display result search
منو
تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم

تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 111 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم
- انسان مطمئن وقتی عصبانی می‌شود خشم در اختیار اوست
- غضب انبیاء به خاطر خودشان نبود به خاطر مردم بود
- هدایت پاداشی
- ترس و هراس
- مقام رضا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الذین آمنوا تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب"29"﴾
فرمود انابه به خدای سبحان به وسیله ایمان و طمأنینه حاصل می شود اگر کسی ایمان به خدای سبحان آورد و قلبش به یاد خدا مطمئن شد و آرمید این شخص به طرف خدا انابه دارد و این انابه باعث هدایت پاداشی است که خدای سبحان او را هدایت می کند یعنی هدایتی به عنوان جزا که فرمود ﴿و یهدی الیه من اناب ٭ الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله﴾ که ﴿من اناب﴾ را تفسیر می کند ﴿من اناب﴾ کسی است که مؤمن باشد و قلبش به یاد خدا بیارامد آن‌گاه اصل کلی را به عنوان یک قضیه حاصره بیان فرمود که ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ این حرف تنبیه و تقدیم جار و مجرور که مفید حصر است بیان می‌کند که دل جز به یاد حق مطمئن نخواهد شد آن‌گاه سخن از آیات سورهٴ انفال مطرح شد که اگر ذکرُ الله باعث طمأنینه است چگونه در سوره انفال آمده مؤمنین کسانی‌اند که ﴿اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ این تپش و ترس دل در اثر ذکر خداست در حالی که آیه سوره رعد می‌فرماید با ذکر خدا قلب می‌آرمد سه وجه [برای] جمع بین آیهٴ سورهٴ انفال و آیه سورهٴ رعد ذکر شد یک وجهی که مرحوم شیخ در تبیان و مرحوم امین‌الاسلام در مجمع بیان فرمودند و سایرین هم پذیرفتند که اگر انسان متذکرِ عذاب خدا و جهنم و عقاب الاه شد می‌ترسد و قلبش می‌تپد اگر به یاد رحمت و نعمت و بهشت متذکر شد قلبش می‌آرمد وجه دیگر این بود که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) پذیرفتند که این مربوط به حالات گوناگون مؤمن است در طلیعه امر ترس و اضطراب است یعنی خشیت است در پایان امر انس و آرامش آیه سورهٴ انفال را حمل کردند بر اوایل امر و آیهٴ سورهٴ رعد را حمل کردند بر پایان امر و شاهد جمع را آیات سورهٴ زمر قرار دادند که در سورهٴ زمر این‌چنین آمده ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله﴾ که اول قشعریره و هراس است بعد طمأنینه و آرامش این سه وجه بود که مبسوطاً گذشت وجه چهارم که عرض شد این است که اصلاً بین آیهٴ سورهٴ رعد با آیه سورهٴ انفال تعارضی نیست آیهٴ سورهٴ انفال این است که ﴿انما المؤمنون الذین﴾ بعد از ایمان به خدا و پیغمبر می‌فرماید ﴿الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ مؤمن راستین کسی است که اگر خدا بیادش بیاید دلش بتپد ترس و هراس از خدا که در مقابل طمأنینه نیست آنچه که در مقابل طمأنینه است آن است که در مسائل علمی یقین با طمئنینه همراه است شک و تردید و تحیر مقابل طمأنینه است در مسائل عملی غضب سخط ناراضی بودن مضطرب شدن در برابر طمأنینه است رضای به قضای الاهی توکل بر خدا تفویض امر به خدا تسلیم الی الله اینها درجات طمأنینه است یک انسان مؤمن در معارف شک نمی‌کند ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ دیگر ی شک و تردید دارد ﴿فهم فی ریبهم یترددون﴾ یک انسان مؤمن در برابر قضا و قدر الاهی غضبان و ناراضی نیست که بد بگوید و برنجد چون آرام است راضی است و مرضی دیگران‌اند که در برابر قضا و قدر الاهی ﴿فأن أصابه خیرٌ اطمأن به و ان اصابته فتنةٌ انقلب﴾ اگر یک روزی به کام او باشد می‌آرمد و اگر روزی به کام او نبود فتنه می‌کند بر می‌گردد این معلوم می‌شود یک پایگاه ثابتی ندارد آن اطمینان اطمینانِ مقطعی و اطمینان کاذب است ﴿فان أصابه خیر اطمأن به﴾ معلوم می‌شود نفسش مطمئن نیست اگر به کام او بود می‌آرمد و اگر به کام او نبود می‌رنجد اما مؤمن کسی است که دلش به کار خدا مطمئن است در همه حالات راضی است چه در حال غضب در حال رنج چه در حال نشاط و سرور چون در تمام حالات راضی است خدا هم از او راضی است صاحب نفس مطمئنه هم راضی به قضای خداست هم کارهای او مرضی خداست لذا می‌فرماید ﴿یا ایتها النفس المطمئنّة ٭ ارجعی الی ربک﴾ در حالیکه ﴿راضیه مرضیةً﴾ در حالیکه راضی به قضای خدایی در حالی که کار تو هم مرضی خداست این همان ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه﴾ چون از خدا می‌ترسند راضی‌اند چون از خدا می‌ترسند خدا از آنها راضی است طمأنینه در برابر اضطراب است طمأنینه در برابر انزجاع و سخط است انسان مطمئن هرگز نمی‌رنجد و متحیر نمی‌شود در هر شرایطی هم راضی است فرمود چون از خدا می‌ترسند خدا از آنها راضی است آنها از خدا راضی‌اند ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه﴾ چرا؟ این دو صفت برای چه کسی است؟ ﴿ذلک لمن خشی ربه﴾ چون از خدا خشیت دارند از خدا راضی‌اند و کار خدا مرضی اینهاست در هر شرایطی و کار آنها هم مرضی خداست چون جز عدل کار دیگر نمی‌کنند
سؤال ...
جواب: البته رضایت خدا مقدم است چون رضایت خدا زمینه توفیق را فراهم می کند.
سؤال ...
جواب: در توفیق یافتن به مقام رضا رضای الاه اثر دارد تا خدای سبحان از کسی راضی نباشد به او توفیق رضا هم نمی دهد تمام نعم البته از خداست ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ حتی توبه‌ا‌ی که نصیب انسان می شود این توبه مسبوق به توبه الاهی است خدا دو توبه دارد به دو نحو توّاب است یک نحو توبه یعنی بازگشت از خدا یعنی لطف و عنایت خدا نصیب بنده می شود که بنده گمراه را برمی‌ گرداند سر راه می آورد بندهٴ سر راه آمده به خدا برمی گردد توبه می کند دوباره خدا توبه او را می‌پذیرد که در بحث توبه به خواست خدا خواهد آمد که هر توبه‌ای محفوف به دو توبه الاهی است علی ای حال در این کریمه فرمود چون از خدا می ترسند راضی اند رضا با خشیت یکجا جمع شد رضا با سخط جمع نمی‌شود نه رضا با خشیت کسی که دارای مقام رضاست غضبان از قضا و قدر نیست سخط ندارد، نه [اینکه] ترس ندارد نه [اینکه] خشیت ندارد، کسی که مطمئن است یعنی مطمئن است خدای سبحان جز خیر چیزی برای او روا نمی دارد البته حادثه سنگین که پیش آمده متأثر می شود درد را احساس می‌کند گریه می-کند اما با همین گریه دارد اطاعت می‌کند اگر کسی بیمار شد و بیماریش هم سخت بود و به یک طبیب حاذقی ایمان داشت اگر طبیب حاذق دارد جراحی می کند او درد را تحمل می کند گریه می‌کند اما ممنونِ طبیب است از طبیب بدش نمی‌آید چون می داند که به صلاح اوست گریه کردن ناله کردن از جهنم ترسیدن و اشک ریختن با رضای به قضا سازگار است با طمأنینه سازگار است اضطراب در تصمیم ‌گیری چه کند در برابر خواسته خدا خواسته‌ای داشته باشد تسلیم نشود اینها با طمأنینه سازگار نیست در آن کریمه که فرمود چون اینها اهل خشیت‌اند از خدا راضی‌اند و خدا از اینها راضی است (رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه﴾ نشان می دهد که رضای به قضای الاهی با خشیت و با ترس از خدا سازگار است و جمع می‌شود.
سؤال ...
جواب: یک درجه از خوف زمینه پیدایش اطمینان است یک درجه اطمینان هم زمینه خوف را تهیه می کند اینها جزء جنود عقل‌اند.
سؤال ...
جواب: بله یعنی مؤمنِ واقعی خشیتش از خداست،
سؤال ...
جواب: بله خشوع غیر از خشیت است آن در صلات خاشع و خاضع‌اند چه اینکه خشیت هم غیر از خوف است در سورهٴ مؤمنون خشوع که همراه با خضوع است مطرح است علی ای حال در سوره احزاب فرمود مبلغین الاهی جز از خدا از هیچ چیز خشیت ندارند ﴿و یخشونه و لایخشون احدا الا الله﴾ خشیت با رضا سازگار است ترس با رضا سازگار است اینکه نوع این آقایان درصدد جمع بین آیهٴ سورهٴ انفال و سورهٴ رعد برآمدند این‌چنین تصور فرمودند که طمأنینه با ترس از خدا معارض است نه طمأنینه در مقابل خوف از خدا نیست طمأنینه در مقابل ترس از خدا نیست طمأنینه در مسائل علمی در مقابل تحیر و شک و تردید است در مسائل عملی در برابر اضطراب در تصمیم‌گیری و غضب کردن از قضای الاهی و سخط بر خداست مؤمن که مطمئن است در همه حالات هم راضی است هم خدا از او راضی است چون از خدا می ترسد راضی است.
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: بله نشاط قلب در این است که از کار خدا راضی باشد اما
سؤال ...
جواب: خشیت یعنی قلب خدای سبحان را منشأ اثر می داند از او می ‌ترسد چون از او می ترسد کاری می کند که با دست او تنبیه نشود لذا هرکاری که خدای سبحان دستور داد این انجام می دهد چون می داند به مصلحت است و بر خلاف او هم کاری انجام نمی‌دهد چون می ترسد تنبیه بشود این‌طور نیست که حالا که چون راضی است در برابر دستور او بی‌تفاوت است نه هر چه که او دستور داد این انجام می دهد و هر چه را هم که خدای سبحان فرمود این راضی است در این جریان حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) اگر در مدینه در کمال عزت می فرمود «رضی الله رضانا اهل البیت» آن وقتی هم که از اسب هم به زمین افتاد هم باز همین بیان را فرمود «رضی الله رضانا اهل البیت» .
سؤال ...
جواب: آن روز مطرح شد که خوف و رجا درجاتی دارد اوساط مردم خوفاً من النار است و به رجا و شوق بهشت اما اوحدی از اولیای الاهی حباً لله و شوقاً الی لقاء الله است اگر شوق الی لقاء الله است پس رجای لقاءالله است در مقابل رجای لقاءالله خوف از محروم شدن لقاءالله است لذا در دعای کمیل می فرماید برای من جهنم مطرح نیست برای من دوری از تو مطرح است. «صبرت علی حر نارک فکیف اصبر علی النظر إلیٰ کرامتک» نمی گوید من نمی‌توانم بسوزم می گوید آنجا هر چه تصمیم گرفتی گرفتی اگر هم آنجا من را بردی من توانستم حرف بزنم می گویم «این کنت یا ولی المؤمنین» سخن از آن مقام است خوف و رجا تا آخرین لحظه برای انسان هست منتها مرجوّش چه باشد مخوف منه‌اش چه باشد اینها فرق می کند منظور آن است که در این کریمه فرمود ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه﴾ چه کسی از خدا راضی است و خدا از چه شخصی راضی است؟ از کسی که از خدا بترسد ﴿ذلک لمن خشی ربه﴾ پس اگر در سورهٴ فجر فرمود ﴿یا ایتها النفس المطمئنة ٭ ارجعی ألی ربک راضیة مرضیة﴾ یعنی در حالی که این دو تا بال را داری پرواز بکن بالی که با آن از خدا راضی هستی و بالی که با آن خدا از تو راضی است با این دو بال پرواز کن بیا چون صاحبان نفوس مطمئنه هنوز در بین راه‌اند اگر به مقصد رسیده بودند که دستور رجوع داده نمی شد معلوم می شود هنوز به آنجایی که باید برسند نرسیدند آن مقام عند الله که ﴿ان المتقین فی جناتٍ و نهر ٭ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ عند اللهی شدن آن پایان کار است نه به مقام رضا رسیدن [به] مقام رضا رسیدن یک بالی است که اینها با داشتن این بال بتوانند پرواز کنند به عند الله برسند لذا به اینها اجازهٴ پرواز داده شد می‌فرماید شماها برگردید شماها بیایید دیگران که در بین راه ماندند. فتحصل [پس به دست می‌آید] که طمأنینه در مسائل علمی در کلیات در معارف اینها البته در مقابل شک و تردید است ولی در جزئیات اگر کسی صاحب نفس مطمئنه آن عالی‌ترین درجه‌‌ا ش شد یعنی معصوم مطلق شد مثل رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) آن در همه جزئیات هم خبیر و بصیر است به اعلام الاهی اگر پایین‌تر شد به همان اندازه تا برسد به مؤمنین عادی مؤمنین عادی دلشان به رساله آرمیده است اینها هم تردید ندارند اینها وقتی مؤمن‌اند و در تقلیدشان محقق‌اند حساب شده از یک رساله ای دارند اطاعت می کنند هرچه رساله گفت آرام‌اند دیگر.
سؤال ...
جواب: یعنی در معارف دینیشان در اعتقاداتشان در عقاید حقه‌شان طمأنینه داشته باشند یک بیانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است که قبل از ادامه بحث این جمله شریفی که قبلاً ذکر شده حالا برای اینکه از خود متن خوانده بشود عرض می کنیم که مراجعه می‌فرمایید حضرت در این خطبه چهارم از نهج البلاغه به تصحیحِ صبحی صالح صفحه 51 این چاپ در آنجا می فرماید «الیوم انطق لکم العجماء ذات البیان عزب رأی أمْریءٍ تخلف عنی» آن‌که من را تنها گذاشت و با من نبود او اهل اندیشه و فکر نیست فکرش گم شده است عذوب همان غروب است عذب یعنی غروب کرده یعنی غاب ﴿لا یعزب عن علمه﴾ یا ﴿لا یعزب عنه مثقال ذره﴾ عذب یعنی غاب یعذب یعنی یغیب فرمود آن کسی که به دنبال من نیامد فکرش گم شد فکرش غروب کرد اگر فکر غروب بکند چیزی صفحه دل را که روشن نمی کند چون صفحه نفس با اندیشه روشن میشود فرمود «عذب رای امریءٍ تخلف عنی» چرا؟ چرا هر که به دنبال من نیامد اندیشه‌اش گم شد؟ برای ما «شککت فی الحق مذ أریته» آن لحظه‌ای که حق را به من نشان دادند تا کنون من شک نکردم این هم در همان دوران خردسالی که در حجر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بود به این معارف رسیده است آن‌گاه به عنوان یک سؤال مقدر مطرح می کند خوب اگر شما در حق شک نکردید و در برابر حق هیچ‌گونه اضطرابی ندارید پس سایر معصومین هم باید این‌چنین باشند در حالی که خدا درباره موسی(علیه السلام) می فرماید ﴿فأوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ موسای کلیم چرا در نفسش ترس را جا داد این جوابِ سؤال مقدر، می‌فرماید «لم یوجس موسی(علیه السلام) خیفةً علی نفسه» حضرت موسی بر خودش نترسید که حالا این مارها چه کنند «بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» حضرت یعنی حضرت موسی(سلام الله علیه) در قلبش این معنا خطور کرد که ساحران فرعون این صحنه مسابقه را پر از مار و افعی کردند ﴿سحروا أعین الناس و استرهبوهم﴾ از طرفی هم ﴿و جاؤُ بسحر عظیم﴾ که خدا می‌فرماید این سرّ عظیم است حضرت موسیٰ فرمود من هم اگر این عصا را القا کنم به صورت یک مار در بیاید آنها نتوانند بین معجزه من با سحر ساحران فرق بگذارند فرعون برنده می‌شود و اگر او برنده شد حکومت می شود حکومت طغیان و ضلالت ترس موسای کلیم از این بود که مبادا حکومت ضلال دوباره بر سرکار بیاید و الا از مار و عقرب نمی ترسید «لم یوجس موسی(علیه السلام) خیفةً علی نفسه بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال» از این جهت ترسید خدای سبحان هم فرمود نترس عصا را القا کن من معجزه را پیروز می کنم (انک انت الاعلی در ذیل آن آیه جمله بعدش این است که نترس تو پیروز می‌شوی نفرمود نترس این مارها کاری به تو ندارند فرمود نترس تو پیروز می ‌شوی معلوم می شود ترس از محکوم شدن دولت حق است و حاکم شدن دولت ضلال اگر یک کسی به مقام مطمئن رسید در عقاید هرگز شک نمی کند اولاً در مسائل عملی هرگز مضطرب نیست که چه کند و بدش نمی آید ثانیاً. هرچه به سرش بیاید چون می داند اگر چیزی به سرش آمده به عنایت الاهی است و به مصلحت اوست.
سؤال ...
جواب: آخر این مار، از مار می ترسند نه از طناب
سؤال ...
جواب: نه این مار نبود تا بترسد این طناب خالی بود دیگر طناب خالی آدم دست به آن بزند که طوری نیست آدم خیال می کند مار است ﴿سحروا اعین الناس واسترهبوهم﴾ والا از چوب آدم چه ترسی دارد از طناب چه ترسی دارد.
سؤال ...
جواب: بله چون بحث در دو مقام بود در مقام اول مؤمن در برابر جهان متصلّب است و تسلیم‌ناپذیر در مقام ثانی نسبت به خدای سبحان تسلیم محض است این دو مقام بحث بود و اگر یک مؤمن دو حال دارد ولو یک ساعت نباشد کمتر از یک ساعت، نیم ساعت، دو دقیقه چون قلب سریع التحول است این‌طور نیست که در یک ساعت آدم یک حال داشته باشد.
سؤال ...
جواب: نه اینکه انسان خدا را الله را با این علم حصولی با این مفهوم در ذهن بیاورد.
سؤال ...
جواب: منظور همان خدایی که مقلب قلوب است و دل دست اوست و آفریده اوست با علم شهودی و حضوری او را درک کند و الا تصور مفهوم خدا که آرامش بخش نیست این جان با عظمت و پر تلاطم را مفهوم الله آرام می-کند یا حضور و ربط وجودی انسان به الله است که آرام می کند؟ وقتی که انسان به این حبل‌الله دلش را بست مضطرب نمی شود و الا مفهوم الله را در ذهن بیاورد و این جان پر تلاطم و پر خروش را تصور خدا آرام می کند یا «و کمال معرفته التّصدیق به» تا آخر خطبه های اول حضرت؟
سؤال ...
جواب: بله دیگر بزرگان راهشان این بود اگر چیزی برایشان حمل نمی‌شد وضو می گرفتند می ‌رفتند مسجدِ جامع شهر دو رکعت نماز می خواندند با تضرع و ابتهال حل می شد این‌طور نیست که نماز فقط یک تکلیفی باشد و لاغیر آن کریمه ای که فرمود ﴿و من یتق الله یجعل له مخرجا﴾ مطلق است هر انسان با تقوایی در هرجا گیر کرده راه خروج باز است به اندازهٴ اینکه انسان با تقوا باشد در بسیاری از موارد با این مسائل حل شد خیلی از این علوم را اینها با نماز و روزه حل کردند والا انسان هر چقدر [که از] استاد یاد بگیرد همان اندازه باشد که علوم پیشرفت نمی کند بسیاری از مشکلات با همین‌ها حل شد منظور آن است که انسان مطمئن هیچ اضطرابی ندارد نه در مسائل علمی یعنی عقاید حقه نه در مسائل عملی که چه کنم مضطرب نیست یک ناراضی و غضبان و عبوس کرده و برافروخته نیست دو، اما می گرید می ‌نالد، می نالد که آیا راهم می دهند یا نمی‌دهند؟ مثل انسان تشنه انسان تشنه، می داند تشنه است یک می ‌داند تنها چشمه‌ای که این عطش را برطرف می کند در دامنهٴ این کوه است منتها حالا اشک می ریزد که آیا من راه دارم یا ندارم من را راه می دهند یا نمی‌دهند؟ همین.
سؤال ...
جواب: نه
سؤال ...
جواب: بله دیگر آن اطمینان مذموم است دیگر یک کسی که نمی داند اصلاً چه خبر است مستانه از این خیابان می‌گذرد اصلاً نمی داند که اتومبیل می آید و او را از بین می‌برد این یک امن باطلی است که خدای سبحان این امن را در قرآن محکوم کرده فرمود امان بودن از عذابِ خدا برای مؤمنین است اما آن امن راستین را فرمود برای مؤمنین است فرمود ﴿الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ اولئک لهم الأمن﴾ اینها هستند که در امان‌اند این یک وعده الاهی است یک انسانی که مؤمن است و عمل صالح دارد از وعده امان خدا برخوردار است یک غافل بی خبر که می گوید ﴿ان هی الا حیاتنا الدنیا﴾ صاف گرفته در منزل خوابیده آن یک امن کاذب است نمی داند چه بلا به سرش می آید و اما خدا در باره مؤمنین وعده امان داد یک امن صادقی، مؤمن در همه حالات مثل آن انسان تشنه ای است که می‌داند چشمه زلال کجاست و اشک می ریزد که آیا راه دارم یا نه یک قدری به من می دهند یا نه دسترسی دارم یا نه شاید به آنجا نرسم این است بین خوف و رجاست می داند تشنه است یک و می‌داند باید با آب زلال عطشش را رفع کند دو و می داند آب زلال هم در همان چشمه است و لاغیر این سه منتها افتان و خیزان آن راهها را طی می کند که آیا راه دارم ندارم می‌پذیرند نمی‌پذیرند موفق می شوم نمی ‌شوم تا آخر بین خوف و رجا هست در هیچ حالی حالا افتاد و سرش هم شکست و پایش هم شکست برنمی گردد می داند که تنها راه آن است در هیچ امری مضطرب نیست نمونه هایی که در قرآن کریم بود چه در جریان مادر موسی(علیه السلام) چه در جریان اصحاب کهف همه اینها را ملاحظه فرمودید که خدا فرمود که ما قلب اینها را به خود مرتبط کردیم محکم کردم درباره یونس(سلام الله علیه) هم می‌بینید حالات گوناگونی که دارد هرچه فشار می بیند می‌گوید خدا نه از خدا می-رنجد نه از خدا گله دارد از مردم ممکن است برنجد و گله کند اما از خدا نه می‌رنجد نه ناامید می شود هر فشاری هم که می بیند با ز می‌گوید خدا، وقتی او را از کشتی خواستند بیرون بیندازند می‌گفت خدا دهن ماهی رفت می‌گفت خدا رفت در دل ماهی گفت خدا، این‌طور نبود که حالا که یک فشاری آمد این برنجد یا مضطرب بشود هر فشاری که می‌آید او را مصمم تر می ‌کند چون می داند راه همین است و لاغیر راه دیگری نیست مثل همان تشنه دیگری که نمی داند تشنه است به فکر تحصیل آب نیست یا اگر بداند تشنه است و نداند چشمه کجاست به فکر طی راه نیست یا اگر بداند که چشمه کجاست وقتی دید راه سخت است به فکر پیمودن راه نیست عطشان می میرد اما این مؤمن است که می داند راه کجاست همه سختی‌ها را هم تحمل می کند چون می ترسد راضی است آن آیه جمع کرده بین هر دو صفت.
سؤال ...
جواب: حالا الان ملاحظه بفرمایید که آیا این جمله را فقط آنجا گفته یا اصلاً سیره عملی حضرت یونس(سلام الله علیه) آن جملهٴ مبارکه بود؟.
سؤال ...
جواب: نه این از قرآن به خوبی استفاده می شود که این سیره عملی یونس(سلام الله علیه) بود ذکر یونسی که معروف است چون حضرت با این ذکر مأنوس بود نه اینکه در بطن ماهی فقط تسبیح گفت حالا الان این روشن می شود. این جریان یک مقدارش در همان سورهٴ یونس هست یک مقدار در سورهٴ انبیا یک مقدار هم در سورهٴ صافات یک مقدار هم در سورهٴ نون و القلم، می‌فرماید در سورهٴ انبیا آیهٴ 87 این است و 88 ﴿وذاالنون اذ ذهب مغاضباً فظن لن لن نقدر علیه﴾ ذاالنون یعنی صاحب نون، نون یعنی ماهی ذاالنون یعنی اذکر صاحب نون را گاهی از یونس(سلام الله علیه) به ذاالنون، ذوالنون یعنی صاحب نون نون یعنی ماهی یاد می کند گاهی می فرماید ﴿لَصاحب الحوت﴾ در سورهٴ نون و القلم [می فرماید] ﴿ولا تکن کصاحب الحوت﴾ حوت یعنی ماهی گاهی ذاالنون تعبیرمی کند گاهی صاحب الحوت فرمود ﴿و ذا النون اذ ذهب﴾ ا ز قوم خود بیرون رفت مغاضباً از قوم خود ﴿فظن ان لن نقدر علیه﴾ لطفهای فراوانی که از ما دید حسن ظن داشت گمان کرد که ما سخت نمی گیریم نقدر یعنی نضیق علیه ﴿و من قُدِر علیه رزقه﴾ یعنی من ضیق نه [اینکه] قدرت نداریم بلکه سخت نمی گیریم ﴿فنادیٰ فی الظلمات ان لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین﴾ در ظلمات این ندا را داد ما هم ﴿فاستجبنا له و نجیناه من الغم﴾ از این غم نجاتش دادیم صاحب نفس مطمئنه است ولی غمگین است در برابر خدای سبحان سِلم محض است مثل همان تشنه‌ای که غمگین است آیا می رسد یا نه ولی می‌داند تنها راه همین است و این راه را طی می‌کند ﴿فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین﴾ این هم یک اصل کلی قرآنی است که ذکر یونسی(سلام الله علیه) باعث نجات از هر غمّ است مؤمن اگر غمگین شد غمّی دارد هر حالتی که او را مغموم کرده است اگر این ذکر را بگوید و آن طوری که یونس(سلام الله علیه) ذکر را بگوید نه فقط بر لب جاری کند از غم نجات پیدا می کند این در سوره انبیا در سوره،
سؤال ...
جواب: برای اینکه چرا از اینها فاصله گرفتم چرا صبر نکردم و مانند آن
در سورهٴ صافات آیهٴ 139 به بعد این جریان را مبسوط‌تر ذکر می کند معلوم می ‌شود سیره یونس(سلام الله علیه) تسبیح بود نه فقط در آن حال تسبیح گفت فرمود ﴿و ان یونس لمن المرسلین ٭ اذ أبق الی الفلک المشحون﴾ حرکت کرد فرار کرد گریخت به طرف کشتی‌ای که پر از مسافر و سرنشین بود این کشتی پر بود چون پر بود در بین راه دریایی به یک ماهی عظیمی برخورد کردند اگر یکی از سرنشینها را از کشتی بیرون می انداختنتد آن ماهی التقام می‌کرد به عنوان لقمه می گرفت جلوی این کشتی را باز می‌‌گذاشت و کشتی راهش را ادامه می داد برای اینکه یکی از اینها براساس تعیین مشخصی نباشد و یک کسی را بی‌حساب از کشتی بیرون نیندازند قرعه کشیدند قرعه به نام حضرت یونس(سلام الله علیه) افتاد ﴿فساهم﴾ قرعه کشید در این سهم و قرعه شرکت کرد قرعه به نام ایشان افتاد ﴿فکان من المدحضین﴾ ادحاض یعنی بیرون انداختن دحض یعنی باطل ادحاض یعنی کوباندن ﴿حجّتهم داحضه﴾ یعنی فرو ریخته است ادحاض یعنی فرو می‌ریزاند مثل هالک و هلاکت و اهلاک این از کشتی بیرون افتاد و ماهی او را التقام کرد ﴿فالتقمه الحوت﴾ ماهی او را به عنوان یک لقمه در بر گرفت و فرو برد . التقام کرد لقمه‌ای زد و او را به درون خود برد. ﴿وهو ملیم﴾ ملیم مثل محرِم الامه مثل احرم یعنی دخل فی الحرم یا دخل فی الاحرام این هم دخل فی الملامه دخل فی اللوم ﴿فلولا انه کان من المسبحین ٭ للبث فی بطنه الی یوم یبعثون﴾ چون سیره او از تسبیح بود ﴿کان من المسبحین﴾ نه فقط آنجا گفت ﴿لا اله الا انت سبحانک﴾ ﴿فلولا انه کان من المسبحین﴾ این کان که ماضی استمراری است نشانه سیرت یونس(سلام الله علیه) است که سیرت حضرت تسبیح بود ﴿فلولا انه کان من المسبحین ٭ للبث فی بطنه الی یوم یبعثون﴾ پس اگر در حال آرامش و عادی اهل تسبیح بود الان هم که وارد بدترین خطر شد به بطن ماهی رفت باز هم اهل تسبیح است اگر درباره سیدالشهداء(سلام الله علیه) آمده که در کمال عزت در مدینه که بود می‌گفت «رضی الله رضانا اهل البیت» وقتی هم که در کربلا آمد با آن حال فرمود «رضی الله رضانا اهل البیت» این حالات گوناگون در تصمیم گیری اینها اثری نمی گذارد اگر یونس از مسبحین بود در بطن ماهی می ماند نه اینکه الان تسبیح گفت نجاتش دادیم این ﴿کان من المسبحین﴾
سؤال ...
جواب: این که منافی با استمرار نیست در این حال هم گفته است نه اینکه قبلاً نمی گفت و اهل تسبیح نبود این لسان ندارد، این لسان ندارد که قبلاً از مسبحین نبود تا با سورهٴ صافات منافات داشته باشد سورهٴ صافات دلالت بر استمرار دارد سورهٴ انبیا می گوید در آن حال گفت، سورهٴ صافات می‌گفت او اهل این معنا بود بنابراین هیچ تنافی بین سورهٴ صافات و سورهٴ انبیا نیست در سورهٴ انبیا دارد که در این حال ندا داد در سورهٴ صافات استدلال می کند می فرماید اگر از مسبحین نمی بود که این ملکه استمراری را می‌رساند ﴿للبث فی بطنه﴾
سؤال ...
جواب: آخر این کان نیست ﴿من المسبحین﴾ نیست صفت نیست یک وقتی می گوییم سبح یک وقتی می گوییم مسبح اگر گفتیم فعل اصل حدوث را می‌رساند اگر صفت مشبهه آوردیم این مسبحین صفت مشبهه است نه اسم فاعل اگر صفت مشبهه آوردیم استمرار را می‌رساند و ثبوت را می‌رساند
سؤال ...
جواب: چطور
سؤال ...
جواب: یعنی لم یکن مسبحا ثم صار آن قرینه می خواهد و الا کان به معنی کان است همه موارد کان استمراری است مگر یک جا قرینه باشد بر خلافش.
سؤال ...
جواب: نه معلوم نیست زیاد مانده که می‌فرماید بلافاصله همین دیگر ﴿فالتقمه الحوت و هو ملیم﴾ دیگر ندارد ولبث فی بطنه ایاماً کذا ثم نبذناه الی کذا نه فرمود ﴿فالتقمه الحوت و هو ملیب ٭ فلو لا انه کان من المسبحین ٭ للبث فی بطنه الی یوم یبعثون﴾ در این حال همان‌طوری که قبلاً ﴿من المسبحین﴾ بود الان هم ﴿من المسبحین﴾ است فرقی این دو حال برای حضرت ایجاب نکرد در پایان سورهٴ نون و القلم هم آمده که میفرماید ﴿فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت اذ نادیٰ و هو مکظوم﴾ در بحبوحهٴ خطر هم کاظم بود کاظمِ غیض را خدا دوست دارد ﴿والکاظمین الغیظ﴾ مکضوم، من به الکظم، کسی که بتواند خشم را فرو بنشاند در آن حال هم بر خشمش مسلط بود طمأنینیه داشت یک انسان مطمئن وقتی عصبانی بشود خشم در اختیار اوست یک انسان مضطرب وقتی عصبانی بشود همه اعضا و جوارح او در اختیار غضب اوست لذا در روایات آمده که غضب «قطعة من الجنون» مردی حضور رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده عرض کرد «عظنی» من همیشه فرصت ندارم خدمت شما بیایم یک موعظه کوتاهی بکنید که برای من راهگشا باشد فرمود «لا تغضب» عصبانی نشو بار دوم گفت حضرت فرمود «عصبانی نشو» شاید بار سوم هم همین‌طور فرمود همین نصیحت را بگیر و اگر یک وقتی بزرگان و اولیای الاهی غضب می کنند غضب اینها در اختیار اینهاست نه خودشان در اختیار غضب قرار بگیرند لذا در حالی‌که غمگین بود کاظم بود ﴿والکاظمین غیظ﴾ بود نفرمود یونس خشمگین شد و غضب کرد ولی غضب را مهار نکرد اگر در سوره انبیا فرمود ﴿و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا﴾ در سوره نون فرمود مکظوم است یعنی کظیم است یعنی کاظمِ غیظ است کاظم غضب است غضب کرد و اما غضب در اختیارش بود.
سؤال ...
جواب: کظم غیر از تحمل اذیت قوم است یعنی چیزی نگفت عصبانی شد از تلاش و کوششی که بی‌ثمر بود نه برای شخص خودش از اینکه این همه معجزات و بینات آورد و قوم بر کفر خود ادامه داد این عصبانی از دست مردم بود نه اینکه برای شخص خود عصبانی باشد که این همه تلاش کرد که به جهنم نروند دید عمداً دارند می روند دیگر این‌طور نیست که شما ده بار به یک آدم بگویید آقا اتومبیل دارد میاید یک قدری آرام‌تر برو حالا حرفتان را گوش نداد شما برای خودتان که عصبانی نمی‌شوید برای او عصبانی می شوید که عمداً خودش را به هلاکت می-اندازد. اما حالا عصبانی که شد چیزی گفت حرفی زد که برخلاف رضای حق باشد یا ﴿والکاظمین الغیظ﴾ بود. اگر در سورهٴ انبیا فرمود غضب کرد در سورهٴ نون و القلم فرمود کظم غیظ کرد انسانی که عصبانی نشود انسانِ بی‌تفاوت است. انسانی که عصبانی بشود و عصبانیت بر او مسلط باشد یک انسان غضبانی است انسانی که عصبانی بشود به جا عصبانی بشود و عصبانیتش هم در اختیار او باشد یک انسان عاقلی است.
سؤال ...
جواب: جبنی نداشت که غم بود
سؤال ...
جواب: غم بود نه جبن
سؤال ...
جواب: همین همین این را اینها ظلم می‌دانند چون «حسنات الابرار سیئات المقربین»
سؤال ...
جواب: آن که حسن ظن است که آن که خوب است که [لن] نقدر یعنی لن نضیق انسان خوب است حسن ظن داشته باشد که
سؤال ...
جواب: فرمود تو مثل او نباشد از این سنگین‌تر باش چون او از انبیای اولوا العزم نبود که
سؤال ...
جواب: او از الوا العزم که نبود که مثل رسول الله که نبود که طمأنینه هم که یک درجه ندارد دارای طمأنینه بود صبر بود منتها صبر رسول الله بالاتر طمأنینه رسول الله بالاتر چون اولوا العزم این‌طورند اینها عزم دارند که با همه ناکامی‌ها در برابر جهان بایستند دیگران هم دارند اما نه این اندازه اما در عین حال که به حضرت می‌فرماید ﴿و لا تکن کصاحب الحوت﴾ مقام یونس را حفظ می‌کند می‌فرماید ﴿ولا تکن کصاحب الحوت إذ نادٰ وهو مکظوم﴾ او را،
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: نه آن درجه عالیه، لذا از انبیای اولوا العزم که نبود نبی بود معصوم بود فرمود تو مانند او نباش اما مقام یونس را هم حفظ کرده فرمود: ﴿وهو مکظوم﴾ نه اینکه فقط عصبانی شده بیرون رفته این فضیلت را هم یادآوری کرده که کظمِ غیظ داشت ﴿ولا تکن کصاحب الحوت اذ نادیٰ وهو مکظوم﴾ وقتی جریان موسای کلیم(علیه السلام) را قرآن ذکر می‌کند می‌گوید وقتی موسای کلیم گوساله پرستی قومش را در اثر تحریک سامری دید عصبانی شد بعد قرآن که تعبیر می‌کند که غضب موسای کلیم فرو نشست می‌فرماید ﴿وَ لمّا سکت عن موسیٰ الغضب اخذ الالواح﴾ غضبش وقتی ساکت شد نه ساکن ما الان به این اجرام و احجام و به جمادات می‌گوییم اینها ساکن است سکوت در برابر نطق عدم و ملکه‌اند و وصف عاقل‌اند عاقل یا حرف می‌زند می‌شود نطق یا آرام است و خاموش است می‌شود سکوت سکوت در برابر نطق هر دو وصف عاقل است عاقل یا ناطق است یا ساکت اما غیر عاقل ساکن است فرمود وقتی غضب موسی ساکت شد یعنی قبلاً ناطق بود الان ساکت شد آن وقتی که ناطق بود بر مدار عقل بود الان هم که ساکت است بر محور عقل است این کظمِ غیظ است در این حال هم عاقل است و مطمئن اگر غضبی را خدای سبحان به اینها نسبت می‌دهد غضب عاقلانه است انسانی که عصبانی نشود انسانی که همه مشکلات را ببیند و هیچ تکان نخورد این بعضی از اوصاف کمالی را ندارد عصبانی بشود ولی نداند چگونه و در چه راه مصرف کند بعضی از کمالات را ندارد اگر غضب می‌کرد بیان امیرالمؤمنین دربارهٴ رسول الله(علیهما الصلاة و علیهما السلام) این است که وقت حضرت غضب می‌کرد احدی از ما نمی‌توانستند با او مقاومت کنیم مثلاً حرف برنیم چون به موقع غضب می‌کرد و غضبش غضبِ الاهی بود در اینجا از یونس(سلام الله علیه) به عظمت یاد کرد فرمود او کظم غیظ داشت و ﴿لو لا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء وهو مذموم﴾ اگر نعمت الاهی شاملش نمی‌شود او از دریا بیرون می‌آمد در حالی که مذموم بود الان که نعمت الاهی شامل حالش شده از دریا بیرون آمده ممدوح است چرا ممدوح است؟ برای اینکه ﴿فاجتبیٰه ربه فجعله من الصٰلحین﴾
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی