- 971
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 83 سوره بقره _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 83 سوره بقره _ بخش اول
- پرهیز از شرک
- احسان به والدین
- احسان به والدین در عداد شکر الهی است
- قوانین سهگانه اسلام: اختصاصی، عمومی و بین المللی
- احسان به والدین غیر ممکن است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾
در معرفی بنیاسرائیل و هشدار به مسلمینِ سیرهٴ آنها، نعمی که خدای سبحان بر آنها نازل کرد و کفرانی که اینها ورزیدند یکی پس از دیگری ذکر میکند میفرماید: ما از اینها تعهد گرفتیم که جز خدا أحدی را نپرستند و جز نیکی با خلق خدا عمل نکنند و جز گروه اندک همه از این دستور انسانی اعراض کردند. این سه فراز را ذکر میکند، امّا فراز اوّل این است که ما گفتیم: جز خدا احدی را نپرستید، هرگونه شرک را ابطال کنید، خواه شرک جلی، خواه شرک خفی، و نسبت به احدی هم بد روا ندارید، از محیط خانواده شروع کرده به محیط أرحام و محیط فامیلها و محیط مجاورت و جامعه. فراز سوم آن است که همه شما به استثناء گروه اندک از این فرمان اعراض کردید آن هم اعراض مؤکّد، فرمود: ﴿تولّیتم ... و أنتم معرضون﴾ یعنی ﴿تولّیتم﴾ در حال تولّی، اعراض کردید در حال اعراض. این حال، حال مؤکَّده است.
نفی مطلق شرک
امّا فراز اوّل که فرمود: ﴿لاتعبدون﴾ این جمله را با نفی ذکر کرد دلالت نفی بر نهی، قویتر از خود نهی است. گاهی با جملهٴ خبریه مؤدای انشاء بیان میشود گاهی با خود جمله انشائیه، میگویند اگر جملهٴ خبریه به داعی انشاء القاء بشود ادلّ بر حکم است تا جملهٴ انشائیه. اگر از کسی سؤال کردند این حال در نماز پیش آمد ما چه کنیم؟ امام(سلام الله علیه) فرمود: «تعیدُ صلاتک» دلالت آن بر لزوم اعاده أقوای از دلالت «أعد صلاتک» است. گاهی انسان امر را به صورت جملهٴ خبریه ذکر میکند. فرمود: ما تعهد گرفتیم که نپرستید، یعنی نپرستید. اینجا نهی با لفظ نفی بیان شده است ﴿لاتعبدون﴾ گرچه خبر است، ولی به داعی إنشا بیان شده است، یعنی «لاتعبدوا» نپرستید. منتها این نهی به صورت نفی بیان شده است که نمیپرستید جز خدا را، هم أصل عبادت ضروری است و هم معبود جز خدا نخواهد بود.
اهمیت توحید در ابعاد سهگانه
ممکن نیست کسی منکر عبادت باشد. حتی آن ملحدین، خود را بالاخره به جایی مرتبط میکنند، اگر انسان محتاج است به جایی باید تکیه کند که حاجتش را رفع کند. اگر فهمید که تکیه گاه رفع حاجت غنی محض است میشود موحّد و اگر نفهمید، بالاخره به غیر خدا تکیه میکند، خواه به صورت ثنوی، خواه به صورت وثنی، خواه به صورت یک مارکسیست، علىٰ ایّ حال همین که نیازش را به غیر خدا ارجاع داد عبادت اوست فرمود: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ این فراز را در بسیاری از موارد خدای سبحان ذکر میکند:
در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ ٣٦ این است که ﴿و اعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ انبیاء که آمدند اوّل به توحید دعوت کردند، بعد به سایر مسائل اجتماعی.
گاهی نفی شرک را در کنار دعوت توحید ذکر میکنند تأکیداً مثل همین آیهٴ ٣٦ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ .
گاهی فقط امر را ذکر میکنند مثل همین آیهٴ محل بحث که ﴿لاتعبدون إلا الله﴾.
گاهی نهی را ذکر میکنند مثل سورهٴ یس که فرمود در آیهٴ ٦٠ سورهٴ یس فرمود: ﴿ألم أعهد إلیکم یا بنی ٰادم أن لاتعبدوا الشیطان إنه لکم عدوٌّ مبین﴾ .
بنابراین این سه امر در قرآن هست گاهی امر به توحید وحده، گاهی نهی از شرک وحده، گاهی جمع بین امر به توحید ونهی از شرک، گاهی میفرماید: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ که امر به توحید است، گاهی میفرماید: ﴿ألم اعهد إلیکم یا بنی ٰادم أن لاتعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوٌّ مبین﴾ که نهی از شرک است، گاهی بین امر به توحید و نهی از شرک جمع میشود مثل آیهٴ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ .
آنگاه مسئلهٴ عبادت تنها در عقیده نیست یک انسان موّحد در توحید ربوبی همهٴ کارها را هم به دستور خدا انجام میدهد، هم برای خدا انجام میدهد، و هم نظم داخلی را به کیفیّت او انجام میدهد یعنی هر چه خدا گفت انجام میدهد این یک مطلب که نظم فاعلی به خدا مرتبط است و هر جوری که خدا گفت انجام میدهد نه کم و نه زیاد این نظام داخلی عبادات است و هم برای لقای خدا انجام میدهد این نظام غائی عبادات است، به دستور خدا، کیفیّتش به کیفیّت فرمان خدا، هدفش هم برای لقای حق این میشود عبادت. آنگاه اگر این به دستور خدای سبحان شد دیگر شرک راه ندارد.
ـ ابتلای بیشتر مؤمنان به شرک
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یوسف گفت: خیلی از مؤمنین مشرکند، برای اینکه یکی از این ابعاد سه گانه ناقص است، اینکه فرمود: ﴿و ما یؤمن أکثرهم بالله إلا وهم مشرکون﴾ اکثر مؤمنین مشرکند برای این که در یکی از این امور هویٰ را راه میدهند، بالاخره یا مبدأ فاعلیشان یا مبدأ غائیشان یا نظام داخلی آنها لله نیست. لذا گاهی در کنار امر به توحید نفی از شرک هم مطرح است که تأکید بشود. فرمود: ما از بنیاسرائیل این تعهد را گرفتیم یا با لسان وحی یا با لسان فطرت یا با برهان عقلی این تعهّد را گرفتیم. از دیگران هم این تعهّد را گرفتند، هر پیامبری که آمده است این مسائل را به مردم آموخت.
احسان به والدین، خویشاوندان، یتیمان و مساکین
آنگاه میفرماید به اینکه ﴿و بالوالدین إحساناً﴾ در این کریمه چند أمر است و یک جملهٴ خبریه، این ﴿و بالوالدین إحساناً وذی القربیٰ والیتامیٰ والمساکین﴾ یعنی «و بالوالدین إحساناً وبذی القربىٰ إحساناً وبالیتامیٰ إحساناً وبالمساکین إحساناً» آن فعلی که مقدّر است یا «تحسنون» است که مطابق با «تعبدون» باشد یا «أحسنوا» است که مطابق با اوامر بعدی باشد که ظاهراً این تقدیر اولیٰ است، چون همه مطالب بعدی امر است یعنی «أحسنوا بالوالدین احساناً أحسنوا بذی القربیٰ احساناً أحسنوا بالیتامیٰ احسانا، أحسنوا بالمساکین احساناً» وقتی نظام خانوادگی و همسایهها و أرحام تمام شدند نوبت به جامعه رسید فرمود: ﴿وقولوا للناس حسناً﴾ یعنی نسبت به خلق خدا محسن باش، نسبت به احدی بد روا ندار، کسی را فروگذار نکرد اوّل از خانواده شروع کرد بعد ارحام، بعد افراد بیسرپرست، بعد نیازمندان بعد تودهٴ مردم، که اگر «أحسنوا» تقدیر باشد با امرهایی که بعداً در آیه مطرح است مثل ﴿قولوا﴾ و ﴿أقیموا الصلاة﴾ و ﴿اتو الزکاة﴾ انسب است چون سه امر بعدی است ولی اگر «تحسنون» در تقدیر باشد فقط با آن ﴿لاتعبدون﴾ سازگار است.
ـ نیکی به والدین از حقوق بین المللی اسلام
اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وبالوالدین إحساناً﴾ یک بحثی است که آیا احسان به والدین واجب است یا عقوق والدین حرام است؟ در اینکه عقوق والدین حرام است و جزو معاصی کبیره است بحثی نیست، اما احسان به والدین هم واجب باشد مطلب جدایی است که محلّ تأمل است ولی خدای سبحان این را جزو حقوق بین المللی اسلام قرار داد فرمود: احترام به والدین جزو وظایف انسانی است خواه آنها مسلمان باشند خواه نباشند البته یک محدودهٴ خاصی هم دارد، احترام به پدر و مادر مخصوص به دایرهٴ اسلامی نیست، این نظیر ارث نیست یا نظیر صوم و صلاة نیست که در یک محدودهٴ خاص باشد وظیفه مسلمین باشد، احترام به پدر و مادر واجب است پدر و مادر مشرک باشند یا غیر مشرک، موحّد باشند یا غیر موحّد. این را در بعضی از سور، نظیر سورهٴ لقمان یا سایر سور مشخص کرده است.
ـ اهمیت احسان به والدین و أرحام
در سورهٴ لقمان آیهٴ ١3 به بعد این است که وقتی کلمات حکیمانه لقمان را نقل میکند میفرماید که لقمان به فرزندش اینچنین گفت: ﴿وإذ قال لقمان لابنه وهو یعظه یا بنیّ لاتشرک بالله إن الشرک لظلم عظیم﴾ بعد میفرماید: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه حمتله أُمه وهناً علی وهن﴾ که این بیان مستقیم خدای سبحان است فرمود: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ بعد احترام مادر را ذکر میکند خصوص مادر را ﴿حمتله أُمّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین﴾ خب وصیت کردیم که انسان نسبت به پدر و مادر چه کند؟ ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ احترام به پدر و مادر آنقدر مقدّس است که در کنار احترام شکر خدای سبحان جای دارد، ﴿أن اشکر لی و لوالدیک﴾ با اینکه به بر حسب ظاهر، این آیه صدرش موضوع بحث آیه را بیان کرد فرمود: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ پس بحث در آیه مربوط به احسان والدین خواهد بود ولی مع ذلک ﴿أن اشکر لی﴾ را ذکر میکند، طلیعهٴ آیه مثل عنوان بحث است وقتی طلیعه آیه این است که ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ یعنی بحث در این آیه درباره پدر و مادر است مع ذلک وقتی وارد حکم مسئله میشود میفرماید: ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ اگر خدای سبحان بخواهد به موضوعی اهمیّت بدهد نام مبارک خود را در کنار آن موضوع یاد میکند، مسئله أرحام هم این چنین است برای اهیمت به ارحام، خدای سبحان نام مبارک خود را هم ذکر میکند، درهمان اوائل سورهٴ نساء میفرماید: ﴿واتقو الله الذی تساءلون به والأرحام﴾ یعنی از خدا و أرحام بپرهیزید. اینکه نام مبارک خود را در کنار أرحام یاد کرده است برای بها دادن به صلهٴ رحم است. آیهٴ اوّل سورهٴ نساء این است که ﴿واتقوا الله الذی تساءلون به والأرحام﴾ ؛ از خدا و ارحام بپرهیزید، خب به حسب ظاهر آیه دربارهٴ آفرینش انسان و مسائل خانوادگی و مسئلهٴ رحامت و أمثال ذلک است و موضوع بحث آیهٴ سورهٴ نساء این است که ﴿یا أیّها الناس اتّقوا ربّکم الذی خلقکم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثّ منهما رجالاً کثیراً ونساءً﴾ تقوای الهی را در طلیعهٴ آیه ذکر فرمود بعد دربارهٴ اهمیت أرحام باز مسئله تقوای الهی را ذکر میکند میفرماید: ﴿واتّقوا الله الّذی تساءلون به والأرحام إن الله کان علیکم رقیباً﴾ .
ـ مرز اطاعت از والدین
اگر خدای سبحان بخواهد به چیزی بهای بیشتری بدهد نام مبارک خود را در کنار او ذکر میکند در اینجا فرمود به اینکه ـ در آیهٴ سورهٴ لقمان ـ فرمود: ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ شکرگذار من باش برای اینکه من ولیّ نعمتم، شکرگزار پدر و مادر باش برای اینکه آنها مجرای فیض خالقیتاند. اگر آنها نبودند تو به دنیا نمیآمدی. از آن جهت که مجرای فیضند ولاغیر، نشانهاش آن است که فرمود: اگر آنها یک مسیری دیگری داشتند که تو را از راه من باز داشتند دیگر ارتباطت را قطع کن، ﴿وإن جاهداک على أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما﴾ در صدر اسلام احیاناً بعضی از جوانها که اسلام قبول میکردند، پدر و مادرشان در اثر آن شرک سنّتی این بچه را مورد سرزنش قرار میدادند میگفتند: ما دست از تو بر نمیداریم مگر اینکه دست از دین جدید بر داری، آنها هم به حضور رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مراجعه میکردند که از طرفی شما میگویید ما احترام پدر و مادر را حفظ کنیم از طرفی مادر اصرار دارد که ما دست از اسلام برداریم، اینگونه از آیات نازل میشد که ﴿وإن جاهداک على أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما﴾ مرز اطاعت پدر و مادر محدود است این از اصول کلیه است که رسول خدا(صلىٰ الله علیه وآله و سلّم) به عنوان جوامع کلم فرمود، اینکه فرمود: «أُوتیتُ جوامع الکلم» ؛ یعنی خدای سبحان به من کلمات جامعه داد یعنی قوانین کلیه و اصول کلّی را به من آموخت که از مهمترین جوامع کلم قرآن کریم است بقیه سخنان حضرت، أصول کلیه است به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) میفرمود: این که کلمات حضرت را نمیشود حفظ کرد و نهجالبلاغه و امثال ذلک را میشود حفظ کرد برای آن است که رسول خدا مرتب قاعده کلّی میگفت، این جوامع الکلم این است قواعد کلیه نظیر یک سخنرانی نیست که مترتّل باشد ترتیل داشته باشد، توسّل داشته باشد، روان باشد، جملاتش به هم بسته باشد، تا آدم خوب بتواند حفظ کند هر جملهای برای خودش یک اصل است، هر جملهای یک قاعده کلی است، این میشود جوامع کلم که بسیاری از اینها در پایان من لایحضره الفقیه مرحوم ابن بابویه جمع شده است، در آنجا حضرت یکی از جوامع الکلمش این است که «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» هیچکس نمیتواند بگوید من مأمور بودم و معذو یا رو در بایستی گیر کردم هیچکس نمیتواند برای اطاعت مخلوق خدا را معصیت کند. نوعاً رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به صورت قاعده است، یک بار ملاحظه بفرمائید به عنوان قواعد کلی دارد ایراد میکند که هر کدامش «ینفتح منه ألف باب»، برخلاف سخنرانیهای دیگر ائمه(ع) که آنها مترتّل است، مترسّل است به منزلهٴ شرح آن متن است، اینکه فرمود: «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» یک قاعده کلی است در سراسر فقه میشود به این استدلال کرد هر جا امر دایر شد بین اطاعت خدا و اطاعت خلق، اینجا سخن از اهمّ و مهم نیست أصلاً اطاعت خلق مادامی مشروع است که به اطاعت خالق آسیب نرساند لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق آن کلمه جامعه از این کریمه مستفاد است که فرمود: ﴿وإن جاهداک﴾ که اگر پدر و مادر اصرار کردند که شرک بورزی ﴿فلا تطعهما﴾ از پدر و مادر اطاعت نکن خب، پس معلوم میشود اینجا پدر و مادر هر دو مشرکند و فرزند را وادار به شرک میکنند و قرآن میفرماید به این که حرف پدر و مادری را که مشرکند گوش نده.
ـ اهمیت حفظ خانواده از نظر اسلام
در همین زمینه میفرماید: ﴿وصاحبهما فی الدنیا معروفاً﴾ یعنی گرچه مشرکند، در مسائل اعتقادی، حرفهای آنها را گوش نده ولی بالاخره پدر است و بالاخره مادر است، در مسائل دنیایی با اینها خوش برخورد باش نیاز اینها را برطرف کن با اینها برخورد انسانی داشته باش، مشکلاتشان را حل کن، کاری دارند برایشان انجام بده در دنیا با اینها معروفانه برخورد کن، پس این میشود جزو قوانین بین المللی اسلام که خانواده را اسلام آنچنان حفظ کرده است که اعضاء هم متلاشی نشوند، فرمود: این جزو حقوق بین المللی است مخصوص به اسلام نیست این نظیر ارث نیست که اگر بخواهند طرفین از یکدیگر ارث ببرند باید مسلمان باشند یا أحدی الطرفین مسلمان باشد این برای حفظ شیرازهٴ خانواده است که فرمود: اگر هم پدر و مادر کافر بودند شما در مسائل دنیایی برخورد خوب داشته باشید. وجوب نفقه است، در یک طرف برخورد احسان آمیز است از طرف دیگر، حل مشکلات اینهاست از طرف سوم و مانند آن: ﴿وصاحبهما فی الدّنیا معروفاً واتّبع سبیل من أناب إلی﴾
خب، پس اهمیّت احترام به پدر و مادر به جایی رسید که خدای سبحان هم نام خود را در کنار آنها ذکر میکند و هم احترام آنها را حتی در صورت شرک لازم میداند و این را در موارد فراوان ذکر کرده است در سورهٴ مبارکهٴ اسرا هم آیهٴ ٢٢ به بعد این است ـ در سورهٴ اسراء از آیهٴ ٢٢ به بعد تقریباً تا آیهٴ ٣٨ مسائل را ذکر میکند، مسائل فردی و اجتماعی و عبادی و امثال ذلک را ـ بعد میفرماید: اینها حکمت است که من به شما آموختهام، ﴿ذلک ممّا أوحی الیک ربّک من الحکمة ولاتجعل مع الله إلهاً اخر﴾ در این آیات، اوّل از توحید شروع میکند آخر هم به توحید ختم میشود آنگاه مسائل اجتماعی را طرح میکند بعد میفرماید اینها حکمت است که من به شما وحی فرستادم در طلیعه این حِکَم، اوّل مسئله توحید را نقل میکند میفرماید به این که ﴿وقضیٰ ربّک إلاّ تعبدوا إلا إیّاه﴾ که اینجا نهی است ﴿وبالوالدین إحساناً﴾ و نحوه احسان هم این است احترام به پدر و مادر در شرایط عادی سخت نیست، اما احترام به پدر و مادر در شرایطی که اینها نیازمند به کمک هستند یعنی زمینگیر شدند آن وقت دشوار است، لذا خدای سبحان در سورهٴ لقمان میگوید: آن وقت که تو زمینگیر بودی ﴿حملته أُمّه وهناً علی وهن﴾ او عهدهدار بود الآن که اینها زمین گیرند تو عهدهدار باش. زمینگیر بودن کودک را در سورهٴ لقمان بیان کرد، زمینگیر بودن والدین را در سورهٴ اسرا میفرماید: یادت باشد آن وقتی که ﴿حملته أُمّه وهناً علی وهنٍ﴾ در سورهٴ اسرا میفرماید به اینکه ﴿إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما أُفٍّ﴾ در حال عادی وقتی که شادابند، سالمند، احترام به آنها آسان است امّا وقتی سالمند شدند نگهداری آنها آسان نیست، لذا فرمود: ﴿إما یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما﴾ حالا یا هر دو یا یکی از اینها وقتی دوران سالمندی را پیش تو میگذرانند، در آن وقت هم افّ نگو، با توجه به اینکه این جزو حقوق بین المللی اسلام است ولو اینها مشرک هم باشند ﴿إما یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما أُفّ فلا تنهرهما﴾ اینها را نران و نرنجان، نه تنها آزار نده بلکه ﴿وقل لهما قولاً کریماً﴾ گفتار کریمانه داشته باش طنز نگو، حرفی که اینها را برنجاند نزن، و نه تنها در گفتار، کریمانه برخورد کن، بلکه نسبت به اینها خفض جناح کن.
ـ گسترانیدن بال احترام و فروتنی در مقابل والدین
﴿واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة﴾ این پر پهن کردن و خفض جناح گاهی به عنوان ترّحم است گاهی به عنوان احترام، خدای سبحان به رسولش)صلی الله علیه وآله وسلّم( فرمود: ﴿واخفض جناحک لمن اتبعّک من المؤمنین﴾ ؛ تو نسبت به مؤمنین خفض جناح کن، یعنی نسبت به اینها ترحّم کن، تو مانند آن پرواز کنندهای هستی که میتوانی تا اوج ﴿دنی فتدلّى فکان قاب قوسین أو أدنی﴾ پرواز کنی، ولی تو اگر همواره در آسمانها باشی، در معراجها باشی، به فکر خودت باشی، امّت بیسرپرستاند تو پرپهن کن که این امّت زیربال تو پر در بیاورند، ﴿واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین﴾ این کبوتر برای اینکه بچههای خود را آئین پرواز یاد بدهد تا آنها پر در نیاوردهاند آنها را زیر بال خود میگیرد بعد که آنها بال و پر درآوردند، در حضور آنها پرواز میکند تا آئین پر کشیدن را به بچهها بیاموزاند وقتی آئین پرکشیدن را آموخت آنها مستقل میشوند، فرمود: تو مادر امّتی، اینها را زیر پر بگیر تو اگر همیشه در معراج باشی بالاخره اینها به که اقتدا کنند ﴿واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین﴾ اینها را ترحماً زیر پر بگیر که اینها پر در بیاورند اینها هم بتوانند پرواز کنند امّا به انسانهای عادی میگوید شما در آستانه پدر و مادر پر احترام بگسترانید، پر مذلّت بگسترانید نه پر ترّحم، به پدر و مادر احترام کنید نه ترّحم، خود را در پیش آنها ذلیل نشان بدهید ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ در پیشگاه آنها ذلیلانه برخورد کنید نه تنها کریمانه، کریمانه وظیفهای است که انسان با انسانهای دیگر دارد در ساحت قدس پدر و مادر نه تنها کرامت است بلکه ذلّت هم هست این یک ذلّت ممدوح است، فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ آن وقتی که کبوتر میخواهد از کسی که آئین پر کشیدن به او آموخت تشکّر کند چگونه پر مذلّت پهن میکند در برابر پدر و مادر اینچنین باش. ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ همین این احیاناً باعث انعطاف آنها خواهد شد.
سؤال ...
جواب: نه، آن عقیده را تحمل نمیکند این را به عنوان یک وظیفه بین المللی انجام میدهد.
ـ آمرزش خواهی برای والدین
پس اینکه فرمود ﴿إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أُفّ ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریماً﴾ به همین مقدار اکتفا نکرد بلکه فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ نسبت به اینها ذلیلانه احترام کن و برای اینها از خدای سبحان طلب مغفرت کن که اگر بدند خوب بشوند و اگر خوبند ترفیع درجه نصیبشان بشود ﴿وقل ربّ أرحمهما کما ربیّانی صغیراً﴾ این ﴿کما ربیّانی صغیراً﴾ یک هشداری است به خود انسان که شما شاکر این نعمت باشید. نحوهٴ هستی تو از فیض وجود پدر و مادر محقق شد، این مجرای فیض را گرامی بدارد، ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیراً﴾ یکی از بهترین دعاهای مستجاب همین دعای پدر و مادر است چون ممکن نیست خدای سبحان دستور دعا را بدهد و راه اجابت را ببندد اینکه میفرماید: بگو یعنی من اجابت میکنم نه یعنی تو بگو ولی من ترتیب اثر نمیدهم. همهٴ دعاها را خدا منشأ اثر قرار میدهد، امّا نسبت به این وقتی دستور خاص میدهد میفرماید: این دعا را بگو، یعنی این دعا مؤثر است، این دعا مستجاب است نه به این معناست که شما دعا بکن من خواستم اجابت میکنم خواستم اجابت نمیکنم ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیراً﴾
ـ احسان یا عدل؟
این ﴿کما ربّیانی صغیراً﴾ به انسان میفهماند که شما دارید شکر میکنید هرگز نمیتوانید احسان کنید هر چند هم که خدمت کنید باز بدهکارید، چون ﴿هل جزاء الإحسان إلا الإحسان﴾ اگر شما توانستید احسان بکنی جزای احسان را به تو میدهیم شما احسان نمیکنید، شما وقتی جزای احسان را میدهید که احسان بکنید، احسان یعنی خدمت بیسابقه اگر کسی نسبت به شما محبّت کرد شما معادل آن محبّت را روا داشتید اینکه احسان نیست، شما باید معادل محبت او را بکنید که دینتان را ادا کنید این تمام بشود ولی شما بالاخره احسان نکردهاید، شما عدل داشتید نه احسان، وقتی جزای احسان او را میدهید که بعد از جبران کار او به معادل، دوباره از آغاز شروع کنید یک محبت جدیدی نسبت به او کنید، که بشود احسان، احسان یعنی کار بیسابقه، آن کار بیسابقه نسبت به شما کرد، شما کار با سابقه میکنید اینکه احسان نیست. وقتی شما نسبت به او احسان میکنید که معادل محبّت او را نسبت به او روا بدارید اوّلاً، وقتی که معادل محبّت او را روا داشتید از نو یک کار جدیدی درباره او بکنید ثانیاً که این بشود احسان، آن وقت انسان دربارهٴ پدر و مادر چگونه میتواند احسان کند، لذا در اینکریمه فرمود به اینکه شما به یاد این صحنه باش آن وقتی که صغیر بودی این تحمّل کرد، گفتند: فرزندی پدر را از راه دور برای زیارت مکّه مکرمه و کعبه مکرمه برد بر دوشش حمل کرد البته، آن وقت گفتند: تو حق پدر و مادر را ادا کردی. گفت: نه من این کار را کردم در حالی که او سالمند است و در قلبم این است که او زودتر بمیرد و امّا او وقتی که این مشکلات را تحمّل میکرد در قلبش این بود که هر لحظه من زنده بمانم و برای حیات من میکوشید من هرگز نسبت به او این کار را نکردم، احسان نکردم چون او میخواست من بمانم و من میخواهم او زودتر راحت بشود و ما را هم راحت کند، اصولاً در دوران پیری یک چنین وضعی است گفت: من احسان او را پاداش ندادم. این است که خدای سبحان این جمله را یادآور شده است خب اگر ما در دعا نگوئیم ﴿وارحمهما کما ربیّانی صغیراً﴾ خدایا آیا میآمرزد یا نمیآمرزد؟ خب یقیناً میآمرزد اما این یک هشداری است، برای ما ﴿کما ربیّانی صغیراً﴾ یعنی تو بدهکاری بالاخره تو از صغر به برکت آنها به کبر رسیدی لذا این جمله یادت نرود که همواره مدیون اینها هستی ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیٰانی صغیراً﴾
آنگاه بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر را در همین سورهٴ مبارکهٴ اسرا بیان میکند بعد میفرماید: اینها حکمت است.
ـ عامل تعالی
اگر در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم وقتی میخواهد وصایای عمومی را ذکر کند سخن از توحید و احترام به پدر و مادر است بر همین اساس است، آیهٴ ١٥١ سورهٴ انعام این است که: ﴿قل تعالوا أتل ما حرّم ربّکم علیکم ألاّتشرکوا به شیئاً و بالوالدین إحساناً﴾ ؛ فرمود: بیائید بالا. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که انبیاء حرفشان این است که ﴿تعالوا﴾ یعنی بیائید بالا، نه «الیّ» پیش من بیا، اصولاً این کلمه تعال و الیّ رایج بود در بین اعراب و الآن هم هست، اینها که در سینههای کوه خانه میساختند و دامنه کوه که یک دشت پهن بود جای کشت بود آنجا را برای کشاورزی نگه میداشتند الآن هم همینطور در روستاها مرسوم است بچهها وقتی روز میشد از سینههای کوه که منزلها همانجا بود پائین میآمدند در دشت مشغول کار و بازی بودند، شامگاه که میشد اولیاء میآمدند در این صفهها به بچهها میگفتند: تعالوا، تعالوا بیائید بالا، تعال غیر از إلیّ است اگر دو نفر در یک سطح باشند میگویند إلیّ، پیش من بیا، اما یکی بالا باشد دیگری پائین میگوید: تعال، انبیاء بالا هستند مردم پائیناند میگویند: بالا بیائید، اصرار نداشته باشید ما پائین بیائیم شما بالا بیائید. بالا آمدن در توحید است یعنی مشرکین شما پائیناید، در دره هستید تعالوا بیائید و موحّد باشید تعالوا بیائید بالا من بر شما تلاوت کنم اوّل توحید را بعد احترام به پدر و مادر را.
احیاناً گفته میشود که بعضی از سنن در جاهلیت بود و این سنن را اسلام امضاء کرده است، سنّتهای خوبی هم بود، و این سنّتهای خوب جاهلی را اسلام امضاء کرده است نظیر حرمت جار مجاورت، امان دادن اینها سنّتهای خوبی بود در جاهلیت و اسلام این سنتهای خوب را امضاء کرده است، درست است اینها سنّتهای خوبی بود ولی اینها را از انبیاء الهی گرفته بودند نه اینکه یک سنّت خوب جاهلی بود و اسلام آنها را امضاء کرد هر جا کار، خوبی است و حرف خوبی است محصول کار انبیاء است، چون «الحجّة قبل الخلق» ؛ قبل از اینکه بشر به این عالم بیاید پیغمبر آمد. هیچ جایی چه در شرق، چه در غرب، حرف خوب، منطق خوب، پیدا نمیشود مگر اینکه به وحی میرسد وگرنه بشر منهای وحی همان درنده خوبی را دارد، اینچنین نیست که این سنّتها، سنّتهای جاهلی بود و اسلام به اینها بها داد، و اینها را امضاء کرد. اینها سنّتهای موروثی از انبیای پیشین(علیهم السلام) بودند که کم و بیش در بین امم ماند و اسلام همانها را امضاء کرده است نه اینکه سنّت مال جاهلیت بود منتهى چون سنّت خوب بود قرآن امضاء کرده است، مسئلهٴ جار و جوار، امان دادن، احترام به همسایه جزو سنن الهی است که خدا به همه انبیاء گفته است و اینهم که میفرماید ﴿تعالوا أتل ما حرّم ربّکم علیکم﴾ این هم گفتهاند جزو سنن الهی است که خدای سبحان به همهٴ انبیاء آموخت اوّل ﴿ألاّ تشرکوا به شیئاً﴾ که این همان طوری که ملاحظه میفرمائید نفی شرک است بر خلاف آیه محل بحث که امیر به توحید است این نفی شرک است بعد فرمود: ﴿وبالوالدین إحسانا﴾ اینها را کنار هم ذکر میکند.
ـ پدران امت اسلامی
اگر چنانچه در آیه و روایت، مسئلهٴ احترام به پدر و مادر مطرح است، بعد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «أنا وعلیّ أبوا هذه الأُمّة» آن وقت معلوم میشود پدر حقیقی کیست، آن هم معلوم میشود که احترام به والدین یعنی چه، آن وقت معلوم میشود که خفض جناح کردن یعنی چه؟ آن وقت معلوم میشود حرمت عقوق یعنی چه؟ اگر کسی فرمان اینها را اطاعت نکرد عاق والدین حقیقی است «أنا وعلیٌ أبوا هذه الأُمّة» اینها واقعاً أبند وعقوق والدین، عقوق پدر و مادر نارواست مخصوصاً پدر و مادرهای حقیقی که اینهایند. پس همهٴ این مسائلی که مربوط به پدر است شامل اینها هم خواهد شد.
در آیهٴ محل بحث گذشته از اینکه مسئلهٴ احسان به والدین را مطرح میکند که خانواده نپاشد و متلاشی نشود مسئلهٴ ذی القربىٰ و یتامى و مساکین را هم مطرح میکند که اینها اگر خدای سبحان توفیق داد به بحث بعد موکول میشود.
«والحمد لله رب العالمین»
- پرهیز از شرک
- احسان به والدین
- احسان به والدین در عداد شکر الهی است
- قوانین سهگانه اسلام: اختصاصی، عمومی و بین المللی
- احسان به والدین غیر ممکن است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾
در معرفی بنیاسرائیل و هشدار به مسلمینِ سیرهٴ آنها، نعمی که خدای سبحان بر آنها نازل کرد و کفرانی که اینها ورزیدند یکی پس از دیگری ذکر میکند میفرماید: ما از اینها تعهد گرفتیم که جز خدا أحدی را نپرستند و جز نیکی با خلق خدا عمل نکنند و جز گروه اندک همه از این دستور انسانی اعراض کردند. این سه فراز را ذکر میکند، امّا فراز اوّل این است که ما گفتیم: جز خدا احدی را نپرستید، هرگونه شرک را ابطال کنید، خواه شرک جلی، خواه شرک خفی، و نسبت به احدی هم بد روا ندارید، از محیط خانواده شروع کرده به محیط أرحام و محیط فامیلها و محیط مجاورت و جامعه. فراز سوم آن است که همه شما به استثناء گروه اندک از این فرمان اعراض کردید آن هم اعراض مؤکّد، فرمود: ﴿تولّیتم ... و أنتم معرضون﴾ یعنی ﴿تولّیتم﴾ در حال تولّی، اعراض کردید در حال اعراض. این حال، حال مؤکَّده است.
نفی مطلق شرک
امّا فراز اوّل که فرمود: ﴿لاتعبدون﴾ این جمله را با نفی ذکر کرد دلالت نفی بر نهی، قویتر از خود نهی است. گاهی با جملهٴ خبریه مؤدای انشاء بیان میشود گاهی با خود جمله انشائیه، میگویند اگر جملهٴ خبریه به داعی انشاء القاء بشود ادلّ بر حکم است تا جملهٴ انشائیه. اگر از کسی سؤال کردند این حال در نماز پیش آمد ما چه کنیم؟ امام(سلام الله علیه) فرمود: «تعیدُ صلاتک» دلالت آن بر لزوم اعاده أقوای از دلالت «أعد صلاتک» است. گاهی انسان امر را به صورت جملهٴ خبریه ذکر میکند. فرمود: ما تعهد گرفتیم که نپرستید، یعنی نپرستید. اینجا نهی با لفظ نفی بیان شده است ﴿لاتعبدون﴾ گرچه خبر است، ولی به داعی إنشا بیان شده است، یعنی «لاتعبدوا» نپرستید. منتها این نهی به صورت نفی بیان شده است که نمیپرستید جز خدا را، هم أصل عبادت ضروری است و هم معبود جز خدا نخواهد بود.
اهمیت توحید در ابعاد سهگانه
ممکن نیست کسی منکر عبادت باشد. حتی آن ملحدین، خود را بالاخره به جایی مرتبط میکنند، اگر انسان محتاج است به جایی باید تکیه کند که حاجتش را رفع کند. اگر فهمید که تکیه گاه رفع حاجت غنی محض است میشود موحّد و اگر نفهمید، بالاخره به غیر خدا تکیه میکند، خواه به صورت ثنوی، خواه به صورت وثنی، خواه به صورت یک مارکسیست، علىٰ ایّ حال همین که نیازش را به غیر خدا ارجاع داد عبادت اوست فرمود: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ این فراز را در بسیاری از موارد خدای سبحان ذکر میکند:
در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ ٣٦ این است که ﴿و اعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ انبیاء که آمدند اوّل به توحید دعوت کردند، بعد به سایر مسائل اجتماعی.
گاهی نفی شرک را در کنار دعوت توحید ذکر میکنند تأکیداً مثل همین آیهٴ ٣٦ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ .
گاهی فقط امر را ذکر میکنند مثل همین آیهٴ محل بحث که ﴿لاتعبدون إلا الله﴾.
گاهی نهی را ذکر میکنند مثل سورهٴ یس که فرمود در آیهٴ ٦٠ سورهٴ یس فرمود: ﴿ألم أعهد إلیکم یا بنی ٰادم أن لاتعبدوا الشیطان إنه لکم عدوٌّ مبین﴾ .
بنابراین این سه امر در قرآن هست گاهی امر به توحید وحده، گاهی نهی از شرک وحده، گاهی جمع بین امر به توحید ونهی از شرک، گاهی میفرماید: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ که امر به توحید است، گاهی میفرماید: ﴿ألم اعهد إلیکم یا بنی ٰادم أن لاتعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوٌّ مبین﴾ که نهی از شرک است، گاهی بین امر به توحید و نهی از شرک جمع میشود مثل آیهٴ سورهٴ نساء که فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئاً﴾ .
آنگاه مسئلهٴ عبادت تنها در عقیده نیست یک انسان موّحد در توحید ربوبی همهٴ کارها را هم به دستور خدا انجام میدهد، هم برای خدا انجام میدهد، و هم نظم داخلی را به کیفیّت او انجام میدهد یعنی هر چه خدا گفت انجام میدهد این یک مطلب که نظم فاعلی به خدا مرتبط است و هر جوری که خدا گفت انجام میدهد نه کم و نه زیاد این نظام داخلی عبادات است و هم برای لقای خدا انجام میدهد این نظام غائی عبادات است، به دستور خدا، کیفیّتش به کیفیّت فرمان خدا، هدفش هم برای لقای حق این میشود عبادت. آنگاه اگر این به دستور خدای سبحان شد دیگر شرک راه ندارد.
ـ ابتلای بیشتر مؤمنان به شرک
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ یوسف گفت: خیلی از مؤمنین مشرکند، برای اینکه یکی از این ابعاد سه گانه ناقص است، اینکه فرمود: ﴿و ما یؤمن أکثرهم بالله إلا وهم مشرکون﴾ اکثر مؤمنین مشرکند برای این که در یکی از این امور هویٰ را راه میدهند، بالاخره یا مبدأ فاعلیشان یا مبدأ غائیشان یا نظام داخلی آنها لله نیست. لذا گاهی در کنار امر به توحید نفی از شرک هم مطرح است که تأکید بشود. فرمود: ما از بنیاسرائیل این تعهد را گرفتیم یا با لسان وحی یا با لسان فطرت یا با برهان عقلی این تعهّد را گرفتیم. از دیگران هم این تعهّد را گرفتند، هر پیامبری که آمده است این مسائل را به مردم آموخت.
احسان به والدین، خویشاوندان، یتیمان و مساکین
آنگاه میفرماید به اینکه ﴿و بالوالدین إحساناً﴾ در این کریمه چند أمر است و یک جملهٴ خبریه، این ﴿و بالوالدین إحساناً وذی القربیٰ والیتامیٰ والمساکین﴾ یعنی «و بالوالدین إحساناً وبذی القربىٰ إحساناً وبالیتامیٰ إحساناً وبالمساکین إحساناً» آن فعلی که مقدّر است یا «تحسنون» است که مطابق با «تعبدون» باشد یا «أحسنوا» است که مطابق با اوامر بعدی باشد که ظاهراً این تقدیر اولیٰ است، چون همه مطالب بعدی امر است یعنی «أحسنوا بالوالدین احساناً أحسنوا بذی القربیٰ احساناً أحسنوا بالیتامیٰ احسانا، أحسنوا بالمساکین احساناً» وقتی نظام خانوادگی و همسایهها و أرحام تمام شدند نوبت به جامعه رسید فرمود: ﴿وقولوا للناس حسناً﴾ یعنی نسبت به خلق خدا محسن باش، نسبت به احدی بد روا ندار، کسی را فروگذار نکرد اوّل از خانواده شروع کرد بعد ارحام، بعد افراد بیسرپرست، بعد نیازمندان بعد تودهٴ مردم، که اگر «أحسنوا» تقدیر باشد با امرهایی که بعداً در آیه مطرح است مثل ﴿قولوا﴾ و ﴿أقیموا الصلاة﴾ و ﴿اتو الزکاة﴾ انسب است چون سه امر بعدی است ولی اگر «تحسنون» در تقدیر باشد فقط با آن ﴿لاتعبدون﴾ سازگار است.
ـ نیکی به والدین از حقوق بین المللی اسلام
اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وبالوالدین إحساناً﴾ یک بحثی است که آیا احسان به والدین واجب است یا عقوق والدین حرام است؟ در اینکه عقوق والدین حرام است و جزو معاصی کبیره است بحثی نیست، اما احسان به والدین هم واجب باشد مطلب جدایی است که محلّ تأمل است ولی خدای سبحان این را جزو حقوق بین المللی اسلام قرار داد فرمود: احترام به والدین جزو وظایف انسانی است خواه آنها مسلمان باشند خواه نباشند البته یک محدودهٴ خاصی هم دارد، احترام به پدر و مادر مخصوص به دایرهٴ اسلامی نیست، این نظیر ارث نیست یا نظیر صوم و صلاة نیست که در یک محدودهٴ خاص باشد وظیفه مسلمین باشد، احترام به پدر و مادر واجب است پدر و مادر مشرک باشند یا غیر مشرک، موحّد باشند یا غیر موحّد. این را در بعضی از سور، نظیر سورهٴ لقمان یا سایر سور مشخص کرده است.
ـ اهمیت احسان به والدین و أرحام
در سورهٴ لقمان آیهٴ ١3 به بعد این است که وقتی کلمات حکیمانه لقمان را نقل میکند میفرماید که لقمان به فرزندش اینچنین گفت: ﴿وإذ قال لقمان لابنه وهو یعظه یا بنیّ لاتشرک بالله إن الشرک لظلم عظیم﴾ بعد میفرماید: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه حمتله أُمه وهناً علی وهن﴾ که این بیان مستقیم خدای سبحان است فرمود: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ بعد احترام مادر را ذکر میکند خصوص مادر را ﴿حمتله أُمّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین﴾ خب وصیت کردیم که انسان نسبت به پدر و مادر چه کند؟ ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ احترام به پدر و مادر آنقدر مقدّس است که در کنار احترام شکر خدای سبحان جای دارد، ﴿أن اشکر لی و لوالدیک﴾ با اینکه به بر حسب ظاهر، این آیه صدرش موضوع بحث آیه را بیان کرد فرمود: ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ پس بحث در آیه مربوط به احسان والدین خواهد بود ولی مع ذلک ﴿أن اشکر لی﴾ را ذکر میکند، طلیعهٴ آیه مثل عنوان بحث است وقتی طلیعه آیه این است که ﴿و وصّینا الإنسان بوالدیه﴾ یعنی بحث در این آیه درباره پدر و مادر است مع ذلک وقتی وارد حکم مسئله میشود میفرماید: ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ اگر خدای سبحان بخواهد به موضوعی اهمیّت بدهد نام مبارک خود را در کنار آن موضوع یاد میکند، مسئله أرحام هم این چنین است برای اهیمت به ارحام، خدای سبحان نام مبارک خود را هم ذکر میکند، درهمان اوائل سورهٴ نساء میفرماید: ﴿واتقو الله الذی تساءلون به والأرحام﴾ یعنی از خدا و أرحام بپرهیزید. اینکه نام مبارک خود را در کنار أرحام یاد کرده است برای بها دادن به صلهٴ رحم است. آیهٴ اوّل سورهٴ نساء این است که ﴿واتقوا الله الذی تساءلون به والأرحام﴾ ؛ از خدا و ارحام بپرهیزید، خب به حسب ظاهر آیه دربارهٴ آفرینش انسان و مسائل خانوادگی و مسئلهٴ رحامت و أمثال ذلک است و موضوع بحث آیهٴ سورهٴ نساء این است که ﴿یا أیّها الناس اتّقوا ربّکم الذی خلقکم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثّ منهما رجالاً کثیراً ونساءً﴾ تقوای الهی را در طلیعهٴ آیه ذکر فرمود بعد دربارهٴ اهمیت أرحام باز مسئله تقوای الهی را ذکر میکند میفرماید: ﴿واتّقوا الله الّذی تساءلون به والأرحام إن الله کان علیکم رقیباً﴾ .
ـ مرز اطاعت از والدین
اگر خدای سبحان بخواهد به چیزی بهای بیشتری بدهد نام مبارک خود را در کنار او ذکر میکند در اینجا فرمود به اینکه ـ در آیهٴ سورهٴ لقمان ـ فرمود: ﴿أن اشکرلی و لوالدیک﴾ شکرگذار من باش برای اینکه من ولیّ نعمتم، شکرگزار پدر و مادر باش برای اینکه آنها مجرای فیض خالقیتاند. اگر آنها نبودند تو به دنیا نمیآمدی. از آن جهت که مجرای فیضند ولاغیر، نشانهاش آن است که فرمود: اگر آنها یک مسیری دیگری داشتند که تو را از راه من باز داشتند دیگر ارتباطت را قطع کن، ﴿وإن جاهداک على أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما﴾ در صدر اسلام احیاناً بعضی از جوانها که اسلام قبول میکردند، پدر و مادرشان در اثر آن شرک سنّتی این بچه را مورد سرزنش قرار میدادند میگفتند: ما دست از تو بر نمیداریم مگر اینکه دست از دین جدید بر داری، آنها هم به حضور رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مراجعه میکردند که از طرفی شما میگویید ما احترام پدر و مادر را حفظ کنیم از طرفی مادر اصرار دارد که ما دست از اسلام برداریم، اینگونه از آیات نازل میشد که ﴿وإن جاهداک على أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما﴾ مرز اطاعت پدر و مادر محدود است این از اصول کلیه است که رسول خدا(صلىٰ الله علیه وآله و سلّم) به عنوان جوامع کلم فرمود، اینکه فرمود: «أُوتیتُ جوامع الکلم» ؛ یعنی خدای سبحان به من کلمات جامعه داد یعنی قوانین کلیه و اصول کلّی را به من آموخت که از مهمترین جوامع کلم قرآن کریم است بقیه سخنان حضرت، أصول کلیه است به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) میفرمود: این که کلمات حضرت را نمیشود حفظ کرد و نهجالبلاغه و امثال ذلک را میشود حفظ کرد برای آن است که رسول خدا مرتب قاعده کلّی میگفت، این جوامع الکلم این است قواعد کلیه نظیر یک سخنرانی نیست که مترتّل باشد ترتیل داشته باشد، توسّل داشته باشد، روان باشد، جملاتش به هم بسته باشد، تا آدم خوب بتواند حفظ کند هر جملهای برای خودش یک اصل است، هر جملهای یک قاعده کلی است، این میشود جوامع کلم که بسیاری از اینها در پایان من لایحضره الفقیه مرحوم ابن بابویه جمع شده است، در آنجا حضرت یکی از جوامع الکلمش این است که «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» هیچکس نمیتواند بگوید من مأمور بودم و معذو یا رو در بایستی گیر کردم هیچکس نمیتواند برای اطاعت مخلوق خدا را معصیت کند. نوعاً رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به صورت قاعده است، یک بار ملاحظه بفرمائید به عنوان قواعد کلی دارد ایراد میکند که هر کدامش «ینفتح منه ألف باب»، برخلاف سخنرانیهای دیگر ائمه(ع) که آنها مترتّل است، مترسّل است به منزلهٴ شرح آن متن است، اینکه فرمود: «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» یک قاعده کلی است در سراسر فقه میشود به این استدلال کرد هر جا امر دایر شد بین اطاعت خدا و اطاعت خلق، اینجا سخن از اهمّ و مهم نیست أصلاً اطاعت خلق مادامی مشروع است که به اطاعت خالق آسیب نرساند لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق آن کلمه جامعه از این کریمه مستفاد است که فرمود: ﴿وإن جاهداک﴾ که اگر پدر و مادر اصرار کردند که شرک بورزی ﴿فلا تطعهما﴾ از پدر و مادر اطاعت نکن خب، پس معلوم میشود اینجا پدر و مادر هر دو مشرکند و فرزند را وادار به شرک میکنند و قرآن میفرماید به این که حرف پدر و مادری را که مشرکند گوش نده.
ـ اهمیت حفظ خانواده از نظر اسلام
در همین زمینه میفرماید: ﴿وصاحبهما فی الدنیا معروفاً﴾ یعنی گرچه مشرکند، در مسائل اعتقادی، حرفهای آنها را گوش نده ولی بالاخره پدر است و بالاخره مادر است، در مسائل دنیایی با اینها خوش برخورد باش نیاز اینها را برطرف کن با اینها برخورد انسانی داشته باش، مشکلاتشان را حل کن، کاری دارند برایشان انجام بده در دنیا با اینها معروفانه برخورد کن، پس این میشود جزو قوانین بین المللی اسلام که خانواده را اسلام آنچنان حفظ کرده است که اعضاء هم متلاشی نشوند، فرمود: این جزو حقوق بین المللی است مخصوص به اسلام نیست این نظیر ارث نیست که اگر بخواهند طرفین از یکدیگر ارث ببرند باید مسلمان باشند یا أحدی الطرفین مسلمان باشد این برای حفظ شیرازهٴ خانواده است که فرمود: اگر هم پدر و مادر کافر بودند شما در مسائل دنیایی برخورد خوب داشته باشید. وجوب نفقه است، در یک طرف برخورد احسان آمیز است از طرف دیگر، حل مشکلات اینهاست از طرف سوم و مانند آن: ﴿وصاحبهما فی الدّنیا معروفاً واتّبع سبیل من أناب إلی﴾
خب، پس اهمیّت احترام به پدر و مادر به جایی رسید که خدای سبحان هم نام خود را در کنار آنها ذکر میکند و هم احترام آنها را حتی در صورت شرک لازم میداند و این را در موارد فراوان ذکر کرده است در سورهٴ مبارکهٴ اسرا هم آیهٴ ٢٢ به بعد این است ـ در سورهٴ اسراء از آیهٴ ٢٢ به بعد تقریباً تا آیهٴ ٣٨ مسائل را ذکر میکند، مسائل فردی و اجتماعی و عبادی و امثال ذلک را ـ بعد میفرماید: اینها حکمت است که من به شما آموختهام، ﴿ذلک ممّا أوحی الیک ربّک من الحکمة ولاتجعل مع الله إلهاً اخر﴾ در این آیات، اوّل از توحید شروع میکند آخر هم به توحید ختم میشود آنگاه مسائل اجتماعی را طرح میکند بعد میفرماید اینها حکمت است که من به شما وحی فرستادم در طلیعه این حِکَم، اوّل مسئله توحید را نقل میکند میفرماید به این که ﴿وقضیٰ ربّک إلاّ تعبدوا إلا إیّاه﴾ که اینجا نهی است ﴿وبالوالدین إحساناً﴾ و نحوه احسان هم این است احترام به پدر و مادر در شرایط عادی سخت نیست، اما احترام به پدر و مادر در شرایطی که اینها نیازمند به کمک هستند یعنی زمینگیر شدند آن وقت دشوار است، لذا خدای سبحان در سورهٴ لقمان میگوید: آن وقت که تو زمینگیر بودی ﴿حملته أُمّه وهناً علی وهن﴾ او عهدهدار بود الآن که اینها زمین گیرند تو عهدهدار باش. زمینگیر بودن کودک را در سورهٴ لقمان بیان کرد، زمینگیر بودن والدین را در سورهٴ اسرا میفرماید: یادت باشد آن وقتی که ﴿حملته أُمّه وهناً علی وهنٍ﴾ در سورهٴ اسرا میفرماید به اینکه ﴿إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما أُفٍّ﴾ در حال عادی وقتی که شادابند، سالمند، احترام به آنها آسان است امّا وقتی سالمند شدند نگهداری آنها آسان نیست، لذا فرمود: ﴿إما یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما﴾ حالا یا هر دو یا یکی از اینها وقتی دوران سالمندی را پیش تو میگذرانند، در آن وقت هم افّ نگو، با توجه به اینکه این جزو حقوق بین المللی اسلام است ولو اینها مشرک هم باشند ﴿إما یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما أُفّ فلا تنهرهما﴾ اینها را نران و نرنجان، نه تنها آزار نده بلکه ﴿وقل لهما قولاً کریماً﴾ گفتار کریمانه داشته باش طنز نگو، حرفی که اینها را برنجاند نزن، و نه تنها در گفتار، کریمانه برخورد کن، بلکه نسبت به اینها خفض جناح کن.
ـ گسترانیدن بال احترام و فروتنی در مقابل والدین
﴿واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة﴾ این پر پهن کردن و خفض جناح گاهی به عنوان ترّحم است گاهی به عنوان احترام، خدای سبحان به رسولش)صلی الله علیه وآله وسلّم( فرمود: ﴿واخفض جناحک لمن اتبعّک من المؤمنین﴾ ؛ تو نسبت به مؤمنین خفض جناح کن، یعنی نسبت به اینها ترحّم کن، تو مانند آن پرواز کنندهای هستی که میتوانی تا اوج ﴿دنی فتدلّى فکان قاب قوسین أو أدنی﴾ پرواز کنی، ولی تو اگر همواره در آسمانها باشی، در معراجها باشی، به فکر خودت باشی، امّت بیسرپرستاند تو پرپهن کن که این امّت زیربال تو پر در بیاورند، ﴿واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین﴾ این کبوتر برای اینکه بچههای خود را آئین پرواز یاد بدهد تا آنها پر در نیاوردهاند آنها را زیر بال خود میگیرد بعد که آنها بال و پر درآوردند، در حضور آنها پرواز میکند تا آئین پر کشیدن را به بچهها بیاموزاند وقتی آئین پرکشیدن را آموخت آنها مستقل میشوند، فرمود: تو مادر امّتی، اینها را زیر پر بگیر تو اگر همیشه در معراج باشی بالاخره اینها به که اقتدا کنند ﴿واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین﴾ اینها را ترحماً زیر پر بگیر که اینها پر در بیاورند اینها هم بتوانند پرواز کنند امّا به انسانهای عادی میگوید شما در آستانه پدر و مادر پر احترام بگسترانید، پر مذلّت بگسترانید نه پر ترّحم، به پدر و مادر احترام کنید نه ترّحم، خود را در پیش آنها ذلیل نشان بدهید ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ در پیشگاه آنها ذلیلانه برخورد کنید نه تنها کریمانه، کریمانه وظیفهای است که انسان با انسانهای دیگر دارد در ساحت قدس پدر و مادر نه تنها کرامت است بلکه ذلّت هم هست این یک ذلّت ممدوح است، فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ آن وقتی که کبوتر میخواهد از کسی که آئین پر کشیدن به او آموخت تشکّر کند چگونه پر مذلّت پهن میکند در برابر پدر و مادر اینچنین باش. ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ همین این احیاناً باعث انعطاف آنها خواهد شد.
سؤال ...
جواب: نه، آن عقیده را تحمل نمیکند این را به عنوان یک وظیفه بین المللی انجام میدهد.
ـ آمرزش خواهی برای والدین
پس اینکه فرمود ﴿إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أُفّ ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریماً﴾ به همین مقدار اکتفا نکرد بلکه فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾ نسبت به اینها ذلیلانه احترام کن و برای اینها از خدای سبحان طلب مغفرت کن که اگر بدند خوب بشوند و اگر خوبند ترفیع درجه نصیبشان بشود ﴿وقل ربّ أرحمهما کما ربیّانی صغیراً﴾ این ﴿کما ربیّانی صغیراً﴾ یک هشداری است به خود انسان که شما شاکر این نعمت باشید. نحوهٴ هستی تو از فیض وجود پدر و مادر محقق شد، این مجرای فیض را گرامی بدارد، ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیراً﴾ یکی از بهترین دعاهای مستجاب همین دعای پدر و مادر است چون ممکن نیست خدای سبحان دستور دعا را بدهد و راه اجابت را ببندد اینکه میفرماید: بگو یعنی من اجابت میکنم نه یعنی تو بگو ولی من ترتیب اثر نمیدهم. همهٴ دعاها را خدا منشأ اثر قرار میدهد، امّا نسبت به این وقتی دستور خاص میدهد میفرماید: این دعا را بگو، یعنی این دعا مؤثر است، این دعا مستجاب است نه به این معناست که شما دعا بکن من خواستم اجابت میکنم خواستم اجابت نمیکنم ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیراً﴾
ـ احسان یا عدل؟
این ﴿کما ربّیانی صغیراً﴾ به انسان میفهماند که شما دارید شکر میکنید هرگز نمیتوانید احسان کنید هر چند هم که خدمت کنید باز بدهکارید، چون ﴿هل جزاء الإحسان إلا الإحسان﴾ اگر شما توانستید احسان بکنی جزای احسان را به تو میدهیم شما احسان نمیکنید، شما وقتی جزای احسان را میدهید که احسان بکنید، احسان یعنی خدمت بیسابقه اگر کسی نسبت به شما محبّت کرد شما معادل آن محبّت را روا داشتید اینکه احسان نیست، شما باید معادل محبت او را بکنید که دینتان را ادا کنید این تمام بشود ولی شما بالاخره احسان نکردهاید، شما عدل داشتید نه احسان، وقتی جزای احسان او را میدهید که بعد از جبران کار او به معادل، دوباره از آغاز شروع کنید یک محبت جدیدی نسبت به او کنید، که بشود احسان، احسان یعنی کار بیسابقه، آن کار بیسابقه نسبت به شما کرد، شما کار با سابقه میکنید اینکه احسان نیست. وقتی شما نسبت به او احسان میکنید که معادل محبّت او را نسبت به او روا بدارید اوّلاً، وقتی که معادل محبّت او را روا داشتید از نو یک کار جدیدی درباره او بکنید ثانیاً که این بشود احسان، آن وقت انسان دربارهٴ پدر و مادر چگونه میتواند احسان کند، لذا در اینکریمه فرمود به اینکه شما به یاد این صحنه باش آن وقتی که صغیر بودی این تحمّل کرد، گفتند: فرزندی پدر را از راه دور برای زیارت مکّه مکرمه و کعبه مکرمه برد بر دوشش حمل کرد البته، آن وقت گفتند: تو حق پدر و مادر را ادا کردی. گفت: نه من این کار را کردم در حالی که او سالمند است و در قلبم این است که او زودتر بمیرد و امّا او وقتی که این مشکلات را تحمّل میکرد در قلبش این بود که هر لحظه من زنده بمانم و برای حیات من میکوشید من هرگز نسبت به او این کار را نکردم، احسان نکردم چون او میخواست من بمانم و من میخواهم او زودتر راحت بشود و ما را هم راحت کند، اصولاً در دوران پیری یک چنین وضعی است گفت: من احسان او را پاداش ندادم. این است که خدای سبحان این جمله را یادآور شده است خب اگر ما در دعا نگوئیم ﴿وارحمهما کما ربیّانی صغیراً﴾ خدایا آیا میآمرزد یا نمیآمرزد؟ خب یقیناً میآمرزد اما این یک هشداری است، برای ما ﴿کما ربیّانی صغیراً﴾ یعنی تو بدهکاری بالاخره تو از صغر به برکت آنها به کبر رسیدی لذا این جمله یادت نرود که همواره مدیون اینها هستی ﴿وقل ربّ ارحمهما کما ربّیٰانی صغیراً﴾
آنگاه بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر را در همین سورهٴ مبارکهٴ اسرا بیان میکند بعد میفرماید: اینها حکمت است.
ـ عامل تعالی
اگر در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم وقتی میخواهد وصایای عمومی را ذکر کند سخن از توحید و احترام به پدر و مادر است بر همین اساس است، آیهٴ ١٥١ سورهٴ انعام این است که: ﴿قل تعالوا أتل ما حرّم ربّکم علیکم ألاّتشرکوا به شیئاً و بالوالدین إحساناً﴾ ؛ فرمود: بیائید بالا. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که انبیاء حرفشان این است که ﴿تعالوا﴾ یعنی بیائید بالا، نه «الیّ» پیش من بیا، اصولاً این کلمه تعال و الیّ رایج بود در بین اعراب و الآن هم هست، اینها که در سینههای کوه خانه میساختند و دامنه کوه که یک دشت پهن بود جای کشت بود آنجا را برای کشاورزی نگه میداشتند الآن هم همینطور در روستاها مرسوم است بچهها وقتی روز میشد از سینههای کوه که منزلها همانجا بود پائین میآمدند در دشت مشغول کار و بازی بودند، شامگاه که میشد اولیاء میآمدند در این صفهها به بچهها میگفتند: تعالوا، تعالوا بیائید بالا، تعال غیر از إلیّ است اگر دو نفر در یک سطح باشند میگویند إلیّ، پیش من بیا، اما یکی بالا باشد دیگری پائین میگوید: تعال، انبیاء بالا هستند مردم پائیناند میگویند: بالا بیائید، اصرار نداشته باشید ما پائین بیائیم شما بالا بیائید. بالا آمدن در توحید است یعنی مشرکین شما پائیناید، در دره هستید تعالوا بیائید و موحّد باشید تعالوا بیائید بالا من بر شما تلاوت کنم اوّل توحید را بعد احترام به پدر و مادر را.
احیاناً گفته میشود که بعضی از سنن در جاهلیت بود و این سنن را اسلام امضاء کرده است، سنّتهای خوبی هم بود، و این سنّتهای خوب جاهلی را اسلام امضاء کرده است نظیر حرمت جار مجاورت، امان دادن اینها سنّتهای خوبی بود در جاهلیت و اسلام این سنتهای خوب را امضاء کرده است، درست است اینها سنّتهای خوبی بود ولی اینها را از انبیاء الهی گرفته بودند نه اینکه یک سنّت خوب جاهلی بود و اسلام آنها را امضاء کرد هر جا کار، خوبی است و حرف خوبی است محصول کار انبیاء است، چون «الحجّة قبل الخلق» ؛ قبل از اینکه بشر به این عالم بیاید پیغمبر آمد. هیچ جایی چه در شرق، چه در غرب، حرف خوب، منطق خوب، پیدا نمیشود مگر اینکه به وحی میرسد وگرنه بشر منهای وحی همان درنده خوبی را دارد، اینچنین نیست که این سنّتها، سنّتهای جاهلی بود و اسلام به اینها بها داد، و اینها را امضاء کرد. اینها سنّتهای موروثی از انبیای پیشین(علیهم السلام) بودند که کم و بیش در بین امم ماند و اسلام همانها را امضاء کرده است نه اینکه سنّت مال جاهلیت بود منتهى چون سنّت خوب بود قرآن امضاء کرده است، مسئلهٴ جار و جوار، امان دادن، احترام به همسایه جزو سنن الهی است که خدا به همه انبیاء گفته است و اینهم که میفرماید ﴿تعالوا أتل ما حرّم ربّکم علیکم﴾ این هم گفتهاند جزو سنن الهی است که خدای سبحان به همهٴ انبیاء آموخت اوّل ﴿ألاّ تشرکوا به شیئاً﴾ که این همان طوری که ملاحظه میفرمائید نفی شرک است بر خلاف آیه محل بحث که امیر به توحید است این نفی شرک است بعد فرمود: ﴿وبالوالدین إحسانا﴾ اینها را کنار هم ذکر میکند.
ـ پدران امت اسلامی
اگر چنانچه در آیه و روایت، مسئلهٴ احترام به پدر و مادر مطرح است، بعد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «أنا وعلیّ أبوا هذه الأُمّة» آن وقت معلوم میشود پدر حقیقی کیست، آن هم معلوم میشود که احترام به والدین یعنی چه، آن وقت معلوم میشود که خفض جناح کردن یعنی چه؟ آن وقت معلوم میشود حرمت عقوق یعنی چه؟ اگر کسی فرمان اینها را اطاعت نکرد عاق والدین حقیقی است «أنا وعلیٌ أبوا هذه الأُمّة» اینها واقعاً أبند وعقوق والدین، عقوق پدر و مادر نارواست مخصوصاً پدر و مادرهای حقیقی که اینهایند. پس همهٴ این مسائلی که مربوط به پدر است شامل اینها هم خواهد شد.
در آیهٴ محل بحث گذشته از اینکه مسئلهٴ احسان به والدین را مطرح میکند که خانواده نپاشد و متلاشی نشود مسئلهٴ ذی القربىٰ و یتامى و مساکین را هم مطرح میکند که اینها اگر خدای سبحان توفیق داد به بحث بعد موکول میشود.
«والحمد لله رب العالمین»
کاربر مهمان