- 724
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 تا 81 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 77 تا 81 سوره بقره
- معجزه بودن بعثت پیامبر با توجه به امی بودنش
- امیون دو قسمند یا محققانه مقلدند یا جاهلانه مقلدند
- مقصود امانی در آیه شریفه 78
- فرق گناه و ثواب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَیَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ٭ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ﴾
در شمارش اوصاف بنیاسرائیل فرمود: اینها یا مقلد نادانند یا محقّق بیتقوا، و در نتیجه راهی به مقصد نمیبرند. عوامانِ اینها، جز تحریف شدهها و أحادیث مجعول چیزی نمیدانند. علمای اینها جز تحریف، کار دیگر ندارند. البته در بین این بنیاسرائیل گروه اندکی هم پیدا میشوند که اهل تحقیق و تقوایند. ولی اکثری اینها را یا مقلّدین نادان تشکیل میدهند یا علمای سوء، تشکیل میدهند.
فرمود: ﴿ومنهم أُمیّون﴾ که ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانّی﴾ بعضی از بنیاسرائیل، امّی و درس نخواندهاند. به امّ و مادر منسوبند هنوز از مادر جدا نشدهاند به مکتب استاد راه نیافتهاند. اینها که به همان فطرت و سذاجت نوزادیشان ماندهاند، آنها را امّی میگویند. درس نخواندهها را امّی مینامند. ﴿هو الّذی بعث فی الأُمیّین رسولاً﴾ یعنی در بین درس نخواندهها پیامبری مبعوث کرد، که خود بعثت حضرت فی نفسه معجزه است.
ـ اعجاز بعثت رسول امّی
همانطوری که حرف زدن عیسای مسیح(سلام الله علیه) معجزه است، بعثت رسول خدا از بین أمییّن معجزه است. غیر از اینکه پیامبر قرآنی آورد که احدی همانند آن را نمیتواند بیاورد، اصل انبعاثش از بین أمییُن معجزه است. مثل اینکه در شب تار اگر یک نوری پیدا شود معجزه است. در روز اگر یک نوری پیدا شد عادی است ولی در شب تار اگر نوری پیدا شد معجزه است. انبعاث رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) در بین امیین معجزه است، مثل اینکه تکلّم خود مسیح(سلام الله علیه) معجزه است این غیر از إعجاز کلام است، یک وقت بحث در آن است که کلام معجزه است. کلماتش معجزه است أحدی مثل آن نمیتواند بیاورد بحث در آن کلام و کلمات نیست بحث در تکلّم است، یک کودک نوزادی در گهواره سخن بگوید معجزه است، خود این تکلّم معجزه است با قطع نظر از آن کلام. برای رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) با قطع نظر از اینکه ره آوردش یعنی قرآن، معجزه است خود انبعاثش از بین امیّین و درس نخواندهها معجزه است که فرمود: ﴿هو الذی بعث فی الأُمّیین رسولاً﴾
درس نخوانده ها را میگفتند امّیین، مشرکین چون اهل تحقیق و مطالعه و امثال ذلک نبودند درسی در بین آنها رواج نداشت آنها را امیّین مینامیدند، در برابر علمای یهود که از کتاب برخوردار بودند آنها را میگفتند اهل کتاب و مشرکین را میگفتند امیین. ولی در بین بنیاسرائیل درس نخواندههایی بودند که چشم و گوششان به آن احادیث مختلط و بافتههای علمای سوءشان بودند.
تقلید مذموم و پندارگرایی بنیاسرائیل
قرآن کریم عوام بودن را مذمّت نمیکند تقلید را مذمّت نمیکند امّا آن عوامی که تقلیدش روی تقلید است پیش قرآن مذموم است بلکه تقلیدش باید به تحقیق منتهی بشود. انسان اگر در یک مسئلهای توفیق تحقیق نداشت و خواست در آن مسئله تقلید کند در تقلیدش باید محقق باشد که از چه تقلید کند، تقلیدش به تقلید از دیگران نباشد، در تقلید باید محقق باشد. فرمود: بنیاسرائیل یا عوامی بودند که چشم به علمای سوء دوختند یا علمای سوء بودند که با جعل و تحریف بازاریابی میکردند. آنگاه این دو گروه چگونه میتوانند در برابر حق خاضع باشند. ﴿ومنهم أُمّیّون﴾ یعنی چرا فرمود شما در برابر ایمان اهل کتاب طمع نکنید؟ خود را به اینها نزدیک نکنید فقط در حد دعوت اینها را فرا بخوانید؟ برای اینکه: ﴿ومنهم أُمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ شما اگر بخواهید با تورات و انجیل استدلال کنید آن درس نخواندههای اینها که جز أمانی و مختلقات و أحادیث کذب چیزی نمیدانند. جز مظنّه و گمانی که از علمای سوء دریافت کردند چیزی نمیدانند. اگر بخواهید با علمای سوءشان صحبت کنید که کتاب به دست اینهاست اینها هر روز جوری تورات را مینویسند و تحریف میکنند و به عرضه در میآورند. با که میخواهید بهث کنید؟ طمع در ایمان که دوختهاید؟ ﴿ومنهم أُمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ اینها فقط در حد أمانی یعنی أحادیث مختلق، جعلیات و أکاذیب میدانند. ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ اینها در اعتقادات جز مظنّه چیزی ندارند و مظنّه هم مشکلی را حلّ نمیکند ﴿إن الظّن لایغنی من الحق شیئاً﴾ پس اینها مظنّه دارند، مظنه مشکلی را حل نمیکند پس علم اینها مشکلی را حل نخواهد کرد. آن ﴿إن الظنّ لایغنی من الحق شیئاً﴾ به منزلهٴ کبرای کلّی است این بیان که فرمود: ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ به منزلهٴ صغرای قیاس است فرمود: اینها در مسائل اعتقادی مظنه دارند، و هیچ مظنهای در مسائل اعتقادی مشکلی را حل نمیکند، پس سرمایههای این گروه، مشکلی را حل نمیکند. چرا؟ چون ﴿إن هم إلاّ یظنّون﴾.
وای بر تحریفگران!
امّا علمای اینها که علمای سوءاند ﴿فویل للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم﴾ این مثل آن است که فرموده باشد: «ومنهم کذا و منهم کذا...» اینکه فرمود: ﴿فویل للذین﴾ یعنی منهم علماء سوء و منهم أُمّیّون لایعلمون إلاّ الأمانی. ﴿فویل للّذین یکتبون﴾ ناظر به علمای سوء است ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله﴾؛ وای به حال کسی که کتاب را با دست خود مینویسد و این امر مجعول را به خدای سبحان نسبت میدهد. علمای سوء یهود و مسیحیت این کار را میکردند، روزانه تحریف میکردند تغییر میدادند، أوصاف وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) را تغییر میدادند میگفتند: آن نشانهای که در تورات یا أنجیل برای پیامبر خاتم آمده است در این شخص نیست و همچنین احکام را به سود خود تغییر میدادند. اینکه فرمود: ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم﴾ برای تأکید در اسناد مباشری است فرمود: کاری است که مال خودشان است اینکه فرمود: ﴿بأیدیهم﴾ یعنی این کار یقیناً مال خود اینهاست. نظیر اینکه فرمود: ﴿ممّا عملته أیدیهم﴾ یا ﴿خلقت بیدیّ﴾ یا ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ و امثال ذلک اینها با دست خود نوشتند ﴿ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ کتابی که با دست خود نوشتند یعنی با فکر خود و با دست خود تنظیم کردند این را به خدا نسبت میدهند، میگویند: ﴿هذا من عند الله﴾.
متاع قلیل دنیا
هدفشان هم در حقیقت، دین فروشی است. هدف اینها از فروختن این احادیث مجعوله، گرفتن ثمن قلیل است ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلا﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید منظور از ثمن قلیل این نیست که پول کم میگیرند، اگر همهٴدنیا را هم بگیرند باز کم است. در بحث مربوط به آیهٴ ٤١ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود که ﴿ولاتکونوا أوّل کافر به ولاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً وإیایّ فاتّقون﴾ در آنجا بحث شد به اینکه منظور از قلّت این نیست که پول کمی میگرفتند، احیاناً پول فراوانی هم میگرفتند ولی هر چه درباره فروش دین دریافت کنند ولو همهٴ دنیا را هم بگیرند باز هم کم است. چون ﴿متاع الدنیا قلیل﴾ ﴿فما متاع الحیوة الدّنیا فی الآخرة الاّ قلیل﴾ اینکه فرمود: ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ یعنی این تحریف برای آن بود که دنیا بگیرند در حقیقت. خدای سبحان دو بار به این مسئله تکیه کرد، عنایت داد فرمود: ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یکسبون﴾؛ هم اصل این کار باعث ویل و جهنّم است، هم عرضهٴ این کار به دین خرینها باعث ویل و جهنّم است. هم اصل اینکه تحریف کردند و هم اینکه دین محرّف را به دیگران عرضه کردند. ﴿فویلٌ لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾.
بازگشت به بحث: مراد از أمیون
امّا اینکه فرمود: ﴿ومنهم أُّمّیّون﴾ قرآن کریم، امّی را در برابر أهل کتاب میشمارد میفرماید به اینکه ـ آیهٴ ٢٠ از سورهٴ آلعمران این چنین است ـ که فرمود: ﴿وَقُل لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا﴾ ؛ فرمود: به أهل کتاب و أمیین بگو اگر اسلام آوردید که هدایت شدهاید و اگر إعراض کردید که من باید تبلیغ میکردم و کردم و خدای سبحان به عبادش بصیر است در این کریمه بین أمیین و أهل کتاب (الذین أُوتو الکتاب) مقابله انداخت. زیرا یهودیها بالاخره دارای کتاب و یک فرهنگ آسمانی بودند مشرکین حجاز جز وثنیت چیزی در دست اینها نبود، از مشرکین به أمیین یاد میشد و از یهودیها و مسیحیها به عنوان اهل کتاب یا ﴿الذین أُوتوا الکتاب﴾ یاد میشد چه اینکه در همین سورهٴ آلعمران آیهٴ ٧٥ خود یهودیها نسبت به مشرکین تعبیر به أمییّن داشتند، میگفتند به اینکه ما میتوانیم بر أمیین سلطه داشته باشیم، امانتهایی که آنها به ما سپردند میتوانیم تملّک کنیم ﴿ومن أهل الکتاب مَن إن تأمنه بقنطار یؤدّه إلیک و منهم مَن إن تأمنه بدینار لایؤدّه إلیک إلّا مادمت علیه قائماً ذلک بأنّهم قالوا لیس علینا فی الأُمییّن سبیل﴾ ؛ ما بر مشرکین، هر چه روا بداریم باکی نیست بر ما حرجی نیست، ما اگر امانتهای اینها را تملّک کنیم سبیلی بر ما نیست زیرا آنها زیر سلطهٴ مایند ما بر آنها أفضلیم. این تعبیر از مشرکین به امییّن در قرآن هست که آیهٴ سورهٴ جمعه هم تأئید میکند که ﴿هو الّذی بعث فی الأمییّن رسولاً﴾ .
﴿أمانی﴾ عامل رسوب وصف أمیّت
امّا خدای سبحان به مقلّدین از اهل کتاب فرمود: شما باید در مسائل دینیتان محقق باشید یک سلسله أمانی و چیزهای جعلی را اگر بر شما عرضه کردند نپذیرید ﴿ومنهم أمّیّون﴾ که ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ این کلمه ﴿أمانی﴾ در چند جای قرآن با تعبیرات گوناگون آمده است. گاهی خدای سبحان میفرماید: ﴿لیس بأمانیّکم﴾ کار با امانی و تمنی و أمثال ذلک درست نمیشود ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ این یک اصل قرآنی است فرمود: ﴿لیس بأمانیکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ کار با امنیّه و آرزو درست نمیشود. چرا؟ برای اینکه محور، عمل صالح است اگر کسی بد کرد کیفر میبیند کار خوب کرد پاداش میبیند. ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ چرا؟ چون ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ این یک اصل کلی است پس کار با أمنیه حل نمیشود، این درباره تمنّی. و یهودیان هم أهل أمنیه بودند برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٨٠ حرفشان این است که ﴿قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة﴾ فقط اگر هم معذّب بشویم چند روزی بیش نیست که خدای سبحان میفرماید ﴿أتّخذتم عند الله عهداًً فلن یخلف الله عهده﴾ و مانند آن یا میگویند ﴿لن یدخل الجّنة إلا من کان هوداً أو نصاری﴾ ؛ بهشت فقط مال اهل کتاب است، فرق دیگر از بهشت سهمی ندارند. که قرآن کریم میفرماید: این با امنیّه و آرزو درست نمیشود شما علاقمندید که بهشت فقط مال اهل کتاب باشد ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری﴾ این کار را میگویند أمنیّه، قرآن کریم هم میفرماید ﴿لیس بأمانیکم ولا أمانیّ أهل اکتاب و من یعمل سوءاً یجز به﴾ امّا در اینجا که حرف را از علمای سوء دریافت کردند منظور از این امانیّ یعنی همان مختلقات همان أحادیث کذب و همان محرّفات یعنی اینها یا عوامند که تابع آیات تحریف شدهاند یا علمای سوءاند که مبدأ تحریفند. بنابر این، به ایمان اینها طمع نداشته باش. ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ و امانی هم که جز مظنّه چیزی نمیآورد به برهان متّکی نیست.
تقلید ممدوح و مذموم
بالاخره اگر انسان در تقلیدش مقلد بود برهانی ندارد ولی اگر در تقلیدش محقق بود برهان دارد میتواند بین خود و بین خدای خود حجّت اقامه کند. او یک علم اجمالی دارد گرچه نسبت به آن موارد تفصیل، شک یا ظنّ دارد ولی به مبنای همه اینها علم اجمالی دارد. لذا فرمود: ﴿وإن هم إلاّ یظنون﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ حج گویا وقتی هم این مسئله مطرح شد که خدای سبحان هم وظیفهٴ أهل تقلید را بیان میکند که تابعند و هم وظیفه آنکه متبوع است بیان میکند. در سورهٴ حج آیهٴ ٣ میفرماید: ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کلّ شیطان مرید﴾ ؛ بعضیها بیتحقیق حرکت میکنند و چون بیتحقیق حرکت میکنند هر شیطانی اینها را دعوت کرد از او تبعیت میکنند. این مقلدی است که در تقلیدش محقق نبود، فرمود: ﴿و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم﴾ چون مقلّدی است بغیر علم لذا ﴿ویتبع کلّ شیطان مرید﴾ هر شیطان متمرد، هر شیطان مارد، هر شیطان سرکشی میتواند زمام او را بکشد. اینجا سخن از تبعیّت کور است در همین سورهٴ حج، ناظر به وظیفهٴ متبوعها و افرادی است که دیگران را به تبعیت خود دعوت میکنند آیهٴ ٨ و 9 همین سوره این است که ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم ولاهدی ولاکتاب منیر ٭ ثانی عطفه لیضلّ عن سبیل الله له فی الدنیا خزیٌ ونذیقه یوم القیامة عذاب الحریق﴾ فرمود: بعضیها بیتحقیق متبوعند، بعضی بیتحقیق تابعند. آنها که بیتحقیق تابعند تقلیدشان، تقلید مذموم است در آیهٴ ٣ سورهٴ حج بیان کرد. آنها که بیتحقیق متبوعند در آیهٴ ٨ همین سوره بیان کرد فرمود: ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم ولاهدی ولاکتاب منیر﴾ نه وحی آسمانی آمد، نه برهان عقلی دارد نه از یک مبدأ علم، علمی را فراهم کرده است، بالاخره انسان از دو سه راه میتواند محقق باشد یا خودش أهل معنا باشد که حقیقت برای او کشف بشود، یا اهل برهان باشد یا بالاخره به یک کتاب آسمانی مراجعه کند. بعضیها متبوعند بدون اینکه این متبوع بودن آنها حق باشد، اینها سر خم کردند دارند راه کور را طی میکنند و عدّهای را به دنبال خود میکشانند ﴿ثانی عطفه لیضلّ عن سبیل الله﴾ اینها مضلّند متبوع بیتحقیقاند، آنها ضالّند، تابع بیتحقیقند. لذا فرمود: آنها عالم نیستند در تقلیدشان ﴿یتبع کلّ شیطان مرید﴾ اینها در متبوع بودن محقق نیستند برای اینکه مضلّند. انسان چه تابع باشد چه متبوع باید محقق باشد، در تبعیّتِ تقلید خود دیگر تقلید نکند، در تقلید محقق باشد. اگر انسان متبوعی بود محقق یا تابعی بود محقّق، راه به مقصد میبرد و اگر متبوعی بود جزو علمای سوء، تابعی بود بیتحقیق، همین اصلی که دربارهٴ بنیاسرائیل آمد دامنگیر او خواهد شد. قرآن فرمود به اینکه شما طمع دارید که اینها ایمان بیاورند یک عدّهٴ اینها که ﴿ومنهم أمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی وإن هم إلاّ یظنّون﴾ عدّهای دیگر هم علمای سوءاند اهل تحریفند ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ اگر عالم، عالم سوء بود و تابع هم تابع سوء بود اینها راه به مقصد نمیبرند.
سؤال ...
جواب: ضروری که یقینی است. انسان اگر چیزی را به عنوان ضروری بداند علم است برای او، نه اگر چیزی واقعاً ضروری شد برای آدم، یعنی یقین است. در کلیات دین، در اصول دین البته یقین لازم است. در فروع دین تقلید جایز است.
لذا فرمود به اینکه راهی برای ایمان اینها نیست ﴿فویلٌ لهم مما کتبت أیدیهم وویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ گرچه خدای سبحان همهٴ معاصی را کیفر میدهد، میفرماید به اینکه ﴿فبما کسبت أیدیهم﴾ امّا آن معاصی که اصل دین را در خطر میاندازد برای او یک کیفر شدیدی قائل است دو بار در همین یک سطر این جمله را تکرار کرد فرمود: ﴿فویلٌ لهم﴾؛ آن کاری که با دستشان کردند ویل برای آنها است، آن کاری که دسترنجشان را فروختند و از آن چیزی گرفتند باز ویل ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ خواه بخواهند چیزی بفروشند، خواه فقط بخواهند سند جعل کنند در هر دو حال برای اینها ویل است.
سؤال ...
جواب: اگر گفتند: چاهی است در جهنم، این یکی از مصادیق آنهاست، آنها در جهنّم که هستند از خدای سبحان تقاضای مرگ میکنند این ویل آن کلمه هلاکت طلبی است و این صفتِ فعل خداست نه اینکه خدا بفرماید: وای بر آنها، این کلمه «ویل» نظیر لعن است همان تعذیب الهی ویل خداست نه این که فقط این لفظ را بفرماید مثل لعنی که فرمود: ﴿لعنّاهم﴾ نه یعنی لفظاً خدای سبحان کسی را لعن کرد، همان دور داشتن خدا از رحمت، لعن است. لعن، صفت فعل خداست، این کار محروم کردن از رحمت را میگویند لعن، این تعذیب را میگویند ویل. فرمود: این کار، آنها را به عذاب منتهی میکند. ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ این خودش فعل است، این فعل عبارتست از عذاب خارجی که از آن ویل انتزاع میشود و اگر به صورت چاه و مانند آن گفته شد این بیان مصداقی از مصادیق ویل است.
سؤال:
تقلید محققانه
جواب: جاهل باید به عالم با تقوا مراجعه کند همان طور که اصل عالم بودن او را باید کاملاً تحقیق کند اصل وارستگی او را هم باید تحقیق کند.
سؤال ...
جواب: نه این باید از خارج بداند تحقیق کند این چنین نیست که بی تحقیق به کسی مراجعه کند. اگر یک کسی خواست به یک مقامی مراجعه کند باید به وسیله محققین به علم منتهی میشود از علم او با خبر باشد و از تقوای او مستحضر باشد، اگر این چنین نباشد نمیگویند «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه» یعنی همهٴ این عناوین را شما باید احراز کنید.
سؤال ...
جواب: نه، اگر کسی راههای باطل را تا کنون نرفته باشد الآن هم خدا او را حفظ میکند یک انسان دنیاطلب است وقتی به مقصد رسیده است از تحریف باکی ندارد در آن حدیث شریف که فرمود: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه» ؛ یعنی همان طوری که مردم، عوام باید أصل فقاهت او را با مراجعه به خبره حل کنند أصل «صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لأمر مولاه» این عناوین چهارگانه را هم باید با مراجعه به خبره حل کند تا بفهمد این شخص «من الفقهاء صائناً لنفسه» هست «حافظاً لدینه» هست «مطیعاً لأمر مولاه» هست «تارکاً لهواه» هست آنگاه «للعوام أن یقلّدوه» این چنین نیست که فقط آن قید اول را با مراجعه به خبره حل کنند بقیه را با أصالة الصّحة حل میشود. این چنین نیست تقلید اگر به تقلید ختم شد مشمول همان آیهٴ 3 سورهٴ حج است. تقلید باید به تحقیق ختم بشود چون همه ظنون باید به قطع ختم بشود انسان اگر مقلد است در تقلیدش باید محقق باشد لذا در آن حدیث شریف همهٴ پنج عنوان را باید انسان احراز بکند.
سؤال ...
جواب: معتبر است مورد عمل اصحاب است. نه، اگر «صائناً لنفسه» باشد «تارکاً لهواه» باشد باید احراز بکند اگر احراز میکردند که تشخیص میدادند روزانه أحادیث مجعول دریافت نمیکردند، چون خوش باور بودند تشخیص دادند لذا قرآن کریم میفرماید: شما أهل تحقیق باشید اگر هم مقلّدید باید محقق باشید در تقلیدتان، ﴿و منهم أُمّیّون لا یعلمون الکتاب إلاّ أمانیَّ و ان هم الاّ یظنّون ٭ فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یکسبون﴾
سؤال ...
جواب: نه و منهم را هم استثنا کرده بود در بحثهای قبل، ﴿من اهل الکتاب من أمّة قائمة﴾ و ﴿من أهل الکتاب﴾ کذا و کذا، آنها را استثنا کرد که بحثش گذشت عدهای را از آنها قرآن کریم با عظمت میستاید ولی أکثری البته همین طور ماندند
ادعای بیدلیل بنیاسرائیل
﴿قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیاماً معدودة ٭ قل أتخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لا تعلمون ٭ بلى من کسب سیّئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾
فرمود: یکی از آن أمانی که این هم ریشه تحریفی دارد این است که گفتند: ما پیش خدا مقرّبیم بر فرض هم معذّب بشویم چند روزی بیش نیست بعد به نعیم أبد میرسیم و مخلّد در بهشت خواهیم شد این حرف آنهاست اوّلاً بهشت را وقف خود میدانستند، بعد هم میگفتند اگر ما در قیامت معذّب بشویم جز چند صباح نخواهد بود. ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ آنگاه خدای سبحان به رسولش میفرماید: با اینها احتجاج کن ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده﴾ یعنی «أإتّخذتم عند الله عهداً» خدای سبحان در آیهای از آیات تورات یا انجیل این مطلب را گفت، در میثاق به شما تعهد سپرد که شما جز چند صباح معذّب نخواهید شد؟ بالاخره حرف یا باید به عقل ختم بشود یا به نقل قطعی، در بسیاری از موارد، خدای سبحان در هنگام احتجاج میفرماید به این که یا ﴿قل هاتوا برهانکم﴾ یا ﴿أثارة من علم﴾ بالاخره یا در یک کتاب آسمانی باید این سخن آمده باشد یا با برهان عقلی، شما تعهدی از خدا دریافت کردید و این تعهد را به عقل یا نقل قطعی استناد میدهید، یا روی امانی سخن میگویید ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً﴾ که خدا خلف وعده نمیکند البته اگر عهدی بسپارد یقیناً خلف وعده نخواهد کرد. ﴿اتّخذتم عند الله عهداً﴾ که ﴿فلن یخلف الله عهده﴾ یانه ﴿أم تقولون علی الله مالاتعلمون﴾ چیزی که نمیدانید به خدا نسبت میدهید.
سیئه دامنگستر و خطیئه دامگستر
یک اصل کلی خدای سبحان دارد و آن این است که هر که بد کرد کیفر میبیند ﴿بلی من کسب سیئة وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النّار﴾ یعنی آن سخن صحیح نیست که شما بر آنید، این سخن صحیح است ﴿بلی من کسب سیئة﴾ هر که بدی کسب کرد و گناهان او به او احاطه کرده است ﴿وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النّار﴾ که این نشانهٴ خلود است یک وقتی یک کسی معصیت میکند از او تعبیرش به این صورت است که ﴿من یعمل سوءاً یجزبه﴾ یک وقت تنها معصیت نیست بلکه معاصی به او محیط است تعبیر دربارهٴ این گروه آن است، ﴿بلی من کسب سیئة وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النار﴾ این ﴿أصحاب النار﴾ بودن مشعر به خلود است گرچه صریح نیست، ظهور تام ندارد، امّا وقتی گفتند این اصحاب نار است، یعنی در صحبت آتش است این به نحو ملکه است یعنی این، پیشهٴ آنهاست فرمود: اگر کسی معصیت کرد خب کیفر میبیند، ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ ولی ﴿من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته﴾ که گناهان او را محیط کرده است او محفوف به گناهان شد ﴿فأُولئک أصحاب النّار﴾ لذا فرمود: ﴿هم فیها خالدون﴾ خدای سبحان خلود را برای هر تبهکاری به عنوان وعید یاد نکرده است اگر کسی محفوف به معاصی شد، گناهان به او احاطه کردند این شخص أصحاب نار است. فرق گناه و ثواب آن است که انسان وقتی ثواب کرد محیط به ثواب است ثواب در اختیار اوست وقتی گناه کرد محاط به گناه است او در اختیار گناه است. لذا تعبیر قرآن درباره سیئات این است که سیئات به آدم محیط است ﴿وأحاطت به خطیئته﴾ ولی دربارهٴ حسنات این چنین نیست که حسنات به آدم محیط باشد، حسنات در اختیار انسان است انسان است که محیط بر حسنات است. حسنات هرگز، دست و بال انسان را نمیبندد سیئه است که انسان را میبندد و در رهن قرار میدهد ﴿کلّ امرء بما کسب رهین﴾ سیئه است که انسان را در دام میاندازد فرمود: اگر کسی محفوف به خطیئات شد این اصحاب نار است و برای همیشه میماند.
آنچه که در قرآن کریم در برابر حسنه نام دارد سیئه است که یسوء الانسان، آنچه که به هدف نمیرسد خطا است و خطا در برابر ثواب است و سیئه در برابر حسنه، چون وقتی جریانش به انسان بر میگردد برای انسان خوشایند نیست خطا در برابر ثواب، ناظر به هدف است سیئه در برابر حسنه، ناظر به صاحب عمل است.
«والحمد لله رب العالمین»
- معجزه بودن بعثت پیامبر با توجه به امی بودنش
- امیون دو قسمند یا محققانه مقلدند یا جاهلانه مقلدند
- مقصود امانی در آیه شریفه 78
- فرق گناه و ثواب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَیَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ٭ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ﴾
در شمارش اوصاف بنیاسرائیل فرمود: اینها یا مقلد نادانند یا محقّق بیتقوا، و در نتیجه راهی به مقصد نمیبرند. عوامانِ اینها، جز تحریف شدهها و أحادیث مجعول چیزی نمیدانند. علمای اینها جز تحریف، کار دیگر ندارند. البته در بین این بنیاسرائیل گروه اندکی هم پیدا میشوند که اهل تحقیق و تقوایند. ولی اکثری اینها را یا مقلّدین نادان تشکیل میدهند یا علمای سوء، تشکیل میدهند.
فرمود: ﴿ومنهم أُمیّون﴾ که ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانّی﴾ بعضی از بنیاسرائیل، امّی و درس نخواندهاند. به امّ و مادر منسوبند هنوز از مادر جدا نشدهاند به مکتب استاد راه نیافتهاند. اینها که به همان فطرت و سذاجت نوزادیشان ماندهاند، آنها را امّی میگویند. درس نخواندهها را امّی مینامند. ﴿هو الّذی بعث فی الأُمیّین رسولاً﴾ یعنی در بین درس نخواندهها پیامبری مبعوث کرد، که خود بعثت حضرت فی نفسه معجزه است.
ـ اعجاز بعثت رسول امّی
همانطوری که حرف زدن عیسای مسیح(سلام الله علیه) معجزه است، بعثت رسول خدا از بین أمییّن معجزه است. غیر از اینکه پیامبر قرآنی آورد که احدی همانند آن را نمیتواند بیاورد، اصل انبعاثش از بین أمییُن معجزه است. مثل اینکه در شب تار اگر یک نوری پیدا شود معجزه است. در روز اگر یک نوری پیدا شد عادی است ولی در شب تار اگر نوری پیدا شد معجزه است. انبعاث رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) در بین امیین معجزه است، مثل اینکه تکلّم خود مسیح(سلام الله علیه) معجزه است این غیر از إعجاز کلام است، یک وقت بحث در آن است که کلام معجزه است. کلماتش معجزه است أحدی مثل آن نمیتواند بیاورد بحث در آن کلام و کلمات نیست بحث در تکلّم است، یک کودک نوزادی در گهواره سخن بگوید معجزه است، خود این تکلّم معجزه است با قطع نظر از آن کلام. برای رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) با قطع نظر از اینکه ره آوردش یعنی قرآن، معجزه است خود انبعاثش از بین امیّین و درس نخواندهها معجزه است که فرمود: ﴿هو الذی بعث فی الأُمّیین رسولاً﴾
درس نخوانده ها را میگفتند امّیین، مشرکین چون اهل تحقیق و مطالعه و امثال ذلک نبودند درسی در بین آنها رواج نداشت آنها را امیّین مینامیدند، در برابر علمای یهود که از کتاب برخوردار بودند آنها را میگفتند اهل کتاب و مشرکین را میگفتند امیین. ولی در بین بنیاسرائیل درس نخواندههایی بودند که چشم و گوششان به آن احادیث مختلط و بافتههای علمای سوءشان بودند.
تقلید مذموم و پندارگرایی بنیاسرائیل
قرآن کریم عوام بودن را مذمّت نمیکند تقلید را مذمّت نمیکند امّا آن عوامی که تقلیدش روی تقلید است پیش قرآن مذموم است بلکه تقلیدش باید به تحقیق منتهی بشود. انسان اگر در یک مسئلهای توفیق تحقیق نداشت و خواست در آن مسئله تقلید کند در تقلیدش باید محقق باشد که از چه تقلید کند، تقلیدش به تقلید از دیگران نباشد، در تقلید باید محقق باشد. فرمود: بنیاسرائیل یا عوامی بودند که چشم به علمای سوء دوختند یا علمای سوء بودند که با جعل و تحریف بازاریابی میکردند. آنگاه این دو گروه چگونه میتوانند در برابر حق خاضع باشند. ﴿ومنهم أُمّیّون﴾ یعنی چرا فرمود شما در برابر ایمان اهل کتاب طمع نکنید؟ خود را به اینها نزدیک نکنید فقط در حد دعوت اینها را فرا بخوانید؟ برای اینکه: ﴿ومنهم أُمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ شما اگر بخواهید با تورات و انجیل استدلال کنید آن درس نخواندههای اینها که جز أمانی و مختلقات و أحادیث کذب چیزی نمیدانند. جز مظنّه و گمانی که از علمای سوء دریافت کردند چیزی نمیدانند. اگر بخواهید با علمای سوءشان صحبت کنید که کتاب به دست اینهاست اینها هر روز جوری تورات را مینویسند و تحریف میکنند و به عرضه در میآورند. با که میخواهید بهث کنید؟ طمع در ایمان که دوختهاید؟ ﴿ومنهم أُمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ اینها فقط در حد أمانی یعنی أحادیث مختلق، جعلیات و أکاذیب میدانند. ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ اینها در اعتقادات جز مظنّه چیزی ندارند و مظنّه هم مشکلی را حلّ نمیکند ﴿إن الظّن لایغنی من الحق شیئاً﴾ پس اینها مظنّه دارند، مظنه مشکلی را حل نمیکند پس علم اینها مشکلی را حل نخواهد کرد. آن ﴿إن الظنّ لایغنی من الحق شیئاً﴾ به منزلهٴ کبرای کلّی است این بیان که فرمود: ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ به منزلهٴ صغرای قیاس است فرمود: اینها در مسائل اعتقادی مظنه دارند، و هیچ مظنهای در مسائل اعتقادی مشکلی را حل نمیکند، پس سرمایههای این گروه، مشکلی را حل نمیکند. چرا؟ چون ﴿إن هم إلاّ یظنّون﴾.
وای بر تحریفگران!
امّا علمای اینها که علمای سوءاند ﴿فویل للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم﴾ این مثل آن است که فرموده باشد: «ومنهم کذا و منهم کذا...» اینکه فرمود: ﴿فویل للذین﴾ یعنی منهم علماء سوء و منهم أُمّیّون لایعلمون إلاّ الأمانی. ﴿فویل للّذین یکتبون﴾ ناظر به علمای سوء است ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله﴾؛ وای به حال کسی که کتاب را با دست خود مینویسد و این امر مجعول را به خدای سبحان نسبت میدهد. علمای سوء یهود و مسیحیت این کار را میکردند، روزانه تحریف میکردند تغییر میدادند، أوصاف وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) را تغییر میدادند میگفتند: آن نشانهای که در تورات یا أنجیل برای پیامبر خاتم آمده است در این شخص نیست و همچنین احکام را به سود خود تغییر میدادند. اینکه فرمود: ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم﴾ برای تأکید در اسناد مباشری است فرمود: کاری است که مال خودشان است اینکه فرمود: ﴿بأیدیهم﴾ یعنی این کار یقیناً مال خود اینهاست. نظیر اینکه فرمود: ﴿ممّا عملته أیدیهم﴾ یا ﴿خلقت بیدیّ﴾ یا ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ و امثال ذلک اینها با دست خود نوشتند ﴿ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ کتابی که با دست خود نوشتند یعنی با فکر خود و با دست خود تنظیم کردند این را به خدا نسبت میدهند، میگویند: ﴿هذا من عند الله﴾.
متاع قلیل دنیا
هدفشان هم در حقیقت، دین فروشی است. هدف اینها از فروختن این احادیث مجعوله، گرفتن ثمن قلیل است ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلا﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید منظور از ثمن قلیل این نیست که پول کم میگیرند، اگر همهٴدنیا را هم بگیرند باز کم است. در بحث مربوط به آیهٴ ٤١ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود که ﴿ولاتکونوا أوّل کافر به ولاتشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً وإیایّ فاتّقون﴾ در آنجا بحث شد به اینکه منظور از قلّت این نیست که پول کمی میگرفتند، احیاناً پول فراوانی هم میگرفتند ولی هر چه درباره فروش دین دریافت کنند ولو همهٴ دنیا را هم بگیرند باز هم کم است. چون ﴿متاع الدنیا قلیل﴾ ﴿فما متاع الحیوة الدّنیا فی الآخرة الاّ قلیل﴾ اینکه فرمود: ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ یعنی این تحریف برای آن بود که دنیا بگیرند در حقیقت. خدای سبحان دو بار به این مسئله تکیه کرد، عنایت داد فرمود: ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یکسبون﴾؛ هم اصل این کار باعث ویل و جهنّم است، هم عرضهٴ این کار به دین خرینها باعث ویل و جهنّم است. هم اصل اینکه تحریف کردند و هم اینکه دین محرّف را به دیگران عرضه کردند. ﴿فویلٌ لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾.
بازگشت به بحث: مراد از أمیون
امّا اینکه فرمود: ﴿ومنهم أُّمّیّون﴾ قرآن کریم، امّی را در برابر أهل کتاب میشمارد میفرماید به اینکه ـ آیهٴ ٢٠ از سورهٴ آلعمران این چنین است ـ که فرمود: ﴿وَقُل لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا﴾ ؛ فرمود: به أهل کتاب و أمیین بگو اگر اسلام آوردید که هدایت شدهاید و اگر إعراض کردید که من باید تبلیغ میکردم و کردم و خدای سبحان به عبادش بصیر است در این کریمه بین أمیین و أهل کتاب (الذین أُوتو الکتاب) مقابله انداخت. زیرا یهودیها بالاخره دارای کتاب و یک فرهنگ آسمانی بودند مشرکین حجاز جز وثنیت چیزی در دست اینها نبود، از مشرکین به أمیین یاد میشد و از یهودیها و مسیحیها به عنوان اهل کتاب یا ﴿الذین أُوتوا الکتاب﴾ یاد میشد چه اینکه در همین سورهٴ آلعمران آیهٴ ٧٥ خود یهودیها نسبت به مشرکین تعبیر به أمییّن داشتند، میگفتند به اینکه ما میتوانیم بر أمیین سلطه داشته باشیم، امانتهایی که آنها به ما سپردند میتوانیم تملّک کنیم ﴿ومن أهل الکتاب مَن إن تأمنه بقنطار یؤدّه إلیک و منهم مَن إن تأمنه بدینار لایؤدّه إلیک إلّا مادمت علیه قائماً ذلک بأنّهم قالوا لیس علینا فی الأُمییّن سبیل﴾ ؛ ما بر مشرکین، هر چه روا بداریم باکی نیست بر ما حرجی نیست، ما اگر امانتهای اینها را تملّک کنیم سبیلی بر ما نیست زیرا آنها زیر سلطهٴ مایند ما بر آنها أفضلیم. این تعبیر از مشرکین به امییّن در قرآن هست که آیهٴ سورهٴ جمعه هم تأئید میکند که ﴿هو الّذی بعث فی الأمییّن رسولاً﴾ .
﴿أمانی﴾ عامل رسوب وصف أمیّت
امّا خدای سبحان به مقلّدین از اهل کتاب فرمود: شما باید در مسائل دینیتان محقق باشید یک سلسله أمانی و چیزهای جعلی را اگر بر شما عرضه کردند نپذیرید ﴿ومنهم أمّیّون﴾ که ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ این کلمه ﴿أمانی﴾ در چند جای قرآن با تعبیرات گوناگون آمده است. گاهی خدای سبحان میفرماید: ﴿لیس بأمانیّکم﴾ کار با امانی و تمنی و أمثال ذلک درست نمیشود ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ این یک اصل قرآنی است فرمود: ﴿لیس بأمانیکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ کار با امنیّه و آرزو درست نمیشود. چرا؟ برای اینکه محور، عمل صالح است اگر کسی بد کرد کیفر میبیند کار خوب کرد پاداش میبیند. ﴿لیس بأمانیّکم ولا أمانیّ أهل الکتاب﴾ چرا؟ چون ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ این یک اصل کلی است پس کار با أمنیه حل نمیشود، این درباره تمنّی. و یهودیان هم أهل أمنیه بودند برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٨٠ حرفشان این است که ﴿قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة﴾ فقط اگر هم معذّب بشویم چند روزی بیش نیست که خدای سبحان میفرماید ﴿أتّخذتم عند الله عهداًً فلن یخلف الله عهده﴾ و مانند آن یا میگویند ﴿لن یدخل الجّنة إلا من کان هوداً أو نصاری﴾ ؛ بهشت فقط مال اهل کتاب است، فرق دیگر از بهشت سهمی ندارند. که قرآن کریم میفرماید: این با امنیّه و آرزو درست نمیشود شما علاقمندید که بهشت فقط مال اهل کتاب باشد ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری﴾ این کار را میگویند أمنیّه، قرآن کریم هم میفرماید ﴿لیس بأمانیکم ولا أمانیّ أهل اکتاب و من یعمل سوءاً یجز به﴾ امّا در اینجا که حرف را از علمای سوء دریافت کردند منظور از این امانیّ یعنی همان مختلقات همان أحادیث کذب و همان محرّفات یعنی اینها یا عوامند که تابع آیات تحریف شدهاند یا علمای سوءاند که مبدأ تحریفند. بنابر این، به ایمان اینها طمع نداشته باش. ﴿لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی﴾ و امانی هم که جز مظنّه چیزی نمیآورد به برهان متّکی نیست.
تقلید ممدوح و مذموم
بالاخره اگر انسان در تقلیدش مقلد بود برهانی ندارد ولی اگر در تقلیدش محقق بود برهان دارد میتواند بین خود و بین خدای خود حجّت اقامه کند. او یک علم اجمالی دارد گرچه نسبت به آن موارد تفصیل، شک یا ظنّ دارد ولی به مبنای همه اینها علم اجمالی دارد. لذا فرمود: ﴿وإن هم إلاّ یظنون﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ حج گویا وقتی هم این مسئله مطرح شد که خدای سبحان هم وظیفهٴ أهل تقلید را بیان میکند که تابعند و هم وظیفه آنکه متبوع است بیان میکند. در سورهٴ حج آیهٴ ٣ میفرماید: ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کلّ شیطان مرید﴾ ؛ بعضیها بیتحقیق حرکت میکنند و چون بیتحقیق حرکت میکنند هر شیطانی اینها را دعوت کرد از او تبعیت میکنند. این مقلدی است که در تقلیدش محقق نبود، فرمود: ﴿و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم﴾ چون مقلّدی است بغیر علم لذا ﴿ویتبع کلّ شیطان مرید﴾ هر شیطان متمرد، هر شیطان مارد، هر شیطان سرکشی میتواند زمام او را بکشد. اینجا سخن از تبعیّت کور است در همین سورهٴ حج، ناظر به وظیفهٴ متبوعها و افرادی است که دیگران را به تبعیت خود دعوت میکنند آیهٴ ٨ و 9 همین سوره این است که ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم ولاهدی ولاکتاب منیر ٭ ثانی عطفه لیضلّ عن سبیل الله له فی الدنیا خزیٌ ونذیقه یوم القیامة عذاب الحریق﴾ فرمود: بعضیها بیتحقیق متبوعند، بعضی بیتحقیق تابعند. آنها که بیتحقیق تابعند تقلیدشان، تقلید مذموم است در آیهٴ ٣ سورهٴ حج بیان کرد. آنها که بیتحقیق متبوعند در آیهٴ ٨ همین سوره بیان کرد فرمود: ﴿ومن النّاس من یجادل فی الله بغیر علم ولاهدی ولاکتاب منیر﴾ نه وحی آسمانی آمد، نه برهان عقلی دارد نه از یک مبدأ علم، علمی را فراهم کرده است، بالاخره انسان از دو سه راه میتواند محقق باشد یا خودش أهل معنا باشد که حقیقت برای او کشف بشود، یا اهل برهان باشد یا بالاخره به یک کتاب آسمانی مراجعه کند. بعضیها متبوعند بدون اینکه این متبوع بودن آنها حق باشد، اینها سر خم کردند دارند راه کور را طی میکنند و عدّهای را به دنبال خود میکشانند ﴿ثانی عطفه لیضلّ عن سبیل الله﴾ اینها مضلّند متبوع بیتحقیقاند، آنها ضالّند، تابع بیتحقیقند. لذا فرمود: آنها عالم نیستند در تقلیدشان ﴿یتبع کلّ شیطان مرید﴾ اینها در متبوع بودن محقق نیستند برای اینکه مضلّند. انسان چه تابع باشد چه متبوع باید محقق باشد، در تبعیّتِ تقلید خود دیگر تقلید نکند، در تقلید محقق باشد. اگر انسان متبوعی بود محقق یا تابعی بود محقّق، راه به مقصد میبرد و اگر متبوعی بود جزو علمای سوء، تابعی بود بیتحقیق، همین اصلی که دربارهٴ بنیاسرائیل آمد دامنگیر او خواهد شد. قرآن فرمود به اینکه شما طمع دارید که اینها ایمان بیاورند یک عدّهٴ اینها که ﴿ومنهم أمّیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانی وإن هم إلاّ یظنّون﴾ عدّهای دیگر هم علمای سوءاند اهل تحریفند ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ اگر عالم، عالم سوء بود و تابع هم تابع سوء بود اینها راه به مقصد نمیبرند.
سؤال ...
جواب: ضروری که یقینی است. انسان اگر چیزی را به عنوان ضروری بداند علم است برای او، نه اگر چیزی واقعاً ضروری شد برای آدم، یعنی یقین است. در کلیات دین، در اصول دین البته یقین لازم است. در فروع دین تقلید جایز است.
لذا فرمود به اینکه راهی برای ایمان اینها نیست ﴿فویلٌ لهم مما کتبت أیدیهم وویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ گرچه خدای سبحان همهٴ معاصی را کیفر میدهد، میفرماید به اینکه ﴿فبما کسبت أیدیهم﴾ امّا آن معاصی که اصل دین را در خطر میاندازد برای او یک کیفر شدیدی قائل است دو بار در همین یک سطر این جمله را تکرار کرد فرمود: ﴿فویلٌ لهم﴾؛ آن کاری که با دستشان کردند ویل برای آنها است، آن کاری که دسترنجشان را فروختند و از آن چیزی گرفتند باز ویل ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ خواه بخواهند چیزی بفروشند، خواه فقط بخواهند سند جعل کنند در هر دو حال برای اینها ویل است.
سؤال ...
جواب: اگر گفتند: چاهی است در جهنم، این یکی از مصادیق آنهاست، آنها در جهنّم که هستند از خدای سبحان تقاضای مرگ میکنند این ویل آن کلمه هلاکت طلبی است و این صفتِ فعل خداست نه اینکه خدا بفرماید: وای بر آنها، این کلمه «ویل» نظیر لعن است همان تعذیب الهی ویل خداست نه این که فقط این لفظ را بفرماید مثل لعنی که فرمود: ﴿لعنّاهم﴾ نه یعنی لفظاً خدای سبحان کسی را لعن کرد، همان دور داشتن خدا از رحمت، لعن است. لعن، صفت فعل خداست، این کار محروم کردن از رحمت را میگویند لعن، این تعذیب را میگویند ویل. فرمود: این کار، آنها را به عذاب منتهی میکند. ﴿فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾ این خودش فعل است، این فعل عبارتست از عذاب خارجی که از آن ویل انتزاع میشود و اگر به صورت چاه و مانند آن گفته شد این بیان مصداقی از مصادیق ویل است.
سؤال:
تقلید محققانه
جواب: جاهل باید به عالم با تقوا مراجعه کند همان طور که اصل عالم بودن او را باید کاملاً تحقیق کند اصل وارستگی او را هم باید تحقیق کند.
سؤال ...
جواب: نه این باید از خارج بداند تحقیق کند این چنین نیست که بی تحقیق به کسی مراجعه کند. اگر یک کسی خواست به یک مقامی مراجعه کند باید به وسیله محققین به علم منتهی میشود از علم او با خبر باشد و از تقوای او مستحضر باشد، اگر این چنین نباشد نمیگویند «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه» یعنی همهٴ این عناوین را شما باید احراز کنید.
سؤال ...
جواب: نه، اگر کسی راههای باطل را تا کنون نرفته باشد الآن هم خدا او را حفظ میکند یک انسان دنیاطلب است وقتی به مقصد رسیده است از تحریف باکی ندارد در آن حدیث شریف که فرمود: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه» ؛ یعنی همان طوری که مردم، عوام باید أصل فقاهت او را با مراجعه به خبره حل کنند أصل «صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لأمر مولاه» این عناوین چهارگانه را هم باید با مراجعه به خبره حل کند تا بفهمد این شخص «من الفقهاء صائناً لنفسه» هست «حافظاً لدینه» هست «مطیعاً لأمر مولاه» هست «تارکاً لهواه» هست آنگاه «للعوام أن یقلّدوه» این چنین نیست که فقط آن قید اول را با مراجعه به خبره حل کنند بقیه را با أصالة الصّحة حل میشود. این چنین نیست تقلید اگر به تقلید ختم شد مشمول همان آیهٴ 3 سورهٴ حج است. تقلید باید به تحقیق ختم بشود چون همه ظنون باید به قطع ختم بشود انسان اگر مقلد است در تقلیدش باید محقق باشد لذا در آن حدیث شریف همهٴ پنج عنوان را باید انسان احراز بکند.
سؤال ...
جواب: معتبر است مورد عمل اصحاب است. نه، اگر «صائناً لنفسه» باشد «تارکاً لهواه» باشد باید احراز بکند اگر احراز میکردند که تشخیص میدادند روزانه أحادیث مجعول دریافت نمیکردند، چون خوش باور بودند تشخیص دادند لذا قرآن کریم میفرماید: شما أهل تحقیق باشید اگر هم مقلّدید باید محقق باشید در تقلیدتان، ﴿و منهم أُمّیّون لا یعلمون الکتاب إلاّ أمانیَّ و ان هم الاّ یظنّون ٭ فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یکسبون﴾
سؤال ...
جواب: نه و منهم را هم استثنا کرده بود در بحثهای قبل، ﴿من اهل الکتاب من أمّة قائمة﴾ و ﴿من أهل الکتاب﴾ کذا و کذا، آنها را استثنا کرد که بحثش گذشت عدهای را از آنها قرآن کریم با عظمت میستاید ولی أکثری البته همین طور ماندند
ادعای بیدلیل بنیاسرائیل
﴿قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیاماً معدودة ٭ قل أتخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لا تعلمون ٭ بلى من کسب سیّئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾
فرمود: یکی از آن أمانی که این هم ریشه تحریفی دارد این است که گفتند: ما پیش خدا مقرّبیم بر فرض هم معذّب بشویم چند روزی بیش نیست بعد به نعیم أبد میرسیم و مخلّد در بهشت خواهیم شد این حرف آنهاست اوّلاً بهشت را وقف خود میدانستند، بعد هم میگفتند اگر ما در قیامت معذّب بشویم جز چند صباح نخواهد بود. ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ آنگاه خدای سبحان به رسولش میفرماید: با اینها احتجاج کن ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده﴾ یعنی «أإتّخذتم عند الله عهداً» خدای سبحان در آیهای از آیات تورات یا انجیل این مطلب را گفت، در میثاق به شما تعهد سپرد که شما جز چند صباح معذّب نخواهید شد؟ بالاخره حرف یا باید به عقل ختم بشود یا به نقل قطعی، در بسیاری از موارد، خدای سبحان در هنگام احتجاج میفرماید به این که یا ﴿قل هاتوا برهانکم﴾ یا ﴿أثارة من علم﴾ بالاخره یا در یک کتاب آسمانی باید این سخن آمده باشد یا با برهان عقلی، شما تعهدی از خدا دریافت کردید و این تعهد را به عقل یا نقل قطعی استناد میدهید، یا روی امانی سخن میگویید ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً﴾ که خدا خلف وعده نمیکند البته اگر عهدی بسپارد یقیناً خلف وعده نخواهد کرد. ﴿اتّخذتم عند الله عهداً﴾ که ﴿فلن یخلف الله عهده﴾ یانه ﴿أم تقولون علی الله مالاتعلمون﴾ چیزی که نمیدانید به خدا نسبت میدهید.
سیئه دامنگستر و خطیئه دامگستر
یک اصل کلی خدای سبحان دارد و آن این است که هر که بد کرد کیفر میبیند ﴿بلی من کسب سیئة وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النّار﴾ یعنی آن سخن صحیح نیست که شما بر آنید، این سخن صحیح است ﴿بلی من کسب سیئة﴾ هر که بدی کسب کرد و گناهان او به او احاطه کرده است ﴿وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النّار﴾ که این نشانهٴ خلود است یک وقتی یک کسی معصیت میکند از او تعبیرش به این صورت است که ﴿من یعمل سوءاً یجزبه﴾ یک وقت تنها معصیت نیست بلکه معاصی به او محیط است تعبیر دربارهٴ این گروه آن است، ﴿بلی من کسب سیئة وأحاطت به خطیئته فأُولئک أصحاب النار﴾ این ﴿أصحاب النار﴾ بودن مشعر به خلود است گرچه صریح نیست، ظهور تام ندارد، امّا وقتی گفتند این اصحاب نار است، یعنی در صحبت آتش است این به نحو ملکه است یعنی این، پیشهٴ آنهاست فرمود: اگر کسی معصیت کرد خب کیفر میبیند، ﴿من یعمل سوءاً یجز به﴾ ولی ﴿من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته﴾ که گناهان او را محیط کرده است او محفوف به گناهان شد ﴿فأُولئک أصحاب النّار﴾ لذا فرمود: ﴿هم فیها خالدون﴾ خدای سبحان خلود را برای هر تبهکاری به عنوان وعید یاد نکرده است اگر کسی محفوف به معاصی شد، گناهان به او احاطه کردند این شخص أصحاب نار است. فرق گناه و ثواب آن است که انسان وقتی ثواب کرد محیط به ثواب است ثواب در اختیار اوست وقتی گناه کرد محاط به گناه است او در اختیار گناه است. لذا تعبیر قرآن درباره سیئات این است که سیئات به آدم محیط است ﴿وأحاطت به خطیئته﴾ ولی دربارهٴ حسنات این چنین نیست که حسنات به آدم محیط باشد، حسنات در اختیار انسان است انسان است که محیط بر حسنات است. حسنات هرگز، دست و بال انسان را نمیبندد سیئه است که انسان را میبندد و در رهن قرار میدهد ﴿کلّ امرء بما کسب رهین﴾ سیئه است که انسان را در دام میاندازد فرمود: اگر کسی محفوف به خطیئات شد این اصحاب نار است و برای همیشه میماند.
آنچه که در قرآن کریم در برابر حسنه نام دارد سیئه است که یسوء الانسان، آنچه که به هدف نمیرسد خطا است و خطا در برابر ثواب است و سیئه در برابر حسنه، چون وقتی جریانش به انسان بر میگردد برای انسان خوشایند نیست خطا در برابر ثواب، ناظر به هدف است سیئه در برابر حسنه، ناظر به صاحب عمل است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است