- 628
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 99 تا 103 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 99 تا 103 سوره یوسف
- بررسی برخی از روایات درباره داستان حضرت یوسف (ع)
- توجه به روایات با در نظر گرفتن عصمت پیامبران خدا
- ذکر نعمت ملک و تعبیر خواب توسط یوسف (ع) و الطاف الهی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ ٭ وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ ٭ رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَالحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ ٭ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ ٭ وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾
یکی از مباحث مربوط به علوم قرآن که کیفیت تفسیر قرآن تبیین قرآن توجیه قرآن است این است که بعد از تحلیل مفهومی هر آیه برای مصداق آن مراتبی است و اگر بنا شد دربارهٴ معصومی از معصومهای الهی مثل پیامبر یا امام (سلاماللهعلیهما) تصدیق بشود شایسته است که به آن عالیترین مرحله حمل بشود بیان نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) در نهج البلاغه این است که شما وقتی دربارهٴ اهل بیت سخن میگویید عالیترین منزل قرآن و منزلت قرآن را برای اینها قایل بشوید که «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» و اگر روایتی دلالت دارد که مثلاً یک قصوری در فلان معصوم پیدا شده است آن روایت را باید توجیه کرد و ارجاع داد به آن حواشی انسان کامل نه به خود انسان کامل فرقی از این جهت بین اهل بیت (علیهمالسلام) با انبیای الهی نیست این یک اصل قرآنی است در کیفیت تفسیر کردن در جریان حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) ذات اقدس الهی او را به عنوان جزء عباد مخلص معرفی کرده است فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ مخلصین در قرآن کریم بالاترین حد انسانی و کمال انسانی را دارا هستند آیه 24 همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف که این آیه قبلاً بحث شد این بود ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ که عالیترین کمال همان کمال مخلص بودن است که بالاتر از مخلِص است اگر خدای سبحان درباره حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) گواهی داد که ﴿مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ است و در قرآن کریم هم آمده است که شیطان در حوزه بندگان مخلص اصلاً راه ندارد ﴿وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ﴾ اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه یک مشکلی برای حضرت یوسف پیش ا»د از نظر اخلاقی از نظر ادب از نظر حکم فقهی و مانند آن آن روایت را باید تویجه کرد نه این آیه را برای اینکه آیه به صورت روشن دلالت دارد که ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ مخلصین هم کسانیاند که شیطان دربارهٴ آنها راه ندارد حالا این روایتی که حتماً ملاحظه فرمودید دارد که وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) در هنگام استقبال حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) پیاده نشد آن تجلیل و تکریم لازم را به عمل نیاورد لذا جبرئیل فرشته امین نازل شد گفت کف تورا بازکن، دستت را باز کن از دستش و انگشتانش یک نوری خارج شد حضرت یوسف فرمود این چیست فرمود این نبوت است که از نسل تو خارج شد دیگر از نسل تو کسی پیغمبر نمیشود برای اینکه آن ادب و احترام را نسبت به پدر [تو] رعایت نکردی خب اگر کسی خدای ناکرده گرفتار غرور بشود نسبت به پدر آن ادب لازم را رعایت نکند لابد در اثر اغوای شیطان است و دخالت شیطان در حالی که این شیطان گفت من اصلاً نسبت به بندگان مخلص راه ندارم صغرا را قرآن بیان کرده کبرا را قرآن بیان کرده هر دو اصل را قرآن بیان کرده نتیجهاش هم باید روشن باشد اگر در آیه 24 همین سوره یوسف آمده است ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ اگر در آیات دیگر شیطان اعتراف کرد که من نسبت به مخلصین دست رسی ندارم و اگر ذات اقدس الهی هم همین حکم را صادر کرد که تو نسبت به بندگان مخلص اصلاً نفوذ نداری آن وقت چگونه میشود گفت وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) گرفتار غرور شده آن جریان سلطنت این را گرفته و آن ادب لازم را رعایت نکرده این کار لابد در اثر وسوسه شیطان است دیگر نفوذ شیطان است دیگر پس او را باید از راه دیگر حمل کرد مطلب دیگر این است که گاهی
پرسش: ... پاسخ: آخر این جریان بعد از جریان مخلصین است که آن در جریان ابتلای به زلیخا در همان قسمت وجود مبارک یوسف به خدا ملتجی شد که خدایا اگر لطف تو و عصمت و حراست و صیانت تو نباشد خب یک بشر عادی بدون پناهگاه ممکن است گناه بکند که ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ﴾ این را و قبل از آن هم که زلیخا این را دعوت کرده بود ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ در ذیل آن آیه دارد ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ دربارهٴ ائمه (علیهمالسلام) هم همینطور است راهی که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه به ما نشان داد این است که فرمود «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» خب از اینها بالاتر که نیست اگر از اینها بالاتر نیست پس مصداق آن آیه چه کسی میتواند باشد اگر در قرآن برای کمالات مراتبی است و مصادقی هم برایش ذکر کرده اگر ـ معاذاللهـ اینها به آن کمالات نرسند کس دیگر نخواهد رسید دیگر معلوم است که اینها مصداق کاملاند باید آن روایت را توجیه کرد
مطلب دیگر این است که وجود مبارک زکریا (سلاماللهعلیه) وقتی که میخواست فرزنددار بشود خدای سبحان به دو معنا فرمود ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ چون یحیی که از هر کسی به دنیا نمیآید تنها خوب بودن پدر کافی نیست مادر صالح و صالحهای هم لازم است هم از نظر شرایط فیزیکی و مادی و اینها باید ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ باشد هم او صلاح و تقوا و فلاح باید باشد تا یحیی به دنیا بیاید وگرنه میشود بچه نوح که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا﴾ تنها خوبی پدر کافی نیست خب وجود مبارک نوح هم پیغمبر بود از انبیای ﴿أُوْلُوا العَزْمِ﴾ بود ولی مع ذلک ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ دربارهٴ پسرش نازل شده بنابراین مادر هم باید خوب باشد حالا هر زنی که به آن مقام شامخ نمیرسد که بتواند پیامبر تربیت کند و به بار بیاورد اگر یک مشکلی هست باید به جای دیگر توجیه کرد نه دربارهٴ خود حضرت یوسف
مطلب دیگر اینکه در این روایاتی که ملاحظه فرمودید آمده که فرق بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیهما) این است که یوسف (سلاماللهعلیه) چون جوان بود قلب جوان رقیق است فوراً گفت ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اما یعقوب چون پیر بود قلبش به آسانی رضایت نمیداند فرمود: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ خب این هست در روایت هست اما اینطور باید انبیا را به مردم معرفی کرد یا آن که پیر است دل شکستهتر است و خاضعتر است یعنی ـ معاذاللهـ وجود مبارک یعقوب کینهای در دل داشت با اینکه اینها گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ آن اینطور اینها هم هست برخی از اینها هم نقل به معناست با اغماض از سند وجود مبارک یوسف هم الآن میانسال است دیگر جوان نیست برای اینکه آن هفت هشت یا دوازده ساله بود مثلاً طبق نقلها الآن باید در حدود پنجاه سال داشته باشد دیگر چهل و اندی پنجاه سال داشته باشد دیگر این دیگر جوان نیست بنابراین اینکه وجود مبارک یعقوب فرمود سوف استغفر این را همان توجیهی که کردند که من سحر بشود انشاءالله که دعا مستجاب است مخصوصاً سحر شب جمعه که دعا مستجابتر است دعا میکنم و این استغفر هم هست دیگر حالا فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نه یکبار برای شما استغفار میکنم بلکه مرتب [برای شما] استغفار میکنم برخیها گفتند بالأخره من استغفار میکنم ولی من هم بشرم بالأخره این فضای دل باید شفاف و طیب و طاهر بشود تا با تمام وجودم برای شما دعا کنم یک چند لحظه صبر بکنید ما او را ببینیم این چشم ما بینا بشود ما این کارها را میکنیم خب آن دعا اثرش یقیناً بیشتر است این تأخیر برای آن است که دعا مؤثرتر باشد و وجود مبارک یعقوب میدانست بالأخره چه خبر است دیگر چه زمانی میرسند چه زمانی این چشم بینا میشود فرمود وقتی او را دیدم و این پیرهن را آوردید و این چشم که بینا شد و او را دیدیم و تمام نگرانیها رفع شد آن وقت با تمام هستیام برای شما دعا میکنم خب این طور معنا کردن لطیفتر است تا اینکه بگوییم مثلاً پیر مرد است و اهل کینه است و به این زودیها مثلاً دلش خب انبیا را نباید با یک افراد عادی مقایسه کرد اینطور تطبیق کرد این بیان نورانی حضرت امیر این راهگشای خوبی است فرمود اگر شما آن عالیترین درجه قرآن را برای انبیا نگذارید برای اهل بیت نگذارید برای چه کسی میخواهید بگذارید «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن و ردوهم ورود الهیم العطاش» اینها را دربارهٴ اهل بیت فرمود فرمود: تشنه باشید به سراغ آنها بروید این شتران تشنه چگونه به طرف آب میروند به طرف چشمه شما اگربخواهید در درس و بحث و روایات و اینها به عنوان عادت شرکت کنید فرمود این بازدهش کم است اما وقتی تشنه بودید خب آنها بیشتر به شما عطا میکنند «و ردوهم» رد یعنی وارد شد ورد یرد رد یعنی وارد شو «و ردو هم ورود الهیم العطاش» یعنی شتران احین تشنهٴ واماندهٴ جگر تفتیته چگونه به طرف آب میروند شما همین طور به طرف اهل بیت بروید غرض آن است که اگر ما آن مراحل عالیه قرآن را برای انبیا و اهل بیت (علیهمالسلام) معین نکنیم لازمهاش این خواهد بود که این بی مصداق باشند خب.
﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ هم آن وقت این درمیآید آن وقت انسان با یک طبع گوارایی اینها را میپذیرد با خطوط کلی قرآن هم هماهنگ است با روایات دیگر هم هماهنگ است حداکثر این است که انسان بگوید ما این روایت را نمیفهمیم و علمش را به اهلش ارجاع میدهیم آن محذوری ندارد اما بگوید مثلاً این است و پیر مرد است و اینها اهل کینهاند و به این زودی کینه از دلشان درنمیرود و برخلاف جوان این با آن عظمت یعقوب (سلاماللهعلیه) سازگار نیست خب و آن وقتی که حادثه برای اینها پیش میآید خیر شفاف است این تحقیق جا دارد بار اول که به برادرهای یوسف آن گزارش را داد کلمه انی را ذکر نکرد در آیه 86 فرمود: ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اما وقتی که «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش» آن وقت میگوید ﴿إِنِّی أَعْلَمُ﴾ الآن دیگر گفتم که من میدانم دیگر این بار دوم یعنی در آیهٴ 96 فرمود: ﴿أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ﴾ آنجا فرمود: ﴿أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ قبل از اینکه به عین بیاید حالا که به عین آمده فرمود: من نگفتم که محققاً میدانم این است دیگر خب وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) کم نیاورد لکن چند تا کار را کرد اول نسبت به ذات اقدس الهی خضوع کرد که این مشکلات ما را حل کرد بعد نسبت به ذات اقدس الهی خضوع کرد که نه تنها مشکلات ما را حل کرد بلکه نعمتهای فراوانی به من داد و من هم یک تقاضایی دارم پس بحث در سه مقام است مقام اول شکرگزاری یوسف (سلاماللهعلیه) نسبت به آن نقمتهایی که زدوده شد مقام دوم شکرگزاری حضرت نسبت به نعمتهایی که به او داده شد مقام سوم درخواست خود حضرت یوسف است حالا از خدا چه میخواهد؟ هر سه مقام باید بحث بشود مقام اول گذشت این دو مقام دوم در پیش است که باید مطرح بشود در جریان ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ اگر ما بخواهیم این له را به معنای قبله بگیریم یا به معنای مسجود له بگیریم این نه با ظاهر این آیه سازگار است نه با آن رویایی که در طلیعه این سوره آمده است که ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ پس اگر لی به معنای الیّ باشد له به معنای الیه باشد با هر دو آیه مخالف است بالأخره ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ نه یعنی الیه سجداً که او بشود قبله اما ما اگر خواستیم این لام را به همان معنای اصلیاش حفظ بکنیم که این سجده برای خدا باشد لام هم معنای خودش را داشته باشد ناچاریم بگوییم یک کلمهای که مجرور لام است محذوف است «خروا لأجله سجداً» یعنی برای خاطر او برای چه کسی سجده کردند برای خدا خب برای خاطر او یعنی چه یعنی این مفعول له است برای این نعمتی که ذات اقدس الهی به یوسف داده است او را از زندان آزاد کرده از چاه آزاد کرده به این مقام رسانده لاجله سجدا لله شد نه اینکه این مسجود له باشد این بعید هم نیست و محذوری هم ندارد.
پرسش: ... پاسخ: آنکه بحث دیروز بود که سجده غیر از عبادت است و سجده برای غیر خدا جایز نیست مگر به امر خدا اما عبادت برای غیر خدا جایز نیست و امر پذیر هم نیست چون شرک است و خدای سبحان به قبیح ذاتی امر نمیکند عبادت برای غیر خدا جایز نیست امر پذیر هم نیست سجده برای غیر خدا جایز نیست و امر پذیر است چون عبادت نیست یک نحوه تکریم است وبرای غیر حضرت آدم امر نشده و برای غیر حضرت یوسف امر نشده ومانند آن ولی اگر این له را لاجله بگیریم و آن آیه اول هم که ﴿رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ لاجله بگیریم این دیگر هیچ محذروی را به همراه نخواهد داشت گرچه آن معنایی که بحث دیروز بود آن هم بیمحذور است خب پس مقام اول گذشت که شکرگزاری که نقمتها را از ما گرفت آن زندان و آن تشکیلات را از ما گرفت
پرسش: ... پاسخ: آخر خریر یعنی افتادن یک وقتی آدم میافتد یک وقتی نه به قصد سجده میافتد خب وقتی به قصد سجده بیفتد از همان بالا که دارد میآید پایین این عبادت است دیگر یک وقتی آدم خر یعنی سقط ﴿وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً﴾ یعنی افتاد آن آبشارهایی که از بالا ریزش میکنند و صدایی دارند آنها را میگویند «خریرالماء» که از بالا سرکوبگرانه وارد میشوند در جریان شرک هم فرمود: ﴿وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ کسی که از بالا دارد میافتد این را میگویند خریر اگر کسی آرام آرام بیفتد نه اما با شدت و دفعتاً خودش را به زمین بیفتد به زمین به زمین افتادن این را میگویند خریر خب و این گاهی انسان برای سجده کردن میافتد گاهی برای نشستن است اما سجداً مشخص میکند که افتادنشان بر این به خاک افتادنشان برای سجده کردن بود
پرسش: ... پاسخ: خب این خیلی بازتر است دیگر این با تاکید همراه است به تندی به سرعت شتابان سجده کردند او را
مقام ثانی بحث آن نعمتهایی که به وجود مبارک یوسف داده شد اشاره میکند آن بحث اول که در نوبت دیروز گذشت مقام ثانی ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ خواسته من این است ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ امّا چون شایسته است در دعا درخواستن که انسان اول برخی از اسمای الهی را اوصاف الهی را بشمارد ادب دعا این است که کرامت خدا قداست خدا رحمانیت خدا اینها را بازگو کند بعد چیزی از خدا بخواهد وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) نعمتهایی که ذات اقدس الهی به او عطا کرده است برخی از آن نعم را شمرد عرض کرد ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ﴾ اینها را تو به من دادی اگر من گفتم ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾ به راهنمایی تو بود اگر آنها گفتند ﴿إِنَّکَ الیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ﴾ به راهنمایی تو بود اینها همه نعمت توست بر اساس ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ اینها را تو به ماعطا کردی اینها راجع به دنیا اما این عظمتی که به من دادی تازه منالملک است چون ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلْکُ﴾ الملک کله بیده سبحانه و تعالی گوشهٴ از آن ملک را به ما دادی که شدیم ما عزیز مصر ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ﴾ آن ﴿المُلْکِ﴾ کلی که به دست توست ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلْکُ﴾ یک کمیاش را به ما دادی که سهم ما بود دربارهٴ تأویل احادیث هم همینطور است همه علوم اولین و آخرین را که به کسی نمیدهند این هم من من تبعیضیه است ﴿وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ﴾ که وجود مبارک یعقوب در همان طلیعه امر به یوسف (سلاماللهعلیه) فرمود در آیه شش همین سورهٴ که قبلاً این آیه بحث شد که ﴿وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ﴾ این یعلمکای که یعقوب (سلاماللهعلیه) فرمود: به ﴿وَعَلَّمْتَنِی﴾ فعل ماضی وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) تبدیل شد این ﴿فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ نقش سر پلی است بین گذشته و آینده که شایسته است داعی خدای سبحان را با این اسمای حسنا بخواند تو که بدیع و نوآور و فنآور آسمان و زمینی اینها را به ما عطا کردی ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ در هر دو منشأ من در تحت ولایت توام ولی کار مولی علیه را انجام میدهد این چنین نیست که اگر کار خوبی از مولی علیه صادر شده باشد برای خود مولی علیه باشد تو ناصر ما نیستی تو ولیّ مایی یک وقتی انسان خودش را میبیند ـ معاذاللهـ اصلاً کسی را نمیبیند قارونی حرف میزند میگوید ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم و دود چراغ خوردم و عالم شدم این خیلی با قارون فرقی ندارد او هم همین حرف را میزد این اصلاً ادب یک عبد صالح نیست که بگوید من خودم زحمت کشیدم و به اینجا رسیدم آنها که در راهند میگویند به لطف خدا به کمک خدا به عنایت الهی بود کمک خدا بود که ما این کار را کردیم خب اینها در راهاند آنها که به مقصد رسیدهاند دیگر خودشان را نمیبینند سخن از یاری خدا نیست سخن از ولایت خداست در بحثهای قبل هم گذشت که ولی غیر از ناصر است ناصر به کسی در جایی میگویند که کسی قدرت کار دارد برخی از کارها را انجام میدهد آن کارها را آن کمک حل میکند پدر ناصر فرزند جوان است چون فرزند جوان خیلی از کارها را میتواند انجام بدهد آن کمبودش را پدر تأمین میکند این جای نصرت است اما کودک همهٴ کارها را ولی به عهده دارد چه کار میتواند بکند یک کودک نوزاد تا بگوییم بقیه را پدر و مادر به عهده میگیرند خب بقیهای ندارد که اینجا میشود ولی ولی آن است که همه کارهای مولی علیه را انجام بدهد ناصر آن است که بخشی را خود منصور انجام میدهد بخشی را ناصر آنهایی که به مقام توحید افعالی رسیدهاند چیزی جز صلاح و فلاح ندارند و همه این نعمتها را از خدای سبحان میبینند میگویند او ولی ماست ما در کنار سفره ولایت او نشستهایم ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ نه انت ناصری که یک قدرش را من انجام دادهام یک قدریاش را تو خب به چنین انسان کاملی نمیآید که بگویند فلان جا کوتاه آورده کم آورده مثلاً گرفتار غرور شده یا مثلاً خب ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾
پرسش: ... پاسخ: بله کمال انسان در این است که خودش را نبیند انسان مختار است مسئول است خودش را وجود مبارک یوسف گفت اگر شما عنایت نکنید ممکن است من بلغزم از من چیزی نیست جز لغزش اینها سر جایش [است] با آن مقامات و ریاضتها انسان به اینجا میرسد که ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾
پرسش: ... پاسخ: بله سهمیه دارد اما وقتی به این آیه میرسید ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ براساس توحید افعالی خودش را چیزی نمیبیند این هم کمال آدم است در این دعای عرفهٴ وجود مبارک امام سجاد (سلاماللهعلیه) در صحیفهٴسجادیه ملاحظه فرمودید آنجا این دعای عرفه امام سجاد آنجا وجود مبارک حضرت دارد که «انا بعد أقل الأقلین و أذل الأذلین و مثل الذرة أو دونها» بل دونها این مقام فناست نه تواضع عرض کرد خدایا در تمام موجودات عالم پستتر ازمن احدی نیست چون انسان وقتی به مقام فنا رسید برای خودش حسابی قال نیست و همین حضرت وقتی روی منبر شام حرف میزند فرمود مردم در تمام روی زمین مردی به عظمت من نیست و درست گفت آنجا جای آن حرف است انا بن کذا، انا بن کذا این درست گفت فرمود شرق عالم بروید غرب عالم بروید مردی به عظمت من پیدا نمیکنید و درست فرمود اما با خدا که سخن میگوید من یک قدری کمک کردم تو بقیه را دادی «أنا أقل الأقلین و أذل الأذلین مثل الذرة أو دونها» یعنی خدایا در تمام عالم بگردی از من ذلیلتر پیدا نمیکنی این مقام فناست نه تواضع تواضع یک مسئلهٴ اخلاقی است فنا یک مسئلهٴ عرفانی است کسی به جایی میرسد که جز خدا نمیبیند آن وقت برای خود سهمی قائل نیست آن مراحلی که باید انجام بدهد آن مراحل گذشت خب غرض این است که هر دو مقام درست است هم آن فرمایش که فرمود معصومانه درست است که در تمام روی زمین مردی به عظمت آن حضرت نبود او امام زمان بود و هم اینکه در دعای عرفه دارد عرض کرد حالا من خواستهام چیست ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ خواستهام چیست من را مسلمان بمیران این است بالأخره خیلی چیز به ما دادی اما تو دادی و اگر تو حفظ نکنی خب چه کسی میتواند نگه بدارد خدایا من را مسلمان بمیران ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ من میخواهم وصیت خاندانم راعمل کنم جدم ابراهیم وصیت کرد پدرم وصیتش نسبت به همه همین است ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ سعی کنید اسلام را به گور ببرید خب کار سختی است این حسنعاقبت حسنعاقبت شما دیدید بالاخره بلعم باعور آدم کمی نبود سامری (علیهمالعنهةالله) آدم کمی نبودند مگر سامری آدم کمی بود اینکه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ اما این چهار کلمه سواد را برای نان و نام خواست دیگر به این صورت در آمد وگرنه سامری که آدم کمی نبود نه بی سواد بود نه بلعم باعور آدم بیسواد بود اینها اهل کرامت بودند در راه هم بودند حسن عاقبت از بهترین نعم است این است که هر لحظه انسان میلرزد و باید خودش را به خدا بسپارد ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ خدایا آن توفیق را به من بده که من مسلمان بمیرم اصل توفی که خب یقینی است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این که در دعا نیست این قید در دعاست خدایا مرا بمیران خب ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ دیگر خدایا مرا مسلمان بمیران اگر در طلب هست ناظر به قید است اگر ناظر به نهی است ناظر به قید است در سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود دیگر وجود مبارک ابراهیم وصیتش این بود یعقوب وصیتش این است ایه 132 سورهٴ مبارکهٴ بقره این است ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ وصیت این بزرگواران این است که مسلمان بمیرید وگرنه لا تموتن که نهی که به مرگ تعلق نمیگیرد نمیری خب ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ یعنی غیر مسلمان نمیر خب انسان تلاش و کوشش میخواهد بکند خدای ناکرده با یک حرف انسان ممکن است وضعش عوض بشود دیگر که محرم به یک نقطه مجرم شود اینکه بود دیدید خیلیها را هم دیدید این با یک حرف بالأخره اوضاع عوض میشود دیگر یک اقرار به انکار تبدیل میشود ـ معاذاللهـ طور دیگر میشود دیگر این است که انسان هر لحظه باید از خدای سبحان اینها را بخواهد که ما را یک لحظه به حال خودمان وا نگذارد به دیگری وانگذارد ما مواظب زبانمان، گفتارمان، رفتارمان، کردارمان باشیم که با قرآن و عترت بمیریم و با قرآن و عترت هم محشور بشویم ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ منتها حرفی که قشیری در لطایفش دارد با دیگران دارند فرقش این است میگوید این دعا دعای خوبی است بله مطلوب همه هم هست وجود مبارک یوسف هم اینطور دعا کرده اما این را وقتی که در چاه افتاده این دعا را نکرده آن روز تقاضای مرگ مسلمانه دعای خوبی است ولی آن روز نگفته ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ آن وقتی که به زندان افتاده نگفت ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ الآن که جلال و جبروت و شکوه دارد میگوید ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ تا ثابت کند که این جلال و شکوه برای انبیا چیزی نیست این همان «عفطهٴعنز» است مبادا خدای ناکرده اینها پاگیر کسی بشود آن چاه افتاده اگر بگوید خدایا مرا مسلماً بمیر یعنی من قدرت صبر ندارم آن زندان رفته اگر بگوید ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ یعنی من قدرت صبر ندارم حالا که کارآمد شد از چاه درآمد از زندان درآمد از امتحان سر فراز به درآمد این جلال و شکوه مبادا او را بگیرد اینجا به فکر مرگ است این هم نعمت خوبی است ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ الآن به فکر مرگ افتادن خوب است وگرنه یک آدم زندانی یا چاه افتاده به فکر مرگ باشد که کمال نیست
پرسش: ... پاسخ: عاقبت به خیری برای همه نعمت است اما آنها که عالم به غیباند گاهی اسرار غیب را به افراد میگویند دیگر گاهی میگویند که شما حسن خاتمه دارید و اینها
مطلب دیگر و الحقنی بالصالحین است این الحقینی بالصالحین روشن نیست که در دنیا من را جزء صالحین ملحق بکن یا در آخرت بعید است که اینها در دنیا مثلاً به صالحین ملحق بشوند چون در بعضی از روایات ما هست که این آیهای که دربارهٴ حضرت ابراهیم دارد که ما این همه نعمت و کمالات به او دادیم ﴿وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ گفتند منظور از این صالحین اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند این بزرگوارها در قیامت به مقام اهل بیت ملحق میشوند ﴿وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ البته صالحین مصادیق زیادی ممکن است داشته باشند یک بحث این است که صالحین غیر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یعنی آدمهای خوب آدمهایی که کارهای خوب میکند صالحین یعنی کسانی که گوهر هستی شان به صلاح رسیده است صالحین صفت مشبهه هم هست صالح نه اسم فاعل این غیر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به حسن فعلی است صالحین ناظر به حسن فاعلی است آن صالحین کامل محض که اهل بیت (علیهم السلام)اند این ذوات مقدس در قیامت به آنها میرسند حالا وجود مبارک یوسف دعایش این است که مرا به صالحین ملحق بکن اگر ما دون آنها باشد خب ممکن است در دنیا جزء صالحین باشد اگر به خود آنها باشد که خب مربوط به آخرت است ظاهراً در دنیا بعید است که اینها به آنها برسند ﴿وَالحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ این مجموعه را که ذات اقدس الهی نقل کرد یک حرفی را بعضی از مفسرین در همین تفسیر کنزالدقایق در تفسیرات روایی هست که بالأخره آن دو نفر از این برادران یوسف که به چاه و این خطرها مبتلا کردند بدترند برای اینکه آنها سرانجام توبه کردند این دو نفر نسبت به حضرت امیر توبه نکردند و نیامدند عذر خواهی بکنند چنین روایتی هم در همین تفسیر کنزالدقایق هست خب غرض این است که اگر خدای ناکرده انسان به حال خودش واگذار بشود همین درمیآید دیگر بعد خدای سبحان فرمود ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ حالا این در حقیقت خطاب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما به جامعه اسلامی مخصوصاً به مردم حجاز و امثال حجاز و ناباوران خطاب دارد که این یک امر بینالرشدی است که به ما پیغمبر گفت او نه کتاب خوانده نه سفر کرده نه با کسی مذاکره کرده گفتگویی کرده حرفها را شفاف ما برایش گفتیم تمام این جریانها را مو به مو به آدرس صحیح برای پیغمبر نقل کرده این نیست مگر وحی محض به پیغمبر فرمود تو که در آن صحنه نبودی ولی عین آن صحنه را ما به شما نشان دادیم شما ببینید کتابهای آسمانی آنها ببینید آنچه که از جریان حضرت یوسف به گوش دیگران رسید آن را هم بررسی کنید میبینید خلاف این درنمیآید گاهی اینکه میفرماید ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ به آن واسطة العقد قصه اشاره میکند در جریان حضرت موسی این طور است در جریان حضرت مریم این طور است کاملا آدرس میدهد ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ولی قضیه این است ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الغَرْبِیِّ﴾ قضیه این است ما کنت خاویا فی اهل مدین قضیه این است ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ قیضیه این است همه را قدم به قدم آدرس میدهد تو در آن صحنه مریم نبودی در کنار کوه طور نبودی هنگام مناجات حضرت یوسف نبودی ولی قضیه این است، این است، در جریان یوسف هم میفرماید ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ این ما کنت ما کنت ما کنت در قرآن فراوان است ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ما کنت تو که در مدین نبودی ولی وضع این است من طرزی جریان شعب و مریم را بازگو میکنم مثل اینکه بودی طرزی جریان چاه اندازی را تشریح میکنم مثل اینکه بودی ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِم﴾ این ﴿وَمَا کُنتَ﴾ خیلی پیام دارد یعنی عین قضیه غیب را ما برای تو مجسم کردیم نه اینها را خواندی ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ نه از کسی شنیدی نه خودت بودی این میشود غیب دیگر میشود غیب محض
پرسش: ... پاسخ: آن بقیه مهم نیست شاید آنها را حضرت فرموده باشد و آنها که در روایات اگر آمده معلوم میشود که از آن راههای نظیر حدیث قدسی، حدیث قدسی هم وحی خداست منتها مثل آیه نیست اگر روایتی نظیر این چند تا روایتی که از کنزالدقایق نقل کردیم مرحوم کلینی نقل کرده در عللالشرایع نقل کرده اینها اگر مثلاً ارزیابی سندی بشود سندش معتبر بشود آن هم همین است دیگر چون اهل بیت (علیهمالسلام) هر چه دارند از وجود مبارک پیغمبر است پیغمبر هم هر چه دارد از ذات اقدس الهی است براساس الهام است این چنین نیست که اینها ـ معاذاللهـ براساس ظن و تخمین و اینها بگویند که خب آن قصصی که آن جزئیاتی که میفرمایند آن هم وحی است منتها عناصر محوری آن است که در قرآن کریم آمده ﴿ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ أما ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بررسی برخی از روایات درباره داستان حضرت یوسف (ع)
- توجه به روایات با در نظر گرفتن عصمت پیامبران خدا
- ذکر نعمت ملک و تعبیر خواب توسط یوسف (ع) و الطاف الهی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ ٭ وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ البَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ ٭ رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَالحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ ٭ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ ٭ وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾
یکی از مباحث مربوط به علوم قرآن که کیفیت تفسیر قرآن تبیین قرآن توجیه قرآن است این است که بعد از تحلیل مفهومی هر آیه برای مصداق آن مراتبی است و اگر بنا شد دربارهٴ معصومی از معصومهای الهی مثل پیامبر یا امام (سلاماللهعلیهما) تصدیق بشود شایسته است که به آن عالیترین مرحله حمل بشود بیان نورانی حضرت امیر (سلاماللهعلیه) در نهج البلاغه این است که شما وقتی دربارهٴ اهل بیت سخن میگویید عالیترین منزل قرآن و منزلت قرآن را برای اینها قایل بشوید که «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» و اگر روایتی دلالت دارد که مثلاً یک قصوری در فلان معصوم پیدا شده است آن روایت را باید توجیه کرد و ارجاع داد به آن حواشی انسان کامل نه به خود انسان کامل فرقی از این جهت بین اهل بیت (علیهمالسلام) با انبیای الهی نیست این یک اصل قرآنی است در کیفیت تفسیر کردن در جریان حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) ذات اقدس الهی او را به عنوان جزء عباد مخلص معرفی کرده است فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ مخلصین در قرآن کریم بالاترین حد انسانی و کمال انسانی را دارا هستند آیه 24 همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف که این آیه قبلاً بحث شد این بود ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ که عالیترین کمال همان کمال مخلص بودن است که بالاتر از مخلِص است اگر خدای سبحان درباره حضرت یوسف (سلاماللهعلیه) گواهی داد که ﴿مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ است و در قرآن کریم هم آمده است که شیطان در حوزه بندگان مخلص اصلاً راه ندارد ﴿وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ﴾ اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه یک مشکلی برای حضرت یوسف پیش ا»د از نظر اخلاقی از نظر ادب از نظر حکم فقهی و مانند آن آن روایت را باید تویجه کرد نه این آیه را برای اینکه آیه به صورت روشن دلالت دارد که ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ مخلصین هم کسانیاند که شیطان دربارهٴ آنها راه ندارد حالا این روایتی که حتماً ملاحظه فرمودید دارد که وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) در هنگام استقبال حضرت یعقوب (سلاماللهعلیه) پیاده نشد آن تجلیل و تکریم لازم را به عمل نیاورد لذا جبرئیل فرشته امین نازل شد گفت کف تورا بازکن، دستت را باز کن از دستش و انگشتانش یک نوری خارج شد حضرت یوسف فرمود این چیست فرمود این نبوت است که از نسل تو خارج شد دیگر از نسل تو کسی پیغمبر نمیشود برای اینکه آن ادب و احترام را نسبت به پدر [تو] رعایت نکردی خب اگر کسی خدای ناکرده گرفتار غرور بشود نسبت به پدر آن ادب لازم را رعایت نکند لابد در اثر اغوای شیطان است و دخالت شیطان در حالی که این شیطان گفت من اصلاً نسبت به بندگان مخلص راه ندارم صغرا را قرآن بیان کرده کبرا را قرآن بیان کرده هر دو اصل را قرآن بیان کرده نتیجهاش هم باید روشن باشد اگر در آیه 24 همین سوره یوسف آمده است ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ اگر در آیات دیگر شیطان اعتراف کرد که من نسبت به مخلصین دست رسی ندارم و اگر ذات اقدس الهی هم همین حکم را صادر کرد که تو نسبت به بندگان مخلص اصلاً نفوذ نداری آن وقت چگونه میشود گفت وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) گرفتار غرور شده آن جریان سلطنت این را گرفته و آن ادب لازم را رعایت نکرده این کار لابد در اثر وسوسه شیطان است دیگر نفوذ شیطان است دیگر پس او را باید از راه دیگر حمل کرد مطلب دیگر این است که گاهی
پرسش: ... پاسخ: آخر این جریان بعد از جریان مخلصین است که آن در جریان ابتلای به زلیخا در همان قسمت وجود مبارک یوسف به خدا ملتجی شد که خدایا اگر لطف تو و عصمت و حراست و صیانت تو نباشد خب یک بشر عادی بدون پناهگاه ممکن است گناه بکند که ﴿وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ﴾ این را و قبل از آن هم که زلیخا این را دعوت کرده بود ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ در ذیل آن آیه دارد ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِینَ﴾ دربارهٴ ائمه (علیهمالسلام) هم همینطور است راهی که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه به ما نشان داد این است که فرمود «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» خب از اینها بالاتر که نیست اگر از اینها بالاتر نیست پس مصداق آن آیه چه کسی میتواند باشد اگر در قرآن برای کمالات مراتبی است و مصادقی هم برایش ذکر کرده اگر ـ معاذاللهـ اینها به آن کمالات نرسند کس دیگر نخواهد رسید دیگر معلوم است که اینها مصداق کاملاند باید آن روایت را توجیه کرد
مطلب دیگر این است که وجود مبارک زکریا (سلاماللهعلیه) وقتی که میخواست فرزنددار بشود خدای سبحان به دو معنا فرمود ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ چون یحیی که از هر کسی به دنیا نمیآید تنها خوب بودن پدر کافی نیست مادر صالح و صالحهای هم لازم است هم از نظر شرایط فیزیکی و مادی و اینها باید ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ باشد هم او صلاح و تقوا و فلاح باید باشد تا یحیی به دنیا بیاید وگرنه میشود بچه نوح که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا﴾ تنها خوبی پدر کافی نیست خب وجود مبارک نوح هم پیغمبر بود از انبیای ﴿أُوْلُوا العَزْمِ﴾ بود ولی مع ذلک ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ دربارهٴ پسرش نازل شده بنابراین مادر هم باید خوب باشد حالا هر زنی که به آن مقام شامخ نمیرسد که بتواند پیامبر تربیت کند و به بار بیاورد اگر یک مشکلی هست باید به جای دیگر توجیه کرد نه دربارهٴ خود حضرت یوسف
مطلب دیگر اینکه در این روایاتی که ملاحظه فرمودید آمده که فرق بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیهما) این است که یوسف (سلاماللهعلیه) چون جوان بود قلب جوان رقیق است فوراً گفت ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اما یعقوب چون پیر بود قلبش به آسانی رضایت نمیداند فرمود: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ خب این هست در روایت هست اما اینطور باید انبیا را به مردم معرفی کرد یا آن که پیر است دل شکستهتر است و خاضعتر است یعنی ـ معاذاللهـ وجود مبارک یعقوب کینهای در دل داشت با اینکه اینها گفتند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ آن اینطور اینها هم هست برخی از اینها هم نقل به معناست با اغماض از سند وجود مبارک یوسف هم الآن میانسال است دیگر جوان نیست برای اینکه آن هفت هشت یا دوازده ساله بود مثلاً طبق نقلها الآن باید در حدود پنجاه سال داشته باشد دیگر چهل و اندی پنجاه سال داشته باشد دیگر این دیگر جوان نیست بنابراین اینکه وجود مبارک یعقوب فرمود سوف استغفر این را همان توجیهی که کردند که من سحر بشود انشاءالله که دعا مستجاب است مخصوصاً سحر شب جمعه که دعا مستجابتر است دعا میکنم و این استغفر هم هست دیگر حالا فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نه یکبار برای شما استغفار میکنم بلکه مرتب [برای شما] استغفار میکنم برخیها گفتند بالأخره من استغفار میکنم ولی من هم بشرم بالأخره این فضای دل باید شفاف و طیب و طاهر بشود تا با تمام وجودم برای شما دعا کنم یک چند لحظه صبر بکنید ما او را ببینیم این چشم ما بینا بشود ما این کارها را میکنیم خب آن دعا اثرش یقیناً بیشتر است این تأخیر برای آن است که دعا مؤثرتر باشد و وجود مبارک یعقوب میدانست بالأخره چه خبر است دیگر چه زمانی میرسند چه زمانی این چشم بینا میشود فرمود وقتی او را دیدم و این پیرهن را آوردید و این چشم که بینا شد و او را دیدیم و تمام نگرانیها رفع شد آن وقت با تمام هستیام برای شما دعا میکنم خب این طور معنا کردن لطیفتر است تا اینکه بگوییم مثلاً پیر مرد است و اهل کینه است و به این زودیها مثلاً دلش خب انبیا را نباید با یک افراد عادی مقایسه کرد اینطور تطبیق کرد این بیان نورانی حضرت امیر این راهگشای خوبی است فرمود اگر شما آن عالیترین درجه قرآن را برای انبیا نگذارید برای اهل بیت نگذارید برای چه کسی میخواهید بگذارید «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن و ردوهم ورود الهیم العطاش» اینها را دربارهٴ اهل بیت فرمود فرمود: تشنه باشید به سراغ آنها بروید این شتران تشنه چگونه به طرف آب میروند به طرف چشمه شما اگربخواهید در درس و بحث و روایات و اینها به عنوان عادت شرکت کنید فرمود این بازدهش کم است اما وقتی تشنه بودید خب آنها بیشتر به شما عطا میکنند «و ردوهم» رد یعنی وارد شد ورد یرد رد یعنی وارد شو «و ردو هم ورود الهیم العطاش» یعنی شتران احین تشنهٴ واماندهٴ جگر تفتیته چگونه به طرف آب میروند شما همین طور به طرف اهل بیت بروید غرض آن است که اگر ما آن مراحل عالیه قرآن را برای انبیا و اهل بیت (علیهمالسلام) معین نکنیم لازمهاش این خواهد بود که این بی مصداق باشند خب.
﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ هم آن وقت این درمیآید آن وقت انسان با یک طبع گوارایی اینها را میپذیرد با خطوط کلی قرآن هم هماهنگ است با روایات دیگر هم هماهنگ است حداکثر این است که انسان بگوید ما این روایت را نمیفهمیم و علمش را به اهلش ارجاع میدهیم آن محذوری ندارد اما بگوید مثلاً این است و پیر مرد است و اینها اهل کینهاند و به این زودی کینه از دلشان درنمیرود و برخلاف جوان این با آن عظمت یعقوب (سلاماللهعلیه) سازگار نیست خب و آن وقتی که حادثه برای اینها پیش میآید خیر شفاف است این تحقیق جا دارد بار اول که به برادرهای یوسف آن گزارش را داد کلمه انی را ذکر نکرد در آیه 86 فرمود: ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اما وقتی که «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش» آن وقت میگوید ﴿إِنِّی أَعْلَمُ﴾ الآن دیگر گفتم که من میدانم دیگر این بار دوم یعنی در آیهٴ 96 فرمود: ﴿أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ﴾ آنجا فرمود: ﴿أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ قبل از اینکه به عین بیاید حالا که به عین آمده فرمود: من نگفتم که محققاً میدانم این است دیگر خب وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) کم نیاورد لکن چند تا کار را کرد اول نسبت به ذات اقدس الهی خضوع کرد که این مشکلات ما را حل کرد بعد نسبت به ذات اقدس الهی خضوع کرد که نه تنها مشکلات ما را حل کرد بلکه نعمتهای فراوانی به من داد و من هم یک تقاضایی دارم پس بحث در سه مقام است مقام اول شکرگزاری یوسف (سلاماللهعلیه) نسبت به آن نقمتهایی که زدوده شد مقام دوم شکرگزاری حضرت نسبت به نعمتهایی که به او داده شد مقام سوم درخواست خود حضرت یوسف است حالا از خدا چه میخواهد؟ هر سه مقام باید بحث بشود مقام اول گذشت این دو مقام دوم در پیش است که باید مطرح بشود در جریان ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ اگر ما بخواهیم این له را به معنای قبله بگیریم یا به معنای مسجود له بگیریم این نه با ظاهر این آیه سازگار است نه با آن رویایی که در طلیعه این سوره آمده است که ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ پس اگر لی به معنای الیّ باشد له به معنای الیه باشد با هر دو آیه مخالف است بالأخره ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ نه یعنی الیه سجداً که او بشود قبله اما ما اگر خواستیم این لام را به همان معنای اصلیاش حفظ بکنیم که این سجده برای خدا باشد لام هم معنای خودش را داشته باشد ناچاریم بگوییم یک کلمهای که مجرور لام است محذوف است «خروا لأجله سجداً» یعنی برای خاطر او برای چه کسی سجده کردند برای خدا خب برای خاطر او یعنی چه یعنی این مفعول له است برای این نعمتی که ذات اقدس الهی به یوسف داده است او را از زندان آزاد کرده از چاه آزاد کرده به این مقام رسانده لاجله سجدا لله شد نه اینکه این مسجود له باشد این بعید هم نیست و محذوری هم ندارد.
پرسش: ... پاسخ: آنکه بحث دیروز بود که سجده غیر از عبادت است و سجده برای غیر خدا جایز نیست مگر به امر خدا اما عبادت برای غیر خدا جایز نیست و امر پذیر هم نیست چون شرک است و خدای سبحان به قبیح ذاتی امر نمیکند عبادت برای غیر خدا جایز نیست امر پذیر هم نیست سجده برای غیر خدا جایز نیست و امر پذیر است چون عبادت نیست یک نحوه تکریم است وبرای غیر حضرت آدم امر نشده و برای غیر حضرت یوسف امر نشده ومانند آن ولی اگر این له را لاجله بگیریم و آن آیه اول هم که ﴿رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ لاجله بگیریم این دیگر هیچ محذروی را به همراه نخواهد داشت گرچه آن معنایی که بحث دیروز بود آن هم بیمحذور است خب پس مقام اول گذشت که شکرگزاری که نقمتها را از ما گرفت آن زندان و آن تشکیلات را از ما گرفت
پرسش: ... پاسخ: آخر خریر یعنی افتادن یک وقتی آدم میافتد یک وقتی نه به قصد سجده میافتد خب وقتی به قصد سجده بیفتد از همان بالا که دارد میآید پایین این عبادت است دیگر یک وقتی آدم خر یعنی سقط ﴿وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً﴾ یعنی افتاد آن آبشارهایی که از بالا ریزش میکنند و صدایی دارند آنها را میگویند «خریرالماء» که از بالا سرکوبگرانه وارد میشوند در جریان شرک هم فرمود: ﴿وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ کسی که از بالا دارد میافتد این را میگویند خریر اگر کسی آرام آرام بیفتد نه اما با شدت و دفعتاً خودش را به زمین بیفتد به زمین به زمین افتادن این را میگویند خریر خب و این گاهی انسان برای سجده کردن میافتد گاهی برای نشستن است اما سجداً مشخص میکند که افتادنشان بر این به خاک افتادنشان برای سجده کردن بود
پرسش: ... پاسخ: خب این خیلی بازتر است دیگر این با تاکید همراه است به تندی به سرعت شتابان سجده کردند او را
مقام ثانی بحث آن نعمتهایی که به وجود مبارک یوسف داده شد اشاره میکند آن بحث اول که در نوبت دیروز گذشت مقام ثانی ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ خواسته من این است ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ امّا چون شایسته است در دعا درخواستن که انسان اول برخی از اسمای الهی را اوصاف الهی را بشمارد ادب دعا این است که کرامت خدا قداست خدا رحمانیت خدا اینها را بازگو کند بعد چیزی از خدا بخواهد وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) نعمتهایی که ذات اقدس الهی به او عطا کرده است برخی از آن نعم را شمرد عرض کرد ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ﴾ اینها را تو به من دادی اگر من گفتم ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾ به راهنمایی تو بود اگر آنها گفتند ﴿إِنَّکَ الیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ﴾ به راهنمایی تو بود اینها همه نعمت توست بر اساس ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ اینها را تو به ماعطا کردی اینها راجع به دنیا اما این عظمتی که به من دادی تازه منالملک است چون ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلْکُ﴾ الملک کله بیده سبحانه و تعالی گوشهٴ از آن ملک را به ما دادی که شدیم ما عزیز مصر ﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ المُلْکِ﴾ آن ﴿المُلْکِ﴾ کلی که به دست توست ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلْکُ﴾ یک کمیاش را به ما دادی که سهم ما بود دربارهٴ تأویل احادیث هم همینطور است همه علوم اولین و آخرین را که به کسی نمیدهند این هم من من تبعیضیه است ﴿وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادیثِ﴾ که وجود مبارک یعقوب در همان طلیعه امر به یوسف (سلاماللهعلیه) فرمود در آیه شش همین سورهٴ که قبلاً این آیه بحث شد که ﴿وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ﴾ این یعلمکای که یعقوب (سلاماللهعلیه) فرمود: به ﴿وَعَلَّمْتَنِی﴾ فعل ماضی وجود مبارک یوسف (سلاماللهعلیه) تبدیل شد این ﴿فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ نقش سر پلی است بین گذشته و آینده که شایسته است داعی خدای سبحان را با این اسمای حسنا بخواند تو که بدیع و نوآور و فنآور آسمان و زمینی اینها را به ما عطا کردی ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ در هر دو منشأ من در تحت ولایت توام ولی کار مولی علیه را انجام میدهد این چنین نیست که اگر کار خوبی از مولی علیه صادر شده باشد برای خود مولی علیه باشد تو ناصر ما نیستی تو ولیّ مایی یک وقتی انسان خودش را میبیند ـ معاذاللهـ اصلاً کسی را نمیبیند قارونی حرف میزند میگوید ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم و دود چراغ خوردم و عالم شدم این خیلی با قارون فرقی ندارد او هم همین حرف را میزد این اصلاً ادب یک عبد صالح نیست که بگوید من خودم زحمت کشیدم و به اینجا رسیدم آنها که در راهند میگویند به لطف خدا به کمک خدا به عنایت الهی بود کمک خدا بود که ما این کار را کردیم خب اینها در راهاند آنها که به مقصد رسیدهاند دیگر خودشان را نمیبینند سخن از یاری خدا نیست سخن از ولایت خداست در بحثهای قبل هم گذشت که ولی غیر از ناصر است ناصر به کسی در جایی میگویند که کسی قدرت کار دارد برخی از کارها را انجام میدهد آن کارها را آن کمک حل میکند پدر ناصر فرزند جوان است چون فرزند جوان خیلی از کارها را میتواند انجام بدهد آن کمبودش را پدر تأمین میکند این جای نصرت است اما کودک همهٴ کارها را ولی به عهده دارد چه کار میتواند بکند یک کودک نوزاد تا بگوییم بقیه را پدر و مادر به عهده میگیرند خب بقیهای ندارد که اینجا میشود ولی ولی آن است که همه کارهای مولی علیه را انجام بدهد ناصر آن است که بخشی را خود منصور انجام میدهد بخشی را ناصر آنهایی که به مقام توحید افعالی رسیدهاند چیزی جز صلاح و فلاح ندارند و همه این نعمتها را از خدای سبحان میبینند میگویند او ولی ماست ما در کنار سفره ولایت او نشستهایم ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ نه انت ناصری که یک قدرش را من انجام دادهام یک قدریاش را تو خب به چنین انسان کاملی نمیآید که بگویند فلان جا کوتاه آورده کم آورده مثلاً گرفتار غرور شده یا مثلاً خب ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾
پرسش: ... پاسخ: بله کمال انسان در این است که خودش را نبیند انسان مختار است مسئول است خودش را وجود مبارک یوسف گفت اگر شما عنایت نکنید ممکن است من بلغزم از من چیزی نیست جز لغزش اینها سر جایش [است] با آن مقامات و ریاضتها انسان به اینجا میرسد که ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾
پرسش: ... پاسخ: بله سهمیه دارد اما وقتی به این آیه میرسید ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ براساس توحید افعالی خودش را چیزی نمیبیند این هم کمال آدم است در این دعای عرفهٴ وجود مبارک امام سجاد (سلاماللهعلیه) در صحیفهٴسجادیه ملاحظه فرمودید آنجا این دعای عرفه امام سجاد آنجا وجود مبارک حضرت دارد که «انا بعد أقل الأقلین و أذل الأذلین و مثل الذرة أو دونها» بل دونها این مقام فناست نه تواضع عرض کرد خدایا در تمام موجودات عالم پستتر ازمن احدی نیست چون انسان وقتی به مقام فنا رسید برای خودش حسابی قال نیست و همین حضرت وقتی روی منبر شام حرف میزند فرمود مردم در تمام روی زمین مردی به عظمت من نیست و درست گفت آنجا جای آن حرف است انا بن کذا، انا بن کذا این درست گفت فرمود شرق عالم بروید غرب عالم بروید مردی به عظمت من پیدا نمیکنید و درست فرمود اما با خدا که سخن میگوید من یک قدری کمک کردم تو بقیه را دادی «أنا أقل الأقلین و أذل الأذلین مثل الذرة أو دونها» یعنی خدایا در تمام عالم بگردی از من ذلیلتر پیدا نمیکنی این مقام فناست نه تواضع تواضع یک مسئلهٴ اخلاقی است فنا یک مسئلهٴ عرفانی است کسی به جایی میرسد که جز خدا نمیبیند آن وقت برای خود سهمی قائل نیست آن مراحلی که باید انجام بدهد آن مراحل گذشت خب غرض این است که هر دو مقام درست است هم آن فرمایش که فرمود معصومانه درست است که در تمام روی زمین مردی به عظمت آن حضرت نبود او امام زمان بود و هم اینکه در دعای عرفه دارد عرض کرد حالا من خواستهام چیست ﴿أَنتَ وَلِیِّ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ خواستهام چیست من را مسلمان بمیران این است بالأخره خیلی چیز به ما دادی اما تو دادی و اگر تو حفظ نکنی خب چه کسی میتواند نگه بدارد خدایا من را مسلمان بمیران ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ من میخواهم وصیت خاندانم راعمل کنم جدم ابراهیم وصیت کرد پدرم وصیتش نسبت به همه همین است ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ سعی کنید اسلام را به گور ببرید خب کار سختی است این حسنعاقبت حسنعاقبت شما دیدید بالاخره بلعم باعور آدم کمی نبود سامری (علیهمالعنهةالله) آدم کمی نبودند مگر سامری آدم کمی بود اینکه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ اما این چهار کلمه سواد را برای نان و نام خواست دیگر به این صورت در آمد وگرنه سامری که آدم کمی نبود نه بی سواد بود نه بلعم باعور آدم بیسواد بود اینها اهل کرامت بودند در راه هم بودند حسن عاقبت از بهترین نعم است این است که هر لحظه انسان میلرزد و باید خودش را به خدا بسپارد ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ خدایا آن توفیق را به من بده که من مسلمان بمیرم اصل توفی که خب یقینی است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این که در دعا نیست این قید در دعاست خدایا مرا بمیران خب ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ دیگر خدایا مرا مسلمان بمیران اگر در طلب هست ناظر به قید است اگر ناظر به نهی است ناظر به قید است در سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود دیگر وجود مبارک ابراهیم وصیتش این بود یعقوب وصیتش این است ایه 132 سورهٴ مبارکهٴ بقره این است ﴿وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ وصیت این بزرگواران این است که مسلمان بمیرید وگرنه لا تموتن که نهی که به مرگ تعلق نمیگیرد نمیری خب ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ یعنی غیر مسلمان نمیر خب انسان تلاش و کوشش میخواهد بکند خدای ناکرده با یک حرف انسان ممکن است وضعش عوض بشود دیگر که محرم به یک نقطه مجرم شود اینکه بود دیدید خیلیها را هم دیدید این با یک حرف بالأخره اوضاع عوض میشود دیگر یک اقرار به انکار تبدیل میشود ـ معاذاللهـ طور دیگر میشود دیگر این است که انسان هر لحظه باید از خدای سبحان اینها را بخواهد که ما را یک لحظه به حال خودمان وا نگذارد به دیگری وانگذارد ما مواظب زبانمان، گفتارمان، رفتارمان، کردارمان باشیم که با قرآن و عترت بمیریم و با قرآن و عترت هم محشور بشویم ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ منتها حرفی که قشیری در لطایفش دارد با دیگران دارند فرقش این است میگوید این دعا دعای خوبی است بله مطلوب همه هم هست وجود مبارک یوسف هم اینطور دعا کرده اما این را وقتی که در چاه افتاده این دعا را نکرده آن روز تقاضای مرگ مسلمانه دعای خوبی است ولی آن روز نگفته ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ آن وقتی که به زندان افتاده نگفت ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ الآن که جلال و جبروت و شکوه دارد میگوید ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ تا ثابت کند که این جلال و شکوه برای انبیا چیزی نیست این همان «عفطهٴعنز» است مبادا خدای ناکرده اینها پاگیر کسی بشود آن چاه افتاده اگر بگوید خدایا مرا مسلماً بمیر یعنی من قدرت صبر ندارم آن زندان رفته اگر بگوید ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ یعنی من قدرت صبر ندارم حالا که کارآمد شد از چاه درآمد از زندان درآمد از امتحان سر فراز به درآمد این جلال و شکوه مبادا او را بگیرد اینجا به فکر مرگ است این هم نعمت خوبی است ﴿تَوَفَّنِی مُسْلِماً﴾ الآن به فکر مرگ افتادن خوب است وگرنه یک آدم زندانی یا چاه افتاده به فکر مرگ باشد که کمال نیست
پرسش: ... پاسخ: عاقبت به خیری برای همه نعمت است اما آنها که عالم به غیباند گاهی اسرار غیب را به افراد میگویند دیگر گاهی میگویند که شما حسن خاتمه دارید و اینها
مطلب دیگر و الحقنی بالصالحین است این الحقینی بالصالحین روشن نیست که در دنیا من را جزء صالحین ملحق بکن یا در آخرت بعید است که اینها در دنیا مثلاً به صالحین ملحق بشوند چون در بعضی از روایات ما هست که این آیهای که دربارهٴ حضرت ابراهیم دارد که ما این همه نعمت و کمالات به او دادیم ﴿وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ گفتند منظور از این صالحین اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند این بزرگوارها در قیامت به مقام اهل بیت ملحق میشوند ﴿وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ البته صالحین مصادیق زیادی ممکن است داشته باشند یک بحث این است که صالحین غیر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یعنی آدمهای خوب آدمهایی که کارهای خوب میکند صالحین یعنی کسانی که گوهر هستی شان به صلاح رسیده است صالحین صفت مشبهه هم هست صالح نه اسم فاعل این غیر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به حسن فعلی است صالحین ناظر به حسن فاعلی است آن صالحین کامل محض که اهل بیت (علیهم السلام)اند این ذوات مقدس در قیامت به آنها میرسند حالا وجود مبارک یوسف دعایش این است که مرا به صالحین ملحق بکن اگر ما دون آنها باشد خب ممکن است در دنیا جزء صالحین باشد اگر به خود آنها باشد که خب مربوط به آخرت است ظاهراً در دنیا بعید است که اینها به آنها برسند ﴿وَالحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ این مجموعه را که ذات اقدس الهی نقل کرد یک حرفی را بعضی از مفسرین در همین تفسیر کنزالدقایق در تفسیرات روایی هست که بالأخره آن دو نفر از این برادران یوسف که به چاه و این خطرها مبتلا کردند بدترند برای اینکه آنها سرانجام توبه کردند این دو نفر نسبت به حضرت امیر توبه نکردند و نیامدند عذر خواهی بکنند چنین روایتی هم در همین تفسیر کنزالدقایق هست خب غرض این است که اگر خدای ناکرده انسان به حال خودش واگذار بشود همین درمیآید دیگر بعد خدای سبحان فرمود ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ حالا این در حقیقت خطاب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما به جامعه اسلامی مخصوصاً به مردم حجاز و امثال حجاز و ناباوران خطاب دارد که این یک امر بینالرشدی است که به ما پیغمبر گفت او نه کتاب خوانده نه سفر کرده نه با کسی مذاکره کرده گفتگویی کرده حرفها را شفاف ما برایش گفتیم تمام این جریانها را مو به مو به آدرس صحیح برای پیغمبر نقل کرده این نیست مگر وحی محض به پیغمبر فرمود تو که در آن صحنه نبودی ولی عین آن صحنه را ما به شما نشان دادیم شما ببینید کتابهای آسمانی آنها ببینید آنچه که از جریان حضرت یوسف به گوش دیگران رسید آن را هم بررسی کنید میبینید خلاف این درنمیآید گاهی اینکه میفرماید ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ به آن واسطة العقد قصه اشاره میکند در جریان حضرت موسی این طور است در جریان حضرت مریم این طور است کاملا آدرس میدهد ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ولی قضیه این است ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الغَرْبِیِّ﴾ قضیه این است ما کنت خاویا فی اهل مدین قضیه این است ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ قیضیه این است همه را قدم به قدم آدرس میدهد تو در آن صحنه مریم نبودی در کنار کوه طور نبودی هنگام مناجات حضرت یوسف نبودی ولی قضیه این است، این است، در جریان یوسف هم میفرماید ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ این ما کنت ما کنت ما کنت در قرآن فراوان است ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ما کنت تو که در مدین نبودی ولی وضع این است من طرزی جریان شعب و مریم را بازگو میکنم مثل اینکه بودی طرزی جریان چاه اندازی را تشریح میکنم مثل اینکه بودی ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِم﴾ این ﴿وَمَا کُنتَ﴾ خیلی پیام دارد یعنی عین قضیه غیب را ما برای تو مجسم کردیم نه اینها را خواندی ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ نه از کسی شنیدی نه خودت بودی این میشود غیب دیگر میشود غیب محض
پرسش: ... پاسخ: آن بقیه مهم نیست شاید آنها را حضرت فرموده باشد و آنها که در روایات اگر آمده معلوم میشود که از آن راههای نظیر حدیث قدسی، حدیث قدسی هم وحی خداست منتها مثل آیه نیست اگر روایتی نظیر این چند تا روایتی که از کنزالدقایق نقل کردیم مرحوم کلینی نقل کرده در عللالشرایع نقل کرده اینها اگر مثلاً ارزیابی سندی بشود سندش معتبر بشود آن هم همین است دیگر چون اهل بیت (علیهمالسلام) هر چه دارند از وجود مبارک پیغمبر است پیغمبر هم هر چه دارد از ذات اقدس الهی است براساس الهام است این چنین نیست که اینها ـ معاذاللهـ براساس ظن و تخمین و اینها بگویند که خب آن قصصی که آن جزئیاتی که میفرمایند آن هم وحی است منتها عناصر محوری آن است که در قرآن کریم آمده ﴿ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ أما ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است