- 755
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 تا 19 سوره رعد
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 18 تا 19 سوره رعد
- وفای به عهد و نقش آن در عاقبت به خیری افراد
- عهد و پیمانهایی که انسان بر ذمه دارد
- وسعت قلب در دریافت معارف الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهمُ الْحُسْنَی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الآرْضِ جَمِیعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ ٭ أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ ٭ الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لاَ یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ ٭ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ ٭ وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ﴾
بعد از اینکه اصول کلی و معارف اصیل را در سه قسمت خلاصه فرمود: توحید و نبوت و رسالت و توحید و معاد را با برهان اثبات فرمود و شبهات مربوط به توحید و معاد را اشاره کرد و جواب فرمود و قهراً مسئلهٴ نبوت هم به عنوان یک امر لازم و ضروری تلقی شده است زیرا اگر مبدئی است و معادی مسیر و راهی هم خواهد بود زیرا ممکن نیست یک قافله از یک مبدئی حرکت کند به یک معاد و پایانی برسد و راه نباشد چه اینکه ممکن نیست راه باشد و راهنما نباشد لذا اصل صراط مستقیم که دین است راهنمای این صراط مستقیم که معصوم(سلام الله علیه) است وجودشان بالالتزام ثابت خواهد شد آنگاه در مقام بعدی به این شبهات جواب داده شد وقتی از راه برهان این اصول ثلاثه را اثبات فرمودند و با ادله شبهات را رد کردند میپردازند به اثر عملی این اصول چون قرآن کریم یک کتاب علمی یا عقلی نیست که فقط به آن مسائل فرضی بحثهای علمی اکتفا کند چون کتاب هدایت و نور است هر مطلب عقلی را که تبیین فرمود تهذیب نفس و ترتیب عملی او را هم در کنارش ذکر میکند مردم در برابر این رهآورد وحی به دو دسته تقسیم میشوند آنها را هم بیان میفرماید خصوصیت هر یک از این دو گروه را هم ذکر میفرماید پایان کار هر دو دسته را هم بیان میکند میشود کتاب هدایت و نور این طرز بحث در هیچ کتاب از کتابهای عقلی نیست ممکن است در یک کتاب عقلی اصل توحید و نبوت و معاد به عنوان یک امر ضروری تثبیت بشود اما باید چه کرد دلها در برابر این معارف به چند دسته تقسیم میشوند چه کنیم که این معارف را بپذیریم و عمل کنیم اگر نپذیرفتیم و عمل نکردیم به چه عاقبت مشعونی مبتلا میشویم اگر پذیرفتیم و عمل کردیم به چه عاقبت حسنائی دسترسی پیدا میکنیم اینها در کتب عقلی نیست اما کتابی که هدایت و نور است همهٴ ابعادش را مطرح میفرماید لذا بعد از اینکه مسائل عقلی را تتمیم فرمود این را به صورت یک تمثیل بیان فرمود که حق مانند آب است و از طرف خدای سبحان تنزل میکند و دلهای مردم به منزلهٴ ظروف پذیرش آب است هر دلی که ظرفیتش بیشتر باشد از حق بهرهٴ بیشتری میبرد هر دلی که ظرفیتش کمتر باشد از حق بهرهٴ کمتری میبرد تا قلبی که همچون سنگ سخت باشد و بیظرفیت او به دنبال کف روی آب است و سایر مسائلی که گذشت آنگاه فرمود هر کس پذیرفت پایان نیک به انتظار اوست و هر کس نپذیرفت گرفتار سوء الحساب میشود این به عنوان دو اثر کلی که ﴿للذین استجابوا لربهم الحسنی و الذین لم یستجیبوا له لو ان لهم ما فی الارض جمیعا و مثله معه لافتدوا به﴾ , این به عنوان دو اثر کلی آنگاه این دو اثر کلی را به صور فروعات ضمینه تشریح میکند میفرماید آنکه پذیرفت چه میکند و آنکه نپذیرفت چه میگوید آنکه پذیرفت تنها نمیتواند به این اکتفا کند که من قلبم باید سالم باشد پذیرفتم نه اگر پذیرفت نشانهٴ پذیرشش این آثار عملی است اولین اثری که ذکر میکند میفرماید آنکه پذیرفت در دلش یک نورانیتی است او بصیر است آنکه نپذیرفت دلش نابینا است و او اعمی است آنکه پذیرفت جزو اولوالالباب است دارای لب و مغز است آنکه نپذیرفت ﴿افئدتهم هوا﴾ این دلها تهی است چیزی در دل نیست آنها که پذیرفتند اولوالالبابند لبیبند, لب و مغز دارند, سنگینند, اینها که نپذیرفتند ﴿افئدتهم هوا﴾ فؤادهای اینها و دلهای اینها تهی است بعد از اینکه فرمود آنها که پذیرفتند اولوالالبابند حالا اولوالالباب را دارند تفسیر میکنند که اولوالالباب کیانند فرمود ﴿الذین یوفون بعهد الله﴾ نشانهٴ لبیب بودن آن است که به عهد خدا وفادار باشند در طی بحثهای قبل به عرض رسید که خدای سبحان در سورهٴ احزاب فرمود دو گروه با خدا عهد بستهاند عدهای وفادار ماندند عدهای نقض کردند که بطور اجمال اشاره میکنیم چون بحث تفصیلیاش قبلاً گذشت در سورهٴ احزاب آیهٴ 15 فرمودند که ﴿و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار﴾ , اینها تعهد سپردند که در روز خطر دین را فراموش نکنند و پشت نکنند و این عهد خدا هم مسئول است اینها با اینکه تعهد سپردند ولی در روز خطر حضور پیدا نکردند و نقض عهد کردند آنگاه خدا میفرماید بر فرض شما دین را یاری نکردید این طور نیست که برای ابد در زمین بمانید ﴿لمن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل﴾ , وقتی در راه خدا قدم برداشتید یا در راه میمیرید یا در میدان جنگ شهید میشوید اگر از مرگ در راه و از شهادت در جبهه فرار کردید ﴿اذاً لا تمتعون الا قلیلا﴾ , یک مدت کمی میمانید و بعد به عذاب الیم گرفتار خواهید شد که بقیهٴ آن را تکرار نکنیم در مقابل این گروه کسانی هستند که ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه﴾, در همین سورهٴ احزاب آیهٴ 23 ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه﴾, آن تعهدی که سپردند صادقانه ایستادند ﴿فمنهم من قضی نحبه﴾ بعضیها دینشان را ادا کردند نحب یعنی نذر این تنها به عنوان یک عمل مستحب نبود که حاضر بودند نثار کنند این را نحبشان میدانستند, نذرشان میدانستند, یک دین لازم میدانستند که رفتند دینشان را ادا کردند ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه﴾ یعنی نذره اللازم این را دادند قضا کردند ﴿و منهم من ینتظر﴾ که نوبت به او برسد که غرضش را ادا کند نه آنها که پیشگام بودند در تصمیمشان تبدیل را روا داشتند نه اینها که به انتظار شهادت به سر میبرند پشیمانند ﴿و ما بدلوا تبدیلا﴾ اینها کسانی هستند که ﴿یصلون ما امر الله﴾ ﴿یوفون بعهد الله﴾ آنها ﴿ینقضون عهد الله﴾ این آیه دوم جزء آیات مشهور و رایج است آن آیهٴ اول در قبال این است یعنی در جریان جنگ احزاب و دیگر جنگها مردم دو دسته شدند یک عده ﴿یوفون بعهد الله﴾ یک عده ﴿ینقضون عهد الله﴾ در همهٴ مراحل هست منتها نمونهها را قرآن کریم در موارد خاصّی ذکر میکند آنچه در سورهٴ احزاب بیان شده نمونهای از وفای به عهد و نمونهای از نقض عهد است آنها میشوند لبیب اینها میشوند تهی مغز
سؤال ...
جواب: اینها با میثاق فطرت تعهد سپردهاند و وحی برای آن نیست که انسان تازه عهد ببندد وحی برای آن است که آن عهد را شکوفا کند و عهد شکوفا را عملی کند در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج آمده که خدای سبحان مرسلین را فرستاده که «لیستأدوهم میثاق فطرته و یثیروا لهم دفائن العقول» انبیا آمدند تا به مردم بگویند آن پیمانی که با فطرتت بستی آن را عمل کن چیز تحمیلی بر انسانیت نیاوردند کار انبیا تبیین همان فطرت است نه تحمیل شیئ جدا منتها آن قوّه را به فعلیت رساندند آن مجمل را مبیّن و مفصّل کردند که «لیستأدوهم میثاق فطرته»
سؤال ...
جواب: نه فطرت بر اساس توحید است، توحید است نبوت است رسالت است معاد هست.
سؤال ...
جواب: فطرت غیر از طبیعت است فطرتش توحیدی است ولا غیر منتها در آیهٴ سورهٴ نساء دارد که این فطرت و عقل به تنهایی کافی نیست ما انبیا را فرستادیم تا به مردم آگاهی بدهند و بگویند فطرتتان این است و طبیعتتان آن است در سورهٴ نساء فرمود خدای سبحان انبیا را فرستاده ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ که این هدف نبوت عامه است بعد از اینکه نام مبارک انبیای فراوانی را اسم میبرد بعد میفرماید ﴿رسلا مبشرین و منذرین لان لا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ ما انبیا را فرستادیم تا بعد از ارسال این انبیا دیگر مردم بر خدا حجت نداشته باشند معلوم میشود عقل به تنهایی کافی نیست برای هدایت مردم اگر عقل به تنهایی کافی بود حجت خدا تمام بود عقل به منزلهٴ چراغ است و وحی به منزلهٴ راه هرگز انسان با چراغ به مقصد نمیرسد چراغ دستش هست اگر راهی نباشد کجا را ببیند چه اینکه اگر راه باشد چراغ نداشته باشد به مقصد نمیرسد چون راهی نمیبیند لذا دیوانه به مقصد نمیرسد و عاقل است که چراغ در دست دارد و راه را میبیند و از راه تبعیت میکند که لولا العقل انسان نور ندارد و لولا الشرع راه ندارد هرگز عقل به تنهایی کافی نیست چه اینکه هرگز وحی به تنهایی کافی نیست این حدیث شریف در تحف العقول و نیز در جوامع دیگر هم هست که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبور میکردند دیدند عدهای دور کسی را گرفتهاند جمع شدند فرمود چرا اینجا جمع شدهاند عرض کردند یک مجنونی است حالش بهم خورده اینها اجتماع کردند فرمودند این مجنون نیست نگویید مجنون است این مریض است مجنون کسی است که کافر باشد مجنون کسی است که موحّد نباشد آنکه موحّد نیست دیوانه است و الا این مریض است و راه درمان او نیز هست مجنون و دیوانه کسی است که عقل ندارد آن کسی که «ما عبد به الرحمن» را ندارد. آن تعهدی را که انسان با فطرت سپرد بوسیلهٴ وحی شکوفا میشود انسان نگاه میکند میبیند درست است چون چراغ در دست اوست به دنبال این راه حرکت میکند در برابر این وفای به عهد یک نقض عهدی هم هست که هر دو نمونه را در سورهٴ احزاب ذکر میکند در مسائلی که مربوط به صلهٴ رحم و مانند آن است که بحثش یک مقداری در جلسهٴ قبل به عرض رسید یکی از مهمترین واجبهای عاطفی همین مسئلهٴ صلهٴ رحم است
سؤال ...
جواب: آن روز هم اشاره شد یکی لسان اثبات است و دیگری لسان نفی یکی آن واجب را بیان میکند یکی ترک واجب را اینطور نیست که دو تا معصیت باشد یکی فعلش واجب باشد دیگری هم ترکش حرام باشد که اگر کسی این عمل را کرد دو تا عقاب داشته باشد این برای اهمیت مسئله است اینطور نیست که هم وفای به عهد واجب باشد هم نقض عهد حرام باشد اگر یکی حرام است حرام عقلی است یکی واجب شرعی است دیگری حرام عقلی اینطور نیست که یک عمل فعلش واجب شود شرعاً ترکش بشود حرام شرعاً که برای یک معصیت دو تا عقاب باشد اینچنین نیست برای اهمیت مطلب گاهی به لسان نفی و اثبات هر دو بیان میشود گاهی به مقتضای شرع و عقل هر دو توجه میدهند لذا فرمودند ﴿الذین یوفون بعهد الله﴾ به عهد خدا وفادارند هر عهدی که سپردند اگر به توحید متعهد شدند همهٴ احکام الهی که از توحید نشأت میگیرد وفادارند و هرگز عهد الهی را نقض نمیکنند و میثاق الهی را نقض نمیکنند این رابطهٴ خود با خدا را تحکیم میکند, رابطهٴ خود با بندگان خدا را در آن محوری که خدا دستور داد آنرا هم حفظ میکنند ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾ آنچه که خدای سبحان دستور داد که آن را حفظ کنید و رعایت کنید نظیر صلهٴ رحم نظیر ارتباط با پیامبر اولیای الهی که فرمود «انا و علی ابوا هذه الامة» هم صلهٴ رحمی که در داخلهٴ ارحام مطرح است واجب خواهد بود هم صلهٴ رحمی که امت با امام معصوم(علیه السلام) دارد که در عاق والدین هم همین دو مطلب مطرح است یک وقت عاق و عاصی است نسبت به والدین صوری و یک وقت عاق و عاصی است نسبت به والدین معنوی که عقوق و عصیان والدین معنوی مثل «انا و علی ابوا هذه الامة» اشد است از عقوق و عصیان والدین صوری پس آن پیمانی که انسان با خدایش بست او را وفا میکند و نقض نمیکند آن رابطهای که خدای سبحان بر او مقرر کرده است برای او به عنوان صلهٴ رحم و امثال ذلک آن را هم وفا میکند و نقض نمیکند این مسئلهٴ صلهٴ رحم همانطوری که آن روز به عرض رسید به قدری مهم است که در اول سورهٴ نساء خدا اهمیتی که به او داد به این لسان تعبیر فرمود که از خدا و ارحام بپرهیزید ﴿و اتقوا الله الذی تسائلون به والارحام﴾ برای اینکه به مسئلهٴ رحامت اهمیت بدهد نام ارحام را در کنار نام مبارک خود ذکر میکند میفرماید ﴿و اتقوا الله الذی تسائلون به والارحام﴾ گذشته از اینکه در این سورهٴ رعد و همچنین در سورهٴ بقره کسانی که صلهٴ رحم نمیکنند و قطع میکنند این رحامت را مشمول خشم خدا شدند بعنوان لعنت بعنوان استحقاق سوء العذاب, سوء الحساب, سوء الدار و امثال ذلک محکوم شدند که حالا در شمارش اوصاف کسانی که دین را استجابت نکردند در همین سوره خواهد آمد که آنها که ﴿یقطعون ما امر الله به ان یوصل﴾ ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾ , گفتند اگر کسی در قطع رحامت عمومی که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ حریص بود شما در صلهٴ این رحامت عمومی از او حریصتر باشید نگذارید دوستتان در ترک شما از شما در وصل قویتر باشد هنر آن نیست که انسان از دیگری قطع کند هنر آن است که قطع دیگری را تحمل کند «صل من قطعک» این هنر است آن هنر نیست که انسان بگوید من تعهد کردم که دیگر با او سخن نگویم این تسلیم شدن در برابر آن خوی درندگی است هنر آن است که من مصمم هستم اگر او قطع رابطه کرد من رابطهام را حفظ کنم «صل من قطعک» که هجرت برادر مؤمن تا بیش از سه روز گفتند قابل تحمل نیست که انسان از این طرف برادر مؤمن را رها نکند و ترک نکند پس هم ارتباطش را با خدا هم ارتباطش را با ارحام داخلی هم ارتباطش را با اعضای امت اسلامی که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ این ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ را صاحب محاسن برقی از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است که حضرت فرمود «ابوه نور و امه الرحمة», مؤمنین که باهم برادرند از یک پدر و مادر بدنیا آمدهاند پدر امت ایمانی عقل است و مادرشان رحمت پدرشان نور است ومادرشان رحمت «ابوه النور و امه الرحمة» مؤمنین که باهم برادرند ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ این اخوت از یک نورانیت که بر اساس عقل است و از یک رحمت که بر اساس عاطفه است تنزل کرده بنابراین امت اسلامی زیر پوشش عقل و زیر پوشش عاطفه با هم زندگی میکنند ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾, چیزی را قطع نمیکنند آنجا که باید ارتباط را حفظ کنند ﴿و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ ملاحظه میفرمایید اوصافی که برای اولوالالباب ذکر میکنند در یک سطح نیست فرمود اولوالالباب از خدا میهراسند, هراسناکند و از سوء حساب میترسند خشیت را به خدای سبحان نسبت داد و خوف را هم به سوء حساب خشیت و خوف گذشته از آن فرق ادبی که دارند که خشیت به آن فعل نسبت داده نمیشود, به آن حادثهٴ تلخ نسبت داده نمیشود, نمیگویند من از مرض خشیت دارم, نمیگویند من از سرمای هوا خشیت دارم, من از هوای گرم خشیت دارم, خشیت را به آن مبدأ فاعلی نسبت میدهند به آن اثر نسبت نمیدهند اما خوف را هم به آن اثر نسبت میدهند هم به آن مبدأ فاعلی هم میگویند من از مرض میترسم یا از سرما میترسم هم میگویند از فلان شخص میترسم از مار میترسم از عقرب میترسم هم خوف را به آن اثر ناگوار و آن حادثهٴ تلخ نسبت میدهند و هم به آن منشأ فاعلی و مبدأ فاعلی او اما خشیت را فقط به آن مبدأ فاعلی نسبت میدهند این یک فرق ادبی است و خیلی مهم نیست اما فرق اساسی که بین خشیت و خوف است این است که خشیت آن تأثر عقلی و قلبی است که انسان در مقام دل حریم بگیرد از یک مبدئی از او بهراسد و او را مبدأ کار بداند و از او حریم بگیرد خوف آن تأثر قلبی نیست آن ترتیب اثر عملی است ممکن است قلب یک موحدی جز از خدا نهراسد اما همین موحد بگوید من از سرما میترسم سرما میترسم یعنی چه؟ یعنی لباس گرم در بر میکنم, اثر عملی برای مقاومت تهیه میکند, از سرما نمیترسم, خشیت ندارم, از هیچ عاملی خشیت ندارم و اما برای اینکه مبادا او حمله بکند من اثر عملی بار میکنم من از این گروه کفار میهراسم که مبادا متهاجم شوند من اثر عملی بار میکنم یعنی دفاع میکنم این تعبیر که انسان بگوید ما از کفار میترسیم، میترسیم یعنی مبادا آنها تهاجم کنند اثر عملی را برای دفاع فراهم کردن میشود خوف. ما از سرما میترسیم یعنی لباس گرم در بر میکنیم چرا؟ برای اینکه از سرما میترسیم, از اتومبیلی که تند میآید میترسیم لذا با احتیاط راه میرویم چرا با احتیاط راه میرویم؟ برای اینکه میترسیم تصادف بشود، این خوف یعنی ترتیب اثر عملی روی احتیاط و حزم اما منشأ اثر را و مبدأ کار را جز خدا نمیداند در قرآن کریم از اولیایش که نام میبرد میفرماید آنها جز از خدا هیچ چیزی نمیترسند ﴿لا یخشون احداً الا الله﴾ زیرا خدای سبحان است که مبدأ همهٴ کارهاست اگر نافع است اوست و اگر ضار است اوست و اگر آثاری است از اوست و لاغیر ﴿یخشونه و لا یخشون احداً الا الله﴾ که این حصر است هم سلب خشیت از ماعدای خدا کمال است جزو صفات سلبیهٴ موحد است و هم اثبات خشیت از خدا جزو صفات ثبوتیهٴ اهل توحید است از غیر خدا خشیت نداشتن جزو صفات سلبیهٴ موحد است و از خدای سبحان خشیت داشتن جزو صفات ثبوتیهٴ موحد است و اما در مقام خوف فرمود اولیای الهی آن وقتی که از دشمن میترسند میتوانند این عمل را انجام دهند, آن وقتی که از فلان حادثه میترسند میتوانند این کار را انجام بدهند, یعنی دستور عملی است برای محفوظ ماندن نه اینکه آن شیئ را منشأ اثر بدانند و مبدأ تأثیر و همین فرق بین خشیت و خوف میتواند فارق باشد که خوف از بیتشخیصی مردم بین سحر و اعجاز را خدای سبحان به موسای کلیم نسبت داد فرمود ﴿فاوجس فی نفسه خیفة﴾ موسی ترسید با اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) جزو آن اولیای خاص الهی است که ﴿لایخشون احداً الا الله﴾ جز از خدا از هیچ چیز نمیترسند نشانش هم آن است که وقتی جلو آن دریا بود پشت سر هم سپاه فرعون بنیاسرائیل گفتند که ما را بین دو خطر گرفتار کردی محاصره شدیم جلو هم دریاست پشت سر هم فرعونیان رسیدند در آنجا با یک ضرس قاطع رد کرد فرمود ﴿کلا﴾ این چه حرفی است میگویید شما ﴿ان معی ربی سیهدین﴾ , با کلا و جملهٴ اسمیه و تأکید انّ فرمود این حرفها چیست که شما میگویید؟ جلو دریا و پشت سر شمشیر چیست؟ اگر دستور داد برگردیم پیروز میشویم اگر دستور داد جلو برویم بر دریا پیروز میشویم اینطور نیست که اینها از دریا یا از شمشیر بترسند اینها امتحانشان را دادهاند اینها ترس را ترساندند یعنی ترس حق نداشت به مقام امن معصومین(سلام الله علیه) راه پیدا کند هرگز اینها از هیچ چیز نمیترسند چه آب بود امتحان دادند, چه آتش بود امتحان دادند, چه آن ارّه بود امتحان دادند هر امتحانی که بود تمکین کردند دیگر اینطور نبود که ﴿فالقوه فی الجحیم﴾ , را او تحمل نکند یا بترسد که یا از کسی چیزی مسئلت کند که هر ناری را هم جحیم نمیگویند بنابراین خدای سبحان که فرمود ﴿لایخشون احداً الا الله﴾, اینها هم که امتحانشان را در بحبوحهٴ خطر دادند پس چرا قرآن میفرماید ﴿فاوجس فی نفسه خیفة موسی﴾ در میدان مسابقه که آنها طنابها و چوبها را به صورت مار و افعی درآوردند ﴿سحروا اعین الناس واسترهبوهم﴾ تماشاچی میترسد اما موسای کلیم چرا بترسد؟ او چرا باید از مار و عقرب بترسد اولاً این خوف است نه خشیت و ثانیاً ترس از مار و اژدهای ساحران نبود این را امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آنطور که دراوائل نهج البلاغه آمده تبیین کرد حضرت در آنجا که میفرماید ولیّ الهی هرگز شک نمیکند در حقائق و فرمود ماشککت فی الحق مذ او منذ اریته, از آن لحظهای که حق به من نشان داده شد و من حق را دیدم هرگز در حق شک نکردم آنگاه به عنوان جواب سؤال مقدر میفرماید اما ترس موسای کلیم به عنوان یک جواب سؤال مقدر اگر اولیای الهی تردیدی ندارند اگر شک نیست و اگر من هم شک نکردم «ماشککت فی الحق مذ اریته» , پس هیچ معصومی از معصومین تردید و هراس ندارند پس چرا خدای سبحان فرمود موسای کلیم ترسید؟ ﴿فاوجس فی نفسه خیفة موسی﴾ حضرت میفرماید ترس موسای کلیم از کار ساحران نبود از مار و اژدها نترسید ترسش این بود که اگر من هم عصا را القا کنم به صورت یک مار دربیاید این تماشاچیان بین اعجاز من و سحر ساحران فرق نگذارند چه کنم؟ من که معجزهام اژدها کردن است من حقیقت آوردم دیگری سحر آورد اگر این تماشاچیان نتوانستند بین معجزهٴ من و سحر آنها فرق بگذارند چه کنم؟ نه اینکه از افعیهاو اژدهایی که ساحران به صورت چشم بندی درآوردهاند ترسیده باشد و مؤید بیان حضرت(سلام الله علیه) که منظور از خوف, خوف بر نفس نبود خوف از جهل مردم بود ذیل کریمه است که خدا فرمود ﴿الق ما فی یمینک﴾ نترس تو عصا را بینداز ما مسئله را حل میکنیم برای اینکه ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروز میشوی نفرمود این مارها به تو کاری ندارند فرمود چون تو پیروز میشوی پس کاری میکنیم که اینها بفهمند ما طوری مسئله را حل میکنیم که دیگر جا برای نیرنگ آنها نباشد این عوامها هم بفهمند ﴿لاتخف ... ٭ و الق فی ما یمینک﴾ , چرا؟ برای اینکه ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروزی بنابراین آنها از هیچ چیزی بر خودشان نمیترسیدند حشیتشان منحصراً از خدای سبحان بود.
سؤال ...
جواب: آن اولین باری بود که معجزه را ندید در طلیعهٴ وحییابی موسای کلیم همان کوه طور که گفت ﴿آتیکم بشهابٍ من قبس﴾ , آن اولین بار که شنید ﴿یا موسی ٭ انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی﴾ , در یک مرحله است این اولین باری که فرمود ﴿و ما تلک بیمینک یا موسی ٭ قال هی عصای﴾ , این یک مرحله است اولین بار که بیسابقه بود فرمود چه در دست توست گفت عصاست فرمود ﴿الق ما فی یمینک﴾ , نگو عصاست ما اگر خواستیم چوب باشد عصاست اگر خواستیم افعی باشد افعی و اژدها است اولین بار بود که القا کرد دید که ﴿کانها جان ولی﴾ , اولین بار بود طلیعهٴ وحی بود تازه دارد به این مقام شامخ میرسد بعد که فرمود ﴿ولاتخف﴾ استدلال کرد ﴿انی لایخاف لدیَّ المرسلون﴾ این طلیعهٴ این مقام است بعدها دیگر مرتب این عصا را میانداخت و هراسی در کار نبود
سؤال ...
جواب: اولیای الهی یکسان و یک درجه نیستند و ولایت هم
سؤال ...
جواب: قبل از بعثت و بعد از بعثت جزو اولیای الهی بودند اما اینطور نیست که ولایت یک درجه داشته باشد و آنها هم همیشه در آن یک درجه باشند آن با اینکه به مقام شامخ ولایت و نبوت رسید بعد ﴿و واعدنا موسی ثلاثین لیلهٴ و اتممناها بعشر فتم میقات ربّه اربعین لیلة﴾ , در همان ﴿اربعین لیله﴾ که ﴿خرَّ موسی صعقا﴾ در آن حال تورات نصیبش شده اینطور نیست که حالات اینها یکسان باشد و هیچ رشدی هم برای اینها نباشد هیچ تکاملی هم برایش نباشد
سؤال ...
جواب: خوب آن مقام شامخ ولایت است خوب آن مقام اولین بار است که دارد میدهد اما خوف است نه خشیت خوب از دشمن انسان میترسد دیگر باز هم اسناد خشیت نبود خوف یعنی ترتیب اثر دادن باید فاصله گرفت فاصله گرفتن که با توحید ناسازگار نیست هیچ موحدی خودش را جلو آن اتومبیلی که با عجله دارد میآید نمیبرد نمیگوید حالا من چون موحدم بروم جلو اتومبیل خائف است اما نه خشیت داشته باشد خشیت منحصراً به خدای سبحان مستند است یعنی کلید کارها به دست اوست ﴿یخشونه و لایخشون احداً الا الله﴾ اما خوب از مار میترسد, از عقرب میترسد, از اتومبیل میترسد, از دیوار شکسته میترسد و مانند آن همان بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود «افر من قضاء الله إلی قدر الله عزّ و جلّ» قضای خدا بر این است که کسی پای دیوار شکسته بیاید دیوار به سرش بیاید آسیب میبیند قدرش این است که اگر کسی از پای دیوار شکسته برخیزد محفوظ میماند اینها مسئلهٴ خوف است ولی خشیت در هیچ جای قرآن کریم خدای سبحان خشیت از غیر خود را به اولیا نسبت نداد و منشأ همهٴ اینها همان معرفت خدای سبحان است
سؤال ...
جواب: خوف بود بله دیگر هر موحد عاقلی خائف است که مبادا این مار به او حمله کند این عقرب به او حمله کند این کافر به او حمله کند خوف یعنی ترتیب اثر عملی برای دفاع و پرهیز اما اینچنین نیست که آن موجود اگر اثری میکند در کارش مستقل باشد خشیت یعنی انسان تأثر قلبی داشته باشد که در قلب شیئی را یا شخصی را مبدأ اثر بداند و از او بهراسد و حریم بگیرد و برای او حساب باز کند این کار میسور همه نیست علمای بالله هستند که به این مقام میرسند ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ و اگر کسی به این مقام رسید ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه﴾ این مقام والایی است برای اهل توحید و اما خوف یعنی ترتیب اثر عملی این با توحید سازگار است نه تنها مخالف نیست بلکه دستورات توحیدی هم این است شما وقتی کافر را دیدید خودتان را مجهز کنید یک مار و عقرب دیدید خودتان را حفظ کنید و مانند آن ترتیب اثر عملی بنابراین خاصیت لبیب بودن این است که انسان از خدا میترسد در بحثهای قبل گویا به عرض رسید در سورهٴ زمر که مسئلهٴ ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, را مطرح میکند میفرماید دیگران با سائر موجودات یکسانند فقط رنگهاشان فرق میکند این انسان است که با موجودات دیگر تفاوت دارد در سورهٴ سبأ یا فاطر باید باشد آیهٴ 28 سورهٴ فاطر میفرماید ﴿و من الناس و الدواب و الانعام مختلف ألوانه کذلک انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ , آیات الهی را که میشمارد میفرماید که از مردم از جنبندهها از دامها اینها یک ردیفند رنگهایشان فرق میکند در اینها آن که آدم است عالم است والا بقیه در رنگ فرق میکنند از یک قماشند خلاصه آنها که ممتازند کسی است که از خدا بترسد ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در ذیل بیان امام صادق(سلام الله علیه) در ذیل این کریمه بیان کرد که یعنی بالعالم من صدق فعله قوله, منظور از این عالم آن کسی است که فعلش حرفش را تصدیق بکند اگر فعلش حرفش را تصدیق نکرد داخل آن گروه قبلی است اگر فعلش حرفش را تصدیق کرد مشمول این کریمه خواهد بود ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, بنابراین اینها هستند که اولوالالبابند ﴿یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ اینها حتی از جهنم خشیت ندارند خشیت اگر دارند از خداست از جهنم خشیت ندارند البته از جهنم خائفند برای اینکه به جهنم نروند ترتیب اثر عملی میدهند واجب را انجام میدهند حرام را ترک میکنند اما از جهنم خشیت ندارند از جهنم خائفند خشیت از آن خدای سبحان است ﴿و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ سوء حساب در آن بحث قبلی به عرض رسید که در ﴿لافتدوا به اولئک لهم سوء الحساب﴾ آنجا بحث از سوء حساب مطرح شد
سؤال ...
جواب: بله در آن کریمه که خدای سبحان خشیت را حصر فرمود که ﴿و لا یخشون احداً الا الله﴾ , این میشود یک اصل که حصر فرمود در آنجا که معصومین میفرمایند ما از خدا نمیترسیم از گناه میترسیم برای اینکه او رحمت مطلقه است رحمت مطلقه که ترسی ندارد انسان اگر میهراسد از پایان کار و سیئات اعمال خودش میترسد لذا در سورهٴ زمر وقتی مسئلهٴ علم و جهل را مطرح میکند میفرماید به اینکه ﴿أمّن هو قانت آناء اللیل ساجداً و قائماً یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾ , که ترس را از خدا ندارد چون خدا رحمت مطلقه است فرمود از پایان کار خودش میترسد او از آخر کار خودش میترسد خدا که رحمت مطلقه است ﴿یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾, نفرمود یحذر ربه از خدا میترسد این از خدا چه ترسی دارد رحمت مطلقه محبوب است این که منشأ خوف نیست که انسان از او بترسد یک خوف خوف عقلی است که آن ممدوح است آن به خشیت برمیگردد آدم وقتی وارد حرم مطهر شد چرا میترسد؟ چرا خودش را جمع میکند؟ از چه چیز میترسد؟ آن کسی که وارد حرم بشود و خودش را جمع نکند این حرم را درک نکرد خوب آنهائی که حرم را درک کردند چرا خودشان را جمع میکنند؟ از چه میترسند؟ چرا انسان هر وقت یک مرجع بزرگی را میبیند خودش را جمع میکند؟ دیگری که او را نمیشناسد بطور رهگذر عادی از کنارش میگذرد اما چرا وقتی انسان یک محققی را دید خودش را جمع میکند از چه میترسد؟ این یک خوف عقلی است که ممدوح است که فرشتگان هم این را دارند که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ و اما در این آیهٴ سورهٴ زمر نفرمود اینها از خدا میترسند فرمود امیدشان به خداست امیدشان به رحمت خداست اما ترسشان از پایان کار خودشان است ﴿یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾, نفرمود یحذر ربه از خدا میترسد اینها از پایان کار خودشان میترسند لذا در کریمههای فراوانی هست که ﴿انما تجزون ما کنتم تعملون﴾ , همان عمل شماست که به این صورت درآمده فتحصل که معصومین(سلام الله علیهم) میفرمایند ما از خدا نمیترسیم ما از پایان کار خودمان میترسیم خوب او رحمت مطلقه است او جمال محض است «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل» , جمال محض که جای ترس نیست منتها عادل است به مقتضای عدل عمل میکند و انسان تبهکار را به کیفرش میرساند او منشأ خشیت خواهد بود نه خوف اگر خوفی هست از سیئات اعمال خودمان است.
«والحمد لله رب العالمین»
- وفای به عهد و نقش آن در عاقبت به خیری افراد
- عهد و پیمانهایی که انسان بر ذمه دارد
- وسعت قلب در دریافت معارف الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهمُ الْحُسْنَی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الآرْضِ جَمِیعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ ٭ أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ ٭ الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لاَ یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ ٭ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ ٭ وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ﴾
بعد از اینکه اصول کلی و معارف اصیل را در سه قسمت خلاصه فرمود: توحید و نبوت و رسالت و توحید و معاد را با برهان اثبات فرمود و شبهات مربوط به توحید و معاد را اشاره کرد و جواب فرمود و قهراً مسئلهٴ نبوت هم به عنوان یک امر لازم و ضروری تلقی شده است زیرا اگر مبدئی است و معادی مسیر و راهی هم خواهد بود زیرا ممکن نیست یک قافله از یک مبدئی حرکت کند به یک معاد و پایانی برسد و راه نباشد چه اینکه ممکن نیست راه باشد و راهنما نباشد لذا اصل صراط مستقیم که دین است راهنمای این صراط مستقیم که معصوم(سلام الله علیه) است وجودشان بالالتزام ثابت خواهد شد آنگاه در مقام بعدی به این شبهات جواب داده شد وقتی از راه برهان این اصول ثلاثه را اثبات فرمودند و با ادله شبهات را رد کردند میپردازند به اثر عملی این اصول چون قرآن کریم یک کتاب علمی یا عقلی نیست که فقط به آن مسائل فرضی بحثهای علمی اکتفا کند چون کتاب هدایت و نور است هر مطلب عقلی را که تبیین فرمود تهذیب نفس و ترتیب عملی او را هم در کنارش ذکر میکند مردم در برابر این رهآورد وحی به دو دسته تقسیم میشوند آنها را هم بیان میفرماید خصوصیت هر یک از این دو گروه را هم ذکر میفرماید پایان کار هر دو دسته را هم بیان میکند میشود کتاب هدایت و نور این طرز بحث در هیچ کتاب از کتابهای عقلی نیست ممکن است در یک کتاب عقلی اصل توحید و نبوت و معاد به عنوان یک امر ضروری تثبیت بشود اما باید چه کرد دلها در برابر این معارف به چند دسته تقسیم میشوند چه کنیم که این معارف را بپذیریم و عمل کنیم اگر نپذیرفتیم و عمل نکردیم به چه عاقبت مشعونی مبتلا میشویم اگر پذیرفتیم و عمل کردیم به چه عاقبت حسنائی دسترسی پیدا میکنیم اینها در کتب عقلی نیست اما کتابی که هدایت و نور است همهٴ ابعادش را مطرح میفرماید لذا بعد از اینکه مسائل عقلی را تتمیم فرمود این را به صورت یک تمثیل بیان فرمود که حق مانند آب است و از طرف خدای سبحان تنزل میکند و دلهای مردم به منزلهٴ ظروف پذیرش آب است هر دلی که ظرفیتش بیشتر باشد از حق بهرهٴ بیشتری میبرد هر دلی که ظرفیتش کمتر باشد از حق بهرهٴ کمتری میبرد تا قلبی که همچون سنگ سخت باشد و بیظرفیت او به دنبال کف روی آب است و سایر مسائلی که گذشت آنگاه فرمود هر کس پذیرفت پایان نیک به انتظار اوست و هر کس نپذیرفت گرفتار سوء الحساب میشود این به عنوان دو اثر کلی که ﴿للذین استجابوا لربهم الحسنی و الذین لم یستجیبوا له لو ان لهم ما فی الارض جمیعا و مثله معه لافتدوا به﴾ , این به عنوان دو اثر کلی آنگاه این دو اثر کلی را به صور فروعات ضمینه تشریح میکند میفرماید آنکه پذیرفت چه میکند و آنکه نپذیرفت چه میگوید آنکه پذیرفت تنها نمیتواند به این اکتفا کند که من قلبم باید سالم باشد پذیرفتم نه اگر پذیرفت نشانهٴ پذیرشش این آثار عملی است اولین اثری که ذکر میکند میفرماید آنکه پذیرفت در دلش یک نورانیتی است او بصیر است آنکه نپذیرفت دلش نابینا است و او اعمی است آنکه پذیرفت جزو اولوالالباب است دارای لب و مغز است آنکه نپذیرفت ﴿افئدتهم هوا﴾ این دلها تهی است چیزی در دل نیست آنها که پذیرفتند اولوالالبابند لبیبند, لب و مغز دارند, سنگینند, اینها که نپذیرفتند ﴿افئدتهم هوا﴾ فؤادهای اینها و دلهای اینها تهی است بعد از اینکه فرمود آنها که پذیرفتند اولوالالبابند حالا اولوالالباب را دارند تفسیر میکنند که اولوالالباب کیانند فرمود ﴿الذین یوفون بعهد الله﴾ نشانهٴ لبیب بودن آن است که به عهد خدا وفادار باشند در طی بحثهای قبل به عرض رسید که خدای سبحان در سورهٴ احزاب فرمود دو گروه با خدا عهد بستهاند عدهای وفادار ماندند عدهای نقض کردند که بطور اجمال اشاره میکنیم چون بحث تفصیلیاش قبلاً گذشت در سورهٴ احزاب آیهٴ 15 فرمودند که ﴿و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار﴾ , اینها تعهد سپردند که در روز خطر دین را فراموش نکنند و پشت نکنند و این عهد خدا هم مسئول است اینها با اینکه تعهد سپردند ولی در روز خطر حضور پیدا نکردند و نقض عهد کردند آنگاه خدا میفرماید بر فرض شما دین را یاری نکردید این طور نیست که برای ابد در زمین بمانید ﴿لمن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل﴾ , وقتی در راه خدا قدم برداشتید یا در راه میمیرید یا در میدان جنگ شهید میشوید اگر از مرگ در راه و از شهادت در جبهه فرار کردید ﴿اذاً لا تمتعون الا قلیلا﴾ , یک مدت کمی میمانید و بعد به عذاب الیم گرفتار خواهید شد که بقیهٴ آن را تکرار نکنیم در مقابل این گروه کسانی هستند که ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه﴾, در همین سورهٴ احزاب آیهٴ 23 ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه﴾, آن تعهدی که سپردند صادقانه ایستادند ﴿فمنهم من قضی نحبه﴾ بعضیها دینشان را ادا کردند نحب یعنی نذر این تنها به عنوان یک عمل مستحب نبود که حاضر بودند نثار کنند این را نحبشان میدانستند, نذرشان میدانستند, یک دین لازم میدانستند که رفتند دینشان را ادا کردند ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه﴾ یعنی نذره اللازم این را دادند قضا کردند ﴿و منهم من ینتظر﴾ که نوبت به او برسد که غرضش را ادا کند نه آنها که پیشگام بودند در تصمیمشان تبدیل را روا داشتند نه اینها که به انتظار شهادت به سر میبرند پشیمانند ﴿و ما بدلوا تبدیلا﴾ اینها کسانی هستند که ﴿یصلون ما امر الله﴾ ﴿یوفون بعهد الله﴾ آنها ﴿ینقضون عهد الله﴾ این آیه دوم جزء آیات مشهور و رایج است آن آیهٴ اول در قبال این است یعنی در جریان جنگ احزاب و دیگر جنگها مردم دو دسته شدند یک عده ﴿یوفون بعهد الله﴾ یک عده ﴿ینقضون عهد الله﴾ در همهٴ مراحل هست منتها نمونهها را قرآن کریم در موارد خاصّی ذکر میکند آنچه در سورهٴ احزاب بیان شده نمونهای از وفای به عهد و نمونهای از نقض عهد است آنها میشوند لبیب اینها میشوند تهی مغز
سؤال ...
جواب: اینها با میثاق فطرت تعهد سپردهاند و وحی برای آن نیست که انسان تازه عهد ببندد وحی برای آن است که آن عهد را شکوفا کند و عهد شکوفا را عملی کند در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج آمده که خدای سبحان مرسلین را فرستاده که «لیستأدوهم میثاق فطرته و یثیروا لهم دفائن العقول» انبیا آمدند تا به مردم بگویند آن پیمانی که با فطرتت بستی آن را عمل کن چیز تحمیلی بر انسانیت نیاوردند کار انبیا تبیین همان فطرت است نه تحمیل شیئ جدا منتها آن قوّه را به فعلیت رساندند آن مجمل را مبیّن و مفصّل کردند که «لیستأدوهم میثاق فطرته»
سؤال ...
جواب: نه فطرت بر اساس توحید است، توحید است نبوت است رسالت است معاد هست.
سؤال ...
جواب: فطرت غیر از طبیعت است فطرتش توحیدی است ولا غیر منتها در آیهٴ سورهٴ نساء دارد که این فطرت و عقل به تنهایی کافی نیست ما انبیا را فرستادیم تا به مردم آگاهی بدهند و بگویند فطرتتان این است و طبیعتتان آن است در سورهٴ نساء فرمود خدای سبحان انبیا را فرستاده ﴿رسلاً مبشرین و منذرین﴾ که این هدف نبوت عامه است بعد از اینکه نام مبارک انبیای فراوانی را اسم میبرد بعد میفرماید ﴿رسلا مبشرین و منذرین لان لا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل﴾ ما انبیا را فرستادیم تا بعد از ارسال این انبیا دیگر مردم بر خدا حجت نداشته باشند معلوم میشود عقل به تنهایی کافی نیست برای هدایت مردم اگر عقل به تنهایی کافی بود حجت خدا تمام بود عقل به منزلهٴ چراغ است و وحی به منزلهٴ راه هرگز انسان با چراغ به مقصد نمیرسد چراغ دستش هست اگر راهی نباشد کجا را ببیند چه اینکه اگر راه باشد چراغ نداشته باشد به مقصد نمیرسد چون راهی نمیبیند لذا دیوانه به مقصد نمیرسد و عاقل است که چراغ در دست دارد و راه را میبیند و از راه تبعیت میکند که لولا العقل انسان نور ندارد و لولا الشرع راه ندارد هرگز عقل به تنهایی کافی نیست چه اینکه هرگز وحی به تنهایی کافی نیست این حدیث شریف در تحف العقول و نیز در جوامع دیگر هم هست که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبور میکردند دیدند عدهای دور کسی را گرفتهاند جمع شدند فرمود چرا اینجا جمع شدهاند عرض کردند یک مجنونی است حالش بهم خورده اینها اجتماع کردند فرمودند این مجنون نیست نگویید مجنون است این مریض است مجنون کسی است که کافر باشد مجنون کسی است که موحّد نباشد آنکه موحّد نیست دیوانه است و الا این مریض است و راه درمان او نیز هست مجنون و دیوانه کسی است که عقل ندارد آن کسی که «ما عبد به الرحمن» را ندارد. آن تعهدی را که انسان با فطرت سپرد بوسیلهٴ وحی شکوفا میشود انسان نگاه میکند میبیند درست است چون چراغ در دست اوست به دنبال این راه حرکت میکند در برابر این وفای به عهد یک نقض عهدی هم هست که هر دو نمونه را در سورهٴ احزاب ذکر میکند در مسائلی که مربوط به صلهٴ رحم و مانند آن است که بحثش یک مقداری در جلسهٴ قبل به عرض رسید یکی از مهمترین واجبهای عاطفی همین مسئلهٴ صلهٴ رحم است
سؤال ...
جواب: آن روز هم اشاره شد یکی لسان اثبات است و دیگری لسان نفی یکی آن واجب را بیان میکند یکی ترک واجب را اینطور نیست که دو تا معصیت باشد یکی فعلش واجب باشد دیگری هم ترکش حرام باشد که اگر کسی این عمل را کرد دو تا عقاب داشته باشد این برای اهمیت مسئله است اینطور نیست که هم وفای به عهد واجب باشد هم نقض عهد حرام باشد اگر یکی حرام است حرام عقلی است یکی واجب شرعی است دیگری حرام عقلی اینطور نیست که یک عمل فعلش واجب شود شرعاً ترکش بشود حرام شرعاً که برای یک معصیت دو تا عقاب باشد اینچنین نیست برای اهمیت مطلب گاهی به لسان نفی و اثبات هر دو بیان میشود گاهی به مقتضای شرع و عقل هر دو توجه میدهند لذا فرمودند ﴿الذین یوفون بعهد الله﴾ به عهد خدا وفادارند هر عهدی که سپردند اگر به توحید متعهد شدند همهٴ احکام الهی که از توحید نشأت میگیرد وفادارند و هرگز عهد الهی را نقض نمیکنند و میثاق الهی را نقض نمیکنند این رابطهٴ خود با خدا را تحکیم میکند, رابطهٴ خود با بندگان خدا را در آن محوری که خدا دستور داد آنرا هم حفظ میکنند ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾ آنچه که خدای سبحان دستور داد که آن را حفظ کنید و رعایت کنید نظیر صلهٴ رحم نظیر ارتباط با پیامبر اولیای الهی که فرمود «انا و علی ابوا هذه الامة» هم صلهٴ رحمی که در داخلهٴ ارحام مطرح است واجب خواهد بود هم صلهٴ رحمی که امت با امام معصوم(علیه السلام) دارد که در عاق والدین هم همین دو مطلب مطرح است یک وقت عاق و عاصی است نسبت به والدین صوری و یک وقت عاق و عاصی است نسبت به والدین معنوی که عقوق و عصیان والدین معنوی مثل «انا و علی ابوا هذه الامة» اشد است از عقوق و عصیان والدین صوری پس آن پیمانی که انسان با خدایش بست او را وفا میکند و نقض نمیکند آن رابطهای که خدای سبحان بر او مقرر کرده است برای او به عنوان صلهٴ رحم و امثال ذلک آن را هم وفا میکند و نقض نمیکند این مسئلهٴ صلهٴ رحم همانطوری که آن روز به عرض رسید به قدری مهم است که در اول سورهٴ نساء خدا اهمیتی که به او داد به این لسان تعبیر فرمود که از خدا و ارحام بپرهیزید ﴿و اتقوا الله الذی تسائلون به والارحام﴾ برای اینکه به مسئلهٴ رحامت اهمیت بدهد نام ارحام را در کنار نام مبارک خود ذکر میکند میفرماید ﴿و اتقوا الله الذی تسائلون به والارحام﴾ گذشته از اینکه در این سورهٴ رعد و همچنین در سورهٴ بقره کسانی که صلهٴ رحم نمیکنند و قطع میکنند این رحامت را مشمول خشم خدا شدند بعنوان لعنت بعنوان استحقاق سوء العذاب, سوء الحساب, سوء الدار و امثال ذلک محکوم شدند که حالا در شمارش اوصاف کسانی که دین را استجابت نکردند در همین سوره خواهد آمد که آنها که ﴿یقطعون ما امر الله به ان یوصل﴾ ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾ , گفتند اگر کسی در قطع رحامت عمومی که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ حریص بود شما در صلهٴ این رحامت عمومی از او حریصتر باشید نگذارید دوستتان در ترک شما از شما در وصل قویتر باشد هنر آن نیست که انسان از دیگری قطع کند هنر آن است که قطع دیگری را تحمل کند «صل من قطعک» این هنر است آن هنر نیست که انسان بگوید من تعهد کردم که دیگر با او سخن نگویم این تسلیم شدن در برابر آن خوی درندگی است هنر آن است که من مصمم هستم اگر او قطع رابطه کرد من رابطهام را حفظ کنم «صل من قطعک» که هجرت برادر مؤمن تا بیش از سه روز گفتند قابل تحمل نیست که انسان از این طرف برادر مؤمن را رها نکند و ترک نکند پس هم ارتباطش را با خدا هم ارتباطش را با ارحام داخلی هم ارتباطش را با اعضای امت اسلامی که ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ این ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ را صاحب محاسن برقی از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است که حضرت فرمود «ابوه نور و امه الرحمة», مؤمنین که باهم برادرند از یک پدر و مادر بدنیا آمدهاند پدر امت ایمانی عقل است و مادرشان رحمت پدرشان نور است ومادرشان رحمت «ابوه النور و امه الرحمة» مؤمنین که باهم برادرند ﴿انما المؤمنون اخوة﴾ این اخوت از یک نورانیت که بر اساس عقل است و از یک رحمت که بر اساس عاطفه است تنزل کرده بنابراین امت اسلامی زیر پوشش عقل و زیر پوشش عاطفه با هم زندگی میکنند ﴿و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾, چیزی را قطع نمیکنند آنجا که باید ارتباط را حفظ کنند ﴿و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ ملاحظه میفرمایید اوصافی که برای اولوالالباب ذکر میکنند در یک سطح نیست فرمود اولوالالباب از خدا میهراسند, هراسناکند و از سوء حساب میترسند خشیت را به خدای سبحان نسبت داد و خوف را هم به سوء حساب خشیت و خوف گذشته از آن فرق ادبی که دارند که خشیت به آن فعل نسبت داده نمیشود, به آن حادثهٴ تلخ نسبت داده نمیشود, نمیگویند من از مرض خشیت دارم, نمیگویند من از سرمای هوا خشیت دارم, من از هوای گرم خشیت دارم, خشیت را به آن مبدأ فاعلی نسبت میدهند به آن اثر نسبت نمیدهند اما خوف را هم به آن اثر نسبت میدهند هم به آن مبدأ فاعلی هم میگویند من از مرض میترسم یا از سرما میترسم هم میگویند از فلان شخص میترسم از مار میترسم از عقرب میترسم هم خوف را به آن اثر ناگوار و آن حادثهٴ تلخ نسبت میدهند و هم به آن منشأ فاعلی و مبدأ فاعلی او اما خشیت را فقط به آن مبدأ فاعلی نسبت میدهند این یک فرق ادبی است و خیلی مهم نیست اما فرق اساسی که بین خشیت و خوف است این است که خشیت آن تأثر عقلی و قلبی است که انسان در مقام دل حریم بگیرد از یک مبدئی از او بهراسد و او را مبدأ کار بداند و از او حریم بگیرد خوف آن تأثر قلبی نیست آن ترتیب اثر عملی است ممکن است قلب یک موحدی جز از خدا نهراسد اما همین موحد بگوید من از سرما میترسم سرما میترسم یعنی چه؟ یعنی لباس گرم در بر میکنم, اثر عملی برای مقاومت تهیه میکند, از سرما نمیترسم, خشیت ندارم, از هیچ عاملی خشیت ندارم و اما برای اینکه مبادا او حمله بکند من اثر عملی بار میکنم من از این گروه کفار میهراسم که مبادا متهاجم شوند من اثر عملی بار میکنم یعنی دفاع میکنم این تعبیر که انسان بگوید ما از کفار میترسیم، میترسیم یعنی مبادا آنها تهاجم کنند اثر عملی را برای دفاع فراهم کردن میشود خوف. ما از سرما میترسیم یعنی لباس گرم در بر میکنیم چرا؟ برای اینکه از سرما میترسیم, از اتومبیلی که تند میآید میترسیم لذا با احتیاط راه میرویم چرا با احتیاط راه میرویم؟ برای اینکه میترسیم تصادف بشود، این خوف یعنی ترتیب اثر عملی روی احتیاط و حزم اما منشأ اثر را و مبدأ کار را جز خدا نمیداند در قرآن کریم از اولیایش که نام میبرد میفرماید آنها جز از خدا هیچ چیزی نمیترسند ﴿لا یخشون احداً الا الله﴾ زیرا خدای سبحان است که مبدأ همهٴ کارهاست اگر نافع است اوست و اگر ضار است اوست و اگر آثاری است از اوست و لاغیر ﴿یخشونه و لا یخشون احداً الا الله﴾ که این حصر است هم سلب خشیت از ماعدای خدا کمال است جزو صفات سلبیهٴ موحد است و هم اثبات خشیت از خدا جزو صفات ثبوتیهٴ اهل توحید است از غیر خدا خشیت نداشتن جزو صفات سلبیهٴ موحد است و از خدای سبحان خشیت داشتن جزو صفات ثبوتیهٴ موحد است و اما در مقام خوف فرمود اولیای الهی آن وقتی که از دشمن میترسند میتوانند این عمل را انجام دهند, آن وقتی که از فلان حادثه میترسند میتوانند این کار را انجام بدهند, یعنی دستور عملی است برای محفوظ ماندن نه اینکه آن شیئ را منشأ اثر بدانند و مبدأ تأثیر و همین فرق بین خشیت و خوف میتواند فارق باشد که خوف از بیتشخیصی مردم بین سحر و اعجاز را خدای سبحان به موسای کلیم نسبت داد فرمود ﴿فاوجس فی نفسه خیفة﴾ موسی ترسید با اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) جزو آن اولیای خاص الهی است که ﴿لایخشون احداً الا الله﴾ جز از خدا از هیچ چیز نمیترسند نشانش هم آن است که وقتی جلو آن دریا بود پشت سر هم سپاه فرعون بنیاسرائیل گفتند که ما را بین دو خطر گرفتار کردی محاصره شدیم جلو هم دریاست پشت سر هم فرعونیان رسیدند در آنجا با یک ضرس قاطع رد کرد فرمود ﴿کلا﴾ این چه حرفی است میگویید شما ﴿ان معی ربی سیهدین﴾ , با کلا و جملهٴ اسمیه و تأکید انّ فرمود این حرفها چیست که شما میگویید؟ جلو دریا و پشت سر شمشیر چیست؟ اگر دستور داد برگردیم پیروز میشویم اگر دستور داد جلو برویم بر دریا پیروز میشویم اینطور نیست که اینها از دریا یا از شمشیر بترسند اینها امتحانشان را دادهاند اینها ترس را ترساندند یعنی ترس حق نداشت به مقام امن معصومین(سلام الله علیه) راه پیدا کند هرگز اینها از هیچ چیز نمیترسند چه آب بود امتحان دادند, چه آتش بود امتحان دادند, چه آن ارّه بود امتحان دادند هر امتحانی که بود تمکین کردند دیگر اینطور نبود که ﴿فالقوه فی الجحیم﴾ , را او تحمل نکند یا بترسد که یا از کسی چیزی مسئلت کند که هر ناری را هم جحیم نمیگویند بنابراین خدای سبحان که فرمود ﴿لایخشون احداً الا الله﴾, اینها هم که امتحانشان را در بحبوحهٴ خطر دادند پس چرا قرآن میفرماید ﴿فاوجس فی نفسه خیفة موسی﴾ در میدان مسابقه که آنها طنابها و چوبها را به صورت مار و افعی درآوردند ﴿سحروا اعین الناس واسترهبوهم﴾ تماشاچی میترسد اما موسای کلیم چرا بترسد؟ او چرا باید از مار و عقرب بترسد اولاً این خوف است نه خشیت و ثانیاً ترس از مار و اژدهای ساحران نبود این را امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آنطور که دراوائل نهج البلاغه آمده تبیین کرد حضرت در آنجا که میفرماید ولیّ الهی هرگز شک نمیکند در حقائق و فرمود ماشککت فی الحق مذ او منذ اریته, از آن لحظهای که حق به من نشان داده شد و من حق را دیدم هرگز در حق شک نکردم آنگاه به عنوان جواب سؤال مقدر میفرماید اما ترس موسای کلیم به عنوان یک جواب سؤال مقدر اگر اولیای الهی تردیدی ندارند اگر شک نیست و اگر من هم شک نکردم «ماشککت فی الحق مذ اریته» , پس هیچ معصومی از معصومین تردید و هراس ندارند پس چرا خدای سبحان فرمود موسای کلیم ترسید؟ ﴿فاوجس فی نفسه خیفة موسی﴾ حضرت میفرماید ترس موسای کلیم از کار ساحران نبود از مار و اژدها نترسید ترسش این بود که اگر من هم عصا را القا کنم به صورت یک مار دربیاید این تماشاچیان بین اعجاز من و سحر ساحران فرق نگذارند چه کنم؟ من که معجزهام اژدها کردن است من حقیقت آوردم دیگری سحر آورد اگر این تماشاچیان نتوانستند بین معجزهٴ من و سحر آنها فرق بگذارند چه کنم؟ نه اینکه از افعیهاو اژدهایی که ساحران به صورت چشم بندی درآوردهاند ترسیده باشد و مؤید بیان حضرت(سلام الله علیه) که منظور از خوف, خوف بر نفس نبود خوف از جهل مردم بود ذیل کریمه است که خدا فرمود ﴿الق ما فی یمینک﴾ نترس تو عصا را بینداز ما مسئله را حل میکنیم برای اینکه ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروز میشوی نفرمود این مارها به تو کاری ندارند فرمود چون تو پیروز میشوی پس کاری میکنیم که اینها بفهمند ما طوری مسئله را حل میکنیم که دیگر جا برای نیرنگ آنها نباشد این عوامها هم بفهمند ﴿لاتخف ... ٭ و الق فی ما یمینک﴾ , چرا؟ برای اینکه ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروزی بنابراین آنها از هیچ چیزی بر خودشان نمیترسیدند حشیتشان منحصراً از خدای سبحان بود.
سؤال ...
جواب: آن اولین باری بود که معجزه را ندید در طلیعهٴ وحییابی موسای کلیم همان کوه طور که گفت ﴿آتیکم بشهابٍ من قبس﴾ , آن اولین بار که شنید ﴿یا موسی ٭ انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی﴾ , در یک مرحله است این اولین باری که فرمود ﴿و ما تلک بیمینک یا موسی ٭ قال هی عصای﴾ , این یک مرحله است اولین بار که بیسابقه بود فرمود چه در دست توست گفت عصاست فرمود ﴿الق ما فی یمینک﴾ , نگو عصاست ما اگر خواستیم چوب باشد عصاست اگر خواستیم افعی باشد افعی و اژدها است اولین بار بود که القا کرد دید که ﴿کانها جان ولی﴾ , اولین بار بود طلیعهٴ وحی بود تازه دارد به این مقام شامخ میرسد بعد که فرمود ﴿ولاتخف﴾ استدلال کرد ﴿انی لایخاف لدیَّ المرسلون﴾ این طلیعهٴ این مقام است بعدها دیگر مرتب این عصا را میانداخت و هراسی در کار نبود
سؤال ...
جواب: اولیای الهی یکسان و یک درجه نیستند و ولایت هم
سؤال ...
جواب: قبل از بعثت و بعد از بعثت جزو اولیای الهی بودند اما اینطور نیست که ولایت یک درجه داشته باشد و آنها هم همیشه در آن یک درجه باشند آن با اینکه به مقام شامخ ولایت و نبوت رسید بعد ﴿و واعدنا موسی ثلاثین لیلهٴ و اتممناها بعشر فتم میقات ربّه اربعین لیلة﴾ , در همان ﴿اربعین لیله﴾ که ﴿خرَّ موسی صعقا﴾ در آن حال تورات نصیبش شده اینطور نیست که حالات اینها یکسان باشد و هیچ رشدی هم برای اینها نباشد هیچ تکاملی هم برایش نباشد
سؤال ...
جواب: خوب آن مقام شامخ ولایت است خوب آن مقام اولین بار است که دارد میدهد اما خوف است نه خشیت خوب از دشمن انسان میترسد دیگر باز هم اسناد خشیت نبود خوف یعنی ترتیب اثر دادن باید فاصله گرفت فاصله گرفتن که با توحید ناسازگار نیست هیچ موحدی خودش را جلو آن اتومبیلی که با عجله دارد میآید نمیبرد نمیگوید حالا من چون موحدم بروم جلو اتومبیل خائف است اما نه خشیت داشته باشد خشیت منحصراً به خدای سبحان مستند است یعنی کلید کارها به دست اوست ﴿یخشونه و لایخشون احداً الا الله﴾ اما خوب از مار میترسد, از عقرب میترسد, از اتومبیل میترسد, از دیوار شکسته میترسد و مانند آن همان بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود «افر من قضاء الله إلی قدر الله عزّ و جلّ» قضای خدا بر این است که کسی پای دیوار شکسته بیاید دیوار به سرش بیاید آسیب میبیند قدرش این است که اگر کسی از پای دیوار شکسته برخیزد محفوظ میماند اینها مسئلهٴ خوف است ولی خشیت در هیچ جای قرآن کریم خدای سبحان خشیت از غیر خود را به اولیا نسبت نداد و منشأ همهٴ اینها همان معرفت خدای سبحان است
سؤال ...
جواب: خوف بود بله دیگر هر موحد عاقلی خائف است که مبادا این مار به او حمله کند این عقرب به او حمله کند این کافر به او حمله کند خوف یعنی ترتیب اثر عملی برای دفاع و پرهیز اما اینچنین نیست که آن موجود اگر اثری میکند در کارش مستقل باشد خشیت یعنی انسان تأثر قلبی داشته باشد که در قلب شیئی را یا شخصی را مبدأ اثر بداند و از او بهراسد و حریم بگیرد و برای او حساب باز کند این کار میسور همه نیست علمای بالله هستند که به این مقام میرسند ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ و اگر کسی به این مقام رسید ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه﴾ این مقام والایی است برای اهل توحید و اما خوف یعنی ترتیب اثر عملی این با توحید سازگار است نه تنها مخالف نیست بلکه دستورات توحیدی هم این است شما وقتی کافر را دیدید خودتان را مجهز کنید یک مار و عقرب دیدید خودتان را حفظ کنید و مانند آن ترتیب اثر عملی بنابراین خاصیت لبیب بودن این است که انسان از خدا میترسد در بحثهای قبل گویا به عرض رسید در سورهٴ زمر که مسئلهٴ ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, را مطرح میکند میفرماید دیگران با سائر موجودات یکسانند فقط رنگهاشان فرق میکند این انسان است که با موجودات دیگر تفاوت دارد در سورهٴ سبأ یا فاطر باید باشد آیهٴ 28 سورهٴ فاطر میفرماید ﴿و من الناس و الدواب و الانعام مختلف ألوانه کذلک انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ , آیات الهی را که میشمارد میفرماید که از مردم از جنبندهها از دامها اینها یک ردیفند رنگهایشان فرق میکند در اینها آن که آدم است عالم است والا بقیه در رنگ فرق میکنند از یک قماشند خلاصه آنها که ممتازند کسی است که از خدا بترسد ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در ذیل بیان امام صادق(سلام الله علیه) در ذیل این کریمه بیان کرد که یعنی بالعالم من صدق فعله قوله, منظور از این عالم آن کسی است که فعلش حرفش را تصدیق بکند اگر فعلش حرفش را تصدیق نکرد داخل آن گروه قبلی است اگر فعلش حرفش را تصدیق کرد مشمول این کریمه خواهد بود ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾, بنابراین اینها هستند که اولوالالبابند ﴿یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ اینها حتی از جهنم خشیت ندارند خشیت اگر دارند از خداست از جهنم خشیت ندارند البته از جهنم خائفند برای اینکه به جهنم نروند ترتیب اثر عملی میدهند واجب را انجام میدهند حرام را ترک میکنند اما از جهنم خشیت ندارند از جهنم خائفند خشیت از آن خدای سبحان است ﴿و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب﴾ سوء حساب در آن بحث قبلی به عرض رسید که در ﴿لافتدوا به اولئک لهم سوء الحساب﴾ آنجا بحث از سوء حساب مطرح شد
سؤال ...
جواب: بله در آن کریمه که خدای سبحان خشیت را حصر فرمود که ﴿و لا یخشون احداً الا الله﴾ , این میشود یک اصل که حصر فرمود در آنجا که معصومین میفرمایند ما از خدا نمیترسیم از گناه میترسیم برای اینکه او رحمت مطلقه است رحمت مطلقه که ترسی ندارد انسان اگر میهراسد از پایان کار و سیئات اعمال خودش میترسد لذا در سورهٴ زمر وقتی مسئلهٴ علم و جهل را مطرح میکند میفرماید به اینکه ﴿أمّن هو قانت آناء اللیل ساجداً و قائماً یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾ , که ترس را از خدا ندارد چون خدا رحمت مطلقه است فرمود از پایان کار خودش میترسد او از آخر کار خودش میترسد خدا که رحمت مطلقه است ﴿یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾, نفرمود یحذر ربه از خدا میترسد این از خدا چه ترسی دارد رحمت مطلقه محبوب است این که منشأ خوف نیست که انسان از او بترسد یک خوف خوف عقلی است که آن ممدوح است آن به خشیت برمیگردد آدم وقتی وارد حرم مطهر شد چرا میترسد؟ چرا خودش را جمع میکند؟ از چه چیز میترسد؟ آن کسی که وارد حرم بشود و خودش را جمع نکند این حرم را درک نکرد خوب آنهائی که حرم را درک کردند چرا خودشان را جمع میکنند؟ از چه میترسند؟ چرا انسان هر وقت یک مرجع بزرگی را میبیند خودش را جمع میکند؟ دیگری که او را نمیشناسد بطور رهگذر عادی از کنارش میگذرد اما چرا وقتی انسان یک محققی را دید خودش را جمع میکند از چه میترسد؟ این یک خوف عقلی است که ممدوح است که فرشتگان هم این را دارند که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ و اما در این آیهٴ سورهٴ زمر نفرمود اینها از خدا میترسند فرمود امیدشان به خداست امیدشان به رحمت خداست اما ترسشان از پایان کار خودشان است ﴿یحضر الآخرة و یرجوا رحمة ربه﴾, نفرمود یحذر ربه از خدا میترسد اینها از پایان کار خودشان میترسند لذا در کریمههای فراوانی هست که ﴿انما تجزون ما کنتم تعملون﴾ , همان عمل شماست که به این صورت درآمده فتحصل که معصومین(سلام الله علیهم) میفرمایند ما از خدا نمیترسیم ما از پایان کار خودمان میترسیم خوب او رحمت مطلقه است او جمال محض است «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل» , جمال محض که جای ترس نیست منتها عادل است به مقتضای عدل عمل میکند و انسان تبهکار را به کیفرش میرساند او منشأ خشیت خواهد بود نه خوف اگر خوفی هست از سیئات اعمال خودمان است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است