- 1783
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 29 سوره رعد _ بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 29 سوره رعد _ بخش سوم
- تبیین حیات طیبه
- تبیین حسن ماب
- تبیین طوبی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
این آیه همان طوری که ملاحظه فرمودید دو قسمت داشت قسمت اول اینکه ایمان و عمل صالح باعث تأمین سعادت است و اگر ایمان نبود یا ایمان بود و عمل صالح نبود انسان از سعادت محروم است و در نتیجه انسانها به چهار گروه تقسیم میشوند که بحثش گذشت قسمت دوم جزای مؤمنین است که فرمود ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ برای اینها حیاتی است طیب و بازگشتنی است خوب. قرآن کریم انسان را یک مسافری میداند که همة این مسافران به اصل خودشان برمیگردند و مآب و مرجع همة این مسافران خدای سبحان است ولی برگشت بعضیها شر است برگشت بعضیها خیر. آن گاه برای مؤمنین یک برگشت خیر قائل است و آن برگشت خیر را کنار ﴿طُوبی﴾ ذکر میکند ﴿طُوبی﴾ چیست؟ این باید بیان بشود بنابر این آنچه که در این قسمت دوم مطرح است مشتمل بر دو أمر است یک امر اینکه ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع ﴿حُسن﴾ برای مؤمنین است یک امر آنکه اینها دارای طوبایند طوبی چیست؟امر دوم بحث است و چون مسأله ﴿طُوبی﴾ از اهمیتی برخوردار است این را در قسمت دوم ذکر میکنیم و اما مسأله ﴿مآب﴾ و﴿حُسنُ مَآبٍ﴾ که تقریباً روشنتر است آنرا اول ملاحظه میفرمایید قرآن کریم ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع همگان را خدای سبحان میداند منتها بعضیها ﴿مَآبٍ﴾ خوب و بعضی مآب بد. در سوره مبارکه ﴿ص﴾ چند جا به این مآب بر میخوریم یکی در همین سوره ص (آیه: 25) و همچنین (آیه:40 و49 و55)، این چند جا در سوره ص سخن از ﴿مآب﴾ است اول درباره داود (سلام الله علیه) است جریان داود را که مطرح میکند میفرماید ﴿فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، آن پیش ما زلفی دارد زلفی یعنی درجه، انسان آن چنان تربیت میشود که بالاترین درجه را از خدای سبحان مسئلت میکند که همّت، همت بلند است انسان میکوشد که بهترین و بالاترین درجه را پیدا کند این نظیر مسائل دنیایی نیست که انسان قناعت بورزد مسائل معنوی هم انسان را تشویق میکند به اینکه بالاترین و بهترین را از خدای سبحان طلب کند و هم اینکه در این تحصیل بهترین حصر و حسادتی نیست و تزاحمی هم در کار نیست در دعای کمیل به ما دستور دادند که از خدای سبحان مسئلت کنیم (وأقربهم منزلةً منک وأخصهم زلفةً لدیک)( )، ﴿زلفةً﴾ یعنی درجه، زلفی یعنی درجه به خدای سبحان عرض میکنیم ما پیش تو از همه مقرّبتر باشیم درجه ما به تو از درجات دیگران نزدیکتر باشد ما جزء خواص بندگان تو باشیم (وأقربهم منزلةً منک وأخصهم زلفةً لدیک)( )، این دید بلندی است که در ادعیه به ما آموختند که هرگز به کم قناعت نکنیم راه برای رسیدن به عالی ترین رتبه باز است در اینجا فرمود ما به داود (علیه السلام) زلفی و حسن مآب دادیم بعد از جریان داود، جریان سلیمان (علیه السلام) را مطرح میکند میفرماید به سلیمان هم مآب حسن دادیم برای اینکه ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، این را هم در پایان جریان سلیمان (علیه السلام) ذکر میکند ﴿هذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ٭ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، تأویلی که درباره داود و دربارهٴ سلیمان (علیهما السلام) دارد یکی است منتها اولی در (آیه: 25) است دومی در (آیه: 40). آنچه درباره داود (علیه السلام) فرمود همان را درباره سلیمان دارد که ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، هم دربارهٴ داود هم درباره سلیمان (علیه السلام). دربارهٴ متقین به طور جامع بعد از نام بردن عدهای از انبیاء فرمود ﴿هذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾( ) همین (سوره ص آیه 49) که این اختصاصی به یکی از اولیای الهی ندار ﴿هذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾ دربرابراین ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾ یک شر مآبی هم هست برای طاغیان که آن را در همین سوره ص (آیه 55) میفرماید ﴿هذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾( )، پس انسان طاغی و متجاوز برگشتش بسیار بد است مرجع و مآب بدی در پیش دارد و انسان متقی مرجع و ﴿مآب﴾ خوبی در پیش دارد این راجع به ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾، اما قسمت مهم که بحث دربارهٴ ﴿طُوبی﴾ است که ﴿طُوبی﴾ چیست؟ این ﴿طُوبی﴾ صفت تفضیلی است برای یک موصوف محذوفی، این أفعل تفضیل است أطیب ﴿طُوبی﴾، أقرب قربی، این طوبی که أفعل تفضیل است مؤنث آطیب است أطیب یعنی طیبتر و پاکیزهتر، ﴿طُوبی﴾ هم به همین معناست این طوبی صفت موصوف محذوف است آن موصوفش آیا حیات است؟ یعنی لهم حیات طوبی؟ یا معیشت است معیشه طوبی؟ یا عاقبه طوبی یا شجرة است شجرة طوبی؟ و مانند آن. ولی هرچه هست لسانش از لسان آیاتی که میفرماید ما به مؤمن متقی حیات طیب میدهیم لسانش بلندتر است و بازتر است زیرا برای مؤمنین طیب را پیش بینی کرده است وعده داد، برای این گروه ﴿طوبی﴾ را، ﴿طوبی﴾ چون أفعل تفضیل است و مؤنث اطیب است معنایی را در بر دارد که آن طیب آن معنا را ندارد اگر ﴿وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ﴾( )، مطرح است معنایی را که ﴿طُوبی﴾ میفهماند ﴿ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ ﴾( )، نمی فهماند چون أفعل تفضیل است ما اگر ﴿طُوبی﴾ و طیب را درست شناختیم طیب را شناختیم ﴿طُوبی﴾ هم در همان ردیف شناخته میشود منتها کاملتر، حیات طیب را قرآن کریم مخصوص مؤمنین با عمل صالح میداند در این بخش قرآن میفرماید شما اگر به ندای پیامبرالهی اجابت کنید این ندا شما را زنده میکنداین را در (سوره انفال) فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، یعنی مؤمنین وقتی خدا و پیامبرش شما را به یک امری فرا خواندند به آن امر اجابت کنید که آن شما را زنده میکند (آیه: 24 سوره انفال) ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، اول سخن از خدا و پیغمبر است بعد ضمیر را و فعل را مفرد میآورد نمی فرماید اذا دعوا فرمود ﴿اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ اما نفرمود اذا دعوا فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ چون دعوت پیامبر جز دعوت خدا چیز دیگر نیست همان سخن خدا را میرساند دعوت رسول همان پیام مرسل است ولاغیر. اگر رسول ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾( )، پیام مرسل را میرساند دیگر دو چیز نیست خواه در لسان آیه باشد خواه به صورت حدیث و روایت و دستور، لذا اگر اول فرمود ﴿اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ آنچه که خدا و پیامبر شما را میخوانددر هنگام تعبیر فعل را مفرد آورد فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ اینکه فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ قیدش این است که ﴿إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، شما را زنده میکند این حیات را قرآن کریم تبیین کرد فرمود به اینکه حیاتی که ما در اثر استجابت مؤمنین باعمل صالح به آنها میدهیم یک حیات طیب است آن حیات طیب آیا در دنیاست؟ یا در دنیا آن حیات طیب میسر نیست؟ آیاخدای سبحان زندگی مؤمنین را طیب میکند یعنی زندگی موجود را و وضع موجود راتمیز و طیب میکند یا نه به اینها زندگی طیب میدهد یک احیای بدوی است آیا تطییب و پاک کردن حیات موجود است یا یک احیای ابتدایی است؟ بنابراین آنچه که در سوره أنفال فرمود وعدهٴ به اصل حیات است اصل حیات را وعده داد فرمود استجابت این ندا انسان را زنده میکند و در سوره یس هم فرمود پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) کسانی را میترساند و انذار میکند که دارای یک حیاتی باشند انسانهای زنده را میترساند اگر به حضرت فرمود ﴿یَا أیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأنذِر﴾( )، بترسان گرچه فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾( )، افراد لدود و لجوج و سرکش را بترسان اما آنها را از عذاب میترسانی و نمی ترسند افراد رقیق القلباند که میترسند و الاّ افراد سرکش را تو میترسانی ولی آنها نمی ترسند ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾( )، که این لد جمع الد است الد یعنی انسان لدود لجوج بدکین، الد الخصام این است چون این فعل جمع أفعل است لد جمع الد است الد الخصام انسان بدکینه، فرمود تو انسانهای سرسخت و خشن را بترسان ولی اینها نمی ترسند ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ القَولُ عَلَی الکَافِرِینَ﴾( )، حضرت انذار میکند بیم میدهد و اما آن کسی که میترسد یک انسان رقیق القلب، انسانی که دارای حیات باشد زنده باشد زنده است که میترسد و نه مرده ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً﴾ خوب پس آنها که این ندا را اجابت کردند زندهاند آیا آن زندگی همین زندگی صوری است؟ یا به معنای دیگر و مصداق دیگر است؟ در سوره نحل این چنین فرمود (آیه 97) سوره نحل فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُم بِأحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾( )، فرمود هرکس دارای این دو شرط باشد یکی حسن فاعلی که مؤمن باشد یکی حسن فعلی عملش صالح باشد یکی راجع به اعتقادات و اصول، یکی هم راجع به فروع، جان خوب و عمل صالح داشته باشد ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ ما به او حیات طیب میدهیم او را احیا میکنیم یعنی قبلاً این حیات را نداشت الآن این حیات را به او میدهیم نفرمود ما حیات او را پاکیزه میکنیم ما این حیاتش را تعمیر میکنیم این زندگیش را تعمیر میکنیم نه یک زندگی پاکیزه به او میدهیم فلنطیبن حیوته نیست که ما این حیاتش را تطییب میکنیم پاک میکنیم بلکه به او حیات طیب میدهیم چرا؟چون این حیات دنیا قابل تطهیر نیست چه کارشان کنیم یعنی؟! حیات دنیا را تطهیر میکنیم یعنی چه؟یعنی یک انسانی بی دردسر زندگی کند بخورد و بیاشامد این معنایش است؟ یا اصلاً این دار ، (دار بالبلاء محفوفه) ( )، اینجا جای تطهیر و تطییب نیست اینجا جای ﴿طُوبی﴾ و طیب نیست دنیا همین است که هست ما به کسی که ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ طوبی میدهیم یعنی دنیای خوب میدهیم چرا دنیا را آنها که اهل این کارند یعنی مؤمن اند با عمل صالحاند وقتی دنیا را برای ما تشریح میکنند میگویند (الدنیا جیفه وطالبها کلاب) یک مرداری است که دنیاطلبان مانند کلابیاند که به جان هم میافتند این یکی میگوید مال من است و آن یکی میگوید مال من، بهترین مقام دنیا مقام خلافت است که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرمایدآن خلافت با همه آن طراوتش به اندازه یک نعل وصله زده نیست نه یک کفش، یک ضلع از یک نعل، یک فرد از نعل، کفش:کفش دو لنگه است دیگر یک لنگهاش که قیمت خیلی کمتری دارد یک لنگه کفش پاره همان طور که ابن عباس فرمود قیمتی ندارد آن وقت فرمود این خلافت به این اندازه نمیارزد ما به مؤمنی که عمل صالح کرد حیات طیب میدهیم یعنی چه؟یعنی به او مقام میدهیم؟! او از همة مقامها گریزان است به او مال میدهیم؟! او از همهٴ مالها گریزان است و اگر هم مال داشته باشد نثار میکند او که نثار میکند برای اینکه مال بهتری گیرش بیاید؟ یا او منتظر چیز دیگر است؟! او روزه های مستحبی میگیرد و دسترنج خود را به غیر میدهد و با آن آب خالص افطار میکند برای اینکه میوه های گیرش بیاید او دنبال یک چنین حیاتی است که نان و علف بیشتر بشود این است؟ یا حیات طیب اصولا در دنیا میسور نیست ؟ این (دار) که (بالبلاء محفوفه)، این داری که مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در وافی از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که میفرماید من دنیا را به منزله (جیفه) میدانم هر وقت مضطر شدم چیزی از آن میگیرم نه هر وقت مضطر شدم یک مقدار از حرامش میگیرم آن که اصلا مبتلا به حرام نیست (انی جعلت الدنیا بمنزله الجیفه ما أکلت منها الاّ ما اضطررته) این مضمون درآن حدیث است با یک تفاوت مختصری، فرمود این دنیای با زرق و برق پیش من یک مرداری است تا مضطر نشوم از آن نمی گیرم خوب اینکه در (سوره نحل) فرمود هرکه عمل صالح داشته باشد ما به او حیات طیب میدهیم یعنی خانه وسیع میدهیم نان و آب فراوان به او میدهیم؟! وسایل نقلیه خوب میدهیم؟! یعنی حیات طیب این است؟ او که هر چه دارد از این میگذرد که او از جانش هم میگذردپس یک چیز دیگر است حیات طیب این نیست که آدم زیاد داشته باشد و زیاد بخورد حیات طیب این نیست که او یک فرش رنگین یا مانند آن را داشته باشد یک وقتی عمار یاسر در محضر حضرت امیر (سلام الله علیه) ﴿تنَفَسَ تنفُسُ السُعداء) ( )، یک صدای بلندی، آهی کشید حضرت فرمود برای چه آه کشیدی؟ اگر این آه برای آخرت است که خوب بسیار خوب است اگر آه برای دنیاست من دنیا را تشریح کنم تا بفهمید دنیا جای آه نیست که اگر کسی نداشت آه بکشد فرمود اما بهترین غذاهای دنیا عسل مصفی است و بهترین پوشاک دنیا پرنیان و ابریشم است اینها محصول دوتا کرمند هم آن عسل را یک کرم تولید میکند هم این ابریشم وپرنیان را یک کرم تولید میکند تو برای اینکه به دسترنج دوتا کرم نرسیدی آه میکشی یعنی به داشتن تولیدات دوتا کرم میخواهی افتخار کنی، برای چه آه کشیدی؟ هر غذایی که تهیه کنی بهترینش عسل و هر لباسی که بپوشی بهترینش حریر است و اینها را برای کرم تهیه کرده است یک امر سومی هم فرمود که آن دیگر جای نقل نیست چون بدتر از این دوتاست حالا برای چه چیز آه کشیدی؟ اگر برای آخرت است که جا دارد این دنیایی که کرمها دارند این دنیا را اداره میکنند پس این طیب نیست اگر داری است که حدود اربعهاش را بلا و آزمایش دارد پر میکند (دار بالبلاء محفوفه)( )، و بهترین چیزش هم آن است که کرمها بسازند پس این حیات طیب نیست مضافاً بر اینکه آنها از خودشان حلال و پاک که دارند نثار میکنند برای اینکه به یک امر بالا برسند پس حیات طیب یا در خوردنهاست یا در پوشیدنهاست یا در آن مسائل وهمی و خیالی است اگرخوردن و پوشیدن باشد که همین است که حضرت فرمود اگر مسائل وهمی و خیالی باشد که ریاضت است آن هم که حضرت فرمود: این هم اول دنیا و این آخر دنیا، پس چه چیزش طیب است اینکه در سوره نحل فرمود ﴿فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، یعنی هرکس مؤمن شد و عملش صالح شد به او دنیای وسیع میدهیم این را که در سوره زخرف فرمود ما اگر خوف آن نبود که همه به طرف کفر بروند این قدر به کفار ثروت دنیا میدادیم که اینها سقف خانه شان را با تیر و تنبوعه برسانند بجای تیرآهن ﴿لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾( )، نردبان طلا به آنها میدادیم ولی میترسیم به اینکه مردم نتوانند تحمل کنند همه به طرف کفر رو بیاورند ﴿وَلَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾( )، این قدر به آنها طلا و نقره میدادیم که خانه شان را طلا بسازند خانه شان را با نقره بسازند سقف خانه شان را با نقره بسازند پس دنیا به این نیست و این نمی تواند طیب باشد میته نمی تواند طیب باشد لذا در این کلمه نفرمود ما حیات اینها را طیب میکنیم این قابل تعمیر نیست چاه قابل تطییب نیست چگونه آدم کنیف را تطهیر بکند چاه قابل تطهیر نیست معلوم میشود و این یک احیای ابتدایی است نه اینکه حیات اینها را طیب میکنیم به اینها حیات طیب میدهیم اگر او را کسی داشت میشود زنده، و اگر نداشت مرده است ﴿فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، حیات أمن که هیچ نگرانی در آن نباشد نه انسان به کسی تجاوز کند نه به حق انسان در اینجا تجاوز بشود چون اصلاً تجاوز را در آنجا راهی نیست ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأثِیمٌ﴾( )، یک چنین موطنی است که نه انسان به حریم کسی تحدّی میکند نه دیگری به حق او تجاوز میکند و نه غم و غصه است انسان اگر از بیرون آسیب نبیند از درون هم آسیب نبیند این زندگیش گواراست آیا در دنیا ممکن است که انسان از درون و بیرون آسیب نبیند یا دائماً این دو نگرانی است از درون، و از بیرون، هم از درون یک سیستم غم و اندوه، هم از بیرون امراض و اسقان و آسیب و درگیریها و تزاحم، یک عالمی که از درون فشار، از بیرون فشار این که طیب نیست زندگی در این عالم که گوارا نیست یک زندگی که نه از درون انسان رنج داشته باشد ﴿لا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾( )، نه از بیرون کسی به آدم آسیب برساند ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأثِیمٌ﴾( )، این میشود حیات طیب، زندگی که هیچ آسیبی در او نباشد نه از درون نه و از بیرون، این حیات طیب است لذا در (سوره نحل) فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، پس حیات طیبه یک حیات ابتدایی است نه تغییر صورت همین حیات، این یک مطلب. و آن در نشئه دنیا نخواهد بود یعنی این حیات ظاهری محسوس نیست ممکن است یک کسی در دنیا باشد و به حیات ﴿طَیّبة﴾ برسد اما حیات طیبه نه یعنی حیات دنیا همان بیانی که حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه در بسیاری از خطب مضمونهایی دارد یکی از آن مضمونها این است که (قلوبهم فی الجنان وأجسادهم فی العمل)( )، بدنهای اینها در کار است و دلهایشان در بهشت است هم اکنون قلبشان در بهشت است یک چنین آدمهایی به آن درجه عالیه که رسیدند آنها دارای حیات طیبه اند در آن مرحله عالیه غم و اندوهی ندارند و گرنه حیات دنیا نمی تواند حیات طیبة باشد اگر معنای حیات طیب روشن شد ﴿طُوبی﴾ هم روشن میشود چون ﴿طُوبی﴾ أفعل تفضیل همین ﴿حیاة طیبة﴾ است ﴿طُوبی لَهُم﴾ یعنی حیات طیبه کامله، کاملترین و برترین حیات طیبه را خدای سبحان به اینها میدهد ﴿طُوبى﴾ و اصل میشود حیات ﴿طُوبى﴾، مصادیق این را روایات بیان کرده است که مقداری از آن روایات را در این تفسیر شریف نور الثقلین ملاحظه میفرمایید در (جلد دوم صفحه 503 یا 502 به بعد).
این ﴿طوبى﴾ را به عنوان شجره طوبی معنا کردند (عن النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) حدیث طویل وفیه یقول: دخلت الجنة) در جریان معراج از این بهشت به شجره طوبی حضرت سخنی نقل میکند که (دخلت الجنة وإذا شجرة لو ارسل طائر فی اصلها ما دارها سبع مائة عام) ( )، اگر یک پرندهای از اصلش و از کنار ریشه اش پای درخت حرکت کند هفتصد سال هم پرواز کند نمی تواند بالای درخت بنشیند (لو ارسل طائر فی اصلها ما دارها سبع مائة عام) یا نه قطرش به قدری زیاد است که اگر هفتصد سال هم بخواهد دور بزنه نمی تواند محیط او را طی کند نه طول او را. (ولیس فی الجنه منزل الاّ وفیها شجر منها)( )، در بعضی از نصوص (غصنٌ) است یعنی شاخه، در اینجا (شجر). درختی از این درخت است (فقلت ما هذه یا جبرئیل؟ فقال هذه شجرة طوبی، قال الله تعالی: ﴿طوبی لهم وحُسن مآب﴾)( )، که در همان روایات معراج دارد که از همان میوه حضرت جبرئیل (سلام الله علیه) چیزی به من داد و من تناول کردم و صدیقه کبری (سلام الله علیها) به دنیا آمده است در حدیث دوّم این است که (طوبی شجرة فی الجنة فی دار امیر المؤمنین (علیه السلام) ولیس احد من شیعته الاّ وفی داره غصن من أغصانها)( )، ملاحظه فرمودید آنجا سخن از شجر بود اینجا سخن از شاخه است (وورقة من أوراقها تستظل تحتها أمة من الأمم) یک امت میتواند زیر یک برگش بنشیند زیر سایه یک برگ قرار بگیرند هر امتی زیر سایه یک برگ از این (شجرة طوبی) قرار میگیرند حدیث بعد همان جریان حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) است که وقتی به حضرت اعتراض شده است که شما چرا این قدر به صدیقه کبری (سلام الله علیها) اظهار عاطفه میکنیدحضرت در جواب فرمود (دخلت الجنة فأدنانی جبرئیل من شجرة طوبی وناولنی من ثمارها فأکلته فحول الله ذلک ماء فى ظهرى فلما هبطت الی الأرض..)( )، جریان تولد صدیقه کبری (سلام الله علیها) مطرح شد در حدیث بعد این است که قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : (لما دخلت الجنة رأیت فى الجنة شجرة طوبی أصلها فی دار على (علیه السلام) و ما فی الجنه قصر ولا منزل الاّ وفیها فرع منها)( )، یعنی یک قطعهای از اوست (أعلاها أسفاط حلل من سندس واستبرق یکون للعبد المؤمن ألف ألف سفط فی کل سفط مائة ألف حلّه ما فیها حلّه تشبه الأخری علی الوان مختلفه وهو ثیاب أهل الجنة و وسطها ظلّ ممدود عرض الجنة کعرض السماء والأرض أعدت للذین ءامنوا بالله ورسله، یسیر الراکب فی ذلک الظل مسیرة مائتی عام فلا یقطعه و ذلک قوله تعالی: ﴿وظل ممدود﴾)( )، این اعلای اوست (وأسفلها ثمار اهل الجنة وطعامهم متذلل فی بیوتهم)( )، این چنین نیست که اینها برای خوردن نیاز داشته باشند به رفتن و از میوه درخت کندن، (یکون فی القضیب منها)، (قضیب) یعنی شاخه (مائة لون من الفاکهة مما رأیتم فی دار الدنیا ومما لم تروه وما سمعتم به وما لم تسمعوا مثلها)( )، از آنهایی که دیدید یا ندیدید از آنهایی که نامشان را شنیدید یا نشنیدید (وکلما یجتنی منها شیء أنبتت مکانها أخری)( )، این طور نیست که تمام بشود یک چیزی که از یک شاخه کنده شد فورا جایش میروید این همان است که در قرآن فرمود ﴿لا مقطوعةً ولا ممنوعةً﴾ (و یجری نهر فی أصل تلک الشجرة ینفجر منه الأنهار الأربعة)( )، انهار اربعهای که در این سوره مبارکه بنام حضرت است (نهر من ماء غیر آسن)( )، (آسن) یعنی متغیر، مثل آب دنیا نیست که اگریک چند روزی بماند (آسن) میشود متغیر میشود عصم یعنی تغیر، بدبو میشود آنجا هرچه هم این آب بماند متغیر نخواهد شد (ونهر من لبن لم یتغیر طعمه ونهر من خمر لذة للشاربین ونهر من عسل مصفی)( )، روایت بعد هم باز درباره همین شجره ﴿طُوبی﴾ است (طوبی شجرة فی الجنة أصلها فی دار النبی)( )، لطیفهای که در باب همین شجره ﴿طوبی﴾ است این است که از حضرت سؤال میکنند شما گاهی میفرمایید اصلش در خانه من است گاهی میفرمایید اصلش در خانه علی (علیه السلام) است این را چه طور توجیه میکنید حالا آن هم میآید آن روایت. حدیث بعدی که نقل میکند از امام رضا (علیه السلام) از آبائش، عن الحسین بن علی (علیهم السلام) نقل میکند (قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) : یا على أنت المظلوم بعدی وأنت صاحب شجرة طوبی فی الجنة أصلها فی دارک وأغصانها فی دار شیعتک ومحبیک)( )، تا اینکه حدیث دیگری که حضرت در احتجاجاتش به آن استدلال کرده است فرمود: مگر نه آن است که پیامبر به من فرمود: (إن طوبی شجرةً فی الجنة أصلها فی دار على لیس من مؤمن الاّ وفی داره غصن من أغصانها)( )، مگر این بیان را رسول خدا درباره غیر من فرمود؟! این در باب احتجاجات است آن روایتی که از حضرت سؤال میکنند در جوامع روایی ما هست اینجا هم باید باشد که وقتی از حضرت سؤال میکنند آن این است موسی بن جعفر عن ابیه عن آبائه (علیهم السلام) قال: (سئل رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) عن طوبی)( )، که ﴿طوبی﴾ چبست؟ حضرت فرمود (شجرة أصلها فی دارى وفرعها علی أهل الجنة) ثم سئل عنها مره أخری بار دیگر سؤال شد که ﴿طوبی﴾ چیست؟فرمود اصلش فی دار علی (علیه السلام) است و فروعاتش در خانه دیگر، مؤمنین. (فقیل له فی ذلک)( )، شما گاهی میفرمایید اصلش در خانه من است و فروعش در خانه دیگران گاهی میفرمایید اصلش در خانه علی (علیه السلام) است و شاخههایش در خانه دیگران. عمده این جواب است. (فقال: ان دارى ودار على (علیه السلام) فى الجنة بمکان واحد)( )، این چه طور قابل تطبیق است هر مؤمنی بهشتی دارد که بهشت او عرضش یعنی وسعتش ﴿کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾( )، است ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾( )، و (دارى ودار على فى الجنة بمکان واحد)( )، آنچه در دنیا به منزله نفس حضرت است بر اساس آیه مباهله ﴿وأنفسنا﴾ یعنی جان حضرت است در آخرت هم جای اینها یکی است در مسأله عدل فرمود (کفى وکف على فی العدل سواء)( )، دست من و دست علی (علیه السلام) در اجرای عدالت یکسان است پس جانشان یکی، کفشان یکی، جایشان یکی است. ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ .
سؤال ... جواب: مکان واحد: (إنّ دارى ودار على فی الجنة بمکان واحد). روایات دیگری هم در زمینه ﴿طوبی﴾ هست که آن روایات را ملاحظه میفرمایید منتها.
سؤال ... جواب: (فی العدل سواء) یعنی دست من و دست علی در اجرای عدل یکی است (کفى وکف علیى فى العدل سواء)( ).
روایات دیگری در همین زمینه هست که ﴿طوبى﴾ را تفسیر میکند چه کسانی بهره دارند چه کسانی بهره ندارند که در این چند صفحه ملاحظه میفرمایید در سوره مبارکه ابراهیم (آیه: 24) که میفرماید ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ﴾( )، آن هم نمونه (شجَرَةٍ طوبی) است یعنی برای مؤمن ایمان او و عمل صالح او (شجرة طوبی) است کسی که خودش (شجرة طوبی) است یعنی حقیقت او مثل یک درختی است که اصلش ثابت باشد و فرعش در آسمان باشد و همواره میوه میدهد ﴿تُؤْتِى أکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾( )، این انسان که ﴿آمَنَ وَعَمِل صالِحاً﴾( )، که مثل یک چنین شجرة است دارای (شجرة طوبی) هم خواهد بود.
« والحمد لله رب العالمین»
- تبیین حیات طیبه
- تبیین حسن ماب
- تبیین طوبی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾(29)
این آیه همان طوری که ملاحظه فرمودید دو قسمت داشت قسمت اول اینکه ایمان و عمل صالح باعث تأمین سعادت است و اگر ایمان نبود یا ایمان بود و عمل صالح نبود انسان از سعادت محروم است و در نتیجه انسانها به چهار گروه تقسیم میشوند که بحثش گذشت قسمت دوم جزای مؤمنین است که فرمود ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ برای اینها حیاتی است طیب و بازگشتنی است خوب. قرآن کریم انسان را یک مسافری میداند که همة این مسافران به اصل خودشان برمیگردند و مآب و مرجع همة این مسافران خدای سبحان است ولی برگشت بعضیها شر است برگشت بعضیها خیر. آن گاه برای مؤمنین یک برگشت خیر قائل است و آن برگشت خیر را کنار ﴿طُوبی﴾ ذکر میکند ﴿طُوبی﴾ چیست؟ این باید بیان بشود بنابر این آنچه که در این قسمت دوم مطرح است مشتمل بر دو أمر است یک امر اینکه ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع ﴿حُسن﴾ برای مؤمنین است یک امر آنکه اینها دارای طوبایند طوبی چیست؟امر دوم بحث است و چون مسأله ﴿طُوبی﴾ از اهمیتی برخوردار است این را در قسمت دوم ذکر میکنیم و اما مسأله ﴿مآب﴾ و﴿حُسنُ مَآبٍ﴾ که تقریباً روشنتر است آنرا اول ملاحظه میفرمایید قرآن کریم ﴿مَآبٍ﴾ و مرجع همگان را خدای سبحان میداند منتها بعضیها ﴿مَآبٍ﴾ خوب و بعضی مآب بد. در سوره مبارکه ﴿ص﴾ چند جا به این مآب بر میخوریم یکی در همین سوره ص (آیه: 25) و همچنین (آیه:40 و49 و55)، این چند جا در سوره ص سخن از ﴿مآب﴾ است اول درباره داود (سلام الله علیه) است جریان داود را که مطرح میکند میفرماید ﴿فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، آن پیش ما زلفی دارد زلفی یعنی درجه، انسان آن چنان تربیت میشود که بالاترین درجه را از خدای سبحان مسئلت میکند که همّت، همت بلند است انسان میکوشد که بهترین و بالاترین درجه را پیدا کند این نظیر مسائل دنیایی نیست که انسان قناعت بورزد مسائل معنوی هم انسان را تشویق میکند به اینکه بالاترین و بهترین را از خدای سبحان طلب کند و هم اینکه در این تحصیل بهترین حصر و حسادتی نیست و تزاحمی هم در کار نیست در دعای کمیل به ما دستور دادند که از خدای سبحان مسئلت کنیم (وأقربهم منزلةً منک وأخصهم زلفةً لدیک)( )، ﴿زلفةً﴾ یعنی درجه، زلفی یعنی درجه به خدای سبحان عرض میکنیم ما پیش تو از همه مقرّبتر باشیم درجه ما به تو از درجات دیگران نزدیکتر باشد ما جزء خواص بندگان تو باشیم (وأقربهم منزلةً منک وأخصهم زلفةً لدیک)( )، این دید بلندی است که در ادعیه به ما آموختند که هرگز به کم قناعت نکنیم راه برای رسیدن به عالی ترین رتبه باز است در اینجا فرمود ما به داود (علیه السلام) زلفی و حسن مآب دادیم بعد از جریان داود، جریان سلیمان (علیه السلام) را مطرح میکند میفرماید به سلیمان هم مآب حسن دادیم برای اینکه ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، این را هم در پایان جریان سلیمان (علیه السلام) ذکر میکند ﴿هذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ٭ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، تأویلی که درباره داود و دربارهٴ سلیمان (علیهما السلام) دارد یکی است منتها اولی در (آیه: 25) است دومی در (آیه: 40). آنچه درباره داود (علیه السلام) فرمود همان را درباره سلیمان دارد که ﴿وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ﴾( )، هم دربارهٴ داود هم درباره سلیمان (علیه السلام). دربارهٴ متقین به طور جامع بعد از نام بردن عدهای از انبیاء فرمود ﴿هذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾( ) همین (سوره ص آیه 49) که این اختصاصی به یکی از اولیای الهی ندار ﴿هذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾ دربرابراین ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾ یک شر مآبی هم هست برای طاغیان که آن را در همین سوره ص (آیه 55) میفرماید ﴿هذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾( )، پس انسان طاغی و متجاوز برگشتش بسیار بد است مرجع و مآب بدی در پیش دارد و انسان متقی مرجع و ﴿مآب﴾ خوبی در پیش دارد این راجع به ﴿حُسْنَ مَآبٍ﴾، اما قسمت مهم که بحث دربارهٴ ﴿طُوبی﴾ است که ﴿طُوبی﴾ چیست؟ این ﴿طُوبی﴾ صفت تفضیلی است برای یک موصوف محذوفی، این أفعل تفضیل است أطیب ﴿طُوبی﴾، أقرب قربی، این طوبی که أفعل تفضیل است مؤنث آطیب است أطیب یعنی طیبتر و پاکیزهتر، ﴿طُوبی﴾ هم به همین معناست این طوبی صفت موصوف محذوف است آن موصوفش آیا حیات است؟ یعنی لهم حیات طوبی؟ یا معیشت است معیشه طوبی؟ یا عاقبه طوبی یا شجرة است شجرة طوبی؟ و مانند آن. ولی هرچه هست لسانش از لسان آیاتی که میفرماید ما به مؤمن متقی حیات طیب میدهیم لسانش بلندتر است و بازتر است زیرا برای مؤمنین طیب را پیش بینی کرده است وعده داد، برای این گروه ﴿طوبی﴾ را، ﴿طوبی﴾ چون أفعل تفضیل است و مؤنث اطیب است معنایی را در بر دارد که آن طیب آن معنا را ندارد اگر ﴿وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ﴾( )، مطرح است معنایی را که ﴿طُوبی﴾ میفهماند ﴿ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ ﴾( )، نمی فهماند چون أفعل تفضیل است ما اگر ﴿طُوبی﴾ و طیب را درست شناختیم طیب را شناختیم ﴿طُوبی﴾ هم در همان ردیف شناخته میشود منتها کاملتر، حیات طیب را قرآن کریم مخصوص مؤمنین با عمل صالح میداند در این بخش قرآن میفرماید شما اگر به ندای پیامبرالهی اجابت کنید این ندا شما را زنده میکنداین را در (سوره انفال) فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، یعنی مؤمنین وقتی خدا و پیامبرش شما را به یک امری فرا خواندند به آن امر اجابت کنید که آن شما را زنده میکند (آیه: 24 سوره انفال) ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، اول سخن از خدا و پیغمبر است بعد ضمیر را و فعل را مفرد میآورد نمی فرماید اذا دعوا فرمود ﴿اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ اما نفرمود اذا دعوا فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ چون دعوت پیامبر جز دعوت خدا چیز دیگر نیست همان سخن خدا را میرساند دعوت رسول همان پیام مرسل است ولاغیر. اگر رسول ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾( )، پیام مرسل را میرساند دیگر دو چیز نیست خواه در لسان آیه باشد خواه به صورت حدیث و روایت و دستور، لذا اگر اول فرمود ﴿اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ آنچه که خدا و پیامبر شما را میخوانددر هنگام تعبیر فعل را مفرد آورد فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ اینکه فرمود ﴿إِذَا دَعَاکُم﴾ قیدش این است که ﴿إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُم﴾( )، شما را زنده میکند این حیات را قرآن کریم تبیین کرد فرمود به اینکه حیاتی که ما در اثر استجابت مؤمنین باعمل صالح به آنها میدهیم یک حیات طیب است آن حیات طیب آیا در دنیاست؟ یا در دنیا آن حیات طیب میسر نیست؟ آیاخدای سبحان زندگی مؤمنین را طیب میکند یعنی زندگی موجود را و وضع موجود راتمیز و طیب میکند یا نه به اینها زندگی طیب میدهد یک احیای بدوی است آیا تطییب و پاک کردن حیات موجود است یا یک احیای ابتدایی است؟ بنابراین آنچه که در سوره أنفال فرمود وعدهٴ به اصل حیات است اصل حیات را وعده داد فرمود استجابت این ندا انسان را زنده میکند و در سوره یس هم فرمود پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) کسانی را میترساند و انذار میکند که دارای یک حیاتی باشند انسانهای زنده را میترساند اگر به حضرت فرمود ﴿یَا أیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأنذِر﴾( )، بترسان گرچه فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾( )، افراد لدود و لجوج و سرکش را بترسان اما آنها را از عذاب میترسانی و نمی ترسند افراد رقیق القلباند که میترسند و الاّ افراد سرکش را تو میترسانی ولی آنها نمی ترسند ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾( )، که این لد جمع الد است الد یعنی انسان لدود لجوج بدکین، الد الخصام این است چون این فعل جمع أفعل است لد جمع الد است الد الخصام انسان بدکینه، فرمود تو انسانهای سرسخت و خشن را بترسان ولی اینها نمی ترسند ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ القَولُ عَلَی الکَافِرِینَ﴾( )، حضرت انذار میکند بیم میدهد و اما آن کسی که میترسد یک انسان رقیق القلب، انسانی که دارای حیات باشد زنده باشد زنده است که میترسد و نه مرده ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً﴾ خوب پس آنها که این ندا را اجابت کردند زندهاند آیا آن زندگی همین زندگی صوری است؟ یا به معنای دیگر و مصداق دیگر است؟ در سوره نحل این چنین فرمود (آیه 97) سوره نحل فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُم بِأحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾( )، فرمود هرکس دارای این دو شرط باشد یکی حسن فاعلی که مؤمن باشد یکی حسن فعلی عملش صالح باشد یکی راجع به اعتقادات و اصول، یکی هم راجع به فروع، جان خوب و عمل صالح داشته باشد ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ ما به او حیات طیب میدهیم او را احیا میکنیم یعنی قبلاً این حیات را نداشت الآن این حیات را به او میدهیم نفرمود ما حیات او را پاکیزه میکنیم ما این حیاتش را تعمیر میکنیم این زندگیش را تعمیر میکنیم نه یک زندگی پاکیزه به او میدهیم فلنطیبن حیوته نیست که ما این حیاتش را تطییب میکنیم پاک میکنیم بلکه به او حیات طیب میدهیم چرا؟چون این حیات دنیا قابل تطهیر نیست چه کارشان کنیم یعنی؟! حیات دنیا را تطهیر میکنیم یعنی چه؟یعنی یک انسانی بی دردسر زندگی کند بخورد و بیاشامد این معنایش است؟ یا اصلاً این دار ، (دار بالبلاء محفوفه) ( )، اینجا جای تطهیر و تطییب نیست اینجا جای ﴿طُوبی﴾ و طیب نیست دنیا همین است که هست ما به کسی که ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ طوبی میدهیم یعنی دنیای خوب میدهیم چرا دنیا را آنها که اهل این کارند یعنی مؤمن اند با عمل صالحاند وقتی دنیا را برای ما تشریح میکنند میگویند (الدنیا جیفه وطالبها کلاب) یک مرداری است که دنیاطلبان مانند کلابیاند که به جان هم میافتند این یکی میگوید مال من است و آن یکی میگوید مال من، بهترین مقام دنیا مقام خلافت است که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرمایدآن خلافت با همه آن طراوتش به اندازه یک نعل وصله زده نیست نه یک کفش، یک ضلع از یک نعل، یک فرد از نعل، کفش:کفش دو لنگه است دیگر یک لنگهاش که قیمت خیلی کمتری دارد یک لنگه کفش پاره همان طور که ابن عباس فرمود قیمتی ندارد آن وقت فرمود این خلافت به این اندازه نمیارزد ما به مؤمنی که عمل صالح کرد حیات طیب میدهیم یعنی چه؟یعنی به او مقام میدهیم؟! او از همة مقامها گریزان است به او مال میدهیم؟! او از همهٴ مالها گریزان است و اگر هم مال داشته باشد نثار میکند او که نثار میکند برای اینکه مال بهتری گیرش بیاید؟ یا او منتظر چیز دیگر است؟! او روزه های مستحبی میگیرد و دسترنج خود را به غیر میدهد و با آن آب خالص افطار میکند برای اینکه میوه های گیرش بیاید او دنبال یک چنین حیاتی است که نان و علف بیشتر بشود این است؟ یا حیات طیب اصولا در دنیا میسور نیست ؟ این (دار) که (بالبلاء محفوفه)، این داری که مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در وافی از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که میفرماید من دنیا را به منزله (جیفه) میدانم هر وقت مضطر شدم چیزی از آن میگیرم نه هر وقت مضطر شدم یک مقدار از حرامش میگیرم آن که اصلا مبتلا به حرام نیست (انی جعلت الدنیا بمنزله الجیفه ما أکلت منها الاّ ما اضطررته) این مضمون درآن حدیث است با یک تفاوت مختصری، فرمود این دنیای با زرق و برق پیش من یک مرداری است تا مضطر نشوم از آن نمی گیرم خوب اینکه در (سوره نحل) فرمود هرکه عمل صالح داشته باشد ما به او حیات طیب میدهیم یعنی خانه وسیع میدهیم نان و آب فراوان به او میدهیم؟! وسایل نقلیه خوب میدهیم؟! یعنی حیات طیب این است؟ او که هر چه دارد از این میگذرد که او از جانش هم میگذردپس یک چیز دیگر است حیات طیب این نیست که آدم زیاد داشته باشد و زیاد بخورد حیات طیب این نیست که او یک فرش رنگین یا مانند آن را داشته باشد یک وقتی عمار یاسر در محضر حضرت امیر (سلام الله علیه) ﴿تنَفَسَ تنفُسُ السُعداء) ( )، یک صدای بلندی، آهی کشید حضرت فرمود برای چه آه کشیدی؟ اگر این آه برای آخرت است که خوب بسیار خوب است اگر آه برای دنیاست من دنیا را تشریح کنم تا بفهمید دنیا جای آه نیست که اگر کسی نداشت آه بکشد فرمود اما بهترین غذاهای دنیا عسل مصفی است و بهترین پوشاک دنیا پرنیان و ابریشم است اینها محصول دوتا کرمند هم آن عسل را یک کرم تولید میکند هم این ابریشم وپرنیان را یک کرم تولید میکند تو برای اینکه به دسترنج دوتا کرم نرسیدی آه میکشی یعنی به داشتن تولیدات دوتا کرم میخواهی افتخار کنی، برای چه آه کشیدی؟ هر غذایی که تهیه کنی بهترینش عسل و هر لباسی که بپوشی بهترینش حریر است و اینها را برای کرم تهیه کرده است یک امر سومی هم فرمود که آن دیگر جای نقل نیست چون بدتر از این دوتاست حالا برای چه چیز آه کشیدی؟ اگر برای آخرت است که جا دارد این دنیایی که کرمها دارند این دنیا را اداره میکنند پس این طیب نیست اگر داری است که حدود اربعهاش را بلا و آزمایش دارد پر میکند (دار بالبلاء محفوفه)( )، و بهترین چیزش هم آن است که کرمها بسازند پس این حیات طیب نیست مضافاً بر اینکه آنها از خودشان حلال و پاک که دارند نثار میکنند برای اینکه به یک امر بالا برسند پس حیات طیب یا در خوردنهاست یا در پوشیدنهاست یا در آن مسائل وهمی و خیالی است اگرخوردن و پوشیدن باشد که همین است که حضرت فرمود اگر مسائل وهمی و خیالی باشد که ریاضت است آن هم که حضرت فرمود: این هم اول دنیا و این آخر دنیا، پس چه چیزش طیب است اینکه در سوره نحل فرمود ﴿فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، یعنی هرکس مؤمن شد و عملش صالح شد به او دنیای وسیع میدهیم این را که در سوره زخرف فرمود ما اگر خوف آن نبود که همه به طرف کفر بروند این قدر به کفار ثروت دنیا میدادیم که اینها سقف خانه شان را با تیر و تنبوعه برسانند بجای تیرآهن ﴿لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾( )، نردبان طلا به آنها میدادیم ولی میترسیم به اینکه مردم نتوانند تحمل کنند همه به طرف کفر رو بیاورند ﴿وَلَوْلاَ أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ﴾( )، این قدر به آنها طلا و نقره میدادیم که خانه شان را طلا بسازند خانه شان را با نقره بسازند سقف خانه شان را با نقره بسازند پس دنیا به این نیست و این نمی تواند طیب باشد میته نمی تواند طیب باشد لذا در این کلمه نفرمود ما حیات اینها را طیب میکنیم این قابل تعمیر نیست چاه قابل تطییب نیست چگونه آدم کنیف را تطهیر بکند چاه قابل تطهیر نیست معلوم میشود و این یک احیای ابتدایی است نه اینکه حیات اینها را طیب میکنیم به اینها حیات طیب میدهیم اگر او را کسی داشت میشود زنده، و اگر نداشت مرده است ﴿فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، حیات أمن که هیچ نگرانی در آن نباشد نه انسان به کسی تجاوز کند نه به حق انسان در اینجا تجاوز بشود چون اصلاً تجاوز را در آنجا راهی نیست ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأثِیمٌ﴾( )، یک چنین موطنی است که نه انسان به حریم کسی تحدّی میکند نه دیگری به حق او تجاوز میکند و نه غم و غصه است انسان اگر از بیرون آسیب نبیند از درون هم آسیب نبیند این زندگیش گواراست آیا در دنیا ممکن است که انسان از درون و بیرون آسیب نبیند یا دائماً این دو نگرانی است از درون، و از بیرون، هم از درون یک سیستم غم و اندوه، هم از بیرون امراض و اسقان و آسیب و درگیریها و تزاحم، یک عالمی که از درون فشار، از بیرون فشار این که طیب نیست زندگی در این عالم که گوارا نیست یک زندگی که نه از درون انسان رنج داشته باشد ﴿لا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾( )، نه از بیرون کسی به آدم آسیب برساند ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأثِیمٌ﴾( )، این میشود حیات طیب، زندگی که هیچ آسیبی در او نباشد نه از درون نه و از بیرون، این حیات طیب است لذا در (سوره نحل) فرمود ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أو أنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾( )، پس حیات طیبه یک حیات ابتدایی است نه تغییر صورت همین حیات، این یک مطلب. و آن در نشئه دنیا نخواهد بود یعنی این حیات ظاهری محسوس نیست ممکن است یک کسی در دنیا باشد و به حیات ﴿طَیّبة﴾ برسد اما حیات طیبه نه یعنی حیات دنیا همان بیانی که حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه در بسیاری از خطب مضمونهایی دارد یکی از آن مضمونها این است که (قلوبهم فی الجنان وأجسادهم فی العمل)( )، بدنهای اینها در کار است و دلهایشان در بهشت است هم اکنون قلبشان در بهشت است یک چنین آدمهایی به آن درجه عالیه که رسیدند آنها دارای حیات طیبه اند در آن مرحله عالیه غم و اندوهی ندارند و گرنه حیات دنیا نمی تواند حیات طیبة باشد اگر معنای حیات طیب روشن شد ﴿طُوبی﴾ هم روشن میشود چون ﴿طُوبی﴾ أفعل تفضیل همین ﴿حیاة طیبة﴾ است ﴿طُوبی لَهُم﴾ یعنی حیات طیبه کامله، کاملترین و برترین حیات طیبه را خدای سبحان به اینها میدهد ﴿طُوبى﴾ و اصل میشود حیات ﴿طُوبى﴾، مصادیق این را روایات بیان کرده است که مقداری از آن روایات را در این تفسیر شریف نور الثقلین ملاحظه میفرمایید در (جلد دوم صفحه 503 یا 502 به بعد).
این ﴿طوبى﴾ را به عنوان شجره طوبی معنا کردند (عن النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) حدیث طویل وفیه یقول: دخلت الجنة) در جریان معراج از این بهشت به شجره طوبی حضرت سخنی نقل میکند که (دخلت الجنة وإذا شجرة لو ارسل طائر فی اصلها ما دارها سبع مائة عام) ( )، اگر یک پرندهای از اصلش و از کنار ریشه اش پای درخت حرکت کند هفتصد سال هم پرواز کند نمی تواند بالای درخت بنشیند (لو ارسل طائر فی اصلها ما دارها سبع مائة عام) یا نه قطرش به قدری زیاد است که اگر هفتصد سال هم بخواهد دور بزنه نمی تواند محیط او را طی کند نه طول او را. (ولیس فی الجنه منزل الاّ وفیها شجر منها)( )، در بعضی از نصوص (غصنٌ) است یعنی شاخه، در اینجا (شجر). درختی از این درخت است (فقلت ما هذه یا جبرئیل؟ فقال هذه شجرة طوبی، قال الله تعالی: ﴿طوبی لهم وحُسن مآب﴾)( )، که در همان روایات معراج دارد که از همان میوه حضرت جبرئیل (سلام الله علیه) چیزی به من داد و من تناول کردم و صدیقه کبری (سلام الله علیها) به دنیا آمده است در حدیث دوّم این است که (طوبی شجرة فی الجنة فی دار امیر المؤمنین (علیه السلام) ولیس احد من شیعته الاّ وفی داره غصن من أغصانها)( )، ملاحظه فرمودید آنجا سخن از شجر بود اینجا سخن از شاخه است (وورقة من أوراقها تستظل تحتها أمة من الأمم) یک امت میتواند زیر یک برگش بنشیند زیر سایه یک برگ قرار بگیرند هر امتی زیر سایه یک برگ از این (شجرة طوبی) قرار میگیرند حدیث بعد همان جریان حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) است که وقتی به حضرت اعتراض شده است که شما چرا این قدر به صدیقه کبری (سلام الله علیها) اظهار عاطفه میکنیدحضرت در جواب فرمود (دخلت الجنة فأدنانی جبرئیل من شجرة طوبی وناولنی من ثمارها فأکلته فحول الله ذلک ماء فى ظهرى فلما هبطت الی الأرض..)( )، جریان تولد صدیقه کبری (سلام الله علیها) مطرح شد در حدیث بعد این است که قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : (لما دخلت الجنة رأیت فى الجنة شجرة طوبی أصلها فی دار على (علیه السلام) و ما فی الجنه قصر ولا منزل الاّ وفیها فرع منها)( )، یعنی یک قطعهای از اوست (أعلاها أسفاط حلل من سندس واستبرق یکون للعبد المؤمن ألف ألف سفط فی کل سفط مائة ألف حلّه ما فیها حلّه تشبه الأخری علی الوان مختلفه وهو ثیاب أهل الجنة و وسطها ظلّ ممدود عرض الجنة کعرض السماء والأرض أعدت للذین ءامنوا بالله ورسله، یسیر الراکب فی ذلک الظل مسیرة مائتی عام فلا یقطعه و ذلک قوله تعالی: ﴿وظل ممدود﴾)( )، این اعلای اوست (وأسفلها ثمار اهل الجنة وطعامهم متذلل فی بیوتهم)( )، این چنین نیست که اینها برای خوردن نیاز داشته باشند به رفتن و از میوه درخت کندن، (یکون فی القضیب منها)، (قضیب) یعنی شاخه (مائة لون من الفاکهة مما رأیتم فی دار الدنیا ومما لم تروه وما سمعتم به وما لم تسمعوا مثلها)( )، از آنهایی که دیدید یا ندیدید از آنهایی که نامشان را شنیدید یا نشنیدید (وکلما یجتنی منها شیء أنبتت مکانها أخری)( )، این طور نیست که تمام بشود یک چیزی که از یک شاخه کنده شد فورا جایش میروید این همان است که در قرآن فرمود ﴿لا مقطوعةً ولا ممنوعةً﴾ (و یجری نهر فی أصل تلک الشجرة ینفجر منه الأنهار الأربعة)( )، انهار اربعهای که در این سوره مبارکه بنام حضرت است (نهر من ماء غیر آسن)( )، (آسن) یعنی متغیر، مثل آب دنیا نیست که اگریک چند روزی بماند (آسن) میشود متغیر میشود عصم یعنی تغیر، بدبو میشود آنجا هرچه هم این آب بماند متغیر نخواهد شد (ونهر من لبن لم یتغیر طعمه ونهر من خمر لذة للشاربین ونهر من عسل مصفی)( )، روایت بعد هم باز درباره همین شجره ﴿طُوبی﴾ است (طوبی شجرة فی الجنة أصلها فی دار النبی)( )، لطیفهای که در باب همین شجره ﴿طوبی﴾ است این است که از حضرت سؤال میکنند شما گاهی میفرمایید اصلش در خانه من است گاهی میفرمایید اصلش در خانه علی (علیه السلام) است این را چه طور توجیه میکنید حالا آن هم میآید آن روایت. حدیث بعدی که نقل میکند از امام رضا (علیه السلام) از آبائش، عن الحسین بن علی (علیهم السلام) نقل میکند (قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) : یا على أنت المظلوم بعدی وأنت صاحب شجرة طوبی فی الجنة أصلها فی دارک وأغصانها فی دار شیعتک ومحبیک)( )، تا اینکه حدیث دیگری که حضرت در احتجاجاتش به آن استدلال کرده است فرمود: مگر نه آن است که پیامبر به من فرمود: (إن طوبی شجرةً فی الجنة أصلها فی دار على لیس من مؤمن الاّ وفی داره غصن من أغصانها)( )، مگر این بیان را رسول خدا درباره غیر من فرمود؟! این در باب احتجاجات است آن روایتی که از حضرت سؤال میکنند در جوامع روایی ما هست اینجا هم باید باشد که وقتی از حضرت سؤال میکنند آن این است موسی بن جعفر عن ابیه عن آبائه (علیهم السلام) قال: (سئل رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) عن طوبی)( )، که ﴿طوبی﴾ چبست؟ حضرت فرمود (شجرة أصلها فی دارى وفرعها علی أهل الجنة) ثم سئل عنها مره أخری بار دیگر سؤال شد که ﴿طوبی﴾ چیست؟فرمود اصلش فی دار علی (علیه السلام) است و فروعاتش در خانه دیگر، مؤمنین. (فقیل له فی ذلک)( )، شما گاهی میفرمایید اصلش در خانه من است و فروعش در خانه دیگران گاهی میفرمایید اصلش در خانه علی (علیه السلام) است و شاخههایش در خانه دیگران. عمده این جواب است. (فقال: ان دارى ودار على (علیه السلام) فى الجنة بمکان واحد)( )، این چه طور قابل تطبیق است هر مؤمنی بهشتی دارد که بهشت او عرضش یعنی وسعتش ﴿کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾( )، است ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾( )، و (دارى ودار على فى الجنة بمکان واحد)( )، آنچه در دنیا به منزله نفس حضرت است بر اساس آیه مباهله ﴿وأنفسنا﴾ یعنی جان حضرت است در آخرت هم جای اینها یکی است در مسأله عدل فرمود (کفى وکف على فی العدل سواء)( )، دست من و دست علی (علیه السلام) در اجرای عدالت یکسان است پس جانشان یکی، کفشان یکی، جایشان یکی است. ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ .
سؤال ... جواب: مکان واحد: (إنّ دارى ودار على فی الجنة بمکان واحد). روایات دیگری هم در زمینه ﴿طوبی﴾ هست که آن روایات را ملاحظه میفرمایید منتها.
سؤال ... جواب: (فی العدل سواء) یعنی دست من و دست علی در اجرای عدل یکی است (کفى وکف علیى فى العدل سواء)( ).
روایات دیگری در همین زمینه هست که ﴿طوبى﴾ را تفسیر میکند چه کسانی بهره دارند چه کسانی بهره ندارند که در این چند صفحه ملاحظه میفرمایید در سوره مبارکه ابراهیم (آیه: 24) که میفرماید ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ﴾( )، آن هم نمونه (شجَرَةٍ طوبی) است یعنی برای مؤمن ایمان او و عمل صالح او (شجرة طوبی) است کسی که خودش (شجرة طوبی) است یعنی حقیقت او مثل یک درختی است که اصلش ثابت باشد و فرعش در آسمان باشد و همواره میوه میدهد ﴿تُؤْتِى أکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾( )، این انسان که ﴿آمَنَ وَعَمِل صالِحاً﴾( )، که مثل یک چنین شجرة است دارای (شجرة طوبی) هم خواهد بود.
« والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است