- 939
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 100 تا 101 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 100 تا 101 سوره بقره
- سنت نقض عهد بنیاسرائیل با مسئله روانی بیاعتنایی هم همراه بود
- حقیقت رسول اکرم (ص) همان حقیقت قرآن است
- پشت کردن انسان به خدا در واقع پشت به خود است
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ﴾
در شمارش أوصاف بنیاسرائیل مسأله پیمان شکنی را مطرح میکند، میفرماید: در برابر این همه نِعَم، اینها نقض عهد داشتند. همان طوری که ما نعمتهای فراوانی بر اینها عرضه کردیم، اینها کفرانهای فراوانی را هم ارائه دادند، هر وقت عهد بستند شکستند، این مسئلهٴ نقض عهد برای اینها به عنوان یک سنّت شد، عادت کردند به پیمان شکنی، نه عهدخدا را رعایت میکنند، نه عهدی که با یکدیگر میبندند و نه عهدی که با پیامبر اسلام برقرار میکنند، سنّت اینها پیمان شکنی است؛ ﴿أو کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾؛ این یک هشداری است به رسول خدا (علیه آلاف التحیة و الثناء) که سنت بنیاسرائیل نقض عهد است؛ نظیر همان آیهٴ معروف سورهٴ مائده که فرمود: ﴿لا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ ؛ یعنی همواره اینها خیانت میکنند، نه اینکه خیانت برای بنیاسرائیل یک گناه بیسابقه باشد، یا احیاناً خیانت کنند، بلکه همواره خیانت میکنند. ﴿لا تزال تطّلع علی خائنة منهم﴾ در این کریمه هم فرمود اینکه همواره اینها پیمانشکن بودند؛ ﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾، نه تنها آنها که گوسالهپرستی کردند، نه تنها کسانی که گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ ، ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾؛ اکثرشان به این انحراف مبتلایند، نه تنها در گذشته، در آینده هم اینچنین است؛ زیرا تعبیر پایان آیه این است که ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾، در آینده هم اینچنین است و همچنین آیهٴ بعد این است که میفرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾، پایان این دو آیه با فعل مضارع ختم شد. فرمود: اینها عهدهای الهی را پشت سر گذاشتند؛ مثل اینکه نمیدانند، نه مثل اینکه نمیدانستند. اگر بفرماید: مثل اینکه نمیدانستند، این از گذشته حکایت میکند؛ ولی اگر بفرماید: مثل اینکه نمیدانند، یعنی آینده هم مثل گذشته، گرفتار نقض عهدند؛ مثل اینکه نمیدانند، نه مثل اینکه نمیدانستند. پس نه به آینده اینها اطمینانی است، نه به حال اینها. آن سنّت گذشتهٴ ایشان الآن هم هست، در آینده هم هست لذا فرمود: هم در گذشته ﴿کلّما عاهدوا عهداً نبذه فریق منهم﴾، هم در آینده هم ﴿أکثرهم لا یؤمنون﴾. چه اینکه دربارهٴ رسول خدا هم، ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾، هم دربارهٴ آینده هم ﴿کَأنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ نه «کأنّهم ما علموا»، نه گویا نمیدانستند، گویا نمیدانند. پس سنّت بنیاسرائیل نقض عهد است، چه گذشته، چه حال، چه آینده.
مطلب بعدی آن است که «نبذ» آن انداختن با بیاعتنایی است، «نبذ» غیر از القاست. اگر انسان یک متاع غیر قابل اهمّیّتی را بدور انداخت میگویند: «نبذه»، نبذ آن القاء با بیاعتنایی است، چیزی که مورد اعتنا نیست اگر کسی طردش کرد میگویند: «نبذ» کرد. و اگر کسی چیزی را محترم نشمارد و ترکش کند میگویند: نبذ کرده است، و اگر کسی در جامعه احساس دلتنگی بکند و احساس کوچکی کند و خود را کنار بکشد، میگویند: انتباذ کرده است. انتباذ یک اِنزوای مخصوص است، بعد از آن جریان مریم(علیها السّلام) وقتی از راه غیب مادر شد و آن سخن را شنید و در زمینهای که فرمود: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ ، در این زمینه تعبیر قرآن کریم این است که مریم انتباذ کرده است؛ ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً﴾ ؛ انتباذ آن اِنزوای احساس دلتنگی و حقارت است گرچه این بانو جزء اولیای الهی است؛ ولی همین که این تهمت را میشنود، میگوید: ای کاش من میمُردم و از حافظهٴ تاریخ محو میشدم و این حرف را نمیشنیدم؛ ﴿یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ . در این زمینه تعبیر قرآن کریم این است که ﴿فانتبذتْ﴾ ؛ در حالتی که یک چنین صحنهای هم در پیش هست او انتباذ کرد. پس نبذ عبارت از القای آمیخته با بیاعتنایی است.
وقتی جریان غرقِ فرعون مطرح است. میفرماید: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ؛ ما اینها را گرفتیم انداختیم به دریا، یعنی با بیاعتنایی غرقشان کردیم، نه اینها را در دریا القا کردیم بلکه مثل اینکه انسان خس و خاشاک را بدور میاندازد، ما این آلفرعون را چون خس و خاشاک به در دریا ریختیم ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ؛ این نبذ آن القای آمیخته با بیاعتنایی است.
فرجام نبذ دین خدا
و اگر کسی با دین خدا در دنیا اینچنین کند، یعنی دین خدا را با بیاعتنایی ترک کند، در قیامت هم با بیاعتنایی به جهنّم میرود، اینکه فرمود: ﴿لیُنبذنّ فی الحطمة﴾ ؛ محصولِ همین نبذ دنیاست، چون هر عملی در دنیا به صورت جزا در قیامت ظهور میکند؛ اگر کسی دین خدا را بیاعتنایی ترک کرد، همین ترک آمیخته با بیاعتنایی به صورت نبذِ در حطمه، ظهور میکند، فرمود: ﴿لینبذنّ فی الحطمة﴾ . یک وقت انسان معصیت میکند و میداند که الآن خدا او را میبیند و میلرزد؛ همین زمینهٴ توبه او فراهم میشود. ولی یک وقت کسی با بیاعتنایی معصیت میکند، این کسی که با بیاعتنایی معصیت میکند، دین خدا را نبذ کرده است، یعنی با بیاعتنایی پشت سر انداخت، این شخص در قیامت گرفتار «نبذ فى الحطمة» میشود اگر در سورهٴ همزه فرمود: ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ٭ الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ ؛ فکر میکند این مالی که او اندوخت و ذخیره کرد او را جاوید نگه میدارد. ﴿کلاّ﴾ این گمان او، گمان باطل است. این شمارش پول مشکل او را حل نمیکند؛ ﴿کلاّ﴾، اینچنین نیست که دائماً بماند. ﴿لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ﴾ ؛ حتماً با بیاعتنایی به جهنّم میافتد. آن حطمهای را هم بعداً معنا فرمود؛ ﴿وما أدراک ما الحطمة ٭ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ .
بنابراین نبذ عبارت از آن القاءِ آمیختهٴ با بیاعتنایی است، این یک مطلب. و چون هر عملی که انسان در دنیا مرتکب شد، در قیامت عین آن عمل ظهور میکند، همین عمل در قیامت به صورت نبذ در جهنّم و انداختن با بیاعتنایی در جهنّم ظهور میکند، این دو مطلب.
ـ مقصود از ﴿فریق﴾
امّا این که فرمود: فریقی از اینها دین خدا را نبذ میکند، این فریق اوّل علمایند، بعد افرادی که تابع علمایند، اینکه فرمود: ﴿نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایُؤْمِنُونَ﴾؛ اوّل علما و اَحبار اهل کتاب بودند، بعد تودهٴ مردم؛ زیرا خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران آیهٴ 187 میفرماید به اینکه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَتَکْتُمُونَهُ﴾ ؛ خدای سبحان از اهل کتاب پیمان گرفت که این را کتمان نکنید، یعنی از علمای اهل کتاب وگرنه از تودهٴ اهل کتاب که پیمان برای نفی کتمان گرفته نمیشود، آنها که عالم به تورات و انجیل نیستند تا مأمور به عدم کتمان باشند، فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾
دین فروشی محرّفان اسرائیلی
اینها کتاب الهی را پشت سر انداختند، یعنی علمای اینها؛ ﴿وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ﴾ ؛ اینها با تحریفشان، با کتمانشان دنیا خریدند که دنیا کم است نه این که مال کم نصیبشان شد؛ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید: که اینها متاعهای زیاد هم گرفتند، امّا هر چه بگیرند همهٴ دنیا را هم در برابر تحریف کتاب الهی بگیرند، کم است؛ چون دنیا متاعٌ قلیل. آنگاه دیگران به دنبال علما گرفتار نقض عهد و نبذ شدند. پس اگر فرمود: ﴿نبذه فریق منهم﴾ بعد فرمود: ﴿بل اکثرهم لایؤمنون﴾ ، برای اینکه از علما و اَحبارشان شروع شد به تودهٴ مردم سرایت کرد.
اتحاد حقیقت قرآن و حقیقت رسول اکرم(ص)
امّا مطلبی که در این کریمه هست این است که فرمود: اینها وقتی پیامبر آمد که حرف آنها را تصدیق میکند، کتاب خدا را پشت سر انداختند، به قدری این کریمه وجود مبارک پیغمبر را ستود که او را یک قرآن ممثّل دانست، ملاحظه میفرمایید چگونه بدون این که عبارتها را عوض کند، بدون این که فعل را عوض کند، وصف را آنچنان تغییر داد که انسان باید خیلی عمیق بشود تا ببیند به اینکه مطلب عوض شد. صدر آیه سخن از پیغمبر است وسط و آخر آیه سخن از قرآن است، میفرماید: ﴿و لمّا جاءَهم رسول ... مصدّقٌ﴾(16)، ﴿مصدِّق﴾؛ صفت کتاب است، نه صفت رسول. آنگاه «نبذ» هم مالِ کتاب است، نه مالِ رسول. ولی حقیقت قرآن با حقیقت پیغمبر یکی است رسول بما أنّه رسول همان قرآن است. حقیقت پیغمبر با حقیقت قرآن یکی است؛ لذا وصف قرآن را برای پیغمبر ذکر میکند. میفرماید: پیغمبری که مصدّق است، به حسب ظاهر اقتضا میکرد بفرماید: پیغمبری که کتابی بیاورد که آن کتاب مصدّق است. نفرمود پیغمبر کتابی آورد که کتاب مصدّق است. فرمود: پیغمبری که مصدّق است آمد، یعنی حقیقت رسول بما أنّه رسول همان قرآن است و اگر کسی سخن پیغمبر را رعایت نکرد، یعنی قرآن را رعایت نکرد. و اگر کسی قرآن را رعایت نکرد، یعنی پیغمبر را رعایت نکرد. رسول بما أنّه رسول، همان قرآن خواهد بود؛ لذا فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ .
مقصود از ﴿کتاب الله﴾ در آیه
آنهایی که به آنها کتاب داده شد، تورات و انجیل به آنها داده شد، اینها کتاب خدا را پشتسر انداختند که اگر منظور از این کتاب تورات باشد، لازمهاش نبذ قرآن هم هست و اگر منظور از این کتاب قرآن باشد، لازمهاش نبذ تورات هم هست؛ برای اینکه قرآن را خدا مصدِّقِ کتابهای پیشین بیان کرد، پس اینها یک حقیقت بیان میکنند، چون یک حقیقت بیان میکنند، تلازم وجودی است و تلازم عدمی، یعنی اگر کسی یکی از اینها را پذیرفت همه را باید بپذیرد و اگر یکی را ترک کرد همه را ترک کرده است. لذا فرمود: ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾؛ اینها که به آنها کتاب دادیم ما و این حقایق بر آنها روشن شد و أوصاف پیغمبر را هم در کتاب آسمانی یافتند، مع ذلک آن اصل را پشت سر انداختند، یعنی آن کتابی که قبلاً خدا به اینها داد او را پشت سر انداختند، چون در همان کتاب آمده است که پیغمبری خاتم خواهد آمد، در سورهٴ اعراف رسول خدا را در کتب انبیای پیشین اینچنین معرفی فرمود ـ آیهٴ 157 سورهٴ اعراف ـ این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ ، تا پایان آیه اوصافی که در این کریمه برای حضرت شمرده است، پس اینها رسول خدا را مکتوب یافتند اگر رسول خدا را در کتاب الهی مکتوب یافتند و آن کتاب الهی را پشت سر انداختند، یقیناً به قرآن ایمان نمیآورند. ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ﴾، یعنی همان کتابی که خدا به اینها داد، آن کتاب را اگر عرضه میکردند که قرآن را قبول داشتند؛ لذا پیغمبر به دستور خدای سبحان میفرماید به اینکه آن کتابی که پشت سر انداختید، او را جلو بیاورید؛ ﴿ فاَتُوا بالتوراة فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ چرا آن کتاب را پشت سر انداختید، تورات را بیاورید و بخوانید و به تورات عمل کنید. همهٴ خصوصیات دین من در تورات آمده است؛ ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ این توراتی که نبذ کردید، پشت سر انداختید او را جلو بیاورید و تلاوت کنید اگر واقعاً یهودی حقیقی یا مسیحی حقیقی هستید، آنرا بیاورید، چون آن تورات را پشتسر انداختند، قرآن را هم نبذ کردند و دور انداختند. گرچه این ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾، هم قابل تطبیق بر قرآن است، هم قابل تطبیق بر تورات ولی اگر بر تورات تطبیق بشود اَنسب است.
مراد از ﴿وراء ظهورهم﴾
﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾؛ این وراء ظهر، کنایه از نسیان است و تجاهل. با این که اینها در کلیسا، در صوامع، در بیع و کنائس این کتابهای الهی را تلاوت میکردند، اینها این کتاب را پشت سر نیانداختند؛ کتاب دستشان بود و به دلخواه خود این کتاب را برای مردم معنا میکردند و تورات را هم میخواندند، ولی قرآن میفرماید: اینها تورات را پشت سر انداختند. معلوم میشود تنها چیزی که قرآن، کتاب الهی را در پیش روی انسان قرار میدهد و انسان را در خدمت کتاب خدا حاضر میکند عمل به اوست، نه تلاوت او.
نبذ کتاب الله و فرجام آن
با این که اینها تورات را تلاوت میکردند، مع ذلک خدا میفرماید: این را پشت سر انداختند؛ ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾. اگر کسی دین را فراموش کرد، مثل آن است که پشت سر گذاشت، یک تشبیه معقول به محسوس است؛ مثل اینکه شعیب پیغمبر میفرمود: شما خدا را پشتسر انداختید، پشت به خدا کردید، شما میگویید اگر قبیلهٴ من نبود به من آسیب میرساندید ﴿أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیّاً﴾ ؛ فرمود: شما خدا را پشت سرانداختید. در سورهٴ هود آیهٴ 91 و 92 این است که ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ﴾ ؛ ما خیلی از حرفهای تو را نمیفهمیم، یعنی حرفت قابل فهم نیست، یعنی چنین تعبیری داشتند (معاذالله) ﴿وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفاً وَلَوْلاَ رَهْطُکَ﴾ اگر قبیلهات نبود ﴿لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ﴾ ؛ ما به احترام قبیلهات کاری به تو نداریم. آنگاه شعیب فرمود: ﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ﴾ ؛ چرا مرا به احترام خدا حفظ نمیکنید، به احترام قبیله میخواهید حفظ کنید: ﴿أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیّاً﴾ ؛ خدا را پشت سر انداختید. این خدا را پشت سرانداختید، پشت به خدا کردید، یعنی خدا را فراموش کردید.
ـ خودفراموشی ثمرهٴ، خدافراموشی
﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ در برابر اینکه فرمود: یک عدّه ﴿أسلم وجهه الله﴾ در برابر کسانی که ﴿أسلم وجهه لله﴾ گروهی هستند که فرمود: ﴿واتّخذتموه وراءکم ظهریاً﴾ ؛ پشت به خدا کردید، وقتی پشت به خدا کردید، پشت به خودتان کردید، یعنی خودتان را فراموش کردید. اگر ﴿نسوا الله فأنساهم أنفسهم﴾ ، میگوید: نسیان خدا همان و نسیان ذات همان. پس اگر کسی پشت به خدا کرد، به حقیقت خود پشت کرد. وقتی به حقیقت خود پشت کرد، نمیداند چه کند. روزی برمیگردد به حقیقت خود مینگرد و خدا را میبیند. آنگاه چون برگشت خدا را دید، خود را هم میبیند و آنچه را هم که قبلاً رو کرده بود آنها را پشت میکند، یعنی اگر کسی در دنیا پشت به خدا کرد به حقیقت خود پشت کرد چون ﴿نسوا الله فأنساهم أنفسهم﴾ و اگر کسی به حقیقت خود پشت کرد، به بیگانه رو میآورد، این خاصیت پشت کردن به خداست و در قیامت که روز ظهور حق است، انسان به حقیقت خود برمیگردد چون ﴿ذلک الیوم الحق﴾ ؛ آن روز حق است. چیزی در آن روز به نام باطل نیست، پس آن روز انسان به حقیقت برمیگردد، هم به حقیقت الله برمیگردد، هم به حقیقت خود برمیگردد، هم خود را میفهمد، هم خدا را. و چون در دنیا خود را گم کرده بود، به بیگانه رو کرد در قیامت خود را پیدا میکند، از بیگانه رو برگردان است و هر چه از حقیقت انسان جداست، بیگانه است. لذا تعبیر خدای سبحان در قیامت به این گونه از افرادآن است که ما آنچه به تو دادیم تو به آنها پشت کردی الآن با دست خالی به طرف ما آمدی؛ ﴿وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ ؛ آنچه که در دنیا قبله شما بود، الآن به آن پشت کردید، تنها به روی، به طرف ما، آمدهاید. در سورهٴ انعام میفرماید به اینکه ﴿و لقد جئتمونا فرادی﴾، آیهٴ 94 سورهٴ انعام؛ فرمود: در قیامت ما به اینها میگوییم شما تک آمدیم؛ ﴿کما خلقناکم أوّل مرّة﴾ ؛ همان طوری که در بدءِ پیدایشتان تنها بودید، امروز هم تنها آمدید. آن قبیله و اموال را در دنیا فراهم کردید وگرنه در آغاز پیدایش که سخن از قبیله و مال نبود؛ ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَیٰ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ ؛ تخویل یعنی انعام واعطا، آن نِعَمی که ما به شما دادیم، آنها همه را پشت سر گذاشتید، با خود نیاوردید. آنها بیگانه بود که در دنیا به بیگانه رو کردید، امروز به خود برگشتید، به سوی خدا آمدید و از بیگانه فاصله گرفتید، آنها با شما نیست.
ـ اعمال خیر پیشاپیش انسان و به سوی خداست
چرا اگر کسی خدمات و قدمهای، قدمهای خیر بردارد آنها را در جلو میبیند؟ ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾ . چرا انسان کار خیر که میکند آنها را پیشاپیش خود میبیند؟ چون انسان به طرف خداست و به طرف خدا دارد میرود، کارهای خیر هم به طرف خداست، کارهای شرّ به طرف خدا نیست، کارهای شرّ پشتسر انسان است، انسان را با فشار سوق میدهد به طرف جهنّم. کار شرّ که جلو نیست، کار شرّ پشتسر است، آن با فشار انسان را به طرف جهنّم میبرد. اگر تعبیر قرآن کریم این است که اینها وزر را بر دوش میکشند، ناظر به این قسمت است، فرمود به اینکه ﴿یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلیٰ ظُهُورِهِمْ﴾ ؛ اینها بار بر دوش دارند برای اینکه کار شر به طرف خدا نیست، پشتِ آدم است که بار سنگینی باشد، انسان را زیر بار را خم کند و سائق انسان است إلی النّار. اگر تعبیر این است که بار آن روز زیاد است، اگر تعبیر این است که اینها ﴿ولیحملنّ اثقالهم و أثقالاً مع أثقالهم﴾ و مانند ذلک، برای آن است که کار شرّ در پیشاپیش انسان نیست. امّا کار خیر در جلو روی انسان است. تعبیر قرآن دربارهٴ کار خیر این است که ﴿ما تقدّموا لأنفسکم ... تجدوه عند الله﴾ ؛ آنچه را که پیش میفرستید، ولی در این آیهٴ سورهٴ انعام میفرماید به اینکه آنچه را که بهرهبرداری باطل داشتید پشت سر گذاشتید ﴿وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ و امروز با دست تنها آمدید با دست خالی آمدید.
سؤال ...
جواب: چون آن محیط است به او، آن محیط است. چون محیط است هم جلو و هم پشت سر هم بالا هم پایین را سیّئات احاطه کرده است. این میبرد تا به لبهٴ جهنّم؛ لذا ﴿إنّ جهنّم لمحیطة بالکافرین﴾ پس اگر کسی کتاب خدا را پشت سرگذاشت، در حقیقت خدا را پشت سر گذاشت و چون به خدا پشت کرد به حقیقت خود بیاعتنا شد، حقیقت خود را فراموش کرد، خود را گم کرده است و این معنا که نبذ در دنیا، به صورت نبذ در جهنّم ظهور میکند، یا پشت سر انداختن در دنیا، به صورت پشت سر انداختن در قیامت ظهور میکند، دربارهٴ کتاب گیری آمده است؛ فرمود: یک عدّهای نامهٴ اعمالشان به دست چپ آنها داده میشود، یک عدّه از پشت سر کتاب را میگیرند، خب اگر کسی خدا را و دین خدا را پشت سر انداخت در قیامت نامهٴ اعمال را از پشت سر باید دریافت کند.
راست بودن هر دو دست مؤمن
امّا در سورهٴ انشقاق فرمود به اینکه ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ٭ و یصلیٰ سعیراً﴾ ؛ بعضی کتابشان را از پشت سر به اینها میدهند، حالا تصویر این که چگونه دستش به پشت سر برمیگردد، یا اینکه جلو و دنبال انسانِ کافر هر دو پشت است، این یک نکته دیگری است. آنهایی که با دست چپ کتابشان را میگیرند نه یعنی در قیامت یک یمینی دارند، یک یساری دارند، منتها با دست چپ میگیرند، یا مؤمنین و اصحاب یمین که نامه را با دست راست میگیرند، نه یعنی دست راستی دارند و دست چپی دارند منتها با دست راست میگیرند. اصحاب یمین «کلتا یدیه یمین»؛ آنها هر دو دستشان راست است. این راست و چپ یک راست و چپ اعتباری است که ما قرارداد کردیم، این را که قرآن رویش تکیه نمیکند، کسی دست راست باشد یا دست چپ، نامهٴ انسان را چه به دست راست بدهند چه با دست چپ فرق نمیکند. این دست چپ و این دست راست یک امر اعتباری است و قراردادی که اگر از امروز به بعد انسانها بخواهند قرارداد کنند که ما از امروز به بعد این طرف را میگوییم دست چپ و این طرف را میگوییم دست راست، هیچ جای عالم به هم نمیخورد. این یک قرارداد است یمین و یسار جزء جهات اعتباری است و جزء قراردادهاست و اگر کسی گفت: یمین أقوی الجانبین است، خب اگر بشر عادت کند که با دست چپ کار کند، دست چپش قویتر از دست راست خواهد بود. اینکه خدا میفرماید: یک عدّه اصحاب یمینند، یعنی یک عدّه اصحاب میمنتاند، کارهای اینها میمون و با برکت است. عدّهای اصحاب شمالند، یعنی اصحاب مشئمتند، همهٴ کارهای اینها مشؤم و زشت است. مؤمن «کلتا یدیه یمین». کافر «کلتا یدیه شمال» دربارهٴ ذات اقدس اِله آمده است که «کلتا یدیه یمین» یعنی وقتی فرمود: ﴿خلقت بیدَیّ﴾ در آنجا هست که «کلتا یدیه یمین» . در اوصاف ابی ابراهیم امام هفتم(سلام الله علیه) هست که «کلتا یدیه یمین» هر دو دست امام معصوم یمین است. اصحاب یمین در قیامت هر دو دستشان راست است؛ چون یمین و یسار را در سورهٴ مبارکهٴ ﴿إذا وقعت﴾ بیان کرد: ﴿فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ ؛ یعنی اینها مصاحبانِ یمنند، اینها در خدمتِ کارِ میمونند، اینها درخدمت میمنتاند، اینها با میمنت صحابت دارند، اصحاب میمنتاند، نه سخن از چپ و راست. بنابراین هر دستی که در قیامت برای مؤمن هست، یمین هست، هر دستی که در قیامت برای کافر هست شمال است. و هکذا وراءُ ظهر، اصولاً او رو ندارد، مؤمن است که دو طرفش رو دارد، مؤمن ظهر ندارد، اصلاً پشت ندارد. آن مؤمن راستین اصلاً ظهر ندارد، هر دو طرفش رو است. لذا فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ علیها مُتَقابِلِینَ﴾(40) ﴿متقابلین﴾، یعنی همه، در همهٴ شرایط یکدیگر را میبینند، نه یعنی دو صف و دو میز است، اینها روبروی هم نشستهاند. اگر دو صف و دو میز باشد، اینها روبروی هم نشسته باشند که هر کدام مقابل با دیگری است، نه همه مقابل همهاند. این کریمه که میفرماید: ﴿مُتَّکِئِینَ علیها مُتَقابِلِینَ﴾(41)؛ یعنی همه مقابل همهاند، یعنی غیبت در آنجا نیست، یعنی ظهر در آنجا نیست. آنها وقتی که راه میروند همان طوری که با جلو میبینند، با پشت سر هم میبینند. اینچنینن نیست که برای آنها ظهر و غیابی باشد. همهٴ اهل بهشت با همه روبرویند. لذا غیبت فرض ندارد آنجا ﴿متکئین علیها متقابلین﴾(42)؛ نه دو به دو مقابل هماند، همه مقابل هماند. این معلوم میشود که اصلاً همهٴ اطراف اینها محیط است. امّا کافر همان طوری که پشتش نمیبیند، جلوی او هم نمیبیند؛ چون اعماست. فرق جلو و دنبال این است که انسان با جلو میبیند، با پشت نمیبیند. ولی اگر کسی اَعمیٰ بود، جلو و دنبال او یکی است. اگر فرمود: ﴿ونحشره یوم القیامة اَعمیٰ﴾ ؛ ما او را کور محشور میکنیم، فرقی بین جلو و دنبال ندارد، مگر چشم دارد، مگر او میشنود، چه فرقی است بین جلو و دنبال؟ جلو برای آن است که انسان ببیند و با پشت نمیبیند. خب اگر کسی هم با جلو میبیند، هم با پشت؛ پس ظهر و اَمامش یکی است. اگر کسی، نه با جلو میبیند، نه با پشت او «کلتا طرفیه ظهر» است، همان طوری که «کلتا یدیه شمال» است؛ علی أیّ حال فرمود به اینکه کسی که نامه اعمال او را پشت سر او به او میدهند، او تقاضای مرگ میکند، داد میزند که مرگم را خدا برساند «ثبور»، یعنی هلاکت، خب اگر کسی دین خدا را پشتسر انداخت، در قیامت نامهٴ اعمال را میگیرد منتها از پشتسر میگیرد، یعنی «کلا طرفیه ظهر» چه اینکه «کلتا یدیه شمال»، اما مؤمن «کلتا یدیه یمین» و کلا طرفیه، هم اَمام لذا ﴿متکئین علیها متقابلین﴾(44).
سؤال ...
جواب: این آداب هم آداب اعتباری است، منتها به یک ریشهٴ تکوینی تکیه میکند. این احکام، احکام اعتباری است، آن عقاید یک امر حقیقی و تکوینی است، به تکوین تکیه میکند. اینها یک دستورات جزئی است، گاهی کم میشود، گاهی زیاد میشود و مانند آن.
سؤال ...
جواب: نه اگر چنانچه انسانها، تمام انسانها بنایشان بر این باشد که از امروز به بعد اعلام کنند ما این طرف دست را گفتیم چپ، این طرف را هم گفتیم دست راست این به جایی برنمیخورد این یک قرارداد است؛ مثل اینکه صد سانتی متر را میگویند یک متر، شصت دقیقه را میگویند یک ساعت، اینها مسائل تکوینی نیست، اینها قرارداد است. دستورات اسلامی برای مردمی است که در محیط اعتبار زندگی میکنند؛ مثل اینکه میگویند: ﴿أُوفوا بالعقود﴾ ، مگر عقد یک أمر قرارداد بیشتر است، یک امر اعتباریست، ما یک چیزی به نام ذمّه که نداریم در جهان تکوین. ذهن وجود تکوینی دارد عین وجود تکوینی دارد، امّا ذمّه وجود اعتباری دارد، من الآن در ذمّهام بدهکارم یا در ذمّهام اسقاط شده است چیزی که بود، ذمّه یک امر اعتباری است، بر خلاف ذهن و بر خلاف عین. اینها جزء قرار دادهاست، مادامی که در نشئه دنیا زندگی میکنیم، باید با قرارداد زندگی کنیم، یک نمود تکوینی هم البته دارد، منتها قرارداد را باید کسی تنظیم کند که مصالح ما را میداند. امّا اینکه فرمود: نبذ کردند، در جهنّم نبذ میشوند. کتاب خدا را پشتسر انداختند، نامهٴ اعمال را از پشتسر میگیرند، جامع اینها را در سورهٴ مبارکهٴ سبأ بیان فرمود، فرمود به اینکه آنچه که در دنیا انسان دارد، در قیامت ظهور میکند، وقتی سخن از اغلال و سلاسل مطرح میشود آیهٴ 33 سورهٴ سبأ این است که ﴿وجعلنا الأغلال فی أعناق الذین کفروا هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ، این ﴿هل یجزون﴾ دلیل آن مدّعاست. میفرماید: چرا ما اغلال را به گردن کفار قرار دادیم؟ برای اینکه عملشان است، ما چیز دیگری نیاوردیم، ما که اینجا آهنگری نداشتیم که غلّ بسازیم که، این عملش را به همراه آورده، گاهی میفرماید: ﴿سیطوّقون ما بخلوا﴾ ، شما این دعای مبارک ختم القرآن، که بعد از پایان تلاوت قرآن، امام سجاد(سلام الله علیه) تلاوت میفرمود و این جزء ادعیهٴ مبارکهٴ صحیفهٴ سجادیه است که حتماً ملاحظه فرمودید و بعد از قرائت قرآن میخوانید آنجا امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید به اینکه خدایا بر ما رحم کن روزی که «و صارت الأعمال قلائد فی أعناق» ؛ عمل غلّ میشود، «و صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ میفرماید: آن روزی که عزرائیل(سلام الله علیه)، «تجلی ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب» ؛ آن لحظهای که فرشتهٴ مرگ از پشت پردهٴ غیب تجلی کرده است و لحظه مرگ ما فرار رسید، تا به جایی که «و صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ عمل غلّ میشود. نمونهاش را در جریان بخل فرمود: ﴿سیطوّقون ما بخلوا به یوم القیامة﴾ ؛ یعنی آنچه که بخل ورزیدند، به صورت غلّ درمیآید، در این کریمه هم فرمود: ﴿وجعلنا الأغلال فی أعناق الذین کفروا﴾ خب چرا؟ برای اینکه ﴿هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ؛ جزا جز عمل چیز دیگر نیست. از اینها بود گردنگیر اینها شد، جز عمل چیز دیگر نیست؛ ﴿هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ؛ پس اگر کسی نبذ کرد گرفتار ﴿لینبذنّ فی الحطمة﴾ میشود. اگر کسی این خدا را پشتسر انداخت گرفتار ﴿و أمّا من أُوتی کتابه وراء ظهره ٭ فسوف یدعوا ثبوراً﴾ خواهد بود.
پیمانشکنی، وصف مشترک بنیاسرائیل و مشرکان
امّا این مسأله پیمان شکنی یهودیها را هم قرآن کریم هشدار داد، فرمود: این یک خوی مشترکی است بین مشرکین حجاز و بین بنیاسرائیل. در سورهٴ انفال فرمود به اینکه این تنها در بنیاسرائیل و یهودیها نیست، مشرکین هم به همین درد مبتلایند، آیهٴ 55 و 56 ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لایَتَّقُونَ﴾ ؛ فرمود: بدترین جنبنده کفّارند، برای اینکه اینها هر وقت پیمان بستند نقض کردند. همین کاری که بنیاسرائیل کرد؛ ﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ﴾ همین را دربارهٴ مشرکین بیان کرد؛ لذا در روز خطر «الکفر ملّةٌ واحدة» در جنگ احزاب و غیر احزاب همین بنیاسرائیل با مشرکین همدست شدند، با اینکه تعهّد کردند کاری به پیغمبر نداشته باشند، این صفت مشترک باعث شد یهودیها با مشرکین بسازند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- سنت نقض عهد بنیاسرائیل با مسئله روانی بیاعتنایی هم همراه بود
- حقیقت رسول اکرم (ص) همان حقیقت قرآن است
- پشت کردن انسان به خدا در واقع پشت به خود است
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ﴾
در شمارش أوصاف بنیاسرائیل مسأله پیمان شکنی را مطرح میکند، میفرماید: در برابر این همه نِعَم، اینها نقض عهد داشتند. همان طوری که ما نعمتهای فراوانی بر اینها عرضه کردیم، اینها کفرانهای فراوانی را هم ارائه دادند، هر وقت عهد بستند شکستند، این مسئلهٴ نقض عهد برای اینها به عنوان یک سنّت شد، عادت کردند به پیمان شکنی، نه عهدخدا را رعایت میکنند، نه عهدی که با یکدیگر میبندند و نه عهدی که با پیامبر اسلام برقرار میکنند، سنّت اینها پیمان شکنی است؛ ﴿أو کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾؛ این یک هشداری است به رسول خدا (علیه آلاف التحیة و الثناء) که سنت بنیاسرائیل نقض عهد است؛ نظیر همان آیهٴ معروف سورهٴ مائده که فرمود: ﴿لا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ ؛ یعنی همواره اینها خیانت میکنند، نه اینکه خیانت برای بنیاسرائیل یک گناه بیسابقه باشد، یا احیاناً خیانت کنند، بلکه همواره خیانت میکنند. ﴿لا تزال تطّلع علی خائنة منهم﴾ در این کریمه هم فرمود اینکه همواره اینها پیمانشکن بودند؛ ﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾، نه تنها آنها که گوسالهپرستی کردند، نه تنها کسانی که گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ ، ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾؛ اکثرشان به این انحراف مبتلایند، نه تنها در گذشته، در آینده هم اینچنین است؛ زیرا تعبیر پایان آیه این است که ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾، در آینده هم اینچنین است و همچنین آیهٴ بعد این است که میفرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾، پایان این دو آیه با فعل مضارع ختم شد. فرمود: اینها عهدهای الهی را پشت سر گذاشتند؛ مثل اینکه نمیدانند، نه مثل اینکه نمیدانستند. اگر بفرماید: مثل اینکه نمیدانستند، این از گذشته حکایت میکند؛ ولی اگر بفرماید: مثل اینکه نمیدانند، یعنی آینده هم مثل گذشته، گرفتار نقض عهدند؛ مثل اینکه نمیدانند، نه مثل اینکه نمیدانستند. پس نه به آینده اینها اطمینانی است، نه به حال اینها. آن سنّت گذشتهٴ ایشان الآن هم هست، در آینده هم هست لذا فرمود: هم در گذشته ﴿کلّما عاهدوا عهداً نبذه فریق منهم﴾، هم در آینده هم ﴿أکثرهم لا یؤمنون﴾. چه اینکه دربارهٴ رسول خدا هم، ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾، هم دربارهٴ آینده هم ﴿کَأنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ نه «کأنّهم ما علموا»، نه گویا نمیدانستند، گویا نمیدانند. پس سنّت بنیاسرائیل نقض عهد است، چه گذشته، چه حال، چه آینده.
مطلب بعدی آن است که «نبذ» آن انداختن با بیاعتنایی است، «نبذ» غیر از القاست. اگر انسان یک متاع غیر قابل اهمّیّتی را بدور انداخت میگویند: «نبذه»، نبذ آن القاء با بیاعتنایی است، چیزی که مورد اعتنا نیست اگر کسی طردش کرد میگویند: «نبذ» کرد. و اگر کسی چیزی را محترم نشمارد و ترکش کند میگویند: نبذ کرده است، و اگر کسی در جامعه احساس دلتنگی بکند و احساس کوچکی کند و خود را کنار بکشد، میگویند: انتباذ کرده است. انتباذ یک اِنزوای مخصوص است، بعد از آن جریان مریم(علیها السّلام) وقتی از راه غیب مادر شد و آن سخن را شنید و در زمینهای که فرمود: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ ، در این زمینه تعبیر قرآن کریم این است که مریم انتباذ کرده است؛ ﴿فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً﴾ ؛ انتباذ آن اِنزوای احساس دلتنگی و حقارت است گرچه این بانو جزء اولیای الهی است؛ ولی همین که این تهمت را میشنود، میگوید: ای کاش من میمُردم و از حافظهٴ تاریخ محو میشدم و این حرف را نمیشنیدم؛ ﴿یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ . در این زمینه تعبیر قرآن کریم این است که ﴿فانتبذتْ﴾ ؛ در حالتی که یک چنین صحنهای هم در پیش هست او انتباذ کرد. پس نبذ عبارت از القای آمیخته با بیاعتنایی است.
وقتی جریان غرقِ فرعون مطرح است. میفرماید: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ؛ ما اینها را گرفتیم انداختیم به دریا، یعنی با بیاعتنایی غرقشان کردیم، نه اینها را در دریا القا کردیم بلکه مثل اینکه انسان خس و خاشاک را بدور میاندازد، ما این آلفرعون را چون خس و خاشاک به در دریا ریختیم ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ ؛ این نبذ آن القای آمیخته با بیاعتنایی است.
فرجام نبذ دین خدا
و اگر کسی با دین خدا در دنیا اینچنین کند، یعنی دین خدا را با بیاعتنایی ترک کند، در قیامت هم با بیاعتنایی به جهنّم میرود، اینکه فرمود: ﴿لیُنبذنّ فی الحطمة﴾ ؛ محصولِ همین نبذ دنیاست، چون هر عملی در دنیا به صورت جزا در قیامت ظهور میکند؛ اگر کسی دین خدا را بیاعتنایی ترک کرد، همین ترک آمیخته با بیاعتنایی به صورت نبذِ در حطمه، ظهور میکند، فرمود: ﴿لینبذنّ فی الحطمة﴾ . یک وقت انسان معصیت میکند و میداند که الآن خدا او را میبیند و میلرزد؛ همین زمینهٴ توبه او فراهم میشود. ولی یک وقت کسی با بیاعتنایی معصیت میکند، این کسی که با بیاعتنایی معصیت میکند، دین خدا را نبذ کرده است، یعنی با بیاعتنایی پشت سر انداخت، این شخص در قیامت گرفتار «نبذ فى الحطمة» میشود اگر در سورهٴ همزه فرمود: ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ٭ الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ ؛ فکر میکند این مالی که او اندوخت و ذخیره کرد او را جاوید نگه میدارد. ﴿کلاّ﴾ این گمان او، گمان باطل است. این شمارش پول مشکل او را حل نمیکند؛ ﴿کلاّ﴾، اینچنین نیست که دائماً بماند. ﴿لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ﴾ ؛ حتماً با بیاعتنایی به جهنّم میافتد. آن حطمهای را هم بعداً معنا فرمود؛ ﴿وما أدراک ما الحطمة ٭ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ .
بنابراین نبذ عبارت از آن القاءِ آمیختهٴ با بیاعتنایی است، این یک مطلب. و چون هر عملی که انسان در دنیا مرتکب شد، در قیامت عین آن عمل ظهور میکند، همین عمل در قیامت به صورت نبذ در جهنّم و انداختن با بیاعتنایی در جهنّم ظهور میکند، این دو مطلب.
ـ مقصود از ﴿فریق﴾
امّا این که فرمود: فریقی از اینها دین خدا را نبذ میکند، این فریق اوّل علمایند، بعد افرادی که تابع علمایند، اینکه فرمود: ﴿نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایُؤْمِنُونَ﴾؛ اوّل علما و اَحبار اهل کتاب بودند، بعد تودهٴ مردم؛ زیرا خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران آیهٴ 187 میفرماید به اینکه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَتَکْتُمُونَهُ﴾ ؛ خدای سبحان از اهل کتاب پیمان گرفت که این را کتمان نکنید، یعنی از علمای اهل کتاب وگرنه از تودهٴ اهل کتاب که پیمان برای نفی کتمان گرفته نمیشود، آنها که عالم به تورات و انجیل نیستند تا مأمور به عدم کتمان باشند، فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾
دین فروشی محرّفان اسرائیلی
اینها کتاب الهی را پشت سر انداختند، یعنی علمای اینها؛ ﴿وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ﴾ ؛ اینها با تحریفشان، با کتمانشان دنیا خریدند که دنیا کم است نه این که مال کم نصیبشان شد؛ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید: که اینها متاعهای زیاد هم گرفتند، امّا هر چه بگیرند همهٴ دنیا را هم در برابر تحریف کتاب الهی بگیرند، کم است؛ چون دنیا متاعٌ قلیل. آنگاه دیگران به دنبال علما گرفتار نقض عهد و نبذ شدند. پس اگر فرمود: ﴿نبذه فریق منهم﴾ بعد فرمود: ﴿بل اکثرهم لایؤمنون﴾ ، برای اینکه از علما و اَحبارشان شروع شد به تودهٴ مردم سرایت کرد.
اتحاد حقیقت قرآن و حقیقت رسول اکرم(ص)
امّا مطلبی که در این کریمه هست این است که فرمود: اینها وقتی پیامبر آمد که حرف آنها را تصدیق میکند، کتاب خدا را پشت سر انداختند، به قدری این کریمه وجود مبارک پیغمبر را ستود که او را یک قرآن ممثّل دانست، ملاحظه میفرمایید چگونه بدون این که عبارتها را عوض کند، بدون این که فعل را عوض کند، وصف را آنچنان تغییر داد که انسان باید خیلی عمیق بشود تا ببیند به اینکه مطلب عوض شد. صدر آیه سخن از پیغمبر است وسط و آخر آیه سخن از قرآن است، میفرماید: ﴿و لمّا جاءَهم رسول ... مصدّقٌ﴾(16)، ﴿مصدِّق﴾؛ صفت کتاب است، نه صفت رسول. آنگاه «نبذ» هم مالِ کتاب است، نه مالِ رسول. ولی حقیقت قرآن با حقیقت پیغمبر یکی است رسول بما أنّه رسول همان قرآن است. حقیقت پیغمبر با حقیقت قرآن یکی است؛ لذا وصف قرآن را برای پیغمبر ذکر میکند. میفرماید: پیغمبری که مصدّق است، به حسب ظاهر اقتضا میکرد بفرماید: پیغمبری که کتابی بیاورد که آن کتاب مصدّق است. نفرمود پیغمبر کتابی آورد که کتاب مصدّق است. فرمود: پیغمبری که مصدّق است آمد، یعنی حقیقت رسول بما أنّه رسول همان قرآن است و اگر کسی سخن پیغمبر را رعایت نکرد، یعنی قرآن را رعایت نکرد. و اگر کسی قرآن را رعایت نکرد، یعنی پیغمبر را رعایت نکرد. رسول بما أنّه رسول، همان قرآن خواهد بود؛ لذا فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ .
مقصود از ﴿کتاب الله﴾ در آیه
آنهایی که به آنها کتاب داده شد، تورات و انجیل به آنها داده شد، اینها کتاب خدا را پشتسر انداختند که اگر منظور از این کتاب تورات باشد، لازمهاش نبذ قرآن هم هست و اگر منظور از این کتاب قرآن باشد، لازمهاش نبذ تورات هم هست؛ برای اینکه قرآن را خدا مصدِّقِ کتابهای پیشین بیان کرد، پس اینها یک حقیقت بیان میکنند، چون یک حقیقت بیان میکنند، تلازم وجودی است و تلازم عدمی، یعنی اگر کسی یکی از اینها را پذیرفت همه را باید بپذیرد و اگر یکی را ترک کرد همه را ترک کرده است. لذا فرمود: ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾؛ اینها که به آنها کتاب دادیم ما و این حقایق بر آنها روشن شد و أوصاف پیغمبر را هم در کتاب آسمانی یافتند، مع ذلک آن اصل را پشت سر انداختند، یعنی آن کتابی که قبلاً خدا به اینها داد او را پشت سر انداختند، چون در همان کتاب آمده است که پیغمبری خاتم خواهد آمد، در سورهٴ اعراف رسول خدا را در کتب انبیای پیشین اینچنین معرفی فرمود ـ آیهٴ 157 سورهٴ اعراف ـ این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ ، تا پایان آیه اوصافی که در این کریمه برای حضرت شمرده است، پس اینها رسول خدا را مکتوب یافتند اگر رسول خدا را در کتاب الهی مکتوب یافتند و آن کتاب الهی را پشت سر انداختند، یقیناً به قرآن ایمان نمیآورند. ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ﴾، یعنی همان کتابی که خدا به اینها داد، آن کتاب را اگر عرضه میکردند که قرآن را قبول داشتند؛ لذا پیغمبر به دستور خدای سبحان میفرماید به اینکه آن کتابی که پشت سر انداختید، او را جلو بیاورید؛ ﴿ فاَتُوا بالتوراة فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ چرا آن کتاب را پشت سر انداختید، تورات را بیاورید و بخوانید و به تورات عمل کنید. همهٴ خصوصیات دین من در تورات آمده است؛ ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ این توراتی که نبذ کردید، پشت سر انداختید او را جلو بیاورید و تلاوت کنید اگر واقعاً یهودی حقیقی یا مسیحی حقیقی هستید، آنرا بیاورید، چون آن تورات را پشتسر انداختند، قرآن را هم نبذ کردند و دور انداختند. گرچه این ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾، هم قابل تطبیق بر قرآن است، هم قابل تطبیق بر تورات ولی اگر بر تورات تطبیق بشود اَنسب است.
مراد از ﴿وراء ظهورهم﴾
﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾؛ این وراء ظهر، کنایه از نسیان است و تجاهل. با این که اینها در کلیسا، در صوامع، در بیع و کنائس این کتابهای الهی را تلاوت میکردند، اینها این کتاب را پشت سر نیانداختند؛ کتاب دستشان بود و به دلخواه خود این کتاب را برای مردم معنا میکردند و تورات را هم میخواندند، ولی قرآن میفرماید: اینها تورات را پشت سر انداختند. معلوم میشود تنها چیزی که قرآن، کتاب الهی را در پیش روی انسان قرار میدهد و انسان را در خدمت کتاب خدا حاضر میکند عمل به اوست، نه تلاوت او.
نبذ کتاب الله و فرجام آن
با این که اینها تورات را تلاوت میکردند، مع ذلک خدا میفرماید: این را پشت سر انداختند؛ ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾. اگر کسی دین را فراموش کرد، مثل آن است که پشت سر گذاشت، یک تشبیه معقول به محسوس است؛ مثل اینکه شعیب پیغمبر میفرمود: شما خدا را پشتسر انداختید، پشت به خدا کردید، شما میگویید اگر قبیلهٴ من نبود به من آسیب میرساندید ﴿أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیّاً﴾ ؛ فرمود: شما خدا را پشت سرانداختید. در سورهٴ هود آیهٴ 91 و 92 این است که ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ﴾ ؛ ما خیلی از حرفهای تو را نمیفهمیم، یعنی حرفت قابل فهم نیست، یعنی چنین تعبیری داشتند (معاذالله) ﴿وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفاً وَلَوْلاَ رَهْطُکَ﴾ اگر قبیلهات نبود ﴿لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ﴾ ؛ ما به احترام قبیلهات کاری به تو نداریم. آنگاه شعیب فرمود: ﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ﴾ ؛ چرا مرا به احترام خدا حفظ نمیکنید، به احترام قبیله میخواهید حفظ کنید: ﴿أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیّاً﴾ ؛ خدا را پشت سر انداختید. این خدا را پشت سرانداختید، پشت به خدا کردید، یعنی خدا را فراموش کردید.
ـ خودفراموشی ثمرهٴ، خدافراموشی
﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ در برابر اینکه فرمود: یک عدّه ﴿أسلم وجهه الله﴾ در برابر کسانی که ﴿أسلم وجهه لله﴾ گروهی هستند که فرمود: ﴿واتّخذتموه وراءکم ظهریاً﴾ ؛ پشت به خدا کردید، وقتی پشت به خدا کردید، پشت به خودتان کردید، یعنی خودتان را فراموش کردید. اگر ﴿نسوا الله فأنساهم أنفسهم﴾ ، میگوید: نسیان خدا همان و نسیان ذات همان. پس اگر کسی پشت به خدا کرد، به حقیقت خود پشت کرد. وقتی به حقیقت خود پشت کرد، نمیداند چه کند. روزی برمیگردد به حقیقت خود مینگرد و خدا را میبیند. آنگاه چون برگشت خدا را دید، خود را هم میبیند و آنچه را هم که قبلاً رو کرده بود آنها را پشت میکند، یعنی اگر کسی در دنیا پشت به خدا کرد به حقیقت خود پشت کرد چون ﴿نسوا الله فأنساهم أنفسهم﴾ و اگر کسی به حقیقت خود پشت کرد، به بیگانه رو میآورد، این خاصیت پشت کردن به خداست و در قیامت که روز ظهور حق است، انسان به حقیقت خود برمیگردد چون ﴿ذلک الیوم الحق﴾ ؛ آن روز حق است. چیزی در آن روز به نام باطل نیست، پس آن روز انسان به حقیقت برمیگردد، هم به حقیقت الله برمیگردد، هم به حقیقت خود برمیگردد، هم خود را میفهمد، هم خدا را. و چون در دنیا خود را گم کرده بود، به بیگانه رو کرد در قیامت خود را پیدا میکند، از بیگانه رو برگردان است و هر چه از حقیقت انسان جداست، بیگانه است. لذا تعبیر خدای سبحان در قیامت به این گونه از افرادآن است که ما آنچه به تو دادیم تو به آنها پشت کردی الآن با دست خالی به طرف ما آمدی؛ ﴿وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ ؛ آنچه که در دنیا قبله شما بود، الآن به آن پشت کردید، تنها به روی، به طرف ما، آمدهاید. در سورهٴ انعام میفرماید به اینکه ﴿و لقد جئتمونا فرادی﴾، آیهٴ 94 سورهٴ انعام؛ فرمود: در قیامت ما به اینها میگوییم شما تک آمدیم؛ ﴿کما خلقناکم أوّل مرّة﴾ ؛ همان طوری که در بدءِ پیدایشتان تنها بودید، امروز هم تنها آمدید. آن قبیله و اموال را در دنیا فراهم کردید وگرنه در آغاز پیدایش که سخن از قبیله و مال نبود؛ ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَیٰ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ ؛ تخویل یعنی انعام واعطا، آن نِعَمی که ما به شما دادیم، آنها همه را پشت سر گذاشتید، با خود نیاوردید. آنها بیگانه بود که در دنیا به بیگانه رو کردید، امروز به خود برگشتید، به سوی خدا آمدید و از بیگانه فاصله گرفتید، آنها با شما نیست.
ـ اعمال خیر پیشاپیش انسان و به سوی خداست
چرا اگر کسی خدمات و قدمهای، قدمهای خیر بردارد آنها را در جلو میبیند؟ ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾ . چرا انسان کار خیر که میکند آنها را پیشاپیش خود میبیند؟ چون انسان به طرف خداست و به طرف خدا دارد میرود، کارهای خیر هم به طرف خداست، کارهای شرّ به طرف خدا نیست، کارهای شرّ پشتسر انسان است، انسان را با فشار سوق میدهد به طرف جهنّم. کار شرّ که جلو نیست، کار شرّ پشتسر است، آن با فشار انسان را به طرف جهنّم میبرد. اگر تعبیر قرآن کریم این است که اینها وزر را بر دوش میکشند، ناظر به این قسمت است، فرمود به اینکه ﴿یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلیٰ ظُهُورِهِمْ﴾ ؛ اینها بار بر دوش دارند برای اینکه کار شر به طرف خدا نیست، پشتِ آدم است که بار سنگینی باشد، انسان را زیر بار را خم کند و سائق انسان است إلی النّار. اگر تعبیر این است که بار آن روز زیاد است، اگر تعبیر این است که اینها ﴿ولیحملنّ اثقالهم و أثقالاً مع أثقالهم﴾ و مانند ذلک، برای آن است که کار شرّ در پیشاپیش انسان نیست. امّا کار خیر در جلو روی انسان است. تعبیر قرآن دربارهٴ کار خیر این است که ﴿ما تقدّموا لأنفسکم ... تجدوه عند الله﴾ ؛ آنچه را که پیش میفرستید، ولی در این آیهٴ سورهٴ انعام میفرماید به اینکه آنچه را که بهرهبرداری باطل داشتید پشت سر گذاشتید ﴿وَتَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ﴾ و امروز با دست تنها آمدید با دست خالی آمدید.
سؤال ...
جواب: چون آن محیط است به او، آن محیط است. چون محیط است هم جلو و هم پشت سر هم بالا هم پایین را سیّئات احاطه کرده است. این میبرد تا به لبهٴ جهنّم؛ لذا ﴿إنّ جهنّم لمحیطة بالکافرین﴾ پس اگر کسی کتاب خدا را پشت سرگذاشت، در حقیقت خدا را پشت سر گذاشت و چون به خدا پشت کرد به حقیقت خود بیاعتنا شد، حقیقت خود را فراموش کرد، خود را گم کرده است و این معنا که نبذ در دنیا، به صورت نبذ در جهنّم ظهور میکند، یا پشت سر انداختن در دنیا، به صورت پشت سر انداختن در قیامت ظهور میکند، دربارهٴ کتاب گیری آمده است؛ فرمود: یک عدّهای نامهٴ اعمالشان به دست چپ آنها داده میشود، یک عدّه از پشت سر کتاب را میگیرند، خب اگر کسی خدا را و دین خدا را پشت سر انداخت در قیامت نامهٴ اعمال را از پشت سر باید دریافت کند.
راست بودن هر دو دست مؤمن
امّا در سورهٴ انشقاق فرمود به اینکه ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ٭ و یصلیٰ سعیراً﴾ ؛ بعضی کتابشان را از پشت سر به اینها میدهند، حالا تصویر این که چگونه دستش به پشت سر برمیگردد، یا اینکه جلو و دنبال انسانِ کافر هر دو پشت است، این یک نکته دیگری است. آنهایی که با دست چپ کتابشان را میگیرند نه یعنی در قیامت یک یمینی دارند، یک یساری دارند، منتها با دست چپ میگیرند، یا مؤمنین و اصحاب یمین که نامه را با دست راست میگیرند، نه یعنی دست راستی دارند و دست چپی دارند منتها با دست راست میگیرند. اصحاب یمین «کلتا یدیه یمین»؛ آنها هر دو دستشان راست است. این راست و چپ یک راست و چپ اعتباری است که ما قرارداد کردیم، این را که قرآن رویش تکیه نمیکند، کسی دست راست باشد یا دست چپ، نامهٴ انسان را چه به دست راست بدهند چه با دست چپ فرق نمیکند. این دست چپ و این دست راست یک امر اعتباری است و قراردادی که اگر از امروز به بعد انسانها بخواهند قرارداد کنند که ما از امروز به بعد این طرف را میگوییم دست چپ و این طرف را میگوییم دست راست، هیچ جای عالم به هم نمیخورد. این یک قرارداد است یمین و یسار جزء جهات اعتباری است و جزء قراردادهاست و اگر کسی گفت: یمین أقوی الجانبین است، خب اگر بشر عادت کند که با دست چپ کار کند، دست چپش قویتر از دست راست خواهد بود. اینکه خدا میفرماید: یک عدّه اصحاب یمینند، یعنی یک عدّه اصحاب میمنتاند، کارهای اینها میمون و با برکت است. عدّهای اصحاب شمالند، یعنی اصحاب مشئمتند، همهٴ کارهای اینها مشؤم و زشت است. مؤمن «کلتا یدیه یمین». کافر «کلتا یدیه شمال» دربارهٴ ذات اقدس اِله آمده است که «کلتا یدیه یمین» یعنی وقتی فرمود: ﴿خلقت بیدَیّ﴾ در آنجا هست که «کلتا یدیه یمین» . در اوصاف ابی ابراهیم امام هفتم(سلام الله علیه) هست که «کلتا یدیه یمین» هر دو دست امام معصوم یمین است. اصحاب یمین در قیامت هر دو دستشان راست است؛ چون یمین و یسار را در سورهٴ مبارکهٴ ﴿إذا وقعت﴾ بیان کرد: ﴿فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ ؛ یعنی اینها مصاحبانِ یمنند، اینها در خدمتِ کارِ میمونند، اینها درخدمت میمنتاند، اینها با میمنت صحابت دارند، اصحاب میمنتاند، نه سخن از چپ و راست. بنابراین هر دستی که در قیامت برای مؤمن هست، یمین هست، هر دستی که در قیامت برای کافر هست شمال است. و هکذا وراءُ ظهر، اصولاً او رو ندارد، مؤمن است که دو طرفش رو دارد، مؤمن ظهر ندارد، اصلاً پشت ندارد. آن مؤمن راستین اصلاً ظهر ندارد، هر دو طرفش رو است. لذا فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ علیها مُتَقابِلِینَ﴾(40) ﴿متقابلین﴾، یعنی همه، در همهٴ شرایط یکدیگر را میبینند، نه یعنی دو صف و دو میز است، اینها روبروی هم نشستهاند. اگر دو صف و دو میز باشد، اینها روبروی هم نشسته باشند که هر کدام مقابل با دیگری است، نه همه مقابل همهاند. این کریمه که میفرماید: ﴿مُتَّکِئِینَ علیها مُتَقابِلِینَ﴾(41)؛ یعنی همه مقابل همهاند، یعنی غیبت در آنجا نیست، یعنی ظهر در آنجا نیست. آنها وقتی که راه میروند همان طوری که با جلو میبینند، با پشت سر هم میبینند. اینچنینن نیست که برای آنها ظهر و غیابی باشد. همهٴ اهل بهشت با همه روبرویند. لذا غیبت فرض ندارد آنجا ﴿متکئین علیها متقابلین﴾(42)؛ نه دو به دو مقابل هماند، همه مقابل هماند. این معلوم میشود که اصلاً همهٴ اطراف اینها محیط است. امّا کافر همان طوری که پشتش نمیبیند، جلوی او هم نمیبیند؛ چون اعماست. فرق جلو و دنبال این است که انسان با جلو میبیند، با پشت نمیبیند. ولی اگر کسی اَعمیٰ بود، جلو و دنبال او یکی است. اگر فرمود: ﴿ونحشره یوم القیامة اَعمیٰ﴾ ؛ ما او را کور محشور میکنیم، فرقی بین جلو و دنبال ندارد، مگر چشم دارد، مگر او میشنود، چه فرقی است بین جلو و دنبال؟ جلو برای آن است که انسان ببیند و با پشت نمیبیند. خب اگر کسی هم با جلو میبیند، هم با پشت؛ پس ظهر و اَمامش یکی است. اگر کسی، نه با جلو میبیند، نه با پشت او «کلتا طرفیه ظهر» است، همان طوری که «کلتا یدیه شمال» است؛ علی أیّ حال فرمود به اینکه کسی که نامه اعمال او را پشت سر او به او میدهند، او تقاضای مرگ میکند، داد میزند که مرگم را خدا برساند «ثبور»، یعنی هلاکت، خب اگر کسی دین خدا را پشتسر انداخت، در قیامت نامهٴ اعمال را میگیرد منتها از پشتسر میگیرد، یعنی «کلا طرفیه ظهر» چه اینکه «کلتا یدیه شمال»، اما مؤمن «کلتا یدیه یمین» و کلا طرفیه، هم اَمام لذا ﴿متکئین علیها متقابلین﴾(44).
سؤال ...
جواب: این آداب هم آداب اعتباری است، منتها به یک ریشهٴ تکوینی تکیه میکند. این احکام، احکام اعتباری است، آن عقاید یک امر حقیقی و تکوینی است، به تکوین تکیه میکند. اینها یک دستورات جزئی است، گاهی کم میشود، گاهی زیاد میشود و مانند آن.
سؤال ...
جواب: نه اگر چنانچه انسانها، تمام انسانها بنایشان بر این باشد که از امروز به بعد اعلام کنند ما این طرف دست را گفتیم چپ، این طرف را هم گفتیم دست راست این به جایی برنمیخورد این یک قرارداد است؛ مثل اینکه صد سانتی متر را میگویند یک متر، شصت دقیقه را میگویند یک ساعت، اینها مسائل تکوینی نیست، اینها قرارداد است. دستورات اسلامی برای مردمی است که در محیط اعتبار زندگی میکنند؛ مثل اینکه میگویند: ﴿أُوفوا بالعقود﴾ ، مگر عقد یک أمر قرارداد بیشتر است، یک امر اعتباریست، ما یک چیزی به نام ذمّه که نداریم در جهان تکوین. ذهن وجود تکوینی دارد عین وجود تکوینی دارد، امّا ذمّه وجود اعتباری دارد، من الآن در ذمّهام بدهکارم یا در ذمّهام اسقاط شده است چیزی که بود، ذمّه یک امر اعتباری است، بر خلاف ذهن و بر خلاف عین. اینها جزء قرار دادهاست، مادامی که در نشئه دنیا زندگی میکنیم، باید با قرارداد زندگی کنیم، یک نمود تکوینی هم البته دارد، منتها قرارداد را باید کسی تنظیم کند که مصالح ما را میداند. امّا اینکه فرمود: نبذ کردند، در جهنّم نبذ میشوند. کتاب خدا را پشتسر انداختند، نامهٴ اعمال را از پشتسر میگیرند، جامع اینها را در سورهٴ مبارکهٴ سبأ بیان فرمود، فرمود به اینکه آنچه که در دنیا انسان دارد، در قیامت ظهور میکند، وقتی سخن از اغلال و سلاسل مطرح میشود آیهٴ 33 سورهٴ سبأ این است که ﴿وجعلنا الأغلال فی أعناق الذین کفروا هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ، این ﴿هل یجزون﴾ دلیل آن مدّعاست. میفرماید: چرا ما اغلال را به گردن کفار قرار دادیم؟ برای اینکه عملشان است، ما چیز دیگری نیاوردیم، ما که اینجا آهنگری نداشتیم که غلّ بسازیم که، این عملش را به همراه آورده، گاهی میفرماید: ﴿سیطوّقون ما بخلوا﴾ ، شما این دعای مبارک ختم القرآن، که بعد از پایان تلاوت قرآن، امام سجاد(سلام الله علیه) تلاوت میفرمود و این جزء ادعیهٴ مبارکهٴ صحیفهٴ سجادیه است که حتماً ملاحظه فرمودید و بعد از قرائت قرآن میخوانید آنجا امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید به اینکه خدایا بر ما رحم کن روزی که «و صارت الأعمال قلائد فی أعناق» ؛ عمل غلّ میشود، «و صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ میفرماید: آن روزی که عزرائیل(سلام الله علیه)، «تجلی ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب» ؛ آن لحظهای که فرشتهٴ مرگ از پشت پردهٴ غیب تجلی کرده است و لحظه مرگ ما فرار رسید، تا به جایی که «و صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ؛ عمل غلّ میشود. نمونهاش را در جریان بخل فرمود: ﴿سیطوّقون ما بخلوا به یوم القیامة﴾ ؛ یعنی آنچه که بخل ورزیدند، به صورت غلّ درمیآید، در این کریمه هم فرمود: ﴿وجعلنا الأغلال فی أعناق الذین کفروا﴾ خب چرا؟ برای اینکه ﴿هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ؛ جزا جز عمل چیز دیگر نیست. از اینها بود گردنگیر اینها شد، جز عمل چیز دیگر نیست؛ ﴿هل یجزون إلاّ ما کانوا یعملون﴾ ؛ پس اگر کسی نبذ کرد گرفتار ﴿لینبذنّ فی الحطمة﴾ میشود. اگر کسی این خدا را پشتسر انداخت گرفتار ﴿و أمّا من أُوتی کتابه وراء ظهره ٭ فسوف یدعوا ثبوراً﴾ خواهد بود.
پیمانشکنی، وصف مشترک بنیاسرائیل و مشرکان
امّا این مسأله پیمان شکنی یهودیها را هم قرآن کریم هشدار داد، فرمود: این یک خوی مشترکی است بین مشرکین حجاز و بین بنیاسرائیل. در سورهٴ انفال فرمود به اینکه این تنها در بنیاسرائیل و یهودیها نیست، مشرکین هم به همین درد مبتلایند، آیهٴ 55 و 56 ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لایَتَّقُونَ﴾ ؛ فرمود: بدترین جنبنده کفّارند، برای اینکه اینها هر وقت پیمان بستند نقض کردند. همین کاری که بنیاسرائیل کرد؛ ﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ﴾ همین را دربارهٴ مشرکین بیان کرد؛ لذا در روز خطر «الکفر ملّةٌ واحدة» در جنگ احزاب و غیر احزاب همین بنیاسرائیل با مشرکین همدست شدند، با اینکه تعهّد کردند کاری به پیغمبر نداشته باشند، این صفت مشترک باعث شد یهودیها با مشرکین بسازند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است