display result search
منو
تفسیر آیه 100 سوره بقره

تفسیر آیه 100 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 91 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 100 سوره بقره
- عهد خداوند با انسان
- عهد انسان با خدا
- عهد انسان با انسان
- وفای به عهد
- وفای به عهد یک حکم جهانی اسلام است
- استثنای عدم وفای به عهد در کفار و مشرکین با اعلام قبلی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾
در شمارش أوصافی که بنی‌اسرائیل به آن اوصاف مبتلا بودند و در برابر هر نعمتی کفران می‌کردند، خدای سبحان نقض عهد بنی‌اسرائیل را می‌شمارد، می‌فرماید که اینها هر موقع عهدی بستند، نقض کردند و آن را بدور انداختند. ﴿أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؛ یعنی گروهی که از دیگران متفرّقند و جدا می‌شوند، اینها نقض عهد می‌کنند، بعد فرمود: اکثری اینها این چنینند، نه تنها گروه خاصی، پس اکثری اینها به عهدشان وفا نمی‌کنند.
عهد چند قسم است: یک وقت عهدی است که خدا با انسان دارد، یک وقت عهدی است که انسان با خدا می‌بندد، یک وقت عهدی است که انسانها با یکدیگر برقرار می‌کنند.
الف:
عهد الهی آن است که خدا بر انسان به عنوان تکلیف تحمیل کرده است. همهٴ تکالیف الهی، عهود الهی‌اند. اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿ألم أعهد إلیکم یا بنی‌آدم ألاّ تعبدوا الشیطان﴾ ، توحید و آنچه به توحید بر می‌گردد، عهد الهی است و انسان که بنده خدا شد، به خدا ایمان آورد، تعهّد سپرد و خدا از انسان تعهّد گرفت، قهراً همهٴ تکالیف الهی به عهود الهی بر می‌گردد.
ب:
قسم دوم عهدی است که انسان با خدا برقرار می‌کند، عهد می‌کند که فلان کار را انجام بدهد.
ج:
قسم سوم عهدی است که انسانها با یکدیگر در مسائل اجتماعی برقرار می‌کنند.

أوامر ارشادی که تابع «مرشد الیه»‌اند
امّا آن قسم اوّل چون همهٴ عهود، تکالیف الهی عهد الهی است اگر خدای سبحان فرمود: عهد مرا وفا کنید، این نظیر ﴿أطیعوا الله﴾ است یک امر جدایی نیست، یک امر ارشادی است این ﴿أطیعوا لله﴾ یک وجوب تعبّدی جدا را به همراه ندارد، این ارشاد است به آن اوامر دیگر، اگر آن امر واجب الاطاعه بود، این امر ﴿أطیعوا﴾ واجب است، اگر آن امر مستحب بود این امر ﴿أطیعوا﴾ مستحب است. ﴿أطیعوا الله﴾ یک امر وجوبی نیست، یک امر ارشادی است به آنچه که اوامر الهی اقتضا می‌کند، اگر کسی نماز نخواند، اینچنین نیست که دوتا معصیت کرده باشد، یکی ﴿أقم الصلاة﴾ را ترک کرده باشد، یکی ﴿أطیعوا الله﴾ را، اگر کسی زکات نداد دوتا معصیت نکرد، یکی ﴿آتوا الزکاة﴾ ، یکی ﴿أوفوا بعهدی﴾ یا «أوفوا بعهد الله» و امثال ذلک، یا ﴿أطیعوا الله﴾ ، این اوامری که خدای سبحان به انسانها متوجه می‌کند، نظیر ﴿أطیعوا﴾؛ اینها اوامر ارشادی است، تابع مرشَد اِلیه است، اگر آن امر واجب الإطاعه بود، این اطاعت می‌شود لازم و اگر مستحب بود، این می‌شود مستحب، یک تکلیف جدایی نیست که هر عهدی که خدا با انسان بست وجوب اطاعت داشته باشد، اینچنین نیست. اگر آن شیء تکلیف لزومی بود آن عهد واجب است. پس عهد خدا به همان تکلیف الهی بر می‌گردد و تکلیف الهی به اقسام گوناگون منقسم است.
سؤال ...
جواب: همهٴ تکالیف به توحید برمی‌گردد، تمام تکالیف تکالیف به توحید برمی‌گردد. هر کسی اطاعت کرد خدا را اطاعت می‌کند و هر کسی معصیت کرد اطاعت شیطان را دارد می‌کند. ممکن نیست یک انسان عاصی مطیع خدا باشد. اینکه فرمود: ﴿ألَم أعهد إلیکم یا بنی‌آدم ألاّ تعبدوا الشیطان﴾ ؛ ناظر به این است که هر معصیت‌کاری اطاعت شیطان می‌کند.

عهد انسان نسبت به خدا
امّا قسم دوم که عهد انسان است نسبت به خدا، انسان تعهّد می‌کند نه بنای قلبی می‌گذارد بلکه لفظی را، صیغه‌ای را اِجرا می‌کند و انشا می‌کند می‌گوید: عاهدتُ الله که این کار را انجام بدهم. اگر تعهّد سپرد به خدا عهد سپرد و با خدا عهد بست، این واجب الإطاعه است، خواه تعلّقش واجب باشد، خواه متعلّقش مستحب. یک وقت انسان یک عمل واجبی را برای این‌که التزام پیدا کند، عهد می‌بندد، یک وقت یک عمل مستحبی را برای اینکه از فضیلتش بهره ببرد عهد می‌بندد. عهد می‌بندد که نافله را ترک نکند، عهد می‌بندد که نماز شب بخواند، نماز شب واجب نمی‌شود، وفای به عهد واجب می‌شود، بر او واجب است که وفا کند به عهدش و وفای به عهد این است که نماز شب بخواند. نه اینکه اگر کسی نذر نماز شب کرد، نماز شب بشود واجب، بر او وفای به نذر واجب است، یا بر او وفای به عهد واجب است و وجوب وفای به عهد و انجام وفای به عهد آن است که نماز شب بخواند. نه نماز شب بشود واجب، نماز شب را هم می‌تواند به نیّت استحبابی بخواند، منتها او عهد کرده است که نماز شب بخواند، وجوب می‌آید روی وفای به عهد، آن استحباب متوجه به «صلاة الّلیل» است. اگر کسی عهد کرد که نافله بخواند، نافله واجب نمی‌شود، وفای به عهد واجب می‌شود.

تفاوت «عهد خدا با انسان» با «عهد انسان با خدای سبحان»
پس فرق عهد الله با انسان و عهد الانسان با الله، این است که همهٴ تکالیف الهی عهد است، بعضی از عهود واجب است، بعضی از عهود مستحب، آن تکلیفهای واجب، همراهش وجوب است، آن تکالیف مستحب همراهش مستحب. امّا همهٴ عهدهای انسان نسبت به الله واجب الإطاعه است، چه انسان یک عمل واجبی را تعهّد کند، چه انسان یک عمل مستحبّی را تعهّد کند. همین ‌که عهد بست با خدا وصیغهٴ عهد خواند، واجب الوفاست.

عهد انسان‌ها با یکدیگر
و امّا قسم سوم که عهد الانسان است با یکدیگر، تعهّدهایی که می‌بندند، اگر چنانچه آن متعلّق عهد مشروع باشد و خلاف شرع نباشد و طرفین به عنوان این صیغه ایجاب و قبول را اجرا کنند، برایشان وفا واجب است. اگر کسی تعهّد کرد یک عملی را انجام بدهد این چنین نیست که تعهّد یک مسئلهٴ اخلاقی باشد، نظیر وعده که احیاناً گفته‌اند یک حکم اخلاقی است. تعهّد یک پیمان متقابل است که وجوب وفا را به همراه دارد. واجب است بر انسانی که عهد بست، به عهدش وفا کند؛ نظیر عقد، نظیر بیع، همانطوری که بیع و اجاره و سایر عقود واجب الوفاست، عهد در مسائل اجتماعی هم واجب الوفاست. اگر تعهّد کردند که برای جامعه این کار را انجام بدهند، مسئول یک کار با عدّه‌ای تعهّد کرد، بعد آنها هم متعهد شدند که این کار را انجام بدهند، اینچنین نیست که اگر کسی تعهّد کرد بگوید: وعده است و وجوب وفا به همراه ندارد و مانند آن. عهد اگر به صورت یک عقد اجتماعی در آمد و ایجاب و قبول خوانده شد ولو فارسی واجب الوفاست، چون در صیغهٴ عهد، عربیّت شرط نیست.
سؤال ...
جواب: طرفینی است، یکی آمر است دیگری مأمور.
سؤال ...
جواب: ایمان، وقتی که انسان ایمان آورد یعنی قبول کردم من، یعنی پذیرفتم.
ٰسؤال ...
جواب: آنها را نفرمود عهد بستیم، آنها را فرمود: با ما عهدی نبستند. آن را که در بنی‌آدم دارد در آیهٴ ذرّیه است می‌فرماید: در آن جا که تعهّد سپردید، ﴿وإذا أخذ ربّک من بنی‌آدم من ظهورهم ذرّیتهم﴾ ، فرمود: در آنجا که تعهّد سپردید، اینجا هم به عهدتان وفا کنید.
بنابراین بحث در سه مقام بود، خواه عهد خدا با انسان یک مقام، مقام ثانی عهد انسان با خدا، مقام ثالث عهد انسان با انسان.
آیات قرآن و وفای به عهد
آیات قرآن کریم چند قسمت است، بعضی از آیات لسانش، لسان وجوب نیست، در توصیف مؤمنین می‌فرماید: مؤمنین کسانی‌اند که به عهدشان وفا می‌کنند، از این آیه وجوب استفاده نمی‌شود؛ مثل اینکه مؤمنین کسانی‌اند در نمازشان خاشعند، در نماز خشوع جزء کمال است نه وجوب، این‌طور نیست که اگر کسی نماز خواند، بدون خشوع نمازش باطل باشد، دوباره باید بخواند یا بعد از مرگ او قضا به جا بیاورند. البته آن فیض خاصّ را نمی‌برد، آن فضیلتی که برای نمازگزار است برای او نیست. اما جهنّم نمی‌رود. اگر فرمود: مؤمنین کسانی‌اند که در نمازشان خاشعند. این نه به آن معنا است که شرط صحّت صلات خشوع است و مانند آن، در سورهٴ مبارکهٴٴ مؤمنون که اوصاف أهل ایمان را ذکر می‌کند، بعضی از اوصاف واجب است و بعضی از اوصاف غیر واجب، مثلاً می‌فرماید به اینکه ﴿قد أفلح المؤمنون ٭ الذین هم فی صلاتهم خاشعون ٭ والذین هم عن اللّغو معرضون﴾ ، اینها اوصاف کمالی مؤمن است. ﴿والذین هم للزّکاة فاعلون﴾ ؛ این ﴿والذین هم للزّکاة فاعلون﴾ ، ناظر به زکات مصطلح فقهی نیست. چون این در سورهٴ مؤمنون است و سورهٴ مؤمنون در مکّه نازل شد و زکات فقهی در مدینه آمد، آن زکاتی که جزء واجبات است و مصارف ثمانیه‌اش مشخص شد، این در مدینه نازل شد، نه در مکه و این سورهٴ مؤمنون مکّی است و آن هم تعبیر قرآن این نیست که اینها زکات را ایتا می‌کنند؛ نظیر ﴿آتوا الزکاة﴾ یا ﴿آتَوْا الزکاة﴾ ، می‌فرماید: زکات را انجام می‌دهند، فاعل زکاتند، این یا ناظر به تزکیه و تهذیب روح است، یا ناظر به زکاتهای مستحبی است، که فرمود: ﴿والّذین هم للزّکاة فاعلون﴾ ، برخلاف آیات دیگر که دستور دارد ﴿آتوا الزکاة﴾ که آن ﴿آتوا﴾ امر است یعنی زکات بدهید، اینجا می‌فرماید: فاعل زکاتند، چون این قسمت در مکه نازل شد و زکات فقهی در مکه نبود، یا ناظر به زکاتهای مستحبی است، صدقات مستحبّی، یا ناظر به تزکیهٴ روح است.
آنگاه فرمود: ﴿والذین هم لأماناتهم وعهدهم راعون﴾ ؛ مؤمنین کسانی‌اند که امانتها وعهدها را رعایت می‌کنند. این در خلال شمارش اوصاف مؤمنین است. از این آیه استفاده نمی‌شود که وفای به عهد واجب است، چه اینکه از این آیه استفاده نمی‌شود که ادای امانت واجب است. این احیاناً اوصاف کمالی است. آیه‌ای که می‌گوید: ادای امانت واجب است، آیه‌ای که می‌گوید: وفای به عهد واجب است، آیات دیگر است.
و احیاناً مشابه این مضمون در سورهٴ مبارکهٴٴ معارج هم آمده است که، ﴿والذین هم لأماناتهم وعهدهم راعون﴾ ، پس از این آیات نمی‌شود وجوب وفای به عهد را استفاده کرد، اینکه بعضی از فقهای بزرگ ما در کتابهای فقهیشان، یعنی در آیات الأحکامشان، نظیر مسالک به این آیه استدلال فرمودند برای وفای به عهد، این تامّ نیست. از آیات دیگری که در قرآن کریم ناظر به وفای عهد است، می‌توان ضرورت وفای به عهد و وجوب وفای به عهد را استفاده کرد.
سؤال ...
جواب: این لغو اگر غیبت و تهمت و امثال ذلک باشد حرام است و اگر بذله گویی باشد مکروه است و حرام نیست. از این آیه استفاده نمی‌شود که این کار واجب است.
سؤال ...
جواب: بسیار خب، پس اصل رجحان جامع بین وجوب و ندب استفاده می‌شود نه وجوب.
سؤال ...
جواب: وجوب را هم می‌گیرد، نه بر وجوب دلالت دارد.
سؤال ...
جواب: نه جامع بین وجوب و ندب که دلیل بر وجوب نیست، اصل رجحان استفاده می‌شود.
سؤال ...
جواب: جامع بین وجوب و ندب، رجحان فی الجمله است، با رجحان فی الجمله که وجوب اثبات نمی‌شود.
سؤال ...
جواب: وجوب را هم می‌گیرد، مستحب را هم شامل می‌شود.

ـ آیاتی که دلالت بر وجوب وفای به عهد می‌کنند
امّا آیاتی که از آنها ضرورت وفای به عهد استفاده می‌شود، آنها چند قسمتند: یک قسمت، آیاتی است که می‌فرماید: به عهد خدا وفا کنید، اینکه می‌فرماید: به عهد خدا وفا کنید، قسم اوّل و دوم را شامل می‌شود؛ ولی قسم سوم را شامل نمی‌شود؛ مثلاً در سورهٴ مبارکهٴٴ رعد آیهٴ 20 اینچنین است ﴿الذین یوفون بعهدالله ولاینقضون المیثاق﴾ ، آنگاه در همین سورهٴ مبارکهٴٴ رعد آیهٴ 25 می‌فرماید: ﴿والذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه ویقطعون ما أمرالله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أُولئک لهم اللّعنة ولهم سوء الدّار﴾ که اگر این به کل واحد از این امور برگردد، به جمیع برگردد، نه به مجموع، یعنی نقض عهد حرام است، لعنت می‌آورد، اِفساد فی الأرض لعنت می‌آورد، قطع صلهٴ رحم لعنت می‌آورد، نه اینکه اگر کسی به مجموع این سیئات مبتلا شد؛ ﴿لهم اللعنة ولهم سوء الدّار﴾ ، اگر این ﴿لهم اللعنة ولهم سوء الدار﴾ که در پایان آیه است، مالِ مجموع باشد نمی‌شود استدلال کرد به اینکه وفای به عهد واجب است، یعنی اگر کسی هر سه کار را کرد، ملعون است. ﴿والّذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أُولئک اللّعنة و لهم سوء الدار﴾ ؛ اگر این لعنت مالِ مجموع باشد، یعنی اگر کسی مبتلا به هر سه کار شد ملعون است از این آیه نمی‌شود استفاده کرد که وفای به عهد واجب است؛ ولی اگر مالِ جمیع باشد، یعنی سه قسمت است و هر کس مبتلای به یکی از این اقسام سه‌گانه شد ملعون است، یعنی اگر کسی صلهٴ رحم نکرد ملعون است و اگر کسی فساد فی الأرض کرد ملعون است و اگر کسی نقض عهد کرد ملعون است، چه اینکه ظاهر اینچنین است از این آیه می‌توان وجوب وفای به عهد را استفاده کرد، آن هم در عهد الله. عهد الله، خواه عهدی که خدا بست، یا عهدی که انسان با الله می‌بندد، هر دو قسم را احیاناً می‌توان استفاده کرد.
چه اینکه مشابه این معنا قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت، آیهٴ 27 همین سورهٴٴ بقره این بود که ﴿الذین ینقضون عهد الله مِن بعد میثاقه ویقطعون ما أمر الله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أولئک هم الخاسرون﴾ .
در سورهٴ نحل این معنا با عنوان «عهد الله» با یک تأکیدی بیان شده است، آیهٴ ٩١ سورهٴ نحل این است که ﴿و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم ولاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها وقد جعلتم الله علیکم کفیلاً إنّ الله یعلم ما تفعلون﴾ ؛ فرمود: به عهد خدا وفا کنید، هم عهد واجب الوفاست، هم یمین، اینچنین نیست که ﴿ولاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها﴾ ناظر به عهد باشد، عهد مسئله‌ای است و یمین مسئله‌ای دیگر است.
آنگاه در همین سورهٴ مبارکهٴ نحل جمع فرمود بین وفای به عهد و تهدید به عذاب در روز قیامت، فرمود: عهد در روز قیامت مسئول است، اینکه فرمود: عهد در روز قیامت مسئول است، یعنی ما از عهد سؤال می‌کنیم که چرا عمل نشدی، یا از متعهّد می‌پرسیم که چرا عمل نکردی؟ در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیهٴ 36 این است: ﴿ولاتقف ما لیس لک به علم إنّ السمع والبصر والفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسئولاً﴾ ؛ این اصل مسئول بودن را متوجّه انسان می‌کند، اما در سورهٴ نحل که محل بحث است، می‌فرماید: ما از عهد سؤال می‌کنیم که چرا عمل نشدی؟ در چند قسمت سورهٴ نحل راجع به عهد سخن می‌گوید، یکی آیهٴ ٩٥ است که فرمود: ﴿ولاتشتروا بعهد الله ثمناً قلیلاً﴾ ، آن آیهٴ مهمّ سورهٴ نحل که امر به وفای به عهد می‌کند، آیهٴ ٩١ بود که قرائت شد و آیهٴ دیگری است که می‌فرماید: ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ ، این ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ ، یعنی ما از شما سؤال می‌کنیم که چرا به عهد وفا نکردید، یا از خود عهد سؤال می‌کنیم که چرا عمل نشدی؟ انسان مسئول است و کار مسئول عنه، نه عهد مسئول باشد، مسئول انسان است، اینکه فرمود: ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ ﴿وکان عهد الله مسئولاً﴾ نظیر ﴿إذا الموؤُدة سئلت ٭ بأیّ ذنبٍ قتلت﴾ ، یعنی از او سؤال می‌شود که به چه گناه کشته شدی؟ این برای تحکم است وگرنه از آن مؤودة سؤال نمی‌شود، از آن وائد و قاتل سؤال می‌شود. این‌ هم که در این کریمه فرمود: ﴿وکان عهد الله مسئولا﴾ یا ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ ، این برای اهمّیّت مسئله است که از عهد سؤال می‌شود که چرا عمل نشدی؟ پس صدر آیه امر به وفاست که فرمود: ﴿و أوفوا بعهد الله﴾ در ذیل آیه استدلال می‌کند ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ ؛ عهد مسئول است، یعنی در قیامت از عهد سؤال می‌شود که چرا عمل نشدی؟ از این آیه می‌توان وجوب وفایِ به عهد خدا را استفاده کرد، خواه عهدی که خدا با انسان ببندد، خواه عهدی که انسان با خدا ببندد.

آیهٴ دال وجوب وفا به مطلق عهد
و امّا آیه‌ای که دلالت کند بر وجوب وفا به مطلق عهد، هر سه قسم را در بگیرد، همان آیهٴ اوّل سورهٴ مائده است که فرمود: ﴿یا أیّها الذین آمنوا أُوفوا بالعقود﴾ ؛ عقد مطلق عهد است، خواه عهدی که انسان با خدا ببندد، خواه عهد خدا با انسان، خواه عهد انسان‌ها با یکدیگر، این عقد مخصوص عقود رایج نیست، نظیر بیع و نکاح و اجاره صلح. هر عهدی را عقد می‌گویند، فرمود: به عقد وفا کنید، به عهد وفا کنید، در مسائل اجتماعی اگر عهد بستید وفا کنید، اگر طرف شما هم غیر مسلمان باشد، باید به عهدتان وفا کنید؛ مثل این‌که بیع و اجاره واجب الوفاست، ولو طرف شما غیر مسلمان باشد. اگر در یک محدوده‌ای بیع و اجاره جایز بود وجوب وفا دارد، خصیصهٴ اسلام و کفرِ طرف، نقشی ندارد همان طوری که ﴿أُوفوا بالعقود﴾ وجوب وفا را نسبت به عقد یعنی بیع و امثال ذلک می‌گیرد ولو بایع یا مشتری کافر باشد؛ زیرا اینها جزء برنامه‌های بین المللی اسلام است، نه برنامه مخصوص مسلمانان؛ مثل نماز و روزه، وجوب وفای به عهد هم اینچنین است، اگر طرف انسان غیر مسلمان بود، باز وجوب وفا دارد، اگر طرف انسان مسلمان نباشد وجوب وفا دارد؛ مثل اینکه طرف انسان مسلمان باشد. این وجوب وفای به عهد نظیر وجوب وفای به عقد جزء احکام عامّه اسلامی است؛

مورد استثناء از وجوب وفای به عهد
منتها یک صورت را قرآن کریم استثنا کرده است، فرمود: اگر تعهّد بستید می‌ترسید طرف خیانت کند، مخصوصاً در مسائل کلّی اسلامی، می‌ترسید که طرف خیانت کند، اینجا جای وفای به عهد نیست این همان مسئله تعهدات جنگی است که پیغمبر اسلام(علیه آلاف التحیة والثناء) با مشرکین حجاز داشت. آن را در سورهٴ مبارکهٴ توبه بیان فرمود، فرمود به اینکه با مشرکین که در نبرد هستید، این گروه از أهل شرک مستثنایند، ﴿إلاّ الّذین عاهدتم من المشرکین﴾ ؛ اگر با مشرکینی معاهده بستید، تعهّد سپردید که چند مدت جنگ نکنید، این تعهّد واجب الوفاست. آنگاه می‌فرماید به اینکه اگر با مشرکینی تعهّد بستید که نقض عهد نمی‌کنند، وجوب وفا دارد. آیهٴ چهارم سورهٴ توبه ﴿إلاّ الّذین عاهدتم من المشرکین ثمّ لم ینقصوکم شیئاً ولم یظاهروا علیکم أحداً فأتمّوا إلیهم عهدهم إلی مدّتهم إنّ الله یحب المتّقین﴾ . آنگاه در همین سورهٴ مبارکهٴٴ توبه می‌فرماید به اینکه من به شما هشدار می‌دهم، مشرک اهل وفای به عهد نیست. آیهٴ 7 این سورهٴ این است که ﴿کیف یکون للمشرکین عهدٌ عند الله و عند رسوله إلاّ الّذین عاهدتم عند مسجد الحرام فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم﴾ ؛ مادامی که آنها به عهدشان احترام می‌گذارند، وفای به عهد واجب است و اگر آنها نقض کردند، وفای به عهد واجب نیست، این یک مسئله. مسئلهٴ دیگر اینکه اگر می‌ترسید آنها خیانت کنند به نظام اسلامی، شما به عهدتان وفا نکنید؛ ولی با اعلام قبلی، این دو مسئله. لذا فرمود: ﴿فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم إنّ الله یحبّ المتّقین﴾ ؛ این یک تقوای سیاسی است، شما با مشرکین در مسئله جنگ تعهّد سپردید که فلان وقت، جنگ نکنید، یا آتش‌بس پذیرفتید، به عهدتان وفا کنید. این یک تقوای سیاسی است، این تقوا را فراموش نکنید. به عهدتان وفا کنید، مادامی که آنها مستقیمند شما استقامت را حفظ کنید، آنگاه فرمود: ﴿وإمّا تخافنّ من قومٍ خیانةً فأنبذ إلیهم علی سواء﴾ (که بخشی از اینها در سورهٴ انفال است)؛ اگر می‌ترسید اینها به عهدشان وفا نکنند و به شما خیانت کنند، شما با اعلام قبلی پیمانتان را نقض کنید، آیهٴ ٥٦ ـ 58 سورهٴ انفال این است که ﴿الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَیُحِبُّ الْخَائِنِینَ﴾ ؛ فرمود: اگر با مشرکین عهد بستید در مسائل جنگ ولی می‌ترسید که آنها خیانت کنند، یک خوف عقلی است. با اعلام قبلی عهدتان را بشکنید، یک ملّت سلطه‌پذیر نباشید، هوشیار باشید، اگر دیدید آنها زمینهٴ نقص عهد را دارند فراهم می‌کنند با اعلام قبلی شما پیمان را نقض کنید. بدون اِعلام قبلی نقض نکنید چون این خیانت است خیانت ولو نسبت به مشرکین حرام است؛ چون همان‌طوری که کذب حرام است ولو طرف غیر مسلمان باشد، ظلم حرام است و لو طرف غیر مسلمان باشد، خیانت حرام است ولو طرف غیر مسلمان باشد. فرمود: وقتی تعهد سپردید خیانت نکنید، امّا هوشیار باشید که فریب نخورید به رسولش فرمود: ﴿إمّا تخافنّ من قومٍ خیانةً فانبذ إلیهم علی سواء﴾ ؛ عهدشان را پیش ایشان پرت کن، «نبذ» یعنی بدور انداختن. آن عهدی محترم است که طرف خیانت نکند، و این انسانِ مسلمان است که خیانت نمی‌کند و انسان غیر مسلمان داعی ندارد که امین باشد.

اعتقاد به قیامت، ضامن اجرای فضائل
اگر شما اعتقاد به قیامت را از مردم بردارید، فضائل ضامن اِجرا ندارد. چرا اینها آدم خوبی باشند؟ اگر سخن از قیامت نیست، سخن از مسئولیت روز قیامت نیست، معنا ندارد کسی آدم خوب باشد و از لذّت بگذرد، از منافع بگذرد، اگر کسی می‌گوید: تمام زندگی در دنیاست و می‌گوید: انسان با مرگ مثل درختی است که می‌پوسد و نابود می‌شود و دیگر هیچ، او معنا ندارد انسان خوبی باشد و اگر خوب است روی اضطرارِ قانونی خوب است. این انسان مسلمان است که خوبی برای او ضامن اِجرا دارد، چه منافع او در خطر باشد چه نباشد. می‌گوید: منم و قیامت و این حساب. لذا خدای سبحان می‌فرماید به اینکه شما به عهدتان اعتنا دارید، آنها تابع قدرتند، اگر قدرت پیدا کردند که عهد را نقض می‌کنند، اگر قدرت پیدا نکردند به عهد عمل می‌کنند؛ ولی شما هوشیار باشید که فریب نخورید. اگر دیدید آنها مقدّمات خیانت را دارند فراهم می‌کنند با اعلام قبلی عهد اینها را به سوی اینها پرت کنید، چون شما بدون اعلام قبلی اگر نقض عهد کردید یا نبذ عهد کردید، این هم خیانت است. ﴿و إمّا تخافنّ من قوم خیانة فانبذ إلیهم علی سواء﴾ بین شما و آنها این حکم یکسان است این جزء احکام مشترکهٴ اسلامی است، مخصوص مسلمین نیست.
سؤال ...
جواب: خوف عقلی، اگر انسان ببیند که دارد فریب می‌خورد، این خوف عقلی همان خوفی که گفتند: انسان اگر احساس خوف کرد، نباید سفر کند و گرنه سفر، سفر معصیت است؛ مانند آن، نه خوف و همی. فرمود: ﴿و إمّا تخافنّ﴾؛ آن هم خطاب به رسول خداست(علیه آلاف التحیة والثناء) ﴿من قوم خیانة فانبذ إلیهم علی سواء إنّ الله لا یحبّ الخائنین﴾ .
بنابراین اینکه فرمود: ﴿و أُوفوا بالعهد إنّ العهد کان مسئولاً﴾ از این لسان می‌شود وجوب استفاده کرد، یا اینکه فرمود: ﴿و أُوفوا بالعقود﴾ ، از آن می‌شود استفاده کرد، یا ﴿إنّ العهد کان مسئولاً﴾ می‌شود استفاده کرد، به عنوان وجوب، امّا آن آیاتی که در سیاق توصیف اهل ایمان است، از آنها نمی‌شود وجوب وفای به عهد را استفاده کرد و وفای به عهد واجب است ولو نسبت به مشرکین.
امّا در مسائل جنگی خدای سبحان می‌فرماید به اینکه مردم دربارهٴ جنگ دو دسته‌اند. در سورهٴ مبارکهٴ احزاب تعهدهایی که افراد مسلمان می‌سپارند و گاهی عمل می‌کنند، گاهی عمل نمی‌کنند، مطرح شده است. فرمود به اینکه مسلمان‌ها دو قسمند.
سؤال ...
جواب: خود این لغو که مادّه است دو قسم است مثل ﴿الّذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ خشوع که وجوب ندارد.
سؤال ...
جواب: اگر مادّه واجب نباشد به صورت جملهٴ خبریه القا بشود جامع استفاده می‌شود نه حکم وجوبی خاصّ.
سؤال ...
جواب: قاعده محفوف به قرینهٴ داخلی است؛ مثل اینکه خدای سبحان فرمود: بهشت مال کسانی است که انفاق می‌کنند، احسان دارند، سخاوتمندند، امثال ذلک.
سؤال ...
جواب: این وعده است، نه اگر وجوبِ بهشت از این آیه استفاده می‌شود که فرمود: ﴿أُوفوا بعهدی أُوف بعهدکم﴾ این وجوب شرطی است نه شرعی.

سؤال ...
جواب: [أوف] خودش جملهٴ خبریه است قرینه، اگر خدای سبحان بفرماید: اگر کسی سخاوتمند بود من به او بهشت می‌دهم، این وجوب سخا استفاده نمی‌شود که اگر کسی سخی نبود جهنّم برود.
سؤال ...
جواب: جملهٴ خبریه مثل اینکه، بهشت مال کسانی است که اهل سخاوت باشند؛ این معنایش این نیست که اگر کسی سخی نبود جهنّم می‌رود.

پیمان یاری دین خدا در سورهٴ مبارکه احزاب
در مسئلهٴ عهد سورهٴ مبارکهٴ احزاب پیمان دو گروه را مطرح کرد، فرمود: عدّه‌ای هستند تعهد سپردند در هنگام جنگ دین را یاری کنند، این عده وقتی که جنگ و خطر فرا رسید برگشتند فرار کردند. عدّه‌ای هستند که به عهدشان وفا می‌کنند این ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً﴾ که از آیات معروف بعد از انقلاب شد، در قبالش یک آیهٴ دیگری است که فرمود: ﴿ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لا یولّون الأدبار و کان عهد الله مسئولاً﴾ .
مسلمین صدر اسلام دو قسمت بودند: عدّه‌ای تعهد کردند که دین را یاری کنند، وقتی جنگ فرا رسید رفتند خانه‌ها نشستند. عدّه‌ای تعهّد کردند که دین را یاری کنند، وقتی جنگ فرا رسید آمدند در جبهه‌ها. هر دو گروه جریانش در سورهٴ احزاب آمده، آنها که به میدان آمدند به عهدشان وفا کردند می‌فرماید: ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً﴾ ؛ اینها نحبشان را یعنی دینشان را اَدا کردند. «نحب» آن نذر لازم است، فرمود: اینها دینشان را ادا کردند. آنها که رفتند جبهه دینشان را اَدا کردند، آنها که در پشت جبهه کمک می‌کنند منتظرند، نه آنهایی که رفتند پشیمانند، نه اینها که در تدارکات جبهه کمک می‌کنند، پشیمانند. ﴿و ما بدّلوا تبدیلاً﴾، امّا گروهی دیگر که به منزل رفته‌اند، اینها کسانی‌اند که ﴿عاهدوا الله من قبل لا یولّون الأدبار﴾ ؛ اینها با خدا تعهد کردند که رو بر نگردانند امّا رفتند در خانه‌ها منزوی شدند ﴿وکان عهد الله مسئولاً﴾ ، هر دو را، هر دو قسمت را در همین سورهٴ مبارکهٴ احزاب بیان کرده است، منتها آن آیه مکرّر مطرح است و این آیه کمتر مطرح است. فرمود: ﴿ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولّون الأدبار وکان عهدالله مسئولاً﴾ ؛ اینکه فرمود: عهد خدا مسئول است، یعنی ما در قیامت از خود عهد سؤال می‌کنیم چرا عمل نشدی؟ این شدّت وجوب را می‌رساند؛ مثل اینکه فرمود: ﴿إذا المْوؤُدة سئلت﴾ ؛ ما در قیامت از آن دختر بچهٴ به گِل رفته، سؤال می‌کنیم: چرا زنده بگور شدی؟ این در حقیقت بازگشتش به آن است که ما از آن وائد سؤال می‌کنیم، نه از موئود، اینجا هم که فرمود: ﴿وکان عهد الله مسئولاً﴾، یعنی از آن متخلّف سؤال می‌کنیم که چرا به عهدتان وفا نکردید؟ بعد فرمود: ﴿قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل و إذاً لا تمتّعون إلاّ قلیلاً﴾ ؛ گذشته از اینکه تخلّف عهد حرام است و گذشته از اینکه در قیامت مسئولید، در دنیا هم از این انزوا طرفی نبستید؛ برای اینکه این فِرار به سود شما نبود، نه فرار از قتل، نه فرار از موت هیچکدام منجی شما نیست. ﴿قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل إذاً لا تمتّعون إلاّ قلیلاً﴾
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:09

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی