display result search
منو
تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش دوم

تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 165 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش دوم
- سابقه رسالت پیامبر
- وظیفه امت‌ها پیروی از رسولشان
- سیره و سنت الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذلِکَ أرْسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبْلِهَا أمَمٌ لِّتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِى أوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾( )
چون یکی از مطالب مهمّ این سورهٴ مبارکه مسئلهٴ رسالت است و دربارهٴ رسالت هم چند امر مطرح است یکی دوام او و یکی لزوم استقامت و پایداری رسول و یکی هم هشدار به امّتها که سرسختی در برابر رسالت پایانش به عذاب الهی ختم می شود لذا همهٴ این امور را یا بالصراحة یا بالالتزام یا بالاشاره در اینجا دربر دارد می فرماید ﴿کَذلِکَ أرْسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ﴾ که ﴿ قَد خَلَت مِن قَبْلِهَا أمَمٌ﴾ ما همان طوری که انبیای پیشین را ارسال کردیم تو را هم ارسال کردیم همان طوری که اُمم گذشته دارای یک پیامبر و هادی بودند امّت تو هم دارای پیامبر و هادی هستند و همان طوری که اُمم گذشته سپری شدند امّت تو هم محکوم به این حکم‌اند هم تسلیّت است به پیامبر که تو هم مانند دیگر انبیا صابر باش هم تحدید است به امّت که اگر مانند دیگر اُمم در برابر وحی سرسختی کردید به عذاب الهی گرفتار می شوید هم بیان سنّت الهی است که رسالت قطع شدنی نیست این سه اصل هست که معمولاً قرآن کریم اینها را یا کنار هم یا جدای هم مطرح می کنند ﴿کَذلِکَ أرْسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ﴾ از اینکه این ارسال را با ﴿فی﴾ ذکر فرمود نه با علی نشان می دهد که پیامبر در بین مردم است از جای دیگر برای هدایت اینها نیامده در بین اینها بود که به مقام رسالت مبعوث شد و این کلمهٴ ﴿فی﴾ با بعثت سازگارتر است تا با ارسال ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾( )، ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أمَّةٍ رَسُولاً﴾( )، و امثال ذلک در بین مردم فرستادیم یعنی او از بین مردم است و در بین مردم از جای دیگر نیامده که برای اینها پیام بیاورد از بین اینها بر خواست و در بین اینها است لذا برای اینکه ارسال را با همان انبعاث و برانگیختگی همراه بفرماید با کلمهٴ ﴿فى﴾ ذکر فرمود نه با الی در سایر موارد سخن از الی است ﴿إِلَی ثَمُودَ أخَاهُم صَالِحاً﴾( )، یا ﴿وَإِلَی عَادٍ أخَاهُمْ هُوداً﴾( )، و امثال ذلک اینجا سخن از ﴿فی﴾ است برای افادهٴ این نکته ﴿کَذلِکَ أرْسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ﴾ این مطلب را که سنّت الهی بر آن است که هرگز امّتی را بدون هدایت و راهنما رها نکند طبق چندین آیه در قرآن کریم به عنوان یک اصل تبیین می شود که بعضی از آیات دیروز مطرح شد بعضی از آیات را امروز ملاحظه می فرمایید در سورهٴ حدید سخن این چنین آمده .
سؤال ... جواب : دربارهٴ انبیا هم اصولاً آنجا که رسالت مطرح هست با کلمهٴ ﴿الی﴾ ذکر می کنند از آن جهت که انبیا من عند الله هستند از راه دور می آیند سخن از ﴿الی﴾ است از آن جهت که چهرهٴ مردمی دارند در بین مردم هستند سخن از ﴿فی﴾ مطرح است در سورهٴ حدید (آیه 24) به بعد این است که ﴿لَقَد أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَأنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ﴾( )، این دربارهٴ نبوّت عامه است که ما انبیایی را با این دو امر فرستادیم کتاب و بینات و میزان فرستادیم ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِاْقِسطِ﴾( )، آنگاه در آیهٴ بعد می فرماید بعد از اینکه مسئلهٴ کلّی و سلسلهٴ انبیا را به طور کلّی اشاره فرمود در آیهٴ بعد می فرماید ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِیمَ﴾( )، چون اوّلین کسی که علیه شرک و بت-پرستی به مبارزه بر خواست نوح (سلام الله علیه) بود آن طوری که قرآن کریم نقل می کند ﴿وَلَقَد أرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالکِتَابَ فَمِنْهُم مُهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ٭ ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا﴾( )، اینچنین نبود که ما در یک قرنی یک پیامبر اعزام بکنیم و بعد این وسطها فترت باشد اگر پیامبری رفته بود اوصیای او و جانشینان او حافظ دین و کتاب او بودند فترتی در کار نبود به آن معنایی که وحی قطع بشود و خلافت امامت و رسالت بلکل قطع بشود ﴿ ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا﴾( )، یعنی در قفای آنها در پشت سر آنها انبیای دیگر را فرستادیم تا می‌رسد به اینکه ﴿وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾( )، که بعدش هم که رسول الله (صلّی الله علیه وآله) است این سخن از استمرار سلسهٴ رسالت است .
سؤال ... جواب : چرا حضرت آدم (سلام الله علیه) به عنوان نبی مطرح بود و حضرت آدم هم فرمود ﴿فَإِمَّا یَأتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً﴾( )، و امثال ذلک اما مسئلهٴ شرک و بت پرستی و رواج مسئله توحید از زمان نوح (سلام الله علیه) شروع شد لذا اول کسی که علیه شرک به مبارزه و احتجاج قیام کرد نوح (سلام الله علیه) بود در سورهٴ شوریٰ سخن از آنچه که در سورهٴ شوریٰ است مربوط به ذیل آیه است اما در سورهٴ مؤمنون مربوط به استمرار سلسله رسالت است (آیه 44) سورهٴ مؤمنون این چنین است شسیب﴿ ثُمَّ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾( )، ﴿تترا﴾ ریشهٴ لغوی اش از وتر است متواتر را می گویند تترا مثل تقوا که واو را به ت تبدیل شده ﴿تتراً﴾ هم مثل تقوا است که اصلش وقی است این هم اصلش وتر است ﴿تتراً﴾ یعنی متواتر ﴿ ثُمَّ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾( )، یعنی رسلاً متواترةً که با تواتر این رسالت استمرار دارد این طور نیست که یک وقت یک رسولی بیاید بعد فترتی باشد و این رشته قطع بشود این رشته سلسلهٴ متواتره است این سلسلهٴ متواتره را می گویند ﴿تتراً﴾ یعنی سلسله متواتر ﴿ ثُمَّ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾( )، یعنی متواترة این را بعد از اینکه جریان بسیاری از انبیا را بالخصوص ذکر فرمود جریان استمرار رسالت را بالعموم ذکر می کند در همین سورهٴ مؤمنون بعد از اینکه جریان نوح را انبیای دیگر را فی الجمله ذکر می فرماید آنگاه سخن از استمرار رسالت است که ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ﴾( )، فرمود ما این مکذبین را به دست عذاب سپردیم که الان یک تاریخی از آنها مانده است چیزی از آنها نمانده فقط احادیثی از آنها مانده قصّه ای از آنها مانده آثاری از آنها نمانده ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾( )، همین معنا را که استمرار سلسه رسالت و نبوّت الهی است در جای دیگر به لسان ﴿وَلَقَد وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَولَ﴾( )، آمده وصلنا لهم القول یعنی این رشته را ما متصلاً حفظ کردیم این طور نبود که یک وقتی پیامبری بفرستیم بعد مردم را به حالشان رها کنیم این سنّت الهی است که برای هر امّتی پیامبری است که ﴿وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾( )، ﴿وَلَقَد وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَولَ﴾( )، که حالا او را ملاحظه می‌فرمایید دیگر بنابر این آنچه که مربوط به صدر این آیه است این است که ﴿کَذلِکَ أرْسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ قَد خَلَت مِن قَبْلِهَا أمَمٌ﴾ هم رسالت رسول خدا بی سابقه نیست هم این امّت در این که موظّف بودند به رسالت نبیّشان گوش فرا بدهند امّت بی سابقه نیستند و هم این سیرهٴ الهی سیرهٴ -سابقه دارای است که سه اصل است یکی به خدای سبحان برمی گردد و آن سنّت الهی است یکی به رسول خدا دستور می دهد که تو اوّلین رسول نیستی صابر باش یکی هم به امّت می‌فرماید شما تنها امّت نیستید امم دیگری هم بودند که سرسختی کردند معذّب شدند پس سه نکته بود آنچه به رسول برمی گردد تسلیّت است دلداری و دعوت به استقامت است آنچه به امّت برمی گردد هشدار و تحدید است آنچه که به بیان سیرهٴ الهی است تشریح سمای حسنای حقّ است که هدایتش مستمر است امّا آنچه که به ذیل این آیه برمی گردد که فرمود ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾( )، فرمود اینها به رحمان به آن مبدأیی که منشأ همهٴ رحمتها است و هر رحمتی که باشد از او است اینها کفر می ورزند و این رحمان ربّ من است زیرا شما او را به عنوان ربّ اتخاذ نکردید چون تنها ربّ او است تنها معبود هم او خواهد بود زیرا معبود بودن فرع بر ربوبیّت است انسان کسی را عبادت می کند که از او کاری ساخته باشد چون ربّ خدا است مدبّر خدا است و لاغیر پس معبود خدا است ولاغیر آنگاه فرمود ﴿تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾ ﴿مَتَابِ﴾ که این کسره نشانه حذف یا است یعنی إلیه متابی گرچه ﴿وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾( )، گرچه ﴿وَإِلَی اللهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ﴾( )، همگان به سوی خدا رجوع می کنند اما آن کس که بازگشت خود را به خدا می بیند پیامبر است ندا می‌فرماید ﴿وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾ که این یا حذف شده یعنی متابی این سخن که از یک طرف به توحید تکیه می کند از یک طرف به معاد مرتبط است در کلمات بسیاری از انبیا هست که تکیه بر خدا است بازگشتن به سوی خدا است انسان اگر بداند بازگشتش به سوی خدا است در کارهایش متعهد تر است چون می داند روز حسابی در کار هست توجه به رجوع و اینکه در برابر هر کار باید جواب اماء را داشته باشد انسان را متعهد تر می کند این بیان در کلمات بسیاری از انبیا کنار هم آمده که بر خدا توکل می کنیم بازگشت ما به سوی خدا است بر خدا توکّل می کنیم او را وکیل قرار می-دهیم کارها را او انجام بدهد بازگشت ما به سوی خدا است نکته معاد را دارد تفهیم می کند چون او مبدأ فاعلی است فاعلیت از آن او است پس او را وکیل می گیریم که کاربه دست او باشد و چون بازگشت ما به سوی او است در کار مواظب هستیم این در بسیاری از کلمات هست در سورهٴ هود به این تعبیر آمده (آیهٴ 88) سورهٴ هود این چنین است که ﴿قَالَ یَا قَوْمِ﴾( )، شعیب به قومش فرمود ﴿أرَأیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾( )، من را باخبر کنید خبر بدهید که پاداش این احسانی که خدای سبحان نسبت به من روا داشت چی است من چه باید بکنم در برابر این نعمتی که خدای سبحان به من داد ساکت بنشینم ﴿أرَأیْتُمْ﴾ یعنی اخبرونی ﴿إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّى﴾( )، اگر با معجزه آمدم با بینه و شهادت الهی مبعوث شدم و خدای سبحان ﴿وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾( )، که نبوّت روزی حسن است هدایت روزی حسن است با این مقام خدای سبحان مرا بهره مند کرد من چه کنم ساکت بنشینم که جواب ان کنت محذوف است آنگاه فرمود ﴿وَمَا أرِیدُ أن أخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أنهَاکُمْ عَنْهُ﴾( )، این کاری که من می گویم شما نکنید نه برای آن است که خودم می خواهم بکنم می خواهم این کار اصلا نباشد ﴿وَمَا أرِیدُ أن أخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أنهَاکُمْ عَنْهُ﴾( ) من نمی خواهم با شما مخالفت کنم که شما این کار را نکنید من خودم این کار را انجام بدهم این نیست زیرا ﴿إِن أرِیدُ إِلاّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾( )، من جز به اصلاح به مقدار وسع اراده ندارم ﴿وَمَا تَوْفِیقِى إِلاّ بِاللَّهِ﴾( )، در این اصلاح خدای سبحان باید اسباب و علل را وفق هم قرار بدهد که می‌شود توفیق ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾( )، این راجع به مبدأ ﴿وَإِلَیْهِ أنِیبُ﴾( )، این راجع به معاد این توجه به مبدأ و معاد در لسان این پیامبر مطرح شده من اگر بخواهم این رسالت را ایفا کنم با این دو توجه که مبدأ کار او است و بازگشت هم به سوی او است ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أنِیبُ﴾ همین معنا را در سورهٴ شوری (آیهٴ 10) به این صورت بیان می فرماید ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَىءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللهِ﴾( )، چون حلّ اختلاف در مسائل اعتقادی و عملی به طرف خدا است او ﴿بکل شىءٍ علیم﴾ است و اختلافات را باید او حل کند ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَىءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّى﴾( )، آن خدای عظیم پروردگار من است ﴿ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ او را وکیل گرفتم ﴿وَإِلَیْهِ أنِیبُ﴾ به سوی او برمی گردم اگر کسی خدای سبحان را مبدأ‌ امور می داند او را ﴿رب العالمین﴾ می داند کار را به او واگذار بکند چه اینکه قبلاً هم گذشت انسان کار را باید به دست کسی بدهد که در آن کار از دیگران اعلم باشد یک اقدر باشد دو اجود و اسخی باشد سه بداند چه باید کرد و توانمند باشد آن علم و این قدرت و اهل جود و سخی هم باشد بخل نورزد خدای سبحان به همه امور از انسان اعلم است یک بر همهٴ امور از انسان قادرتر است دو و برای افاضه هم هیچ امساک و بخلی در حریم جود او راه ندارد او اسخی و اجود است سه لذا جا ندارد که انسان خدا را وکیل نگیرد یک کسی که بلد نیست در این جهان چه بکند باید وکیل بگیرد وکیل او باید از او بهتر باشد و از دیگران بهتر باشد و این صفات را داشته باشد و آن خدا است لذا قرآن کریم استدلال می کند می‌فرماید خدا را وکیل بگیرید برای اینکه او ﴿خَالِقُ کُلِّ شَىءٍ﴾ است انسان یا خود باید عهده دار کارهاش باشد یا به دیگری واگذار کند نه خودش این توانائی را دارد نه دیگری به یک کسی باید تکیه کند که این صفات را داشته باشد ﴿هُوَ الله﴾ است لذا فرمود مؤمن تکیه گاهش به خدا است به غیر خدا تکیه نمی کند نه به خودش تکیه می کند نه به دیگری فقط به خدا متّکی می کند چون هزارها علل و اسباب در پیش هست آن کسی که زمام این امور را به دست دارد باید کارها را تنظیم بکند تکیه کردن به او و او را وکیل گرفتن یعنی توفیق یافتن کارها را او تنظیم می کند این راجع به مبدأ فاعلی دربارهٴ مبدأ غایی و نهایت هم گفت ﴿وَإِلَیْهِ أنِیبُ﴾( )، به سوی او برمی گردم انسان اگر بداند در تمام خاطرات مسئول است و به طرف همان مبدأ برمی گردد مواظب کارهای خودش هم هست ﴿وإلیه اُنیب﴾( )، همین معنا را در سورهٴ ممتحنه (آیه 4) به این صورت بیان فرمود ﴿قَد کَانَت لَکُمْ أسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾( )، ‌شما به ابراهیم و همراهان او اعتصام و اقتدای خوب بکنید یعنی این اقتدا خوب اقتدایی است هم او مقتدای خوبی است هم پیروی به او پیروی خوبی است در چه چیزی پیروی کنید ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِم إِنَّا بُرَآءُ مِنکُم﴾( )، به قومشان گفتند ما از شما بیزاریم اعلام انزجار کردند تبری کردند ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ﴾( )، از بت پرستی و بت پرستان ما بیزاریم از بت و بت پرست ما بیزاریم ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغَضاءُ أبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ﴾( )، موحد بشوید آنگاه در ذیلش می-فرماید که این ابراهیم و همراهانش گفتند ﴿رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾( )، در برابر این اعلام انزجار هم تکیه گاهشان قدرت خدا بود و هم توجه به اینکه مرجعشان و بازگشتشان خدا است مگر کار آسانی است که انسان برخیزد به همهٴ بت پرستها بگوید از شما و روش شما ما بیزاریم ﴿إِنَّا ... کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغَضاءُ أبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ﴾( )، این که کار آسانی نیست اگر کسی برخواست به کافر و مشرک گفت ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ﴾( )، و تا موحد نشدید ما ارتباط با شما برقرار نمی کنیم این کار آسانی نیست این کار به قدرت تکیه باید بکند که از تکیه گاه قدرت مدد بگیرد یکی از آن توکل است که انسان در این کار خدا را وکیل می گیرد دیگر انابه و توبهٴ الی الله است که دراین کارها هرچه وکیل او گفت اطاعت می کنند لذا ﴿رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا﴾( )، که تو وکیل ما هستی ﴿وَإِلَیْکَ أنَبْنَا﴾( )، که بازگشت ما به سوی تو است انابه داریم آن هم چندین بار به تو رجوع می کنیم ﴿وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾( )، پس آنچه که در آیه محل بحث سوره رعد خدای سبحان به رسولش (صلّی الله علیه وآله وسلم) می فرماید که بگو ﴿علیه﴾ دستور می دهد ﴿ قُل ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾( )، ‌یعنی متاب من توبه گاه من رجوع و بازگشتن من به سوی او است این هم جزء‌سنت الهی است که به انبیا آموخت همان طوری که اصل رسالت و استمرار این سلسلهٴ رسالت به عنوان سنّت الهی است این تعلیم الهی هم سنّت الهی است که به دیگر انبیا آموخت این ادب نبوّت است که انبیا در خطرناک ترین وضع از یک طرف به مبدأ از طرف دیگر به معاد که همان مبدأ است تکیه می کنند می گویند ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أنِیبُ﴾( )، همراهانشان هم همین راه را ملی می کنند می-گویند ﴿عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أنَبْنَا﴾( )، این تعلیم الهی است اگر رسول خدا می فرماید (أدبنی ربی فأحسن تأدیبی)( )، خدای سبحان مرا ادب کرد و به ادب خوب هم مرا مأدب کرده است اینها آداب الهی است خدای سبحان این ادب را به رسولش آموخت فرمود ﴿قُل﴾ این چنین بگو ﴿قُل هُوَ رَبّى﴾ یک چون او ربّ من است و لاغیر پس ﴿لا إله الاّ هو﴾( )، هیچ معبودی غیر از ربّ نیست که توحید عبادی فرع بر توحید ربوبی است این دو در کارهایم ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾( )، یعنی شما که این کاره نیستید که به او رجوع کنید گرچه او بالقول المطلق ﴿مَتَابِ﴾ کل است ﴿مآب﴾ کل او است اما کی می فهمد که مسافر است آنچه بفهمد مسافر است هدف را تشخیص می دهد لذا در این سوره در دو جا فرمود گرچه خدای سبحان ﴿مآب﴾ و مرجع کل است ولی تو بگو ﴿مآب﴾ من خدا است متاب من خدا است یکی همین آیه محل بحث است که ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾ یعنی وإلیه متابی یکی هم آیهٴ دیگر سورهٴ رعد که (آیه 36) است ﴿قُل إِنَّمَا أمِرْتُ أن أعْبُدَ اللَّهَ﴾( )، این تأدیب الهی است این چنین بگو در همین سورهٴ رعد (آیه 36) این بود که ﴿قُل إِنَّمَا أمِرْتُ أن أعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾( )، در جاهای دیگر دارد ﴿وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ این بالقول المطلق شامل همه است که الیه المرجع او مرجع است رجوع به طرف او است با آیه ای که قبلاً خوانده شد ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾( )، این ﴿مآبٍ﴾ یعنی مرجع اما در این آیه دارد که ﴿إِلَیْهِ مَآبِ﴾ نه مأبٌ مأبٌ یعنی مرجع یعنی بازگشت همه به سوی او است اما مأبِ که یا حذف شده و کسره دلالت بر یای محذوف می-کند یعنی أوب و رجوع من به سوی او است گرچه أوب و رجوع همه به سوی خدا است اما آنکه بفهمد می گوید ﴿وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾( )، و آنکه متوجه باشد می گوید ﴿وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾.
سؤال: ... جواب: نه گرچه بازگشت همه به سوی خدا است مثل اینکه خدا رب العالمین است اما آن کسی که ارباب متفرقه دارد این دید را ندارد لذا فرمود ﴿قُلْ هُوَ رَبِّى﴾ نه ﴿رَبِّى وَرَبُّکُم﴾( )، گرچه خدا ﴿رب العالمین﴾ است در همین سوره در چند جای قبل فرمود به اینکه این رب عالمین است ﴿رَبِّى وَرَبُّکُم﴾ و مانند آن اما کسی که از این ربوبیّت استفاده می کند حضرت است و پیروان او ﴿قُلْ هُوَ رَبِّى﴾ مگر خدا رب کل شىء نیست خدا که رب کل شىء است اما در اینجا می فرماید که تو بگو من فقط او را می پرستم ولا غیر ﴿ قُلْ هُوَ رَبِّى لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾( ) شما هر راهی را که می خواهید طی کنید طی کنید.
سؤال: ... جواب: آنکه خدا رب العالمین است حرفی در او نیست فرمود ﴿ربّ کُل شىء﴾( )، در جاهای دیگر هم دارد که من مأمور شدم ﴿أن اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَىءٍ﴾( )، یا ﴿رَبِّى وَرَبُّکُم﴾( )، و امثال ذلک اما کسی که خدا را به عنوان رب قبول دارد و تابع او است یک انسان موحد است فرمود اینها که بتها را می‌پرستند ربشان بتها است تو بگو رب من خدا است و الا سخن از ﴿اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾( )، است سخن از ﴿هُوَ الرَّحمنْ﴾( )، است اگر کسی به رحمان کفر ورزید دیگر بندهٴ رحمان نیست و رحمان را به عنوان رب اتخاذ نکرده است به دنبالهٴ مسئلهٴ رسالت و نبوّت پیشنهادهایی که کفّار می دادند مطرح می کند چون این پیشنهادها را در همین سورهٴ مبارکهٴ رعد ملاحظه فرمودید در چند جا طرح شده که آنها هر روز پیشنهاد جدید طرح می کردند که فلان معجزه را بیاور فلان عادت را خرق کن و مانند آن گاهی می گفتند اینجا چون جای کشاورزی کافی ندارد تو دستور بده این کوهها چند کیلومتر کنار بروند تا ما اینجا را کشت کنیم یا می گفتند مُردهای قبرستان را احضار کن احیا کن ما با اینها حرف بزنیم یا این زمین را برای ما بشکاف که چشمه بجوشد اینجا از منطقهٴ خشک و سوزان بودن به در بیاید و امثال ذلک که یک مقدار از این پیشنهادهای خام را در سورهٴ اسراء بیان می کنند می فرماید ﴿وَلَو أنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الجِبَالُ أوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أوکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بِل للهِ الأَمْرُ جَمِیعاً﴾( )، فرمود اگر کتابی و اگر قرآنی در عالم این کارها از او ساخته باشد که بتوان با اعجاز قرآن کوهها را از جا کند و این دشت را پهن کرد و گسترش داد یا قرآنی آن قدرت را داشته باشد که به برکت اعجاز او زمین شکافته بشود و چشمه ها بجوشد یا قرآنی به برکت اعجاز او این قدرت را داشته باشد که بتوان با او با مرده ها سخن گفت که آنها بشنوند این کتاب است که جواب محذوف است یعنی اگر کتابی در عالم این آثار را می داشت این قرآن بود ولی شما می خواهید به وسیله اینها معجزه را ملعبه قرار دهید که هر روز به دلخواهتان اگر خواستید کشاورزی کنید این کوهها را من کنار ببرم وقتی کشاورزی تان تمام شد حالا می‌خواهید ساختمان درست کنید این کوهها را نزدیک‌تر بیاورم که مصالح ساختمانی تهیه کنید هر روزی که یک خواسته دارید دلتان می خواهد که پیامبر آمده که این نظام را به دلخواهتان روزانه عوض کند این چنین است چندین معجزه آوردیم نپذیرفتید و مهمترین معجزه هم خود قرآن کریم است اینها هیچ کدام نقشی در ایمان آوردن برای افراد عنود ندارد که این جواب ﴿لو﴾ محذوف است ﴿وَلَو أنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الجِبَالُ أوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أوکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی﴾( )، این جواب محذوف است آن جواب این است که لکان هذا القرآن یک احتمال یا نه اگر ما این کار را هم بکنیم باز اینها ایمان نمی آورند دو احتمال بالاخره جواب محذوف است یک مقدار از این پیشنهادها را در سورهٴ اسرا بیان فرمود که در سورهٴ اسراء پیشنهاد دادند که شما اگر زمین پهن کشاورزی می داشتید یا چشمه سار می داشتید نبوتت متلقی به قبول بود در سوره اسراء‌ (آیه 89) به بعد فرمود ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَأبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاّ کُفُوراً﴾( )، و حرف آنها این است که ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾( )، این سرزمینهای خشک را بشکافی ینبوع و چشمه بجوشانی که اینجا کشاورزی خوب بشود ﴿حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ٭ أوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ﴾( )، یا برای تو باغی از خرما و انگور باشد که از آن راه ما تأمین بشویم ﴿فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً﴾( )، نهرها را هم در بین این درختها بشکافی و منفجر کنی و آب از این نهرها عبور کند ﴿أوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً﴾( )، صاعقهٴ آسمانی بر ما بیاید بفرستی ﴿أوْ تَأتِیَ بِاللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً﴾( )، خدا و ملائکه را قبیل بیاوری یعنی طوری که در مقابل ما باشی اینها را ببینیم خدا را ببینیم در مقابل ملائکه را بیاوری در مقابل که ما ببینیم قبیل یعنی قبله ما قرار بدهی مقابل ما قرار بدهی که اینها را ببینیم ﴿أوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ﴾( )، یا خانه ای از طلا داشته باشی ﴿أوْ تَرْقَى فِی السَّماءِ﴾( )، یا بروی به آسمان و اگر هم رفتی به آسمان باز به تو ایمان نمی آوریم ﴿وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ﴾( )، رقی همان ترقی است ﴿حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾( )، یک کتابی بیاوری نظیر این کتابها که در مطبعه است بگوییم ما همچنین کتابی آوردیم بگویی بر قلب من آمده ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾( )، آن را ما باور نداریم یک کتاب معمولی که در مطبعه ها است یک همچنین کتاب چاپ شده یا خطی که جلد و صفحات دارد این طور بیاوری و الا بر قلب تو نازل شود تو برای ما بخوانی ما باور نمی کنیم که این را البتّه در سورهٴ انعام خدای سبحان ذکر فرمود که اگر هم ما یک کتاب این چنینی بیاوریم که اینها بتوانند ﴿فِى قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ﴾( )، کتابی در کاغذ بیاوریم که لمس بکنند با دستشان باز ایمان نمی آورند اینها دلشان می خواهد قرآن وقتی یک کتابی که از آسمان نازل می شود مثل باران که از بالا می-آید این طوری نازل بشود برایشان که همه با این چشم ببینند دیگر نمی دانند این باید در قلب مبارک پیامبر نازل بشود ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾( )، مثل باران نیست بیاید اینها دلشان می خواست یک همچنین کتابی که عادی است و در دسترس همه است در وراقان هست بازار وراقان این چنین باشد ﴿قُل سُبحانَ رَبی هَل کُنتَ الاّ بَشَراً رَسُولاً﴾( )، که یک سلسله بحثهایی در سورهٴ إسراء بود در این آیه محل بحث سورهٴ رعد می فرماید که اگر هم به دلخواه اینها عمل بشود باز ایمان نمی آورند این چنین نیست که حالا اگر ما این کوهها را کنار بردیم و این زمین پهن شد اینها ایمان بیاورند جریان ناقه صالح هم که قبلا مطرح شد فرمود ما یک معجزهٴ روشنی برای اینها آوردیم ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾( )، ﴿مُبْصِرَةً﴾ یعنی آیهٴ روشن آیهٴ واضح و آشکار که از سینهٴ کوه آن ناقه به آن وضع در آمده این می شود آیهٴ مبصر یعنی آیهٴ روشن و علنی این را نپذیرفتند آنگاه می فرماید ﴿بِل للهِ الأَمْرُ جَمِیعاً﴾( ) هدایت و ضلالت از آن خدا است یک و انجام این کارها هم از ناحیه خدا است دو این طور نیست که پیامبر هر روز بتواند به دلخواهتان کوه را ببرد یا بیاورد یا زمین را بشکافد و نظام را به هم بزند تا خدای سبحان چه بخواهد و حضرت چگونه اجرا کند هم انجام این معجزه های پیشنهادی به دست خدا است لله است لا لغیر الله یک و هم هدایت و ظلالت هم با معجزه حل نمی شود دو به مقدار لازم هم که معجزه هم آمده در بحثهای قبل که سخن از ﴿یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾( )، بود آنجا گذشت که معجزه زمینه را فراهم می کند در همان دو سه آیهٴ قبل از این آیهٴ محل بحث سوره رعد ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن ربِّهِ﴾( )، کفار می گویند چرا معجزه جدید نمی آ‌ید یعنی این پیشنهادهایی که ما می دهیم چرا عمل نمی‌شود ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِى إِلَیْهِ مَنْ أنَابَ﴾( )، که آنجا بحث شد اعجاز زمینهٴ هدایت را فراهم می کند نه علّت تامه باشد نشانه اش همان معجزه‌ای بود که درخطبهٴ قاصعه بیان شده یک معجزهٴ روشن مع ذلک اینها بر کفرشان اصرار داشتند نظیر ناقهٴ صالح و مانند آن پس ﴿بِل للهِ الأَمْرُ جَمِیعاً﴾( )، هم جواب مسائل تکوینی اینها است که این امور در اختیار من نیست که من به دلخواهتان کوه را کنار ببرم یا نزدیک بیاورم زمین را بشکافم و مانند آن و هم اینکه هدایت و ضلالت با معجزه نیست معجزه زمینه را فراهم می کند این انسان است که با تأمّل و مطالعهٴ در اعجاز باید ایمان بیاورد آنگاه ذیل آیه به این اصل می رسیم که ﴿أفَلَمْ یَیَأْسِ الَّذِینَ آمَنوا أَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً﴾( ).

« والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی