکان اینها را به اینها نسبت میدهد، بلکه اگر اینها هم در عصر گذشته بودند همانند نیاکانشان تن به آن گناه میدادند، از این جهت خدای سبحان به اینها هم نسبت میدهد. این مسأله تشابه قلوب هم دربارهٴ مشرکین است، هم دربارهٴ یهودیها یعنی یهودیهای معاصر با نزول قرآن، با یهودیهای عصر موسای کلیم(سلام الله علیه) یا انبیایی که بین موسیٰ و عیسیٰ(علیهم الصلاة) بودند ﴿تشابهت قلوبهم﴾ ؛ طرز تفکر آنها و عمل آنها یکسان بود؛ لذا فرمود: ﴿واتّبعوا﴾؛ یعنی این یهودیها تبعیت کردند آنچه را که شیاطین میخواندند.
تلاوت را بعضی خواستند بگویند: چون با «علی» متعدی شده است به معنای «تکذب» است ﴿تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ﴾ یعنی آن اکاذیبی که شیاطین علیه سلطنت سلیمان جعل میکردند، یهودیها تابع آن اکاذیب بودند. این احتمال البته در مجمع هست در دیگر تفسیرها هم هست و امّا صرف این که تلاوت با «علی» متعدی بشود، معنای کذب و جعل و امثال ذلک از آن استفاده نمیشود؛ چون دارد: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ﴾ یا ﴿یتلوا علیهم آیاته﴾ دربارهٴ خود رسول خدا(علیه آلاف التّحیّة و الثناء) هم این تعبیر آمده است که ﴿یتلوا علیهم آیاته﴾ یا آیاتک و امثال ذلک، اگر قرینه خارجی مسأله را تأیید کند مطلبی است جدا وگرنه صرف استعمال «علی» با «تتلوا» نشانه جعل و کذب نیست.
سؤال ...
جواب: نه، یک وقت است که قرائت میکنند، یک وقت است که دروغ میگویند. کار شیطان، شیطنت است که در همین آیه آمده است، امّا از کلمهٴ ﴿علی ملک سلیمان﴾ نمیشود استفاده کرد که «تتلوا» یعنی «تکذبوا»، نه همان «تتلوا» به معنای «تقرءوا» است، منتها قرائت اینها به عنوان إغواست. گاهی شیطان یک آیهای صحیح میخواند، منظورش إغواست.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿یتلوا علیهم آیاتک﴾(8) چطور است، در مواردی که راجع به پیغمبر است، نه اگر علی در برابر لام باشد این چنین است، نه خود شیطان کارش شیطنت است، نه چون با علی استعمال شد، دربارهٴ پیغمبر هم دارد: ﴿یتلوا علیهم آیاتنا﴾ ﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ﴾
تنزیه و تعصیم سلیمان
یهود فکر میکردند به اینکه سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) بر اساس سحر است و به این فکر بودند که ساحر بشوند و بتوانند سلطنت کنند و رقیب را مسخّر کنند، ولی مؤمنان الهی میگفتند به اینکه ملک سلیمان، سلطنت الهی بود که خدا به او داد و به سحر استناد ندارد؛ این اختلافی بود بین یهودیها و مسلمانها و بین مؤمنین، قرآن کریم میفرماید به اینکه سلیمان روی استناد قدرت الهی، سلطنت داشت نه روی سحر، سلیمان با سحر بر شیاطین مسخّر نشد و بر رقبا پیروز نشد، بلکه با قدرت الهی این تسخیر و این پیروزی نصیبش شد.
بنابراین آنچه را که یهودیها میپنداشتند که سلطنت سلیمان به سحر وابسته است، این را قرآن نفی میکند میفرماید به اینکه ﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ چون سحر کفر است، عمل به سحر کفر عملی، اعتقاد به تأثیر مستقل سحر، کفر اعتقادی است. اگر کسی معتقد باشد سحر، بما أنّه سحر یک عامل مستقل و سبب مستقل است این کفر اعتقادی است و اگر کسی این اعتقاد را نداشت ولی به سحر عمل کرد، یک کفر عملی است، کفر عملی یعنی معصیت کبیره فرمود: ﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ سلیمان هرگز به سحر آلوده نشد، چون پیامبر معصوم تن به کفر اعتقادی یا عملی نخواهد داد و سلطنت او همان است که ما به او اعطا کردیم.
سحرآموزی و کفر عملی و اعتقادی شیاطین
﴿ولکنّ الشّیاطین کفروا﴾؛ آنها که سحر آموختند و سحر را به دیگران یاد دادند، آنها کفر ورزیدند، هم اعتقاداً هم عملاً. ﴿ولکنّ الشیاطین کفروا﴾؛ منشأ کفر شیاطین هم این است که ﴿یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ شیاطین، سحر را به مردم میآموختند و همچنین آنچه را که بر این دو فرشته نازل شد به نام هاروت و ماروت که اینها آگاه به سحر بودند و سحر را هم به یک عدّهای آموختند تا آنها به علم سحر مسلّح بشوند و در برابر مدّعیان دروغین به مقابله بپردازند و اگر کسی خواست با سحر به کسی آسیب برساند، اینها جلوی تأثیر سوء سحر را بگیرند، به این مناسبت این دو فرشته از سحر مستحضر بودند، شیاطین آنچه را که از سحر خود میدانستند و آنچه را هم که بر دو فرشته به نام هاروت و ماروت نازل میشد، آن را هم به ارث بردند، همهٴ آن سحرها را یاد مردم دادند برای تفرقهٴ بین زن و مرد و سایر مسائل سوء: ﴿وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ یعنی یعلّمون ﴿ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ﴾، چون در حرف حرفِ این آیات اختلاف است که آیا این ما نافیه است یا ما موصوله است؟ و امثال ذلک، چه اینکه اختلاف است، آیا این بابل همان بابل عراق است یا بابل دماوند است که از شهرهای شمال به شمار میرود. چون اینها نقش مهمّی ندارد: حالا یا در آن مکان یا در این مکان: ﴿وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾، چه اینکه دربارهٴ ملکین اختلاف است که «مَلَکَین» است یا «مَلِکَین» است، این دو سلطان یا این دو فرشته، هاروت و ماروت دو فرشته بودند یا دو شخص بودند و مانند آن.
سؤال ...
جواب: علمی است که از گذشتگان انسان ارث میبرد، یعنی علمی که پیشینیان داشتند بوسیلهٴ کتب و نامهها به دیگران ارث میرسید، چون فرشتگان دیگران را عالم به سحر کردند، این سحر در دست دیگران قرار گرفت. ﴿وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ یعنی هم سحری که خود میدانستند، هم سحری که آن دو فرشته یاد مردم میدادند، در حالی که کار این دو فرشته، رحمت بود.
حکمت تعلیم سحر توسط فرشتگان
این دو فرشته کارشان رحمت بود برای اینکه میفرماید: ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ﴾؛ یعنی این دو فرشته، سحر را به کسی یاد نمیدهند، مگر اینکه به او میگویند: این فتنه وامتحان است از او سوء استفاده نکن، فقط اگر دیدی جایی ساحری خواست داعیهای بپروراند، تو بدان و ابطال کن؛ مثل اینکه در داروسازی، استاد سمسازی را یاد شاگرد میدهد که شاگرد از سم بپرهیزد و مسموم را درمان کند. فایده تعلیم سحر همان فایده تعلیم سم است؛ نظیر آنچه که در مغالطات منطق میگویند: منطق یک بخشش مثل برهان جزء فرائض تفکر است، یک بخشش مثل مغالطه برای پرهیز از غلط، که یک متفکّر خود به غلط مبتلا نشود، در تفکّر خودش گرفتار غلط نشود و فریب مغالطهٴ خارج را هم تحمل نکند و دیگری را هم با مغالطه فریب ندهد فایده فنّ مغالطه در منطق اینهاست که خود انسان در تفکّر به غلط نیفتد و خود انسان فریب ندهد و فریب نخورد. یک وقت گفتهاند به اینکه «کلّ من قال بإلهیّة فرعون قال بجسمیته و کل من قال بجسمیته فهو صادق» خواستند مغالطه کنند که «کلّ من قال به بإلهیّة فرعون فهو صادق» چون حد وسط در این موارد تکرار نمیشود، یک انسانی که کارآزموده نیست احیاناً خود به غلط مبتلا میشود یا فریب غلط دیگران را تحمّل میکند یا اگر داعیهٴ سوء داشت دیگران را میفریبد، فایده تعلّم مغالطه در منطق این است؛ نظیر فایده تعلّم سمّ، این دو فرشته که سحر را به دیگران میآموختند، میگفتند: این فتنه است مبادا از این سحر سوء استفاده کنی: ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ﴾؛ به هیچ کسی سحر یاد نمیدادند مگر اینکه میگفتند: ما فتنه و آزمایش الهی هستیم. ما نیامدهایم که به شما سحر یاد بدهیم تا بشوید ساحر، چون یکی از معاصی کبیره سحر است. اگر کسی سحر کرد گناه کبیرهای مرتکب شد؛ لذا فرمود این دو فرشته همانطوری، که معلّم سم را یاد دانشجو میدهد که او از خطر سم بپرهیزد، اینها هم سحر را یاد مردم میدادند که از خطر سحر بپرهیزد، ولی شیاطین همهٴ اینها را یاد بداندیشان دادند و آنها را به سحر عالِم کردند، ولی این دو فرشته به هیچ کسی سحر نمیآموختند، مگر اینکه تحذیر میکردند، میگفتند: ﴿انّما نحن فتنة فلا تکفر﴾؛ به شاگردشان میگفتن:د کفر نورز! یعنی از این سحر استفاده نکن. اگر کسی خواست مسحورت کند، نجات پیدا کن یا اگر مسحوری به تو پناهنده شد به درمان او به عنوان ابطال سحر بشتاب وگرنه دست به سحر نزن که کفر است، ﴿فلا تکفر﴾.
ـ کفر عملی و اعتقادی در سحر
ساحر اگر معتقد باشد کارش بالاستقلال مؤثّر است این کفر اعتقادی است، و اگر این عقیده را نداشت فقط در مقام عمل به دیگری آسیب رساند این کفر عملی است، نه از آن جهت که ضرر میرساند و اضرار معصیت است، نه چه اثر بکند، چه اثر نکند، خود عمل سحر معصیت کبیره است. آن ایذاء و اضرار و امثال ذلک عناوین دیگر است: ﴿فیتعلّمون منهما ما یفرّقون به بین المرء و زوجه﴾؛ مردم بوسیله این شیاطین یعنی همان یهودیها، ﴿منهما﴾ از این دو فرشته، ﴿فیتعلّمون منهما﴾ در این ﴿منهما﴾ هم اختلاف شده است که آیا ﴿منهما﴾ به ملکین برمیگردد یا به سحر و کفر برمیگردد که عرض شد کلمه به کلمه چندین وجه دربارهٴ اینها آ مده است: ﴿فیتعلّمون﴾ این مردم از این دو فرشته، ﴿مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾؛ بوسیله آنچه که میآموختند بین زن و شوهر جدایی میانداختند. این کار شدنی است الآن ما از خود آیه بگذریم یک معنای روشنی از این کریمه در ذهن باشد.
مباحث مطرح در آیه
آنگاه این بحثهای عقلی مطرح میشود که آیا سحر حقیقت دارد یا خیال است؟ اگر حقیقت دارد آیا با قدرت لا یزال إه سازگار است یا سازگار نیست؟ اگر خیال است میشود یک امر خیالی در جهان خارج اثر تکوینی داشته باشد یا نداشته باشد؟ اینها را قرآن مطرح کرده است.
ـ تأثیر سحر در فروپاشی نظام خانواده
امّا در همین کریمه فرمود: سحر فی الجمله مؤثّر است، اینها از این دو فرشته سحر یاد گرفتند و با این سحر بین زن و شوهر جدایی میانداختند: ﴿فیتعلّمون منهما﴾ از این دو فرشته ﴿ما یفرّقون به بین المرء وزوجه﴾.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿فیتعلّمون منهما﴾ از این دو فرشته چیزی را میآموختند که ﴿یفرّقون بین المرء وزوجه﴾ قبل از اینکه این بحث را به پایان ببرد و بفرماید: اینها کار بدی کردند، معصیت بود، به خود ضرر رساندند در آخرت در خسراناند و از آخرت بینصیباند، فوراً برای دفع شبهه این جمله را ذکر فرمود که ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ این جمله فوراً باید ذکر میشد، چرا؟ برای اینکه قرآن کریم تصدیق کرد که اینها بین زن و شوهر جدایی میانداختند، آن وقت، این با ربوبیّت خدا سازگار نیست. اگر ربّ العالمین خداست و اگر اینها واقعاً بین زن و شوهر جدایی میاندازند، این چگونه با ربوبیّت خدا سازگار است؟ معلوم میشود اینها بخشی از کارها را به عهده دارند.
ـ تأثیر تکوینی سحر به اذن خدا
فوراً قبل از اینکه که به تتمه بحث بپردازد به این نکته عنایت فرمود که خود سحر هم جزء قضا و قدر است، اینطور نیست که سحر یک امر بیگانهای باشد جلوی مقدّرات را بگیرد. همانطوری که در طرف خیر، دعا، صدقه، صله رحم این گونه از امور در تکوین به اذن خدا اثر میکند و جزء قَدَر الهی است سحر، شعبده، جادو، طلسم، امثال ذلک در طرف سوء اثر میکند و جزء جدولهای قَدَر خداست. اینطور نیست که سحر اثر میکند چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد، همان طوری که در طرف خیر، دعا یا نماز استسقا اثر میکند در عالم باعث پیدایش ابر است، باعث بارش باران است و مانند آن، در طرف سوء سحر و شعبده اثر میکند، منتها «و الکلّ بإذن الله»؛ خدا این قدرت را داد به عنوان امتحان، خدا این تأثیر را قرار داد به عنوان آزمایش، لذا فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ اینطور نیست که ساحر در برابر قدرت خدا به کسی آسیب برساند، چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد؛ اینطور نیست. تا خدا اذن ندهد سحر هیچ ساحری اثر نمیکند. آنگاه این مطلب که در حکم یک جملهٴ معترضه بود و روی تناسب ذکر شد، این مطلب که تمام شد به دنباله بحث میپردازند میفرماید به اینکه ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾، ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این داخل پرانتز است.
مضر و غیر نافع بودن سحر
دنبالهٴ بحث این است که ﴿وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ اینها چیزی یاد میگیرند که به حال اینها زیانبار است، چون همهٴ اینها مفلوکاند. حرف قرآن کریم این است که ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ؛ هرگز ساحر به مقصد نمیرسد او اهل فلاح و رسیدن نیست او در دام سحر مبتلاست. سحر نه تنها برای جامعه نافع نیست برای ساحر هم زیانبار است؛ فرمود: چیزی که به حال اینها ضرر دارد یاد میگیرند هرگز ساحر به مقصد نمیرسد: ﴿لا یفلح السّاحر حیث أتیٰ﴾ آنها میگفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ ؛ فرعون و آلفرعون سحره را جمع کردند، گفتند: هر کس در این میدان مسابقه پیروز شد، برتر است. شعارشان این بود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَیٰ﴾ ؛ شعار موسای کلیم و آلموسیٰ این بود که ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ؛ ساحر هرگز اهل فلاح و رستگاری نیست. در این کریمه هم فرمود: ﴿وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ نه تنها نافع نیست، بلکه زیانبار است اصولاً سحر برای همه ضرر دارد آن مثل سمّ است، اصل سم برای همه ضرر دارد، آن علم است که نافع است، نه خود سمّ. انسان عالم سم است که سم نخورد و سم نخوراند. عالم سحر است که سحر نکند و مسحور نشود وگرنه خود سحر جز ضرر چیز دیگر نیست و خود ساحر جز در خسران در چیز دیگر نیست.
سؤال ...
جواب: یعنی معنای سحر این است؛ مثل اینکه انسان بگوید: چیزی که شما ذخیره کردهاید، این مار و عقرب است و این مار و عقرب ضارّ است و نافع نیست و ﴿یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ نه تنها نفع ندارد، بلکه ضرر هم دارد.
دنیا طلبی و لجاج یهود
﴿وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾؛ این یهودیهایی که به دنبال سحر میرفتند و فکر میکردند سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) به سحر مستند است، اینها میدانستند که اگر کسی اهل سحر بود از آخرت بهرهای ندارد، «خلاق» یعنی نصیب: ﴿وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾، میدانستند که آخرت بهرهای ندارند ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اینها حقیقت خود را فروختند و سحر خریدند.
سودای خسارت بار یهود
چون انسان اگر به یک امری معتقد شد، یعنی جانش را داد و آن امر را گرفت. اگر عمرش را در یک راهی صرف کرد، یعنی حیاتش را داد و آن را گرفت، تجارت کرد. اینها همان گروهی هستند که فرمود: ﴿ما ربحت تجارتهم﴾ یا در خسراناند یا ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾، اینها در حقیقت، خود را فروختند، منتها به ثمن بخس فروختند؛ چون اگر کسی خود را در اختیار جهنّم قرار داد دیگر خودی ندارد، فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ مالکِ هیچ چیز نیستند، اینطور نیست که در جهنّم آنها از نظر تخیّل هم آزاد باشند، حتی مالک خیالاتشان هم نیستند، مجبورند خیال بد بکنند و آن خیال بد هم برای اینها گزنده است. همان طوری که مؤمنین در بهشت این آزادی را دارند که چیزهای خوب تصور کنند و هر چه تصور کردند و خواستند برایشان حاصل است، کفّار در جهنّم مضطرند که چیزهای بد و عذابهای بد را در ذهن ترسیم کنند، بگویند: مبادا یک همچین عذابی به سراغ ما بیاید، آنگاه همان عذاب به سراغشان میآید، کسی که خود را فروخت نه تنها بدنش را تسلیم جهنّم کرد، همهٴ مجاری اندیشه خود را به جهنّم داد، لذا نه مالک جسم است، نه مالک روح، هم جسم او در عذاب است هم روح او در عذاب؛ چون حقیقت خود را فروخت. فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، همان طوری که عبید با موالیشان یک پیمانی میبندند به عنوان عبد مکاتب که اگر کار مولیٰ را انجام داد، آزاد بشود؛ انسان هم اینچنین است خود را از مولای خود میخرد و آزاد میکند یعنی از هر خطر آزاد میکند، این کفّار و یهودیها خود را به معصیت فروختند و مؤمنین خود را از معصیت آزاد کردند؛ لذا دربارهٴ یهودیها و این متعلمان سحر، فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اینها اگر میدانستند آخرت هست، گرچه منکر آخرتند، اگر میدانستند آخرتی هست و اگر از عذاب آخرت مستحضر بودند، هرگز تن به این ذلّت نمیدادند.
خلاصه تفسیر آیه
این یک تفسیر کوتاهی از این آیهٴ که معلوم میشود، ﴿واتّبعوا﴾ به یهودیها برمیگردد، خواه یهودیهای عصر سلیمان خواه عصر اسلام، خواه همهٴ، چون در این جهت هیچ فرقی نیست: ﴿قَدْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ .
این ﴿تتلوا﴾ هم به معنای «تقرؤا» است نه «تکذبوا»، منتها کار شیاطین کار کذب و ایذاء و اغواء است.
﴿و علی ملک سلیمان﴾ یعنی دربارهٴ او، گفتند به اینکه سلیمان سلطنتش، به سحر وابسته است. چون همان طوری که شیطان به آدم گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَیٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ﴾ ؛ به عنوان دلالت رفت، ولی تدلیه کرد؛ شیاطین هم به عنوان سلطنتِ سلیمان رفتند و اینها را به بند انداختند. شیطان به آدم و حوّاء(علیهما السلام) گفت: ﴿هل أدلّک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلیٰ﴾ ؛ آیا من شما را دلالت کنم بر یک درختی که میوهاش حیات ابد دربردارد؟ به عنوان ﴿هل أدلّک﴾ رفت، ولی ﴿فدلّیهما بغرورهم﴾ ؛ دلّی یعنی تدلّیشان داد، از بالا اینها را آویزان کرد: به عنوان دلالت رفت، ولی تدلیه کرد، «تدلیه» یعنی از بالا آویختن، آویزان کردن، به بهانه دلالت رفت، ولی تدلیه کرد. اینجا هم به بهانهٴ سلطنت سلیمان، سحر را در کام یهودیها، اینها القا کردند.
آنگاه خدای سبحان، سلیمان را تبرئه میکند، میگوید: این سلطنتی است که ما به او دادیم: ﴿ما وهبنا له ملکاً﴾ ﴿ما اتیناه﴾ کذا و کذا، که ما به او سلطنت دادیم: ﴿فسخّرنا له الریح﴾ ، نه به وسیله سحر او بر فضا مسلط شد که ﴿غدوّها شهرٌ و رواحُها شهرٌ﴾ پس ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾ و کار آْنها هم تعلیم سحر بود. فرشته اگر سحر آموخت، به کسی یاد میداد، هم آزمون بودن را مطرح میکرد، هم نهی از کفر اعتقادی و عملی را بازگو میکرد و سحر هم فیالجمله مؤثر است، امّا باذن خدا و ساحر نه در دنیا طرفی میبندد؛ چون «علموا ما یضرهم ولا ینفعهم» نه در آخرت بهرهای میبرد؛ چون ﴿ما له فی الآخرة من خلاق﴾؛ مثل سم خوارندن، مگر به اذن خدا نیست؟ مگر اگر کسی خواست با مغالطه کسی را به تفکر غلط مبتلا کند، به اذن خدا نیست؟ چیزی در عالم بدون اذن خدا حاصل نمیشود، منتها خدای سبحان به عنوان امتحان به انسان این قدرت را داد که آیا بد میکند یا خوب؟ اینها یک برداشتی است از این آیهٴ.
آنچه که در این آیهٴ مطرح است این است که السّحر ما هو، السحر هل هو، سحر چیست؟ و سحر آیا هست یا نه؟ یعنی بعد از معنا کردن ماهیت سحر که سحر چیست؟ بحث در این است که آیا سحر در عالم وجود دارد یا نه؟ اگر وجود دارد، شعاعش تا کجاست؟ با قضا و قدر الهی چه ارتباط دارد؟ این مسأله سوم. آیا انبیا و أولیا مسحور میشوند یا نه این مسأله چهارم و فروعات دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- یهودیان الان و گذشته در دشمنی با دین اسلام فرقی ندارند
- توسل یهودیان به سحر
- تفرقه بین زن و شوهر با استفاده از سحر توسط یهودیان
- سحر خارج از دامنه اذن الهی نیست
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
این آیه از آیات قرآن کریمی است که کمتر در موارد دیگر به این مضمون آیه نازل شده است و در هر جا مطلبی را خدای سبحان یکبار ذکر بکند یا مکرّر ذکر نکند، اختلاف مفسرین در آن زیاد است؛ نظیر همان جریان کاری که سامری کرده است گفت: ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ و مانند آن، هر مطلبی که در قرآن کریم یک جا یا دو بار مثلاً ذکر شد، خیلی مکرّر ذکر نشد، بهرهبرداری مفسران از آن یک آیه یا دو آیه خیلی روشن نیست، این کریمه از آن کریمههایی است که به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) تقریباً 2260000 احتمال در این آیه است ، یعنی وقتی این احتمالات را ضرب میکنند به این صورت در میآید، چون کلمه به کلمه بین اهل تفسیر اختلاف است آن هم چند قول در هر کلمه است اینها که با هم ضرب بشود سر از 1260000 تقریباً در میآید، روی تک تک این کلمات چندین قول است؛ این ﴿تتلوا﴾ آیا به معنی «تقرءوا» است؟ آیا به معنای «تتبعوا» است؟ آیا به معنای «تکذبوا» است؟ آن ﴿علی ملک سلیمان﴾، یعنی فی عهد سلیمان یا بر سلطنت سلیمان؟ یا در خود سلیمان؟ این﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ سلیمان کفر نورزید، بخاطر اینکه سحر نکرد، چون سحر کفر است یا به خاطر این که تعلّم سحر نیاموخت. چون تعلّم کفر است و ﴿لکنّ الشیاطین کفروا﴾؛ منشأ کفر شیاطین همان آن تعلّم سحر است یا تعلیم سحر است یاعمل به سحر است و همچنین، اصل این قصه در چه زمانی واقع شده است و آیا منظور از این ﴿واتّبعوا﴾ که در طلیعه آیه آمده است، یعنی یهودیهایی که در عهد سلیمان بودند، یا یهودیهایی که در عصر رسول خاتم(علیه آلاف التحیة والثناء) است یا مجموع یهودیهایی که در عهد سلیمان و در اسلام بودند، در کلمه به کلمه اینها چندین وجه است، البته این وجوه که از میلیون میگذرد به دو قسم تقسیم میشود، بعضی از اینها با خطوط کلّی معارف قرآن کریم سازگار نیست، دلیل عقلی و نقلی بر بطلان آنها هست، بعضیها عقلاً سازگار است ولی برخلاف ظاهر است، بعضی هم عقلاً با خطوط کلی قرآن سازگار است و هم خلاف ظاهر نیست. این است که شما یکبار مراجعه بفرمایید این احتمالاتی که ایشان ذکر کردهاند و سرّ اینکه سر از 1260000 درآورده، روی این مطلب، عنایت بفرمایید که چرا اینچنین است؟ تا معلوم بشود که بهترین راه برای فهمیدن قرآن، همان تفسیر قرآن به قرآن است، هر جا یک آیه ذکر شد، این احتمالات است با ابهام آمیخته است، نظیر قصّهٴ ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ که یکبار ذکر شد، خیلی بین مفسّران روشن نیست که این آیه چه میخواهد بگوید. امّا مطالبی که در موارد گوناگون با تعبیرات گوناگون ذکر شده است، یک برداشت روشنی میتوان از آنها داشت.
علی ایّ حال فرمود: ﴿واتّبعوا﴾ یعنی یهودیها چون در این جهت خیلی مهم نیست که انسان بحث کند، یهودیهای عصر سلیمان یا عصر پیغمبر یا هر دو، برای اینکه این خوی یهودیت است، یعنی حاضرند برای پرستش منفعت، دست به هر گناهی بزنند، چون بسیاری از این معاصی که مال یهودیان پیشین بود خدای سبحان به یهودیهای معاصر اسلام نسبت داد و سرّش تنها وحدت قبیله نبود همانطوری که ملاحظه فرمودید، سرّش همان وحدت سنّت و سیرت بنیاسرائیل است، همان ﴿تشابهت قلوبهم﴾ مصحح اسناد است، نه صرف اینکه اینها یک قبیلهاند، خدای سبحان کار نیاکان اینها را به اینها نسبت میدهد، بلکه اگر اینها هم در عصر گذشته بودند همانند نیاکانشان تن به آن گناه میدادند، از این جهت خدای سبحان به اینها هم نسبت میدهد. این مسأله تشابه قلوب هم دربارهٴ مشرکین است، هم دربارهٴ یهودیها یعنی یهودیهای معاصر با نزول قرآن، با یهودیهای عصر موسای کلیم(سلام الله علیه) یا انبیایی که بین موسیٰ و عیسیٰ(علیهم الصلاة) بودند ﴿تشابهت قلوبهم﴾ ؛ طرز تفکر آنها و عمل آنها یکسان بود؛ لذا فرمود: ﴿واتّبعوا﴾؛ یعنی این یهودیها تبعیت کردند آنچه را که شیاطین میخواندند.
تلاوت را بعضی خواستند بگویند: چون با «علی» متعدی شده است به معنای «تکذب» است ﴿تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ﴾ یعنی آن اکاذیبی که شیاطین علیه سلطنت سلیمان جعل میکردند، یهودیها تابع آن اکاذیب بودند. این احتمال البته در مجمع هست در دیگر تفسیرها هم هست و امّا صرف این که تلاوت با «علی» متعدی بشود، معنای کذب و جعل و امثال ذلک از آن استفاده نمیشود؛ چون دارد: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ﴾ یا ﴿یتلوا علیهم آیاته﴾ دربارهٴ خود رسول خدا(علیه آلاف التّحیّة و الثناء) هم این تعبیر آمده است که ﴿یتلوا علیهم آیاته﴾ یا آیاتک و امثال ذلک، اگر قرینه خارجی مسأله را تأیید کند مطلبی است جدا وگرنه صرف استعمال «علی» با «تتلوا» نشانه جعل و کذب نیست.
سؤال ...
جواب: نه، یک وقت است که قرائت میکنند، یک وقت است که دروغ میگویند. کار شیطان، شیطنت است که در همین آیه آمده است، امّا از کلمهٴ ﴿علی ملک سلیمان﴾ نمیشود استفاده کرد که «تتلوا» یعنی «تکذبوا»، نه همان «تتلوا» به معنای «تقرءوا» است، منتها قرائت اینها به عنوان إغواست. گاهی شیطان یک آیهای صحیح میخواند، منظورش إغواست.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿یتلوا علیهم آیاتک﴾(8) چطور است، در مواردی که راجع به پیغمبر است، نه اگر علی در برابر لام باشد این چنین است، نه خود شیطان کارش شیطنت است، نه چون با علی استعمال شد، دربارهٴ پیغمبر هم دارد: ﴿یتلوا علیهم آیاتنا﴾ ﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیَمانَ﴾
تنزیه و تعصیم سلیمان
یهود فکر میکردند به اینکه سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) بر اساس سحر است و به این فکر بودند که ساحر بشوند و بتوانند سلطنت کنند و رقیب را مسخّر کنند، ولی مؤمنان الهی میگفتند به اینکه ملک سلیمان، سلطنت الهی بود که خدا به او داد و به سحر استناد ندارد؛ این اختلافی بود بین یهودیها و مسلمانها و بین مؤمنین، قرآن کریم میفرماید به اینکه سلیمان روی استناد قدرت الهی، سلطنت داشت نه روی سحر، سلیمان با سحر بر شیاطین مسخّر نشد و بر رقبا پیروز نشد، بلکه با قدرت الهی این تسخیر و این پیروزی نصیبش شد.
بنابراین آنچه را که یهودیها میپنداشتند که سلطنت سلیمان به سحر وابسته است، این را قرآن نفی میکند میفرماید به اینکه ﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ چون سحر کفر است، عمل به سحر کفر عملی، اعتقاد به تأثیر مستقل سحر، کفر اعتقادی است. اگر کسی معتقد باشد سحر، بما أنّه سحر یک عامل مستقل و سبب مستقل است این کفر اعتقادی است و اگر کسی این اعتقاد را نداشت ولی به سحر عمل کرد، یک کفر عملی است، کفر عملی یعنی معصیت کبیره فرمود: ﴿و ما کفر سلیمان﴾؛ سلیمان هرگز به سحر آلوده نشد، چون پیامبر معصوم تن به کفر اعتقادی یا عملی نخواهد داد و سلطنت او همان است که ما به او اعطا کردیم.
سحرآموزی و کفر عملی و اعتقادی شیاطین
﴿ولکنّ الشّیاطین کفروا﴾؛ آنها که سحر آموختند و سحر را به دیگران یاد دادند، آنها کفر ورزیدند، هم اعتقاداً هم عملاً. ﴿ولکنّ الشیاطین کفروا﴾؛ منشأ کفر شیاطین هم این است که ﴿یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ شیاطین، سحر را به مردم میآموختند و همچنین آنچه را که بر این دو فرشته نازل شد به نام هاروت و ماروت که اینها آگاه به سحر بودند و سحر را هم به یک عدّهای آموختند تا آنها به علم سحر مسلّح بشوند و در برابر مدّعیان دروغین به مقابله بپردازند و اگر کسی خواست با سحر به کسی آسیب برساند، اینها جلوی تأثیر سوء سحر را بگیرند، به این مناسبت این دو فرشته از سحر مستحضر بودند، شیاطین آنچه را که از سحر خود میدانستند و آنچه را هم که بر دو فرشته به نام هاروت و ماروت نازل میشد، آن را هم به ارث بردند، همهٴ آن سحرها را یاد مردم دادند برای تفرقهٴ بین زن و مرد و سایر مسائل سوء: ﴿وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ یعنی یعلّمون ﴿ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ﴾، چون در حرف حرفِ این آیات اختلاف است که آیا این ما نافیه است یا ما موصوله است؟ و امثال ذلک، چه اینکه اختلاف است، آیا این بابل همان بابل عراق است یا بابل دماوند است که از شهرهای شمال به شمار میرود. چون اینها نقش مهمّی ندارد: حالا یا در آن مکان یا در این مکان: ﴿وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾، چه اینکه دربارهٴ ملکین اختلاف است که «مَلَکَین» است یا «مَلِکَین» است، این دو سلطان یا این دو فرشته، هاروت و ماروت دو فرشته بودند یا دو شخص بودند و مانند آن.
سؤال ...
جواب: علمی است که از گذشتگان انسان ارث میبرد، یعنی علمی که پیشینیان داشتند بوسیلهٴ کتب و نامهها به دیگران ارث میرسید، چون فرشتگان دیگران را عالم به سحر کردند، این سحر در دست دیگران قرار گرفت. ﴿وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾؛ یعنی هم سحری که خود میدانستند، هم سحری که آن دو فرشته یاد مردم میدادند، در حالی که کار این دو فرشته، رحمت بود.
حکمت تعلیم سحر توسط فرشتگان
این دو فرشته کارشان رحمت بود برای اینکه میفرماید: ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ﴾؛ یعنی این دو فرشته، سحر را به کسی یاد نمیدهند، مگر اینکه به او میگویند: این فتنه وامتحان است از او سوء استفاده نکن، فقط اگر دیدی جایی ساحری خواست داعیهای بپروراند، تو بدان و ابطال کن؛ مثل اینکه در داروسازی، استاد سمسازی را یاد شاگرد میدهد که شاگرد از سم بپرهیزد و مسموم را درمان کند. فایده تعلیم سحر همان فایده تعلیم سم است؛ نظیر آنچه که در مغالطات منطق میگویند: منطق یک بخشش مثل برهان جزء فرائض تفکر است، یک بخشش مثل مغالطه برای پرهیز از غلط، که یک متفکّر خود به غلط مبتلا نشود، در تفکّر خودش گرفتار غلط نشود و فریب مغالطهٴ خارج را هم تحمل نکند و دیگری را هم با مغالطه فریب ندهد فایده فنّ مغالطه در منطق اینهاست که خود انسان در تفکّر به غلط نیفتد و خود انسان فریب ندهد و فریب نخورد. یک وقت گفتهاند به اینکه «کلّ من قال بإلهیّة فرعون قال بجسمیته و کل من قال بجسمیته فهو صادق» خواستند مغالطه کنند که «کلّ من قال به بإلهیّة فرعون فهو صادق» چون حد وسط در این موارد تکرار نمیشود، یک انسانی که کارآزموده نیست احیاناً خود به غلط مبتلا میشود یا فریب غلط دیگران را تحمّل میکند یا اگر داعیهٴ سوء داشت دیگران را میفریبد، فایده تعلّم مغالطه در منطق این است؛ نظیر فایده تعلّم سمّ، این دو فرشته که سحر را به دیگران میآموختند، میگفتند: این فتنه است مبادا از این سحر سوء استفاده کنی: ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّیٰ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ﴾؛ به هیچ کسی سحر یاد نمیدادند مگر اینکه میگفتند: ما فتنه و آزمایش الهی هستیم. ما نیامدهایم که به شما سحر یاد بدهیم تا بشوید ساحر، چون یکی از معاصی کبیره سحر است. اگر کسی سحر کرد گناه کبیرهای مرتکب شد؛ لذا فرمود این دو فرشته همانطوری، که معلّم سم را یاد دانشجو میدهد که او از خطر سم بپرهیزد، اینها هم سحر را یاد مردم میدادند که از خطر سحر بپرهیزد، ولی شیاطین همهٴ اینها را یاد بداندیشان دادند و آنها را به سحر عالِم کردند، ولی این دو فرشته به هیچ کسی سحر نمیآموختند، مگر اینکه تحذیر میکردند، میگفتند: ﴿انّما نحن فتنة فلا تکفر﴾؛ به شاگردشان میگفتن:د کفر نورز! یعنی از این سحر استفاده نکن. اگر کسی خواست مسحورت کند، نجات پیدا کن یا اگر مسحوری به تو پناهنده شد به درمان او به عنوان ابطال سحر بشتاب وگرنه دست به سحر نزن که کفر است، ﴿فلا تکفر﴾.
ـ کفر عملی و اعتقادی در سحر
ساحر اگر معتقد باشد کارش بالاستقلال مؤثّر است این کفر اعتقادی است، و اگر این عقیده را نداشت فقط در مقام عمل به دیگری آسیب رساند این کفر عملی است، نه از آن جهت که ضرر میرساند و اضرار معصیت است، نه چه اثر بکند، چه اثر نکند، خود عمل سحر معصیت کبیره است. آن ایذاء و اضرار و امثال ذلک عناوین دیگر است: ﴿فیتعلّمون منهما ما یفرّقون به بین المرء و زوجه﴾؛ مردم بوسیله این شیاطین یعنی همان یهودیها، ﴿منهما﴾ از این دو فرشته، ﴿فیتعلّمون منهما﴾ در این ﴿منهما﴾ هم اختلاف شده است که آیا ﴿منهما﴾ به ملکین برمیگردد یا به سحر و کفر برمیگردد که عرض شد کلمه به کلمه چندین وجه دربارهٴ اینها آ مده است: ﴿فیتعلّمون﴾ این مردم از این دو فرشته، ﴿مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾؛ بوسیله آنچه که میآموختند بین زن و شوهر جدایی میانداختند. این کار شدنی است الآن ما از خود آیه بگذریم یک معنای روشنی از این کریمه در ذهن باشد.
مباحث مطرح در آیه
آنگاه این بحثهای عقلی مطرح میشود که آیا سحر حقیقت دارد یا خیال است؟ اگر حقیقت دارد آیا با قدرت لا یزال إه سازگار است یا سازگار نیست؟ اگر خیال است میشود یک امر خیالی در جهان خارج اثر تکوینی داشته باشد یا نداشته باشد؟ اینها را قرآن مطرح کرده است.
ـ تأثیر سحر در فروپاشی نظام خانواده
امّا در همین کریمه فرمود: سحر فی الجمله مؤثّر است، اینها از این دو فرشته سحر یاد گرفتند و با این سحر بین زن و شوهر جدایی میانداختند: ﴿فیتعلّمون منهما﴾ از این دو فرشته ﴿ما یفرّقون به بین المرء وزوجه﴾.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿فیتعلّمون منهما﴾ از این دو فرشته چیزی را میآموختند که ﴿یفرّقون بین المرء وزوجه﴾ قبل از اینکه این بحث را به پایان ببرد و بفرماید: اینها کار بدی کردند، معصیت بود، به خود ضرر رساندند در آخرت در خسراناند و از آخرت بینصیباند، فوراً برای دفع شبهه این جمله را ذکر فرمود که ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ این جمله فوراً باید ذکر میشد، چرا؟ برای اینکه قرآن کریم تصدیق کرد که اینها بین زن و شوهر جدایی میانداختند، آن وقت، این با ربوبیّت خدا سازگار نیست. اگر ربّ العالمین خداست و اگر اینها واقعاً بین زن و شوهر جدایی میاندازند، این چگونه با ربوبیّت خدا سازگار است؟ معلوم میشود اینها بخشی از کارها را به عهده دارند.
ـ تأثیر تکوینی سحر به اذن خدا
فوراً قبل از اینکه که به تتمه بحث بپردازد به این نکته عنایت فرمود که خود سحر هم جزء قضا و قدر است، اینطور نیست که سحر یک امر بیگانهای باشد جلوی مقدّرات را بگیرد. همانطوری که در طرف خیر، دعا، صدقه، صله رحم این گونه از امور در تکوین به اذن خدا اثر میکند و جزء قَدَر الهی است سحر، شعبده، جادو، طلسم، امثال ذلک در طرف سوء اثر میکند و جزء جدولهای قَدَر خداست. اینطور نیست که سحر اثر میکند چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد، همان طوری که در طرف خیر، دعا یا نماز استسقا اثر میکند در عالم باعث پیدایش ابر است، باعث بارش باران است و مانند آن، در طرف سوء سحر و شعبده اثر میکند، منتها «و الکلّ بإذن الله»؛ خدا این قدرت را داد به عنوان امتحان، خدا این تأثیر را قرار داد به عنوان آزمایش، لذا فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ اینطور نیست که ساحر در برابر قدرت خدا به کسی آسیب برساند، چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد؛ اینطور نیست. تا خدا اذن ندهد سحر هیچ ساحری اثر نمیکند. آنگاه این مطلب که در حکم یک جملهٴ معترضه بود و روی تناسب ذکر شد، این مطلب که تمام شد به دنباله بحث میپردازند میفرماید به اینکه ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾، ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این داخل پرانتز است.
مضر و غیر نافع بودن سحر
دنبالهٴ بحث این است که ﴿وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ اینها چیزی یاد میگیرند که به حال اینها زیانبار است، چون همهٴ اینها مفلوکاند. حرف قرآن کریم این است که ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ؛ هرگز ساحر به مقصد نمیرسد او اهل فلاح و رسیدن نیست او در دام سحر مبتلاست. سحر نه تنها برای جامعه نافع نیست برای ساحر هم زیانبار است؛ فرمود: چیزی که به حال اینها ضرر دارد یاد میگیرند هرگز ساحر به مقصد نمیرسد: ﴿لا یفلح السّاحر حیث أتیٰ﴾ آنها میگفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ ؛ فرعون و آلفرعون سحره را جمع کردند، گفتند: هر کس در این میدان مسابقه پیروز شد، برتر است. شعارشان این بود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَیٰ﴾ ؛ شعار موسای کلیم و آلموسیٰ این بود که ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ؛ ساحر هرگز اهل فلاح و رستگاری نیست. در این کریمه هم فرمود: ﴿وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ نه تنها نافع نیست، بلکه زیانبار است اصولاً سحر برای همه ضرر دارد آن مثل سمّ است، اصل سم برای همه ضرر دارد، آن علم است که نافع است، نه خود سمّ. انسان عالم سم است که سم نخورد و سم نخوراند. عالم سحر است که سحر نکند و مسحور نشود وگرنه خود سحر جز ضرر چیز دیگر نیست و خود ساحر جز در خسران در چیز دیگر نیست.
سؤال ...
جواب: یعنی معنای سحر این است؛ مثل اینکه انسان بگوید: چیزی که شما ذخیره کردهاید، این مار و عقرب است و این مار و عقرب ضارّ است و نافع نیست و ﴿یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ﴾؛ نه تنها نفع ندارد، بلکه ضرر هم دارد.
دنیا طلبی و لجاج یهود
﴿وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾؛ این یهودیهایی که به دنبال سحر میرفتند و فکر میکردند سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) به سحر مستند است، اینها میدانستند که اگر کسی اهل سحر بود از آخرت بهرهای ندارد، «خلاق» یعنی نصیب: ﴿وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾، میدانستند که آخرت بهرهای ندارند ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اینها حقیقت خود را فروختند و سحر خریدند.
سودای خسارت بار یهود
چون انسان اگر به یک امری معتقد شد، یعنی جانش را داد و آن امر را گرفت. اگر عمرش را در یک راهی صرف کرد، یعنی حیاتش را داد و آن را گرفت، تجارت کرد. اینها همان گروهی هستند که فرمود: ﴿ما ربحت تجارتهم﴾ یا در خسراناند یا ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾، اینها در حقیقت، خود را فروختند، منتها به ثمن بخس فروختند؛ چون اگر کسی خود را در اختیار جهنّم قرار داد دیگر خودی ندارد، فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ مالکِ هیچ چیز نیستند، اینطور نیست که در جهنّم آنها از نظر تخیّل هم آزاد باشند، حتی مالک خیالاتشان هم نیستند، مجبورند خیال بد بکنند و آن خیال بد هم برای اینها گزنده است. همان طوری که مؤمنین در بهشت این آزادی را دارند که چیزهای خوب تصور کنند و هر چه تصور کردند و خواستند برایشان حاصل است، کفّار در جهنّم مضطرند که چیزهای بد و عذابهای بد را در ذهن ترسیم کنند، بگویند: مبادا یک همچین عذابی به سراغ ما بیاید، آنگاه همان عذاب به سراغشان میآید، کسی که خود را فروخت نه تنها بدنش را تسلیم جهنّم کرد، همهٴ مجاری اندیشه خود را به جهنّم داد، لذا نه مالک جسم است، نه مالک روح، هم جسم او در عذاب است هم روح او در عذاب؛ چون حقیقت خود را فروخت. فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید، همان طوری که عبید با موالیشان یک پیمانی میبندند به عنوان عبد مکاتب که اگر کار مولیٰ را انجام داد، آزاد بشود؛ انسان هم اینچنین است خود را از مولای خود میخرد و آزاد میکند یعنی از هر خطر آزاد میکند، این کفّار و یهودیها خود را به معصیت فروختند و مؤمنین خود را از معصیت آزاد کردند؛ لذا دربارهٴ یهودیها و این متعلمان سحر، فرمود: ﴿وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اینها اگر میدانستند آخرت هست، گرچه منکر آخرتند، اگر میدانستند آخرتی هست و اگر از عذاب آخرت مستحضر بودند، هرگز تن به این ذلّت نمیدادند.
خلاصه تفسیر آیه
این یک تفسیر کوتاهی از این آیهٴ که معلوم میشود، ﴿واتّبعوا﴾ به یهودیها برمیگردد، خواه یهودیهای عصر سلیمان خواه عصر اسلام، خواه همهٴ، چون در این جهت هیچ فرقی نیست: ﴿قَدْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ .
این ﴿تتلوا﴾ هم به معنای «تقرؤا» است نه «تکذبوا»، منتها کار شیاطین کار کذب و ایذاء و اغواء است.
﴿و علی ملک سلیمان﴾ یعنی دربارهٴ او، گفتند به اینکه سلیمان سلطنتش، به سحر وابسته است. چون همان طوری که شیطان به آدم گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَیٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ﴾ ؛ به عنوان دلالت رفت، ولی تدلیه کرد؛ شیاطین هم به عنوان سلطنتِ سلیمان رفتند و اینها را به بند انداختند. شیطان به آدم و حوّاء(علیهما السلام) گفت: ﴿هل أدلّک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلیٰ﴾ ؛ آیا من شما را دلالت کنم بر یک درختی که میوهاش حیات ابد دربردارد؟ به عنوان ﴿هل أدلّک﴾ رفت، ولی ﴿فدلّیهما بغرورهم﴾ ؛ دلّی یعنی تدلّیشان داد، از بالا اینها را آویزان کرد: به عنوان دلالت رفت، ولی تدلیه کرد، «تدلیه» یعنی از بالا آویختن، آویزان کردن، به بهانه دلالت رفت، ولی تدلیه کرد. اینجا هم به بهانهٴ سلطنت سلیمان، سحر را در کام یهودیها، اینها القا کردند.
آنگاه خدای سبحان، سلیمان را تبرئه میکند، میگوید: این سلطنتی است که ما به او دادیم: ﴿ما وهبنا له ملکاً﴾ ﴿ما اتیناه﴾ کذا و کذا، که ما به او سلطنت دادیم: ﴿فسخّرنا له الریح﴾ ، نه به وسیله سحر او بر فضا مسلط شد که ﴿غدوّها شهرٌ و رواحُها شهرٌ﴾ پس ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾ و کار آْنها هم تعلیم سحر بود. فرشته اگر سحر آموخت، به کسی یاد میداد، هم آزمون بودن را مطرح میکرد، هم نهی از کفر اعتقادی و عملی را بازگو میکرد و سحر هم فیالجمله مؤثر است، امّا باذن خدا و ساحر نه در دنیا طرفی میبندد؛ چون «علموا ما یضرهم ولا ینفعهم» نه در آخرت بهرهای میبرد؛ چون ﴿ما له فی الآخرة من خلاق﴾؛ مثل سم خوارندن، مگر به اذن خدا نیست؟ مگر اگر کسی خواست با مغالطه کسی را به تفکر غلط مبتلا کند، به اذن خدا نیست؟ چیزی در عالم بدون اذن خدا حاصل نمیشود، منتها خدای سبحان به عنوان امتحان به انسان این قدرت را داد که آیا بد میکند یا خوب؟ اینها یک برداشتی است از این آیهٴ.
آنچه که در این آیهٴ مطرح است این است که السّحر ما هو، السحر هل هو، سحر چیست؟ و سحر آیا هست یا نه؟ یعنی بعد از معنا کردن ماهیت سحر که سحر چیست؟ بحث در این است که آیا سحر در عالم وجود دارد یا نه؟ اگر وجود دارد، شعاعش تا کجاست؟ با قضا و قدر الهی چه ارتباط دارد؟ این مسأله سوم. آیا انبیا و أولیا مسحور میشوند یا نه این مسأله چهارم و فروعات دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است