display result search
منو
تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش دوم

تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 130 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش دوم
- وظیفه پیروان پیامبر خدا (ص) برای دعوت مردم به خدا
- انواع دعوت
- مصادیق دعوت با بصیرت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿قُلْ هذِهِ سَبِیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ ٭ حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ ٭ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَی‏ءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ یوسف وظیفه امت اسلامی را مشخص فرمود اینکه به صورت جمله خبریه آمده است در حقیقت می‌تواند صبغه انشایی داشته باشد ظاهرش جمله خبریه است اما به داعیه انشا القا شده است ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ این بازگشتش به این انشاء خواهد بود یعنی «یا ایّها الّذین اتبعونی» یا «یا ایّها المؤمنون ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾» اینکه وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله و علیه و آله و سلّم) فرمود: راه من این است که مردم را به الله دعوت می‌کنم و دعوت من هم رو بصیرت و بینایی است پیروان من هم مردم را به الله دعوت می‌کنند این یک گزارش خبری نیست که فقط از مبلّغان خبر بدهد بعد بلکه یک حکم انشایی است یعنی هر کس پیرو من است باید مردم را به الله دعوت کند این یک مطلب، مطلب دوم آن است که دعوت گاهی قولی است گاهی فعلی گاهی با هر دو لسان هر کسی که مؤمن به رسول خداست باید مردم را به الله دعوت کند این اگر اهل قلم یا سخن بود که با بیان و بنان دعوت می‌کند اگر یک شخصی عادی بود با عمل خود با سیره حسن خود دعوت می‌‌کند اینکه از ائمه (علیهم السلام) رسیده است «کونوا لنا زیناً ولا تَکون عَلینا شیناً» همین طور است یک مؤمن عادی با عملش مردم را به الله دعوت می‌کند این چنین نیست که او یک عملی انجام بدهد و مردم شاهد اعمال خیر او باشند و بی‌اثر باشد این طور نیست اگر کسی به لسان فعل و به لسان حال دعوت بکند تأثیرش از لسان قال و قلم کمتر نیست پس هر کسی که پیرو رسول خدا (صلّی الله و علیه و آله و سلّم) است مأمور است که مردم را به الله دعوت کند در حد سعه ایمانی خودش. مطلب سوم که تأیید مطلب دوم است آن است که هیچ کس نمی‌تواند بگویید که من چون به حوزه یا دانشگاه نرفتم و از این علوم اطلاعی ندارم نمی‌توانم مردم را به الله دعوت کنم معیار دعوت به الله بصیرت است نه آن علم حوزوی است و نه علم دانشگاهی زیرا وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بصیرتش را با علوم حوزوی و امثال ذلک بدست نیاورده، این علوم حصولی آن بصیرت را شاید نیاورد آنکه چشم دل کسی باز می‌شود و مردم را دعوت می‌کند این راه فطرت است اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم) نگاری بود به مکتب نرفت مع ذلک ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ دعوت کرد همه انسانها می‌توانند این‌چنین باشند منتها او در قلّه است و اوج است افراد دیگر در دامنه‌اند او به درجه صد رسیده است اینها به درجه یک و دو بالأخره به او ایمان آوردن فطرتی که خدا داد در همه هست ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ در همه است هر کسی به اندازه خود طعم ایمان را می‌چشد و می‌تواند مردم را به حق دعوت کند نشان آنکه این دعوت مشترک است اختصاصی به علما ندارد اطلاق این آیه است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ بالأخره هر مؤمنی تابع پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نفرمود «ادعوا الی الله أنا و ان علماهم من امتی» یک وقت است که لسان این است «العُلماء وَرثة الأنبیاء» خب بله یا ﴿إِنَّمَا یَخْشَس اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا العِلْمِ﴾ خب این آیات ناظر به وصف علماست اما ﴿وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ که اختصاصی به عالم ندارد که فرمود: هرکس پیرو من است راه مرا طی می‌کند و آن است که مردم را به الله دعوت می‌کند او نمی‌تواند بگوید من که درس نخوانده‌ام برای اینکه این راه فطرت این مدرسه درون مدرسه‌ای است برای همه منتها وجود مبارک حضرت به آن مرحله کامل عصمت رسیده است دیگران نه همان فطرت ایمانی‌شان را دارند نه تنها معصوم نیستند بلکه خیلی از معارف را هم نمی‌دانند همان چهارتا کلمه‌ای که می‌دانند درست عمل بکنند تا مردم را به الله دعوت بکنند بنابراین این آیه جمله ﴿وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ اختصاصی به علما و فقها و اینها ندارد البته مسئولیت آنها بیشتر است دعوت آنها هم بیشتر است اجر آنها هم بیشتر هر کسی موظف است دعوت بکند و معیارش هم بصیرت است نه درس حوزوی یا دانشگاهی اگر چشم دل کسی باز شد این می‌تواند مردم را دعوت بکند همان دو کلمه‌ای که می‌گوید اثر دارد عمده بصیر بودن در قبال اعما بودن است.
پرسش ... پاسخ: مردم اینکه معارف عقلی و علمی دقیق دعوت نمی‌کند که می‌گوید راست بگویید خدا گفته راست بگویید کم نفروشید خدا گفته کم نفروشید و خودش هم راست می‌گوید و اهل تطفیف نیست مردم هم باور می‌کنند مشکلات اساسی جامعه ما روی این معارف دقیق علمی و عقلی حوزه‌ و دانشگاه نیست این رسالهٴ عملیه یک کتاب ساده‌ای است مشکل عملی ما اینکه به این رساله عمل نمی‌شود یعنی الآن شما چند میلیون پرونده قبل چندین بار این مسئله مطرح شد الآن چند میلیون پرونده ما در دستگاههای قضایی داریم به استثنا آن اندکی از پرونده‌ها که صبغهٴ حقوقی علمی پیچیده دارد بقیه را همان حرفهای عادی است دیگر یک کسی دروغ گفته یک کسی گران فروشی کرده است یک کسی کم فروشی کرده است یک کسی قاچاق آورده است یک کسی به وعده‌اش وفا نکرده است مستأجری بود مال‌الاجارهٴ را نداده این چند میلیون پرونده براساس همین‌هاست اینها الفبای دین است این چنین نیست که اینها در تشخیص موضوعات البته اینها گرفتار اشتباه می‌شوند اما محور اصلی پرونده‌ها همین الفبای دین است یعنی همین رسالهٴ عملیه است اگر به این رساله عمل بشود ما هیچ مشکلی در جامعه نداریم کسی دروغ نگوید گران فروشی نکند کم فروشی نکند خلف وعده ندهد زیروروی بارش دو گونه نباشد وقتی نوبت اجاره‌اش تمام شد تخلیه بکند بی‌خود اجاره را بالا نبرد همین حرفهاست.
پرسش ... پاسخ: حالا آن اخلاق فنی باید باشد ولی قسمت مهم همان سیره و روش عالمان دین است خدا رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی در تمام مدّت عمر بارها اسرار کردند که شما درس اخلاق بگویید فرمود اخلاق درسی نیست شما باید طوری باشید وقتی شاگرد شما را می‌بیند متعدی و متخلق بشود شما می‌خواهید سخنران تربیت کنی یا متخلق ایشان بارها می‌فرمود: اخلاق درسی نیست اگر شما طرزی رفتار کردید که گفتار تو با فعل تو یکی بود شاگرد هم تربیت می‌شود دیگر چون سرمایه که در او هست فطرت در او هست همه ما از خوبی لذت می‌بریم از صداقت لذت می‌بریم از امانت لذت می‌بریم به هر تقدیر، اینکه فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾ گرچه جمله خبریه است ولی پیامش پیام انشایی است وظیفه همه مردم مسلمان را بازگو می‌کند چون همه پیرو او هستند و مدرکش هم بصیرت است نه مدرک حوزوی می‌خواهد نه مدرک دانشگاهی اگر کسی به این رساله عملیه عمل بکند ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است دیگر مشکل عمیق جامعه این حرفهایی که الآن اینجا مطرح است نیست اینها برای خواص است که حالا وجود مبارک یعقوب چه طور شد پیراهن چه طور شد چه طور اولاً بینا نشد قبلاً نمی‌دانست بعد این حرفها حرفهای خواص است مردم که مشکلشان این نیست که چرا وجود مبارک حضرت یعقوب پیراهن را مثلاً قبلاً نمی‌دانست بعدها ﴿إِنِّی لأَجِدُ﴾ اینها را که یا اصلاً نشنید که مشکل مردم اینکه گران‌نفروشند کم نفروشند دروغ نگویند و مانند آن و جامعه هم با این اصلاح می‌شود اینها مطالب دقیق است برای خواص اما مشکل جامعه همان است اگر کسی در هر کاری بتواند کاری بکند که بیاید خدایا بنام تو این گفتند هر کاری که می‌کنید بگویید ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ یعنی کار باید طوری باشد که بشود بنام خدا شروع کرد حرام و مکروه را که نمی‌شود به نام خدا شروع کرد که قهراً کاری را می‌شود گفت که یا واجب یا مستحب خب این که همه ما بلدیم همه ما می‌توانیم انجام بدهیم ولی انجام نمی‌دهیم اگر همینها را انجام بدهیم می‌شویم بصیر آن وقت بدی گناه برای ما روشن می‌شود تلخی گناه برای ما روشن می‌شود تبعاً طرزی قرار می‌گیریم که از گناه منزجر می‌شویم این نعمتی است دیگر خب پس ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ نه علیٰ علم حوزوی ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ نه علیٰ مدرکٍ هر که بینا است در سورهٴ مبارکهٴ حج فرمود: بعضیها نابینا هستند بعد فرمود ظاهرشان بیناست ﴿لاَ تَعْمَی الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ بعضیها چشمشان باطنشان باز است می‌شوند بصیر خب پس مشکل جامعه یک جیز دیگر است مشکل علمی خواص چیز دیگر است و همه مسئول‌اند که ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ دعوت بکنند و راهش هم راه همه هست حالا اگر وجود مبارک حضرت سالیان متمادی درس حوزوی یا دانشگاهی می‌خواند خب مردم می‌توانستند بگویند که حالا ایشان سالیان متمادی با استعداد درس خواند به آن مقام اجتهاد مطلق رسید ما که درس نخواندیم اما این ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ است (ما کنت تعلیماً ایمانٌ ایمانٌ قبلک) است این ﴿بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ است این نگار مکتب نرفته است این از درون برخاست این راه درون هم که برای همه هست منتها برای حضرت کوثر جوشید برای دیگران یک قطره این یک قطره را که خدا وعده داد که همان یک قطره کافی است که خود آدم سالم می‌شود و حرف آدم سالم هم در دیگران اثر می‌کند خب.
پرسش ... پاسخ: حالا این [را] که می‌گویند ما یک میزانی داریم دیگر حالا این اشخاصی که مخاطب این حرفها هستند اگر خودشان صاحب نظرند که توجیه‌شان می‌کنند که این چنین نیست باید بر کتاب و سنّت الهی عرضه بشود اگر مقلدند می‌گویند ما از آن مراجع علمی‌مان می‌پرسیم مگر هر کسی ادعا کرده آدم حرفش را قبول می‌کند به ما گفتند شما یک میزانی دارید بنام وحی کتاب و سنّت قرآن و عترت اگر خودتان اهل تحقیق‌اید حرفهای مدعیان را با این میزان به سنجید هم خودتان اگر اهل تحقیق نیستید به مجتهدانتان مراجعه کنید که آنها حرفهای مدّعیان را با کتاب و سنّت به سنجند اگر مطابق نبود مضروب علی الجدار است این هم راهش دیگر در سوره مبارکه ملک هم آمده است که بالأخره انسان یا خودش نظیر چشمه جوشان است یا از چشمه جوشان آب می‌گیرد آیه ده سوره مبارکه ملک این است ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ جهنمیان گفتند که ما اگر خودمان اهل خرد و فکر و عقل بودیم به مقصد می‌رسیدیم یا گوش به [حرف] خردمندان و عقلاً می‌دادیم به مقصد می‌رسیدیم بالأخره انسان یا نسمع باید باشد بشود مقلد فهمیده یا نعقل باید باشد بشود مجتهد ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ نه این باشد نه آن می‌شود اصحاب سعیر دیگر نمونه‌هایی هم که ذکر شد این بود که انسان یا خودش مثل چشمه باید از درونش آب بجوشد یا استخری باشد که از چشمه آب گرفته است اگر نه استخری است که از چشمه آب گرفته باشد نه چشمه‌ای است که از خود بجوشد خود جوش باشد خب می‌خشکد دیگر یک کسی که نه مجتهد است و نه حرف مجتهد را گوش می‌دهد نه مرجع است و نه حرف مرجع را گوش می‌دهد خب می‌شود اصحاب سعیر جمعش ممکن است یعنی آدم هم خودش جزء عقلاء باشد و هم هرجا خرد جمعی عقلی پیدا شد استدلالی پیدا شد نسبت به آنها هم کاملاً احترام بکند آن هم گوش بدهد این دیگر کامل‌تر هست.
پرسش ... پاسخ: حالا براهین عقلی فرق می‌کند دیگر ملاحظه بفرمایید در این بحثهایی که ذات اقدس الهی ما را راهنمایی کرده که در محور علم حرکت کنیم بالأخره انسان در قضایا یا تصدیق می‌کند یا تکذیب دیگر از این دو حال که بیرون نیست فرمود شما اگر یک مطلبی را بخواهید نفی کنید باید عالمانه و محققانه باشد بخواهید اثبات کنید باید عالمانه و محققانه باشد در نوبتهای قبل فرمود اگر شما رهروید این رهرویتان باید محققانه و عالمانه باشد راهنمایید باید که این راهنماییتان طبق تحقیق باشد آنچه که در این نوبت مطرح است این است که شما در هر شرایطی هستید بالأخره یا به مطلبی می‌گویید آری یا می‌گویید نه هم آری‌تان محققانه باشد هم نه‌تان محققانه باشد نه تصدیق‌تان بدون تصور باشد نه تکذیب‌تان بدون تصور باشد هم اثبات مسبوق به تحقیق باشد هم نفی مسبوق به تحقیق قهراً انسان رها نیست در این دو محدوده بسته است در مدار بسته است یعنی از این طرف بخواهد تصدیق کند اثبات کند سرش به سنگ می‌خورد تا محققانه تصدیق کند بگوید آری از آن طرف بخواهد در رود نفی کند این هم سرش به سنگ می‌خورد تا محققانه بگوید نه اگر محققانه بود راه باز است اگر محققانه نبود سرش به سنگ می‌خورد این دو تا آیه در جمع‌بندی شده است در روایتی وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم کلینی در همان کتاب علم کافی هست دو آیه یکی در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هست در سوره اعراف آیه 169 این است ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ﴾ محل شاهد این است ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ﴾ این تعهد الهی است که انسان هر وقت اثبات می‌کند می‌گوید آری می‌پذیرد تصدیق می‌کند باید محققانه باشد این میثاق خداست ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ﴾ بالأخره انسان در مسائل اعتقادی در مسائل اخلاقی در مسائل فقهی و حقوقی هر حرفی می‌زند علی‌الله است حالا یا نسبت به اسمای حسنای خداست یا نسبت به قوانین خداست نسبت به اخلاق خداست نسبت به آداب خداست بالأخره به کار خدا بر می‌گردد دیگر حالا فرق نمی‌کند چه در مسائل حکمت و کلام باشد که اعتقادی است چه در مسائل اخلاق و فقه و حقوق باشد که فرعی است فرمود انسان هر حرفی را که می‌زند باید محققانه باشد این نسبت به اثباتش در بخشهای دیگر هم فرمود اینها تکذیب‌شان هم محققانه نیست سورهٴ مبارکهٴ یونس آیه 39 این است ﴿ بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ اینها نسنجیده تکذیب کردند تأویل نیامده باطل نیامده اگر متشابه بود به محکمات ارجاع ندادند به خود ظاهر متشابه مراجعه کردند تأویل متشابه پیش انبیا و اولیاست به اذن‌الله اینها مراجعه نکردند همین طور گفتند نه ﴿ بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا﴾ این از لطایف و غرر روایات ماست که مرحوم کلینی در کتاب العلم کافی نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) به چند نسخه «انّ الله [سبحانه تعالی] خص حضّ حصّن» به سه نسخه خب «عباده بآیتین من کتابه ان لایقولوا حتی یعلموا و لا یردّوا ما لم یعلموا» فرمود: ذات اقدس الهی اینها را در یک قلعه دو دیواره بلند در این دو برج و بارو اینها را نگه داشتند «حصن» یعنی اینها را در حصن حصین نگه داشت نه از این طرف می‌توانند در روند نه از آن طرف اگر بخواهند چیزی را قبول کنند پاسپورت می‌خواهد اگر قبول کردند محققانه گفتند آری راه باز است می‌توانند بروند وگرنه بسته است اگر خواستند بگویند نه پاسپورت می‌خواهد گذرنامه می‌خواهد اگر گذرنامه دادند می‌گوید خب محققانه می‌گویید نه بفرمایید آزادید وگرنه این تو گیرند حصن در این حصن گیر شان انداخته است یا حظ تشویق کرده یا «خص عباده و آیتین» این سه نسخه طبق سه قرأت مضمونش یکی است که جزء غرر روایت ماست این در معرفت‌شناسی جزء اصول اصلی ماست که ما هر چه گفتیم آری باید بعد از تحقیق باشد گفتیم نه بعد از تحقیق باشد حالا آن روایاتی که دارد «کفیٰ بالمرء کذباً أن یحدّث بکل ما سمع» زیر مجموعه این اصول معرفت‌شناسی است اینها مبنا است آن روایت بگوید در دروغگویی آدم همین بس که هرچه شنید نقل بکند خب هرچه شنیدد که درست نیست تحقیق کنید ﴿ فَتَبَیَّنُوا﴾ را برای چه گفتند پس ما در بخش تصدیق محقق در بخش تکذیب محقق آن وقت می‌شویم ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ آن وقت این راه حوزه و دانشگاه نمی‌خواهد بالأخره هر کسی می‌تواند بفهمد که این حرف راست یا دروغ است دیگر آن مطالب عمیق عقلی را که در جامعه مطرح نمی‌کنند که هیچ کس نمی‌آید در جامعه برهان صدّیقین و نمی‌دانم شبهه ابن‌کمونه یا ترتب کفایه را مطرح کند که مشکل جامعه ترتب کفایه نیست مشکل جامعه همین درغگویی و کم‌فروشی و گران‌فروشی است اصلاح جامعه به همین است تربیت مردم به همین است یعنی به همین رساله عملیه است، اگر کسی بخواهد برابر این جامعه را اصلاح کند می‌تواند ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ باشد بنابراین اطلاقی که این آیه دارد ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ این مربوط به علما نیست نعم در مسائل بلند توحیدی آنجا جای تؤده مردم نیست در همان سورهٴ مبارکهٴ آل‌عمران که قبلاً بحث شد آنجا آیه هیجده این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا العِلْمِ قَائِماً بِالقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ﴾ این از بیانات نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است که در فضل علم و عالم همین بس که خدای سبحان نام علما را همراه فرشتگان در کنار نام خود می‌برد می‌فرمود: خدا به وحدانیت شهادت می‌دهد ملائکه به وحدانیت شهادت می‌دهند علما به وحدانیت شهادت می‌دهند خب توحید یعنی چه برهان صدیقین یعنی چه؟ این البته برای علماست مشکل جامعه هم اینها نیست اصلاح جامعه هم به اینها نیست دعوت الی الله هم به اینها نیست آن دعوتی که وظیفه همه ما هست آن ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است همان است که به اطلاع روزانه ماست پس ما در هر بخشی که باشیم چه محقق باشیم چه مرجع باید محقق باشیم تقلید ما باید به تحقیقی باشد چه اینکه مرجعیت ما باید تحقیقی، پس دو طایفه از آیات که در سوره مبارکه حج بود یکی تعیین کننده وظیفه رهرو یکی تعیین کننده وظیفه راهنما آیه‌ای که در سوره مبارکه ملک هست وظیفه هر دو را بیان می‌کند چه آنها که اهل سمع و تقلیداند چه آنها که اهل عقل و تحقیق‌اند آیه‌ای که در سوره مبارکه اعراف و یونس آمده است وظیفه مشترک همه را بیان می‌کند می‌فرماید شما بالأخره اگر محقق‌اید در رشته خودتان اگر مقلداید در فن خودتان هیچ چیزی را بی‌جهت آری نگویید هیچ چیزی را هم بی‌جهت نه نگویید همه اینها جمع‌بندی شده می‌رود خدمت آیه محل بحث که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ نفرمود «ادعو الی الله علی اجتهادهٍ علی حکمتٍ علی فقاهتٍ» تا مخصوص یک گروه خاصی باشد ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ و هر کس بصیر بود هم می‌تواند هم باید که این جمله، جمله انشائیه است اما اینکه در بحث دیروز اشاره شد که ذات اقدس الهی فرمود مسئله نبوت عامه است یک امر ضروری است و هرگز جامعه را رها نمی‌کند همان طوری که برهان عقلی هست برهان نقلی هم هست از چند آیه استفاده شد یکی آیه سوره مبارکه بینه این آیه [سورهٴ مبارکهٴ] بینه را هم یک بار دیگر ملاحظه بفرمایید سورهٴ مبارکهٴ بینه دلیل نبوت عام است نبوت عام یعنی وحی ضروری است نبوت ضروری است جامعه را رها نمی‌کند نه اینکه جامعه دست از شرک و کفر بر نمی‌دارند تا وحی بیاید چون اگر وحی آمده دست از شرک و کفر بر می‌دارند نه خیر جامعه اگر هم وحی بیاید دو قسم خواهد بود بعضی‌ همچنان بر کفر و شرکشان اصرار می‌ورزند بعضی‌ها دست بر می‌دارند اما آنکه استثناپذیر نیست و جامعه و انسانیت را رها نمی‌کند ضرورت وحی و نبوت است آیه پیامش این است ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ﴾ یعنی منفک از بینه و رسالت نیست یعنی بینه اینها را رها نمی‌کند همان طوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ کل امة لها نبیٌ و رسول مرگ هیچ فردی را رها نمی‌کند بُدِّ ضروری اوست وحی و نبوت هم هیچ امتی را رها نمی‌کند ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ بعد از اینکه وحی آمد نبوت آمد از آن به بعد دیگر مختارند ﴿ وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ بعد دیگر مردم دو دسته‌اند یک عدّه کافر یک عدّه مؤمن این سوره هم همان را می‌خواهد بفرماید می‌فرماید: وحی و نبوت برای جامعه ضروری است الاّ و لابد برای جامعه پیامبر خواهد آمد حجت خدا بالغ می‌شود از آن به بعد یک عدّه ایمان می‌آورند یک عدّه کفر حالا تتمه آیه این ﴿ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ﴾ بینه کیه چیه ﴿ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً ٭ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ﴾ این برای مردم حتمی است و خدا می‌فرستد رسول می‌فرستد کتاب می‌فرستد و مانند آن امّا از این به بعد مردم دو دسته‌‌اند ﴿وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَیِّنَةُ ٭ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذلِکَ دِینُ القَیِّمَةِ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولئِکَ هُمْ شَرُّ البَرِیَّةِ﴾ از این به بعد مردم دو دسته‌اند همان کفار و مشرکین یک عدّه خب برمی‌گردند یک عدّه نه بر کفر و شرکشان اسرار می‌ورزند اینها ﴿فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ﴾ یک عدّه ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البَرِیِّةِ ٭ جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ فتحصل نبوت ضروری است مما لاریب فیه بعد از او مردم دو دسته‌اند یک عدّه می‌پذیرند یک عدّه نمی‌پذیرند نه اینکه مردم دست از شرک برنمی‌دارند تا پیامبر بیاید که اگر آمد دست بر‌می‌دارند خیر خیلیها هستند که بعد از اینکه پیامبر آمده است ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ خب پس ماییم و وظیفه ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ و چون داعی الی الله باید قبلاً خودش را ارزیابی بکند ما باید ببینیم که واقعاً بصیر هستیم یا نه اگر نیستیم ان‌شاءالله بصیر بشویم این جریان جعفرطیّار جعفر‌کذّاب که گفته شد جعفرتوّاب بگویید این هم نظیر برادران حضرت یوسف‌اند خب اینها هم تواب بودند دیگر اینها پیغمبرزاده بودند و توبه کردند که گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ آنجا هم اگر درباره آن بزرگوار گفته شد که این جعفر کذّاب نیست بل جعفر توّاب است او هم از همین قبیل است ولی منظور آن است که یک سابقه سوئی برای افراد ممکن است تنها خوبی پدر کافی نیست بعد ممکن است اصلاً توبه نکند نظیر ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ که وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) فرمود: ﴿ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلاَ تُکُن مَعَ الکَافِرِینَ ٭ قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ المَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَن رَحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا المَوْجُ فَکَانَ مِنَ المُغْرَقِینَ﴾ دیگر به توبه هم نرسید یک وقت است نظیر جعفر است که گفتند توبه کرده است شده جعفر توّاب یا نظیر برادران یوسف است که گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾
پرسش ... پاسخ: اینکه بله لازم است برای اینکه این توده مردم که احکام‌شان را از فقها یاد می‌گیرند دیگر اگر خود مردم احکام‌شان را از چه باید یاد بگیرند از فقیه یاد بگیرند اما دعوت الی‌الله مخصوص فقیه است یا امر به معروف وظیفه همه هست یا وظیفه فقیه وظیفه همه هست «کونوا لنا زیناً و لا تکون علینا شیناً» وظیفه فقیه هست یا وظیفه همه وظیفه همه هست.
پرسش ... پاسخ: بله اینها همه از فقها می‌گیرند فقها هم از امام معصوم می‌گیرد احکام را از آنها می‌گیرد ولی بصیرت را بعد از فهم احکام عمل می‌کنند و پیدا می‌کنند
پرسش ... پاسخ: یعنی این عوام که ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ﴾ است گوش به حرف مرجعش می‌دهد فتوا را از مرجع می‌گیرد عمل می‌کند می‌شود بصیر وقتی بصیر شد حرفش در دیگران اثر می‌کند اگر نابینا باشد که ﴿لاَ تَعْمَی الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ که گرفتار ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ می‌شود که ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ این دیگر بصیر نیست این اعماست آن کسی که نسمع است گوش به حرف مرجع می‌دهد و احکام را از او یاد می‌گیرد و عمل می‌کند می‌شود بصیر قهراً می‌شود «کونوا لنا زیناً و لا تکون علینا شیناً» خواهد بود خب.
پرسش ... پاسخ: مخصوص داعین مدعو را بصیر می‌کنند مثل پزشکان چشم پزشک که نابیناها را بینا می‌کنند یا ضعیف‌البصر را قوی‌البصر می‌کنند اگر کسی بیراهه می‌رود و بصیر نیست با دعوت بصیر می‌شود چون سرمایه‌اش آن دل‌مایه‌اش که فطرت الهی باشد دارد بعد وقتی عمل بکند این حجاب برطرف می‌شود این می‌شود بصیر بینا می‌شود. خب در همان آیه هم وعده و وعید کنار هم ذکر شده است یعنی تبشیر و انزار کنار هم ذکر شده است در جریان بلعم و سامری هم بناست داشتیم یک کمی بحث می‌کنیم که دارد بحث از مسیر اصلیش فاصله می‌گیرد فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ این از همه برمی‌آید این عبرت‌گیری ﴿فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأَبْصَارِ﴾ از همه برمی‌آید ﴿وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ فرمود: در این فاز و فضا عدّه‌ای ایمان آوردند عدّه‌ای نیاوردند ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ﴾ اینجا که فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ راجع به نبوت عام است الآن فرمود: بنا بر این بود که انبیاء مردم را دعوت بکنند و عدّه‌ای می‌پذیرفتند و عدّه‌ای نمی‌پذیرفتند آنها که انبیاء (علیهم السلام) از پذیرش آنها ناامید شدند از این به ‌بعد حکم دیگری دارند چه کسانی از پذیرش ایمان قوم‌شان ناامید شدند افرادی‌اند که یکی از آنها وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) است که آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ هود این است که ﴿وَأُوحِیَ إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ﴾ ما به حضرت نوح وحی فرستادیم که بالأخره نه قرن ‌و نیم دعوت کردی همین گروه اندک به تو ایمان آوردند چون خدا به حضرت نوح وحی فرستاد که دیگر اینها را بعد از این به تو ایمان نمی‌آورند در سوره مبارکه نوح دارد که ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ برای اینکه ﴿ إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً﴾ عرض کرد خدایا اینها دیگر ایمان نمی‌آورند خب این را وجود مبارک نوح بعد از علم غیبی که خدا به او افاضه کرده است گفت وگرنه از کجا می‌دانست نسل بعد ایمان نمی‌آورند عرض کرد: ﴿ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً﴾ خب اینها هم می‌شود یأس انبیاء از ایمان آوردن قوم‌شان بعد از یک مدّتی ناامید شدند ﴿ حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ آنهایی که کذّبوا قرائت کردند یعنی تکذیب شدند خب کذّبوا می‌شود به خود انبیاء برگردد یعنی گمان کردند که مورد تکذیب قوم جاهل و عنودند اما وقتی کُذبوا آماده نه کذّبوا کذبوا به آن مخاطبی می‌گویند که خبر دروغ به او داده شد در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) هست در همان شب نوزده ماه مبارک رمضان که فرمود: «والله این لیله همان لیله است «ما کذبتُ و لا کُذبّتُ» از همین قبیل است یعنی من نه من دروغ می‌گویم نه آن کسی که به من گفته خبر دروغ به من داده امشب همان شب است «ما کذبّتُ و لاکُذبّتُ» کُذبّتُ یعنی خبر دروغ به من دادند اگر قرائت کُذبوا باشد که همان هو المعروف این به قوم برمی‌گردد این بیان نورانی حضرت امام رضا (سلام الله علیه) راهگشاست در تفسیر این قسمت هرگز انبیاء گمان نمی‌کردند که خدای سبحان به آنها خبر دروغ داده باشد بلکه مردم خیال کردند که وقتی به اینها گفته شد شما پیروز می‌شوید خبرشان دروغ درآمده یا نصرت می‌آید این خبر دروغ درآمده به چه دلیل انبیاء برای اینکه ما الآن در محوری بحث می‌کنیم که ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است ﴿علی بینةٍ﴾ است ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ خب کسی که ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است ﴿علی بینةِ﴾ است سایر انبیاء هم همین طوراند ـ معاذالله‌ـ اینها که هرگز فکر نمی‌کنند که خدای سبحان که فرمود ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ این خبر ـ معاذالله‌ـ درست نیست که پس طبق بیان نورانی امام هشتم که فرمود: «﴿ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ » نه یعنی ظن‌الرسول بلکه «ظنّوا» آن «والذین مع» آنها که همراه پیامبرند آنها ظن و گمان کردند که این نصرت دروغ است یا نه آن مکذبین آن کفّار آن جهّال عنود آنها گمان کردند که انبیاء که فرمودند اگر ایمان نیاوردید عذاب نازل می‌شود _معاذالله_ این خبری که انبیاء به اینها دادند این خبر دروغ است بالأخره یا «ظنّ الکفّار» یا «ظنَّ ضعاف المؤمنین» هرگز این ﴿ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ به خود رسول بر نمی‌گردد.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی